سخن روز شماره: ۴۸ (۱۱ مرداد ۱٣۹۷)
در ابرازنظر خود رفيق عزيز ابي ازجمله مساله ي آموزش انديشه ي بانيان سوسياليسم علمي و «افكار و ادبيات سوسياليستي و مبارزات حال و گذشته ي طبقه ي كارگر ايران و جهان» را براي تربيت نسل جديد توده اي ها مورد تاكيد قرار مي دهد، و با اشاره به «وظيفه ي تك تك ما كمونيست هاي قديمي» و حزب توده ايران، بر ضرورت انتقال «افكار انقلابي در ميان نسل جوان، خصوصن نسل كارگران جوان» انگشت مي گذارد.
اين مواضع صريح و قاطع انقلابي براي نگارنده تكانه و انگيزه اي بود، باري ديگر جزوه ي باليني هر توده اي را به دست گيرم، سيماي مردمي حزب توده ايران را و باري ديگر مطالعه كنم. در اين اثر جاوداني، زنده ياد رفيق جوانشير (فرج الله ميزاني)، دبير فراموش نشدني كميته مركزي حزب توده ايران، «وفاداري به ماركسيسم- لنينيسم» را مشخصه حزب توده ايران اعلام مي كند و برجسته مي سازد كه دشمن و دوست به پايداري حزب طبقه كارگر ايران در انجام اين وظيفه اعتراف دارند. از سرهنگ زيبايي گرفته تا جريان هاي سال هاي اخير كه با نام ”خوانش جديد ماركس“ به تجديد در آموزش بانيان سوسياليسم علمي مي پردازند، وفاداري حزب توده ايران را به وظيفه خود نمي بخشند. اولي ها به عبث مي خواهند از حرب توده ايران چهره ي يك ”خائن“ را بنمايند، و دومي ها به نفي مبارزات انقلابي حزب توده ايران مي پردازند، تا شايد بتوانند، تاريخ جنبش كارگري ايران را با فراموشي اين مبارزات به فراموشي بسپارند. غافل از آن كه تاريخ حزب توده ايران، تنها تاريخي است كه جنبش كارگري ايران داراست و زدودني نيست. ”در مسجدي است كه كندني نيست“ (١).
زنده ياد جوانشير در تعريف سرشت انقلابي حزب توده ايران، دو سويه از هستي حزب طبقه كارگر ايران را برجسته مي سازد: «نخست اين كه اصول اساسي و انقلابي ماركسيسم را كه احزاب انترناسيونال دوم به فراموشي سپرده بودند، از نو زنده كرده؛ دوم اين كه ضرورت هاي ناشي از آغاز دوران نوين در جامعه بشري – دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم – را منعكس مي كند ..» (همانجا ص١٠)
زنده ياد جوانشير با تكيه بر اين نكته كه «بدون تئوري انقلابي، جنبش انقلابي وجود ندارد و حزب طبقة كارگر تنها از طريق پيوند اين تئوري انقلابي با جنبش كارگري پديد مي آيد» (همانجا ص ٣٠)، سه زمينه ضروري را در مبارزه ي نظري- آموزشي حزب توده ايران براي «وفاداري به تئوري انقلابي» چنين برمي شمرد:
الف- انتشار و ترويج ماركسيسم- لنينيسم در ميان زحمتكشان؛
ب- كاربرد ماركسيسم- لنينيسم براي درك درست دوران تاريخي، مبارزات طبقاتي و تحول اوضاع سياسي- اجتماعي كشور و جهان و قرار دادن اين تحليل در پايه و اساس برنامه و مشي حزب؛
پ- نبرد با انواع جريان هاي ضد ماركسيستي و ضد لنينيستي و دفاع از سلامت تئوري انقلابي.
بي ترديد براي دستيابي به سطحي از توانايي كه پاسخگوي وظايف پيش باشد، بايد همه ي توده اي ها و حزب توده ايران حركتي فعال و خلاق ديگري را ايجاد سازد. خوشبختانه از گذشته ارثيه ي بزرگي در اختيار ماست كه به همت حزب توده ايران آثار زيادي از آن تجديد چاپ شده است و با كيفيتي بسيار شايسته در اختيار است. دسترسي الكترونيكي به متن آن ها ممكن است. باوجود اين بايد حركتي براي پخش و فروش وسيع آن ها سازمان داده شود.
