سخن روز شماره: ۴۴ (۲۷ تیر ۱٣۹۷)
در گفت و شنفت ميان رفيق محمد اميدوار، سخنگوي حزب توده ايران و رفيق علي پورنقوي، سخنگوي حزب چپ ايران (فدائيان) پرسش هايي از شنوندگان مطرح شد كه عمده ترين آن، پرسش درباره ي ضرورت اتحاد نيروهاي چپ بود. پرسشي كه بيان نيازمندي جنبش چپ در ايران است به منظور تاثير گذاشتن بر تحولات انقلابي- بنيادين در پيش در ايران. به سخني ديگر، به منظور كمك به ايجاد شدن جهت گيري ترقي خواهانه ي تغييرات.
در پاسخ، رفيق پورنقوي نكته ي را برجسته ساخت كه شايسته تعمق بيش تر است. اين نكته ي پرسش برانگيز، مخالفت او با كوشش براي برپايي اتحاد چپ است. او با صراحت خواستار اتحاد با جمهوري خواهان شد. متاسفانه او دلايل خود را براي رد اتحاد جنبش چپ و پذيرش اتحاد با جمهوري خواهان بيان نكرد. باوجود اين مي توان از نظراتي كه او درباره ي تعريف حزب چپ ايران طرح نمود، علت ارزيابي او را دريافت. مي دانيم كه انديشه اتحاد با جمهوري خواهان يكي از اركان اصلي حزب تازه تاسيس چپ ايران (فداييان) است كه او سخنگوي آن است. لذا بررسي از ارزيابي پورنقوي مي تواند دست كم در كليت آن براي مواضع حزب تازه تاسيس چپ ايران نيز صادق باشد.
به نظر رفيق پورنقوي اتحاد چپ در ايران اكنون داراي زمينه تاريخي ضروري نيست.
حزب چپ ايران (فداييان) كه خود را يك سازمان ايدئولوژيك ارزيابي نمي كند، به برداشت او داراي «طيف نقاط مشترك وسيع تري با نيروهاي جمهوري خواه است» و از اين رو چنين اتحادي را دنبال مي كند.
ارزيابي رفيق پورنقوي با واقعيت هستي اجتماعي ايران و روند انقلابي در جريان در آن هم خواني ندارد و لذا نمي توان با آن موافقت داشت.
١- حزب چپ ايران، مانند هر حزب ديگر سياسي داراي برداشتي ايدئولوژيك از شرايط هستي اجتماعي است. چنين برداشتِ ايدئولوژيك، ناشي از ”تئوري شناخت“ آن حزب از واقعيت اجتماعي است. نفي ادعاآميز بي ايدئولوژي بودن، اين هدف ايدئولوژيك را دنبال مي كند كه گويا اين حزب يا فرد و يا نشريه و غيره داراي موضع فراطبقاتي است.
از اين رو نيز مداحان نظام سرمايه داري در رسانه هاي بزرگ سرمايه، هميشه چنين موضع كاذبي را طرح و براي القاي آن كوشش مي كنند. روزنامه اصلي بورژوازي بزرگ آلمان كه نقش اطاق فكر را براي تنظيم سياست حاكمان امپرياليستي تشكيل مي دهد، فرانكفورته آلگمينه، در بالاي صفحه نخست خود و در زيرِ عنوان روزنامه، زيرعنوان «روزنامه مستقل» را با خطي درشت به چاپ رسانده است.
٢- ايدئولوژي اتحاد جمهوري خواه
كوشش براي القاي فراطبقاتي بودن اتحاد جمهوري خواهان، هدف حفظ شرايط حاكم، منهاي سلطه ي مذهب ارتجاعي را دنبال مي كند. به سخني ديگر، اين ايدئولوژي اين هدف را دنبال مي كند كه با حذف ديكتاتوري و سلطه ي مذهب ارتجاعي، زمينه ي لازم را براي برقراري آزادي، توسعه و رشد اقتصادي- اجتماعي در ايران ايجاد سازد. بدون آن كه روابط زيربناييِ اقتصاد سياسي تغيير يابد. نادرستي امكان رشد بورژوا- دمكراتيكِ اقتصاد ملي براي ايران در شرايط كنوني سلطه ي اقتصاد جهاني شده امپرياليستي در سطور زير مورد توجه قرار خواهد گرفت. اما در ابتدا ببينيم چرا به نظر رفيق پورنقوي گويا برپايي «اتحاد چپ در ايران زمينه ندارد»؟
او و بسياري ديگر از اين رو ضرورت كوشش براي برپايي اتحاد چپ را نفي مي كنند كه با برنامه و استراتژي نيروي چپ كه داراي جهت گيري اقتصادي عليه اقتصاد سياسي نئوليبرال امپرياليستي است، موافقت ندارند. برنامه اي كه به معناي جهت گيري براي گذار از نظام سرمايه داري است. آن ها مي پندارند، بايد نخست تضاد عمده ي روز را در جامعه ايران حل نمود و سپس به گام بعدي پرداخت كه هدف آن حل تضاد اصلي در نظام حاكم كنوني است.
به سخني ديگر، اين نظر، مضمون سخنان رفيق محمد اميدوار را در همان نشست نمي پذيرد كه وحدت «محتواي زيربنا و روبناي روابط اجتماعي» را توضيح داده و ارتباط و بهم تنيدگي مضموني آن را قابل شناخت ساخته است. براي درستي اين نظر و برداشت، موضعي كه استاد فرشاد مومني در كتاب ارزشمند خود با شفافيت و دقت علمي نشان مي دهد آموزنده است. او، «آزادي را ميوه ي شيرين عدالت اجتماي» تعريف مي كند و صحت درستي برداشت علمي خود را همانجا مستدل ساخته و قابل درك و پذيرش مي سازد.
در برابر اين برداشت، برداشتي قرار دارد كه پورنقوي ها مطرح مي كنند. آن ها هستي واقعي را در ذهن به تكه هايي جدا از هم پاره مي كنند، و ارتباط محتوايي، ماهوي و مضموني آن را از مد نظر دور مي دارند. آن ها بر همين منوال، مفهوم انسان را از ارتباط اجتماعي آن تهي ساخته و مضمون انسان را به مفهوم «فرد» (انديوديوم) محدود مي سازند.
با تقسيم واقعيت، و يا تبديل جامعه به جمع رياضي فردها، ارايه پيشنهاد براي هر مرحله از رشد اجتماعي، اجباراً به پيشنهادي گويا مستقل بدل مي شود كه رابطه اي مضموني با مرحله ي ديگر ندارد. براي اين انديشه، نظر فرد، نظر متفاوت از فرد ديگر نيست كه تنها زاويه ي ناشي از زاويه ي ديد متفاوت اواست. بلكه هر نظر، نظري يگانه و مستقل و هم طراز و وزن با نظر ديگر برداشت مي شود كه پوپر آن را «عين دمكراسي» ارزيابي مي كند. همان طور كه برداشت از انسان ها، برداشت از اتم هايي است كه مستقل و بي ارتباط با يكديگر هستند.
بر اين پايه، پوپر فيلسوف پوزيتويست قرن گذشته، چنان كه اشاره شد، برداشت يگانه بودن هر فرد و موضع او را «عين دمكراسي» قلمداد مي كند. در حالي كه با توجه به رابطه ي زاويه ي ديد هاي متفاوتِ فردها، كليت پديده به طور همه جانبه درك مي شود و مضمون پديده دريافت مي گردد.
با تقسيم نمودن هستي اجتماعي به مرحله هاي بي ارتباط در صفي انتزاعي، اين برداشت و نظر كه واقعيت را تقسيم مي كند و ارتباط پاره ها را نفي مي كند، حيران مي ماند كه چرا «پس از هر انقلاب، دوباره ديكتاتوري سر بلند مي كند». آن وقت از درون اين حيرت ناشي از بدفهمي خود از وحدت يك پارچه ي هستي اجتماعي، عليه انقلاب موضع مي گيرد.
درك اين نكته كه اگر انقلاب نتواند كليت «محتواي زيربنا و روبناي روابط اجتماعي» را در بر گيرد، و تصاحب قدرت سياسي تنها به تغيير در روبنا محدود بماند، آن وقت شرايط گذشته زيربنايي خود را بازتوليد مي كند و جاي مي گشايد و سلطه كاركرد خود را به مثابه «ماسك» (ماركس) بر چهره ي حاكمان جديد مي زند، براي اين انديشه و برداشت مبتني بر منطق صوري، غيرقابل درك و هضم فكري است.
انقلاب بهمن با چنين سرنوشتي روبرو شد. نيروهاي خواستار حفظ نظام سرمايه داري توانستند پس از پيروزي انقلاب بهمن به كمك انواع ترفندها و توطئه ها و با پشتيباني متحدان داخلي و خارجي خود دستاوردهاي انقلاب بزرگ مردمي- دمكراتيك و ملي- ضدامپرياليستي بهمن ٥٧ مردم ايران را پامال سازند. ارتجاع مذهبي توانست مصممانه و هدفمند حتي در شرايطي كه قوانين نوين و ترقي خواهانه در قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن تثبيت نيز شده بود، به هدف ارتجاعي و پوزيتويستي حفظ نظام سرمايه داري دست يابد و براي اعمال برنامه ديكته شده توسط متحدان امپرياليستي خود، ديكتاتوري سياه و داعش گونه ولايي را بر قرار و ايران را به وابسته نومستعمره اقتصاد جهاني امپرياليستي بدل سازد. تنها سيماي سلطنتي ديكتاتوري با سيماي قهقرايي تر مذهب ارتجاعي و قرون وسطي اي عوض شد.
شناخت دقيق چنين شرايطي كه شكست انقلاب بهمن را سنگفرش كرد، بي پايه و اساس بودن تز عليه تغييرات بنيادين را برملا مي سازد كه مدعي است «هر انقلابي دوباره به ديكتاتوري مي انجامد»!
درست بر پايه اين تحليل دقيق مبتني بر «ايدئولوژي» يا انديشه ي ماركسيستي- توده اي است كه مضمون «ايدئولوژيي زدايي» قابل شناخت مي شود و نادرستي پنداشت «فراطبقاتي» بودن استراتژي و تاكتيكي خود مي نمايد كه رفيق علي پورنقوي در پالتاك مطرح ساخته است. او با اين استدلال مايل است اتحاد جمهوري خواه را به عنوان هدف واقع بينانه براي استراتژي «حزب چپ ايران (فداييان)» عنوان كند. زيرا گويا اين حزب نوين «يك سازمان ايدئولوژيك نيست»!
آيا نادرستي پنداشت «فراطبقاتي» بودن استراتژي و تاكتيك اين حزب نوين، قابل دريافت مي گردد؟
برخلاف اين موضع پوزيتويستي براي حفظ شرايط نظام حاكم سرمايه داري كه رفيق پورنقوي مطرح ساخته است، و در «منشور حزب چپ ايران» نيز متاسفانه تبلور يافته است، حزب توده ايران خواستار درك ضرورت، لزوم و شناخت اجتناب ناپذير بودن برپايي اتحاد چپ در ايران است كه مي تواند به ستون فقرات مبارزه براي برپايي جبهه ي متحد خلق بدل گردد.
اين در حالي است كه چنين اتحادي مي تواند به عنصر تعيين كننده براي ايجاد شدن شرايط ساختاري ضروري در ايران فرارويد و در خدمت تغييرات زيربنايي پس از گذار از ديكتاتوري باشد. از اين روست كه برپايي اتحاد چپ در ايران اكنون هم، مانند دوران انقلاب بهمن ٥٧، به يك ضرورت تاريخي براي رشد ترقي خواهانه جامعه ايران در صلح و همبستگي و دوستي ميان خلق هاي آن بدل شده است!
واقعيتي كه در سخنان بسياري از مبارزان و پرسش كننده گان از شركت كنندگان در گفت و شفت مطرح شد.
نظري كه پايه و اساس «منشور حزب چپ ايران» را تشكيل مي دهد، و رفيق علي پورنقوي به عنوان سخنگوي آن، آن را در پالتاك مطرح ساخت، از اين موضعِ پوزيتويستي حركت مي كند كه گويا مي توان و بايد رابـطه ي ميان محتواي تغييرات روبنايي را با محتواي تغييرات زيربنايي از مد نظر دور داشت، تا توانست يك جبهه وسيع ضد ديكتاتوري را برپا نمود. و با گذار از سلطه ي ديكتاتوري، آن وقت در شرايط به اصطلاح «دمكراتيك و برقراري آزادي»، مساله ي توسعه اقتصادي را به برنامه روز تبديل و براي تحقق بخشيدن به آن به اتحادهاي جديد رو آورد. در چنين شرايط است كه هنگام برپايي «اتحاد چپ» ايجاد مي شود و گويا «زمينه ي اجتماعي» لازم براي اتحاد چپ ايران به وجود خواهد آمد.
آيا رفيق گرامي پورنقوي، چنانچه بررسي پيش را نادرست ارزيابي مي كند، مي تواند نظر مشخص خود را شكافته و آن را مستدل سازد؟
ابرازنظ زیر را رفیق هاتف رحمانی در ایمیلی ارسال نمود. اجازه داد که به عنوان ابرازنظر او مطرح گردد. با دیرکرد که غذر می خواهم، انجام می شود.
رفیق گرامی با درود
مطلب خوبی است اما از توضیح جبهه واحد ضد دیکتاتوری اجتناب کرده ای. اگر این دو، یعنی اتحاد چپ و جبهه واحد ضد دیکتاتوری همراه و در تکمیل با هم شکافته می شد وجه آموزشی بیش تری پیدا می کرد.
مطلب را یک بار دیگر مرور کردم. حق با رفیق عزیز هاتف است.
بی تردید اهمیت اتحاد چپ در ایران برای سازماندهی رشد ترقی خواهانه رشد جامعه تعیین کننده است. اما برای دسترسی به چنین امکان تاریخی، پیروزی جبهه ضد دیکتاتوری در گذار از دیکتاتوری ولایی پیش شرط است. چنانچه پس از پیروزی انقلاب بهمن وحدت و یا لااقل اتحاد میان گردان های چپ ترقی خواه که در جریان بود، زودتر تحقق یافته بود، شاید می توانست به اهرمی توانمند برای جلوگیری از چپ روی های پیش آمده بدل گردد که به ابزار سودورزی نیروهای راستگر تیدل شد. چپ رویی ای که به یکی از عامل های عمده در جلوگیری کردن از تعمیق انقلاب بهمن تبدیل شد.
امروز اما مردم میهن ما در برابر وظیفه ی عمده ی گذار انقلابی از دیکتاتوری ولایی قرار دارند، که تنها آن زمان به واقعیت تبدیل خواهد شد، هنگامی که اتحاد عمل میان گردان های چپ ممکن گردد. تنها چنین اتحادی گذار انقلابی از دیکتاتوری را ممکن می سازد.
گذار دیکتاتوری به شکل گذار برنمی گردد. این شکل را ارتجاع حاکم و دیکتاترری داعش گونه ی ولایی تعیین خواهد نمود و تا کنون نیز کرده است. احکام بیست سال زندان برای زنان جوانی که روسری از سر برداشتند تا از حق آزادی لباس خود دفاع کنند، نمونه ای انکارناپذیر است برای شیوه ای که دیکتاتوری به توده های خواستار تغییرات مسالمت آمیز تحمیل می کند.
بدین ترتیب صحبت از گذار انقلابی که دیکتاتوری، به مضمون گذار باز می گردد. به مضمون گذاری باز می گردد که «تغییرات بنیادین» را در ایران ممکن می سازد. تغییراتی که نمی تواند محدود به شکل حاکمیت و ویژگی های ساختاری- سلطه ی گرایی آن باشد، بلکه باید مضمون نظام سرمایه دارانه ای را از پایه واساس تغییر دهد.
فرازمندی ترقی خواهانه ایران پس از دیکتاتوری تحت رهبری جبهه گسترده ضد دیکتاتوری، به اقتصاد سیاسی ای نیاز دارد که نمی تواند در سیستم اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی باقی بماند. باید با خروج از آن، بازگشت دیکتاتوری طبقات سرمایه دار وابسته به اقتصاد جهانی را، این بار در لباس سکولار مانع شد. چنین وظیفه ای را نمی تواند اتحاد جمهوری خواهان تحقق بخشد.
به منظور ممکن ساختن چنین تغییر انقلابی- بنیادی باید اتحاد چپ به ستون فقرات جبهه ضد دیکتاتوری و تداوم منطقی و قانونمند آن، جبهه متحد خلق بدل گردد.