عدالت اجتماعى‏‏‏، جان‏مايه جنبش مردمى‏‏‏! ”پيروزى‏‏‏ در گرو مبارزه مشترك جبهه وسيع قشرها و طبقات اجتماعى‏‏‏ است“ «فشار زندگى‏‏‏ بيش از زمان جنگ بر روى‏‏‏ دوش كارگران سنگينى‏‏‏ مى‏‏‏كند» (جنبش سبز كارگران ايران)

image_pdfimage_print

مقاله شماره ٨٩/٤٧ (١٥ اسفند)

واژه راهنما: حزب توده ايران از منشور سبز دفاع مى‏‏‏كند. بحثى‏‏‏ درباره ويراست دوم “منشور جنبش سبز اميد”. صراحت و شفافيت دفاع از منافع پايمال شده و حقوق دموكراتيك زحمتكشان ضرورى‏‏‏ است. دفاع از اصل‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و ملى‏‏‏ قانون اساسى‏‏‏ و حذف اصل‏هاى‏‏‏ غيردموكراتيك آن. «فشار زندگى‏‏‏ بيش از زمان جنگ بر روى‏‏‏ دوش كارگران سنگينى‏‏‏ مى‏‏‏كند» (جنبش سبز كارگران ايران)

در تاريخ پنجم اسفند ١٣٨٩ “متن كامل ويراست دوم منشور جنبش سبز” منتشر شد كه به امضاى‏‏‏ ميرحسين موسوى‏‏‏ و مهدى‏‏‏ كروبى‏‏‏ رسيده است. ضرورت اين اعلام  ناشى‏‏‏ از دستگيرى‏‏‏ و زندانى‏‏‏ بودن و قطع رابطه آن دو و همچنين همسرانشان با هواداران و با افكار عمومى‏‏‏ است. حزب توده ايران در سرمقاله “پيروزى‏‏‏ در گرو مبارزه مشتركِ جبهه وسيع قشرها و طبقات اجتماعى‏‏‏ است”، انتشار «منشور آنان با اصلاحاتى‏‏‏ كه در آن صورت گرفته [را] عملى‏‏‏ هوشمندانه و موثر» ارزيابى‏‏‏ نموده و درباره مضمون آن مى‏‏‏نويسد: «اين منشور ترقى‏‏‏خواهانه داراى‏‏‏ مفاد مهمى‏‏‏ است كه مى‏‏‏تواند برخى‏‏‏ از اهداف مرحله كنونى‏‏‏ مبارزه ضدديكتاتورى‏‏‏ را عملى‏‏‏ سازد.» (نامه مردم شماره ٨٦٣، ٩ اسفند ١٣٨٩، http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1314)

همان‏طور كه در سايت‏ كلمه اعلام شده است، نسخه‏ى‏‏‏ اوليه‏ اين منشور را بيانيه ١٨ ميرحسين موسوى‏‏‏ تشكيل مى‏‏‏دهد كه اكنون با نقد و بررسى‏‏‏ بيش از «يك‏صد نفر از كارشناسان و صاحب‏نظران حوزه‏هاى‏‏‏ مختلف»، «نسخه ويراسته شده [و] به امضاى‏‏‏ موسوى‏‏‏ و كروبى‏‏‏ رسيده شده» از طرف «شوراى‏‏‏ هماهنگى‏‏‏ راه سبز اميد» در اختيار «كلمه و سحام‏نيوز» قرار داده شده است.

حزب توده ايران همانجا، در بزرگداشت «جانبازى‏‏‏ … نيروهاى‏‏‏ پيشاهنگ» جنبش مردمى‏‏‏ در مبارزه گسترده آن‏ها در روزهاى‏‏‏ بيست و پنج بهمن و يكم اسفند»، بر ضرورت «گسترش» پايگاه اجتماعى‏‏‏ جنبش مردمى‏‏‏ انگشت گذاشته و مى‏‏‏نويسد: «بيست و پنج بهمن و يكم اسفند نشان داد كه بخش قابل توجه‏اى‏‏‏ از قشرها و طبقات اجتماعى‏‏‏، شامل نيروهاى‏‏‏ پيشاهنگ آن از جمله جوانان، دانشجويان و تحصيل كردگان به چنان درجه‏يى‏‏‏ از آگاهى‏‏‏ در مورد لزوم گذار از ديكتاتورى‏‏‏ ولايى‏‏‏ به عدالت‏طلبى‏‏‏ و ميهن‏دوستى‏‏‏ رسيده‏اند كه حاضر به جانبازى‏‏‏ شده‏اند.» و در ادامه برجسته مى‏‏‏سازد: «اما تا زمانى‏‏‏ كه اين مبارزه شجاعانه به همه قشرها و طبقات اجتماعى‏‏‏ گسترش پيدا نكرده است، توان قوا به نفع جنبش مردمى‏‏‏ تغيير نخواهد كرد.»

هدف از سطور زير، شركت در بحث پراهميتى‏‏‏ است كه نامه مردم، ارگان مركزى‏‏‏ حزب توده ايران در سرمقاله پيش گفته مطرح ساخته و بر اين نكته اشاره دارد كه جنبش مردمى‏‏‏ بايد جهت خارج ساختن «بخش‏هايى‏‏‏ از قشرهاى‏‏‏ سازمان نيافته زحمتكشان شهر و روستا  – [كه] باوجود زندگى‏‏‏ مشقت‏بار زير خط فقر-  هنوز به صورت ناظران منفعل با تظاهرات و جنبش مردمى‏‏‏ برخورد مى‏‏‏كنند [و] بخشى‏‏‏ از اين قشر نيز به دليل ناآگاهى‏‏‏ و فقر شديد زير تاثير عوامفريبى‏‏‏ و طرح‏هاى‏‏‏ صدقه‏وار دولت كودتايى‏‏‏ احمدى‏‏‏نژاد قرار دارند»، راهكارهاى‏‏‏ مناسب و هوشمندانه‏اى‏‏‏ را به كار گيرد. پيش‏شرط شناخت و عمل به اين راهكارها، چيست؟

بى‏‏‏اطلاعى‏‏‏ از نظريات مشخص «يك‏صد نفر از كارشناسان و صاحب‏نظران حوزه‏هاى‏‏‏ مختلف» كه در اعلاميه جنبش سبز اميد به آن اشاره شده و زمينه ويرايش اعلاميه شماره ١٨ ميرحسين موسوى‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏دهد، امكان بررسى‏‏‏ دقيق و مشخص نظريات را بوجود نمى‏‏‏آورد. بدون ترديد موضع “جنبش سبز كارگرى‏‏‏ ايران” (منتشر شده يك‏شنبه ١٥ اسفند ١٣٨٩ در كلمه) كه پس از پايان اين نوشتار انتشار يافت، مى‏‏‏تواند بازتاب دقيق و واقع‏بينانه‏اى‏‏‏ از زمينه ضرورى‏‏‏ براى‏‏‏ توسعه پايگاه اجتماعى‏‏‏ جنبش سبز و جلب بخش‏هاى‏‏‏ كم‏تر و يا غيرفعال به خيزش انقلابى‏‏‏ مردم باشد. متن بيانيه ١٥ اسفند ٨٩ جنبش سبز كارگرى‏‏‏ ايران در پايان اين نوشتار منتشر مى‏‏‏شود.

كوشش مى‏‏‏شود در ادامه اين سطور، انديشه‏هايى‏‏‏ در اين زمينه طرح و به بحث گذاشته شود:

١- دوران تغييرات تدريجى‏‏‏- اصلاحى‏‏‏” در ايران پايان يافته است

اول- حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ متمركز در بيت رهبرى‏‏‏، سپاه پاسداران و سرمايه‏داران تجارى‏‏‏ انگلى‏‏‏ از يك‏دستى‏‏‏ و يك‏پارچگى‏‏‏ در برخورد به جنبش مردمى‏‏‏ برخوردارند. اختلاف نظرهاى‏‏‏ ناچيز ميان لايه‏هاى‏‏‏ آن كه اينجا و آنجا نيز بروز مى‏‏‏كند، تغييرى‏‏‏ در موضع مشترك آن‏ها نمى‏‏‏دهد.

دوم- موضع مشترك كه در عملكرد شفاف، قاطع و مصمم آن‏ها بروز مى‏‏كند، حاكى‏‏‏ از آن است كه اين حاكميت يك‏دست شده مايل به كوچك‏ترين عقب نشينى‏‏‏ در مقابل جنبش مردمى‏‏‏ نبوده و توانسته است با سازماندهى‏‏‏هاى‏‏‏ مزورانه، ازجمله عوافريبى‏‏‏ و بذل و بخش‏هاى‏‏‏ خيريه‏وار و همچنين و به‏ويژه ابتكارهاى‏‏‏ متفاوت سازماندهى‏‏‏ نيروهاى‏‏‏ خود  – همچون گسيل كردن افراد بسيجى‏‏‏ با ريش تراشيده در ميان مردم در جريان تظاهرات، حمله موتورسواران به صفوف تظاهر كنندگان، خشونت بى‏‏‏مهاباى‏‏‏ ماموران عليه تظاهرات كنندگان و مبارزان دربند كه از ويژگى‏‏‏ برداشت “نژادپرستانه” است و … -، شرايط مناسبى‏‏‏ را از ديدگاه خود  براى‏‏‏ سركوب جنبش مردمى‏‏‏ ايجاد سازد.

با توجه به نكات فوق است كه بايستى‏‏‏ به اين ارزيابى‏‏‏ عينى‏‏‏ نايل شد كه “دوران تغييرات تدريجى‏‏‏- اصلاحى‏‏‏” در ايران پايان يافته است. تعميق تضاد اصلى‏‏‏ آشتى‏‏‏ناپذير ميان لايه‏هاى‏‏‏ وسيع مردم، به‏ويژه زحمتكشان با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ كه تبلور آن در عملكرد اين حاكميت‏‏ مشهود است، تنها، تحول و برش انقلابى‏‏‏ را مى‏‏‏طلبد.

سوم- براى‏‏‏ دستيابى‏‏‏ به اين تحولات، جنبش مردمى‏‏‏ راهكارى‏‏‏ ندارد، جز ايجاد شرايط مناسب براى‏‏ رشدانقلابى‏‏ جنبش و نهايتاً دست يافتن بر برترى‏‏‏ قوا نسبت به حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏.

چهارم- راهكار «مهندسى‏‏‏ از بالا»، آن‏طور كه در دوران اصلاحات براى‏‏‏ عملى‏‏‏ شدن آن كوششى‏‏‏ صادقانه به عمل آمد، در شرايط كنونى‏‏‏ حاكم، خواستى‏‏‏ ذهنى‏‏‏ و آرزويى‏‏‏ اراده‏گرايانه براى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به تفوق نيروهاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ در برابر ارتجاع حاكم و اقناع آن در پذيرش خواست‏هاى‏‏‏ دموكراتيك جنبش مردمى‏‏‏ مى‏‏‏باشد.

پنجم- خواست اپوزيسيون مورد تائيد محافل امپرياليستى‏‏‏ براى‏‏‏ “انتخابات آزاد تحت نظارت محافل بين‏المللى‏‏‏”، كه نوعى‏‏‏ «مهندسى‏‏‏ از بالا» به كمك دستگاه‏هاى‏‏‏ تبليغى‏‏‏ و امكانات مداخله‏گرانه اقتصادى‏‏‏- سياسى‏‏‏ تا تجاوزگرانه نظامى‏‏‏ امپرياليسم مى‏‏‏باشد، نمى‏‏‏تواند جانبدار منافع جنبش مردمى‏‏‏ و مصالح ملى‏‏‏ ايران باشد. از اين روى‏‏‏ بايد جنبش مردمى‏‏‏، همان‏طور كه موسوى‏‏‏ نيز در بزرگداشت و قدردانى‏‏‏ از تظاهرات ٢٥ بهمن اعلام داشت (نگاه شود به “دموكراسى‏‏‏ و مالكيت”http://www.tudeh-iha.com/?p=1564&lang=fa)، بايد با صراحت و شفافيت دست رد به سينه هر دو گروه دشمنان خارجى‏‏‏ و داخلى‏‏‏ جنبش مردمى‏‏‏ زد.

بايد هوشيار بود كه نه مدل آمريكايى‏‏ كودتاى‏‏‏ نظامى‏‏‏ “سرد” ارتش مصر كه به “قطره” كمك سالانه ٥ر١ ميليارد دلارى‏‏‏ امپرياليسم آمريكا وصل است و نه شكل ديگر دخالت نظامى‏‏‏ در دست تدارك منجمله عليه ليبى‏‏‏ توسط امپرياليست‏ها، به سود تغييرات دموكراتيك و ترقى‏‏‏‏خواهانه در هيچ كشور پيرامونى‏‏‏، ازجمله ايران نيست.

ششم- وضع حاكم بر جنبش مردمى‏‏‏ و مبارزه جانفشانى‏‏  نيروهاى‏‏‏ شركت كننده در آن كه از الگوى‏‏‏ مبارزات “قانونى‏‏‏ و مسالمت‏آميز” پيروى‏‏‏ مى‏‏‏كند و توانسته است از امكان‏هاى‏‏‏ الكترونيكى‏‏‏ نوين براى‏‏‏ سازماندهى‏‏‏ مبارزات و اطلاع رسانى‏‏‏ و افشاگرى‏‏‏ به دستاوردهاى‏‏‏ بسيارى‏‏‏ نيز نايل شود، مبارزاتى‏‏‏ كه در روزهاى‏‏‏ اخير به طور روزافزون از شيوه “تظاهرات موضعى‏‏‏” بهره جسته است، باوجود تلفات سنگين هنوز نتوانسته در نقش «ناظران منفعل» كه اكثريت آن‏ها را «زحمتكشان شهرى‏‏‏ و روستا» تشكيل مى‏‏‏دهند، تغييرى‏‏‏ چشم‏گير ايجاد سازد.

هفتم- اين در حالى‏‏‏ است كه به طور روزافزون، آگاهى‏‏‏ در جنبش مردمى‏‏‏ و ضرورت دفاع از منافع زحمتكشان، كارگران، كارمندان معلمان، زنان و مردان مبارزى‏‏‏ كه در سخت‏ترين شرايط به مبارزات اعتصابى‏‏‏ دست مى‏‏‏زنند، همه‏گير مى‏‏‏شود.

٢- ارتقاى‏‏‏ سطح مبارزات

اول- باوجود برترى‏‏‏ نيروى‏‏‏ ارتجاع حاكم، هنوز در كليت جنبش مردمى‏‏‏ اين ارزيابى‏‏‏ تعيين كننده، همه‏گير نشده كه بدون ارتقاى‏‏‏ سطح كمى‏‏‏ و كيفى‏‏‏ مبارزات جنبش مردمى‏‏‏، تغيير بنيادى‏‏‏ شرايط كنونى‏‏‏ ممكن نيست. ازجمله روشن نيست كه در شرايط كنونى‏‏‏، پيش‏شرط پيروزى‏‏‏ مبارزات صنفى‏‏‏ زحمتكشان، پيروزى‏‏‏ مبارزه در سطح تغييرات روبناى‏‏‏ سياسى‏‏‏ و زيربناى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏ مى‏‏‏باشد.

ارتجاع حاكم نمى‏‏‏تواند و قادر نيست به حقوق قانونى‏‏‏ مردم تمكين كند، زيرا ترديدى‏‏‏ ندارد كه اين عقب‏نشينى‏‏‏ در برابر خواست دموكراتيك زحمتكشان، پايان كار رژيم ديكتاتورى‏‏‏ و مجرى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ است. به بيانى‏‏‏ ديگر كه همان مفهوم را از ديدگاه مبارزه توده‏ها مطرح مى‏‏‏سازد، جنبش مردمى‏‏‏ به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏ نايل نشده است كه دفاع از مبارزات اعتصابى‏‏‏ كارگران، درواقع مبارزه براى‏‏‏ ارتقاى‏‏‏ سطح مبارزات اعتصابى‏‏‏ همه لايه‏ها وطبقات اجتماعى‏‏‏، معلمان، كارمندان و … به سطح مبارزه سياسى‏‏‏ عليه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ مى‏‏‏باشد.

دوم- شركت افشاگرانه و مبارزه توضيحى‏‏‏ و ترويجى‏‏‏ در دفاع از مبارزات اعتصابى‏‏‏ كارگران، هر چقدر نيز اين مبارزات موضعى‏‏‏ و محدود باشند، شرايط ارتقاى‏‏‏ سطح آگاهى‏‏‏ «ناظران منفعل» را تغيير داده و پايگاه اجتماعى‏‏‏ جنبش مردمى‏‏‏ را گشوده و توسعه مى‏‏‏دهد. «توازن قوا زمانى‏‏‏ به نفع جنبش مردمى‏‏‏ ايران تغيير مى‏‏‏كند كه شرايط عينى‏‏‏ و ذهنى‏‏‏ بتواند قشرها و طبقات اجتماعى‏‏‏ ذى‏‏‏نفع را به سوى‏‏‏ مخرج مشترك‏هاى‏‏‏ منافع آنان سوق دهد. اعلاميه‏ها و نظرات اخير رهبران جنبش و ازجمله زهرا رهنورد به جوانب مشخص اين مخرج مشترك‏ها اشاره كرده‏اند.» (نامه مردم، همانجا)

سوم- نامه مردم به ويژه توجه را به اهميت «به بحث گذاشتن اين خواست‏ها در سطح جنبش و ارائه برنامه براى‏‏‏ سازمان‏دهى‏‏‏ و تعهد به عملى‏‏‏ كردن آن‏ها» جلب مى‏‏‏كند و خاطر نشان مى‏‏‏سازد كه «با برجسته كردن نكات مشترك در راستاى‏‏‏ تلفيق خواسته‏هاى‏‏‏ زحمتكشان و خواسته‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و آزادى‏‏‏خواهانه، مبارزه به سطح بالاترى‏‏‏ ارتقاء» يافته و با توسعه پايگاه اجتماعى‏‏‏ جنبش مردمى‏‏‏، تناسب قوا به سود تغييرات بنيادى‏‏‏ فراهم مى‏‏‏گردد.

چهار- بديهى‏‏‏ است با ارتقاى‏‏‏ سطح مبارزه، تضادهاى‏‏‏ بين طبقاتى‏‏‏ در درون جنبش بروز مى‏‏كرده و تشديد مى‏‏‏گردد و راه آينده رشد و ترقى‏‏‏ اجتماعى‏‏‏ شفاف‏تر مطرح مى‏‏‏گردد. تجربه انقلاب بهمن در اين زمينه، ترديدى‏‏‏ باقى‏‏‏ نمى‏‏‏گذارد كه براى‏‏‏ جلب وسيع‏ترين لايه‏ها و طبقات مردمى‏‏‏ و ميهن‏دوست خواستار استقلال اقتصادى‏‏‏ و سياسى‏‏‏ ايران، پاسخ به مساله مالكيت ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ و راه رشد ترقى‏‏‏خواهانه آينده اجتناب‏ناپذير است.

يكى‏‏‏ از علل پيروزى‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ موضع‏گيرى‏‏‏ صريح و شاف انقلابيون در برابر خواست‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ و دموكراتيك لايه‏ها و طبقات مختلف مردم. خواست اخراج مستشاران نظامى‏‏‏ آمريكا، خروج از سازمان نظامى‏‏‏ سنتو، به عبارت ديگر، لغو شرايط برقرارى‏‏‏ رژيم “كاپيتولاسيون”و پايان بخشيدن به حاكميت ارتجاع سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ دست‏ نشانده امپرياليسم بود. به بيانى‏‏‏ ديگر، طرح صريح و شفاف مواضع جانبدار منافع ملى‏‏‏ و دموكراتيك مردم توسط انقلابيون، شرط عمده جلب اكثريت قريب باتفاق توده‏ها از لايه‏ها و طبقات مختلف، به‏ويژه زحمتكشان به مبارزه انقلابى‏‏‏ بود. اين خواست‏ها توانست مبارزه انقلابى‏‏‏ را به صحنه كارگرى‏‏‏- اقتصادى‏‏‏ كشور منتقل سازد و با آغاز اعتصابات كارگرى‏‏‏ در صنايع نفت، پايان دوران رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ را ممكن سازد.

همچنين ترديدى‏‏‏ در اين امر روا نيست كه بدون پاسخ به اين پرسش‏ها و نشان دادن مستدل درستى‏‏‏ مخالفت با برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ و دفاع از حفظ ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ به سود مردم، به منظور برپايى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏ ملى‏‏‏ و دموكراتيك، جلب زحمتكشان به مبارزات كنونى‏‏‏ و توسعه پايگاه اجتماعى‏‏‏ جنبش مردمى‏‏‏ ممكن نخواهد شد. اين درسى‏‏‏ گرانبها از تجربه انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ ايران مى‏‏‏باشد.

بايستى‏‏‏ با صراحت از موضع بيانيه اعتراضى‏‏‏ “جنبش سبز كارگران ايران” «گروگان‏گيرى‏‏‏ رهبران جنبش سبز» جانبدارى‏‏‏ نمود كه بر نقش مبارزات اعتصابى‏‏‏ كارگران در جريان انقلاب بهمن اشاره دارد.

اپوزيسيون موافق اجراى‏‏‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ در داخل و خارج از ايران نمى‏‏‏خواهد و نمى‏‏‏تواند دفاع از مبارزات اعتصابى‏‏‏ كارگرى‏‏‏ را عملى‏‏‏ سازد، زيرا موافق تعميق انقلاب به سطح “ملى‏‏‏- دموكراتيك”، يا مضمون انقلاب بهمن ٥٧ نمى‏‏‏باشد. آن‏ها مى‏‏‏كوشند انقلاب را به سطح “بورژوا- دموكراتيك” محدود ساخته، پيروزى‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ را خنثى‏‏‏ نموده و بقاى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ وابسته و مجرى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ را تامين كنند. خواست حذف اصل‏هاى‏‏‏ غيردموكراتيك “ولايت فقيه” و انواع ديگر آن توسط اين محافل، در تضاد با موضع “بوژوا- دموكراتيك” آن‏ها نيست. محافل امپرياليستى‏‏‏ مى‏‏‏توانند هم با رژيمى‏‏‏ از نوع رژيم عربستان، هم با پينوشه‏ها، حسنى‏‏‏ مبارك‏ها و هم با انواع ﻻئيك و غيرلائيك رژيم‏هاى‏‏‏ بورژوا- دموكرات به اميال و خواست‏هاى‏‏‏ خود دست يابند و برنامه استعمارگرانه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ را تحقق بخشند.

صراحت و شفافيت در جانبدارى‏‏‏ از راه رشد ترقى‏‏‏‏خواهانه برپايه اصل‏هاى‏‏‏ مترقى‏‏‏ “حقوق ملت” و اقتصادى‏‏‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏‏، به معناى‏‏‏ پايبندى‏‏‏ به دفاع از آزادى‏‏‏ها و حقوق دموكراتيك زحمتكشان مى‏‏‏باشد كه از منافع كل جامعه دفاع مى‏‏‏كنند. اصل‏هاى‏‏‏ مترقى‏‏‏ قانون اساسى‏‏‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن يك كليت واحد را تشكيل داده و بيان مرحله “ملى‏‏‏- دموكراتيك” رشد جامعه ايرانى‏‏‏ مى‏‏‏باشند!

«هزيبنه‏هاى‏‏‏ زندگى‏‏‏ حتى‏‏‏ فشارش بيش از زمان جنگ بر روى‏‏‏ دوش كارگران سنگينى‏‏‏ مى‏‏‏كند. امروز كارگران و بازنشستگان از امنيت لازم برخوردار نيستند. هدفمند كردن يارانه‏ها كه هدفش به ظاهر حمايت از اقشار ضعيف بود، به بلاى‏‏‏ جان آن‏ها تبديل شده است. عليرغم تورم بالا، گفته مى‏‏‏شود، براى‏‏‏ سال آينده قرار نيست دستمزدها اضافه شود. سازمان تامين اجتماعى‏‏‏ به علت سوء‏ مديريت‏ها به ورشكستگى‏‏‏ و نابودى‏‏‏ كشيده شده است و مى‏‏‏خواهند با گرفتن فرانشيز از بيمه شدگان، هزينه درمان را به دوش ضعيف آنان بيندازند و برخلاف قانون مثل سال جارى‏‏‏، حقوق مستمرى‏‏‏ بگيران را افزايش ندهند و از همه مهم‏تر، تمام تشكيلات واقعى‏‏‏ كارگران را به نابودى‏‏‏ كشانند …» (به نقل از بيانيه “جنبش سبز كارگرى‏‏‏ ايران”). چنين‏اند واقعيت‏هاى‏‏‏ زندگى‏‏‏ زحمتكشان كه با طرح و دفاع از آن‏ها، و به‏ويژه براى‏‏‏ كمك به مبارزه اعتصابى‏‏‏ براى‏‏‏ دستيابى‏‏‏ به اين خواست‏ها، امكان توسعه پايگاه مردمى‏‏‏ جنبش ايجاد و تحكيم شده و تناسب قوا به سود جنبش تغيير خواهد يافت.

پنجم ـ بايستى‏‏‏ با آموختن از اشتباه و كمبودهاى‏‏‏ گذشته، جاى‏‏‏ هيچ‏ترديدى‏‏‏ باقى‏‏‏ نگذاشت كه جنبش مردمى‏‏‏ خواستار حفظ دستاوردهاى‏‏‏ ترقى‏‏‏خواهانه “حقوق ملت” از يك سو و اصل‏هاى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏ حافظ ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ است كه به مثابه پيش‏شرط برپايى‏‏‏ و تضمين استقلال اقتصادى‏‏‏ در قانون اساسى‏‏‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن تثبيت شده‏اند.

ششم- همان‏طور نيز جنبش مردمى‏‏‏ صراحتاً خواستار حذف كليه اصل‏هايى‏‏‏ كه با تجربه دهه‏هاى‏‏‏ گذشته، نه حافظ منافع دموكراتيك و مردمى‏‏‏ توده‏هاى‏‏‏ زحمتكش كه به طور عينى‏‏‏، حامى‏‏‏ منافع سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ كنونى‏‏‏ از كار درآمده است مى‏‏‏باشد. اصل ولايت فقيه و تفسيرهاى‏‏‏ ضددموكراتيك و قيم‏مابانه “نظارت استصوابى‏‏‏”، نژادپرستانه و … نمى‏‏‏توانند جايى‏‏‏ در ساختار دموكراتيك روبناى‏‏‏ سياسى‏‏‏ كشور در ساختار اقتصاد ملى‏‏‏ دموكراتيك و مردمى‏‏‏ داشته باشند.

٣- خطر عاجل و جدى‏‏‏ در شرايط نژادپرستانه حاكم

اول- موضع نژادپرستانه مدرن، موضع “صاحبان” و “خدايگان فرادستى‏‏‏” است كه درباره “بندگان” و موجودات “فرودست” سخن مى‏‏‏گويند. در لحن و كلام آن‏ها، مزه استهزا حاكم است. زمانى‏‏‏ كه دادستان كشور مى‏‏‏گويد: “موسوى‏‏‏ها و كروبى‏‏‏ها در خانه‏شان هستند و تاريكى‏‏‏ و روشن نكردن چراغ، مربوط به آن‏هاست”، موضع “فرادستى‏‏‏” نژادپرستانه‏اى‏‏‏ را به نمايش مى‏‏‏گذارد كه نه شرم و حيايى‏‏‏ از دروغ‏ گفتن نشان مى‏‏‏دهد و نه ابايى‏‏‏ دارد با لحن و بيانى‏‏‏ استهزا‏آميز، سلامت رهبران جنبش مردمى‏‏‏ را به سخره گرفته و با برافراشتن “منصب والا”، و “جايگاه خداگونه” خود، خوار بودن جايگاه “فرودستان” را به رخ آن‏ها كشد!

دوم- سرمقاله نامه مردم، خطر براى‏‏‏ سلامت رهبران دستگير شده جنبش مردمى‏‏‏ را بر جسته مى‏‏‏سازد. خطرى‏‏‏ كه تحت تاثير موضع نژادپرستانه هيئت حاكم، از حساسيت مضاعف برخودار است.

موضع‏گيرى‏‏‏هاى‏‏‏ ضد و نقيض درباره وضع رهبران زندانى‏‏‏ توسط افراد مسئوليت‏دار از قبيل رئيس قوه قضايه و افراد فاقد مسئوليت “قانونى‏‏‏” حتى‏‏‏ در سطح حاكميت كنونى‏‏‏، از قبيل اظهارات احمد جنتى‏‏‏ در نماز جمعه، و همچنين اظهارت متفاوت ديگر، همگى‏‏‏ از موضعى‏‏‏ نژادپرستانه، غيرقانونى‏‏‏، ضدانسانى‏‏‏، ديكتاتورى‏‏‏ و … برخودار هستند. حاكمانى‏‏‏ كه خود را مطلق‏العنانى‏‏‏ حاكم بر سرنوشت و سلامت افراد مى‏‏‏پندارند و ابايى‏‏‏ نيز از اعلام آن ندارند.

به‏ويژه «سكوت سرد» و معنا دارد خامنه‏اى‏‏‏ درباره سرنوشت رهبران زندانى‏‏‏ شده جنبش مردمى‏‏‏ به روشنى‏‏‏ موضع نژادپرستانه مغرور يك “ابرمرد” را نسبت به سلامت و سرنوشت انسان‏هاى‏‏‏ فرهيخته‏اى‏‏‏ متبلور مى‏‏‏سازد كه گويا ارزشى‏‏‏ بيش از ارزش «خس و خاشاك» ندارند.

پاسخ بى‏‏‏شرمانه سردفتر خامنه‏اى‏‏‏ از قول “رهبر فرهيخته” به ابراز نگرانى‏‏‏ درباره سلامت موسوى‏‏‏ها و كروبى‏‏‏ها، مبنى‏‏‏ بر اين‏كه «جاى‏‏‏ نگرانى‏‏‏» وجود ندارد، زيرا «آقا مجتبى‏‏‏ و متخصصان [بخوان شكنجه‏گران!] مورد اعتماد» به پرونده آن‏ها رسيدگى‏‏‏ مى‏‏‏كنند، تاكيدى‏‏‏ بر موضع نژادپرستانه “ولى‏‏‏فقيه” بوده و نشان خطر بزرگى‏‏‏ است كه سلامت رهبران جنبش مردمى‏‏‏ را تهديد مى‏‏‏كند.

سوم- «مسئله بسيار كليدى‏‏‏ وضعيت موجود، مورد تهديد قرار دادن و ايجاد خطر جدى‏‏‏ براى‏‏‏ رهبران جنبش سبز» است. (نامه مردم، همانجا) اين خطرى‏‏‏ جدى‏‏‏ و عاجل است كه بايد عليه آن به افشاگرى‏‏‏ وسيع و همه‏جانبه دست زد.

چهارم- اين مبارزه افشاگرانه توسط جنبش مردمى‏‏‏ از اين روى‏‏‏ نيز پراهميت است كه دستگيرى‏‏‏ و قطع رابطه رهبران با بدنه جنبش مردمى‏‏‏، مورد تائيد ضمنى‏‏‏ محافل امپرياليستى‏‏‏ مى‏‏‏باشد. اعلام نظر و به اصطلاح اعتراض‏هاى‏‏‏ تعارف‏گونه درباره آزاد كردن رهبران دستگير شده توسط محافل رسمى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏، پوششى‏‏‏ است براى‏‏‏ موافقت ضمنى‏‏‏ با دستگيرى‏‏‏ آن‏ها. سكوت نسبى‏‏‏ رسانه‏هاى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ درباره خطر ناشى‏‏‏ از اين دستگيرى‏‏‏ها و سلامت رهبران زندانى‏‏‏، برداشتن محدوديت سفر وزير امور خارجه جديد ايران به جاى‏‏‏ توسعه اين محدوديت‏ها توسط محافل امپرياليستى‏‏، طرح تئورى‏‏ “گذار جنبش از مواضع رهبران” كه به سناريوى‏ تبليغات رسانه‏هاى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ بى‏‏‏بى‏‏‏سى‏‏‏ و صداى‏‏‏ آمريكا و راديو فردا تبديل شده است و فراتر از آن، اين‏كه تحليل‏گران اين رسانه‏ها (١٥ اسفند تلويزيون صداى‏‏ آمريكا)   به خود اجازه مى‏‏دهند، از راه دور رهبران جنبش را مورد پرسش، بازجويى‏‏ و حتى‏‏ محاكمه قرار داده و از آن‏ها بخواهند كه تكليف خود را با انقلاب بهمن و قانون اساسى‏‏ برآمده از آن، روشن كنند (زيرا به قول آن تحليل‏گر «اگر هدف همان انقلاب بهمن و آرمان‏هاى‏‏ آن است، همان بهتر كه جنبش نباشد»). اين نمونه‏ها مبين هم‏آوايى‏‏ كامل محافل امپرياليستى‏‏ با رژيم سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ حاكم در ايران در دستگيرى‏‏ و قطع رابطه رهبران جنبش مردمى‏‏ با بدنه جنبش است.