توليد آثار و ترجمه هاي جديد نيز مي تواند در اين زمينه كمك بزرگي باشد كه امكان سازماندهي تحقق يافتن آن را بايد مورد بررسي قرار داد و دست به كار شد.
نهايتاً كوشش براي آن بخش خاص از وظيفه است كه رفيق جوانشير آن را با بيان «نبرد با انواع جريان هاي ضد ماركسيستي و ضد لنينيستي و دفاع از سلامت تئوري انقلابي» مطرح مي سازد. اين بخش پراهميت به وظيفه ي مبارزاتي روز براي توده اي ها بازمي گردد كه در آن مي تواند نقش تك تك رفقا و هواداران و همچنين ارگان مربوطه سازمان حزبي با اوج گيري بيش تر موفقيت سياست حزب توده ايران را تضمين كند.
مبارزه با نظرات تئوريك- سياسي انحرافي ضد ماركسيستي و ضد لنينيستي اكنون از ابعادي برخوردار شده است كه بدون سازماندهي دقيق و هشيارانه براي آن، صرف نيروي موجود از تاثير كاركردي ضروري برخوردار نخواهد شد. شايد ارگان هاي مسئول حزبي بتوانند در اين زمينه گام هاي مثبت بيش تري را ممكن ساخته و سازمان دهند.
خودآموزي- شركت در نبرد عليه توده اي ستيزي
در كنار چنين برنامه اي در كاركرد حزب توده ايران مي توانند توده اي ها در هر كجا كه هستند، فعال تر از گذشته نقش مثبت و سازنده ي خود را متبلور سازند. اين فعاليت مي تواند در دو صحنه تبلور يابد.
اول- در صحنه ي نبرد براي خودآموزي؛
دوم- در صحنه نبرد ترويجي- روشنگرانه و تبليغي عليه جريان هاي مخالف و ضد توده اي. در اين زمينه افشاگري عليه سياست و مواضع طبقات حاكم از جاي ويژه اي برخوردار است كه بايد به طور مشخص درباره ي آن سخن گفت.
در صحنه ي نبرد براي خودآموزي، شايد اين پيشنهاد كمك باشد كه رفقا براي خود و يا در حوزه و سازمان حزبي به طور جمعي برنامه ي مطالعاتي را تنظيم و به مورد اجرا بگذارند كه به طور سختگيرانه با اين هدف همراه باشد، از مطلب مطالعه شده و يا بخش و جنبه هايي از آن، خلاصه اي در نوشتاري بازتاب يابد.
بدون ترديد چنين گامي آسان نيست و به زمان و ممارست نياز دارد. اما مي تواند امكان عملي اي را براي هر رفيقي تشكيل دهد، در ارتقاي و تدقيق نظر خود بكوشد، آن را در جريان بازتاب نظرِ مطالعه شده تقويت و رشد دهد و نقشي خلاق در آموزش ديگران ايفا سازد.
صحنه ي اين كاركرد انقلابي بسيار فراخ است. براي نمونه من اين روزها مقاله ي جالبي را درباره ي شرايط حاكم فقر بر سرنوشت كودكان در آلمان مطالعه كرده ام كه در آن ازجمله اين جنبه مورد توجه قرار گرفته است كه نقش فقر حاكم بر كودكان در آلمان ثروتمند، چه پيامدهاي تمدني در اين جامعه سرمايه داري پيش رفته ايجاد ساخته است و به كدام خطرات روحي- روانيِ اجتماعي و فردي دامن مي زند.
با مطالعه ي اين مقاله، ذهن من مشغول به پاسخ به چنين پرسشي در ارتباط با شرايط هستي كودكان كار در ايران است. چنانچه فرصت براي دنبال نمودن اين صحنه از نبرد اجتماعي را بيابم، چه بسا بتوانم نقشي سازنده در اين زمينه ايفا سازم. ازجمله در پاسخ به همين پرسش و موضوع در برنامه اقتصاد ملي براي مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه.
چنين نبردي را مي تواند و لطفن بايد هر رفيق به طور شخصي سازمان دهد. ماركس در پاسخ به نقش فرد در رشد اجتماعي، اين نقش را نقشي ارزيابي مي كند كه حامل و تحقق بخشنده به گام ترقيخواهي در جامعه است. به نظر او، ترقي اجتماعي بر دوش فرد قرار دارد!
لذا مي توان مدعي شد كه نبايد در انتظاري مبهم نشست. از همين امروز و هم اكنون بايد كار را آغاز نمود. كاري كه انگيزه ي آن مي تواند نسبت به علايق فردي و همچنين مطالعه ي اتفاقي در لحظه ي تاريخي آغاز گردد. بي ترديد مي توان در طول زمان و ايجاد شدن شرايط سازماني لازم براي آن در حزب طبقه كارگر، به ارتقاي سطح و كيفيت انجام اين وظيفه كمك بسيار نمود.
نكته ي پراهميت ديگر كه مي توان آن را به طور فردي آغاز نمود، شركت و بررسي نظرات مخالفان و حاكمان است. چنين كوششي مي تواند نقش بسيار پراهميتي را در نبرد طبقاتي جاري ايفا سازد. خوشبختانه در اين زمينه رفقاي بسياري فعال هستند كه بازتاب مثبت آن هر روز بيش تر در صفحه هاي هوادار حزب توده ايران از قبيل نويدنو ديده مي شود و مايه خوشنودي است.
بديهي است كه هر رفيق با سبك كار خود در اين زمينه فعال است و رنگارنگي و پرسويه بودن كوشش ها را به ارمغان مي آورد. سازماندهي چنين نبردي در حوزه و سازمان حزبي كمك بزرگي به رشد آموزش در فعاليت توده اي ها داراست. بازتاب وقايع و مبارزات گذشته بخش پراهميتي از اين نبرد روشنگرانه- تبليغي را تشكيل مي دهد. بخش ديگر برخوردهاي پولميكي- افشاگرانه است كه در آن بايد هم جنبه ترويجي و هم تبليغي مورد توجه قرار گيرد.
”خبرنگاري انقلابي“
حتي طرح و ارسال عنوان و آدرس الكترونيكي نوشتارها كه به نظر رفيقي بايد نسبت به آن واكنش نشان داده شود به صفحه هاي توده اي، نقش مثبت و خلاقي است كه امكان دسترسي به نظرات ها را توسعه داده و امكان بررسي و پاسخگويي به آن ها را مي گشايد. نام اين كوشش را مي توان ”ژورناليسم و خبرنگاري انقلابي“ گذاشت.
اسلوب فكر و مبارزه
با طرح جنبه ي ترويجي «در نبردِ فرهنگي در سنگر»(گرامشي) منظور ايجاد ارتباط مشخص موضوع بررسي و بحث است با انديشه ي نظري- تئوريك ماركسيستي- لنينيستي. ايجاد چنين پل تفهيمي براي صلابت منطق نوشتار و هم به منظور اقناع مخاطب ضروري است. زنده ياد احسان طبري درباره ي فن چنين نوشتاري بسيار نكته ها مي آموزاند كه تكرار آن ها در اينجا سخن را به درازا مي كشاند. نكته پراهميتي كه او برجسته مي سازد، آموزش درست قوانين حركت در طبيعت و اجتماع است. اين نكته را ازجمله در «اسلوب فكر و مبارزه» (ص ٨٥، گزيده اي از آثار) برمي شمرد. فرد مبارز بايد:
اولا، قوانين حركت طبيعت و اجتماع را به درستي بشناسد، يعني داراي جهانبيني دقيقي باشد؛
ثانياً، بتواند معرفت فلسفي خود را بر واقعيات خارجي تطبيق كند ..؛
ثالثاً، از اغراض و خود پسندانه شخصي عاري باشد و با شيفتگي علمي خاصي در قضايا دقت كند، نه با يك نظر سود جويي انفرادي.
بدين ترتيب مطالعه ي سيستماتيكِ انديشه ي ماركسيستي- لنينيستي در آثار موجود و آموختن براي انتقال مشخص آن به صحنه نبرد روزانه است كه زنده ياد طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها توصيه مي كند. من به نوبه خود با مطالعه آثار حزب توده ايران و انديشمندان آن در اين زمينه كوشيده ام، به وظيفه و نياز دل و ذهن خود به عنوان يك توده اي جانبدار و پيگير پاسخ دهم. اين مطالعه را كوشيدم با مطالعه آثار نظريه پردازان ديگر كشورها و احزاب كارگري توسعه دهم. يكي از آثاري كه به من براي درك مشخص و به كارگيري انديشه ي و تحليل ديالكتيكي كمك بسيار نمود، مطالعه كتاب تاريخ و ديالكتيك، اثر ماركسيست لهستاني- آلماني لئو كفلر است. كتاب را به فارسي برگرداندم و انتشار يافت كه در توده اي ها قابل دسترسي است.
مضمون«ديالكتيك مشخص» را كه احسان طبري نيز به كار مي گيرد و آن را در جمله «معرفت فلسفي خود را بر واقعيات خارجي تطبيق» دهد بيان مي كند، كه ذكر شد، من چنين درك مي كنم و به كار مي گيرم:
هنگام مطالعه ي مقاله يا كتاب يا بررسي ي پديده اي و يا سخنان افراد، دو تضادي را در آن جستجو مي كنم كه حل آن، رشد ترقي خواهانه ي اي را ممكن مي سازد كه مضمون دو تضاد را در پديده تشكيل مي دهد.
اين دو متضاد مي تواند يا به طور شفاف مطرح و قابل شناخت باشد. و يا نظريه پرداز و سخنگو مي كوشد آگاهانه و يا ناآگاهانه جايگزيني براي آن مطرح سازد، تا به هدفي كه دنبال مي كند دست يابد. تضادها مي تواند ناشي از بغرنجي و چندلايگي پديده نيز در ابهام قرار داشته باشد و بيرون كشيدن آن ها نياز به كنار زدن لايه ها و سويه هايي در پديده دارد كه روند اصلي رشدِ پديده را در لحظه ي تاريخي مي پوشاند. شناخت اين لايه ها و سويه ها هميشه آسان نيست، زيرا ممكن است كه در پديده مواضعي چشم و نظرگيري دارا باشد و رنگ و ظاهر خود را به پديده تحميل كرده باشد. از اين روست كه طبري مي گويد بايد «تنه اصلي درخت را حتي از شاخه هاي تنومندي نيز تميز داد، كه روند اصلي رشد آن را تحت تاثير قرار مي دهد.»
در چنين شرايطي بايد هميشه به اين پرسش پاسخ داد كه ماركس- انگلس مطرح مي سازند. آن ها مي پرسند، نيازهاي هستي پديده چگونه، با چه ابزاري توليد مي شود؟ روند رشد پديده با پاسخ به اين پرسش روشن مي شود. چرخ چوبي دوران عتيق براي گاري، و چرخ هواپيماي فانتوم آمريكايي مرحله و شيوه ي توليد تاريخي حاكم را قابل شناخت مي سازد.
به منظور شناخت روند رشد پديده بايد شرايط تاريخي هستي و رشد پديده را در حركت آن مورد توجه قرار داد. حركتي كه مي تواند در لحظه بررسي، از ثبات برخوردار باشد و در بي حركتي، خودبنمايد. به سخني ديگر، بايد پديده را در بطن شرايط ماترياليسم تاريخي هستي و رشد و شدن آن جاي داد و مورد توجه و پژوهش قرار داد.
در سفري به جزيره ي تنريف، با قايق از برابر صخره اي به بلندي ٦٠٠ متر عبور كردم. بر روي سطح مشرف به دريا در صخره از بالا به پايين، ديوارهايي از سنگ به طور عمودي وجود دارد كه روند پديدار شدن كليت صخره را در طول زمان قابل شناخت مي سازد. قابل شناخت مي سازد كه صخره لايه به لايه با مواد مذاب خارج شده از كوه آتشفشانِ تئيده در جزيره پديدار شده است. ديوارهاي عمودي در زمان هاي بعدي آبشارهاي سنگ مذاب را تشكيل مي دهد كه از صخره سرد شده به پايين سرازير شده است. اين «سنگ نوشته ها» (اط) با ثبات خود، روند رشد طولاني و مرحله اي صخره را قابل شناخت مي سازد.
با روشن شدن جايگاه تاريخي پديده در متن انديشه ي فلسفه ي ماترياليسم تاريخي، مي توان آن هنگام به كمك اسلوب ديالكتيك ماترياليستي جايگاه مشخص منافع طبقاتي حاكم را در پديده ي اجتماعي نيز بازشناخت. در اين لحظه است كه انسان به مضمون پديده ي مشخص مورد بررسي در جامعه دست يافته است.
با شناخت منافع طبقاتيِ طبقات متفاوت، يافتن تضادهاي موجود در پديده از ديدگاه انديشه جامعه شناختي علمي ماركسيستي آسان و ممكن مي گردد. براي نمونه، در جامعه سرمايه داري كنوني در ايران، طبقه كارگر از منافع خود دفاع مي كند. اين منافع در شرايط سلطه ي اقتصاد سياسي نئوليبرال امپرياليستي- اسلامي، در گام نخست، منافع دمكراتيك انسان زحمتكش است. دفاع از حقوق قانوني طبقه كارگر است. مبارزه اي است عليه هدف هاي ضد انساني و ضد ملي اقتصاد سياسي حاكم. بدين ترتيب، دفاع از حق قانوني برخوردار شدن زحمتكشان از سنديكاي آزاد و يا دستمزد شايسته، نبردي عليه اقتصاد سياسي نئوليبرال است كه از يك سو تشديد استثمار نيروي كار و از سوي ديگر نابودي قوانين ملي را در دفاع از حقوق طبقه كارگر دنبال مي كند.
در چنين شرايط است كه حقوق دمكراتيك طبقه كارگر، از داشتن سنديكاي آزاد تا تقليل ساعات كار و خواست قراردادهاي رسمي وغيره، به دفاع از حقوق ملي كليه ي مردم ميهن فرامي رويد. حل تضاد ميان كار و سرمايه در شرايط سلطه ي روابط نواستعمارانه ي امپرياليستي، راه خروج از بحراني را مي گشايد كه كليه ي هستي اقتصادي- اجتماعي- فرهنگي مردم ميهن ما را به خطر انداخته است.
بدين ترتيب، طبقه ي كارگر ايران با دفاع از منافع خود، به دفاع از منافع انساني و ملي همه مردم ميهن مي پردازد و با حل آن راه فرازمندي ترقي خواهانه را به روي كليت جامعه ايراني مي گشايد. با شناخت منافع طبقه كارگر، از طريق شناخت راه حل تضاد اصلي در جامعه ميان طبقه ي كارگر و سرمايه داري وابسته به اقتصاد امپرياليستي، روند رشد ترقي خواهانه كليت جامعه در مرحله ي تاريخي كنوني شناخته و درك مي شود.
همين شناخت را مي توان براي نمونه در بررسي سطوري كه در مقاله ي: وحدت مبارزه براي مالكيت عمومي- دمكراتيك و عليه استعمار- امپرياليسم، در ارتباط با سخنان خامنه اي نگاشته شد، نيز بازشناخت.
از ديدگاه ماترياليسم تاريخي، بورژوازي وابسته به اقتصاد استعماري- نواستعماري در ايران كنوني، همچنان كه گروه هاي ديگر آن در گذشته، با اين تضاد براي رشد تاريخي خود روبرو بوده و است كه نتوانسته است از استقلال ضروري براي رشد بي بند خود برخوردار شود. آن ها نتوانستند، استقلال اقتصادي خود را تثبيت كنند، گرچه توانستند در دوران هايي از استقلال نسبي سياسي برخوردار شوند. نتوانستند تاثير استعماري- نواستعماري سلطه ي امپرياليسم را از گردن خود دور ساخته و به از بين ببرند.
بدين ترتيب بورژوازي ايران نتوانست در طول دو قرن حق حاكميت ملي ايران را با توانمندي و به طور پيگير تحقق بخشد و تثبيت كند. تضاد ميان حق حاكميت ملي از يك سو، و وابستگي سياسي- اقتصادي از سوي ديگر نسبت به استعمارگران- امپرياليسم به مثابه ي بندي بر گردن بورژوازي ايراني باقي ماند و مانده است.
خامنه اي در سخنان خود مي كوشد اين تضاد عيني را لاپوشاني كرده و تضادي ديگر را جاي آن قرار دهد. تضادي كه او «ديپلوماسي ايدئولوژيك» مي نامد و آن را در زرورق «منافع ملي» مي پوشاند.
با شناخت تضاد عيني ناشي از سطح رشد ماترياليسم تاريخي جامعه ي ايراني – كشور نيمه مستعمره در نظام سرمايه داري جهاني شده ي امپرياليستي -، تضاد طبقاتي اي به آساني قابل شناخت مي گردد كه مي توان آن را «نبرد كه بر كه» در سطح جهاني نيز ناميد، براي دستيابي به سهم در مرحله رشد مشخص ماترياليست- تاريخي در نظام جهاني سرمايه داري توسط بورژوازي حاكم بر ايرانِ جمهوري اسلامي عليه سودجويي امپرياليسم!
اين تضاد، «تضاد ملي» جامعه ايراني نيست، آن طور كه خامنه اي مدعي است، بلكه تضاد ميان لايه هاي غارتگران داخلي و خارجي است!
بدين ترتيب براي افشاگري درباره ي سياست ضد مردمي و ضد ملي حاكميت بورژوازي كنوني در ايران، نبايد سخنان بسياري از آن ها را در مقاله هاي خود منتقل نمود كه ”ژورناليسم مدرن“ آن را توصيه مي كند، تا نوشتار گويا با فاصله از وقايع و وضع حاكم، نقشي ”دمكراتيك“ ايفا و رنگي ”علمي“ به خود بزند.
ژروناليسم مدرن كه در دانشگاه هاي بورژوايي آن را مي آموزانند، ابزار تحميق توده ها از اين طريق است، كه درست امكان شناخت و درك تضاد اصلي را در ابهام قرار مي دهد. در برابر اين اسلوب طبقاتي، زنده ياد طبري، به نقل از بانيان سوسياليسم علمي، دقت در مرحله فاكتوگرافي را ضروري مي داند. انگلس از آن صحبت مي كند كه هر چقدر جمع آوري داده ها و اطلاعات موثق همه جانبه تر و دقيق تر باشد، تدارك بررسي ماترياليست تاريخي با اسلوب ديالكتيك ماترياليستي موفق تر خواهد بود. اما یک خبرنگار انقلابی اگر چه که فاكتوگرافي ژرف و گسترده دارد ولی توانایی او در کاربرد آن ها در تحلیل پدیده ها و رویدادها است و نه در بازتاب آن ها. پس از تحلیل خبرنگار انقلابی راه حل انقلابی تضادهای نهان شده در پدیده ها را هم نشان می دهد. يك بخش در كتاب تاريخ و ديالكتيك را لئو كفلر در توضيح اين نكته نگاشته است كه مطالعه ي پروسواس آن سودمند است.
بدين ترتيب مي توان با شناخت دو تضاد حاكم بر پديده (سخن و غيره)، نبرد ترويجي- روشنگرانه و تبليغي توده اي را با كيفيتي انقلابي و خلاق و زنده و در عين حال با تدارك همه جانبه و بي طرفانه ي داده ها كه ”ژورناليسم و خبرنگاري انقلابي“ خواستار آن است («از اغراض و خودپسندانه شخصي عاري باشد و با شيفتگي علمي خاصي در قضايا دقت كند، نه با يك نظر سود جويي انفرادي» اط) عملي ساخت و نقش پراهميتي را در انتقال آگاهي طبقاتي به كارگران جوان كه رفيق عزيز ابي با واقع بيني خواستار آن است عملي نمود.
١– تاريخ جنبش كارگري ايران، تاريخ حزب توده ايران است!