آقاي زآگلادين و سايه گم شده اش! جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك و جانبداري از فرهنگ و منافع طبقه كارگر!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٤ / ٢٢ (٣٠ خرداد)

واژه راهنما: گاسپار ميكولوس تاماس: سكتاريسم و جنبش تساوي طلبي دموكراتيك. چگونه چپ انقلابي در جنبش تساوي طلبي دموكراتيك حل مي شود. مبارزه با نوليبراليسم، بدون مبارزه با سرمايه داري؟ نگرشي انتقادي به موضع احمد سپيداري در مقاله ”از كوبا هنوز هم بايد بسيار آموخت“. شعر ”خطر“ از زنده ياد سياوس كسرائي.

نه؟!، داستان آقاي زآگلادين را نمي دانيد، بگذارين براتون تعريف كنم.

آقاي زآگلادين، آن طور كه ماكسيم گوركي آن را در داستان كوتاهي ترسيم مي كند، مرد نسبتا بلند قامت و نحيف اندام و ميانه سالي است كه كمي خميده و با دست هاي پشت كمر گره زده، و در حالي كه به نظر مي رسد كه در عمق تفكري فرورفته، تند در كوچه ها راه مي رود و با حركت سر به سلام اين و آن پاسخ مي دهد، بدون آنكه بگذارد رشته فكرش پاره شود و مسير حركتش تغيير يابد.

روزي باراني او را بر سر دوراه ي ديدم كه مثل هميشه كمي خميده، ايستاده بود و زار زار گريه مي كرد. پرسيدم، آقاي زآگلادين، شما را چه شده است كه چنين زار زار مي گريد؟ سرش را كمي به سويم گرداند و در حالي كه سعي مي كرد بر هق هق ش غالب شود، گفت: «سايه م را گم كردم! فقط سايه م مي دانست كه بايد به كدام سو بروم!؟»

با خواندن مقاله ي بهروز خسروي در اخبار روز (١٩ خرداد ١٣٩٤) داستان آقاي زآگلادين تداعي شد. مقاله او نمونه وار است براي توصيف وضعي كه «نيروهائي از چپ كه با سوسياليسمِ اردوگاهي [ي] گذشته مرزبندي دارند»، دچار آن هستند و به قول او، پس از هفت سال كوشش براي «وحدت»، با برداشتي از «وحدت» روبرو هستند كه «معنايي جز وحدت با ”من“ و وحدت تنها در چارچوب ”نظر من“ ندارد»!

هدف اين سطور بررسي عللي كه وضع را براي اين جريان هاي ”چپ“ به اين بن بست كشانده نيست كه در همين نوشتار قابل شناختند. به اين نكته بايد به طور مجزا پرداخت و پرداخته خواهد شد. تنها بايد اينجا اشاره كرد كه نارسايي اسلوبِ كوشش براي «وحدت»، ريشه ي سردرگمي است! انتخاب اسلوب نادرست، خود اما ريشه در درك نظري- فلسفي نادرست از مساله «وحدت» دارد. ديالكتيك مضمون و شكل (و بيش از آن)، شناخته و درك نشده است.

كمك سريع و هوشمندانه ي ”امير ايراني“ در همان روز انتشار مقاله نيز، گره كار را نمي گشايد. گرچه برجسته ساختن ”خرده كاري“ توسط آرمان شيرازي نزد ”چپ“ پيش گفته و در جستجوي «وحدت» كه او آن را با جمله استه تيك «خرده انديشي هراس آسا» در ابرازنظرش بر مقاله توصيف مي كند، وارد است، اما علل سردرگمي را نشان نمي دهد.

سكتاريسم و حل شدن در جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك

فيلسوف ماركسيست معاصر مجاري، گاسپار ميكلوس تاماس Gaspar Miklos Tamas، يكي از شاگردان جورج لوكاش، در مصاحبه اي با عنوان ”دو خطر بزرگ“، جنبش كمونيستي را از غلطيدن در آن ها برحذر مي دارد. براي خواننده توده اي، گوشزد خطر توسط تاماس، شعر ”خطر“ زنده ياد سياوش كسرائي را خطاب به توده اي ها تداعي مي كند كه نسبت به لغزندگي جاده و تاريكي شب هشدار مي دهد و از سقوط «به چپ و راست» بر حذر مي دارد (١).

فيلسوف ماركسيست مجاري در مصاحبه خود در ”جهان جوان“، ٤ جون ٢٠١٥ به تشريح دو خطر مورد نظرش مي پردازد كه چپ انقلابي با آن روبروست. او وضع كنوني چپ انقلابي را چنين برمي شمرد و مي گويد در گذشته «روشنفكر چپ به فرهنگ جهاني اي تعلق داشت كه طبقه كارگر آن را خلق كرده بود … هنگامي كه سخن مي گفت، مخاطبش ”كليساي“ جهاني انترناسيوناليسم بود كه با آن با زبان فلسفي خود [ماركسيسم] سخن مي راند … فرهنگ طبقه كارگر، فرهنگي جانبدار و مشخص بود، مبتني بر آگاهي طبقاتي!»

او دو خطرِ كنوني را از يك سو، «آوانگارديسم- سكتاريسم و حل شدن در جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك»، از سوي ديگر مي نامد «كه گاهي همزمان بروز مي كند». او بر خطر «حل شدن [چپ ماركسيست] در جنبش دموكراسي طلبي» انگشت مي گذارد و در عين حال كه براي «سيريزا و پودموس» بهترين آرزوها را ارزاني مي دارد و آن ها را «چپ دموكرات آينده» مي نامد، «مبارزه عليه نوليبراليسم، بدون مبارزه عليه نظام سرمايه داري» را توسط آن ها برجسته مي سازد و جنبش ماركسيستي را از آن برحذر مي دارد. هدف، نقل همه نظرات تاماس در اين سطور نيست.

عنوان مقاله ي ”مبارزه با بحران زيست محيطي، مستلزم مبارزه با سيستم سرمايه داري است“ كه بانو آناهيتا اردوان آن را ترجمه كرده است (اخبار روز ٢٠ خرداد)، همين مضمون را در نظر نائويي كلاين قابل شناخت مي سازد.

آنچه براي بحث كنوني مي توان از آن آموخت و مضمون هشدار تاماس را در مصاحبه اش نيز تشكيل مي دهد، گم شدن محك جانبداري از فرهنگ و منافع طبقه كارگر نزد برخي از جريان هاي ”چپ“ مورد نظر است. هنگامي كه نظريات بانيان سوسياليسم علمي و اسلوب ديالكتيك ماترياليستي محك ارزيابي نباشد، كدام محك را بايد پيشنهاد نمود؟ كدام محك را ”چپ“ پيش گفته پيشنهاد مي كند كه بايد زمينه عملكرد ”مشي مشخص دموكراتيك“ آن باشد؟

در سخنان تاماس، درست وجود چنين وضع در جنبش انقلابي چپ مورد خطاب و انتقاد قرار مي گيرد. او چپ را مورد انتقاد قرار مي دهد كه «فرهنگ طبقه كارگر» را بر باد داده است. فرهنگي كه «جانبدار و مشخص» بوده و مبتني است بر «آگاهي طبقاتي!»

همان طور كه مي بينيد، انتقاد تاماس متوجه به اسلوب عملكرد ”چپ“ است كه چپ را از مركز جريان نظري در جنبش كارگري به حاشيه رانده و مورد تهديد «حل شدن در جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك» قرار داده است. او چپ دموكرات را چپ آينده مي داند (موضعي كه بايد آن را به مثابه نقش آن در اتحادهاي اجتماعي درك نمود)، اما مورد انتقاد قرار مي دهد كه اين چپ تساوي طلبِ دموكرات مي خواهد «مبارزه عليه نوليبراليسم [را] بدون مبارزه عليه نظام سرمايه داري» به پيش ببرد و به ثمر برساند. به سخني ديگر مساله كمبود و يا نبود «آگاهي ي طبقاتي» را نزد آن مورد انتقاد قرار مي دهد.

چگونه چپ انقلابي در جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك حل مي شود

نگارنده مايل است اين امر را به كمك عملكرد و موضع نمونه اي از چپ انقلابي و ماركسيست مورد بررسي انتقادي قرار دهد. احمد سپيداري در پايگاه اينترنتي نويدنو مقاله اي با عنوان ”از كوبا هنوز هم بايد بسيار آموخت“، منتشر كرده است (١٠ خرداد ١٣٩٤). ضرورت «عادي سازي روابط با آمريكا» موضوع بررسي مقاله است. سپيداري اين امر را خواستي در سطح «يك خواست عمومي» در ايران ارزيابي مي كند.

١- افشاي تفاوت در «عادي سازي روابط با آمريكا» ميان كوبا و ايران كه او در مقاله خود دنبال مي كند، ضروري و مثبت است. اما بدون طرح شرايطي كه زمينه تفاوت سياست كوبا و ايران را قابل شناخت مي سازد، كه نظريه پرداز توصيف مي كند، افشاگري در سطح باقي مي ماند. به سخني ديگر، به همان مبارزه عليه نوليبراليسم تبديل مي شود كه با سكوت در مبارزه ضد سرمايه داري همراه است كه تاماس مطرح مي سازد.

آيا ايران مي توانسته سياستي مشابه كوبا در روند برقراري مناسبات با امپرياليسم آمريكا دنبال و ايفا كند كه سپيداري به طور ضمني خواستار آن است!؟ اگر خير، علت چيست؟ طرح پرسش و پاسخ به آن از موضع «آگاهي طبقاتي» و فرهنگ پرولتاريايي مي توانسته بحث جالب سپيداري را از نظر محتوايي، پر جوهر ساخته و آن را به سطح توضيح نظري- فلسفي موضع «آگاهي طبقاتي» طبقه كارگر ارتقا دهد كه تاماس فقدان آن را نزد چپ تساوي طلب دموكرات گوشزد كرده و خواستار زنده كردن آن است: «… هنگامي كه سخن مي گفت، مخاطبش ”كليساي“ جهاني انترناسيوناليسم بود كه با آن با زبان فلسفي خود [ماركسيسم] سخن مي راند …»!

٢- نقش و تاثير نبرد مردم كوبا و مقاومت قهرمانانه نيم قرني آن ها در برابر يورش همه جانبه امپرياليسم و به ويژه عليه محاصره اقتصادي آن، در مبارزات مردم كشورهاي آمريكاي لاتين چيست؟ تنها با طرح تفاوت اين نقش با نقش جمهوري اسلامي ايران در منطقه، مي تواند مقاله از سطح نق زدن يك تساوي طلبي دموكرات، به ژرفش مبارزه طبقاتي تعميق يابد!  اوا مورالس كه فيدل كاسترو را «پدر بزرگ انقلاب» مي نامد، در كوتاه ترين تركيب واژه ها، تفاوت نقش كوباي سوسياليستي و ايران سرمايه داري را نشان مي دهد!

٣- «گام برداشتن … به طرف اقتصاد سرمايه داري» كه سپيداري اصلاحات اقتصادي سال هاي اخير دولت كوبا را از قول «برخي از چپ روها» چنين مي نامد، كوشش كوبا براي يافتن مضمون واقع بينانه ي آن ”اقتصاد سياسي“ است كه هر كشوري، ازجمله ايران، براي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب به آن نياز دارد.

سخن احمد سپيداري، سخني رواست هنگامي كه مي نويسد، «نقد اين نظرات افراطي … جايش اينجا نيست». اما مسكوت گذاشتن سرشت انقلابي گام هاي برداشته شده توسط دولت كوبا، در همين نوشتار روا نيست. اين سكوت، تنها از اين رو ناروا نيست كه خصلت ضد امپرياليستي گام ها را مسكوت مي گذارد، كه بيان آن در همين سه واژه مي توانسته پرچم «جهاني انترناسيوناليسم» را برافرازد. بلكه به ويژه از اين رو نارواست كه مسكوت گذاشتن آن، درست آن هنگامي عملي مي شود كه بايد به صورتي مبارزه جويانه، پرچم پيش گفته را برافراخت و خصلت ضد امپرياليستي اصلاحات اقتصادي را در برابر ادعاي پوچ «برخي از چپ روها» طرح و مورد دفاع قرار داد. او كه خود اين ادعاي پوچ «برخي از چپ روها» را در نوشتارش مطرح مي سازد، با سكوت خود در باره خصلت ضد امپرياليستي اصلاحات اقتصادي در كوبا، آن هنگام به «حل شدن در جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك» درمي غلطد كه درست هنگامي است كه بايد بايستد و برزمد!

آيا بايد اين مشي را نزد برخي از نمايندگان چپ انقلابي يكي از علل ايجاد شدن سردرگمي آن ”چپ“ي ارزيابي نمود كه اوج بازتاب بن بست وضعش را مي توان در مقاله پيش گفته بهروز خسروي يافت؟ آيا بايد لغزش و انحراف چپ انقلابي را از موضع جانبدارانه ي طبقاتي اش، انگيزه و «تكانه»ي كمكي (احسان طبري) براي ايجاد شدن شرايطي نزد ”چپ“ي پذيرفت كه «در جنبش تساوي طلبي ي دموكراتيك حل شده» است؟ ”چپ“ي كه تنها ويژگي مشترك سرشت خود را «مرزبندي» با انديشه ماركسيستي اعلام مي كند؟

١- خطـر

جاده لغزنده و شب تاريك است

بر فراز درّه ره باريك است

رهگذر!

در چنين گردنه صعب و چنان تنگه هول

با چراغي كه نفس مي بردش دم به دم

از يورش باد

كج نيفتي به چپ و راست، خطر!

سياوش كسرائي

نهم بهمن ماه ١٣٦٤

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *