آنچه که گفته نشد! ”دلسوزی“ بی بی سی کدام هدف را دنبال می کند؟ «تفاهم» بر سر برنامه بي بي سي!

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٩٠ / ١٩  (٢٢ بهمن)
واژه راهنما: توده‏ اي ستيزي كنوني ارتجاع داخلي و خارجي، در حقانيت خط ‏مشي انقلابي حزب توده ايران در مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك ريشه دارد! از يك پارچگي و وحدت نظري حزب توده ايران دفاع كنيم! اصل تقسیم قوا در جامعه سوسیالیستی و محدود نمودن دوران برقراري اصل مركزيت.

اخیراً قدیمی ترین و ”کهنه کارترین“ دستگاه تبلیغاتی امپریالیستی، بی بی سی، مصاحبه ای را در ارتباط با تاریخ حزب توده ایران و فعالیت انقلابی آن در سال های پس از پیروزی انقلاب بزرگ بهمن 57 مردم ایران برگزار نمود که نه زمان برگزاری آن اتفاقی است و نه انتخاب عناصردعوت شده به آن.  به این نکات بازمی گردیم.
ذكر دو نكته در این سطور ضروری است. يكي شناخت اين رسانه امپرياليستي و تاريخچه آن به‏مثابه پيش‏شرط درك انتخاب زمان مصاحبه و ديگري، بیان آن نکاتی که در این مصاحبه مطرح نشد!

نامه مردم در مقاله همه‏جانبه و مستند «”بي بي سي“: شكل، محتوا و رسالت تاريخي» (شماره ٨٨٧، ١٠ بهمن ١٣٩٠، http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1572) به وظيفه و رسالت اين دستگاه تبليغاتي امپرياليستي به شكل كامل و مبسوطي پرداخته و مراجعه به آن پاسخگوي كافي در اين زمينه ميباشد. اما همان طور كه نامه مردم مينويسد،‏ كارزار اخير توده‏اي ستيزي نه تنها در اين رسانه امپرياليستي يا رسانه ديگر، صداي آمريكا و برخي از محافل داخلي،‏ بلكه تشديد فعاليت همزمان و يك سان جريان‏هاي انحرافي و شناخته شده از قبيل ”راه توده“، ”عدالت“، حميد احمدي و ديگران، همگي در ارتباط مستقيم است با زنده و فعال بودن مبارزه خلاق و آگاهانه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه خط‏مشي انقلابي آن صلابت خود را هر روز بيش‏تر نشان داده و براي جهت دادن به رشد جنبش انقلابي كنوني مردم ايران و عمل به رسالت تاريخي خود آماده مي شود.

افشاي برنامه اقتصادي ”خصوصي سازي و آزادسازي اقتصادي“ ضدملي حاكميت سرمايه داري در ايران توسط حزب توده ايران و نشان دادن رابطه مستقيم سياست ضدمردمي رژيم ولاي- امنيتي و ديكتاتوري علني و خشن ضدمردمي ولي فقيه، نماينده اين نظام استثمارگر و غارتگر كه به ”متحد“ هدفمند نظام سرمايه داري نواستعماري نوليبرالِ سرمايه مالي امپرياليستي تبديل شده است و راه وابستگي به آن را آگاهانه انتخاب نموده است، در اتخاذ سياست توده‏اي ستيزي محافل ارتجاعي داخلي و خارجي در شرايط كنوني نقش تعيين كننده داراست.
خامنه‏اي، در نطق خود در آخرين سفرش به كرمانشاه در دو ماه پيش، با صراحت به انتخاب هدفمند و آگاهانه «نظام اقتصادي» كنوني اشاره كرد و گفت كه به راحتي «مي توان براي تغيير آن تصميم گرفت». او اين تهديد را زماني خطاب به امپرياليست‏ها عنوان نمود كه آن‏ها پيش‏تر شخص او را به عنصر دستور دهنده براي «ترور سفير عربستان در آمريكا» متهم ساخته بودند.
خامنه‏اي براي ”تهديد“ امپرياليست‏ها كه توسط نماينده صندوق‏ بين‏المللي پول خوشنودي كامل خود را از روند اجراي برنامه نوليبرال ”خصوصي‏سازي و آزادسازي اقتصادي“ در ايران ابراز داشته بودند‏، ناخواسته پرده‏ها را بالا زد و بر ملا نمود كه پذيرش اين برنامه به عنوان برنامه رسمي دولت كودتايي احمدي نژاد نه از روي نياز اقتصادي، بلكه هدفمند و آگاهانه بوده است و مي توان در هر لحظه كه اراده شود، به آن پايان داد! چنين است سيماي يك سياست ضدمليِ هدفمند كه براي اجراي آن آگاهانه به سياست ضدمردمي پرداخته‏اند!

نامه مردم در مقاله پيش‏گفته، با اشاره به كوشش ارتجاع جهاني و داخلي براي قطع ”سر“ هوشمند حزب از طريق «كشتار صدها تن از اعضاء و هواداران حزب ما در زندان، ازجمله ٣٩ تن از اعضاي كميته مركزي، هيئت سياسي و دبيران حزب …» كه اما قادر به «نابودي حزب توده ايران با سرانجام مناسب» براي دشمنان آن نشد، موج جديد توده‏اي ستيزي كنوني را «كارزار قطع ناشدني دروغ ‏پراكني به منظور بي اعتباركردن حزب، تلاش براي انفجار آن از درون و محاصره تبليغاتي آن» مي نامد كه «همچنان ادامه دارد!».

اتفاقي نبودن، بلكه هدفمند بودن انتخاب عناصر برای مصاحبه، ازجمله دعوت ”علي خدايي“، اين عنصر شناخته شده به آن برنامه نيز در مصاحبه او با خود، تحت عنوان «برنامه ”پرگار“ از ضبط تا پخش تلويزيوني» (”راه توده“ ٣٥٠، ١٠ بهمن ١٣٩٠) ناخواسته برملا شد. او دست خود را در اين ”مصاحبه“ از اين طريق گشود كه ناخواسته افشا كرد كه ارگان‏هاي امپرياليستي او را به عنوان عنصر فعال به منظور پاره پاره كردن حزب توده ايران «و انفجار آن از درون» انتخاب نموده‏اند! اينكه علي خدايي بر سر چنين برنامه اي با رسانه امپرياليستي بي بي سي «تفاهم كرد»ه بود از فاكت هاي برشمرده در زير شناخته مي شود:

فاكت‏ها در مورد برنامه انفجار حزب توده ايران از درون در اين ”مصاحبه“ ازجمله چنين‏اند:
اول- آنچه كه در ارتباط با سياست حزب توده ايران در سال‏هاي پس از پيروزي انقلاب بايد گفته مي شد، از طرق او بيان نشد كه ديرتر به آن به‏طور گذرا پرداخته مي شود.
دوم- آنچه كه علي خدايي بر سر آن با رسانه امپرياليستي «تفاهم كرد»ه بود، بحث در صحنه‏‏، در صحنه نبردي بود كه اين رسانه امپرياليستي خواستار به مورد اجرا گذاشتن آن عليه خط‏مشي انقلابي حزب توده ايران بود. تنها كودن ها نمي دانند و عمال حاشا مي كنند كه هدف ”بحث“ در رسانه امپرياليستي، روشن شدن سياست حزب توده ايران نبوده، بلكه تخطئه آن است!
همين رسانه در همين صحنه نيز با ”حميد احمدي“ به مصاحبه پرداخته است. اگر مصاحبه كننده در آنجا كه فردي ديگر است، تنها از ”حزب توده“، كه شارگن ناميدن حزب توده ايران در اين ”رسانه‏ها“ و نزد ارتجاع داخلي نيز است، صحبت نمود، هدف‏هاي پنهان در برخورد متین و در ظاهر سخاوتمندانه کارمند این رسانه امپریالیستی در ”پرگار“ که شخصي ديگر بود و در اين مصاحبه برخلاف معمول نام حزب توده ایران را کامل و با واژه ”ایران“ بیان می کرد، لحظه‏اي كوچك، اما بشدت بر ملا كننده براي هدف برگزاری مصاحبه با ”علي خدايي“ مي باشد.
سوم- زماني كه دستگاه تبليغاتي امپرياليستي ميخواهد عنصري را عليه حزب توده ايران بپروراند و در آينده احتمالي براي شرايط نوين در ايران در ”آب نمك“ بخواباند‏، طبيعي نيز است كه با احترام با او صحبت مي كند و با او به «تفاهم»  مي رسد و از «حزب توده ايران» و نه شارگون معمول خود: ”حزب توده“ استفاده مي كند!
خانم سارا واگن كنشت در كتابش در ارتباط با اشغال احزاب كمونيستي از درون (نگاه شود ازجمله به مقاله شماره ١٦ سال ١٣٨٩: واگن كنشت: فروپاشي‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ سوسياليسم با تسخير احزاب كمونيستي‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ حاكم از درون ممكن شد http://www.tudeh-iha.com/?p=1236&lang=fa) اسنادي انتشار داده كه چگونگي برنامه ريزي و بزرگداشت گرباچف- شواردناتزه و ديگران را كه وظيفه «انفجار از درون» حزب كمونيست شوروي را پذيرفته بودند، افشا مي كند. با آن‏ها نه تنها با احترام حرف زدند، بلكه حتي براي آقاي گرباچف ”بنياد گرباچف“ پايه ريختند كه بودجه ساليان آن با ١٠ هزار دلار در سال آغاز شد!
چهار- اينكه ”علي خدايي“ مظلوم نمايانه در به اصطلاح ”مصاحبه“ با خود از آن مي نالد كه «پاسپورت مناسب براي سفر نداشتم»، يك فريب كاري بيش نيست. بايد به او گفت كه مي توانستي پاسپورتي را كه با آن با زن و بچه‏هايت پس از فروپاشي چكسلواكي با دريافت ويزاي ايالات متحده آمريكا از پراگ به آمريكا سفر كردي و بعد از ماه‏ها اقامت در اين كشور، به اتريش بازگشتي و به عنوان ”پناهنده“ در اين كشور پذيرفته شدي، از گاو صندوق در مي آوردي. مطمئناً اين پاسپورت و آن ويزا همه راه‏ها منجمله راه به لندن را برايت مي گشودند كه گشودند!
بديهي است وقتي شركت كننده در ميزگرد از چنين گذشته اي برخودار و به خوبي مي داند كه به همين لحاظ نيز براي مصاحبه دعوت شده است، بايد قبل از شركت به برنامه مورد خواست دستگاه تبليغاتي امپرياليستي نيز تن دهد و گردن گذارد!

بازگرديم به نکاتي كه ميبايستي در مصاحبه مطرح مي شدند و نشدند:
یک- بدون اشاره به علل بزرگترین برش انقلابی تاریخ چند هزار ساله خلق های میهن ما به منظور پایان بخشیدن به حاکمیت دو هزار پانصد ساله سلطنتی که در طول تاریخ، به جز دوران های بسیار محدود، حاکمیتی بشدت سرکوبگرانه و ضدمردمی بوده است، از يك سو، بدون اشاره به شرايط و روند نبرد طبقاتی در جریان در ایران پس از پیروزی انقلاب بهمن که حزب توده ایران آن را ”نبرد که بر که“ بر سر احراز قدرت سیاسی و به تبع آن ایجاد شرایط برقراری قدرت اقتصادی طبقات حاکم نامید، از سوي ديگر، و همچنين و از همه مهم تر، بدون كم ترين اشاره اي به مضمون خط‏مشي انقلابی حزب توده ایران در آن شرايط دشوار و بغرنج تاريخي، هيچ بررسي تاريخي از واقعيت ممكن نيست و به ويژه نمي تواند اهداف انقلابي حزب توده ايران را قابل شناخت و درك كند.
گفته نشد كه دوران سلطنت پدر و پسر پهلوی برای حاکمیت جبارانه و سرکوبگرانه سلطنتي در طول تاریخ ميهن ما، نمونه وار و لكه ننگي بر تاريخ كشور ما بوده است. حاکمیتي عميقاً ضدملی و ضددموكراتيك. هم پدر محصول سلطه قدرت خارجی در ايران بود و هم پسر. هم او با کودتای نظامی مورد تائید امپریالیسم بر مسند قدرت نشست و همین این. هم او تاراج ثروت و منابع ملی مردم و غارت آن توسط امپریالیسم را با قرارداد دارسی قانونی نمود و هم این، قرارداد کنسرسیوم نفت را بعد از کودتای خائنانه آمریکایی- انگلیسی ٣٢ به مردم میهن ما تحمیل نمود؛ ”رژیم کاپیتولاسیون“ را به بر ایران مستولي ساخت و از این طریق استقلال کشور را نقض و 60 هزار مستشار آمریکایی را با این ”حق“ برون مرزي در ایران مسقر نمود. قرارداد نظامی سعدآباد با انگلستان و پيمان سنتو و دو جانبه با آمریکا و پذيرفتن نقش وظيفه ”ژاندارم منطقه“ امپرياليسم براي سركوب جنبش‏ هاي آزاديبخش، منجمله جنبش آزاديبخش مردم ظفار، گوشه‏اي ديگر از اين وابستگي بلاترديد رژيم سلطنتي- ساواكي پهلوي ها به امپرياليسم است. فهرستی که تنها برای طولانی نشدن سخن، ناتمام گذاشته می شود.
غارت ثروت نفت توسط سرمایه داران وابسته داخلی كه همراه بود با استثمار کارگران و دهقانان عملاَ وابسته به ملاکان و زمینداران، سرکوب، قتل، شکنجه، زندان و سركوب وحشيانه جنبش ترقي خواهانه مردم ايران در سال ٣٢ با طراحي سازمان جاسوسي سيا و … نشانه های شرایط تحمیل ديكتاتوري و بی عدالتی اجتماعی در اين دوران هستند که نهایتاَ زمینه بزرگ‏ترین برش انقلابی را در ایران در شرایط مساعد خارجی ایجاد نمودند و آن را به پیروزی رسانند.
دو- گفته نشد كه حاکمیت انقلابی بیرون آمده از این برش تاریخی یک دست نبود. در کنار انقلابیون صادق و مردم دوست، آن بخشی از طبقات ولایه های حاکمیتی نیز قرار داشتند که در عین تضاد با سرمایه داران سلطنتي- ساواکي، خواستار حفظ شرایط اقتصادی- اجتماعی به سود خود بودند و به این منظور ميبایستی قدرت سیاسی را به طور کامل به چنگ می آوردند و نیروهای صادق مسلمان مبارز را از صحنه خارج می ساختند. هدفی که حذف نیروهای چپ و در راس آن حزب توده ایران را در اولویت قرار می داد.
نبرد طبقاتی در جریان برای دستیابی به قبضه کامل قدرت سیاسی و اقتصادی توسط نیروهای راستگر، مورد پشتیبانی امپریالیسم، در راس آن آمریکایی- انگلیسی قرار داشت. سازماندهی ضد انقلاب تا حد ایجاد گروه های مسلح در خاک ترکیه عضو ناتو، توطئه های روزانه ضدانقلاب وابسته به امپریالیسم و نهایتاَ تحمیل جنگ هشت ساله به ایران، در کنار ترورهای هدفمند برای نابودی مسلمانان مبارز در رهبری انقلاب، تدارك كودتاي نوژه كه با افشاگري حزب توده ايران كشف و خنثي شد و …، گام ‏هاي دیگری بودند كه برای سرکوب و انحراف انقلاب توسط دشمنان داخلي و خارجي انقلاب بهمن به كار گرفته شدند و مورد پشتیبانی علنی امپریالیسم قرار داشتند و يا حتي به دست مستقیم و یا غیرمستقیم سازمان های جاسوسی آن ها اعمال شدند.
سوم- گفته نشد كه در چنین شرایط تاریخی بود که حزب توده ایرن، قدیمی ترین و با تجربه ترین حزب میهن انقلابی ما مي بایستی در نامساعدترین شرایط مبارزاتي به وظایف انقلابی خود عمل می نمود.
به این منظور مي بایستی حزب تعریف انقلاب و مرحله تاریخی آن را مستدل می نمود: انقلاب ملی- دموکراتیک! انقلابی که علیه نفوذ و سلطه امپریالیسم از یک سو و علیه دالان این نفوذ که نظام سرمایه داری- بزرگ زمینداری وابسته به امپریالیسم و نماینده سلطنتی- ساواکی آن از سوی دیگر بود، با مبارزه‏ اي جانفشانانه و خونين و با قربانيان بسيار به دست 99 درصد مردم شهر و روستا، زنان، جوانان، روشنفکران، هنرمندان، کارمندان، خرده بورژوازی شهری و بورژوازي ملي و همچنين همه خلق های میهن ما به پیروزی رسید.
چهارم- گفته نشد كه رهبری انقلاب را نیروهای ناهمگونی در اختیار داشتند با تصورات مشخصی درباره تعیین اولویت ها برای تحکیم انقلاب. یکی از وسیله‏هاي تحكيم انقلاب را این رهبری نامتجانس برگزاری دادگاه های انقلاب ارزيابي نمودند. شیوه عملکرد چنین دادگاه هایی در آن شرایط انقلابی یک مساله است وموضع حزب توده ایران نسبت به برگزاری این دادگاه ها مساله دیگر. اگر در بخش اول، حزب توده ایران نقشی نداشت، مي توانست در بخش دوم مواضع متفاوتی را اعلام دارد. در عین حال باید رابطه میان این دو مساله را نیز مورد توجه قرار داد. اگر قدرت سیاسی در اختیار حزب توده ایران مي بود و یا لااقل می توانست نقشی در آن داشته باشد، یعنی در شرایطی قرار داشت که تنها پس از تصمیم گیری مسئولان در این زمینه از آن مطلع مي گشت و مي بایستی درباره واقعه انجام شده، نظر دهد، از امكان ابرازنظر ديگري برخودار بود از زماني كه واقعه سپري شده بود.
این که مي بایستی مسئول‏هاي رژیم سلطنتی- ساواکی برای جنایات بسياری که علیه خلق های مردم میهن ما، علیه زنان و مردان انقلابی اعمال نموده بودند، به دادگاه احضار و مورد بازخواست قرار گرفته و به مجازات برسند، تردیدی امروز هم روا نیست. آنچه که موضوع بحث است، این نکته است که آیا شکل برگزاری دادگاه‏ها، مي تواند مورد تائید قرار گیرد یا خیر!
فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا، در کتاب خاطراتش به پرسش در این زمینه پس از پيروزي انقلاب كوبا پاسخ داده است و مي توان از آن آموخت. او شکل این دادگاه را در كوباي انقلابي مورد انتقاد قرار داده است. می گوید شکل علنی و با حضور زنان، مردان و حتی کودکانی که در دوران باتیستا سرکوب و غارت شده بودند و صدور احکام در همان جلسه و اجرای حکم نادرست بود.
اما مگر تجاوزگران عضو سازمان ناتو نبودند که از پشت فرمان جت های بم‏افکن خود دستور قتل معمر قذافی را كه زنده دستگیر شده بود، صادر کردند، تا در دادگاه نتواند بگوید که پسرش نمایندهِ رابط او با سازمان سیا بوده است؟ مگر قتل شبانه بن‏لادن در برابر چشمان وحشت زده زن و كودكانش در اطاق خواب كه در برابر چشم مسلح به دوربين مستقيم تلويزيونيِ رئیس جمهوری آمریکا، وزراي خارجه، جنگ، رئیس پنتاگون و سیا و … به نمايش گذاشته شده بود، عملي نشد؟ آيا اين قتل عمد، نشاني از پايبندي به قانون و احترام به حق ”بشري“ دفاع از خود حتي در يك ”دادگاه انقلاب“ داشت؟ آيا اين قتل عمد، در چنين شرايطي انجام نشد، تا او نتواند در دادگاهي پرده از روی همکاری هایش با امپریالیسم آمریکا بردارد؟ مگر اعدام صدام حسین به دنبال دادگاهی که در آن تنها یک جنایت او علیه مردمش مورد بررسي قرار گرفت، عملی نشد، تا او نتواند بگوید که جنگ علیه کویت را با راهنمایی سفیر آمریکا آغاز نمود و جنگ علیه ایران انقلابی را به دستور امپریالیسم آمریکا براه انداخت؟ نگويد كه بمب‏هاي شيميايي را از امپرياليسم آلمان به او فروخته بودند؟ مگر قتل ناجوانمردانه لومببا، نخست وزیر منتخب مردم کنگو اعمال نگشت تا منافع امپریالیسم در این کشور حفظ گردد؟ کودتای شیلی را مگر سیا سازمان نداد و سالوادور آلنده را به قتل نرساند، دستتان ويكتور خارا را قطع نكردند كه ديگر موزيك انقلابي بر گيتارش ننوازد؟
اگر قرار است درباره شکل دادگاه های انقلاب در روزهای پس از پیروزی انقلاب بهمن 57 در ایران سخن گفت، در عین آموزش متواضعانه از انتقاد فیدل کاسترو در پراتيك انقلاب كوبا در اين زمينه، باید سخني بسیار درباره اعدام‏ هايي بيان شود كه توسط سردمداران دفاع از ”حقوق بشر“ آمریکايي به مورد اجرا گذاشته شده‏اند و بنام ”آزادی“ لیبرالی برای خود، ”حق“ قانونی برای کشتن بردگان خریداری شده را براي خود تا اواسط قرن نوزدهم قایل بودند و با قتل ناجوانمردانه مارتین لوتر کینگ چهل سال پیش، اجرای حکم ”قصاص“ لیبرالی را نيز به نمايش گذاشتند!
ترديدي نيست كه در بيدادگاه هاي ايران، احكام هولناكي صادر شده است كه تاريخ بايد آن ها را مورد بررسي و برآورد قرار داده و اين يا آن را شفاف نمايد. اما اين دادگاه ها مربوط به احكام عوامل رژيم پهلوي نيست كه اينك در رسانه هاي امپرياليستي نظر صداي آمريكا و بي بي سي مرتباً از آن صحبت مي شود و به ابزار توده‏ اي ستيزي تبديل شده است، بلكه احكام ديگري را در برمي گيرد كه درباره آن كلمه اي گفته نشد: رفيق فدايي در بهشهر، توسط حاكم اين شهر در اواسط روز از مدرسه‏ اي كه در آن معلم بود، دستگير، به اصطلاح محاكمه و در عصر همان روز اعدام شد. تن بيجانش كه به حكم حاكم شرع نمي بايستي در گورستان ”مسلمانان“ به خاك سپرده شود، در زير پله جلوي اطاق خانه‏اش در همان شب و در برابر چشمان گريان كودكان خردسال و زن جوانش دفن شد. اين كودكان در اين خانه بزرگ شدند.
جنايت آغاز شده كه تنها در بهشهر اعمال نشد، در سال ‏هاي آينده به جنايت ”فاجعه ملي“ و قتل ازجمله صدها توده‏ اي رشد كرد و ”خاوران“ را به ميعادگاه قربانيان، بازماندگان و دوستارانشان تبديل نمود.
اين جنايات اما جنايات آن‏هايي بود و هست كه در سال‏هاي اخيز نيز براي تحكيم نظام سرمايه داري وابسته كنوني و حفظ حاكميت ولايي- امنيتي خود، اعمال كرده‏اند و ارتباطي با حقانيت انقلاب بزرگ مردم ميهن ما و با آماج‏هاي ملي و دموكراتيك آن ندارد.

سخن و درسی که فیدل کاسترو در انتقاد از خود مطرح می سازد، دو نکته بزرگ از انتقاد به عملکرد حزب های حاکم در کشورهای سوسیالیستی سابق، در راس آن اتحاد شوروی را نیز در برمی گیرد که گرچه توضیح همه جانبه آن در این سطور ممکن نیست، باوجود این بیان آن ضروری و سودمند است.
یکـی مساله اصل تقسیم قوا در جامعه سوسیالیستی است دیگري، مساله محدود نمودن دوران برقراري اصل مركزيت به کوتاه ترین دوره ضرور و پایان بخشیدن به آن پس از تحکیم ساختارهای مورد نیاز برای حفظ امنیت و رشد انقلاب پیروزمند.
در کشورهای سوسیالیستی سابق، اصل تقسیم قوا رعایت نگشت. ریشه این اشتباه فلسفی- تئوریک، عدم درک آن به عنوان دستاورد فرهنگي- مدنی جامعه بشری بود که با پیروزی انقلاب کبیر بورژوایی فرانسه به دست آماده بود. درک نشد که خیانت بورژوازی به این اصل، به معنای انحراف از اجرای تاريخي آن می باشد. انحرافي كه مي بايستي در جامعه سوسیالیستی تصحيح و اجراي تاريخي- سوسياليستي آن احيا مي گشت. اشتباه آن بود که حزب های حاکم قادر نشدند برای شرایط نظام سوسیالیستی، شکل ضروری تقسیم قوا را بیابند. این در حالی است که چنین تقسیمی البته می توانست در خدمت حفظ نظام سوسیالیستی عمل کند و خود وسیله تجربی پراهمیتی مي بود برای محدود ساختن مركزيت غيرضرور هم از نظر محتوایی و هم از نظر زمانی.
بدون تردید محدود نمودن زماني دوره مسئولیت سیاسی در همه سطوح، برای نمونه آن طور که اکنون در جمهوری خلق چین نیز رعایت می گردد و در كوبا نيز در كنگره اخير تصويب شده است، مي توانست مركزيت را به حداقل ضروری برای ایجاد ساختارهای دفاع از نظام محدود و از سوی دیگر، مساله تربیت کادرهای آینده را به امری قانونمند بدل ساخته و در عین حال وسیله باشد برای ممانعت از انحراف ها ازجمله از راه تسخیر حزب از دورن، آن طور که تاکتیک امپریالیستی برای نفوذ در حزب کمونیست اتحاد شوروی سابق عملی شد.

پنج- گفته نشد كه خط مشی انقلابی حزب توده ایران در چنین دورانی می توانست تنها از یک هدف پشتبانی و دفاع کند و آن تعمیق انقلاب بهمن از سطح سیاسی به سطح اقتصادی- اجتماعی بود. انتظار هر نقشي ديگر از حزب توده ايران براي اين دوران داشتند، اگر آگاهانه است، پربها دادن هدفمند به امكان ‏هاي آن، به منظور تخطئه خط‏مشي انقلابي آن است. شيوه‏اي كه همچنين به موضع تبليغاتي ارتجاع داخلي و خارجي عليه حزب توده ايران پس از كودتاي ضدملي و آمريكايي- انگليسي ٣٢ نيز تبديل و هنوز هم مورد سواستفاده قرار مي گيرد. مدعي مي شوند كه گويا حزب توده ايران از امكان دفع كودتا برخوردار بود و كوتاهي نمود، در حالي كه دولت ملي دكتر محمد مصدق، باوجود مراجعه متعدد زنده‏ياد مريم فيروز و نورالدين كيانوري در دوران كوتاه در اختيار، حاضر نشد، از مردم خواستار دفاع از دولت خود گردد و يا لااقل دستور حمله، تعقيب و دستگيري توده‏اي ها را در جريان تظاهرات خياباني بازپس گيرد.
در دوران پس از پيروزي انقلاب بهمن ٥٧، عمده ترین نقشی که می توانست حزب توده ایران باوجود محدودیت امکان‏ هاي خود به آن عمل کند، ارایه اصل هایی مي بود که مي بایستی با تبدیل شدن به اصل های قانون اساسی، راه رشد اقتصادی – اجتماعی کشور را طرح و تنظیم می کرد، به امید آن که مبارزان راستین انقلابی مذهبي اين موازين اقتصادي- اجتماعي را در مجلس قانون اساسی به تصویب مي رساندند. اصل ها 43 و 44 قانون اساسی از یک سو و اصل های مربوط به حقوق ملت از سوی دیگر، طرح و بیان خطوطی را تشکیل مي دادند که در مرکز توجه قرار داشتند. جزوه خط امام که حزب توده ایران با موفقیت طرح و انتشار داد نیز در خدمت همین اصل‏های ترقی خواهانه و دموکراتیک قرار داشت و از شکلی بسیار موفق برخوردار بودند. اين جزوه نشان درايتِ هوشمندانه حزب توده ايران بود، آماج‏هاي مردمي و ملي- ضدامپرياليستي انقلاب را با نام خميني به اطلاع كوچك و بزرگ رسانده و سطح آگاهي انقلابي توده‏هاي مذهبي را به سطح شناخت و درك اهداف انقلاب ملي- دموكراتيكشان ارتقا دهد. عصبيت عليه اين جزوه سبز كوچك، در اين آبشخور ريشه دارد!
موفقيت ديگر حزب توده ايران در دوران كوتاه مبارزه علني آن پس از پيروزي انقلاب، كوشش براي برقراري رابطه تنگاتنگ با طبقه كارگر ايران بود. موفقيتي كه يكي از علل سركوب غيرقانوني و ناجوانمردانه آن را توسط ارتجاع راستگر تشكيل داد. ارتجاعي كه از طريق عمال شناخته شده خود، با سازمان‏هاي جاسوسي انگليسي و آمريكايي در ارتباط بود.
شش- گفته نشد كه کوشش اپوزیسیونی که می کوشید مساله ”آزادی“ را به مثابه مقوله ‏ای انتزاعی و جدا از راه رشد عدالت خواهانه طرح و به موضوع برخوردهای اجتماعی تبدیل کند، نمی توانست علیه اهداف انقلاب ملی- دموکراتیک عمل نکند، و چنين كرد و به روي ديگر مدال توطئه‏ هاي امپرياليستي و متحدان راستگراي داخلي آن بدل شد.
اين انحراف به اين معنا نبود كه مساله ”آزادي“هاي قانوني پس از پيروزي انقلاب به مساله عمده روز تبديل نشده بود و نيازي براي تحكيم اصل ‏هاي بخش حقوق ملت در قانون اساسي وجود نداشت. حزب توده ايران، به شهادت مقالات، اعلاميه‏ها و موضع‏گيري هاي متعدد و هشدارها عليه خطر توطئه ‏هاي نيروهاي راستگرا در حاكميت جمهوري اسلامي، يكي از فعال‏ترين نيرو عليه انحراف انقلاب دموكراتيك مردم ميهن ما بود كه با مبارزه ‏اي خستگي ناپذير تا آخرين لحظه به آن پايبند باقي ماند. مخالفت علني و رسمي با ادامه جنگ پس از آزادي خرمشهر، نمونه‏اي تاريخي از اين كوشش خستگي ناپذير را تشكيل مي دهد. خواست برپايي ”جبهه متحد خلق“ كه پيشنهاد حزب توده ايران براي سازماندهي رشد اقتصادي- اجتماعي ترقي خواهانه كشور بود، نيز همين هدف را دنبال مي كرد.
اگر اکنون عنصری که خود را روزي توده‏ای می نامید و امروز با تغییر موضع، به عنصری تبدیل شده است که مخالف انقلاب و خواستار نظام سرمایه‏داری مي باشد، قادر به دفاع از خط مشی انقلابی حزب توده ایران نیست، و همچنين اگر امروز نيروهايي كه در گذشته بخشي از مسلمانان مبارز و انقلابي را تشكيل مي داند، امروز  از اين روي به نفي ”انقلاب اجتماعي“ مي پردازند و خود را ”اصلاح‏طلب“ ابدي مي نامند، زيرا نيروهاي راستگرا با خيانت به آماج‏هاي انقلاب بهمن، حاكميت نظام سرمايه داري وابسته و ديكتاتوري سلطنتي- ولايي- امنيتي را به ايران باز گردانده‏اند، نبايد اين ”استدلال“ها را جدي گرفت. اين ادعاها پيامد ناشي از تغيير موضع اقتصادي- اجتماعي آن‏ها است و نمي تواند به معنای نادرستی خط‏مشی انقلابی- علمی حزب توده ایران برای تعمیق انقلاب پذيرفته شود.
مواضع انحرافي جديد اين عناصر، سندی است برای آنکه ديده شود كه سقوط از موضع توده‏ای- انقلابي توسط توده‏اي ها به چه منجلابی ختم می شود و توسط مبارزان ديگر با چه خطرهايي روبرو است!
هفت- قطعا مبارزه حزب توده ایران برای تعمیق انقلاب بدون اشتباه های تاکتیکی نبود و نمی توانست هم نباشد. این اما به این معنا نیست که خط ‏مشی حزب، خط ‏مشی انقلابی و علمی نبود. یعنی خط مشی متاثر از تجربه غنی حزب که توانسته بود تئوری عام سوسیالیسم علمی را بر شرایط مشخص ایران انطباق دهد، آن طور که زنده یاد احسان طبری آن را در نوشتاري برمی شمرد، نبود.
همچنين پیروزی نهایی نیروهای راستگر و حاکم شدن ارتجاع کنونی و دیکتاتوری ولایی- امنیتی نماینده نظام سرمایه داری وابسته به نظام جهانی سرمایه‏ داری امپریالیستی، تغییری در سرشت ملی و مردمی خط مشی حزب توده ایران با هدف تعمیق انقلاب نمی دهد. پیروزی احتمالی انقلاب، يعني تعميق آن از سطح تصاحب قدرت سياسي به سطح تغييرات اقتصادي- اجتماعي مردمي و دموكراتيك، اما بدون تردید بدون این کوشش فداکارانه و روشنفکرانه- پیشرقراولانه حزب توده ایران ممکن نمي بوده است. این یک ارزیابی غیرمتواضانه نیست، بلکه ارزیابی است كه ناشی از سرشت علمی برداشت و موضع سوسیالیستی حزب توده ایران می باشد.
رشد و تعمیق انقلاب ملی- دموکراتیک بهمن 57 بزرگ مردم ایران، نمی توانست و نمي تواند رشدی در جهت سرمایه‏ داری لیبرالی را تجربه كند. تجربه‏ و گامي قهقرايي که ما اكنون با نتايج اسفبار اقتصادي- اجتماعي آن روبرو هستيم. این رشد می توانست و می تواند تنها با گرایشی سوسیالیستی- انساندوستانه، علیه نظام سرمایه‏ داری لیبرالی ونولیبرالی بدست آید و هدف گذار از نظام سرمايه داري در كليت آن را هدف نهايي خود قرار داده، به توضيح روشنگرانه براي آن پرداخته و اين آماج ترقي ‏خواهانه و مردمي را براي توده‏ها، در وحله نخست طبقه كارگر ميهن ما، قابل شناخت و درك نمايد. هر برداشت نظری تئوریک ديگر، فاقد دید تاریخی مي باشد. هر پیشنهاد دیگري در آن دوران و اکنون برای رشد اقتصادی- اجتماعی، جز برپایه اصل های دموكراتیک اقتصادی- اجتماعی برشمرده شده در قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بزرگ مردم ميهن ما كه بايد تحت كنترل سازمان‏هاي دموكراتيك- صنفي، احزاب مترقي و ملي و همچنين مطبوعات آزاد عمل كند، قادر به تامین نسبی عدالت اجتماعی نمی باشد، به ویژه در شرایط حاكم ”جهانی سازی“ به سود سرمایه مالی امپریالیستی!
البته باید الگوهای کنترل دموکراتیک مردمی برای قدرت اقتصاد متمرکز در بخش دولتی بوجود آید. وظيفه‏اي كه یکی از عاجل ترین وظایف جنبش انقلابی کنونی مردم میهن ما و رهبرای آینده آن، ايجاد كردن همين شرايط اين كنترل دموكراتيك است!
هشت- البته باید بخش اقتصاد خصوصی و تعاونی را تقویت نمود و برشرایط مشخص کنونی داخلی و خارجی انطباق داد!
به عبارت دیگر باید با ایجاد کردن تسهیلات بسیار، امکان سرمایه گذاری بخش خصوصی و تعاوني را ارتقا بخشید، به هر برنامه و ایده ‏ای که نقش نوآورانه و خلاق برای رشد اقتصادی داراست، کمک اعتباری و سرمایه‏ ای نمود. همان طور که ازجمله توسط دولت میر حسین موسوی نیز در سال‏هاي نخست ‏وزيري او انجام شد. ایران در این زمینه در شرایطی بمراتب مساعدتر از در سال های آغازین پس از پیروزی انقلاب قرار دارد. هزاران نفر متخصص تحصیلکرده ایرانی می توانند با کمک اعتباری و سرمایه‏ ای ملی- دولتی- عمومی به برپایی رشته های تولیدی بسیار و چشمگیر کمر همت ببندند.
همه این زمینه های مساعد اما می توانند آن زمانی در خدمت شکوفایی جامعه ایرانی قرار گيرند که حق حاکمیت ملی را مراعات نمايند. همکاری سرمایه‏ ای و تکنولوژیکی با کشورهای خارجی، مي تواند تنها با توجه به حق حاکمیت ملی در همه شئون، از حقوق اجتماعی کارگران و دیگر زحمتکشان تا حل مساله خروج سرمایه‏ و سود سرمایه‏ های خارجی با موفقيت عملي گردد و باید چنين حل گردد. نه صندوق بين المللی پول، نه بانک جهانی و یا سازمان تجارت جهانی و ديگر مراكز قدرت سرمايه مالي امپرياليستي مجاز خواهند بود سیاست اقتصادی- تجاری- مالی- فرهنگی و … ايران را تعیین و حق حاكميت ملي آن را نقض کنند.
هشت- آماج ها و هدف‏های بیان شده، همگی پیامد ارزیابی انقلاب بهمن به عنوان انقلاب ملی- دموکراتیک توسط حزب توده ايران می باشند که ارزیابی است برپایه محک علمی و بیان درایت روشنفکرانهِ هوشمندانهِ خط‏ مشی انقلابی حزب توده ایران برای دوران پس ار پیروزی انقلاب بهمن 57. برای به پیروزی رساندن این خط مشی، حزب توده ایران به ”سازش“های ناخواسته‏ای نیز تن داد. اعلامیه حزب توده ایران درباره اصل ولایت فقیه، که در آن خواستار حذف اين اصل در متممی بر قانون اساسی شد، یکی از این سازش‏ها بود که همراه بود با تائید قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن 57. این تائیدی بود بر این امر که نبرد طبقاتی در ایران ادامه دارد و راهی که طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان و میهن دوستان برای تحکیم دستاوردهای مترقی و دموکراتیک انقلاب باید بپیمایند، همچنان راهی انقلابي بوده و هنوز در پیش است.
اگر عناصري با پذيرش مواضع سوسيال دموكرات راست در اپوريسيون خارج و داخل كشور‏، به نفي ضرورت راه انقلابي براي دست يافتن به قدرت سياسي مي پردازند و مايلند «اصلاح‏گرايانه» گويا به اهداف آزاديخواهانه دست يابند (براي نمونه فرخ نگهدار در مصاحبه‏اي با بي بي سي)، در سطح ميغلطتند و ساده دلانه، موضع مي گيرند، زيرا محاسبه را بدون احتساب موضع طبقات سرمايه‏دار وابسته‏ به نظام سرمايه داري جهاني در حاكميت ايران عملي مي كنند. حاكميت نظام سرمايه داري كنوني نشان داده است كه نه قادر و نه مايل به عقب‏ نشيني ”مسالمت ‏آميز“ در برابر خواسته‏هاي قانوني و مردمي توده‏هاي مليوني است و مصمم به ادامه راه سركوب و اختناق و ديكتاتوري رژيم ولايي- امنيتي نماينده خود مي باشد.
ديگراني، همانند رئيس جمهور اسبق بني صدر كه معتقد است «مردم ما انقلاب خود را كرده‏اند، و تنها بايد ديكتاتوري را حذف كنند» (در همان مصاحبه)، اگر چه در اين بخش از سخن محق است كه مردم به وظيفه انقلابي خود عمل كرده‏اند، اما محق نيست اگر تصور كند، كه تصاحب قدرت سياسي در شرايط كنوني از راه ”اصلاحات“ ممكن مي بوده و مردم نيازي به تدارك تغيير انقلابي شرايط ندارند.
نـه- گفته نشد كه جبهه متحد خلق، پیشنهادی بود که حزب توده ایران برای شکل راهی که می بایستی در يك مدت زمان طولاني به منظور نوسازي ترقيخواهانه و دموكراتيك جامعه طی شود، طرح نموده بود. اما مبارزه برای تحقق آن، در عین حال مضمون همین نبرد و خط ‏مشی را نیز تشکیل می داد، كه ناتمام ماند و بايد در آينده تحقق يابد.
ده- گفته نشد كه پیروزی نهایی ضدانقلاب بر انقلاب و تغییر غیرقانونی قانون اساسی آن در اصل های زیربنایی اقتصادی و نقض خشن و فاشیست مآبانه اصل های بخش حقوق ملت، علیرغم کوشش حزب توده ایران و دیگر مبارزان مذهبی انقلابي تحقق یافت. تناسب قواي نامناسب، همراه با توطئه های خارجی و ترورها و … بودند که این تناسب قوا را نامناسب‏تر نیز نمودند و سرنوشت انقلاب بهمن را رقم زدند و در عین حال زمينه عيني را برای تغییر انقلابی شرایط کنونی آماد ساخته‏اند.
تغيير شرايط ذهني وظيفه‏ انقلابي و روز همه مبارزان ميهن‏دوست و در مركز آن طبقه كارگر را تشكيل مي دهد. نكته‏اي كه با شفافيت در مقاله پراهميت ”تاملي بر وظيفه‏هاي پيگير جنبش كارگري در مقطع حساس كنوني“ (نامه مردم شماره٨٨٧، ١٠ بهمن ١٣٩٠ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1573) توضيح داده مي شود. در زير عنوان چنين آمده است: «تلفيق مبارزه صنفي با پيكار سياسي، استفاده هشيارانه از همه امكان ها و فرصت‏ها، و برقراري و تحكيم رابطه با پيكار سراسري ضد ديكتاتوري، و مخالفت با تهديد و تجاوز امپرياليستي و تحريم‏ هاي مداخله ‏جويانه، اولويت ‏هاي جنبش كارگري ايران در لحظه حساس و سرنوشت ساز كنوني است».
نكات فوق مضمون انقلابي مبارزات ملی و آزادی خواهانه خط ‏مشي حزب توده ايران را كه مبتني بر ارتقای سطح آگاهی طبقاتی کارگران و تبدیل آن به محور مركزي جنبش کنونی بوده و تنها از راه «تلفيق مبارزه صنفي با سياسي- طبقاتي» مورد نظر مقاله نامه مردم دست‏ يافتني است، نشان مي دهد. بدون توسعه پایگاه اجتماعی جنبش از این طریق، امکان احراز پیروزی، به ویژه با توجه به خطر دخالت امپریالیسم، می تواند بسیار دردناک و طولانی از كار درآيد. بايد با تدارك كافي و متناسب از دالان سرنگوني انقلابي رژيم ضدمردمي و ضدملي گذشت، تا توانست در مبارزه ضدامپرياليستي- ملي كه مضمون نبرد آزاديبخش دروان كنوني را براي كشورهاي جهان سوم و پيراموني تشكيل مي دهد، به پيروزي نهايي دست يافت.
قرار داشتن منافع طبقه کارگر در مرکز منافع مردم از این روی مستدل می باشد، زیرا تنها طبقه کارگر است که به طور عيني و ذهني فاقد هر نوع امتیاز براي برقراري و وجود وابستگی اقتصادی- اجتماعی ایران به نظام سرمایه‏داری امپریالیستی مي باشد از یک سو، و قادر است به عنوان پیگیرترین قدرت دموکراتیک، وظيفه نیروی اصلي حافظِ دستاوردهای اقتصادی- اجتماعی در انقلاب ملی- دموکراتیک را به سرانجام ميهن ‏دوستانه رسانده و از آن ها حراست كنند. طبقه كارگر مطمئن ترین متحد همه لایه های ملی و میهن دوست جامعه ایرانی و پيگيرترين حافظ منافع ملي و دموكراتيك مردم ميهن ما مي باشد.

از يك پارچگي و وحدت نظري جزب توده ايران دفاع كنيم!
آنچه که هنوز گفتني است، نکته ای است که در آغاز نيز به بخش‏هايي از آن اشاره شد. وظيفه محول شده به ”علی خدایی“، خدمت به هدف پاره ‏پاره كردن جنبش توده‏ای است. رسانه‏هاي امپرياليستي به نمايندگي از طرف ارتجاع جهاني مي خواهند او را به عنوان گویا یکی از رهبران حزب توده ايران بنماياندن که عنوان «سردبیر ”راه توده“» را نیز یدک می کشد. عنواني كه او در مصاحبه‏هاي غيرمجاز راديويي خود با يك راديوي لس‏آنجلسي در سال‏هاي پيش نيز به خدمت گرفته بود كه پيامد آن، دزدي عنوان راه توده و آرشيو دوره دوم آن توسط او و قطع انتشار اين نشريه با شماره ٩٥ توسط نگارنده بود.
همان طور که در نوشتار «”راه توده“ علیه خط مشی انقلابی حزب توده ایران در انقلاب ملی- دمکراتیک! زدوبند با محافل امپریالیستی و تضاد آشتی ناپذیر با خلق، بحثی درباره ”جبهه ضددیکتاتوری“» (توده‏ اي ها، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1714) بیان شد، این عنصر شناخته شده و در «آب نمک خوابانده شده» هیچ وظیفه دیگری نیز در این مصاحبه به عهده نداشت، جز هدف پاره پاره نگهداشتن ابدی جنبش توده‏ ای و مبارزه علیه وحدت نظری و سازمانی حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران. همان طور كه در مقاله پيش گفته طرح شد، ”راه توده“ وحدت نظری و سازمانی حزب توده ایران را به آینده نامعلوم محول می کند و جمله ای را که ”علی خدایی“ در ابرازنظری در پاسخ به ”توده ای ها“ نوشته بود، تکرار نموده است: «همه ما به خوبی می دانیم که سرنوشت حزب توده ایران در خارج از کشور تعیین نمی شود»!
اين تز نادرست و خلاف واقع، با تجربه تاريخي حزب توده ايران در تضاد آشكار است. هم در ارتباط با وحدت حزب طبقه كارگر در ايران پس از كودتاي ٢٨ مرداد از طريق بازگشت فرقه دموكرات آذربايجان به عنوان سازمان ايالتي حزب توده ايران به حزب كه تجربه‏اي مثبت در جهت تامين وحدت و يك‏ پارچگي انديشه و عمل حزب توده ايران بود. همچنين نتايج منفي انشعاب فروتن- قاسمي و تبديل جريان‏هاي ضدتوده‏ اي بيرون آمده از آن كه به بازيچه دست ارتجاع خارجي و داخلي تبديل شدند. هدف آنان نيز به انحراف كشانده انقلاب بهمن ٥٧ بود. تجربه‏اي تلخ و سنگين براي سرنوشت انقلاب!
آنچه فرهاد فرجاد به اصطلاح با خرده نمک ریزي ها در اين مصاحبه با رسانه امپرياليستي دنبال می کرد، نه یک بررسی مسئولانه برای یافتن اشتباه های احتمالی حزب توده ایران در این دوران بود، كه به منظور آموزش از آن ها عملي شد، بلكه وظيفه‏اي بود برای نشان دادن پایبندی دستگاه تبلیغاتی امپریالیسم انگلیس به ضرورت وجود ”پلورالیسم نظری“ به ويژه در جنبش چپ در ایران. انديشه پسامدرنيستي سرمايه داري دوران افول با هدف ابدي ساختن نظام استثمارگر خود است كه چنين جريان‏هايي را مي تراشد و مي پروراند!
امپریالیسم که به خوبی می‏داند که نمي تواند، در شرایط حذف انقلابی حاکمیت سرمایه داری کنونی در ایران و دیکتاتوری نماینده ولایی- امنیتی آن، مانع فعاليت قانوني حزب توده ايران در ايران باشد، دفاع و پرورش انواع جریان های ”چپ“ از قماش سوسیال دموکرات راست نوع حزب کارگر انگلستان و یا آلمان را به وظیفه روز دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی تبديل نموده است. هدف، القای امكان ابدی ساختن نظام سرمایه‏داری است که قرار است با تئوري ”مهندسي اجتماعي“ كارل پوپر، به حک و اصلاح ابدي ناهنجاري ها در صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري دوران افول بپردازد و اين نظام را گويا ابدي سازد.

اين وظيفه‏اي است كه سوسيال دموكرات سازشكار و تجديدنظرطلب ”برنشتيني“ از اواسط دهه نود قرن نوزدهم تاريخ اروپايي كمر همت بر آن بست و با تائيد بودجه جنگ جهاني اول براي امپرياليسم آلمان در سال ١٩١٣ به سياست رسمي مرتداني از قماش ”كائوتسكي“ و ديگران در اين حزب تبديل نمود. امري كه به انشعاب در جنبش انقلابي كارگري منجر شد.
در موضع ”اصلاح‏گرايانه“ مورد نظر اين جريان انحرافي از سوسياليسم علمي، اصلاح، ”هدف” و نه ”وسیله“ تغيير شرايط در جامعه و سرنگوني نظام سرمايه داري اعلام شده است. حزب توده ايران با چنين موضعي سرسازگاري ندارد و براي مبارزه جدي و پيگير با اين جريان‏ها از آمادگي فرهنگي و تجربي غني كه ريشه در ٧٠ سال مبارزه دموكراتيك- سوسياليستي آن دارد، برخوردار است.
ده‏ها دانشمند توده‏ اي را دشمن طبقاتي خارجي و داخلي از ما گرفت، اما هيچ‏گاه قادر نخواهد شد، آموزش‏ها و آموخته‏هاي توده‏اي ها را از حزب توده ‏ها بازپس گيرد. اين سرمايه معنوي علمي- فرهنگي ما و كليت طبقه كارگر و متحدان آن است و خواهد بود.

پس از نگارش:
توده‏ اي ستيزي كنوني در عين حال همراه است با ”لانسه“ كردن روزافزون رضا پهلوي به عنوان گويا شخصيتي ”دموكرات“ توسط رسانه‏هاي امپرياليستي كه به اميد جاانداختن او به عنوان ”رهبر آينده“ عملي مي گردد. او اخيراً در مصاحبه‏اي خواستار تصميم مردم ميهن ما براي بازگشت سلطنت به ايران شد. اگرچه اين اميد او كودكانه ‏تر از آن است كه بتواند به واقعيت تبديل گردد، در عين حال هشداري نيز مي باشد براي آنكه جنبش انقلابي كنوني مردم ميهن ما با خطرهاي ممكن، برخورد واقع بينانه‏ اي از خود نشان دهد.
مردم ميهن ما كه نظام سلطنتي را به گورستان تاريخ سپرده‏اند، پاسخ شايسته نيز به آناني خواهند داد كه خواستار ايجاد شدن ”منطقه پرواز ممنوع“ در ايران توسط متجاوزگران امپرياليستي هستند، تا گويا ”حقوق بشر آمريكايي“ را به ايران صادر كنند!
رضا پهلوي كه در همان مصاحبه با صداي آمريكا اعلام داشت كه خانواده او ”تنها“ ٦٥ ميليون دلار در زمان فرار از ايران در بهمن ٥٧ خارج نموده است، لطفاَ ارقامي را كه پيش از اين تاريخ نيز از ثروت‏هاي مردم دزديده بودند، اعلام دارد. آيا اين ارقام نجومي كه به حساب امروز نه به ميليون، كه به ميلياردها سرميزند، از درآمد ”حقوق و مواجب“ شاهي به دست آمده‏اند؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *