مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٣٥ (١٧ تير)
واژه راهنما: سياسي. تئوريك
”راه توده“ با شيوه ي متافيزيكي در جستجوي اشتباه رهبري (مقاله شماره ٥٥٧، ٣ تير ٩٥). اسلوب ماترياليستيِ تعيين سياست. پاره پاره كردن حزب به رهبري و بدنه، برنامه دشمن طبقاتي. درك شرايط وقوع اشتباه و نه انتساب آن به فرد. آزادي، وسيله يا هدف؟ ذهن گرايي اسلوبي.
رفيق عزيز سيامك در مقاله «تفهيم مفاهيم ماركسيستي يك گام به جلو در راه تفاهم ميان ”قشون زحمتكشان“» (١) كه نقش پراهميت تدقيقِ بحثي را به عهده دارد كه در مقاله ”پيام جانبدار دوستي“ (٢) طرح شده است، برخي از دلايل شكست انقلاب بهمن و ارزيابي رهبري حزب از روند حوادثي كه به اين شكست انجاميد را توضيح مي دهد و سويه هاي مشخص و شايسته توجهي را مطرح مي سازد.
همانجا اين رفيق در ارتباط با ناتواني انقلاب از گذار از مرحله سياسي و ارتقا به مرحله اقتصادي- اجتماعي، در دفاع از برداشت و تحليل ماترياليستي رهبري وقت حزب، اين نكته را برجسته مي سازد كه شناخت رهبري حزب از مضمون ارتجاعيِ روند «رقم خوردنِ» در جريان در كشور و ”گردش به راست“ در آن، خود «از دلايل اصلي اين حمله [يورش و دستگيري هاي وسيع] بوده است»!
اين روند را رفيق سيامك چنين برمي شمرد: «بحث در مورد شکست ارتقاي مرحله سیاسی انقلاب به مرحله اقتصادی اجتماعی قبل از ضربه به حزب شروع شده بود و وجود این بحث در رهبری حزب از دلایل اصلی این حمله بوده است.
رفقا اخگر و پورهرمزان و اندک اندک دیگر رفقا به این نظر رسیده بودند، که شکست انقلاب در گذر به مرحله اقتصادی و اجتماعی در حال رقم خوردن است.»
اسلوب ماترياليستيِ تعيين سياست
اشاره شد كه شناخت ماترياليستي رهبري حزب از روند در جريان را رفيق سيامك يكي از «دلايل اصلي اين حمله» ارزيابي مي كند. ارزيابي اين رفيق سويه هاي مختلفي دارد كه به نظر نگارنده براي بحث در باره موضوعي كه بررسي آن وظيفه اين سطور است، آن جنبه ي نظر كه در تائيد درستي و علمي بودن سياست حزب در اين دوران قرار دارد، از اين رو پراهميت است، زيرا قابل شناخت مي سازد كه ارتجاع داخلي و خارجي با هشياري طبقاتي خود به اين نتيجه رسيده بود كه سياست قاطعِ انقلابيِ حزب، روند انقلاب را به سوي هدف تعميق آن به پيش مي راند و تقويت مي كند.
توجه به هشياري دشمن طبقاتي به برّايي سياست حزب توده ايران، به معناي احساس خطري است كه دشمن طبقاتي داراست كه در تاييد درستي سياست حزب است! اين سياست انقلابي از دو سو پراهميت است:
اول- مبارزه ي هدفمندي را دنبال مي كند كه جهت آن تعميق انقلاب و ارتقاي آن به مرحله اقتصادي- اجتماعي است! دوم- نكته اي كه براي بحث حاضر بايد به ويژه برجسته گردد، اسلوب تعيين هدف در اين سياست انقلابي است! يعني شيوه ي ماترياليست ديالكتيكي كه قادر شده بود شرايط پيش رفت در جهت تحقق بخشيدن به هدف را ايجاد سازد و اين روند را به پيش براند و تقويت كند.
پرسشي كه اكنون مطرح است، اين پرسش است كه اين اسلوب ماترياليست ديالكتيكي به طور مشخص به چه معناست؟ چگونه مي توان آن را حتي در يك بررسي تاريخي در يك مقاله بازتوليد نمود و نحوه ي عملكرد آن را دريافت و درك كرد؟ پاسخ چنين است: اين شيوه عبارت بود از پشتيباني كردن از ”چپ“ترين مواضع نزد ”رهبري انقلاب“ در مقابل مخالفان ”راست گرا“! بودند افرادي كه اين سياست را درنيافتند و يا اكنون نيز در نمي يابند و آن را ”دنباله روي از خميني“، ”باور بيش از حد به خميني“ و امثال آن مي نامند. اما درك عمق علمي و انقلابي اين شيوه عملكرد، چندان مشكل نيست!
عمق علمي و انقلابي اين شيوه از اين طريق به اثبات مي رسد، كه هم سويي ”چپ“ترين مواضع را با منافع وسيع ترين لايه هاي محروم و زحمتكش نشان مي دهد، و آن را مستدل مي سازد و درواقع به ميانجي ميان اين مواضع و درك توده ها از منافع خود بدل شود!
هدف اين سطور بررسي اين سياست علمي نيست كه خود امري پراهميت را در شرايط كنوني نيز تشكيل مي دهد. براي نمونه، دفاع همه جانبه و وسيع و پراستدلال و مبارزه جويانه از خواست دستمزد ٥ر٣ ميليوني طبقه كارگر به مثابه منافع مشترك همه زحمتكشان، كمك است براي درك ضرورت مبارزه ي سراسري در رشته هاي متفاوت و اعلام همبستگي آن ها از يكديگر در كشور. اين نكته در اين سطور موضوع بررسي نيست كه اما به نوبه نكته پراهميتي را در مبارزه تبليغي و ترويجي حزب توده ايران در دوران كنوني ايفا مي كند و بايد به آن بيش تر پرداخت!
همان طور كه اشاره شد، هدف نشان دادن مضمون مادي- عيني (ماترياليستي) بودن سياست علمي حزب توده ايران در آن دوران است كه امروز نيز به قوت خود باقي است. درك سرشت مادي- ماترياليستي سياست حزب، براي مبارزه ي امروزِ توده اي ها نيز پراهميت است.
مشخصه اين سياست علمي- انقلابي عبارتست از:
١- تعريف از انقلاب به مثابه مرحله ملي- دموكراتيك! اين دستاورد بزرگي براي انديشه ماركسيستي- توده اي در آن دوران و اكنون است كه تنها بر پايه درك آن و پذيرش آن، درك عمق علمي- عيني (ماترياليستي) سياست گذشته و كنونيِ حزب توده ايران ممكن مي گردد، ارزش كوشش تئوريك- نظري و پراتيك- عملكردي رهبران آن روز و امروز حزب توده ايران شناخته و درك مي شود!
٢- مشخصه ديگر اين سياست، تعيين هدف مشخصي كه مرحله انقلاب را به ثمر مي رساند است. به عبارت ديگر كوشش براي برقراري هژموني انقلابي ترين طبقه در انقلاب.
هدف و شيوه ي كه موفقيت سياست حزب توده ايران را در آن دوران تضمين مي كرد – زنده ياد طبري در چنين مواقع از واژه «اسلوب» و نه شيوه استفاده مي كند -، از اين رو براي تك تك توده اي ها قابل لمس و درك بود و هست، زيرا واقعيتِ سياست جسورانه، صادقانه، به سخني ديگر انقلابي حزب را به مثابه ي سياستي درك شده و جا افتاده و پا قرص كرده نشان مي داد و مستدل مي ساخت. مطالعه روزانه ي ”نامه مردم“ را براي دوست و مخالف و حتي دشمن به نيازي مبرم تبديل مي كرد. روزنامه اي كه زنده ياد منوچهر بهزادي، به قول خودش، در «اطاق زندان»ش در «١٦ آذر» روزانه بازتوليد مي كرد.
مبارزه ي يك پارچه رهبري و بدنه حزب در سراسر ايران از چنين چشمه ي شناخت تئوريك و پراتيك انقلابي برخوردار بود و توده اي ها را بر آن مي داشت، با مبارزه ي خود، موتور شبانه روزي پيشرفت روند انقلاب باشند! موفقيت اين سياست را همه در كارخانه، دانشگاه، ميان زنان و جوانان مي ديدند و آيت الله …، رئيس قوه قضايه آن دوران نيز به آن معترف بود.
با آن چه گفته شد، اجتناب ناپذير بودنِ پافشاري بر پايبندي به بررسي ماترياليستي (نه ذهن گرايانه) از پديده ها توسط انديشه ماركسيستي- توده اي قابل شناخت و درك مي گردد كه بايد با اسلوب ديالكتيكي عملي گردد.
”راه توده“ با شيوه ي متافيزيكي در جستجوي ”اشتباه رهبري“!
در هر دو مقاله ي پيش گفته مي توان نگرش ماترياليستي به واقعيتِ برشمرده را در بيان و استدلال دنبال نمود. در ادامه اين سطور اسلوب بررسي مقاله اي هدف است كه به چنين اسلوبي پايبند نيست. به سخني ديگر، دو مشخصه برشمرده در سطور پيش را دارا نيست!
نشان دادن پايبند نبودن انديشه طرح شده در مقاله ”راه توده“ به اسلوبي كه پايبندي به آن، محك شناختِ ماركسيستي- توده اي بودن انديشه است، هدف اين سطور است! فقدان اين پايبندي موجب «گم شدن» مضمون انتقادي در اين مقاله مي شود كه در آن مي تواند حتي هسته هاي درستي نيز وجود داشته باشد.
منظور مقاله ي «پاسخ به يك سوال» است كه در شماره ٥٥٧ ”راه توده“ (٣ تير ١٣٩٥) انتشار يافته و مايل است «فرصت هائي كه پيش از يورش، رهبري حزب از دست داد» را نشان دهد! لابد با اين هدف نشان دهد كه از آن براي مبارزه آينده ي آموحته شود!؟
آن چه كه در بررسي مضمون اين مقاله امري جنبي نيست، عنواني است كه براي آن انتخاب شده است: «فرصت هائي كه پيش از يورش، رهبري حزب از دست داد»!
البته مشكل در اين نيست كه ما به جستجوي اشتباه هاي مشخصِ «رهبري» بپردازيم. برعكس، اين ضروري است، تا بتوان از آن ها به طور مشخص به آموزش پرداخت! آن چه اما نمي توان با آن موافق بود، كوشش ژورناليستي در طرح پرسش براي ايجاد جو عليه «رهبريِ» وقت حزب توده ايران است كه هدف اصلي آن سياست علمي برشمرده حزب توده ايران در اين دوران است!
پاره كردن حزب توده ايران به «رهبري» و «بدنه»، اقدامي عليه مصالح عاليه حزب توده ايران است!
اين كوشش، دانسته يا ندانسته گام گذاشتن بر صحنه اي است كه دشمن طبقاتي مي گشايد و مداوم به آن دامن مي زند! بديهي است كه دشمن طبقاتي كه چوب موفقيت سياست يك پارچه ي نظري و عملكرد جمعي توده اي ها را در دوران انقلاب به تن خود احساس كرده است، مي كوشد تاريخ اين دوران مبارزاتي را خدشه دار ساخته و آن را از كف توده اي ها و نسل هاي آينده آن بربايد!
ارتجاع به اين سياست خود هيچ گاه نقطه اتمامي نخواهد گذاشت، همان طور كه در ارتباط با انبوهي از همين نمونه ها حتي از گذشته هاي دور، سياست ايجاد شك و ترديد و پاره پاره كردن حزب و در برابر هم قرار دادن توده اي ها و رهبري را هنوز دنبال مي كند! اگر او نكند، چه كس بايد به اين سياست عمل كند؟
حزب كمونيست چين، هنوز هم عكس مافوق بزرگ ”مائو“ را از ميدان ”سرخ“ در شهر پكن دور نكرده است! چرا؟ زيرا خوب مي داند كه دستاوردهاي ”مائو“ در سال هايي كه در اوج توانايي انقلاب را به پيش برده است، دستاورد طبقه كارگر، دهقانان و روشنفكران چين، دستاورد نيروهاي ترقي خواه آن، آري تاريخ حزب كمونيست چين است كه بايد بزرگ داشت. بررسي علل اشتباه ها كه به منظور آموختن از آن ها ضروري است، بررسي شرايطي است كه اشتباه را به رهبري و كل حزب تحميل مي كند! از اين طريق جستجوي علل اشتباه ها خود به دستاورد براي تاريخ حزب بدل مي شود و نه از طريق لجن پراكني به رهبران!
دشمن طبقاتي مي خواهد اشتباه را، به مثابه كليت تاريخ مبارزات حزب طبقه كارگر بنمايد! بزرگ نمايي نقش رهبران در اشتباه ها توسط ارتجاع، با هدف جلوگيري از شناخت شرايط حاكم دنبال مي شود. امري كه در عنوان مقاله ”راه توده“ نيز بازتابي مطلق گرانه يافته است!
از اين رو است كه حفظ و بزرگ داشت دستاوردها و موفقيت هاي جنبش توده اي وظيفه توده اي ها است. هيچ توده اي صادقي نبايد به صحنه مورد نظر دشمن پا بگذارد! حتي در شكل طرح پرسش در باره اشتباه ها! آيا چنين نيست؟!
درك شرايطي كه تحت تاثير آن، گويا «رهبري حزب فرصت هائي [را] پيش از يورش از دست داد»، وظيفه يك بررسي علمي- تاريخي است. بررسي اين شرايط، يك بررسي ماترياليستي- عيني است! اين به معناي قابل درك ساختن شرايط پديدار شده اشتباه است و نه نسبت دادن آن به اين و آن فرد! ما به چنين بررسي اي نياز داريم، زيرا بايد زواياي تاريخ مبارزات طبقه كارگر و گردان آگاه و سازمان يافته آن روشن باشد، تا بتوان از آن آموخت و جايي براي سواستفاده دشمن طبقاتي باقي نگذارد!
«پاسخ به يك سئوال» كه عنوان نوشتار در ”راه توده“ است، مي تواند در روشن سازي تاريخ حزب توده ايران كمك باشد. اين اما پرسشي مشروط است، مشروط به آن است كه آيا ما با اسلوب ماترياليستي به بررسي ديالكتيكي شرايط مي پردازيم، و يا خير! ببينيم، موفقيت در اين زمينه در اين مقاله در چه سطحي است؟ ببينيم بررسي تا چه اندازه ماترياليستي و عين گرا و پايبند به اسلوب ديالكتيكي است؟
”راه توده“ چه مي گويد؟
مقاله ”راه توده“، ٣٠ خرداد ٦٠ را مرز ميان دو دوره ارزيابي مي كند. سياست حزب توده ايران را در دوران پيش از اين تاريخ «درست» و «دقيق» ارزيابي مي كند: «سياست حزب تا دوران پيش از ٣٠ خرداد بدرستي و بدقت بر اين پايه بود كه حفظ آزادي هاي موجود مسئله عمده است و بدين منظور بايد از تشنج و درگيري كه مي تواند به اين آزادي ها لطمه وارد كند، با تمام نيرو خودداري كرد.» (تكيه از ف ع)
به سخني ديگر، مقاله با بيان غيردقيق و غيرصريح خود، سياستي را مورد تائيد قرار مي دهد كه پيش تر به عنوان مبارزه براي ارتقاي انقلاب از سطح سياسي به اقتصادي- اجتماعي توسط رفيق سيامك توضيح داده شد كه با برجسته ساختن اهداف ملي- دموكراتيك انقلاب و كوشش براي پرشمار ساختن «قشون مدافع» آن ها به مورد اجرا گذاشته شده است. دفاع از اين سياست، اين موضع، نكته عين گرا و مثبت در مقاله ”راه توده“ را تشكيل مي دهد، ولي همان طور كه نشان داده خواهد شد، ناپيگير است.
جمله پراهميت در مقاله كه در همين پاراگراف مطرح مي شود، و نقطه پايانِ روند ماترياليستيِ بررسي را در مقاله تشكيل مي دهد، اين جمله است كه «حزب توده ايران … اما در مجموع نتوانست اين چرخش به راست را در استراتژي [؟!] سياسي خود بگنجاند و تاكتيك هاي متناسب با اين چرخش را اتخاذ كند.»
همان طور كه ديده مي شود، مقاله نه تنها در جستجوي «تاكتيك هاي متناسب» عليه چرخش به راست در روند انقلاب در سياست حزب است، بلكه مساله «استراتژي سياسي» حزب را نيز مطرح مي سازد!
مقاله اما متاسفانه با دقت ضرور مساله «استراتژي سياسي» را تعريف نمي كند و توضيح نمي دهد. به سخني ديگر، به اين پرسش پاسخ نمي دهد كه آيا مرحله انقلاب را كماكان مرحله ”ملي- دموكراتيك“ ارزيابي مي كند كه حزب چنين كرده است و سياست خود را مستدل ساخته و در اسناد پلنوم هفدهم نيز بر آن صحه گذاشته است كه بعد از تاريخ ٣٠ خرداد برگزار شد؟ يا واژه «استراتژي سياسي» بايد مفهوم ديگري را تداعي كند؟! (سكوت در باره تعريف مرحله انقلاب نكته اي است كه در تمام مقاله هاي ”راه توده“ و ديگر جريان هاي از قبيل ”عدالت“ و ”مهر“ و ديگران نيز ديده مي شود كه بايد به آن به طور مجزا پرداخت، و پرداخته هم خواهد شد! بازگرديم به صحبت اصلي و بررسي موشكافانه مقاله ي كنوني ”راه توده“)
اين كه گفته شد «استراتژي سياست» حزب را مقاله تعريف نمي كند، همه جوانب نظر مقاله را در بر نمي گيرد. در اين بيان، اين واقعيت آگاهانه و موقتاً از مدنظر دور شده است، كه مقاله ي ”راه توده“ واقعاً هم در جستجوي «استراتژي» جديدي است كه گويا مي توانسته مانع «از دست دادن فرصت ها باشد، [اگر] رهبري حزب» آن را اتخاذ نموده بود! استراتژي اي كه تعريف جديدي از مرحله انقلاب را ضروري كرده – كه مقاله در باره آن سكوت مي كند -. استراتژي اي كه گويا مي تواند انقلاب را به پيروزي برساند؟ يورش به حزب را ناممكن سازد؟ و امثال آن …
مقاله اين هدف را با ناروشن گذاشتن مضمون ”استراتژي“ و ”تاكتيك“ دنبال مي كند كه در زير به آن بازمي گردم.
آزادي وسيله يا هدف؟
سويه ديگر در اين مقاله كه سويه تعيين كننده در آن است، زيرا بررسي را از يك بررسي ماترياليستي كه مي توانست در تداوم خود به برخي نتايج مثبت نيز دست يابد، نهايتاً و بدون ”اگر“ و ”اما“ به بررسي ي ذهن گرا تبديل مي كند، يعني مسكوت گذاشتن تعـريـف استراتژي اي است كه گويا بايد اتخاذ مي شد!
هدف استراتژي آن روز و امروز حزب (در مصوبه هاي كنگره ششم ١٣٩١)، به ثمر رساندن ”مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب“ است كه انقلاب سوسياليستي نيست، اما ديگر انقلاب ”بورژوا- دموكراتيك“ هم نيست! در اين مرحله، نيروهاي متفاوتي در انقلاب شركت دارند كه در يك ”اتحاد“ ناپايدار قرار گرفته اند و در وحله نخست براي برقراري هژموني خود مي كوشند.
حزب توده ايران به درستي مي داند كه تنها با برقرار شدن هژموني پيگيرترين و انقلابي ترين طبقه، پيروزي انقلاب تضمين مي شود. مبارزه حزب در جهت تحقق بخشيدن به اين هدف استراتژيك قرار دارد! كدام «استراتژي سياسي» ديگر را بايد حزب طبقه كارگر ايران اتخاذ كند، تا «فرصت ها را رهبري آن از دست ندهد»؟ (نظريه ”راه توده“ كه بايد از لايه معيني از بورژوازيِ حاكم دنباله روي نمود، نظري شناخته شده است كه موضوع بررسي در اين سطور نيست، كه اما در ارتباط مستقيم است با سكوت ”راه توده“ و ديگران در باره مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب و همچنين پذيرش ”آزادي“ به مثابه هدف! به سخني ديگر، حذف سرشت طبقاتي ”آزاديِ بورژوازي“! به طور مجزا به اين مباحث پرداخته خواهد شد! بازگرديم به بحث اصلي!)
مساله عمده بودن تعريف مرحله انقلاب را ”راه توده“ از اين طريق از كنارش مي گذرد كه از يك سو «حفظ آزادي ها موجود» را جانشين تعريف علمي حزب از مرحله انقلاب مي كند! به سخني ديگر، وسيله و اهرم – يعني «آزادي ها موجود» – را براي مبارزه به منظور دستيابي به هدف استراتژيك، به عنوان «هدف استراتژيك» جديد عنوان مي كند!
اهرمي كه البته واقعاً هم «مسئله عمده است»! امـا «هدف استراتژيك» نيست! بلكه اهرم و وسيله اي است كه دفاع از آن، «مسئله عمده» را براي پيش برد سياست استراتژيك حزب به منظور برقراري هژموني طبقه كارگر در رهبري انقلاب (بخوان) ارتقاي انقلاب از مرحله سياسي به اقتصادي- اجتماعي تشكيل مي دهد، و لذا بايد با تمام توان آن را حفظ كرد، پس بايد با اقدامات «تشنج و درگيري آفرين» مخالفت كرد، در برابر آن ايستاد! ازجمله از اين رو ايستاد كه هميشه روشن نيست كه اقدامات «تشنج و درگيري آفرين» از روي ناداني است و يا برنامه و سناريوي تنظيم شده در «انديشكده»هاي دشمن داخلي و خارجي است كه به مورد اجرا گذاشته مي شود!
ذهن گرايي اسلوبي
همان طور كه اشاره شد، ارايه ندادن يك تعريف علمي از استراتژي مورد نظر خود، يك سوي ذهن گرايي را در مقاله ”راه توده“ تشكيل مي دهد كه مي كوشد با سكوت از كنار آن بگذرد! اين نكته اما هنوز نكته ي جنبي را در مقاله تشكيل مي دهد! سويه ي مهم تر، اين سويه است كه نشان دادن و اثبات آن، هدف مركزي بررسي در اين سطور است. اين سويه درواقع هم كنه اصلي برداشت ذهن گرايانه را در مقاله تشكيل مي دهد.
ببينيم اين ذهن گرايي اسلوبي در مقاله چگونه طرح و چگونه با انواع بازي هاي ژورناليستي به خورد خواننده داده مي شود، يا دقيق تر، كوشش مي شود به خورد خواننده داده شود!
به نظر ”راه توده“، بايستي حزب توده ايران پس از ٣٠ خرداد ٦٠، «سياستي كه تا قبل از آن درست بود» را ترك مي كرد، و با توجه «به شرايط نوين، لازم بود با تحولات هماهنگ شده و جنبه تهاجمي به خود مي گرفت»! (تكيه از ف ع) به سخني ديگر، بدون ارايه يك تعريف از «استراتژي سياست» جديد براي حزب توده ايران بعد از ٣٠ خرداد، ”راه توده“ پيشنهاد مي كند كه حزب توده ايران مي بايستي تاكتيك هاي جديدي اتخاذ مي كرد، تا در سايه آن ها گويا «رهبري فرصت هائي را از دست» نمي داد. (اين «فرصت ها» در هيچ جايي تعريف نمي شود!؟ كدام فرصت ها؟) با بياني ديگر، حزب طبقه كارگر مي بايستي به جاي مبارزه با كوشش براي ايجاد «تشنج و درگيري» كه تاكنون دنبال مي كرد، اكنون به تاكتيك «تهاجمي» دست مي زد و از اين طريق «با تحولات هماهنگ شده و جنبه تهاجمي به خود مي گرفت.» (آيا ”راه توده“ با اين سخنان، درواقع براي شرايط كنوني در ايران اين هدف را دنبال مي كند، كه به حزب توده ايران توصيه بكند، كه از هدف به ثمر رساندن مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب چشم بپوشد و با پذيرش ”آزادي“ به مثابه تنها آماج، خواست ”عدالت اجتماعي“ را از برنامه مبارزاتي خود حذف كند و به دفاع از دولت روحاني بپردازد، موضوعي است كه مي توان به طور مجزا به آن پرداخت!)
مقاله هنوز به عمق مرداب ذهن گرايي نرسيده است!
آن ها كه با عنوان شعر زندان زنده ياد احسان طبري، دبير كميته مرزي حزب توده ايران آشنا هستند: ”بر مرداب تن، نيلوفر انديشه مي رويد!“، مي دانند كه از عمق مرداب ذهن گرايي، نيلوفر انديشه نمي رويد تا به نيروي مادي بدل شود! آن طور كه در شعر رفيق طبري ترسيم مي گردد! در اين استعاره زيبا و استه تيك، جفت ”تن“ و ”انديشه“، جفت ديالكتيكي اي را تشكيل مي دهد كه وحدت ”ذهن و عين“ را قابل شناخت و درك مي سازد.
در عمق مرداب ذهن گرايي در مقاله ”راه توده“ – همان طور كه نشان داده خواهد شد-، هيـچ انديشه اي پرداخته نمي شود، هيـچ پيشنهادي ارايه نمي گردد، هيـچ دورنمايي ديده و بيان نمي شود، و سربلند نمي كند، و اين وضع، اتفاقي نيست! اتفاقي نيست كه به قول رفيق طبري، انديشه ي جدا و منفرد شده از تعريف ماترياليستيِ مرحله انقلاب از سير و سياحت خود با دستي خالي باز مي گردد! ببينيم چگونه!
در عين حال ببينيم كه چگونه انديشه اي كه مي تواند حتي صادقانه طرح شود، هنگامي كه اسلوب ماترياليستي ارزيابي از واقعيت را ترك مي كند، تنها «غرقگي» نصيب ش مي شود. «غرقگي»، واژه اي كه رفيق طبري در شعر ديگر زندان براي نشان دادن بي هودگيِ ذهن گراييِ تاريخيِ انسان به كار مي برد، آن جا كه در شعر ”فرسايش در خزان“ مي گويد: «و ما [انسان] آب در هاون كوفتيم ساليان، آسمان را شيار مي زديم و زمين را به آيش رها، … از پهنه كبود دريا جز غرقگي نصيب مان نبود …».
آري، در انديشه طرح شده در مقاله ”راه توده“، واقعيت عيني و ذهن جستجوگر وحدت نمي يابد! ذهن گرايي مطلق شده و «دست خالي» ناشي از آن، بر مضمون مقاله حاكم است! هيچ مورد مشخص براي «فرصت» بيان نمي شود، هيچ پيشنهاد مشخص براي «تهاجم» مطرح نمي گردد!
مقاله در دو صفحه از ٦ صفحه خود، ضرورت «جنبه تهاجمي» گرفتن تاكتيك هاي حزب توده ايران را بعد از ٣٠ خرداد به مثابه «استراتژي سياست» نوين مطرح مي سازد كه اما خجولانه از كنار بيان صريح آن مي گذرد، هيچ نمونه مشخص و هيچ پيشنهاد قابل درك و قابل بازتوليد را مطرح نمي سازد!
در صفحه ششم، اين واقعيت چنين مطرح مي شود: «اما پس از ٣٠ خرداد و اعلاميه جنگ مسلحانه با رژيم توسط مجاهدين خلق … يك سياست تهاجمي جديدي در جامعه لازم بود تا بتواند ضرورت آزادي حزب را در كنار كل آزادي ها به حاكميت و بعنوان يكي از دستاوردهاي انقلاب تحميل كند.» (كلي گويي توخالي!)
مقاله بلافاصله «منظور از تهاجم» را تدقيق مي كند كه «از نوع مجاهديني نيست. بلكه سياستي تهاجمي براي تحميل علنيت حزب در همان چارچوب مشي درست دفاع از انقلاب مورد نظر است»! (كلي گويي توخالي!)
بحث بر سر اين است كه انديشه فرو رفته تا عمق مرداب ذهن گرايي، هيچ پيشنهاد مشخصي، تاكيد مي شود، هيـچ پيشنهاد مشخصي براي سياست «تهاجمي» مطرح نمي سازد. نه شكلي از چنين «تهاجمي» بيان مي شود، و نه مضموني براي اين پيشنهاد تعريف مي گردد! باور كردني نيست، اما واقعيت است، كه انديشه ذهن گرا قادر است نه براي آن روز و نه براي امروز پيشنهادي مشخص ارايه دهد و تعريفي علمي از وظيفه در پيش رو بيان دارد!
به طور مشخص سياست «تهاجمي» چگونه سياستي است؟ چند مرحله دارد؟ در كدام مرحله به سطح «مجاهديني» مي رويد؟ و … دست انديشه ذهن گرا در مقاله، به كلي خالي است! نه مي تواند مضموني براي «فرصت هايي كه پيش از يورش رهبري حزب از دست داد» بيان كند و نه مي تواند امروز جايگزيني براي پيشنهادِ تشكيل جبهه ضد ديكتاتوري ارايه دهد كه شعار تعريف شده حزب در پيش از انقلاب بهمن ٥٧ نيز بود و يكي از مصوبه هاي پراهميت ششمين كنگره حزب را نيز تشكيل مي دهد (٣).
آن چه باقي مي ماند، بازي ”راه توده“ در صحنه ي شناخته شده ي مورد نظر دشمن طبقاتي است: پاره پاره كردن يك پارچگي حزب توده ايران! ايجاد شك و ترديد در باره تعريف مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب و مورد پرسش قرار دادن وظيفه براي برقراري هژموني انقلابي ترين طبقه به منظور به ثمر رساندن انقلاب!
در دو مقاله اي كه در آغاز از آن صحبت شد، رفيق سيامك و همچنين نگارنده بر پايه شرايط ي كه پس از انقلاب بهمن در ايران برقرار بود، در باره اهداف ملي- دموكراتيك انقلاب بهمن و روند ناتمام آن و سير قهقرايي «در حال رقم خوردن» آن و همچنين در باره «اشتباه كلان»ي صحبت كرديم كه با «نقض شرايط ادامه كاري فعاليت حزب طبقه كارگر در شرايط بحراني كه نزديك شدن و حتي آغاز آن را خود اعلام مي كرد»، همراه شد.
نتيجه گيري ماترياليستي از اين اشتباه نيز روشن و عيني و يالكتيكي است: «هيچ گاه نمي بايست حزب در وضعي قرار داشته باشد كه يك گروه جانشين رهبري حزب، خارج از دسترسي دشمن طبقاتي وجود نداشته باشد.» (همانجا ٢)
١- مقاله شماره ٢٥، ٢٧ خرداد ٩٥ تفهیم مفاهیم مارکسیستی یک گام به جلو در راه تفاهم میان ”قشون زحمتکشان“، تضاد اصلی، تضاد میان مردم با روبنای ولایتی و زیربنای اقتصادی نولیبرال! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2779
٢- مقاله شماره ٢٢، ٢٠ خرداد ٩٥ پیام جانبدار دوستی، «در جستجوی مرواریدی که گم شده» (ا ط)، اشتباه و پیامد آن! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2768
«همه اين سخنان در دفاع از خط مشي انقلابي آن دوران حزب توده ايران كه براي شرايط كنوني نيز صدق مي كند، به معناي رد اين نكته نيست كه حزب ما دچار اشتباه، آري اشتباه كلان در اين دوران نشده است. بدون ترديد نقض شرايط ادامه كاري حزب طبقه كارگر در شرايط بحراني كه نزديك شدن و حتي آغاز آن را خود اعلام مي كرد، اشتباهي كلان است. هيچ گاه نمي بايست حزب در وضعي قرار داشته باشد كه يك گروه جانشين رهبري حزب، خارج از دسترسي دشمن طبقاتي وجود نداشته باشد.»
٣- نگاه شود به مقاله ي شماره ٥، ١٣٨٧، ”شعار ضد ديكتاتوري، شعاري امروزين“ http://www.tudehiha.com/?p=264&lang=fa