سخن روز شماره ۵۰/۹۸
۲۳ آبان ۱۳۹۸– ۱۵ نوامبر
کدام نیاز پژوهشی جداسازی را در بررسی ضروری می سازد؟
تاریخ مقابله بورژوازی با مارکسیسم به اندازه عمر مارکسیسم طولانی است. بورژوازی در مبارزه خود علیه مارکسیسم از طرق مختلف و از طیف متفاوت تاکتیک ها استفاده کرده است. بورژوازی برای ادامه استثمار و استعمار از بدو شکل گیری مارکسیسم تا الان آن را در مقابل هدف های شوم خود دیده است و در این مبارزه طولانی از مقابله مستقیم فیزیکی، تهمت، افترا، تحریف گرفته تا تخلیه فلسفه مارکسیستی از محتوای انقلابی آن استفاده کرده است تا بدون مزاحمت به انباشت سرمایه ادامه دهد.
بورژوازی نه فقط هیچ تقابلی با مارکسیسم آکادمیک و خالی از تفکر انقلابی ندارند بلکه به انحای مختلف طالب تقویت آن نیز هست. در واقع یکی از هدف های بورژوازی برای گمراهی افرادی که به مارکسیسم گرایش دارند درگیر کردن آن ها به وظایف تحقیقاتی انتزاعی است که با حیات مردم عادی و مشکلات جامعه هیچ ارتباطی ندارد.
اشتباه نشود مارکسیسم نه فقط با تفکر انتزاعی مقابله ندارد بلکه آن را برای درک پیچیدگی جامعه انسانی لازم و ضرور می داند. ولی مارکسیسم تفکر انتزاعی را نه برای تحصیل آکادمیک بلکه برای تحلیل شرایط مشخص می خواهد و این تحلیل شرایط مشخص را نه برای توصیف اوضاع که برای یافتن راه حل تغییر شرایط حاکم می خواهد.
غرق کردن ذهن توده ها به “سوزن دوزی های بی انتها” بخشی از مقابله بورژوازی برای تخلیه مارکسیسم از تفکر انقلابی است. تحقیق در باره اختلاف نظر مارکس جوان با مارکس پیر، تحقیق در باره اختلاف نظر میکروسکوپی مارکس و انگلس، دلسوزی برای انحرافی که لنین در مارکسیسم خلق کرد، مارکسی خواندن مارکسیسم، همه و همه فقط برای انحراف ذهن انقلابیونی که می خواهند جهان را تغییر دهند، ساخته شده است.
در همین ارتباط می توان سوال کرد که در حالی که مردم ما با جمهوری اسلامی سرمایه داری درگیر هستند چرا و برای چه هدفی افرادی که انتزاع درباره ی ساختار اقتصادی سرمایه داری را ضروری و لازم می دانند.
پرسش من درباره ی نیاز پژوهشگرانه ای است که به منظور روشن ساختن آن و پاسخی فراتر از موضع مارکس به آن، از بررسی ٬٬کلیت٬٬ نظام سرمایه داری صرفنظر می شود؟ جدا سازی با هدف پروراندن «انتزاع درباره ی ساختار اقتصادی سرمایه داری ٬٬ناب٬٬» باید به چه پرسشی پاسخ بدهد؟ چگونه میتواند «روابط ذاتی نظامی اجتماعی– اقتصادی» شناخته و درک شود، بدون آن که در آن، تأثیر ایدئولوژی حاکم و مقاومت و مبارزه ی استثمار شوندگان در برابر روابط سیاسی– ایدئولوژیک حاکم مورد توجه قرار گیرد؟
می دانیم که مارکس به درستی در بررسی از ٬٬کلیت٬٬ یک صورتبندی اقتصادی– اجتماعی یا فرماسیون، رابطه ی سیاست و ایدئولوژی را با زیربنا و شیوه تولید حاکم به مثابه ی وحدتی جدا ناپذیر ارزیابی می کند!
بی تردید بدون توجه به این وحدت، یعنی بدون توجه به نبرد طبقاتی در جامعه ی طبقاتی، بررسی اقتصادی در آزمایشگاه ذهنیت، انتزاعی است که به طور قانونمند به بیراهه ختم می شود. زیرا قادر نیست وقایع «تاریخی» را که شما بررسی جداگانه آنها را هدف پژوهش خود قرار داده اید، شفاف ساخته و علل علّـی پدیدار شدن تغییراتِ «تاریخی» را در فرماسیون مورد بررسی نشان دهد. شما برای پاسخ به چه نیازی، از صوررتبندی «اجتماعی– اقتصادی» یاد می کنید که نزد مارکس صورتبندی «اقتصادی– اجتماعی» نامیده می شود؟
برای نمونه، آن طور که یورگن کوشینسکی، اقتصاددان و دانشمند تاریخ شناس مارکسیست آلمانی در کتاب «خاکستر برای فونیکس» نشان می دهد، رابطه ی «سیاست– ایدئولوژی» با اشکال «تاریخی» ایجاد شده در شیوه ی تولید، آنچنان تنگاتنگ است، که بدون درک این رابطه، چگونگی ایجاد شدن اشکال «تاریخی» غیرقابل درک می شود. کوشینسکی در بررسی دوران های گذار (ترانسفورماسیون) در تاریخ برده داری به فئودالیسم و دیگر دوران های گذار (فئودالیسم به سرمایه داری و دیرتر دوران گذار به سوسیالیسم) نشان میدهد که بدون در نظر گرفتن نبرد طبقاتی در جامعه، اشکال تاریخی شیوه ی تولید در دوره گذار درک نمی شود.
برای درک ضرورت پایبندی به اسلوب مارکس برای بررسی کلیت واقعیت صورتبندی اقتصادی– اجتماعی یا فرماسیون سرمایه داری، به سخنی دیگر به منظور درک سرشت رابطه ی ایدئولوژی با تغییرات ساختاری در شیوه تولیدی، نگاه به یکی از مواردی که کوشینسکی در کتابش به آن اشاره دارد سودمند است.
اشکال استثمار برده داری در رم غربی به طور عمده در دو صورت تبلور یافت. یکی بهره گیری از کار تعداد کمی برده در محیطی بسته (خانه و باغ) برای خدمات و تولید انواع سبزیجات و امثال آن در شهرها و پیرامون بلاواسطه شهرها. کنترل این تعداد بردگانی که در خانه و باغ استثمار می شدند، برای برده دار بدون داشتن ابزار سرکوب بزرگ ممکن بود. از این رو ضرورتی برای تغییر آن برای برده دار وجود نداشت. او می توانست با ایدئولوژی شناخته شده در خدمت حفظ منافع خود، به استثمار تا دوران های طولانی ادامه دهد. بقایای آن هنوز هم وجود دارد.
شکل دیگر استثمار برده داری، در سرزمین های بزرگ خارج از شهرها عملی می شد. در چنین شکلی، مساله ی کنترل برده و جلوگیری کردن از خرابکاری در تولید و ابزارها توسط برده، معضلی خاص را تشکیل داد که می بایستی برده دار با انواع ابزارها با آن به مقابله بپردازد. ساختن برج های مراقبت در وسط محیطی که به صورت دایره محدود میشد و تولید در ردیف های شعاع مانند عملی می گشت، یکی از این ابزارهاست که ٬٬بارون های تنباکو٬٬ در کوبا برای کنترل کار برده ها بپا داشتن. در مزارعه کشاوری بزرگ (لاتیفوندها) در روم غربی نمیتوانست از ابزاری که بعدها در کوبا استفاده شد، بهره گرفته شود. کدام شیوه «تاریخی» در رم غربی به وجود آمد و ریشه سیاسی– ایدئولوژیک توجیه ضرورت آن چه بود؟
تأثیر «آنسامبل» شرایط در روند رشد نیروهای مولده بر روی ایدئولوژیِ برده داران در رم غربی راه حل دیگری را ممکن ساخت که برشینسکی توصیف می کند. برده دارنی که سرزمین های بزرگی را برای کار کشاورزی از امپراتور روم دریافت کرده بودند، برای فرار از ضرورت کنترل برده ها، در زمینهای خود «کلن»ها را مستقر نمودند. این افراد کشاورزان آزاد، یا نظامیان سابق ارتش و انواع دیگر گروهها بودند که تکههایی از زمینها را برای چند سال «به رهن» می گرفتند. آنها در کنار نیروی کار خود، نیروی بردگان را نیز به کار می گرفتند. بدین ترتیب، مساله کنترل بردگان دیگر بر دوش برده دار بزرگ که اکنون صاحب لاتیفوندها شده بود، و قسمتهایی از آن را به کلن ها واگذار می کرد، قرار نداشت. بزودی نیاز اقتصادی با تغییر ایدئولوژی بر آن شد که زمین داران بزرگ بخواهند که کلن ها به طور دایم زمینها را در رهن خود داشته باشند. «دهقان وابسته به زمین» در شیوه تولید فئودالی در رم غربی چنین راه «تاریخی» را طی نمود که ایجاد شدن آن بدون تأثیر ایدئولوژی حاکمان در نبرد طبقاتی ٬٬از بالا٬٬ و مقاومت برده ها از طریق خرابکاری و یا حتی قیام اسپارتاکوس که نشان نبرد طبقاتی از پایین است، قابل درک نیست. کسی که میخواهد روابط «اقتصادی سرمایهداری ناب» را بدون توجه به ایدئولوژی– نبرد ایدئولوژی از بالا و پایین، سرکوب و مقاومت و عصیان در تاریخ توضیح دهد، به بیراه می رود. چگونه میتوان نبرد طبقاتی مشخص در جریان در این دوران را از تغییر شیوه تولید بردهداری به فئودالی کنار گذاشت و آن را تکامل مارکسیسم نامید؟
هنگامی که دیگر کلن ها به اندازه کافی وجود نداشتند، همین برنامه را با برده ها که ٬٬آزاد٬٬ اعلام شدند به مورد اجرا گذاشتند. شیوه ی تولید بردهداری گام به گام به شیوه ی تولید فئودالی بدل شد. ترانسفورماسیونی که تحت تأثیر وحدت دو عنصر روبنا و زیربنا، ایدئولوژی و شیوه ی تولید ممکن ایجاد شد و واقعیت «تاریخ» را تشکیل می دهد!
چگونه میتوان این روند تغییرات در شیوه تولید بردهداری به فئودالی را در رم غربی، بدون درک رابطه ایدئولوژیک حاکم بر روی شرایط اقتصادی– اجتماعی در قرن پنجم و ششم تاریخ اروپایی درک کرد و «تاریخ .. ناب» آن را دریافت؟ چگونه میتواند «تاریخ در زمان و فضا همواره حاضر است» که می نویسید، کمک باشد برای درک «کلیت» واقعیت که «حقیقت» است؟ شیوه ی انتخاب شده نمیتواند مبنای درک علمی از «روابط ذاتی نظامی اجتماعی – اقتصادی با تاریخی معین» باشد که «تبیین میکنیم»، آن طور که به عنوان هدف تحقیقات ارایه شده در رساله ی کنونی اعلام شده است؟
هستی انسان تاریخی، هستی جامعه ی تاریخی است که انسان در آن زندگی می کند. «انسامبل شرایط حاکم است» (مارکس). بدون درک کلیت آن، درک تغییرات و علل علـّی تغییرات قابل دریافت نیست. اندیشه ی ٬٬بازخوانی جدید مارکس٬٬ میکوشد با ایجاد جدایی مصنوعی در کلیت از طریق طرح پرسش های غیرضروری و بیفایده برای رشد ترقی خواهانه جامعه، یعنی جنبه ی انقلابی اندیشه ی مارکس را کنار بگذارد. جنبه ی انقلابی را که با شناخت از ساختار طبقاتی جامعه فرامی روید، برای نسل های جوان «گم» (احسان طبری) کند و در پرده ابهام قرار دهد!