مقاله شماره: ١٣٩١ / ٢٣ بخش نخست (اول مهر)
واژه راهنما: (١) ايدئولوژي ”مذهبي“ عليه ارزش هاي دوران روشنگري و علم. استفاده ابزاري از اخلاق و معنويت عليه تغيير شرايط به سود گونه انساني. دامن زدن به ”اختلاف“هاي مذهبي، ابزار سياست امپرياليستي.
(٢) ماركسيسم به باورهاي مذهبي توده ها احترام مي گذارد. ديالكتيك رضامندي و طغيان. ساختار اقتصادي- اجتماعي و شكل متناسب با آن. حذف اصل ”ولايت فقيه“ ضروري است. مرز نبرد طبقاتي در ايران.
(٣) مذهب بيان ترس و آرزوي انسان در ارتباط با نيروهاي طبيعي. اخلاق رابطه ميان انسان ها را نظم مي بخشد. اخلاق انسان دوستانه بورژوازي و محدويت هاي آن. هدف اخلاق و اتيك كمونيستي: انطباق و هماهنگ كردن برداشت ذهني از اخلاق با شرايط عيني تحقق ارزش هاي اخلاقي. ريشه فلسفي و تاريخي نادرستي اصل ”ولايت فقيه“.
هنگامي كه پروفسور الهيات (تئولوژي) آلماني، ژوزف راتسينگر در سال ٢٠٠٥ به عنوان پاپ اعظم كليساي كاتوليك انتخاب شد و نام خود را بنديكت شانزدهم گذاشت، بلافاصله برنامه خود عليه ”دستاوردهاي دوران روشنگري“ را نيز اعلام نمود. او تا زمان انتخاب خود به عنوان پاپ، رئيس دادگاه ”انگيزيسيون“ (تفتيش عقايد) كليساي كاتوليك بود كه مدتي است نام آن را به ”نگهباني از ارزش ها مذهب كاتوليك“ تغيير داده اند. اين تغيير نام به منظور پوشش دادن به جنايت هايي است كه در اين دادگاه ها عليه مردم بي دفاع اعمال شده است. آن ها مي خواهند از اين طريق جنايت هاي انجام شده به نام ”مذهب“ را از خاطره تاريخي مردم حذف كنند. دستبند قپاني، فشردن جمجمه در حلقه آهنين، شلاق و سوزاندن پوست، انواعي از شيوه هاي اين ”اعتراف گيري هاي دردآلود“ بود. نامي كه خود بر بازجويي هاي دادگاه انگيزيسيون نهاده بودند. شيوه هايي كه خاطره سرنوشت بسياري از ”دربندي“ها را در زندان هاي جمهوري اسلامي ايران، در زندان غيرقانوني گونتانمو ايالات متحده آمريكا در سرزمين كوبا و … در خاطره زنده مي كند.
هسته مركزي برنامه اعلام شده پروفسور آلماني، پاپ بنديكت شانزدهم، مبارزه با انديشه و نظريات علمي است كه در دوران ”روشنگري“ زمينه براندازي نظام فئوداليسم (فئودال- مسيحي) كليساي كاتوليك را توسط بورژوازي انقلابي دوران طلوع نظام سرمايه داري ايجاد كرد. او برنامه اين جنگ پوشيده را در همان سال انتخاب خود در ديدار با ”جوانان“ در كلن/ آلمان اعلام نمود و نام برنامه خود را ”بحث و گفتگو درباره ارزش ها“ ناميد.
بنا به برنامه مورد نظر او، انديشه مذهبي، انديشه اي هم وزن انديشه علمي بوده و مي تواند ”طرف“ گفتگو با نظريات علمي باشد. او خواستار آن است كه اصول ”اخلاق“ مذهب كاتوليك، كماكان پايه و اساس ”اخلاقيات“ جامعه مسيحي را تشكيل دهد. بر اين پايه، برگزاري بسياري گفتگوها در رسانه هاي عمومي در كشورهاي مختلف سرمايه داري سازمان داده مي شود. رسانه هاي امپرياليستي از قبيل بي بي سي فارسي نيز با صرف نيروي بسيار در آن شركت دارند. مخالفت جريان هاي نوفاشيستي با حضور مسلمانان در كشورهاي اروپايي، با اشاره به همين ارزش ها و فرهنگ سنتي مسيحي مورد نظر پاپ توجيه مي شود.
ايدئولوژي مذهبي كليساي كاتوليك كه در راس آن مقام ”ولايت فقيه“ي پاپ اعظم قرار دارد و او را به عنوان نماينده تامالختيار و معصوم خداوند بر روي زمين اعلام مي كند كه از خطا مبراست، با پيروزي نظام سرمايه داري بر نظام فئودالي در اروپا در قرون گذشته كه قله تاريخي آن را پيروزي انقلاب كبير فرانسه تشكيل مي دهد، اجباراً دفاع از ”ارزش“هاي فئوداليسم را ترك كرد كه تحت عنوان ”مشيت الهي“ حاكميت فئودالي را توجيه مي نمود. اكنون اين ايدئولوژي به ايدئولوژي نظام سرمايه داري تبديل شده است كه ”الزامات اقتصادي“ سرمايه داري جهاني شده را جايگزين ”مشيت الهي“ نموده است.
در برنامه جديد پاپ آلماني كوشش مي شود براي مبارزه با تاثير دستاوردهاي علم، به ويژه علوم انساني- اجتماعي، از دو مقوله ”اخلاق“ و ”معنويت“استفاده ابزاري شود، زيرا تحت تاثير دستاوردهاي علم، باورهاي مذهبي نزد توده ها هر روز كم رنگ تر و كليساها از هر نوع آن خالي تر شده اند.
اخلاقيات سكولار برآمده از ارزش هاي دوران روشنگري كه اكنون در خدمت تائيد ايدئولوژي صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري در دوران افول آن قرار دارد، قادر به پاسخگويي درباره علل بحران ساختاري نظام سرمايه داري نمي باشد. از اين روي است كه به قول آلفرد كوزينگ، «در شرايط كنوني كمبود زمينه يك جهت گيري اخلاقي انساني به شدت احساس مي شود.»
وجود اين كمبود و ناتواني براي پاسخ به پرسش ها و مساله هاي در برابر جامعه انساني است كه از يك سو موجب نگراني مدافعان نظام سرمايه داري و از سوي ديگر، به وسيله اي به منظور مبارزه عليه ارزش هاي انسان دوستانه دوران روشنگري بدل شده است. هدف، انحراف انديشه و ذهن انسان در جستجوي راه حل هايي اقتصادي- اجتماعي و همچنين اخلاقي است كه بايستي در خدمت گونه انساني قرار داشته باشد.
كوشش مي شود با ايجاد حسرت براي دوران گذشته (”نوستالژي“)، راه نجات تنها به برپايي دوران پر جلال و جبروت ”باروك“ محدود گردد كه در آن، كليساي كاتوليك كوشيد در قرن هاي ١٥ تا ١٧ تاريخ اروپايي، با به نمايش گذاشتن ثروت هاي خود و با به خدمت گرفتن آثار هنري هنرمندان بسياري، گويا توانايي و حقانيت حاكميت فئودال- مسيحي را مستدل سازد. اكنون نيز از همين شيوه براي برپايي و توجيه ”باروك امپرياليستي“ بهره مي گيرند. مي خواهند به توده ها انباشت ثروت هاي نجومي در دوران حاكميت نوليبرال سرمايه مالي امپرياليستي را به عنوان نشان و دليل حقانيت اين نظام بخورانند و القا كنند. ايجاد مدارس و دانشگاه هاي خصوصي براي تربيت ”نخبگان“، به نمايش گذاشتن ثروت هاي بادآورده از غارت و استثمار مردم جهان و ثروت هاي ملي آن ها، ساختمان هاي مجلل، خودروهاي چند صد ميليوني و …، كه نشان ثروتمندي گويا محقانه نخبگان است، همان قدر امري ”طبيعي“ و گويا پيامد ”الزامات اقتصادي“ جهاني سازي عنوان مي شود كه شكل «پوشش مذهبي» (ماركس) گذشته آن، يعني ”مشيت الهي“ نيز گويا امري ”طبيعي“ بوده است!
غارت و استثمار، فقر و تنگدستي، تحقير و سركوب ميليون ها انسان در نظام برده داري و فئودالي، همان قدر علل واقعي براي جنگ و نابساماني و بحران جامعه طبقاتي بودند كه اكنون نيز علل واقعي بحران ساختاري نظام فرتوت دوران افول سرمايه داري را تشكيل مي دهند. مي خواهند شناخت اين علل از ديد ميلياردها انسان دچار فقر و بيماري و نابساماني، غارت شده و استثمار زده پوشيده بماند، تا عزم محرومان براي تغيير شرايط حاكم شكسته و به تسليم بدل گردد!
برنامه پاپ آلماني براي مبارزه عليه ارزش هاي روشنگري چنين هدفي را دنبال مي كند. اما «بد سگالان مردمي آزاد … كه انديشه تان از پر مگس فراتر نمي رود …» (احسان طبري، ”بر مرداب تن، نيلوفر انديشه مي رويد“، نثر موزون شاعرانه سروده در زندان) * كور خوانده ايد كه مي پنداريد مي توانيد «آسمان ذهن [توده ها] را بي ستاره» بخواهيد، «من هر شب در آسمان، وعده ديدار دارم با ستارگان» (احسان طبري، ”وعده ديدار“، نثر موزون شاعرانه سروده در زندان) **. — («نثر موزون شاعرانه» تعريف طبري از شيوه نگارش ”با پچپچه هاي پائيز“ است) —
آري توده هاي كار و زحمت هر شب با ستاره راهنما خود وعده ديدار دارند و راه خود را مي يابند!
”جنگ فرهنگ ها“ي زاموئل هانتيگتون كه محمد خاتمي، رئيس جمهور اسبق ايران آن را با نام ”گفتگوي تمدن ها“ بي آبرو و بي محتوا ساخت، نيز يكي ديگر از اين صحنه هاي نبرد را ميان مذهب در خدمت ارتجاع و ارزش هاي دوران روشنگري تشكيل مي دهد. استفاده ابزاري از ”مذهب“ در اين جنگ پنهاني عليه كوشش خلق هاي جهان براي نجات خود از زير سلطه نظام سرمايه داري، از طريق دامن زدن به ”اختلاف“هاي قومي- مذهبي توسط ماموران علني و پنهان دستگاه هاي تبليغي و جاسوسي امپرياليستي با هدف ”تقسيم و حكومت كن“ دنبال مي شود. هدف امپرياليسم، تقسيم كشورها به واحدهاي مذهبي- قومي كوچك و پراكنده، نابودي حق ملي و حاكميت ”ملت“(ناسيون)هايي است كه در طول تاريخ ايجاد شده اند. تحقق بخشيدن به اين برنامه عليه منافع ملي خلق ها، در برنامه استراتژي نظامي- سياسي امپرياليسم آمريكا ذكر شده و در دهه هاي اخير، ازجمله در يوگسلاوي، عراق و … به مورد اجرا درآمده و اكنون كوشش مي شود در سوريه عملي گردد. برنامه اي كه با نام ”خاورميانه بزرگ“ براي نابودي تماميت ارضي ايران نيز در نظر گرفته شده است. از اين طريق مي خواهند سلطه نواستعماري دوران حاكميت سرمايه مالي امپرياليستي را ابدي ساخته و ”پايان تاريخ“ را اعلام كنند.
در چنين شرايطي اي است كه دفاع از ارزش هاي علمي، مبارزه عليه خرافات مذهبي و عليه كوشش مداحان و گردانندگان ايدئولوژي نظام سرمايه داري پنهان شده در پشت ”مذهب“، به وظيفه روز مبارزان خواستار آزادي و عدالت اجتماعي تبديل شده است. مبارزه عليه برنامه ارتجاع كه به منظور پوشاندن نقش تاريخي- اجتماعي خود عليه حقوق انسان و كرامت انساني در جامعه هاي طبقاتي در طول تاريخ عملي مي شود، نه تنها به يكي از وظيفه هاي فرهنگي- مدني نيروهاي ترقي خواه بدل گشته، بلكه بايد آن را به مثابه وظيفه اي ملي در دفاع از حق حاكميت ملي و تماميت ارضي كشورها در دوران ”باروك امپرياليستي“ كه هدف آن برپايي نوكلونياليسم است، نيز ارزيابي نمود.
به ويژه نشان دادن نقش منفي ”اخلاقيات“ مذهب طبقاتي در طول تاريخ كه بايد آن را براي دوران هاي بسياري از ”بداخلاقي“ترين شيوه هاي اعمال شده حاكميت هاي طبقاتي با پوشش مذهبي ارزيابي نمود، از ضرورت مبرم برخودار است. پروفسور دكتر آلفرد كوزينگ Alfred Kosing، فيلسوف ماركسيست معاصر آلماني در كتابي تحت عنوان ”زير سايه صليب. تاثير كليسا بر روي حاكميت و جامعه“ (٢٠١٠، ISBN 978-3-89793-253-1)، به پژوهشي متكي بر اسناد و فاكت ها ازجمله درباره نقش منفي اخلاقي كليسا در «طول قرن هاي حاكميت كليساي روم در ارتباط با كلاهبرداري ها، تقلب ها و جنايت ها»ي آن پرداخته است. او در رساله اي در دفاتر ماركسيستي آلماني (١٢/٤) تحت عنوان ”اخلاق و مذهب“، بخش هايي از تحقيقات خود را ارايه مي كند. در سطور زير، كوشش شده است با اختصار آن بخش ها از رساله او كه در ارتباط است با پيدايش مذهب و ريشه هاي اخلاقيات، بدون توجه ويژه به نكات در ارتباط با مذهب يهودي و مسيحي كه كوزينگ پژوهش خود را بر روي آن متمركز كرده است، به فارسي برگردانده شود.
زنده ياد احسان طبري در ”بنياد آموزش انقلابي“ در بخش سوم، «مقولات و احكام ماترياليسم فلسفي»، ازجمله درباره «٣- شعور و پيدايش آن، ٤- ماهيت شعور و رابطه آن با زبان» و همچنين در بخش هاي ديگر مساله ها و نكته هايي را طرح مي سازد كه در رساله كوزينگ نيز به آن ها از زاويه ديگري نگاه مي شود. مطالعه همزمان درسنامه آموزگار چند نسل توده اي، براي درك ژرف تر مضمون بحث ها، آموزنده مي باشد، همان طور كه آموزش كامل ”بنياد آموزش انقلابي“ به اشكال ممكن توسط ارگان هاي مربوطه حزبي، مي تواند و بايد در مطبوعات حزبي و يا سمينارها و نشست ها، به وسيله اي براي رشد آگاهي نظري و سياسي توده اي ها بدل گردد.
در [] توضيح هايي كه براي درك كليت مطلب به نظر ضروري آمد، ارايه مي شود.
پايان بخش اول نوشتار.
*- بر مرداب تن نيلوفر انديشه مى رويد
روزگار غريبى است، تن خسته و زخمى است، ليك انديشه چابك و چالاك، روئين تن و بى باك، مى تازد در روى خاره بيداد، با پرچم چرمينه حداد، با شور شيرينگونه فرهاد.
بر طناب حيله، حلقهها زدهاند، بر پيرهن چاك چاك و دريده يوسف، وصلهها.
خورشيد انكار مى شود، ماه وجودى زائد تلقى مى گردد.
شبپرستان مشت مشت بر ستارهها، رنگ شب مى پاشند.
بر تنم زخمهاى بى شمار است.
اى بدسگالان مردمى آزار، اى ژاژخايان دشمنكار، اى شمايانى كه انديشهتان از پر مگس فراتر نمى رود، و اوج عظمت را در شكوه حشرات مى بينيد، هرگز زخمهايم بساط عيشتان نخواهد شد.
زخمهايم نشان اقتدار منست، زخمهايم سوز ديرين منست.
زخمها را شعلهور مى خواهم، زخمها را زخمتر مى خواهم، تا شود بزمگه نور به پا، كز شرارش يكجا، بركشد آذر گنبدپيما، كز دلتيرگى پست و بلندِ يلدا، به جهاند فردا.
**- وعده ديدار
در انتهاى روز، در هنگامه غروب، با ستگارگان، وعدة ديدار دارم در آسمان.
من هر شب، با خيش نگاهم، زمينِ آسمانِ شبزده را شخم مى زنم، تا بشكفد گل اختران، شب، نورشان را با چشمهايم مى بويم.
و آنگاه پرپر مى شود گل ستارهها، كه فانوس روشن زبرجد، تيغ شعاع برمى كشد از نيام.
شب مى گريزد، گوئى خون اختران مى ريزد، كه فلق مى شود سرخفام.
اى آنكه در برابر چشمانم بستر پولادين نهادى!
اى آنكه آسمان ذهنم را بى ستاره مى خواهى!
من، هر شب در آسمان، وعده ديدار دارم با ستارگان.