اين مواضع، تظاهر آشكار نارضايى‏‏ محافل امپرياليستى‏‏‏ و سردمداران ايرانى‏‏‏ آن از قبيل “نظريه‏پردازان” در اين رسانه‏ها از مواضع جانبدارانه رهبران زندانى‏‏‏ شده نسبت به اصل‏هاى‏‏‏ دموكراتيك قانون اساسى‏‏‏ مى‏‏‏باشد.

تصريح در منشور جنبش سبز مردمى‏‏‏ در دفاع از حقوق دموكراتيك زحمتكشان، ازجمله حق برخودارى‏‏‏ از اعتصاب، حق برخودارى‏‏‏ از قانون كار دموكراتيك و مخالفت با پايمال نمودن قانون كار سال ١٣٦٩، مخالفت با حذف يارانه‏ها به دستور سازمان‏هاى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ مانند صندوق بين‏المللى‏‏‏ پول و …، ضرورى‏‏‏ و هوشمندانه است. زيرا اجراى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏، همان‏طور كه تجربه در كشورهاى‏‏‏ ديگر نشان مى‏‏‏دهد، به تشديد بيكارى‏‏‏، گرانى‏‏‏، فقر و فشار مضاعف بر دوش زحمتكشان منجر خواهد شد. چنين وضعى‏‏‏ بدون ترديد با مقاومت توده‏ها روبرو مى‏‏‏گردد. خواست مردم كشورهاى‏‏‏ مختلف عربى‏‏‏ براى‏‏‏ اشتغال، دفع فقر و گرانى‏‏‏ كه به سرنگونى‏‏‏ مبارك‏ها انجاميد، پيامد اجراى‏‏‏ چنين برنامه امپرياليستى‏‏‏ مى‏‏‏باشد. ازاين روى‏‏‏ است كه طرح مشخص خواست‏هاى‏‏‏ دموكراتيك زحمتكشان، طرح مشخص راه رشد ترقى‏‏‏‏خواهانه و ملى‏‏‏- دموكراتيك آينده كشور در منشور جنبش مردمى‏‏‏ و ارتقاى‏‏‏ “عدالت اجتماعى‏‏‏”  – به‏مثابه جان‏مايه جنبش مردمى‏‏‏ -، به سطح وظيفه‏اى‏‏‏ قانونى‏‏‏ در منشور، مى‏‏‏تواند راهگشاى‏‏‏ تغيير تناسب قواى‏‏‏ جنبش به سود منافع مردمى‏‏‏ باشد.

در چنين شرايط حاكم بر ايران و مبارزه جانفشانانهِ لايه‏هاى‏‏‏ ترقى‏‏‏خواه و ميهن‏دوست در جنبش مردمى‏‏‏ است كه سرمقاله نامه مردم، ارگان مركزى‏‏‏ حزب توده ايران، «بحث در جهت تكامل و ترويج منشور [رهبران زندانى‏‏‏ شده] در سطح جنبش و مخصوصا بردن آن به ميان قشرها و طبقات مختلف مردم [را] يكى‏‏‏ از فعاليت‏هاى‏‏‏ بسيار مهم فراروى‏‏‏ همه مبارزان» به منظور تغيير تناسب قوا ميان آن‏ها و حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ از طريق توسعه پايگاه اجتماعى‏‏‏ «جنبش مردمى‏‏‏» ارزيابى‏‏‏ مى‏‏‏كند.

٤- متن كامل بيانيه “جنبش سبز كارگرى‏‏‏ ايران”

فشار زندگى‏‏‏ بيش از زمان جنگ بر روى‏‏‏ دوش كارگران سنگينى‏‏‏ مى‏‏‏كند

اعتراض جنبش سبز كارگران ايران به گروگان‏گيرى‏‏‏ رهبران جنبش سبز

http://www.kaleme.com/1389/12/15/klm-50548

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *