دوره جدید: مقاله شماره: ۲۷(۱ تیر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
در نوشتار پيش با عنوان “راه توده” مخالف سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران است (١)، گفته شد كه «عاشقان مشي توده»ي در اين جريان سوسيال دموكرات راستگرا، سياست حزب را «نه در آن زمان و نه امروز درك كرده اند»! و اضافه شده بود كه به كار بردن واژه ي درك نكردن، براي آن ها كه «در ظاهر مدعي دفاع از “مشي حزب” هستند» نادرست است، آن ها مي خواهند «خط مشي انقلابي و سياست مستقل حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را كه خوب هم درك كرده اند از محتواي خالي كنند»!
با مطالعه «پاسخ هاي راه توده» به «پيام هاي خوانندگان» (٢)، “شاهدي از آسمان” رسيد كه ريشه ي نظری «درك نكردن» سياست علمي حزب توده ايران را توسط اين مدعيان كه مي خواهند پرچمدار “مشي توده ي” باشند، افشا و برملا مي سازد. انديشه ي تئوريك اين جريان انحرافي در سطح ايده آليستيِ مذهب گرا قرار دارد.
سطح شناخت اين جريان كه به دروغ نام “راه توده” را يدك مي كشد، از فلسفه و تئوريِ شناختِ ماركسيستي- توده اي در سطح ايده آليسم ذهن گرا قرار دارد. گرچه نوساناتي ميان ذهن گرايي و عين گرايي در نظرات آن ها ديده مي شود، انديشه ي ذهن گرای ايده آليستي نقش تعيين كننده را نزد آن ها ايفا مي كند، آن طور كه عقب افتاده ترين نمايندگان انديشه مذهبي آن را تبليغ مي كنند.
مذهب ارتجاعي، هدف زندگي را دستيابي به “آرمانی” اعلام مي كند كه نهايتاً محتوم و جبري است و بهشت یا دوزخ نقطه ي پاياني آن را تشكيل مي دهد. جريان انحرافي “راه توده”، همان طور که در زیر نشان داده خواهد شد، نيز روند تاريخي رشد اجتماعي را روندي محتوم و جبري مي پندارد . براي آن مانند انديشه ي مذهبي هدفي از پيش تعيين شده (تلئولوژي) قايل است!
عجيب هم نيست كه چنين انديشه اي، به قول لنين در برخورد انتقادی به سوسیال دمکرات ها، به توده اي ها توصيه كند كه “در كوپه به انتظار رسیدن قطار به ايستگاه سوسياليسم- كمونيسم بنشيند”! به نظر اين جريان كه به پرسش درباره ي امكانِ «رسيدن به سوسياليسم و كمونيسم از سرمايه داري» به علاقمندی «پاسخ» مي دهد، دستيابي به سوسياليسم را هدفي گويا از پيش تعيين شده اعلام مي كند كه با “پايان رمق سرمايه داري” تحقق خواهد يافت! در چنين مرحله اي گويا قطار به ايستگاه سوسياليسم وارد مي شود!! هنگامي كه نظام سرمايه داري به پايان رمق خود رسيده است، زمان «آغاز سوسياليسم و كمونيسم» است! پاسخ سه سطري به علاقمند پرسش کننده در كل طول خود چنين است: «نخست اين كه سوسياليسم و كمونيسم ادامه سرمايه داري اند. يعني وقتي نظام سرمايه داري به اوج تضادهاي دروني خود رسيد و ديگر امكان ادامه حيات به شيوه گذشته را نداشت، سوسياليسم و كمونيسم آغاز مي شود»!
انديشه ي ذهن گراي ايده آليستي، “سوسياليسم” را به عنوان امكاني كه بايد براي تحقق آن رزميد نفي مي كند. نفي مكانيكيِ نقش عنصر آگاه و مبارزه جو در روند برپايي سوسياليسم نزد اين انديشه ي ذهن گرا آنجا تبلور مي يابد كه اين روندِ فعالِ انقلابي را امري محتوم و از پيش تعيين شده اعلام مي كند. براي آغاز گذار، محك تـه كشيدن رمق سرمايه داري تعيين مي شود: «دیگر امکان حیات … نداشت»!
واقعه اي كه گويا به طور خودبخود تحقق مي يابد! گذار از سرمايه داري را «آغاز سوسياليسم و كمونيسم» مي نامد كه گويا به تكميل شدن روند فرازمندي جامعه ي انساني مي انجامد و به هدف نهايي دست مي يابد! همان طور كه انسان به بهشت دست مي يابد!
شرط تحقق اين “جبر تاريخي”، پايان رمق سرمايه داري است كه گويا در «اوج تضادهاي دروني خود، ديگر امكان ادامه حيات» ندارد! بدين ترتيب نه به مبارزه نياز است و نه به آرمانِ ترقي خواهانه و رهايي بخش براي ايجاد پايه هاي تساوي حقوق انسان و پايان بخشيدن به استثمار انسان از انسان! بايد “صبر و حوصله” پيشه كرد: و بدین ترتیب، اوج انديشه ي ارتجاعيِ مذهبي نزد “راه توده” خود مي نمايد!
عجيب نيست كه نزد چنين انديشه ي ذهن گرا، عنصر مبارزه ي رهايي بخش انسان براي تساوي حقوق«گم» شود (طبري). سرشت مبارزه جويانه نيروي نو به ابزار انطباق پوزيتويستي سياستي كه مي خواهد به حزب طبقه كارگر ايران تحميل كند، بدل و از اين طريق مثله و معلول گردد.
عجيب نيست كه اين جريان ضد سياست انقلابي حزب توده ايران به طور مداوم در شيپور “تسليم، شكستن، تواب و گاليله” شدن انديشمندان انقلابي حزب توده ايران بدمد!
عجيب نيست كه ارتجاع به آن اجازه دهد در ذهن خود، تدارك «دفتر و مركز و ساختمان در تهران» ببيند و با تردستي چنين امكاني را «كه ما هم در انتظار آن روز و آن شرايط هستيم» در پاسخ به خوانندگان تبليغ كند! به سخني ديگر، امكاني را كه بايد با نبرد انقلابي ايجاد نمود، «انتظار»ي قابل توجيه در شرایط حاکم بنماید، زیرا گویا دیکتاتوری استحاله پذیر است!
در برابر اين تسليم طلبيِ تجديدنظر طلبانه در انديشه انقلابي حزب توده ايران، زنده ياد احسان طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها در شعر زندان خود با عنوان “فرسايش در خزان”، روند مبارزه جويانه و دردناك کوشش نيروي نو را در طول زمان براي تغيير و فرازمندي تاريخي جامعه در زيباترين و شكوهمندترين واژه ها و استعاره ها ترسيم مي كند: «روزگاري گذشت بر ما دراز، سراسر رمز و راز، زمين چرخان بود و خورشيد تابان … و ما آب در هاون كوفتيم ساليان … اسپارتاكوس از رُم برخاست، با برده هاي بي شمار، بهر كارزار. كاوه آهنين پرچم چرمين بر افراشت، صف صف بياراست، فاعلين زمين را …»! *
آيا عجيب است كه انديشه تسليم طلب و تجديد نظر خواه “علي خدايي” كه در زمان مسئوليت سازماني او در افغانستان اين اشعار از آرشيو حزب توده ايران دزديده شده است، از انتشار آن ها در “راه توده” دروغين سر باز زند؟
اين مقدمه را مي توان بيش تر توسعه داد. بهتر اما آن است با بررسي مشخص «پاسخ»ها به علاقمندن، نشان دهيم كه حرف به گراف نزده ايم.
خود افشاگريِ پاسخ ها
١- رفيق امير كه «شرايط سخت مملكت» را روي پوست و گوشت خود احساس مي كند، نياز به تجهيز و سازماندهي مبارزان را براي مقابله و تغيير اين شرايط ضروري می داند. اين رفيق چنين سازماندهي را براي تقويت جنبش توده اي و امكان تاثير گذاري آن براي تغيير شرايط، شيوه ي «بهتر» ارزیابی می کند: «آيا وقتش نرسيده كه در اين شرايط سختِ مملكت كار تشكيلاتي كرد تا شرايط سخت بهتر بشود. هم خودمان پربارتر شويم و هم بهتر تاثير گذار باشيم؟»
“راه توده”ي دروغين در پاسخ به رفيق امير، او را با تَه مزه ي استهزاآميزِ لحن، «دوست نازنين» خطاب كرده و به رفيق مبارز و نگران «شرايط سخت»ي كه مي خواهد آن را تغيير دهد، به جاي پاسخي درخور، متلك وار پرسش متقابل را حواله مي كند: «بايد مشخص كنيد كه تعريف شما از كار تشكيلاتي چيست؟»
نكته را دقيق تر بررسي كنيم. آيا رهبري حزب توده ايران به رفقاي سازمان نويد كه از ايران براي ديدار رهبري آمدند، مانند رفيق زنده ياد فاطمه مدرسي (سیمین) پاسخ نداد كه «عدم تمركز كامل در ايران و تلفيق مبارزه ي سازمان داخل و خارج از كشور حزب» وظيفه ي سازماني امروز است!؟
آيا شايسته نيست به رفيقي كه با چنين پرسشي خود را به خطر مي اندازد، برخوردي جدي به عمل آيد؟ گفته شود كه هر رفيق و كوچك ترين گروه هوادار در ايران مسئوليت حفاظت امنيتي از خود را داراست. بايد، آن هنگام كه نياز به تماس با مركزيت حزب در خارج از كشور دارد، ازجمله از طريق اينترنت، با احساس چنين مسئوليتي اقدام كند؟ آيا نبايد ذكر شود كه سازماندهي گروه ها در محل كار و زندگي بايد در ارتباط با شرايط خاص محل و توجه به مساله امنيتي عملي گردد و امثال چنين توصیه ها از تجربه گذشته حزب طبقه كارگر ایران؟
شايد پنداشته شود كه من براي تخريب “راه توده” مته به خشخاش مي گذارم! اين طور نيست!
“راه توده”ي دروغين مي خواهد به جاي به كار بردن شيوه ي متداول در حزب توده ايران، انديشه ي برنشتين را در پاسخش جا بندازد كه “مبارزه همه چيز و هدف هيچ چيز است!”
در پرسش بعدي به رفيق مهيار پشتيار، موضع برنشتيني با صراحت مطرح شده است: «ما معتقديم فعلا بايد جنبشِ تغييرات [توسط لايه هايي از اصلاح طلبان كه حسن روحاني نماينده كنوني آن است] را تقويت كرد وگام به گام و مطابق امكانات و توان مردم به پيش برد»!
“راه توده” كه بحث نظري را در خدمت سياست انحرافي روز خود قرار مي دهد و در ارتباط با «تحولات سوسياليستي» كه مي تواند گويا با استحاله سرمايه داري تحقق يابد، ابرازنظر مي كند، مي گويد: «شايد هم حركتي گام به گام [در نظام سرمايه داري تحقق يابد و] منجر به تحولات سوسياليستي … بشود»، مي گويد «بايد ديد چه مي شود»!؟
شيوه ي تبديل تئوري به ابزار تاكتيكي براي مقاصد روز در مقاله ي ديگري در ارتباط با مواضع ماركسيست مجاري جورج لوکاش نكاتي ذكر شده است. او نشان مي دهد كه چگونه در دروان استالين، چنين شيوه ي ضد ماركسيستي به ديكتاتوري فردي انجاميد. توضيح بيش تر در اين زمينه سخن را به درازا مي كشاند. هدف اين سطور اشاره به شيوه ي برنشتیني در «پاسخِ» “راه توده” است كه هدف را به آنچه كه «مي شود» وابسته و محدود مي كند: «بايد ديد چه مي شود»!!؟ بدين ترتيب، هدف و برنامه ي آگاهانه ي عنصر انقلابي نفي و عنصر خودبخوي مطلق مي شود!
٢- برش انقلابي- كيفي ميان دو نظام سرمايه داري و سوسياليسم
انديشه ي تئوريك- شناختيِ تجديدنظر طلب در “راه توده”، در پاسخ به رفيق تازه به جنبش جلب شده كه با اين پرسش روبروست كه اصلاً «آيا از سرمايه داري ميتوان به سوسياليسم و كمونيسم رسيد؟»، پاسخي مي دهد كه برنشتين و ديگر سوسيال دموكرات هاي راستگر مي دهند: هنگامي كه نظام سرمايه داري به پايان رمق خود رسيده است! زمان «آغاز سوسياليسم و كمونيسم» گويا زمان پايان رمق سرمايه داري است! پاسخ سه سطري در كل طول خود چنين است: «نخست اين كه سوسياليسم و كمونيسم ادامه [؟] سرمايه داري اند. يعني وقتي نظام سرمايه داري به اوج تضادهاي دروني خود رسيد و ديگر امكان ادامه حيات به شيوه گذشته را نداشت [و رمق آن پايان يافت]، سوسياليسم و كمونيسم آغاز مي شود»!
عجيب نيست كه انديشه اي كه اميد به استحاله ي نظام سرمايه داري بسته است، برش انقلابي- كيفي ميان دو نظام سرمايه داري و سوسياليسم را درك نكند. و یا آن را آگاهانه نفی کند! براي او اين تحول انقلابي به مثابه ي مضمون تحول مطرح نيست. براي انديشه ظاهربين نظاره گر، شكل عمده است و نه مضمون: گذار از سرمايه داري يا «با يك انقلاب خونين همراه خواهد بود و يا يك جنگ داخلي و يا جنگ جهاني … ما نمي توانيم پيش بيني كنيم. شايد هم حركتي گام به گام منجر به تحولات سوسياليستي … بشود …»!
كند ذهن های فراموشکار در سرمقاله های “راه تود” انتخاب ترامپ را به عنوان انقلاب در جهان پنداشتند و آن را «فرصت» اعلام کردند! آن ها در «سرمقاله»های خود از هم پياله شدن ترامپ و پوتين سخن راندند. آن ها «فرصت» ایجاد شده به دنبال تشدید تضاد میان گروه های امپریالیستی را فرصتی برای تشدید مبارزه ی ضد امپریالیستی نمی دانند، بلکه آن را ابزاری برای چانه زدن «دیپلوماتیک» دولت روحانی با امپریالیسم اعلام می کنند! آن ها هدف تشدید تهدید، ازجمله تهدید نظامی امپریالیسم را علیه ایران، تاکتیک امپریالیسم برای تعمیق وابستگی ایران به اقتصاد جهانی امپریالیستی ارزیابی نمی کنند! آن ها این خطر را اهرم تجهیز و سازماندهی توده ها علیه تجاوزگری امپریالیسم و متحدان داخلی مجری برنامه “خصوصی سازی و آزادی سازی اقتصادی” نمی دانند! (٣)
آری، این کند ذهن های فراموشکار در عوض، پيروي از همه «تفسير رويدادها»ی خود را به توده اي ها و همه هواداران حزب توده ايران توصيه کرده و آن را به عنوان «مهم ترين كار تشكيلاتي» در شرایط کنونی در ایران قلمداد می سازند: «مهم تفسير رويدادهاست كه ما با نگاه و مشي توده اي خود هرگز از آن غافل نبوده ايم … امروز پخش نظرات درست مهم ترين كار تشكيلاتي است»!
خطر “راه توده”ی دروغین برای مبارزه ی توده ای ها، در شعور و توانایی نظری- سیاسی آن ریشه ندارد. خطر و تهدید، ریشه در روابط غیرشفاف و پرسش برانگیز آن با برخی محافل داخل و خارج دارد!
فرسایش در خزان از شعرهای زندان طبری با دکلمه
نشانی اینترنتی این مقاله:https://tudehiha.org/fa/3798
……………………………………………………………..
١- سياست مستقلِ طبقاتيِ حزب توی ده ايران ديروز، امروز! “راه توده” مخالف سیاست مستقل طبقاتیِ حزب توده ایران است!https://tudehiha.org/fa/3779
٢- “راه توده” شماره ٦٠١، ١٨ خرداد ٩٦
٣- “راه توده” شماره ٥٩١، ١٩ اسفند ٩٥
4- ناگفته نماند: رفقایی بخشی از “یادمانده های”4- علی خدایی را برای اطلاع من ارسال کرده اند که بازمی گردد به ارزیابی او از ناصر صحافی. در مقاله ی پیشین موضع او درباره ی علی خدایی طرح شد. علی خدایی در «یادمانده های» خود در باره صحافی و احمدی می نویسد: «بهر حال آقای احمدی بعد از چند سال رفت به یک مسیر دیگری و تقابل با حزب را پیشه کرد. دیگری ناخدا ناصر صحافی بود … که او هم بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیسم [بخوان پیروزی ضد انقلاب] رفت به سوئد و اعلام برائت از حزب کرد و حالا هم یک پایش در ایران و یک پایش در سوئد است و زندگی اش را می کند.»
با درود وسلام به رفقای دانشمند وزحمت کش فرهاد عزیز وسیامک گرامی . رفقا خسته نباشید . امیدوارم که این مبارزه ایدولوژیکی که شروع نموده اید بدور از سوظن ورفیقانه تر زمینه اتحاد همه توده ای ها را فراهم آورد به نظر من هیچ جریانی در جهت حزب سازی نبوده وهمگی خود را هوادار حزب توده ایران می دانند .
بسیار جالب است
رفیق عزیز ابی، ممنون برای اطلاع آرامش بخش شما در این باره که “هیچ جریانی در جهت حزب سازی” نیست. همان طور که می دانید، برخورد زنده یاد جوانشیر در اثر معروف “سیمای مردمی حزب توده ایران” به آن ها که خیال حزب سازی داشتند، قاطعانه و بدون تعارف است.
اما همان طور که نوشته اید، لحن و زبان نوشتار باید دوستانه و رفیقانه و بدون سوء ظن باشد. حفظ چنین زبانی در طول زمان اما تنها در یالوگ و گفت گو حفظ می شود. هنگامی که پاسخ به انتقادها با سکوت همراه است، نمی توان دانست که سناریویی اجرا می شود و یا نکته ای حل و درک نشده در موضع است که باید بیش تر به آن پرداخت و آن را به فرجام رساند.
انتقاد شما را آویزه ی گوش خواهم نمود.
دست شما و رفیق عزیز محسن را می فشارم فرهاد