مقاله شماره: ١٣٩٤ / ٧٠ (٢٦ اسفند)
واژه راهنما: تئوريك. سياسي
نگاه شود همچنين به مقاله ٤٣ و ٤٤ از سال ١٣٩٢ با عنوان ”خودآموزي نبردي انقلابي“http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2235 و http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2238.
«بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، …». با شناخت جفت متضاد در پديده، مضمون پديده قابل شناخت مي گردد! ديالكتيكِ ”زبان الكن و اجتهاد“. برگزاري سمينارهاي علمي. ديالكتيك پيوند ميان مبارزه صنفي و سياسي و مبارزه براي حداقل دستمزد. مكانيسمِ انتقال آگاهي طبقاتي. كيفيت بالاي تئوريك نزد رهبري كنوني حزب طبقه كارگر ايران.
رفيقِ گرامي ”ابي“ با ابرازنظر پراهميت خود، توجه را به مبارزه با پيامد جنايت هولناك ارتجاع داخلي و خارجي كه با قتل عام دانشمندان توده اي در ارتباط قرار دارد، جلب مي كند. او مي نويسد:
«طبقه كارگر ايران هنوز منافع و رسالت تاريخي خود را درك نكرده. آيا بايد منتظر بود كه اين آگاهي خود به خودي صورت گيرد؟ آيا اين امكان پذير است؟ نقش پيشاهنگان چه مي شود؟ مگر نه اين كه اين آگاهي بايد توسط حزب و تشكيلاتِ حزبي سازمان دهي گردد؟!»
بي ترديد وظيفه اي كه رفيق ”ابي“ با پرسش به جا و هشيارانه خود توجه جنبش توده اي را نسبت به آن برمي انگيزد، مبرم ترين وظيفه روز همه توده اي ها را تشكيل و در برابر مسئولان حزبي مسئوليت سنگيني را قرار مي دهد. ارتجاع داخلي و خارجي به جنايت هولناك قتل عام دانشمندان توده اي دست نزد، تا تنها از آن ها انتقام شخصي بگيرد. اين جنايت كه حزب توده ايران آن را «فاجعه ملي» ناميد، به ويژه از اين رو نيز عملي شد، تا ريشه انديشه جامعه شناسي علمي را كه حزب توده ايران به عنوان وارث حزب كمونيست ايران انتشار و ترويج آن را در ايران عملي ساخت، بخشكاند و درخت تنومند و ريشه دوانده ي انديشه ماركسيستي- لنينيستي را در ايران از بن نابود سازد!
اين جنايت هولناك نبايد به ثمر بنشيند و نخواهد نشست. بازتوليد تعريف علمي از مرحله انقلاب ايران كه در مصوبه پراهميت ششمين كنگره حزب طبقه كارگر ايران تبلور مي يابد، يعني تعريف ”مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب“، تنها يك دستاورد سياسي حزب توده ايران نيست، بلكه مهم تر از آن نشان سطح والاي تئوريك در حزب براي تحليل شرايط مشخص ايران است.
زنده ياد ف م جوانشير، دبير كميته مركز حزب توده ايران در ”سيماي مردمي حزب توده ايران“، اين توانايي را «دومين مشخصه حزب طرازنوين طبقه كارگر و [نشان] وفاداري آن به تئوري انقلابي ماركسيسم- لنينيسم» مي نامد. رفيق جوانشير اين پايبندي و وفاداري به انديشه علمي را از اين رو پراهميت مي داند، زيرا «بدون تئوري انقلابي، جنبش انقلابي وجود ندارد و حزب طبقه كارگر تنها از طريق پيوند اين تئوري انقلابي با جنبش كارگري پديد مي آيد.» (ص ٣٠)
نكته پراهميت در دستاوردِ تئوريك در ششمين كنگره حزب توده ايران، اين واقعيت است كه نسل كنوني توده اي ها با برخورداري از تجربه و دانش نسل گذشته، و با وجود خون سنگيني كه از حزب گرفته شد، به اين دستاورد دست يافته است! اين واقعيت نشان مي دهد كه دشمن طبقاتي و ارتجاع داخلي و خارجي به هدف جنايتكارانه در نابودي دانشمندان و مبارزان توده اي در سطح رهبري حزب توده ايران، كه براي هميشه به فهرستِ تاريخِ جنايت ارتجاع اضافه شد، به هدف خود دست نيافته است! تداوم بازسازي اين دستاورد به درستي مساله ي مبرم در برابر جنبش توده اي است كه بايد با جديت بدان پرداخت. (به اين نكته بازمي گردم)
زنده ياد احسان طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها، اسلوب دستيابي به وظيفه بازسازي علمي را در پيش گفتار جلد اول، چاپ اول اثرش ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ توضيح داده و ضرورت پايبندي به اسلوب مورد نظر خود را مستدل مي سازد. رفيق طبري در اين پيش گفتار با عنوان ”واژه اي چند از نگارنده“ و با اشاره به «نكات و مطالبي كه در عين قابل بحث بودن، تازگي هايي از جهت طرح يا احتجاج دارد و سزاوار توجه تئوريك است»، به نكته پراهميتي اشاره دارد كه در سطور زير به آن پرداخته خواهد شد. اسلوب پيشنهادي خود را رفيق طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها در ادامه چنين مستدل مي سازد: «ضرورت كوشش براي اجتهاد در مسائل تئوري عمومي ماركسيستي- لنينيستي انكار ناپذير است و تئوري از هر سخن الكني در اين زمينه مي تواند غني تر شود.»
نكته پراهميتي كه رفيق طبري مطرح مي سازد، توجه خاص به «هر سخن الكن» است! رفيق طبري با برجسته ساختن ارزيابي مثبت و سازنده خود از «هر سخن الكن»، راهي را براي انديشه ي انقلابي مي گشايد كه مي تواند و بايد براي هر توده اي علاقمند، «براي آموزندگان تئوري به شرط آن كه داراي ماية نخستين و علاقه به مباحث فلسفي باشند»، به معناي آزادي از بندي است كه در سيماي ”متلك“ و ”سُخره“ از يك سو، و ”معلم“، ”ماشاله كمالات داشتن“ از سوي ديگر، از طرف مخالفان و گه گاهي نيز رفقايي بيان مي شود.
هر دو سو، يك هدف را دنبال مي كند. هدف ايجاد هراس نزد آموزنده اسلوب انديشه ماركسيستي- توده اي است! آن ها دانسته و يا ناآگاهانه مي خواهند نوآموز توده اي، سكوت كند، جسارت طرح نظر آغازين را نيابد! سكوت و سكوني كه تهمتِ «گستاخي» و «شرارت» و «خام پنداري» را دفع و خنثي سازد! سكوتي كه به معناي سكون است. سكوني كه مي توان احساس ثبات و مقبول افتادن نزد مدعيان را در نوآموز ايجاد سازد. سكوت و ثباتي كه انديشه را از حركت باز مي دارد. جسارت انقلابي را از نوآموز سلب مي كند. به او قناعت به آنچه را كه به قول رفيق طبري «شناخته شده» است تحميل مي كند. در حالي كه بايد «سوداي تغيير» را داشت و لذا بايد به سرزمين ناشناخته پا گذاشت! شناخت ماترياليست ديالكتيكي از هر پديده جديد و نشناخته، جسارت انقلابي را براي «سوداي تغيير» ايجاد و تحقق بخشيدن به آن را اجتناب ناپذير مي سازد. سودايي كه اما بدون شناخت اسلوب شناخت ماترياليست ديالكتيكي ناممكن است.
زنده ياد احسان طبري، اين نبرد روزانه و تعيين كننده را در شعر زندان با عنوان ”پيمان“، در مضمون روشنگرانه و در عين حال مبارزه جويانه زير ترسيم مي كند و مي آموزاند: «بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، من به كارها، از خرد و كلان، بي تفاوت نخواهم گشت، كه كلان از خرد مي خيزد، وز اندك بي شمار.»
ديرتر اين اسلوبِ علمي شناخت پديده ناشناخته، اسلوب ديالكتيكي تحليل پديده ناشناخته از كتاب ”ديالكتيك شعرهاي زندان احسان طبري“ نقل خواهد شد. آنچه كه در اين سطور بايد به آن بازگشت، همان ديالكتيك «هر زبان الكني» است كه زنده ياد احسان طبري آن را به مثابه ”آن“ سويِ ديگر جفت ديالكتيكي رشد و ترقي خواهي مطرح مي سازد.
تركيبِ «هر زبان الكن» را احسان طبري در ارتباط ديالكتيكي با مفهوم «اجتهاد» به كار مي برد. او «اجتهاد» را جدا از «زبان الكن» مورد توجه قرار نمي دهد، اجتهاد را يك ”علم آسماني و غيبي“ ارزيابي نمي كند! رفيق طبري با ظرافت نشان مي دهد كه با كشف جفت متضاد در پديده، تحليل به سطح ”ماترياليسم ديالكتيكي“ فرا مي رويد و مضمون پديده قابل شناخت مي گردد!
بر اين پايه است كه ”زبان الكن و اجتهاد“ جفت ديالكتيكي اي را تشكيل مي دهد كه «مسائل عمومي ماركسيستي- لنينيستي … [را] غني تر» مي سازد!
از ديالكتيكِ ”زبان الكن و اجتهاد“ مي توان ازجمله ديالكتيك ”فرد و جمع“ را دريافت و به نقش ”شخصيت“ در تاريخ جوامع بشري پي برد. شخصيتي كه بار لحظه رشد نسبيِ تاريخي را بر دوش مي كشد، لذا كمبود آن همانقدر با نتايج منفي روبروست، كه وجود و عملكرد آگاهانه آن مي تواند تكانه پيروزي و توانايي را براي حركت تاريخي جامعه قابل شناخت و درك سازد، پيروزي اي كه بدون نقش توده ها دست نيافتي است.
سطور فوق مي تواند براي بحث كنوني ما در ارتباط با ”آموزش و خودآموزيِ“ جامعه شناسي علمي، انديشه بانيان سوسياليسم علمي، از اين رو مفيد باشد كه اين نكته را قابل شناخت سازد، كه مبارزه با پيامد جنايت ارتجاع داخلي و خارجي عليه جنبش توده اي و خنثي سازي نهايي آن، به جز با يك كوشش همه جانبه ي مشترك سازمان حزبي و مسئولان و همچنين تك تك توده اي ها، با موفقيت لازم روبرو نخواهد شد.
رهبري و مسئولان حزبي با تجديد انتشار كتب بسياري از آثار دانشمندان توده اي گام هاي مثبتي در اين زمينه برداشته اند كه شايسته قدرداني است. امكان دست يابي به نسخه پ د اف اين آثار در نامه مردم، گام پراهميتي را تشكيل مي دهد. بازانتشار اين آثار و بسيار از تك نوشته ها در ٥١٧ شماره نامه مردم علني در ايران پس از پيروزي انقلاب بهمن ٥٧ – شايد به صورت مجموعه اي – يكي از وظيفه هاي عمده در اين زمينه است كه بايد به آن عمل نمود. (١) در اين زمينه بايد كوشش ها را بيش تر و با برنامه ادامه و توسعه داد. هنوز بسياري از آثار رفقاي دانشمند ما مي توانند تجديد چاپ گردند.
نگارنده نيز كوشيده است در اين زمينه گام هاي محدودي بر دارد. كتاب ”تاريخ و ديالكتيك“، اثر فيلسوف ماركسيست اتريشي، لئو كفلر كه ترجمه آن به صورت پ د اف در توده اي ها انتشار يافت، براي نگارنده كمك بزرگي براي درك ماترياليسم ديالكتيك مشخص بود. متاسفانه امكان انتشار آن در چهارچوب انتشارات حزب توده ايران تاكنون به وجود نيامده است، چنان كه انتشار كتاب ”ديالكتيك شعرهاي زندان احسان طبري“ هم.
بدون برگزاري سمينارهاي علمي در ارتباط با توضيح علم ماترياليسم تاريخي و ديالكتيكي، و همچنين انطباق آن با شرايط مشخص حاكم بر ايران و جهان، يكي ديگر از امكان هايي است كه مي تواند و بايد با «هر زبان الكني» در چهارچوب امكان هاي حتي محدود آغاز گردد. در اين زمينه حزب توده ايران از سنت و تجربه پرباري برخوردار است. اين وظيفه مي تواند هر چه سريع تر در خارج از كشور سازمان داده شود و نتايج آن به ايران منتقل گردد. در ايران نيز مي توان به مساله سازماندهي چنين فعاليت علمي كه بايد مناسب با شرايط در ايران سازمان يابد، انديشيد و راه هاي متناسب را براي آن يافت. در اين زمينه سرمايه بزرگي در كشور وجود دارد كه با يافتن شكل مناسب، گنجينه اي را تشكيل مي دهد!
نگارنده به نوبه خود از شيوه اي بهره مي گيرد كه بازتاب آن در اين سطور مي تواند اينجا و آنجا مفيد باشد. اين شيوه طرح ديالكتيك مشخص مساله هايي است كه در نوشتارها موضوع بررسي هستند. اين شيوه البته مي تواند هضم فكري نوشتار را سنگين و مطالعه آن را براي نوآموزان با مشكل روبرو سازد. اما در عين حال دريچه اي مداوم براي انتقال جامعه شناسي علمي به نوآموزان است. استفاده از امكان هاي ارتباط مجازي براي بر طرف ساختن مشكلات ايجاد شده، مي تواند راه حل قابل پذيرشي باشد.
طرح جاي جاي جنبه تئوريك بحث در نوشتارها مي تواند با اتهام ”برخ كشيدن“ و ”معلمي كردن“ روبرو باشد. اما نبايد هراسي از اين بابت به دل داشت. بايد از هر روزني براي انتقال آگاهي علمي به نسل جوان و بعدي بهره برد.
براي نمونه توضيح ديالكتيكِ «پيوند» ميان وظايف دموكراتيك و سوسياليستي (يكي ديگر از مصوبه هاي پراهميت ششمين كنگره حزب توده ايران)، كه در مبارزه كنوني طبقه كارگر ايران به منظور دستيابي به ”حداقل دستمزد محقانه“ در سطح سه و نيم ميليون تومان اجتناب ناپذير است، ضرورت توسعه كمّي و كيفي مبارزه را براي زحمتكشان قابل درك مي سازد. توضيح تئوريك ضرورت پيوند ميان مبارزه صنفي و سياسي نشان مي دهد كه بدون آن مبارزه براي حداقل دستمزد محقانه، ناممكن است. امري كه ضرورت توسعه مبارزات كارگري را از سطح پراكنده به سراسري، از مبارزه صنفي- مطالباتي به سياسي قابل شناخت مي سازد كه با هدف تغيير شرايط حاكم در ايران انجام مي شود و به همبستگي سراسري زحمتكشان يدي و فكري در همه لايه ها و در همه زمينه هاي كاري نياز دارد!
پرسش و خواست رفيق ”ابي“ در ارتباط با «نقش پيشاهنگان چه مي شود؟ مگر نه اين كه اين آگاهي بايد توسط حزب و تشكيلاتِ حزبي سازمان دهي گردد؟!»، مي تواند با نمونه مشخص پيش گفته، به شكل عملي مورد نياز خود دست يابد و وحدت تئوري و پراتيك بر قرار گردد.
انتقال آگاهي طبقاتي به معناي قابل شناخت ساختن رابطه دو قطب متضاد در نبرد مشخص است. ارتجاع حاكم بر نظام سرمايه داري ايران، با سياست سركوبگرانه خود، سير شدن زحمتكشان و خانوده آنان را منوط به گذار از ديكتاتوريِ خادم نظام غارتگر و استثمارگر سرمايه داري نموده است! از اين رو بايد مبارزه دموكراتيك- صنفي به سطح مبارزه سياسي- انقلابي ارتقا يابد و به جنبشي سراسري با همبستگي طبقاتي نايل شود، تا بتواند از ديكتاتوري حاكم بگذرد!
در جريان اين مبارزات صنفيِ كارگران است كه انتقال آگاهي طبقاتي به درون لايه هاي زحمتكش در حال نبرد براي خواست صنفي- مطالباتي، از طريق توضيح ديالكتيك «پيوند» ميان مبارزه صنفي و سياسي، ميان مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي، به آساني ممكن مي گردد و «به هشياري حزب پدرم باد درود» را برجسته مي سازد كه همراه است با تصويب قرار پراهميت ديگر ششمين كنگره حزب توده ايران! در اين مصوبه ايجاد «پيوند» ميان دو وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي با صراحت به عنوان «برنامه حداقل كارگري» (جوانشير، سيماي مردمي حزب توده ايران) تعريف و به مثابه وظيفه مبارزاتي حزب طبقه كارگر تعيين شده است. اين مصوبه بازتابي است از سطح بالاي درك نظري- سياسي نزد رهبري كنوني حزب طبقه كارگر ايران كه گره خورده است با نام رفيق عزيز علي خاوري.
خود آموزي، باز هم خودآموزي!
همه آنچه كه بيان شد اما تنها يك سوي وظيفه مبرم توده اي ها، جنبش توده اي و حزب طبقه كارگر ايران را تشكيل مي دهد: ”آموزش و خودآموزي“!
بي ترديد ”خودآموزي“ عمده ترين سو را در اين روند تشكيل مي دهد. ”كتاب خواني“ حلقه مركزي و پراهميت را در اين سوي نبرد عليه جنايت ارتجاع داخلي و خارجي عليه حزب توده ها تشكيل مي دهد. اولين پرسشي كه توده اي ها از يكديگر دارند، ”چه خبر“ نيست، ”كدام كتاب را مي خواني“؟ پرسش اول است!
مايلم تجربه خود را در اين زمينه نيز بازگو كنم، و هراسي از اتهام ”خودنمايي“ و يا اين يا آن اشاره ي تمسخرآميز، ندارم!
حتي المقدور با صداي بلند، لااقل با زمرمه، كتاب مي خوانم. با چشم مي خوانم، با گوش مي شنوم، زيرِ نكته هاي عمده و جديد خط مي كشم، ترجمه جملات شايان توجه را در كتاب هاي غيرفارسي مي نويسم، كلمات جديد و ناشناخته و استه تيك را ضبط مي كنم (احسان طبري آن را ”موزاييك ها“ مي نامد).
تقريباً هميشه لااقل دو كتاب و اغلب سه كتاب متفاوت را در دست مطالعه دارم. سعي مي كنم از كتاب هاي در دست مطالعه، در نوشتارهايي كه در دست نگارش دارم، نكته هاي در ارتباط را ذكر كنم. مي دانم كه مطالعه نوشتار را براي برخي ها سخت مي سازد، اما در عين حال نكته هاي نقل و بازتاب داده شده مي تواند هضم فكري مضمونِ كتاب را براي من آسان تر سازد و در عين حال مي تواند به درك مضمون موضوع نوشتار براي خواننده كمك باشد. اين اسلوبِ بهره بردن از ”موزاييك“ها را رفيق طبري در پيش گفتار كتاب شعرش ”از ميان ريگ ها و الماس ها“ خاطرنشان مي سازد. «اين [شعرها] آفرينشي است متمركز و دردناك كه در موفق ترين نمونه هاي خود، به قول فرخي هر تارِ آن به رنج از روان جدا شده است. شايد گاه موزاييكي از آن، اگر در چارچوب سخني، نثري، نقل قولي جاي گيرد، بهتر بتواند هماهنگي دروني خود را نشان دهد.»
بايد اميدوار بود كه توجه دادن رفيق ”ابي“ و اين نوشتار، براي توده اي ها تكانه اي باشد به منظور توجه بيش تر به مساله ”آموزش و خودآموزي“، تا با وسعتي بيش تر به كتاب خواني رو آورند. باشد كه در چهارچوب پيشنهاد رفيق سيامك با عنوان «پيش بسوي آشتي سراسري حزب» امكان هاي جديدي براي سازماندهي آموزش منظم جامعه شناسيِ علمي در حزب توده ايران ايجاد شده و به كار گرفته شود.
اسلوب ماترياليسم ديالكتيكيِ درك پديده جديد و ناشناخته
(به نقل از صفحه ٣٢ و ٣٣ كتاب ”ديالكتيك شعرهاي زندان احسان طبري كه در توده اي ها به صورت پ د اف انتشار و به صورت كتاب اخيرا منتشر شده است)
هنگامي كه انديشه ي ديالكتيكي با پديده ي نشناخته اي روبروست، بايد بررسي پژوهشگرانه خود را از نقطه اي آغاز كند. اين نقطه عزيمت، كدام بايد باشد؟ حتما عمده ترين نقطه! اما عمده ترين نقطه در پديده ي نشناخته، كدام است؟ چگونه مي توان بر روي نقطه اي انگشت گذاشت و گفت ”اين مهم ترين نقطه است، پس از آن شروع كنيم!“، در حالي كه «ماهيت» پديده هنوز شناخته شده نيست؟
پاسخ دیالکتیکی روشن است. ما با تضادي روبرو هستيم كه راه حل ديالكتيكي آن تشخيص سرشت ”گذرايي“ و موقتي بودن نقطه آغاز بررسي ماست! ما مي توانيم با هر نقطه اي كه مي خواهيم كار پژوهشي را آغاز كنيم. تنها مجاز نيستيم آن را مطلق گرانه مهم ترين نقطه بدانیم و اعلام کنیم و يا گذرايي و موقتي بودن آن را مورد ترديد قرار دهيم. فاجعه برانگیزترین آن است که نقطه آغاز موقتی را تنها نقطه ای بپنداریم که گویا کلیت روند دیالکتیکی را می نمايد !
چنین برداشتی، اوج ذهنگرایی اندیشه را به نمایش می گذارد و تشکیل می دهد. بسیاری از جدل هاي فكري- نظري، ریشه در این ذهن (انگار)گرایی و مطلقیت بخشیدن به موضع ”من“ در کشف نقطه آغازی دارد که به عنوان عمده ترین نقطه نیز اعلام می شود!
بدين ترتيب، ما مي توانيم، نقطه به نقطه، سُويه به سُويه، لايه به لايه پديده ناشناخته را مورد پژوهش علمي قرار دهيم، رابطه ي داده ها و تناسب ها، كنش و واكنش هايِ سوخت و ساز دروني، بهم بافتگي ميان آن ها و «تنه زدن» (طبري) و تاثير متقابلشان را بشناسيم و با رابطه ها و كنش و واكنش، بده بستان هاي آن ها با خارج از پديده آشنا شويم، تا نهايتا پديده ناشناخته كه تا آن زمان با آن تنها در سطحي انتزاعي و مجرد و غيرعلمي آشنا بوديم، يعني هنگامي كه پديده نشناخته، «انتزاعي ميان تهي» (ماركس) را براي ما تشكيل مي داد، پديده اي متافيزيكي، مه آلود و چه بسا روحاني- عارفانه- افسانه اي- رازگونه – اساطيري، به پديده اي شناخته، يعني پديده اي در روند سوخت و ساز دروني و بده و بستان بيروني آن، به بياني ديگر در حركت و تغيير و شدن آن، بدل شده است و به بیانی ديگر، در كليت آن درك شده است. انديشه ي ”حقيقت، كليت است“ كه هگل نشان داد، اكنون امكان درك «ماهيت» پديده را ممکن می سازد.
تنها پس از دسترسي به اين مرحله از شناخت از پديده است كه مي توان در آن عمده و غيرعمده و همچنين جابجاي آن ها تحت تاثير تغيير شرايط را شناخت و درك كرد. به عبارت ديگر تنها در چنين مرحله اي از درك كليت پديده است كه انديشه پژوهشگر قادر مي شود به «ماهيت» پديده دست يابد. براي نمونه، به منظور درك ماهيت ”انسان“، مي توان با بررسي هر اندام و دستگاهي آغاز نمود، قلب و دستگاه گردش خون، دندان و دستگاه گوارش و يا …، به آن بررسي سوخت و ساز شيميايي و بده و بستان فيزيكي، روند فيزيولوژيكي، پاتوفيزيولوژي آن ها و … را اضافه نمود، شناخت همه آن ها، روابط و مناسبات داخلي و همچنين با محيط طبیعی و اجتماعی آن را مورد توجه قرار داد، اما تنها پس از بررسي تکمیلی روند رشد فرهنگي- تمدني- مدني انسان، به عبارت ديگر روند «مَردُمش» طولاني و بغرنج شونده فرازمندي (رشد) و تغيير انسان از همو زاپينس به همو زاپينس زاپينس (٧) است كه شناخت «ماهيت» شخصيت ”بيو- پسيكو- سوسيال“ انسان (٨) ممكن مي گردد و مي توان آن را به مثابه ي قله ي فرازمندي ماده ي بي جان به ماده جاندار در روند بغرنج و مركب شونده ي تكاملي آن شناخت و به مثابه ي كليت خاص گونه انسانی درك نمود. موجودي كه بي واسطه داراي منشاء طبيعي است و در روند «مَرُدمش» طولاني از همو زاپينس به همو زاپينس زاپينس تبديل شده است و احسان طبري او را جستجو مي كند: «آخر در اين كهكشان ها چيزي را مي جوييم: از بوزينه گري تا آدميگري» (”با پچپچه پاييز“، ٦).
هنگامي كه كارل ماركس بررسي صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري را در ”كاپيتال“ با بررسي ”كالا“ آغاز مي كند، زماني است كه او كليت ساختار و عملكرد اين نظام را در همه نماها، وجه ها و سُويه هايش درك كرده و به «ماهیت» آن پی برده است. اين نظام براي او ديگر انتزاعي ميان تهي نيست كه براي جوينده ي تازه كار است كه خواستار شناخت ماهيت استثمارگرانه ي آن است.
در اين پژوهش علمي، پايبندي به اسلوب علمي پژوهش گريزناپزير است (٩).
***
هنوز به يك پرسش، پاسخ نهايي داده نشده است! به اين پرسش كه طي همه اين راه به منظور درك مضمون و از اين طريق دستيابي به «ماهيت» كه بايد با پايبندي پروسواس به اصل پژوهش علمي عملي شود، بايد كدام ويژگي سخن را بجوييم تا بيابيم، آن چنان كه طبري توصيه مي كند «بجوي تا بيابي»؟
پاسخ تنها يكي است: آنچه كه بايد در هر مضموني براي شناخت و درك ماهيت هر پديده، در مورد مشخص، عمق و بلنداي انديشه احسان طبري در «نثر موزون شاعرانه» جستجو شود، همان طور که اشاره رفت، دستيابي به جفت متضاد و چگونگي رابطه و وحدت ديالكتيكي آن ها در شعر است!
١- چنانچه رفيقي مايل است اين كار بزرگ را عملي سازد، مي توان آن را سازمان داد.