آموزش از کشتار در ایران و کودتای بولیوی

image_pdfimage_print

سخن روز شماره ۵۷/۹۸
۱۶ آذر ۱۳۹۸ـ ۷ دسامبر

اگر بپرسیم چه آموزش مشترکی می‌توان از کشتار در ایران و کودتا در بولیوی بیرون کشید، پاسخ چنین است:

«دشمن طبقاتی همیشه به یورش دست می زند، زیرا آزادی و استقلال و حق تعیین سرنوشت مردم» را قبول ندارد.

 این شناخت را باید از تجربه‌های گذشته به دست آورده باشیم: اصلِ حتمی آن است که «آن ها به ما یورش خواهند برد»!

این نکته را باید از ابتدا بدانیم، تا بتوانیم در برابر این ضربات مقاومت کنیم!

این آموزش در برابر نیروهای ترقی خواه قرار دارد: «نیروهای ارتجاعی هیچ گاه صحنه را بدون مقاومت ترک نخواهند نمود»! از این رو «درختی که تو می کاری باید بتواند ریشه‌های تنومند و عمیقی بیابد تا بتواند میوه و ثمره مورد انتظار را ببار آورد.» (آلواره گارسیا لینار در ماه آوریل 2019 و پیش از کودتا در بولیوی علیه اوا مورالس- جهان جوان).

نظریه پرداز آمریکا لاتینی در آغاز گفتگو، این پرسش استعاره گونه را مطرح می کند: «چه کسی گناهکار است»؟ او این پرسش را با این مثال مطرح می سازد: سنگی به شیشه می‌خورد و شیشه می شکند. گناه از کیست؟ از سنگ است و یا از شیشه که توان مقاومت در برابر ضربه را نداشت؟

این پرسش انتزاعی و فیلسوفانه که آلواره گارسیا لینار شش ماه پیش از کودتا در بولیوی و در ارتباط با موج یورش ارتجاعی در آمریکای جنوبی در گفتگوی خود با روزنامه جهان جوان مطرح می سازد، سویه ها متعددی داراست. یکی از آن‌ها عیان ساختن سرشت مفهوم ”آزادی لیبرالی” و ارزش ”قواعد بازی” مورد نظر آن در دمکراسی پارلمانی است. بررسی آن سویه مورد نظر در این سطور نیست. سویه دیگر که به مسئولیت و ”گناه” نیروی چپ و جریمه ای که او باید بپردازد مورد نظر این سطور است. جریمه ای که چپ باید برای کم کاری و ندانم کاری، برای سردرگمی خود در نبرد طبقاتی بپردازد. جریمه ای که تاوان آن را توده های مردم زحمتکش به دوشن می کشند!

هیچ راه فراری وجود ندارد، جز کوشش برای به ثمر رساندن نبرد طبقاتی در جامعه در خدمت حفظ منافع زحمتکشان!

نشان دادن این سویه مورد نظر در این سطور است!

 

همه ی نظریه پردازان و توصیف گران کشتار روزهای 25 تا 27 آبان امسال در ایران به درستی خامنه ای را عامل کشتار می نامند. کشتاری که تاکنون لااقل 206 کشته به جا گذاشته است که تنها در شهرک شهریار با بیش از 100 قربانی همراه است که اکثرشان با ضربه گلوله به سر به قتل رسیده اند.

همه ی نظریه پردازان به درستی خامنه ای را دستور دهنده قتل ها اعلام و محکوم می کنند. او خود نیز با ”سربلندی” به دستور خود اعتراف می کند. آن را با جسارت حرفه‌ای فردی که آگاهانه عمل می کند در صحبت‌هایش اعلام می کند. جسارتی که همزمان اعتراف نیز است به این امر که دیگر در متقاعد کردن مردم چیزی در چنته ندارد جز گلوله به سر آن ها. خامنه ای جایگاه برتر خود را در نبرد در سنگرِ در جریان در ایران باخته است. خشونت عصبی، ناشی از دیدن پایان خط است توسط ارتجاع غارتگر.

آنچه که بیان شد، یک سویه ی دیگر از مساله است و موضوع گفت و شنفت در این سطور نیست. موضوع اصلی، بررسی ”گناه” طیف نیروی چپ ایران است که جریمه آن را توده های زحمتکش می پردازند!

 

طیف چپ ایران به وظیفه ی خود در سال‌های گذشته آنچنان عمل نکرده است که شیشه از توانایی مقاومت لازم در برابر ضربه دشمن طبقاتی برخوردار باشد. در این باره به عزایم خوانی نباید نشست! باید از آن آموخت و صحنه ی نبرد را به  صحنه ی ایجاد زمینه ی مقاومت واقعی توده ها منتقل نمود.

باید با حربه هایی به نبرد پرداخت که طیف چپ ایران و در مرکز آن چپ انقلابی، حزب توده ایران باید برای نبرد طبقاتی در ایران در نظر بگیرد و آن را سازمان دهد. عنوان آن کوشش برای تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان یدی و فکری به حاشیه رانده شده در ایران است. اما چگونه؟ با کدام اهرم و شیوه ی کارکرد؟

 

آن هنگام که حزب توده ایران به عنوان تنها نیروی چپ ایران که  بر وجود ساختار طبقاتی در جامعه باور دارد و به مواضع مارکسیست- لنینیستی در این زمینه  پایبند است، به صحنه ی اصلی نبرد که خود تعیین می‌کند (زنده یاد منوچهر بهزادی) بازگردد، زمینه ی اصلی تدارک مقاومت آبدیده ی توده های زحمت ایجاد می شود.

– بازگشت به صحنه ی سیاست مستقل طبقاتی حزب طبقه کارگر؛

– بازگشت به صحنه ی اصلی فعالیت خود؛

– بازگشت به صحنه ی مبارزه برای مضمون ترقی خواهانه نبرد طبقاتی.

در چنین شرایطی است که چپ سرگردان نیز از امکان بازبینی سیاست غیرطبقاتی خود برخوردار خواهد شد.

 

اعلامیه موسوی و کروبی در ارتباط با جنایات رژیم ولایی در کشتار مردم، در خدمت حذف دیکتاتوری برای حفظ و نجات نظام «اسلامی» است. حتی تأمین این حداقل نیز ممکن نخواهد شد، بدون طرح خواست حداکثر توده های زحمتکش برای گذار از نظام سرمایه داری وابسته. تن دادن به این حداقل توسط چپ که در شعار «جمهوری سکولار دمکراتیک» نمود یافته است، نیاموختن از تجربه ی نبرد طبقاتیِ در جریان در ایران و بولیوی است!

 

تنها با بازگشت به صحنه ی نبرد طبقاتی، بازگشت به شعار توده های زحمت، شعار ”نان، کار، مرگ بر خامنه ای”، که آن ها فریاد می‌زنند، جنبش رهایی بخش کنونی در ایران به جایگزین شایسته ای دست می‌یابد برای شعار انتزاعی ”آزادی” خواهی. تنها با بازگشت صریح و انقلابی به چنین موضع طبقاتی است که سایه ی منفی هیولای این پنداشت که بر نبرد طبقاتی در ایران سایه افکنده است به کنار خواهد رفت که گویا «اول توسعه ی سیاسی و بعد توسعه ی اقتصادی» (محمد خاتمی) راه خروج از تنگنای تاریخی در ایران است!

تنها با بازگشت صریح و انقلابی به چنین موضع طبقاتی است که دیگر شعار «جمهوری سکولار دمکراتیک» که برای توده های زحمت شعاری توخالی و درک نشده است، تنها اهرم مبارزه ی دمکراتیک- مدنی نخواهد بود. دیگر این شعار سد راه شناخت ضرورت شرکت در نبرد طبقاتی برای زحمتکشان یدی و فکری نخواهد بود! جایگزین شدن شعار مبارزه برای آزادی با شعار «نان، کار، مرگ بر خامنه ای» شعار جایگزینی قابل درک برای توده های زحمت است!

احیای اصل های ملی- دمکراتیک در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن بزرگ مردم میهن ما، خواست برنامه اقتصاد ملی مردمی و دمکراتیک و ضد امپریالیستی، خواست و شعارهایی هستند که می‌توانند حربه های لازم را برای تجهیز و سازماندهی توده ها زحمت تشکیل دهند!

 

طیف چپ ایران با پذیرش شعار انتزاعی ”آزادی” که درواقع پذیرش برنامه ی مدافعان سکولار رژیم حاکم و ساختار اقتصادی سرمایه داری مورد نظر آنان است که مدافعان مذهبی نظام نیز با آن همراه هستند – نگاه شود به دو اطلاعیه جسورانه موسوی و کروبی در ارتباط با کشتار اخیر و مقاله ی حسین یوسفی اشکوری در کلمه در توضیح درباره ی مضمون اعلامیه ها -، چپ ایران رابطه ی معنوی و کارکردی خود را با توده های زحمتکش میهن ما پاره نموده است.

باید از این ”گناه” عمده آموخت و به آن پایان داد که جریمه ی آن را توده های زحمتکش میهن ما می پردازند که زنان محروم ترین لایه آن و خلق های زیر فشار ساکن سرزمین تاریخی ایران محروم ترین گروه‌های آن هستند.

باید خواست و شعار پایان دادن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی را به شعار اصلی برای تامین «نان، کار، مرگ بر خامنه ای» بدل نمود. شعاری که توده ها ی زحمتکش کارگر و فرهنگی و همه ی بازنشستگان و دیگر مبارزان آفرینده ی آن در «پراتیک انقلابی» خود در سال‌های اخیر هستند.

باید اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک را به عنوان جایگزین برای اقتصاد سیاسی سرمایه داری وابسته مطرح ساخت و به خواست عمومی و سراسری بدل نمود. باید توضیح داد و تفهیم نمود که گرانی بنزین، و سرکوب و کشتار برای اِعمال آن یعنی همان اقتصاد سیاسی کنونی که به اقتصاد امپریالیستی وابسته است! 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *