مبارزه با تشتت نظرى و نهايتاً سازمانى در جنبش تودهاى وظيفهاى است كه “تودهاىها” در برابر خود نهاده و انتشار خود را برپايه آن ضرورى دانسته است. اين مبارزه، مبارزهاى ذهنى و اراداهگرايانه نيست. بلكه ناشى از ارزيابى عينى مستدلى است از تشتت نظرى و سازمانى تاريخى و تلخ تحميل شده به حزب توده ايران و جنبش تودهاى. آنطور كه به نظر مىرسد، بررسى علل تاريخى ايجاد شدن تشتت نظرى در جنبش تودهاى به منظور برطرف ساختن تشتت نظرى راهگشا نمىباشد. لذا بايد در شرايط كنونى به بحث درباره دو نكته، كه دورنماى مبارزه را ترسيم مىسازند، اولويت داده شود.
يكى موضعگيرى مستند و روشن و صريح همه گردانهاى تودهاى در اين باره است، كه آيا بايد به اين تشتت نظرى پايان داد، يا خير؟
متاسفانه تاكنون به جز از طرف “كميته وحدت”، ارزيابى مستندى درباره اين ضرورت مطرح نشده است. اگر نظرى ابراز شده است، ازجمله توسط “راهتوده”، موضعى عليه اين كوشش مىباشد. موضعى كه اما بدون هر استدلالى طرح گشته و مىتواند واكنشى عجولانه باشد. اميد مىرود كه چنين باشد. موضع “راهتوده” مبتنى بر ضرورت سپردن وحدت نظرى و سازمانى جنبش تودهاى به «بستر حوادث آينده» يك “تز” اثبات نشده است. طرح كنندكان تز بايد به اثبات برسانند، كه چرا ادامه تشتت در خدمت آن «سرمايهگذارى» امپرياليستى نيست، كه مىكوشد «پراكندگى» در جنبش تودهاى را به «سود مادامالعمر» براى خود تبديل سازد، آنطور كه آن را “كميته وحدت” به درستى برجسته مىسازد.
نكته دوم، ارايه راهكارى است كه روند برطرف ساختن تشتت نظرى را به پيش مىراند.
پيشنهاد “تودهاىها” در اين باره، پيشنهادى روشن و صريح است. به نظر مىرسد بايد با طفره رفتن از پراكندهگويى، هر گروه و گردان تودهاى موضع خود را درباره “اصلىترين تضاد” در دوران كنونى نبرد طبقاتى در ايران اعلام دارد. بحث را بر سر اين نكته بايد از اينرو متمركز ساخت، زيرا از اين طريق، اول- ارزيابى از نبرد طبقاتى در كشور صراحت و روشنى مىيابد؛ دوم- تفاوت و مرز بين شركت در نبرد طبقاتى و مسئله اتحادها در دوران كنونى در جنبش تودهاى به بحث گذاشته و درك مىشود.
ارزيابى و شناخت نبرد طبقاتى و اصلىترين تضاد ناشى از آن، موضعگيرى هر گروه و گردان تودهاى را درباره دورنماى نبرد پيشروى برجسته مىسازد و بايد آن را با مفهوم “وظيفه سوسياليستى” حزب توده ايران يكى دانست، كه زندهياد جوانشير در “سيماى مردمى حزب توده ايران” برمىشمرد.
موضعگيرى در باره مسئله اتحادها، موضعگيرى درباره “وظيفه دمكراتيك” مورد نظر جوانشير مىباشد، و پاسخى است به وظايف روز جنبش تودهاى، ازجمله و به ويژه در جهت سازماندهى صنفى و سياسى طبقه كارگر. وظيفهاى كه تاكنون متاسفانه امكان طرح آن در بحثهاى مطرح شده در “تودهاىها” بوجود نيامده است و بايد جبران گردد.
اين دو موضعگيرى نهايتاً به روشن شدن ارزيابى جنبش تودهاى از اهداف انقلاب بهمن ٥٧ در مبارزات امروز در ايران كمك كرده و همچنين اهداف مبارزات مردم را در دوران كنونى برجسته مىسازد. جنبش تودهاى به اين روشنگرى از اين رو نياز دارد، زيرا بخشهايى از جنبش تودهاى، برخوردهاى جارى در درون قشربندى حاكميت سرمايهدارى را اصلىترين تضاد جامعه مىپندارند. بر اين پايه است، كه ماههاست “راهتوده” عليه «دولت نظامى» سرمقاله منتشر مىسازد، بدون آنكه كلمهاى درباره برنامهاى بنويسد، كه بايد جانشين سياست «دولت نظامى» بشود.
روشنگرى درباره دو وظيفه “سوسياليستى” و “دمكراتيك” حزب توده ايران اين امكان را به وجودمىآورد، نبردهاى اجتماعى را در جهت كوشش براى احياى دستاوردهاى دمكراتيك، آزاديخواهانه، عدالتجويانه و به ويژه ملى- ضدامپرياليستى انقلاب بهمن سوق داده، آنها را به وسيله روشنگرى و آگاهى مردم و از اين طريق سازماندهى آنها در احزاب طبقاتى خود، تبديل نمود.
با چنين مقدمهاى كه در سطور فوق تنها روئوس مطالب آن بيان شد، به يك سرى از “ابرازنظر”هاى يكى از نظريهپردازان در تارنگاشت عدالت بازمىگرديم، كه از انتشار آنها تاكنون خوددارى شده است.
در اين نوشتهها، نظريهپرداز به جاى ابرازنظر مشخص سياسى، به موضعگيرىهاى فردى و شخصى در برابر افراد پرداخته است، كه بايد كماكان آنها را شيوهاى غيراصولى و بهويژه غيرتودهاى ارزيابى نمود. در زير نكاتى از نظر زندهياد احسان طبرى و توضيحاتى درباره مواضع نظريهپرداز مطرح و به بحث گذاشته مىشود.
“چهره يك انسان انقلابى”
ا. آذرنگ، يكى از نظريهپردازان تارنگاشت “عدالت” در پنج ابرازنظر خود نكات شايان توجهى را مطرح ساخته است. بررسى اين نكات كمك خواهد كرد به روشن شدن مواضع سياسى برخى از دستاندكاران در اين تارنگاشت. پراهميتتر اما روشن شدن شيوه و اسلوبى است كه نظريهپرداز به كمك آن به “تحليل” از پديدهها و حوادث اجتماعى مىپردازد. اين اسلوب، همانطور در زير كه نشان داده خواهد شد، هيچ شباهتى با اسلوب تودهاى و سنت حزب توده ايران نداشته و از جنسى بكلى متفاوت با آن است. به نظر مىرسد فعالين ديگر تارنگاشت نمىتوانند با چنين اسلوبى موافقت داشته باشند.
در آغاز اما يك بار ديگر به شيوه زشت و غيرتودهاى معمول توسط ا. آذرنگ بازگرديم، كه در گذشته به آن اشاره شده بود و “تودهاىها” را بر آن داشته بود از انتشار مطالب ارسال شده، خوددارى كند.
او در ابرازنظرهاى خود لازم مىداند افرادى را به نام خطاب كند، كه تصور مىكند و يا حتى ترديدى ندارد، كه نويسنده مطالب مىباشند. اين شيوه را “تودهاىها” شيوه زشت و غيرتودهاى ناميده بود. در شرايطى كه زندان و شكنجه و اعدام و ترور جريمه تودهاى بودن است، احترام متقابل به نگرانىها درباره حفظ تضمينهايى كه مبارزان تصور مىكنند براى امنيت خود به آن نياز دارند، شيوه برخورد اخلاق انقلابى است. عمل به عكس آن، ازاينرو زشت و ناپسند است، زيرا ماموران امنيتى مىتوانند در پشت آن پنهان شوند. اين شيوه زشت، پيش از آنكه امنيت افرادى كه تصور مىكنند با حفظ نام خود از حريم امنيتى برخوردار مىباشند را به طور عينى و واقعى به خطر اندازد (زيرا وزارت امنيت جمهورى اسلامى در شناسايى افراد از امكانات به مراتب وسيعترى برخوردار است)، نشان برخورد خصمانه و غيردمكراتيكى است، كه با ذاّت برخورد تودهاى در تضاد است. زندهياد احسان طبرى در “چهره يك انسان انقلابى” مىگويد: «در كار جمعى، جلب اعتماد رفيقان و دوستان و همرزمان داراى اهميت درجه اول است. و آنان تنها در “وزيدن باد مهرگان” مىفهمند نامرد و مرد … كيست.» (ص ٢١) «جنبش انقلابى … در شرايط دشوار ارتجاع و اختناق عمل مىكند. … تمام دشوارى جنبش انقلابى در شرايط مقابله با دشمنان خونخوارى است كه امكان تحرك و تنفس نمىدهد … لذا هر فرد انقلابى مطالبى دارد كه پليس ضدانقلابى مايل است از آنها از راه فريب يا زور آگاه شود. …» (همانجا ص ٢٢) «در مبارزه انقلابى، اختلاف و مبارزه اصولى مجاز است. ولى در اينجا دوست و دشمن نقشى ندارند. اى چه بسا اختلاف شما با دوست است. به قول معروف “افلاطون را دوست مىدارم، ولى حقيقت را از او بيشتر”. اين كلام منسوب به ارسطو، كلام ژرف و وزينى است. … بررسى تاريخ جنبش انقلابى در ايران نشان مىدهد كه زمانى يكى از بليههاى بزرگ نهضت، همين دوست نوازى و دشمن گدازى، دسته بندى، ذهنگرايى … بوده است … عقب ماندگى اجتماعى، شرايط كار مخفى، زندان، مهاجرت، يعنى هر محيط جاهل و راكدى اين بيمارى خورهآسا را تشديد مىكند. …» (همانجا ص ٣١).
نكات فوق نشان مىدهد، كه شيوه افراد در مبارزه انقلابى در ارتباط با افراد ديگر، نمىتواند و نبايد شيوهاى خودسرانه و ارادهگرايانه، بلكه بايد تبلور خصلت و ذاّت جنبش انقلابى باشد. بىبندوبارى و لاابلاگرى نسبت به اين شيوه و اسلوب اخلاق انقلابى، در و پنجره را براى نفوذ دشمن طبقاتى و عوامل خادم آن مىگشايد.
ازاينرو بايد از ا. آذرنك قوياً پايبندى به شيوه انقلابى را خواستار شد!
پراكندگويى با چه هدفى دنبال مىشود؟
يكى از شيوههايى كه مىتواند مانع نزديكى نظرى در جنبش تودهاى گردد، پراكندهگويى است. هر كس هر چه به ذهنش مىرسد مطرح سازد. در مقابل مىتوان به شيوهاى اشاره كرد، كه در هر بررسى و پژوهش علمى دنبال مىشود و بايد بشود، اگر خواست دسترسى به هدف مشخصى مىباشد. در چنين صورت بايد در ابتدا هدف را تعيين نمود. اگر هدف مبارزه با تشتت نظرى در جنبش است، نمىتوان در اين زمينه با پراكندهگويى به نتايج مطلوب رسيد. ازاينرو كمك به بحث نيست، زمانى كه ا. آذرنگ مىنويسد: «… ديدگاه شما … ديدگاهى كه ماهيتاً راستگرايانه است. … گويا در آخرين ابرازنظر خودتان … انتخابات آزاد را اصلىترين مسئله جنبش ارزيابى كردهايد [و به نقل يك جمله از مقاله درباره شرايطى كه خاتمى براى شركت خود در انتخابات اعلام كرده بود، مىپردازد]: “فقدان آزادى انتخاب در جمهورى اسلامى، كه محمد خاتمى برجسته مىسازد، اصلىترين تضادى را تشكيل مىدهد، كه ميهن ما در دوران كنونى با آن دست بگريبان است. فقدان آزادىهاى دمكراتيك و قانونى، اصلىترين تضاد و مبارزه براى دستيابى به آن، اصلىترين صحنه نبرد اجتماعى در دوران كنونى در ايران مىباشد.” (پايان نقل قول)» …
«همانطور كه در جاى ديگر گفتم، شما اصولا معتقد به تشكيل جبهه ضدامپرياليستى جهت مبارزه با تهاجم استعمارى نوليبرالى نيستيد و متاسفانه با لفاظىهاى تند چپگرايانه در عمل همان سياست راه توده- پيكنت را به پيش مىبريد. .. و سياستهاى شما و راه توده در عمل به يكجا مىرسند.»
و نهايتاً در تاريخ ١١.١٢.٢٠٠٨ مىنويسد: «… تحليل مشخص از شرايط مشخص خود را با اشاره صريح به اين اخبار ارايه دهيد!» و پس از ذكر ٥ آدرس مقاله از تارنگاشت عدالت، اضافه مىشود: «گمان مىكنم، خواهيد گفت كه جناح رفسنجانى زير فشار استبداد ولىفقيه چنين دست و دلبازانه از بيتالمال رشوه مىدهد! و بىچاره مىخواهد ازاين طريق سرمايهدارى دموكراتيك همراه با انتخابات آزاد را به ارمغان آورد. و انگلس هم گفته كه آزادى براى ما همانند هواست و … باقى حكايت خود خوان …».
با مراجعه به آدرسهاى ضميمه، تير مقاله اول، “هاشمى رفسنجانى: با آزادسازى موافقت كنيد، سهمتان را مىدهيم”، دوم، “رئيسى: خصوصىسازى اول راه است و بايد به توانمندى بخش خصوصى توجه ويژه كرد …”، سوم، “مرتضى … : قيمت بايد در اقتصاد آزادانه حركت كند. آوردن پول نفت سر سفره مردم، صحيح نيست”، چهارم، “دبيركل حزب كارگزاران: دلسوزان كشور به تشكيل دولت وحدت ملى روىآورند” و نهاتياً پنجم، “بادامچيان: اگر خاتمى بيايد، طرفداران احمدىنژاد تشكر مىكنند”.
ا. آذرنگ در بحث و “تحليل” خود در سطح وقايع در جامعه و اظهارات شركت كنندگان باقى مىماند. براى او آنچه بيان مىشود، در انطباق است با آنچه از طرف سخنگو دنبال مىشود. شيوهاى كه در مقاله “تحليل تودهاى به جاى داستانسرايى”، مور توجه و ارزيابى “تودهاىها” قرار گرفته است. خواننده علاقمند مىتواند به آنجا مراجعه كند.
براى شيوه “نظارهگر ظاهربين”، آنطور كه ماركس مىگويد، تنها سطح پديدهها قابل دسترسى است و ازاينرو نيز ا. آذرنگ مواضع “تودهاىها” را درباره حرفهاى رفسنجانى و ديگران جويا مىشود. انديشه ديالكتيكى ژرفنگر كه كليه روابط و بهم تنيدگىها را مورد توجه قرار مىدهد، بسيار سريع جنس اين سخنان را تشخيص مىدهد و آنها را كشمكش و برخورد براى سهم بيشتر از غارت براى خود در قشربندى سرمايهدارى حاكم و نمايندگان آن ارزيابى مىكند و انديشه خود را در اين سطح به اصطلاح “مبارزه” گرفتار نمىسازد. ارزيابى از حرفها خير، بلكه از اعمال و پراتيك طبقات و قشرهاى اجتماعى ضرورى است، تا بتوان افكار و برنامهها و مواضع واقعى آنان را شناخت. سياست حاكم بر جمهورى اسلامى را بايد با ارزيابى از مركزىترين روند اقتصادى در كشور شناخت و درك كرد. يعنى از برنامه “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” مىتوان و بايد جهت و گرايش تغييرات اجتماعى را شناخت و سخنان سردمداران آن را بر اين پايه ارزيابى نمود.
“رشوهاى” كه ا. آذرنگ به درستى بر آن انگشت مىگذارد و برجسته مىسازد، و صرفنظر كه دريافت كننده آن چه كسى بايد باشد، نشان مقاومت در قشرهاى متفاوت مردم، نشان مخالفت بيش از ٩٠ درصد مردم با اين سياست استقلال شكنانه و ضدملى حاكميت سرمايهدارى در ايران است. سياست تودهاى بايد با شناخت اين واقعيت، باد تبليغات و روشنگرى مبارزاتى را به بادبان مقاومت و مخالفت مردم هدايت كند. پرداخت به “ترفندها”ى دولت نهم و توجيه كردن آنها (به مقاله “اتحاد و انتقاد”… نگاه شود)، كه در بهترين حالت به نبردى جدا از مردم و نهايتاً محكوم به شكست مشغول هستند، وظيفه جنبش تودهاى و تارنگاشت عدالت نيست!
گرفتار ماندن در بحثها در سطح وقايع نزد انديشه نظارهگر ظاهربين، به او اجازه نمىدهد، نبرد طبقاتى را در جامعه تشخيص دهد. اسلوب ارزيابى در سطح وقايع قادر به تشخيص تضاد بين پديده و مضمون نمىشود. در اين شيوه، “تفسير كردن پديده”، در مورد بحث ما، تفسير نظريات افراد متفاوت در مقالات پيشنهادى ا. آذرنگ، قادر نيست مضمون وقايع را افشا سازد، زيرا “تفسير” با خطر ارزيابى برپايه ساختارى ذهنى روبروست. براى آنكه گرفتار “ساختار ذهنى” نگردد، پيش از آنكه تفسير را آغاز كند، بايد پديدهها را از نظر مضمونى ارزشيابى كرده باشد. به عبارت ديگر مىبايستى عمدهترين و مركزىترين لحظات و جنبههاى موجود در پديده را كشف كرده باشد. يعنى به شيوه ديالكتيكى انديشه براى دستيابى به مضمون پديدهها مسلح شده باشد. روند اقتصادى در جامعه، ستون فقرات هستى اجتماعى را تشكيل مىدهد. در هر ارزيابى ديالكتيكى از پديدههاى اجتماعى، بايد رابطه پديدهها با اين مركزىترين حلقه هستى اجتماعى ديده، شناخته و درك شده و توضيح داده شود!
همانطور كه در مورد محتواى سرمقالههاى “راهتوده” نشان داده شد (به كالبدشكافى انديشه ١ و ٢ نگاه شود)، اين اسلوب، برخوردها در قشربندى حاكميت سرمايهدارى را “اصلىترين تضاد” در جامعه ارزيابى كرده و تمام كوشش خود را براى يافتن نزديكى بين “تفسير” خود و قشرى از حاكميت متمركز مىسازد. در مورد راه توده نزديكى به جناح رفسنجانى، آنطور كه ا. آذرنگ مىنويسد. و لابد نزد راه توده، ارزيابى متقابل از نظريات تارنگاشت عدالت درباره نزديكى آن به دولت نهم.
آيا هدف از پراكندگويىهاى فوق، منحرف ساختن بحث درباره ضرورت برطرف ساختن تشتت نظرى در جنبش تودهاى است؟ اين پرسشى تامل برانگيز است!
آزادى انتخاب آرى، انتخابات آزاد، خير!
در برابر شعار “انتخاب آزاد”، خواست “آزادى انتخاب و انتخابات” قرار دارد. خواستى كه برقرارى آزادىهاى دمكراتيك، ابراز آزاد عقيده، حق برخوردارى از ايجاد احزاب و سازمانهاى سياسى- طبقاتى، حق ائتلاف وغيره پيش شرط آن مىباشند. مدافعان «نظارت بينالمللى» و سازمانهاى مدنى غيردولتى NOK كه با “كمكهاى” بنيادهاى علنى و مخفى كشورهاى سرمايهدارى تغذيه مىشوند، هيچگاه خواستار چنين پيششرطهايى براى انتخاب آزاد نشدهاند. شعار “انتخابات آزاد” مقوله و بيانى اتفاقى در گفتمان آنان نيست. محتوا و هدفى در پشت آن نهفته است، همانطور كه خواست آزادى انتخابات داراى محتوا و هدف مىباشد.
آزادى انتخاب حربه مبارزاتى مردمى است كه با شناخت و درك محتواى دروغين شعارها و تبليغات امپرياليستى، با ارائه تحليل خود از شرايط جهان و كشور مربوطه، شعار و خواست دمكراتيزه كردن هستى اجتماعى را مطرح كرده و براى تحقق آن به مبارزه برمىخيزند. دمكراتيزه كردن هستى اجتماعى، بهويژه در بخش اقتصادى، هدفى است كه دسترسى به آن با “آزادى انتخاب و انتخابات” ممكن و عملى مىشود، زيرا به روشنى و زلالى مواضع آنهايى مىانجامد كه مايلند با پيروزى در انتخابات، سرنوشت و هدايت جامعه را بعهده گيرند.
برخلاف شعار “انتخابات آزاد”، شعار “آزادى انتخاب” داراى بار طبقاتى است. ائتلافهاى اجتماعى براى تحقق “آزادى انتخابات” از اينرو ائتلافهايى خواهند بود، كه مىتوانند ستون فقرات و هسته مقاومت ملى در كشورهاى جهان سوم را بوجود آورند و در “نبرد كه بر كه”، خط فاصل باشند بين مدافعان منافع طبقات و اقشار مردمى در يكسو و متحدان داخلى و مجريان سياست امپرياليستى براى برقرارى “نظم نوين جهانى” در خدمت منافع غارتگرانه و استعمارگرانه سرمايه مالى امپرياليستى در سوى ديگر. همه اقشار و طبقات ملى و ضدامپرياليست و آزاديخواه مىتوانند با حفظ مواضع خود در جبهه و ائتلاف بزرگ مردم شركت داشته باشند. حتى آن نيروهايى كه مايلند به نوسان و تزلزل گذشته خود در مبارزه عليه ارتجاع و امپرياليسم پايان دهند، مىتوانند، مثلاً در ايران با دفاع علنى و صريح از اهداف ضدديكتاتورى و ضدامپرياليستى انقلاب بهمن، جايگاه خود را در چنين جبهههايى بيايند.
خواننده علاقمند مىتواند براى آشنا شدن به نظر “تودهاىها” درباره «آزادى انتخاب و آزادى انتخابات» و يا بهمتنيدگى دو بخش اصلىترين تضاد در جامعه كنونى ايران، يعنى بخش مبارزه براى آزادىهاى دمكراتيك و مبارزه براى برپايى يك اقتصاد ملى دمكراتيك، به مقالات مربوطه در “تودهاىها” مراجعه كند و كرده است.
اصلىترين تضاد در جامعه
نكته جالب در نظريات نقل قول شده، عدم درك رابطه ديالكتيكى در اصلىترين تضاد توسط نظريهپرداز است.
در مقاله “زمينههاى لازم براى برگزارى انتخاباتى آزاد، تضادهاى اجتماعى در نظام سرمايهدارى حاكم بر جمهورى اسلامى، بار ديگر راهحل انقلابى را مطرح مىسازد!” كه در “تودهاىها” به مناسبت مصاحبه محمد خاتمى درباره شرايط ورود او به مبارزه انتخاباتى، نگاشته شده بود، نيز رابطه بين دو بخش اصلىترين تضاد در جامعه كنونى ايران توضيح داده شده است. مضمون مقاله، ايجاد صراحت درباره پيششرطها بود، كه در سخنان خاتمى از روشنى ضرور برخوردار نبود. در اين بخش از نوشته، جملهاى به رشته تحرير درآمده بود، كه ا. آذرنگ آن را در ابرازنظر خود نقل مىكند. اين درحالى است كه در همين مقاله و بهمثابه نتيجهگيرى نهايى، جمله زير بهمثابه هشدارى به كانديداى احتمالى براى انتخابات رياست جمهورى نيز نوشته شده بود: «مبارزه عليه سركوب حقوق دمكراتيك مردم، عليه استبداد حاكم و مبارزه عليه غارت منافع و ثروتهاى مردم، وحدت ديالكتيكى و تفكيكناپذيرى را تشكيل مىدهند.» جملهاى كه مورد بىمهرى ا. آذرنگ قرار گرفته است!
به عبارت ديگر در همين مقاله، “تودهاىها” به هر دو جنبه اصلىترين تضاد در جامعه كنونى ايران اشاره شده و درباره درستى آن استدلال به عمل آمده است. اما ا. آذرنگ كه گرفتار شيوه به قول طبرى سكولاستيك و مكتبى است، تصور مىكند مىتواند با انتخاب يك بخش از نظر (كه در جملهاى مستقل بيان شده) و مكتوم نگاه داشتن بخش ديگر آن كه در جملهاى ديگر بيان شده، به نتيجه مطلوب خود برسد. اين نتيجه مطلوب چيست، خود مسئلهاى است. اين اسلوب ناپسند و غيرعلمى كه به قول طبرى شيوه مذموم اعمال شده در دوران استالين مىباشد، مسئله ديگرى.
نيكلاى بوخارين، فيلسوف عضو كميته مركزى حزب كمونيست اتحاد شوروى، يكى از قربانيان “دادگاههاى مسكو” بود كه به حكم استالين برگزار شد. او در زندان دو اثر تئوريك برجسته از خود به جاى گذاشت، كه پس از كنگره بيستم حزب كمونيست اتحاد شوروى انتشار يافتند. در اين دو اثر او مواضع فلسفى و تئوريك نظريات خود را توضيح مىدهد، كه عمدتاً جانبدار برداشتهاى لنين درباره ساختمان سوسياليسم در اتحاد شوروى است. او به ويژه در يك اثر خود نادرستى نقل قولها و انتخاب خودسرانه آنها را به اثبات مىرساند. نقلقولهايى كه دستاويز دستگيرى، زندان و نهايتاً اعدام او بودند.
در آخرين نامه خود از زندان، در شب اعدام خود، بوخارين به استالين مىنويسد: «كوبا [نام خصوصى استالين در محافل رهبرى حزب كمونيست اتحاد شوروى]، مرگ من چه نياز تو را برآورد مىكند؟»
حالا بايد از ا. آذرنگ پرسيد، انتصاب نقل قولهاى نادرست و ناكامل عليه “تودهاىها” چه نياز او را برطرف مىسازد؟
در مقاله “مختصات جهان و دوران ما …” در ياداشتها و نوشتههاى فلسفى و اجتماعى، كه از آن تاكنون چندبار نقل قول شده است، طبرى نادرستى شيوه “سيتات بازى” را به تلخى به نقد مىكشد، كه در دوران استالين شيوع يافته بود و يكى از نتايج آن اعدام به ناحق بوخارين مىباشد. او مىنويسد: «… بارى نمونهاى كه استالين از جامعه سوسياليستى بوجود آورد … از معايب تهى [نبود و] … تحول و تغير سخت ضرورت يافته بود. ضرورت از كجا ناشى مىشد؟ از آنجايى كه بين سازمانها و نورمهاً موجود حزبى و دولتى و اقتصادى و اجتماعى و احكام منطبق با آن و يا ناشى از آن ازطرفى، و رشد جوشان نيروهاى مولده، امكانات و ظرفيت مادى و معنوى جامعه، سطح آگاهى عمومى و غيره ازطرف ديگر، تضاد عميق پديده شده بود. …
جهت تحول كه بايستى در جامعه سوسياليستى انجام گيرد، كدام است؟ مىبايست رهبرى جمعى و علمى حزب و دولت و اقتصاد وغيره جاى اسلوبهاى ادارى و بوروكراتيك، روشهاى ذهنى و ولونتاريستى، شٍما سازىهاى مجرد و توهمات سكولاستيك را بگيرد. مىبايستى حيات اقتصادى جامعه طورى تنظم شود كه در عين حفظ اولويت منافع جمع، ميدان بروز ابتكار تنگ نگردد و شعله شور و علاقمندى فردى فرو ننشيند. مىبايستى بجاى سانتراليزم مطلق شده، جهات دموكراسى سوسياليستى جامعه و ابتكارات ارگانها و سازمانها پرورده گردد و بسط يابد. مىبايست به خودسرى و بىقانونى خاتمه داده شود و قانونيت سوسياليستى جاى تجاوز به حقوق انسانى را بگيرد، انسان جامعه سوسياليستى احساس مصونيت كامل كند. مىبايستى به جاى شيوه “سيتاد”بازى و بحثهاى سكولاستيك بر سر الفاظ و عبارات و مبدل كردن پيشوايان به پيغمبران خطا ناپذير و چسبيدن به احكام مأنوس و درآوردن همه رهنمودها از مشتى احكام مجرد، شيوه خلاقيت بندشكن و اختراع جسورانه فكرى برپايه بررسى واقعيت عينى مسلط شود. [تكيه از ما] مىبايست با كشورهاى سوسياليستى و احزاب برادر، روابط بر اساس همبستگى متساوىالحقوق برادرانه و انترناسيوناليسم پرولترى برقرار گردد وغيره وغيره. …».
اميد مىرود با توضيحات فوق ا. آذرنگ به ضرورت برخورد صميمانه و تودهاى به نظرها قانع شده باشد و با شركت فعال خود در بحثها به غلبه بر تشتت نظرى در جنبش تودهاى كمك شايسته بكند.
بازگرديم به بحث مركزى، يعنى بحث درباره شركت تودهاىها در “نبرد كه بر كه” در حاكميت و نبرد طبقاتى در ايران در ماههاى پيش از برگزارى انتخابات رياست جمهورى. همانطور كه پيشتر اشاره شد، شركت تارنگاشت عدالت در اين بحث در جنبش تودهاى ازاينرو ضرورى است، زيرا در غيراينصورت نقش تارنگاشت عدالت به تبديل شدن به انتشار دهنده صداى بخش معينى از قشربندى حاكميت در ايران امروز، محدود مىماند.