ابرازنظر ٦ «موارد اختلاف توده‏اى‏ها» و اسلوب ”ديالكتيك نفى‏“

image_pdfimage_print

متن ابرازنظر

مریم
بنظر من شما بجای دعوت به خاتمه دادن به چند صدایی، موارد اختلاف توده ای ها را اعلام فرمایید. ما که فقط ۲ صدا بیشتر نمی شناسیم. مردم و راه توده. اگر بقیه ای هم باشد که نمیتوان توده ای نامید. مثل جناب بابک امیر خسروی. توده ای یعنی کنار توده ها بودن. یعنی حرف آنها را زدن. یعنی آنها را به جلو بردن البته یک قدم هم در ایران فعلی غنیمت است. اینکه نگاهی انتقام جویانه به رژیم داشت و منتظر بود بیایند بابت قتل عام عذرخواهی کنند که خیال خام است. شعار رژیم سرنگون باد را دادن که خود را از شر مبارزه راحت کردن است. اینکه مرتب بپایی یک جمله ای را جابجا ننویسی و بقول قدیمی ها فاکت نگذاری که از ترس مرگ خودکشی کردن است. برای توده ای بودن باید با مردم بود. باید اخبار کشور را روزانه دنبال کرد و دست از کلی گویی برداشت. باید جسارت مبارزه داشت. مبارزه پر از اشتباه وامتیاز و شکست و پیروزی است. اینکه شما سعی میکنید هر جمله ای را با گفته های مارکس مطابقت دهید که خوب است، البته باید منتظر باشید تا نزدیک به ۷۰% از کتابهای مارکس هم که چاپ نشده چاپ شود و بعد که کلا مسلط شدید، مبارزه کنید. تا آن زمان تندرست باشید و در اتاقی دربسته مطالعه کنید، تا شاید یک جنگ سرد دیگری درست شود و شوروی احیا شود و اوضاع بر وفق مراد شود و جمهوری اسلامی هم سرنگون شود و شما تشریف بیاورید به ایران برای برپایی کلاس های تئوریک مارکس. چون ظاهرا فقط شما مارکسیزم خوانده اید و بقیه بی سوادند.

در ابرازنظر نكته پراهميت و پيشنهاد شايسته توجهى‏ مطرح شده است. اين پيشنهاد، برشمردن «موارد اختلاف» در جنبش توده‏اى‏ است.

يكى‏ از شيوه‏هاى‏ بررسى‏ پديده‏ها، همين اسلوب پيشنهاد شده مى‏باشد: برشمردن نكات منفى‏ و يا نفى‏ نكاتى‏ كه با شناخت آن‏ها، درك از پديده مورد بررسى‏ از اين طريق تعميق مى‏يابد، كه نكات متضاد با ذاّت پديده، برجسته و ساده‏تر شناخته مى‏شوند. اين اسلوب پژوهش كه آن را “ديالكتيك نفى‏” مى‏نامند، مى‏تواند در مواقع و در لحظات بغرنج براى‏ تداوم پژوهش، كمك جدى‏ باشد.

در تاريخ فلسفه، ابن سينا يكى‏ از آغازگران در به كار بردن اين اسلوب بود. ه. ه. هولس، فيلسوف ماركسيست معاصر آلمانى‏، در رساله‏اى‏ به نام “غار بزرگ دزدان”، از كوشش فلاسفه اسلامى‏- ايرانى‏ نقل مى‏كند كه براى‏ پاسخ گفتن به مسائل مطرح در جامعه كه «ناشى‏ از رشد توليد كالايى‏ در جوامع اسلامى‏ و در مراكز و شهرهاى‏ پرجمعيت» بود، آن را به كار گرفتند.

هولس همانجا به بيرونى‏ و به‏ويژه ابن سينا اشاره دارد، كه در آغاز قرن سيزدهم تاريخ اروپايى‏ كوشيدن با به كار گرفتن اين اسلوب، «به وظيفه مطرح شده در برابر فلاسفه پاسخ دهند»، از اين طريق، كه «ميان ماترياليسم در علوم و عقايد مقدس خود، هم سويى‏ ايجاد كنند، چنان كه در خدمت تغييرات اجتماعى‏ مورد نياز، كه تدارك پيش‏شرط‏هاى‏ مادى‏ آن در طول قرون اخير تحقق يافته بود، قرار گيرد. … ابن سينا نخستين كسى‏ بود كه پيگيرانه به نفى‏ اشتراك وجود خداوند با هر آن چه گذرا، محدود و جهانى‏ [و در كل، نفى‏ اشتراك خداوند با همه صفات منفى‏] است، پرداخت. بدين ترتيب، وجود عقل كل از مسائل عينى‏- مادى‏ جهان متغيير و ناپاك جدا شد، و تعريف و توجيه واقعيت جهان مادى‏ در زير مجموعه برداشت استدلالات علمى‏ و تعقلى‏ قرار گرفت و به وظيفه‏اى‏ در برابر فلسفه مستقل از مذهب … تبديل شد.» (به نقل از “جامعه مدنى‏ و آگاهى‏ پسامدرن”، توماس مچر، تهران – ١٣٨٤، ص ١٥٣-١٥٠، شابك: x-٨-٩٣١٥٠-٩٦٤ ).

به كار گرفتن اسلوب “ديالكتيك نفى‏” در قرن گذشته به اسلوب پايه‏اى‏ در نظريات “چپ‏نو” تبديل شد.

در “مكتب فرانكفورت”، اين اسلوب متروكه شناخت در تاريخ انديشه فلسفى‏، به شكوفايى‏ دوباره‏اى‏ نايل گشت. هدف از به خدمت گرفته شدن اين اسلوب در جنبش كارگرى‏ سوسيال دمكراتيك راست، مبارزه با انديشه سوسياليسم علمى‏ است. آندرآس گدو Andras Gedo ، فيلسوف مجارى‏، در سال ١٩٧١ در نطقى‏ به مناسبت صدمين سالگرد تولد لنين (فرانكفورت كنار ماين/ آلمان) تحت عنوان “ديالكتيك نفى‏ يا نفى‏ ديالكتيك؟” و در برخورد به “تئورى‏ انتقادى‏”   kritische Theorie  در نظريات مكتب فرانكفورت، طرح دوباره و به خدمت گرفتن “ديالكتيك نفى‏” را توسط نظريه‏پردازان اين مكتب، كوششى‏ به منظور «متحول ساخته بنيادين ماركسيسم» ارزيابى‏ مى‏كند. (برگردان متن اين رساله را “توده‏اى‏ها” منتشر خواهد كرد.)

شايد بيان اين نكته در اينجا هنوز در حوصله خواننده باشد، كه تئودور آدرنو، يكى‏ از نظريه‏پردازان “چپ‏نو”، مخالفت نيچه را با هر نوع نظمى‏، “ديالكتيك منفى‏” ناميد. نيچه اين مفهوم را در برابر ديالكتيك قرار مى‏داد، كه به نظر او، بيان كننده نظم است.

***

براى‏ بحث ما، اسلوب “ديالكتيك نفى‏” كه علاقمند منتقد مطرح ساخته است، عبارت است از برشمردن مشخصه‏هايى‏ كه نبايد در جنبش توده‏اى‏ وجود داشته باشند.

در زير سه گروه ارزيابى‏ به بحث گذاشته مى‏شوند، كه وجودشان نافى‏ ذاّت تحليل ديالكتيكى‏ از پديده‏هاى‏ اجتماعى‏ در جنبش توده‏اى‏ است. مشخصه مشترك هر سه ارزيابى‏، باوجود نكات مورد اختلاف و حتى‏ متضاد در آن‏ها، عدم درك كليت بهم‏تنيده جوانب دوگانه “اصلى‏ترين تضاد” در جامعه كنونى‏ ايران مى‏باشد.

اصلى‏ترين تضاد از دو بخش تشكيل مى‏شود: “مبارزه براى‏ آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ مصرّح در قانون اساسى‏ – حقوق ملت و در مركز آن اصل ٢٦” و “مبارزه با هدف برپايى‏ اقتصاد ملى‏ و دمكراتيك برپايه اصل ٤٤ قانون اساسى‏ جمهورى‏ اسلامى‏ ايران”.

شناخت پراهميت وجود رابطه تنگاتنگ بين اين دو بخش در اصلى‏ترين تضاد كنونى‏ در ايران، در هر سه ارزيابى‏ مطرح شده، وجود ندارد.

موارد مورد اختلاف در جنبش توده‏اى‏

شايد بتوان با به كار گرفتن توصيه علاقمند منتقد، وجود سه ارزيابى‏ متفاوت را در جنبش توده‏اى‏، كه در ارتباط با “ابرازنظر سوم” به بحث گذاشته شده‏اند، به مثابه «موارد مورد اختلاف» در جنبش توده‏اى‏ برشمرد.

اين سه ارزيابى‏ عبارتند از:

يك- بخشى‏‏ از مبارزان به اين نتيجه برسد، كه براى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به آزادى‏‏‏ و دمكراسى‏‏‏، مى‏‏‏توان با نيروهاى‏‏‏ راست در اپوزيسيون خارج از كشور همكارى‏‏‏ داشت. پيامد چنين برداشتى‏‏‏ مى‏‏‏تواند اين تصور باشد، كه گويا مى‏‏‏توان و بايد لبه تيز حمله به امپرياليسم و اهداف او را كند نمود. به‏عبارت ديگر، وجه ملى‏‏ مبارزه را از اين طريق تضعيف نمود، كه پنداشت كه مى‏‏‏توان به كمك سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏‏ و شعار “حقوق بشر” آن، از حاكميت استبدادى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ داخلى‏‏‏ عبور كرد. سياستى‏‏ كه ازجمله حزب كمونيست عراق براى‏‏‏ سرنگونى‏‏‏ رژيم ديكتاتورى‏‏‏ صدام حسين مورد تائيد قرار داد. عراق گرفتار در شرايط “استعمار نوليبرالى‏‏‏”، دستاورد چنين تصورات است.

ضعف عمده و اسلوبى‏‏ اين برداشت، جدا سازى‏‏‏ مبارزه براى‏‏‏ آزادى‏‏‏ و مبارزه براى‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏- دمكراتيك و بى‏‏‏توجهى‏‏ به ديالكتيك اين دو آماج مبارزات مردم مى‏‏‏باشد.

دو- در شرايط فقدان تحليل مشترك، گروه ديگرى‏‏‏ از مبارزان توده‏اى‏‏‏ مى‏‏‏تواند به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏ نايل شود، كه دستيابى‏‏‏ به آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏ براى‏‏‏ مردم مى‏‏‏تواند از طريق همكارى‏‏‏ با آن بخش از سرمايه‏دارى‏‏‏ حاكم بر جمهورى‏‏‏ اسلامى‏‏‏ تحقق يابد، كه خود را جانبدار قانون و صلح و مدارا مى‏‏‏نماياند و اينجا و آنجا نيز اشاراتى‏‏‏ درباره نادرستى‏‏ سركوب حزب توده ايران از خود بروز داده ‏است. صلح و مدارا خواهى‏‏‏ اين بخش از حاكميت با مردم ميهن ما و با كشورهاى‏‏‏ خارجى‏‏‏، تاكنون با كوشش اين بخش از حاكميت براى‏‏ برپايى‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏ و دمكراتيك در ايران همراه نبوده است. خواست و هدفى‏‏‏ كه دستاورد انقلاب بزرگ مردم را تشكيل مى‏‏‏داده و در قانون اساسى‏‏ نيز به‏مثابه وظيفه حاكميت تعيين شده بوده است.

اين بخش ناهمگون از حاكميت با شركت در سركوب آزادى‏‏‏ها و حقوق دمكراتيك مردم، شرايط مافيايى‏‏‏ غارت اقتصادى‏‏‏ را براى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ در ايران ايجاد نموده و بخش دولتى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ اقتصاد را به ورشكست كشانده است. اجراى‏‏‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏، به نام “تعديل اقتصادى‏‏‏” و در مرحله كنونى‏‏‏ به نام “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” بندناف رابطه منافع آن قشرها با منافع سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏دهد. ارزيابى‏‏‏ وجه اقتصادى‏‏ عملكرد اين بخش از سرمايه‏دارى‏‏‏ حاكم نبايد از مدنظر دور بماند.

“جنبش اصلاحات” داراى‏‏‏ مواضع مثبت و قابل تائيد بود درباره لزوم احترام به آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏ (در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏) و براى‏‏‏ تحقق آن‏ها كوشيد و در اين راه تلفات و صدمات بسيارى‏‏‏ را تحمل نمود. به‏توجهى‏‏‏ به ضرورت تلفيق مبارزه براى‏‏‏ آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيك با مسئله اقتصاد ملى‏‏‏ و دمكراتيك (اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏)، يكى‏‏‏ از عمده‏ترين علل عدم موفقيت اين جنبش براى‏‏ تجهيز مردم به‏منظور‏ مبارزه با ديكتاتورى‏‏‏ بود.

گروه دوم از جنبش توده‏اى‏‏‏ با تصورات فوق، دچار اين توهم نيز است، كه گويا اگر بتوان با بخشى‏‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ همكارى‏‏‏ داشت، مى‏‏‏توان به “آزادى‏‏‏” كه به آن «همانند هوا براى‏‏‏ تنفس» (فردريش انگلس) احتياج داريم، دست يافت. در آن زمان در شرايط مناسب دمكراتيك مى‏‏توانيم به مبارزه با سياست اقتصادى‏‏‏ اين قشرها در حاكميت پرداخت. اين گروه نيز به جداسازى‏‏‏ و بى‏‏‏توجهى‏‏‏ به ديالكتيك مبارزه براى‏‏‏ آزادى‏‏‏ها و مبارزه براى‏‏‏ برپايى‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏ و دمكراتيك تن مى‏‏‏دهد و از مدنظر دور مى‏‏دارد، كه سركوب آزادى‏‏هاى‏‏ قانونى‏‏ توسط حاكميت، وسيله و ابزار ايجاد كردن اقتصاد مافيايى‏‏ و غارتى‏‏ رانت‏خوآرانه توسط سرمايه‏داران و متحدانشان بوده است. اين تكرار تجربه جنبش دوم خرداد مى‏‏‏باشد كه همراه است با حذف ضرورت تلفيق مبارزه براى‏‏‏ اين دو آماج بيرون آمده از مضمون “اصلى‏‏‏ترين تضاد” مردم با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ داخلى‏‏‏ و با امپرياليسم.

بدون مبارزه براى‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏ و دمكراتيك، دسترسى‏‏‏ به آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏ و ايجاد عدالت اجتماعى‏‏‏ نسبى‏‏‏ دست نيافتنى‏‏‏ است. اين دو، مجموعه واحد و توامانى‏‏ را تشكيل مى‏‏‏دهند، كه بيان ماهيت و مضمون “انقلاب ملى‏‏‏ و دمكراتيك بهمن ٥٧” مى‏‏‏باشند.

سـه- بدون تحليل و ارزيابى‏‏‏ مبتنى‏‏‏ بر انديشه توده‏اى‏‏‏ از شرايط حاكم بر كشور در آغاز بحث، نهايتاً مى‏‏‏تواند گروه ديگرى‏‏‏ از مبارزان توده‏اى‏‏‏ در اين پندار باقى‏‏‏ بماند، كه براى‏‏‏ مبارزه با امپرياليسم ضرورى‏‏‏ است از حاكميت آن قشرها در جامعه دفاع نمود، كه اگر اكنون با حفظ آزادى‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏ براى‏‏‏ مردم سرسازگارى‏‏‏ ندارند، اما گويا اين قشرها مى‏‏‏توانند با تجربه خود در مبارزات “ضدامپرياليستى‏‏‏”، به شناخت و درك ضرورت احترام به خواست‏هاى‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏ مردم نايل شوند و به متحدان جنبش توده‏اى‏‏ تبديل گردند.

در اين نظريات نيز ما با پديده مشابه جدا سازى‏‏‏ غيرديالكتيكى‏‏‏ دو جنبه مبارزه براى‏‏‏ آزادى‏‏‏ و اقتصاد ملى‏‏‏ و دمكراتيك روبرو هستيم.

اضافه بر آن، اين گروه از توده‏اى‏‏ها سياست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ايران را در پس از پيروزى‏‏ انقلاب درك نكرده است. اين شعار داراى‏‏ مضمونى‏‏ تاريخى‏‏ است. كاربرد آن در شرايط مشخص و در ارتباط با نيروهاى‏‏ مشخص مورد نظر بوده است. انتقال مكانيكى‏‏ و يك به يك آن به شرايط حاكم كنونى‏‏ و نيروهايى‏‏ كه با توجه به خاستگاه طبقاتى‏‏ خود، مورد نظر هستند، نادرست و غيرنافذ است. درست براى‏‏ تاثير گذاشتن بر عملكرد به اصطلاح مبارزات ضدامپرياليستى‏‏ اين قشرها در حاكميت و پيرامون آن، بايد جنبش توده‏اى‏‏ هم از تحليل مشترك شرايط حاكم بر ايران برخودار باشد و هم سياستى‏‏ هم‏سو و متحد را دنبال كند.

همانطور كه اميد مى‏‏‏رود در سطور پيش نشان داده شده باشد، ريشه نادرست در نظريات هر سه گروه، بى‏‏‏توجهى‏‏‏ به مضمون توامان و جدايى‏‏‏ناپذير وحدت مبارزه براى‏‏‏ آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيكِ قانونى‏‏‏ و نبرد براى‏‏‏ برپايى‏‏‏ اقتصادِ ملى‏‏‏ و دمكراتيك مى‏‏‏باشد، كه مضمون و ماهيت انقلاب بزرگ بهمن را تشكيل داده و در تعريف “انقلاب ملى‏‏‏- دمكراتيك” بيان علمى‏‏‏ خود را يافته است.

امكان آنكه بتوان وجه‏هاى‏‏‏ بيش‏تر و ديگرى‏‏‏ از تصورات ممكن را درباره اتحادها در جنبش توده‏اى‏‏‏ برشمرد، وجود دارد. اما تصور مى‏‏‏رود اين سه وجه براى‏‏ نشان دادن ضرورت الويت بررسى‏‏ و پژوهش مبتنى‏ بر شيوه توده‏ا‏ى‏، يعنى‏ ارزيابى‏ ماترياليسم ديالكتيكى‏‏ از شرايط حاكم بر ايران و نتيجه‏گيرى‏‏‏ از آن، مستدل شده باشد. مبتنى‏‏‏ بر اين تحليل است كه مى‏‏‏توان در جنبش توده‏اى‏ درباره اين يا آن اتحاد گذرا و يا كم و بيش پايدار با نيروها در مبارزات جارى‏ به نتيجه مشترك رسيد.    (پايان نقل‏قول)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *