استدلال معيوب ”عدالت“: «احمدى‏‏‏‏نژاد مانع غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏»! دو مرحله خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏ وحدت تغييرات روبنايى‏ و زيربنايى‏

image_pdfimage_print

مقاله شماره ٨٩/٤٦ (٧ اسفند)

واژه راهنما: مضمون نبرد آزاديبخش ملى‏:‏‏ مبارزه با نسخه استعمارگرانه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏. دست و پا كردن “كيش شخصيت” براى‏‏‏ احمدى‏‏‏نژاد. خطرى‏ كه جنبش مردمى‏ را تهديد مى‏كند، نقض وحدت تغييرات روبنايى‏ سياسى‏ و تغييرات زيربنايى‏ اقتصادى‏ است.

در تارنگاشت “عدالت” دو جريان ناهمگون وجود دارد. يكى‏‏‏‏ از توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏ صادقى‏‏‏‏ تشكيل مى‏‏‏‏شود كه در چنگ جريان دوم شناخته شده در اين تارنگاشت گرفتار است و به مثابه سوپاپ اطمينان، هرزگاهى‏‏‏‏ مجاز است با بيان موضع خود در نوشتارى‏‏‏‏ التقاطى‏‏‏‏، اظهار وجودى‏‏‏‏ بكند. مقاله “نسبت چپ‏نمايى‏‏‏‏ با تجديد نظرطلبى‏‏‏‏” (٢٥ بهمن ١٣٨٩) نمونه‏اى‏‏‏‏ از اين نوشتارهاى‏‏‏‏ التقاتى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏باشد. اين جريان در مقاله ٥ صفحه‏اى‏‏‏‏ “عدالت”، اجازه داشته است در ٢٥ سطر نظر خود را منتشر سازد كه مثبت است، اما متاسفانه “استدلال” معيوب است. ببينيم چرا چنين است؟

اين جريان به درستى‏‏‏‏ «مضمون جنبش رهايى‏‏‏‏بخش ملى‏‏‏‏ در شرايط يورش اقتصادى‏‏‏‏- نظامى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏» را «مبارزه با برنامه امپرياليستى‏‏‏‏ آزادسازى‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏» و «خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏ بخش دولتى‏‏‏‏ اقتصاد كه از اجزاى‏‏‏‏ مهم برنامه آزادسازى‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏باشد»، اعلام مى‏‏‏‏كند. هدف اين برنامه امپرياليستى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ تبديل كشورهاى‏‏‏‏ پيرامونى‏‏‏‏ به مستعمره‏هاى‏‏‏‏ جديد را همانجا «نابودى‏‏‏‏ كامل استقلال اقتصادى‏‏‏‏ كشورهاى‏‏‏‏ پيرامونى‏‏‏‏ و وابسته ساختن آن‏ها به نهادهاى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏ سرمايه مالى‏‏‏‏» امپرياليستى‏‏‏‏ مورد تائيد قرار مى‏‏‏‏دهد و اضافه مى‏‏‏‏كند كه هدف استعمارگرانه يورش امپرياليستى‏‏‏‏ «با تكيه بر نيروهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ محلى‏‏‏‏ دينفع [بخوان لايه‏ها و در مجموع طبقات حاكم سرمايه‏دار- و بقاياى‏‏‏‏ نظام‏هاى‏‏‏‏ پيشين] در ايجاد نظم نوين جهانى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏ در ابعاد اقتصادى‏‏‏‏- اجتماعى‏‏‏‏ به پيش برده مى‏‏‏‏شود.»

نويسنده مقاله برجسته مى‏‏‏‏سازد كه «لايه‏هايى‏‏‏‏ از اقشار بينابينى‏‏‏‏ … به دليل مبارزه ايدئولوژيك كلان سرمايه‏دارى‏‏‏‏ از بالا، و خلاء تئوريك- سياسى‏‏‏‏ در جامعه، اسير افكار نوليبرالى‏‏‏‏ هستند». در اين راستا او به مصوباتى‏‏‏‏ اشاره مى‏‏‏‏كند كه در “دوران اصلاحات” تحت تاثير استيلاى‏‏‏‏ تصورات نادرست درباره نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏ در مجلس ششم به تصويب رسيده است: «مجلس اصلاح‏طلب علاوه بر طرح “تشويق و حمايت از سرمايه‏ خارجى‏‏‏‏”، طرح “بهره مالكانه” براى‏‏‏‏ خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏ منابع نفتى‏‏‏‏ كشور را تصويب نمود!» واقعيتى‏‏‏‏ كه منطقاً مى‏‏‏‏بايستى‏‏‏‏ ضرورت مبارزه نظرى‏‏‏‏- ايدئولوژيك براى‏‏‏‏ روشنگرى‏‏‏‏ عليه نسخه امپرياليستى‏‏‏‏ را نزد “عدالت” ايجاد مى‏‏‏‏كرده است. مبارزه‏اى‏‏‏‏ كه نه در مقاله حاضر و نه در هيچ نوشتار ديگر اين تارنگاشت در گذشته جايى‏‏‏‏ داشته است. برعكس، تمام كوشش مقاله كنونى‏‏‏‏، همان‏طور كه نشان داده خواهد شد، توجيه و تطهير سياست ضدملى‏‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ و دولت كودتايى‏‏‏‏ احمدى‏‏‏‏نژاد جهت اجراى‏‏‏‏ اين برنامه استعمارگرانه و استقلال‏شكنانه امپرياليسم مى‏‏‏‏باشد.

ارزيابى‏‏‏‏ توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ صادق در “عدالت” درباره مضمون نبرد آزاديبخش ملى‏‏‏‏ در شرايط كنونى‏‏‏‏ جهانى‏‏‏‏ را مى‏‏‏‏توان بدون كم و كاست مورد تائيد قرار داد. اما آنچه كه نمى‏‏‏‏توان با آن موافق بود، نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ معيوب و نادرست از اين ارزيابى‏‏‏، به عنوان‏ سياست مدافعان سوسياليسم علمى‏‏‏‏ در مجموع و به‏ويژه براى‏‏‏‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است. حزبى‏‏‏‏ كه اين تارنگاشت مى‏‏‏‏خواهد با انتشار اسناد و نوشتارهاى‏‏‏‏ رهبران و فعالين آن، خود را جزيى‏‏‏‏ از آن قلمداد سازد. چنان‏كه “راه توده” نيز مى‏‏‏‏كوشد با “عكس و تفصيلات” به همين هدف دست يابد. مطلب را بشكافيم:

گفته مى‏‏‏‏شود: «بخش دولتى‏‏‏‏ اقتصاد در طول دوران رياست جمهورى‏‏‏‏ رفسنجانى‏‏‏‏، خاتمى‏‏‏‏ و هم‏چنين احمدى‏‏‏‏نژاد به درجات [تكيه از نگارنده] و شيوه‏هاى‏‏‏‏ گوناگون، خصوصى‏‏‏‏ شده است.»

واقعيت آن است كه با انتخاب احمدى‏‏‏‏نژاد در سال ١٣٨٤ به رياست جمهورى‏‏‏‏ دوره نهم، درجه اجراى‏‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏ به درجه كيفى‏‏‏ ديگرى‏‏‏ تغيير يافت. چرا كه به طور غيرقانونى‏‏‏ و‏ با “حكم حكومتى‏‏‏‏ رهبر” جهت لغو اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏‏‏ و تهى‏‏‏‏ساختن آن از محتواى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏- دموكراتيك آن، اجراى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏ به سياست رسمى‏‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ يكدست شده تبديل و اين حاكميت نيز به متحد طبيعى‏ آن بدل شد.

اين اقدام غيرقانونى‏‏‏‏ “گناه” دو رئيس جمهور پيشين را نمى‏‏‏‏شويد، اما از بار منفى‏‏‏‏ كيفيت جديد، يعنى‏‏‏‏ تبديل شدن اجراى‏‏‏‏ سياست ضدملى‏‏‏‏ نوليبرالى‏‏‏‏ امپرياليستى‏ به سياست رسمى‏‏‏‏ جمهورى‏‏‏‏ اسلامى‏‏‏‏ ايران در دوران رياست جمهورى‏‏‏‏ احمدى‏‏‏‏نژاد مطلقا چيزى‏‏‏‏ نمى‏‏‏‏كاهد!

تا اينجا، ما به توصيف واقعيت پرداخته‏ايم. مهم آن است كه توجه نويسنده مقاله را به اين نكته جلب كنيم كه اين جريان در تارنگاشت “عدالت” با بيان واقعيت نقل شده، حقيقت را مطرح نساخته. بلكه برعكس، مى‏‏‏‏كوشد نقش كيفى‏‏‏‏ سرشت ضدملى‏‏‏‏ سياست رسمى‏‏‏‏ احمدى‏‏‏‏نژاد را به زير فرش جارو كند!  چرا؟ شايد در اين‏باره پاسخى‏‏‏‏ دريافت شود!

باوجود اين مى‏‏‏‏توان از اعتراف پيش گفته “عدالت” مبنى‏‏‏ بر اين‏كه احمدى‏‏‏نژاد نيز مجرى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ است، نقش ضد ملى‏‏‏ دولت كودتا را قطعى‏‏‏ ارزيابى‏‏‏ كرده و آن را حتى‏ از زبان مداحان او، اثبات شده اعلام داشت!

اكنون به بررسى‏‏‏‏ “استدلال” معيوبى‏‏‏‏ بپردازيم كه به قيمت آبرو و حيثيت توده‏اى‏‏‏‏شان، گويا قرار است نقش پل ارتباطى‏‏‏‏ را ميان آن‏ها با جريان شناخته شده در اين تارنگاشت ايفا ساخته و “منطقى‏‏‏‏” باشد براى‏‏‏‏ ادامه همكاريشان.

سياه روى‏‏‏‏ سفيد نوشته‏اند:

«دولت احمدى‏‏‏‏نژاد با اجراى‏‏‏‏ طرح سهام عدالت و حفظ بيست درصد سهام شركت‏هاى‏‏‏‏ واگذار شده در نزد دولت و ارجحيت فروش بنگاه‏ها به بخش عمومى‏‏‏‏ و شبه‏دولتى‏‏‏‏، عمـلاً [تكيه از نگارنده] مانع غارت اين ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ توسط سرمايه مالى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏ شده است»!

اين جريان كه اثر زنده‏ياد جوانشير تحت عنوان “اقتصاد ملى‏‏‏‏” را مى‏‏‏‏شناسد، زيرا خود بخش‏هايى‏‏‏‏ از آن را در همين تارنگاشت منتشر ساخته است، در آنجا خوانده است كه ترفند «تقسيم سهام كارخانه‏هاى‏‏‏‏ دولتى‏‏‏‏ ميان كارگران»، ترفندى‏‏‏‏ شناخته شده است. ترفندى‏‏‏‏ است تنها براى‏‏‏‏ مقبول نشان دادن دروغى‏‏‏‏ بزرگ! هم در آن دوران كارگران سهمى‏‏‏‏ نيافتند و هم در اين دوران، آن‏طور كه نماينده “خانه كارگر” بارها اعلام كرده است، سر كارگران بدون كلاه باقى‏‏‏‏ مانده است. هدف اين سطور اما اثبات اين امر نيست، لذا ارايه نقل قول از سخنان نماينده “خانه كارگر” در اينجا  ضرورى‏‏‏‏ نمى‏‏‏‏باشد.

جوانشير در اثر پيش گفته نشان داده و به اثبات رسانده است كه اين «سهام» در اسرع وقت به چنگ صاحبان زر و زور مى‏‏‏‏افتد. اين نكته براى‏‏‏‏ روند غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ و سرنوشت استقلال اقتصادى‏‏‏‏ ايران تعيين كننده است و نه ادعاهاى‏‏‏‏ بى‏‏‏‏پايه و اساس!

نمونه تاريخى‏‏‏ جديد ترفندى‏‏‏ كه جوانشير در مورد عملكرد رژيم شاه- ساواكى‏‏‏ در دوران بعد از كودتاى‏‏‏ خائنانه ٢٨ مرداد ١٣٣٢ در ايران برمى‏‏‏شمرد، خيانت بوريس يلسين و متخصصان اقتصادى‏‏‏ او در‏‏ “خصوصى‏‏‏سازى‏‏‏” ثروت‏هاى‏ ملى‏ مردم روسيه در سال ١٩٩٢ مى‏‏‏باشد كه تحت عنوان تقسيم «ورقه سهم مالكيت» ميان ١٥٠ ميليون شهروند روسيه از سن كودكى‏‏‏ تا سالمندى‏‏‏، انجام شد و درواقع اجراى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ بود كه به «بزرگ‏ترين سلب مالكيت در تاريخ جهان» تبديل شد.

يلسين بنا به توصيه «مشاوران سرمايه‏مالى‏‏‏ جهانى‏‏‏ و بانك‏هاى‏‏‏ آن»، براى‏‏‏ راه اندختن كار پولدارهايى‏‏‏ «كه از طريق دزدى‏‏‏ و كلاه‏بردارى‏‏‏، واردات قاچاق، فروش مواد مخدر و اخاذى‏‏‏ و … ثروتمند شده بودند و با هدف “پول‏شويى‏‏‏” براى‏‏‏ آن‏هايى‏‏‏ كه قرار بود به طبقه سرمايه‏دار جديد تبديل شوند»، در دوم سپتامبر ١٩٩٢ «ورقه‏هاى‏‏‏ سهم مالكيت» را تقسيم نمود. «شهروندان با پرداختن يك رقم نازل براى‏‏‏ كار ادارى‏‏‏، ورقه سهام ١٠٠٠٠ روبل از ثروت‏هاى‏‏‏ دولتى‏‏‏- ملى‏‏‏ را دريافت نمودند كه در مجموع به ٥ر١ بليون روبل بالغ شد. اين روشن بود كه در وضع نياز عمومى‏‏‏ و گرسنگى‏‏‏ و فقر ايجاد شده، اين ورقه‏هاى‏‏‏ سهام به سرعت به فروش رسانده مى‏‏‏شوند. ارزش اوراق تقسيم شده به سرعت تا نصف آن تقليل يافت كه خود باعث تسريع فروش‏ها نيز شد.

خريداران افراد حقيقى‏‏‏ و به‏ويژه شركت‏هاى‏‏‏ “سرمايه‏اى‏‏‏” تازه ايجاد شده بودند. … پايان سريع كار آن بود كه ٩٠% مردم در كوتاه‏ترين مدت، آن‏هم “داوطلبانه”، سهم خود را از ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ بفروش رساندند.» (هانس كالت، “در سايه بلند استالين”، چاپ دوم ٢٠١٠، ص ٢٢٧-٢٢٦) ثروت‏هايى‏‏‏ كه با كار چندين نسل انباشته شده بود، در مدت چند هفته به چنگ سرمايه‏داران مافيايى‏ افتاد!

براى‏‏‏‏ نشان دادن بى‏‏‏‏پايه و اساس و توخالى‏‏‏‏ بودن اين ادعا كه گويا احمدى‏‏‏‏نژاد با ترفندهاى‏‏‏‏ برشمرده شده ادعايى‏ مقاله پيش گفته “عدالت”، گويا «عمـلاً مانع غارت اين ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ توسط سرمايه مالى‏‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏‏ شده است»، تنها به ذكر يك خبر از يك گزارش اقتصادى‏‏‏‏ اكتفا مى‏‏‏‏شود كه در روز ١٣ تيرماه ١٣٨٩ در تلويزيون صداى‏‏‏‏ آمريكا منتشر شد: «حجم سرمايه‏گذارى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ خارجى‏‏‏‏ در سال گذشته در ايران از بالاترين سطح در گذشته [تكيه از نگارنده] برخودار بوده است!» (نگاه شود به مقاله ٨٩/٢٠ “محكى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ شناخت سياست اقتصادى‏‏‏‏ ضدملى‏‏‏‏، قانون اساسى‏‏‏‏ انقلاب و ضدانقلاب” http://www.tudeh-iha.com/?p=1252&lang=fa ).

از آنجا كه اين سرمايه‏گذارى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ خارجى‏‏‏‏ كوچك‏ترين بازتابى‏‏‏‏ در ايجاد ساختن امكان اشتغال جديد و ارتقاى‏‏‏‏ سطح توليد در كشور نداشته‏اند، آن‏ها مى‏‏‏‏توانند تنها با هدف خريد ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏ ايران به كشور سرازير شده باشند. در يك قلم شركت آلمانى‏‏‏‏ كن‏آوف Knauf معدن مرغوب گچ گچساران را در همين دوران “خريده” است!

دو مرحلة “خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏”

سياست ضدملى‏‏‏‏ و رسمى‏‏‏‏ دولت احمدى‏‏‏‏نژاد براى‏‏‏‏ حراج ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏، اضافه بر واقعيت‏امر پيش‏گفته، از جنبه پراهميت‏ترى‏‏‏‏ نيز برخودار است.”خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏” داراى‏‏‏‏ دو مرحله است.

اول مرحله “حقوقى‏‏‏‏” آن. يعنى‏‏‏‏ مرحله تنظيم و تصويب “قانون” اين اقدام ضدملى‏‏‏‏. با حكم حكومتى‏‏‏‏ غيرقانونى‏‏‏‏ تيرماه ١٣٨٥ “رهبر فرهيخته” و اعلام رسمى‏‏‏‏ اجراى‏‏‏‏ آن توسط دولت احمدى‏‏‏‏نژاد، مرحله نخست اين خيانت تاريخى‏‏‏‏ به منافع ملى‏‏‏‏ مردم ميهن ما توسط دولت كودتايى‏‏‏‏ احمدى‏‏‏‏نژاد به مورد اجرا گذاشته شده است! اين همان درجـه متفاوت خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏ نزد دولت‏هاى‏‏‏‏ گذشته در جمهورى‏‏‏‏ اسلامى‏‏‏‏ است كه مورد اعتراف تارنگاشت “عدالت” مى‏‏‏‏باشد و او آن را خجولانه به زير فرش جارو كرده است.

وقتى‏‏‏ كه بخشى‏‏‏ از سرمايه‏هاى‏‏‏ دولتى‏‏‏- ملى‏‏‏ به اين يا آن شخص حقيقى‏‏‏ يا حقوقى‏‏‏ فروخته شد، ديگر فرقى‏‏‏ نمى‏‏‏كند، خريدار آن هژبر، محسن رضايى‏‏‏ يا اين و آن موسسه وابسته به سپاه و يا آن شركت بدنام خصوصى‏‏‏ داخلى‏ و خارجى‏ باشد. در زمان رژيم سلطنتى‏‏‏ شاه- ساواكى‏‏‏، شركت توانير ايران از ابتدا به عنوان شركت سهامى‏‏‏ با مسئوليت محدود به ثبت رسيد بود، تا شامل قوانين و مقرارات دولتى‏‏‏ نباشد، عليرغم آن‏كه هنوز مالك آن دولت مى‏‏‏بود.

اما آنچه مربوط به ديگر “ترفندهاى‏‏‏” ديگر احمدى‏‏‏نژاد مى‏‏‏شود كه گويا مانـع “خصوصى‏‏‏سازى‏‏‏” شده است، يعنى‏‏‏ «ارجحيت فروش بنگاه‏ها به بخش عمومى‏‏‏‏ و شبه‏دولتى‏‏‏‏» بايد اضافه نمود كه هر دو مفهوم «بخش عمومى‏‏‏» و «شبه‏دولتى‏‏‏»، دو مفهوم گنگ و بى‏‏‏معناست كه استفاده از آن‏ها فقط نوعى‏‏‏ شارلاتاليسم سياسى‏‏‏ است تا بيانى‏‏‏ برپايه علم ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏. استفاده از اين ادبيات در مقامات حكومتى‏‏‏ چه اصلاح‏طلب و چه اصول‏گرا و نزد احمدى‏‏‏نژاد، امرى‏‏‏ عادى‏‏‏ است، ولى‏‏‏ وظيفه نيروهاى‏‏‏ مترقى‏‏‏، به‏ويژه نيرويى‏‏‏ كه خود را “مدافع سوسياليسم علمى‏‏‏” قلمداد مى‏‏‏سازد و مى‏‏‏نماياند، نه تكرار آن، بلكه افشاى‏‏‏ شارلاتاليسم نهفته در آن مى‏‏‏باشد

آيا اين نكات را كسى‏‏‏ در “عدالت” نمى‏‏‏داند؟ آيا فقط با نفى‏‏‏ شارلاتان‏هاى‏‏‏ ليبرالى‏‏‏ كه در جناح اصلاح‏طلبان حضور دارند و هر روز به اتفاق اتاق بازرگانى‏‏‏ و اصناف از روند كند خصوصى‏‏‏سازى‏‏‏ شكايت مى‏‏‏كنند، مى‏‏‏توان دل خوش كرد و خود را “چپ” ناميد؟

در مورد ٢٠ درصد سهام دولتى‏‏‏ باقى‏‏‏ مانده، “عدالت” آگاهانه به خلط واقعيت مى‏‏‏پردازد. از ابتدا و بنا به “حكم حكومتى‏‏‏” غيرقانونى‏‏‏ خامنه‏اى‏‏‏ مى‏‏‏بايستى‏‏‏ ٨٠% سهام شركت‏ها و موسسات دولتى‏‏‏- ملى‏‏‏ “خصوصى‏‏‏سازى‏‏‏” شوند. لذا در مورد نگهدارى‏‏‏ ٢٠ درصد از سهام، احمدى‏‏‏نژاد نقشى‏‏‏ نداشته است.

مرحله دوم اجراى‏‏‏‏ “خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏”، فروش عينى‏‏‏‏- مادى‏‏‏‏ سهام در بازار اوراق بهادار است. تنها در سال جارى‏‏‏‏ بيش از ٥٢٤ واحد از شركت‏هاى‏‏‏‏ دولتى‏‏‏‏ به فروش رسيده‏اند. (نگاه شود به مقاله‏هاى‏‏‏‏ ١١، ١٢ و ١٣ سال ٨٩، “سياست ضدمردمى‏‏‏‏، سياستى‏‏‏‏ ضدملى‏‏‏‏ است!” كه در آن مهدى‏‏‏‏ عقلايى‏‏‏‏، مسئول “سازمان خصوصى‏‏‏‏سازى‏‏‏‏” از «ورود نقدينگى‏‏‏‏ قابل توجه به بازار سهام و افزايش متقاضيان» خبر مى‏‏‏‏دهد.» http://www.tudeh-iha.com/?p=1206&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=1211&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=1223&lang=fa)

بدين‏ترتيب مى‏‏‏‏توان با توجه به داده‏ها و واقعيت‏امر، از اعتراف “عدالت” به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ فراتر نايل شد، كه دولت احمدى‏‏‏‏نژاد بهيچ‏وجه «عمـلاً مانع غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏» توسط سرمايه سوداگر خارجى‏‏‏‏ نشده است. اگر “عدالت” تصور مى‏‏‏‏كند اين غارت گويا از درجه كم‏ترى‏‏‏‏ از در برخى‏‏‏‏ از كشورهاى‏‏‏‏ ديگر برخودار است، نبايد تصور كند كه مى‏‏‏‏تواند علت آن را وسيله توجيه سياست دولت دهم قرار داده و بتواند مقبوليت اين سياست حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ را به خورد زحمتكشان بدهد. علت به كار گرفتن “ترفندها” را بايد در جايى‏‏‏‏ ديگر جستجو نمود.

حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ در ايران، رژيم ديكتاتورى‏‏‏‏ حاكم با ترفندهاى‏‏‏‏ پيش گفته در “عدالت” دو هدف را دنبال مى‏‏‏‏كند:

اول- غارت ثروت‏ها توسط لايه‏هاى‏‏‏‏ “خودى‏‏‏‏” سرمايه‏داران داخلى‏‏‏‏، يعنى‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏ بوروكراتيك متمركز در بيت رهبرى‏‏‏‏، سپاه پاسداران و تجارى‏‏‏‏ انگلى‏‏‏‏. از اين روى‏‏‏‏ است كه نبايد دعواى‏‏‏‏ ميان لايه‏هاى‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏، ميان “اصول‏گرايان” با دولت دهم را بر سر سهم هر كدام از غارت ثروت‏هاى‏‏‏‏ ملى‏‏‏‏، به عنوان نشان مقاومت احمدى‏‏‏‏نژاد از طريق “ترفندها” جهت سنگ اندختن در اجراى‏‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏ پنداشت و قلمداد نمود!

دوم- علت ترفندى‏ ديگرى‏ كه “عدالت” عنوان مى‏كند و از سرشتى‏ عميقاً ضدملى‏ برخودار است، اين واقعيت است كه حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ و دولت كودتايى‏ آن، فروش سهام به سرمايه‏ خارجى‏‏‏‏ را به ابزار معامله پشت پرده با امپرياليسم به اميد دريافت تضمين براى‏‏‏‏ بقاى‏‏‏‏ خود، تبديل كرده است! وقتى‏‏‏‏ احمدى‏‏‏‏نژاد به‏عنوان شرط خروج دو خبرنگار آلمانى‏‏‏‏ از ايران، خواستار سفر وزير خارجه آلمان به ايران و “تحويل گرفتن” آن دو مى‏‏‏‏شود، تشنگى‏‏‏‏ خود براى‏‏‏‏ دستيابى‏‏‏‏ بر چنين توافقى‏‏‏‏ را برملا مى‏‏‏‏سازد!

كسى‏‏‏‏ كه چشم بر اين واقعيت‏ها مى‏‏‏‏بندد، نبايد متعجب باشد كه باوجود درك درست خود از مضمون نبرد آزاديبخش ملى‏‏‏‏ در شرايط كنونى‏‏‏ جهان‏، نتواند از شناخت خود به نتايج منطقى‏‏‏‏ برپايه انديشه ماركسيستى‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏ برسد و به جاى‏‏‏‏ يافتن جايگاه خود در صف مبارزان توده‏اى‏‏‏‏، به بازيچه دست جريان شناخته شده در اين تارنگاشت تبديل گردد!

آنچه در سطح انشاء نويسى‏‏‏‏ ٥ر٤ صفحه مقاله پيش گفته “عدالت” را پر كرده است، بى‏‏‏‏پايه و اساس‏ و نخ‏نماتر از آن است كه بايد مورد بررسى‏‏‏‏ قرار گيرد. اين‏ها، پرحرفى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ خسته كننده و ملال‏انگيز “روشنفكرانه” است براى‏‏‏‏ سدجوع، همان‏طور كه انتشار مقاله “منطق اكتشافات سياسى‏‏‏‏” در اين تارنگاشت (١٤ بهمن ٨٩) در تمجيد نبوغ احمدى‏‏‏‏نژاد، چنين هدفى‏‏‏‏ را دنبال مى‏‏‏‏كند. به نقل از اين مقاله سخيف بايد گفت: «در چنين فضاى‏‏‏‏ عوام‏زده سياسى‏‏‏» در تارنگاشت عدالت است‏ كه جريان شناخته شده در آن، با انتشار اين لاطائلات سرگرم برپايى‏‏‏ “كيش شخصيت” براى‏‏‏ احمدى‏‏‏نژاد مى‏‏‏باشد كه داراى‏‏‏ موضع “نژادپرستانه مدرن” مى‏‏‏باشد (نگاه شود به”عدالت” از موضع نژادپرستانه احمدى‏‏‏‏‏‏‏نژاد دفاع مى‏‏‏‏‏‏‏كند! تاريخ‏نگارى‏‏‏‏‏‏ بورژوازى‏‏‏‏‏‏ پوششى‏‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏‏ “نژادپرستى‏‏‏‏‏‏ مدرن” http://www.tudeh-iha.com/?p=1395&lang=fa)، امرى‏ كه قاعدتاً مى‏‏‏بايستى‏‏‏ عرق شرم را بر پيشانى‏‏‏ هر توده‏اى‏‏‏ صادقى‏‏‏ بنشاند.

تضاد اصلى‏‏ با روبناى‏‏ سياسى‏‏ ديكتاتورى‏‏ و زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ ضد ملى‏‏

همان طور كه در گذشته بسيارى‏‏‏‏ در ابرازنظرهاى‏‏‏‏ خود خواستار شده‏اند، نبايد وقت و توان را براى‏‏‏‏ پاسخ‏گويى‏‏‏‏ به بندبازى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ “روشنفكرانه” جريان شناخته شده‏اى‏‏‏‏ در تارنگاشت “عدالت” هدر داد كه آگاهانه و هدفمند، مجرى‏‏‏‏ برنامه ارتجاع داخلى‏‏‏‏ و خارجى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ دامن زدن به تشتت نظرى‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏باشد. اما مى‏‏تواند آموزنده باشد، به نكته ديگرى‏‏ نيز از مضمون مقاله اشاره شود، تا نشان داده شود كه شيوه نادرست در نتيجه‏گيرى‏‏ از ارزيابى‏‏ درست، همان طور كه پيش‏تر نيز نشان داده شد، پديده‏اى‏‏ اتفاقى‏‏ در انديشه حاكم بر اين تارنگاشت نيست.

ادعا مى‏‏شود كه «در شرايط كنونى‏‏ كشور  – موازنه نيروهاى‏‏ اجتماعى‏‏، و برنامه اپوزيسيون داخلى‏‏ و خارجى‏‏ متحد امپرياليسم در تقابل با دولت احمدى‏‏نژاد (در زمينه اقتصادى‏‏ و سياست خارجى‏‏) –  تضمينى‏‏ [تكيه از نگارنده] وجود ندارد كه تغييرات صرفاً روبنايى‏‏، پى‏‏آمدهاى‏‏ بسيار ناگوارترى‏‏ براى‏‏ استقلال سياسى‏‏ و اقتصادى‏‏ كشور و زندگى‏‏ زحمتكشان به همراه نداشته باشد.»

صرف نظر از “تز” نادرست و اثبات نشدهِ پنهان در اين ادعا، مبنى‏‏ بر اين‏كه بقاى‏‏ دولت كودتايى‏‏ احمدى‏‏نژاد، گويا «تضمينى‏» مى‏باشد براى‏ آن‏كه «پى‏‏آمدهاى‏‏ بسيار ناگوارترى‏‏ براى‏‏ استقلال سياسى‏‏ و اقتصادى‏‏ كشور و زندگى‏‏ زحمتكشان» ايجاد نشود، نتيجه‏گيرى‏‏ از خطر واقعى‏‏ برشمرده شده درباره محدود ماندن تغييرات به تغيير روبناى‏ سياسى‏ حاكم، نتيجه‏گيرى‏‏ معيوب و ضدماركسيستى‏‏- ضدتوده‏اى‏‏ است.

اين نتيجه‏گيرى‏‏ پوزيتويستى‏‏ و در تائيد شرايط حاكم كه در آن شرايط زندگى‏‏ زحمتكشان هر روز سخت‏تر مى‏‏شود، دستاوردهاى‏‏ مبارزات طبقه كارگر، قانون كار سال ٦٩، قراردادهاى‏‏ رسمى‏‏، پرداخت دستمزد عادلانه و متناسب با شرايط گرانى‏‏، و … به طور چشم‏گير و شتاب يابنده نابود مى‏‏گردد، مبارزه سنديكايى‏‏ با هزينه زندان و مرگ براى‏‏ مبارزان همراه است و …  – اضافه بر همه اين‏ها -، از اين روى‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏ نادرستى‏‏ است، زيرا وظيفه مبارزاتى‏‏ طبقه كارگر و حزب آن را در جهت برطرف ساختن علـل خـطر واقعى‏‏ سوق نمى‏‏دهد. به عبارت ديگر مبارزه فعال، خلاق و انقلابى‏‏ براى‏‏ برطرف ساختن علت خطر نيست!

خطر محدود ماندن دستاوردهاى‏ جنبش انقلابى‏ مردمى‏ تنها به “آزادى‏ و دموكراسى‏”، آن‏طور كه مجريان رسانه‏هاى‏‏ امپرياليستى‏‏ تحت عنوان “انتخابات آزاد تحت نظارت محافل بين‏المللى‏‏” تبليغ مى‏‏كنند، خطرى‏ عينى‏ و واقعى‏ است!

باقى‏ ماندن آماج و هدف‏هاى‏ جنبش مردمى‏ در سطح تغييرات روبناى‏ سياسى‏، عدم طرح همزمان مساله مالكيت ثروت‏هاى‏ ملى‏ به سود زحمتكشان و ميهن‏دوستان خواستار استقلال اقتصادى‏ كشور و عدم طرح برنامه اقتصاد ملى‏ و دموكراتيك براى‏ رشد شكوفايى‏ اقتصادى‏- توليدى‏ ارزش‏افزا توسط جنش مردمى‏، با خطر ايجاد شدن شرايط تداوم سياست اقتصادى‏ نوليبرال امپرياليستى‏ روبرو است.

نبايد فراموش نمود كه به طور يقين، يكى‏ از اهداف دستگيرى‏، زندانى‏ كردن و قطع ارتباطات ميرحسين موسوى‏ و خانم زهرا رهنورد، موضع‏گيرى‏ آن‏ها به سود عدالت اجتماعى‏ ازجمله در اعلاميه شماره ١٨ موسوى‏ بوده است! بحث‏ها و مصاحبه‏ها در رسانه‏هاى‏ امپرياليستى‏ به طور محتاطانه، در جهت سكوت روزافزون درباره دستگيرى‏ موسوى‏ها و كروبى‏ها تغيير مى‏يابد. اين نشانى‏ است از وحدت نظر و هدف دشمنان خارجى‏ و داخلى‏ جنبش مردمى‏، به‏ويژه عليه طرح خواست “عدالت اجتماعى‏” در جنبش مردمى‏. استدلال مى‏شود از اين طريق “وحدت در جنبش مردمى‏ كه از لايه‏هاى‏ متفاوت با خواست‏هاى‏ متفاوت تشكيل شده است، [گويا] حفظ مى‏گردد.”

اين استدلال اما از ريشه ديگرى‏ سيرآب مى‏شود. ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ خوب مى‏داند كه جنبش مردمى‏ بدون تلفيق اين دو خواست، به آسانى‏ و سرعت قادر به توسعه پايگاه اجتماعى‏ جنبش نخواهد بود. توسعه پايگاه جنبش در جهت حفظ منافع زحمتكشان و طبقه كارگر، معلمان، زنان و مردان خواستار استقلال اقتصادى‏ كشور، به معناى‏ تعميق خواست‏ها، ازجمله خواست طرح يك برنامه براى‏ اقتصاد ملى‏ و دموكراتيك مى‏باشد. طرح چنين خواستى‏، طرح بازگشت به دستاوردهاى‏ انقلاب بهمن براى‏ برپايى‏ استقلال اقتصادى‏ كشور، به خودى‏ خود راه اجراى‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏ را مسدود مى‏سازد.

اين، آن هدفى‏ است كه خواستاران محدود ماندن آماج‏ها و اهداف جنبش مردمى‏ در سطح تغييرات روبنايى‏ دنبال مى‏كنند.

در مصر، دولت نظامى‏ بيرون آمده از دل كودتاى‏ نظامى‏ “نرم” ارتشى‏ كه به “قطره” ٥ر١ ميليارد دلارى‏ كمك ساليانه نظامى‏ امپرياليست آمريكا وصل است، طرح تغيير قانون اساسى‏ جديد را در ٢٤ فوريه ٢٠١١ منتشر ساخت كه در آن عمدتاً تنها دوره رياست جمهورى‏ از شش به چهار سال تقليل داده و انتخاب يك فرد به عنوان رئيس‏جمهور به دو بار محدود شده است. مساله بيكارى‏، گرانى‏، فقر و … كه عمده‏ترين علل خيزش انقلابى‏ بود، يك قلم “فراموش” شده است!

جريان داخلى‏ و خارجى‏ مدافع تنها تغييرات روبنايى‏ در ايران نيز اميدوار است با «مهندسى‏ از بالا»، با متقاعد ساختن حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ به چنين تغييرات صورى‏ كه ضرورى‏ و اجتناب‏ناپذير شده‏اند، تجربه مشابهه در مصر را تحقق بخشد.

اين برنامه به دو دليل ناكام خواهد ماند: يكى‏ به اين دليل كه سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ حاكم كنونى‏ قادر و مايل به عقب نشينى‏ نيست. اين موضع را در دو سال اخير با روشنى‏ نشان داده است.

دوم، سطح آگاهى‏ جنبش مردمى‏ و به‏ويژه طبقه كارگر، سازماندهى‏ واقعى‏ و به‏ويژه معنوى‏ آن از پشتوانه تاريخى‏ بمراتب وسيع‏تر و از نظر كيفى‏ پرمايه‏تر برخودار است.

نتيجه‏گيرى‏‏ از اين خطر واقعى‏‏ براى‏‏ حزب توده ايران، تشديد مبارزه توضيحى‏‏- ترويجى‏‏ جهت ارتقاى‏‏ سطح آگاهى‏‏ توده‏ها، استدلال براى‏‏ نادرستى‏‏ ادامه اجراى‏‏ نسخه صندوق بين‏المللى‏‏ پول، ارايه برنامه براى‏‏ اقتصاد ملى‏‏ و دموكراتيك و … مى‏‏باشد.

چنين سياستى‏، به معناى‏ مبارزه واقعى‏، فعال، هوشمندانه، خلاق و انقلابى‏ عليه علـل خطر عينى‏ كه جنبش را تهديد مى‏كند، مى‏باشد!

چنين سياستى‏، «تغيير جهان» را از طريق تغيير شرايط، هدف قرار مى‏دهد كه ماركس آن را وظيفه انديشه و عمل ماركسيستى‏- توده‏اى‏ ارزيابى‏ مى‏كند! اين سياست تفاوت ماهوى‏ با موضع و سياست پوزيتويستى‏ چپ‏نما ها دارد!

موضع پوزيتويستى‏ و تائيد آميز جهت توجيه دولت احمدى‏نژاد، بايد با صراحت اعلام داشت، به بقاى‏ علـل اين نگرانى‏ و خطر عينى‏ نياز دارد! همان‏طور كه امپرياليسم نيز جهت ايجاد كردن “ثبات” به سود منافع خود در جهان، به سود “صلح آمريكايى‏”، به وجود “خطر تروريسم”ى‏ نياز دارد كه خود با “بن‏بلا” و … آفريده است!

جهت مستدل ساختن ضرورت مبارزه هوشمندانه و انديشمندانه با خطر عينى‏ برشمرده شده است كه در سرمقاله پراهميت نامه مردم تحت عنوان “جنبش مردمى‏‏، لزوم يك برنامه مترقى‏‏ اقتصادى‏‏ و گذار به مرحله دموكراتيك ملى‏‏” (نامه مردم شماره ٨٦١ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1285) ازجمله چنين آمده است: «دموكراسى‏‏ و آزادى‏‏هاى‏‏ اجتماعى‏‏ در درجه اول مقوله‏هايى‏‏ عينى‏‏ و اجتماعى‏‏ اند كه يكى‏‏ از جانب‏هاى‏‏ مهم آن‏ها تاثير مثبت معنوى‏‏ در فرد است. آزادى‏‏ و دموكراسى‏‏ به طور مستقيم از تضادهاى‏‏ مادى‏‏ طبقاتى‏‏ و توازن نيروهاى‏‏ اجتماعى‏‏ تاثير مى‏‏پذيرد، و بنابراين، در خلاء و يا تنها بر مبانى‏‏ ذهنى‏‏گرايى‏‏ خيرخواهانه و انسان‏دوستانه ريشه نمى‏‏گيرند  و شكوفا نمى‏‏شوند. تجربه كشورمان به وضوح نشان مى‏‏دهد كه مبارزه بر ضد ديكتاتورى‏‏ ولايى‏‏ را به برخى‏‏ تغييرات روبنايى‏‏ محدود كردن و به خواسته‏هاى‏‏ مبرم مادى‏‏ زحمتكشان و حذف نيروهاى‏‏ اجتماعى‏‏ بى‏‏توجهى‏‏ نشان دادن  – در دوره اصلاح‏طلبان حكومتى‏‏ –  حتى‏‏ نتوانست ابتدايى‏‏ترين مبانى‏‏ جامعه مدنى‏‏ را حفاظت كند. اين شكل از ارايه محافظه‏كارانه دموكراسى‏‏ و واقعيت‏ها و ضرورت‏هاى‏‏ مادى‏‏ زندگى‏‏ زحمتكشان به روش مهندسى‏‏ از بالا و پاستوريزه شده در دوره اصلاح‏طلبان، يكى‏‏ از نقطه ضعف‏هاى‏‏ اصلى‏‏يى‏‏ بود كه احمدى‏‏نژاد از آن براى‏‏ مقصدهاى‏‏ خودش استفاده كرد.» با طرح شعارهاى‏‏ عوام‏فريبانه توسط احمدى‏‏نژاد، «از آن دوره تا به حال، با پشتيبانى‏‏ ولى‏‏ فقيه، اجراى‏‏ شكلى‏‏ مخدوش از يكى‏‏ از ضدمردمى‏‏ترين برنامه‏هاى‏‏ نوليبراليسم اقتصادى‏‏ در سايه سرنيزه و سركوب از سوى‏‏ حكومت كودتا امكان پذير شده است.»

از اين شرايط واقعى‏‏ و خطرهاى‏‏ ناشى‏‏ از آن است كه نامه مردم، ارگان مركزى‏‏ حزب توده ايران براى‏‏ روند مبارزاتى‏‏ جنبش انقلابى‏‏ مردمى‏‏ به نتيجه‏گيرى‏‏ مى‏‏پردازد و مى‏‏نويسد: «واقعيت اينست كه جنبش مردمى‏‏ براى‏‏ جذب لايه‏هاى‏‏ گوناگون زحمتكشان كشورمان، بايد فراتر از شكل‏هاى‏‏ موجود دموكراسى‏‏ مرسوم، بتواند بعُدهاى‏‏ مشخصى‏‏ از عدالت اجتماعى‏‏ را كه با خواست‏هاى‏‏ زحمتكشان مرتبط است، در دستور كار خود قرار دهد.»

«در دستور كار خود قرار دادن» كه در جهت عكس پيشنهاد پوزيتويستى‏‏ “عدالت” براى‏‏ تثبيت شرايط حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ قرار دارد، چنين است: «تنها نتيجه منطقى‏‏ اين مى‏‏تواند باشد كه جهت‏گيرى‏‏ برنامه اقتصادى‏‏ جبهه متحد ضدديكتاتورى‏‏ بايد لزوما به سوى‏‏ ارتقاء كيفى‏‏ و كمى‏‏ نيروى‏‏ كار و سرمايه توليدى‏‏ ملى‏‏ ارزش‏افزا باشد.» دسترسى‏‏ به ارتقاء كيفى‏‏ و كمى‏‏ نيروى‏‏ كار و سرمايه توليدى‏‏ ملى‏‏ تنها با تحقق يافتن تغييرات كيفى‏‏ روبناى‏‏ سياسى‏‏ و زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ كشور ممكن است. «نيروى‏‏ محركه [چنين] تحولات كشورما، تضاد اكثريت قشرها و طبقات اجتماعى‏‏ با روبناى‏‏ سياسى‏‏ ديكتاتورى‏‏ و زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ بغايت ضد ملى‏‏ آن است كه با اعمال هر چه گسترده‏تر برنامه‏هاى‏‏ نوليبراليسم اقتصادى‏‏ منابع عظيم متعلق به مردم را به يغما مى‏‏برد.»

وظيفه روز و مبرم همه توده‏اى‏‏ها، مدافعان واقعى‏‏ سوسياليسم علمى‏‏، چپ انقلابى‏‏ و همه نيروهاى‏‏ ميهن‏دوست و ضدامپرياليسم، كوشش براى‏‏ روشنگرى‏‏ درباره مضمون نبرد آزاديبخش جنبش مردمى‏‏ ميهن ما، يعنى‏‏ مبارزه با نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏ است كه به‏طور جدايى‏‏ناپذير همراه است با حل مساله مالكيت ثروت‏هاى‏‏ ملى‏‏ كشور به سود زحمتكشان و همه لايه‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏. جـدايـى‏‏ ميان خواست قانونى‏‏ براى‏‏ آزادى‏‏ و دموكراسى‏‏ برپايه “بخش حقوق مردم”‏ و يك برنامه اقتصاد ملى‏‏- دموكراتيك در خدمت “عدالت اجتماعى‏‏” نسبى‏‏ برپايه اصل‏هاى‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏، امكان تجهيز و سازماندهى‏‏ زحمتكشان را نابود خواهد ساخت، و خطر محدود ماندن تغييرات در پيش را در سطح تغييرات روبنايى‏‏ تشديد خواهد كرد. «وقت تنگ است، به وظيفه خود عمل كنيم!»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *