استعمار نوليبرالى‏ چنگال استعمار نوليبرال بر تن عراق

image_pdfimage_print

مقاومت مردم عراق عليه تصويب قرارداد مخفى‏ بين دولت عراق و متجاوزان آمريكايى‏، كه چندى‏پيش افشا شد، در روزهاى‏ اخير شدت گرفته است. قرار است در روزهاى‏ آينده اين قرارداد در مجلس عراق مطرح و تصويب گردد.
مضمون اين قرارداد، اعمال برنامه استراتژيك سياسى‏ امپرياليسم آمريكا است، كه ازجمله ميهن ما را نيز مورد تهديد جدى‏ قرار مى‏دهد. هدف اين برنامه استراتژيك كه طراح آن زبيگنيو برژينسكى‏، مشاور امنيتى‏ كارتر، رئيس جمهور وقت آمريكا است، تقسيم كشورهاى‏ جهان به واحدهاى‏ قومى‏- مذهبى‏ است، با اين هدف كه اين كشورها قادر به حفظ استقلال خود نباشند.
امپرياليسم آمريكا حمله و اشغال عراق را نه با هدف «برقرارى‏ دمكراسى‏» و ديگر ادعاهاى‏ دروغين به‏مورد اجرا گذاشته است، بلكه هدف واقعى‏، تقسيم و تجزيه عراق و ايجاد پايگاهى‏ دائمى‏ براى‏ خود در اين كشور است، ازجمله با هدف تهديد ايران به سرنوشتى‏ مشابه. قرارداد مخفى‏ امضا شده بين دولت عراق و امپرياليسم آمريكا درباره احداث چندين پايگاه نظامى‏ در اين كشور، ازجمله در نزديكى‏ مرزهاى‏ ايران و همچنين اهداى‏ حق كاپيتولاسيون نه تنها به آمريكايى‏ها، بلكه همچنين به كارمندان همه شركت‏هايى‏ كه از طرف آمريكا در عراق به كار گمارده مى‏شوند و يا دستورات آمريكايى‏ها را در اين كشور به مورد اجرا در مى‏آورند، نشانى‏ از عمق خطر وابستگى‏ عراق اشغال شده  به امپرياليسم آمريكا مى‏باشد. از اين‏رو مقاومت مردم عراق در برابر اين تجاوز استعمارى‏ به حقوق قانونى‏ و حق حاكميت آنان مورد پشتيبانى‏ هر ميهن‏دوست بوده و همبستگى‏ با مردم عراق به وظيفه روز ميهن‏دوستان ايرانى‏ تبديل شده است.

درعين حال سرنوشت عراق به روشنى‏ نشان مى‏دهد كه اميد به كمك خارجى‏ امپرياليستى‏ داشتن براى‏ دفع نابسامانى‏هاى‏ داخلى‏، چه پيامدهاى‏ سنگينى‏ براى‏ سرنوشت كشور و مردم آن در بر دارد. نبرد طبقاتى‏ در جامعه را بايد با امكانات داخلى‏ و همبستگى‏ جنبش‏هاى‏ آزاديبخش و نيروهاى‏ ترقى‏خواه در جهان به پيش‏برد و به پيروزى‏ رساند.

نتيجه‏گيرى‏ براى‏ ميهن‏دوستان ايرانى‏ از برنامه امپرياليستى‏ تنها كوشش براى‏ ايجاد شرايطى‏ مى‏تواند باشد، كه دفاع از استقلال و تماميت ارضى‏ ايران را ممكن مى‏سازد. دفاعى‏ كه بدون پشتوانه ميليونى‏، آگاهانه و جانبازانه مردم ممكن نيست. برنامه‏اى‏ كه بدون برقرارى‏ آزادى‏هاى‏ دمكراتيك و قانونى‏ و حفظ سرمايه‏هاى‏ ملى‏ و برپايى‏ اقتصادى‏ ملى‏ و دمكراتيك ممكن نخواهد شد.
تسليم سرمايه‏دارى‏ حاكم به خواست‏ها و دستورات امپرياليسم در اجراى‏ برنامه نوليبرال ”خصوصى‏و آزادسازى‏ اقتصادى‏“، نهايتاً جز تبديل ايران به مستعمرهِ نوليبراليستى‏ كشورهاى‏ امپرياليستى‏ پيامدى‏ نخواهد داشت.
ازاين‏روست كه مبارزه ضدامپرياليستى‏ مردم ايران مى‏تواند تنها توامان با مبارزه عليه ديكتاتورى‏ سرمايه‏دارى‏ حاكم و مجرى‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏ به سرانجامى‏ در خدمت منافع مردم نايل شود. تنها از اين طريق امكان مقاومتى‏ ملى‏ و انقلابى‏ در برابر برنامه جنايتكارانه امپرياليسم وجود دارد، كه هدف آن، گرفتار ساختن ميهن ما در چنگال برنامه نواستعمارى‏ و نوليبرالى‏ خود است. ضرورت برپايى‏ جبهه ضدديكتاتورى‏ و ضدامپرياليستى‏ در ايران، از نتيجه‏گيرى‏ واقع‏بينانه و درك هشيارانهِ شرايطى‏ ناشى‏ مى‏شود كه به كشور همسايه ما عراق تحميل شده است. جبهه‏اى‏ كه در آن كليه نيروهاى‏ ملى‏ و ضدامپرياليست و آزاديخواه شركت خواهند كرد، ازجمله آن نيروها و شخصيت‏هاى‏ انقلابى‏ در حاكميت و پيرموان آن، كه به سرنوشت ايران علاقمند مى‏باشند.

در زير، برگردان مقاله‏اى‏ در اختيار خواننده قرار داده مى‏شود كه در نشريه دفاتر ماركسيستى‏ در آلمان (٣، ٢٠٠٨) مقاله‏اى‏ تحت عنوان ”قلعه نظامى‏ قدرت“ توسط Joachim Guilliard منتشر شده است، درباره ”استعمار نوليبرالى‏ عراق“.

چگونه چنگال استعمار نوليبرال به تن عراق فرو مى‏رود
در اواسط آوريل ٢٠٠٨ كارهاى‏ ساختمانى‏ براى‏ ايجاد سفارتخانه جديد ايالات متحده آمريكا در بغداد پايان يافت. مجموعه‏اى‏ كه به طول بيش از يك كيلومتر و با عرضى‏ قريب به ٤٠٠ متر  و با ٢٧ ساختمان مختلف در ساحل دجله ايجاد شده است، مجموعه‏اى‏ كه سنخيتى‏ با يك سفارتخانه معمولى‏ ندارد. قلعهِ نظامى‏اى‏ است كه بمنظور پاسخ به نيازهاى‏ ساكنان آن، داراى‏ كارخانه برق و موسسه تهيه آب آشاميدنى‏ بوده و در درون ”فضاى‏ سبزى‏“ كه با ديوارهاى‏ بلند و با محافظت ويژه در قلب بغداد ايجاد كرده‏اند، قرار دارد. بيش ٥٥٠٠ ديپلومات، كارمند، نيروهاى‏ امنيتى‏ وغيره قرار است از ماه مه در آن به انجام وظيفه مشغول شوند. براى‏ قريب به يك پنجم كاركنان، مجموعه داراى‏ خانه‏هاى‏ مطمئن در برابر بمب بوده و همچنين داراى‏ امكانات لوكس، همانند رستوران‏ها، سينماها و يا استخر شنا نيز مى‏باشد.
برپا داشتن يك چنين مجموعه ساختمانى‏، شش‏بار بزرگ‏تر از مجموعه سازمان ملل در نيويورك و ده‏بار بزرگ‏تر از بزرگ‏ترين سفارتخانه آمريكا در جهان كه در پكن قرار دارد، ده‏ها بار بيش از توضيح‏هاى‏ مفصل درباره اهداف و برنامه‏هاى‏ ايالات متحده آمريكا براى‏ عراق و منطقه سخن مى‏گويد.
اگر هيچ كسى‏ وجود ندارد كه وضع در عراق را فاجعه‏بار نداند، اما هيچ سياستمدار و يا دستگاه خبررسانى‏ هم وجود ندارد كه سياست ايالات متحده را در عراق بطور اساسى‏ نادرست اعلام كرده باشد. اين امر مورد تائيد قرار مى‏گيرد، كه عراق داراى‏ وضعى‏ متزلزل هست، اما گويا از استقلال كلى‏ برخوردار بوده و تنها بايد دولت آن مورد حمايت قرار گيرد تا در كوشش براى‏ برقرارى‏ كنترل بر كشور، موفق گردد. حتى‏ بخشى‏ از نيروهاى‏ چپ نيز برنامه مورد نظر آمريكا را براى‏ ”روند سياسى‏“ در جريان، بدون همتا مى‏دانند. روند سياسى‏اى‏ كه هدف آن ايجاد عراقى‏ است كه اگر دمكراتيك نيست، اما لااقل از ثبات برخوردار مى‏باشد. همه مخالفان سياست آمريكا  خرابكارانى‏ به نظر مى‏رسند كه مانع پيشرفت روند رشد ترقى‏خواهانه عراق بوده و آنطور كه نمايندگان حزب كمونيست عراق مدعى‏ هستند، حتى‏ با مقاومت خود، حضور ارتش آمريكا را طولانى‏تر مى‏سازند. در پس چنين ارزيابى‏ نه تنها يك برداشت بسيار خاص درباره آنچه در عراق مى‏گذرد، نهفته است، بلكه همچنين حكايت از عدم شناخت اهداف واقعى‏ ايالات متحده در عراق دارد.
براى‏ اغلب عراقى‏ها هيچ ترديدى‏ وجود ندارد كه قرار است ميهن آن‏ها در طول زمان در قيموميت آمريكا باقى‏ بماند. از اين‏رو براى‏ آنان ايجاد قلعه سفارت آمريكا در يكى‏ از زيباترين مناطق بغداد، نمادى‏ است براى‏ آنچه كه در پنج سال گذشته بر سر عراق آمده و هم براى‏ آينده‏اى‏ كه طبق خواست متجاوزين براى‏ آن تدارك ديده شده است.
به قول عبدالله جبار احمد، معاون رئيس دانشكده علوم سياسى‏ دانشگاه بغداد، صدام قصرهاى‏ خود را ايجاد كرده بود كه نمادى‏ از قدرت او و”مكان‏هاى‏ وحشت“ بودند. «اكنون ما شاهد ايجاد شدن قلعه نظامى‏ قدرتى‏ شده‏ايم كه او را سرنگون كرد.»(١)
پرفسور ديگر از دانشكده علوم زيباشناسى‏، مامون الخالدى‏ اضافه مى‏كند، بزرگى‏ سفارتخانه «انعكاس نقشه بزرگى‏ است كه آن‏ها براى‏ عراق و منطقه خاورميانه در سر پرورانده‏اند.» اين نشانى‏ است براى‏ برنامه آنان بمنظور چنگ انداختن بر منابع انرژى‏ و تامين منافع امنيتى‏شان در منطقه. «اين مجموعه عليه مردم عراق ايجاد شده است كه آن‏ها را دشمنان خودشان اعلام كرده‏اند.» نام «قلعه نظامى‏» كه نزد عراقى‏ها متداول شده است، بمعناى‏ قلعه نظامى‏ قدرت است كه متجاوزان در گذشته تاريخى‏ در خدمت حفظ حاكميت خود بر خلق‏هاى‏ بيگانه، ايجاد مى‏كرده‏اند.

روح مغولان زنده شد
عراقى‏ها بلافاصله پس از پيروزى‏ ارتش اشغالگر تحت فرماندهى‏ آمريكا، متوجه عواقبى‏ شدند كه كشور اشغال شده آن‏ها با آن روبرو خواهد شد. اگر بسيارى‏ بودند كه تا آخرين لحظات هم تصور نمى‏كردند كه آمريكا بدون هرنوع اقدام تحريك‏آميزى‏ از جانب عراق، به يك كشور يپشرفته حمله كند، به وحشت به مراتب بزرگ‏ترى‏ دچار شدند، زمانى‏ كه آن‏ها عواقب فروپاشى‏ رژيم قديمى‏ را به چشم خود ديدند. مفسرين عراقى‏ بياد هجوم مغولان در قرن سيزدهم افتادند كه تمدن عراقى‏ها را قرن‏ها به عقب راند. وضع اسفبار ناشى‏ از هجوم مغولان به عراق، همانند حادثه‏اى‏ است كه آن هم قرن‏ها پيش روى‏ داده است.
در تاريخ ١٣ اوت ١٥٢١ فاتحين اسپانيايى‏ كه از نظر تكنيك جنگى‏ غالب بودند، به رهبرى‏ Hernan Cortes و به كمك قبايل خائن محلى‏، مقاومت مردم Tenochtitlan را شكستند و مركز سرزمين Azket ها را به اشغال خود درآوردند. اين واقعه به‏معناى‏ پايان حيات دولت آسكت‏ها نيز بود. اشغالگران تنها به بدست گرفتن قدرت قانع نبودند. روزهاى‏ متوالى‏ دست به غارت و چپاول و آتش‏سوزى‏ زدند كه در اثر آن، نه تنها ساختمان‏هاى‏ مجلل سرزمين آكست‏ها نابود شدند و ارزش‏هاى‏ معنوى‏ و فرهنگى‏ مردم آكست ازبين رفتند، بلكه همچنين تمام بناهاى‏ تاريخى‏ و آثار حاكميت اين خلق نيز نابود شد. با مصالح خرابه‏هاى‏ ايجاد شده، اسپانيايى‏ها مكزيك را بنا نهادن كه دورانى‏ طولانى‏ مركز اسپانياى‏ جديد بود.
اشغال بغداد نيز با غارت و چپاول و آتش‏سوزى‏هاى‏ سازمان داده شده، همراه بود. اقداماتى‏ كه طبق گزارش‏هاى‏ بسيارى‏، از طرف اشغالگران مورد حمايت نيز قرار گرفت. بلافاصله وزارت‏خانه نفت و همچنين موسسات صنعت نفت عراق تحت مراقبت قرار داده شد. اما بخش بزرگى‏ از ميراث فرهنگى‏ و اغلب ساختمان‏هاى‏ دولتى‏ به غارت كشيده شدند: تقريبا تمام وزارتخانه‏ها، اغلب موزه‏ها، كتابخانه‏هاى‏ تاريخى‏ و دانشگاه قربانى‏ شعله‏هاى‏ آتش شدند. تقريباً با تخريب ١٦٠ ساختمان دولتى‏ و موسسات فرهنگى‏ كليه زيربناى‏ سياسى‏ و فرهنگى‏ ملت عراق به نابودى‏ كشانده شدند. از اين طريق زمينه لازم براى‏ بازسازى‏ سريع كشورى‏ مستقل ازبين رفت.
همچنين پليس و ارتش به طور كامل و بدون هرنوع جانشينى‏ منحل شدند. بخش اعظم كارمندان غيرنظامى‏ نيز به خانه‏هاى‏ خود فرستاده شدند. رشد انفجارى‏ اقدامات جنايتكارانه، بلبشو و اوباشگرى‏ ظاهراً بخشى‏ از استراتژى‏ آنانى‏ بود كه در واشنگتن فرمان مى‏راندند. با برنامه‏اى‏ تنظيم شده، مردم كشور به تقسيمات قومى‏ و مذهبى‏ تجزيه شدند.
از اين طريق، شرايط اصلى‏ فاجعه‏بار براى‏ مردم عراق بوجود آمدند. دراين‏بين، تعداد كسانى‏ كه در جريان جنگ و اشغال به قتل رسيدند، در اين بين از مرز يك ميليون نفر نيز گذشته است. تعداد فراريان جنگى‏ به ٤ ميليون نفر رسيده است، يعنى‏ يك ششم مردم خانه و كاشانه خود را از دست داده و به مهاجرت رانده شده‏اند.

بهاى‏ بى‏چون و چرا
طبق نظر شايع، هدف اصلى‏ آمريكا از جنگ تصاحب و به عبارت ديگر كنترل نفت عراق است. اين نظر مطمئناً نادرست نيست. اين امرى‏ شناخته شده است كه ٦٠% نفت كشف شده جهان در منطقه خليج فارس، از آن ١١٥ ميليارد بشكه در عراق قرار دارد. حدث زده مى‏شود كه تا ٢١٠ ميليارد بشكه نفت نيز در زير زمين‏هايى‏ از عراق وجود دارند كه تاكنون كشف نشده‏اند. در مجموع ارزش اين ثروت بر پايه قيمت امروزى‏ نفت، سى‏ بليون [سى‏ با ١٢ صفر!] دلار آمريكا بالغ مى‏شود. نفت حوزه خليج فارس، آن زمان هم وجود خواهد داشت كه در بخش‏هاى‏ ديگر جهان، منابع نفت خشكيده باشند. «شرق ميانه با دو سوم منابع نفت جهان و نازل‏ترين مخارج استخراج آن، كماكان منطقه‏اى‏ است كه بهاى‏ بى‏ چون و چراى‏ [برترى‏ آمريكا] را تعيين مى‏كند.» اين نظر را ديك چرنى‏، معاون رياست جمهورى‏ آمريكا كه مهندس اصلى‏ جنگ عليه عراق است، در سال ١٩٩٩ اعلام داشت، زمانى‏ كه هنوز رئيس كنسرن Halliburton بود كه بزرگترين كنسرن خدماتى‏ در صنعت نفت است.
اگر هدف تنها دستيابى‏ به نفت مى‏بود، آنوقت بدون ترديد كوشش مى‏شد با سرعت ثبات كشور را تامين كنند و تنها سران ارتش و پليس و ادارات دولتى‏ را تعويض مى‏كردند. چنين برنامه‏اى‏، برنامه اوليه وزارت امورخارجه آمريكا و دولت انگليس بود. اما همانطور كه وزير امورخارجه وقت انگليس David Blunkett برملا كرد، معاون رئيس جمهور، ديك چرنى‏ و رئيس پنتاگون، رونالد رامسفلد توانستند نظريات خود را به كرسى‏ بنشانند. انتقاد وزير امور خارجه انگلستان كه بعدها منتشر شد، چنين بود: «ما ساختارهاى‏ اجرايى‏ منظم كشورى‏ را تخريب مى‏كنيم.»
اين يك اشتباه احمقانه نبود كه دستگاه اجرايى‏ بوش انجام داد. برعكس، دولت آمريكا برنامه‏هايى‏ را بمورد اجرا در مى‏آورد كه پيش‏تر ريزه‏كارى‏هاى‏ آن‏ها نيز تعيين شده بودند. در اين بين آن‏ها انتشار يافته‏اند و مى‏توان متن برنامه‏ها را مطالعه كرد.

پروژه براى‏ قرن نوين آمريكايى‏
هدف آمريكا تصاحب كشور و كنار گذاشتن رژيم حاكم و كنترل كشورى‏ با منابع غنى‏ زيرزمينى‏ و برگمارى‏ دولتى‏ طرفدار دولت آمريكا نبود. عراق به‏مثابه يك قدرت منطقه‏اى‏ مى‏بايستى‏ براى‏ هميشه نابود گردد و همچنين هيچ‏گاه ديگر به‏مثابه دولتى‏ مستقل و با اعتماد بنفس پانگيرد. بر خرابه‏هاى‏ عراق مى‏بايستى‏ يك دولت ضعيف بوجود آيد، مدلى‏ براى‏ كشورى‏ با برنامه نوليبراليسم كه در آن سرمايه خارجى‏  – در راس آن آمريكايى‏ –  از امكان دستيابى‏ بر اقتصاد بومى‏ و منابع زيرزمينى‏ آن برخوردار و كنسرن‏هاى‏ خارجى‏ در آن با هيچ محدوديتى‏‏ روبرو نباشند.
عراق با ساختارهاى‏ مورد نظر آمريكا و حضور نيروهاى‏ نظامى‏ ايالات متحده در آنجا، مى‏بايستى‏ مدلى‏ باشد براى‏ تغييرات در كشورهاى‏ كل منطقه و بايد به اهرم برپايى‏ پروژه- «خاورميانه بزرگ» تبديل گردد. پروژه‏اى‏ كه تحت عنوان مدرنيزاسيون و دمكراتيزاسيونِ كشورهاى‏ اسلامى‏ از شمال آفريقا تا بحرخزر، در اين كشورها پياده شود. اين كشورها بايد داراى‏ يك دمكراسى‏ صورى‏ و طرفدار غرب و با اقتصادى‏ برپايه نسخه نوليبرال احداث شوند. در National Security Strategy (NSS) كه به دكترين بوش معروف شده است، هدف فوق در سال ٢٠٠٢ چنين بيان مى‏شود: «بازار و تجارت آزاد كليد‏هايى‏ هستند در خدمت استراتژى‏ امنيت ملى‏ ما.» (٢)
دكترين بوش تحت تاثير تصورات درباره قرن نوين آمريكايى‏ «Project for the New American Century (PNAC)» قرار دارد كه تعداد زيادى‏ از اعضاى‏ دولت بوش خواستار آنند. هدف اصلى‏ خواسته‏ها اين است كه موقعيت آمريكا را پس از فروپاشى‏ شوروى‏ براى‏ هميشه تثبيت كرده و با همه وسائل ممكن مانع آن شوند، كه قدرتى‏ ديگر اين موقعيت را به خطر بياندازد. طبق سندى‏ كه در سال ١٩٩٢ براى‏ وزير دفاع وقت توسط Dick Cheney تنظيم شده بود، كه زمينه برنامه PNAC شد(٣)، آمده است: «اين به اين معناست كه ديگر هرگز هيچ قدرتى‏ بر منطقه‏اى‏ مسلط نشود، كه منابع آن زمينه كافى‏ باشد براى‏ ايجاد شدن يك قدرت جهانى‏»
نهايتاً جنگ آخرين پاسخ آمريكا بود به تشديد بحران اقتصادى‏ و ضرورت قدمى‏ كه بايستى‏ براى‏ حفظ برترى‏ دلار به عنوان ارز جهانى‏ در برابر قدرت روزافزون يورو برداشته مى‏شد. كنترل مستقيم نفت عراق مى‏بايستى‏ ازيك‏سو موجب تحكيم اعتبار ايالات متحد آمريكا گشته و از سوى‏ ديگر به نقشه درباره اجراى‏ معاملات نفتى‏ برپايه يورو و يا ارزى‏ ديگر، پايان بخشد(٤).

اشغال اقتصادى‏ عراق
اجراى‏ برنامه‏هاى‏ خود را دولت بوش با منطق خود به بخش اقتصاد خصوصى‏ سپرد، به كنسرن مشاورى‏ كه در سطح بين‏المللى‏ فعاليت مى‏كرد، يعنى‏ به كنسرن Bearing Point. در قرارداد با USAID، آژانس آمريكايى‏ همكارى‏ براى‏ رشد، اين برنامه‏ها با دقت و موشكافانه به رشته تحرير درآمده بودند كه در آن چگونگى‏ تحقق وظايف، با برنامه‏هاى‏ زمانى‏، تقسيم كارها، تعيين مسئوليت‏ها، مراجعه دادن برخى‏ از وظايف به وزارتخانه‏هاى‏ آينده عراقى‏، تنظيم شده‏اند – يك  Masterplan  واقعى‏ بمنظور آرايش Design اقتصاد عراق. حتى‏ برنامه دولت آينده عراق نيز در آن براى‏ چندين سال از پيش تعيين شده است.
اين برنامه كه به طور موشكافانه تنظيم شده است، در تضاد خشن قرار دارد با بى‏برنامگى‏ درباره چگونگى‏ بازسازى‏ پراهميت زيربناى‏ زندگى‏ و كمك به مردم عراق. دونالد رامسفلد هيچ وظيفه‏اى‏ براى‏ آمريكا قايل نبود «كشورى‏ را كه سى‏ سال با اقتصاد متمركز دولتى‏ اداره شده بوده است، بازسازى‏ كند.»
مقامات قدرت اشغالگر با سرعت به اجراى‏ برنامه‏اى‏ كه بئرينگ پوينت تنظيم كرده بود، پرداختند. حكمران آمريكايى‏، پاول برمئر، ده‏ها قانون را در كوتاه‏ترين زمان اعلام نمود كه روزنامه اقتصادى‏ انگليسى‏، The Economist آن را «ليست مورد خواست سرمايه‏گذاران بين‏المللى‏» ناميد. با يك ضربه كليه قوانين سرمايه‏گذارى‏ باطل اعلام شد و تمامى‏ اقتصاد كشور، جز بخش مواد خام، در اختيار  شركت‏هاى‏ خارجى‏ قرار داده شد. قرارها و قوانين برمئر به سرمايه‏گذاران خارجى‏ اجازه خريدن كامل شركت‏هاى‏ عراقى‏ را داده و به بانك‏ها و كنسرن‏هاى‏ خارجى‏ آزادى‏هايى‏ اعطا نمودند، كه در هيچ كشور ديگرى‏ سابقه ندارد. سوبسيدها براى‏ حفظ سلامتى‏ و بهداشت، آموزش و تغذيه تقليل داده شدند، گمركات تقريباً به طور كامل ملقى‏ شدند و شركت‏هايى‏ كه زير تحريم اقتصادى‏ دوازده ساله تضعيف شده بودند را بدون هر كمكى‏ در برابر رقابت بين‏المللى‏ شركت‏ها خارجى‏ بى‏ پشت و پناه ساختند. چنين وضعى‏ براى‏ اغلب آنان به معناى‏ ورشكستگى‏ بود. بيكارى‏ به سطح ٧٠ درصد افزايش يافت. حتى‏ در حق تاليف و ثبت، تجديد نظر بعمل آمد، تا براى‏ مثال براى‏ كنسرن‏هاى‏ مواد غذايى‏، خريد حق اختراع و اكتشافات ثبت شده [كه همين كنسرن‏ها آن را مالكيت معنوى‏ مى‏نامند و حفظ آن را براى‏ خود از كشورهاى‏ ديگر مى‏طلبند] در مورد انواع بذرهاى‏ سنتى‏ نيز ممكن گردد. بخش بزرگى‏ از اين قرارها هنوز داراى‏ قدرت قانونى‏ هستند.
اقدامات بزرگ‏تر خصوصى‏سازى‏ توسط قدرت اشغالگر  – هم با توجه به رشد مقاومت در كشور در برابر اشغالگران –  و هم با توجه به فقدان وجاهت قانونى‏ و عدم انطباق تصميمات با حقوق بين‏المللى‏، ممكن نبود. هر سرمايه‏گذارى‏ مى‏بايستى‏ نگران آن باشد كه قراردادهاى‏ او توسط دولت مستقل آينده بى‏اعتبار اعلام شود. ازاين‏رو ضرورى‏ بود كه در ابتدا قانون اساسى‏ مناسب و پارلمان منتخبى‏، امنيت قضايى‏ لازم را ايجاد سازند.
انتخابات واقعاً آزاد تحت شرايط جنگى‏ حاكم قابل انتظار نبود. موسسات شناخته شده امريكايى‏ همانند ”مركز كارتر“ كه ده‏ها انتخابات را همراهى‏ و كنترل كرده بودند، از ابتدا از هرنوع دخالت و همكارى‏ در اين انتخابات سرباز زدند. كل روند انتخابات تحت كنترل ارتش اشغالگر قرار داشت. ادارت جديد برپايه مختصات قومى‏- مذهبى‏ تشكيل شدند. ليست‏هاى‏ انتخابى‏ نيز داراى‏ چنين مشخصاتى‏ بودند. ازاين طريق يك رژيم وابسته بوجود آمد كه تحت كنترل گروه‏هاى‏ كرد و شيعه قرار دارد. نيروى‏ نظامى‏ غيررسمى‏ آنان نيز بخش اصلى‏ نيروهاى‏ امنيتى‏ را تشكيل مى‏دهد، كه براى‏ بخش بزرگى‏ از اقدامات قهر‏آميز در كشور مسئول شناخته مى‏شود. حكومت بر كشور اما درواقع از درون سفارت آمريكا انجام مى‏شود كه كماكان بكمك ارتش خود، قدرت را در كشور در اختيار دارد.*

غارت نفت طبق قانون
نويسندگان اصلى‏ قانون اساسى‏، حقوق‏دانان آمريكاي بودند. طرح قانونى‏ توسط بئرينگ پوينت نيز زمينه تصويب قانون نفتى‏ را تشكيل داد كه در تابستان ٢٠٠٧ توسط كابينه مورد تائيد قرار گرفت، كه راه را براى‏ كنسرن‏هاى‏ خارجى‏ باز نمود كه بتوانند بخش عمده نفت عراق را در اختيار و كنترل خود درآورند. برنامه عبارتست از تصويب قراردادى‏ كه درواقع «قرارداد براى‏ تقسيم توليد» PSA مى‏باشد. اين‏ها قراردادهايى‏ با مدت زمان‏هاى‏ ٢٥ تا ٤٠ سال هستند كه در آن‏ها بطور صورى‏ مالكيت دولتى‏ بر چاه‏ها و منطقه نفتى‏ حفظ مى‏گردد، در عمل اما كنسرن‏هاى‏ نفتى‏ هستند كه كنترل كامل بر استخراج و بهره‏بردازى‏ از منابع را در اختيار دارند و سهم بسيار بزرگى‏ از سودهاى‏ حاصل شده متعلق به آنان است.
كنسرهاى‏ نفتى‏ آمريكايى‏، در راسشان كنسرن Exxon-Mobile و Chevron Texaco با اين ترتيب به هدف خود نايل شده‏اند. آن‏ها اكنون مى‏توانند قراردادهايى‏ با بهترين شرايط منعقد سازند. پس از آنكه آن‏ها قراردادها را به امضا رساندند، ديگر بى‏اهميت است كه چه زمانى‏ و يا پس از سال‏ها دست‏بكار شوند. ارزش گنج بدست آمده در طول زمان مى‏تواند فقط بيش‏تر شود – عراق اما حاكميت خود را بر منابع نفتى‏ خود از دست داده است.
تصويب قراردادها اما بخاطر مقاومت در بين مردم و مخالفت گروه‏هايى‏ در پارلمان هنوز عملى‏ نشده است.

درمان ”شوك و وحشت“ Schock and Awe
در مجموع مى‏توان در اقدامات اقتصادى‏ اجرا شده خصلتى‏ را يافت كه در انطباق است با ”برنامه تعديل ساختارى‏“ كه صندوق بين‏المللى‏ پول و بانك جهانى‏ براى‏ كشورهاى‏ بى‏شمارى‏ تجويز و به آن‏ها تحميل كرده‏اند و يا ”درمان با شوك“ كه از طرف همين سازمان‏ها به كشورهاى‏ بلوك پيشين شرق تكليف شد و به اجرا درآمد. البته هيچ‏جا اين اقدامات داراى‏ چنين قاطعيتى‏ نبودند كه در عراق دارا مى‏باشند.
ازاين‏روست كه مى‏توان در مورد عراق گفت كه نسخه اقتصادى‏ اعمال شده، نسخه نظامى‏ نوليبراليسم است. ”درمان“ در اين كشور با ”شوك و ترساندن“ آغاز شد. همين نام را آمريكا به استراتژى‏ نظامى‏ خود در عراق داده است. با استفاده از قدرت به مراتب برتر نظامى‏ و سلاح‏هاى‏ خود كه از قدرت تخريب بالا برخوردارند، مى‏بايستى‏ جامعه عراقى‏ در آنچنان وضع شوكه و هراسناكى‏ قرار داده شود كه كليه مردم بدون هر نوع مقاومتى‏ تن به نقشه‏هاى‏ آماده شده بدهند.(٥) غارت و چپاول‏هاى‏ بيان شده و آشوب و ناامنى‏ ايجاد شده نيز با همين هدف انجام شد.
اما، همانطور كه حالامى‏دانيم، اين برنامه موفق از كار در نيامد. پس از آنكه ترس اوليه فروريخت، مقاومتى‏ پاگرفت كه تاكنون مانع عملى‏ شدن بسيارى‏ از اين برنامه‏ها شده است.

سوداگران جنگ
باوجود اين، براى‏ كنسرن‏هاى‏ خارجى‏ بسيارى‏ مانند Halliburon, Bechtel Group, Parsons Delaware, Fluor Corporation عراق اشغال شده به معدن طلا تبديل شد. KBR، كه تا كمى‏ پيش‏تر بخشى‏ از كنسرن هالى‏برون بود، كه متعلق به ديك چرنى‏ است، ٢٠ ميليارد دلار آمريكايى‏ به چنگ آورد. كنسرن ساختمانى‏ بشتل، حداقل ٨ر٢ ميليارد دلار برداشت كرد و به خاطر ناامنى‏، عراق را در ماه مارس ٢٠٠٧ ترك نمود، در حالى‏ كه نيمه از پروژه‏هاى‏ ساختمانى‏ را ناتمام باقى‏ گذارد.(٦) شركت‏هاى‏  خصوصى‏ براى‏ امور نظامى‏ و امنيتى‏ DynCorp International و Blackwatwer USA كه بسيار بدنام هستند، نيز با دريافتى‏هاى‏ بالغ بر ٨ر١ و ٥ر٠ ميليارد دلار از سوداگران و سودورزان درجه اول اشغال و غارت عراق هستند.
در مجموع سفارشاتى‏ با ارزش ٥٠ ميليارد دلار آمريكايى‏ به صندوق شركت‏ها و كنسرن‏هاى‏ آمريكايى‏ سرازير شد كه عمدتاً از پول‏هاى‏ ظبط شده و درآمدهاى‏ جارى‏ از نفت پرداخت شده‏اند.(٧) ** اغلب سفارشات بدون اجراى‏ مناقصه به اين شركت‏ها سپرده شد. همچنين كارهاى‏ انجام شده بدون كنترل جدى‏ باقى‏ماند، به نحوى‏ كه پرداخت‏ها در تناسب با اجراى‏ كارها نيستند.(٨)  غارت ثروت‏هاى‏ عراق به نظر Dave Whyte صاحب كرسى‏ آموزشى‏ دانشكده جرم‏شناسى‏ دانشگاه استرلينگ University of Sterling، تاكنون اولين مورد جنايتكارى‏ اقتصادى‏ است كه از طرف دولتى‏ مورد حمايت قرار گرفته است.(٩)

نبرد طولانى‏ به منظور كنترل خاور ميانه
بسيارى‏ به اين امر تمايل دارند كه براى‏ ”ماجراجويى‏ عراق“ تنها دستگاه دولتى‏ بوش، و يا دقيق‏تر ”Neocons“ را مسئول بدانند. قطعا اين ارزيابى‏ درستى‏ است در مورد شيوه و خشونت اجراى‏ نقشه، در مورد نحوه قاطع و ريشه‏گونهِ بودنِ اقدامات منظور شده در برنامه و به‏ويژه درباره نخوت بى‏نهايت مجريان آن، رامسفلد، ولفوويتس و شركاء كه هشدارهاى‏ ژنرال‏هاى‏ خود را به كنار زدند كه براى‏ ايجاد سلطه بر كشورى‏ به بزرگى‏ عراق، خواستار ارتشى‏ چهار برابر آنچه به عراق گسيل شد، بودند.
اهداف اصلى‏ سياست آمريكا در خاورميانه، يعنى‏ همچنين جنگ در افغانستان و تهديد به جنگ عليه ايران، مورد قبول كليه فراكسيون‏ها در واشنگتن مى‏باشد. از زمانى‏ كه شاه، بزرگ‏ترين كارگذار ايالات متحده آمريكا در منطقه سرنگون شد، داشتن پايگاه نظامى‏ و ارتش در منطقه خليج فارس و كنترل مستقيم منابع نفتى‏ به سياست عمومى‏ ايالات متحده تبديل شد.
جيمى‏ كارتر، رئيس جمهور سابق كه در سال ٢٠٠٢ جايزه نوبل صلح را دريافت كرد، در سال ١٩٧٩ دكترينى‏ را اعلام داشت كه طبق آن ايالات متحده آمريكا هر تهديدى‏ عليه برترى‏ آمريكا را در خاورميانه توسط يك قدرت منطقه‏اى‏ و يا قدرتى‏ از مناطق دورتر، با «كليه وسايل ضرورى‏، ازجمله قدرت نظامى‏» پاسخ خواهد داد.
در دهه ١٩٨٠ ايالات متحده آمريكا عراق را به جنگ عليه ايران با اين هدف تشويق كردند كه هر دو قدرت منطقه‏اى‏ از بين برده و خنثى‏ شوند. در جوار آمريكا، جمهورى‏ فدرال آلمان نيز زير بغل صدام حسين را با ارسال سازوبرگ وسيع جنگى‏ گرفت. عراق در پايان جنگ به يك قدرت نظامى‏ قوى‏ در منطقه تبديل شد.
ازاين‏رو براى‏ واشنگتن از سال ١٩٩٠ برنامه نابودى‏ زورمنشانه قدرت نظامى‏ بزرگ عراق و سرنگون ساختن رژيم حاكم كه ديگر از استقلال نيز برخودار بود، در سرلوحه اهداف قرار گرفته بود. بيل كلينتون اين برنامه جاافتاده امپرياليستى‏ را بدون هر مكثى‏ و درست از جايى‏ كه بوش پدر كار را نيمه تمام گذاشته بود، ادامه داد. در ارتباط با اين برنامه، تنها مسئله برترى‏ ايالات متحده در منطقه مورد نظر نيست، بلكه هدف اصلى‏ كنترل مستقيم سياسى‏ و اقتصادى‏ منطقه است، تا آن‏چيزى‏ كه تحت عنوان مفهوم امپرياليسم شناخته شده است، تامين شود: تجاوز اقتصادى‏ بر پايه ايدئولوژى‏ نوليبرال امپرياليستى‏ از طريق بكارگيرى‏ نيروى‏ نظامى‏.

جنگ استعمارگرانه در دوران پس از كلونياليسم سنتى‏
خشونت وحشيگرانه ”نومحافظه‏كاران“ كه دوران تاريخى‏ حضورشان مدت‏هاست به پايان رسيده است، در اين كوشش ددمنشانه آنان تظاهر مى‏كند كه براى‏ برقرارى‏ حاكميت امپرياليستى‏ خود، هر روز به شيوه‏هاى‏ تجاوزگرانه سهمگين‏ترى‏ متوسل مى‏شوند. برترى‏ اقتصادى‏ خود را ايالات متحده آمريكا مدت‏هاست از دست داده است، همچنين سلطه سياسى‏ و فرهنگى‏ حاكم آنان نيز در حال افول است. آنچه باقى‏ مى‏ماند، قابليت‏هاى‏ برتر نظامى‏ است كه بعد از فروپاشى‏ شوروى‏ نيروى‏ مقابله كننده‏اى‏ در برابر آن وجود ندارد.
همانطور كه در آغاز مطلب نيز اشاره شد، مى‏توان سياست دستگاه دولتى‏ بوش عليه عراق را از جوانب مختلفى‏ بازگشت به شيوه‏ها و شرايط استعمار سنتى‏ ارزيابى‏ كرد. اين تنها در ادامه اشغال عراق خود را نشان نمى‏دهد، بلكه به‏ويژه در اين امر تظاهر مى‏كند كه كوشش مى‏گردد، جامعه عراق را از نظر تاريخى‏ به قهقرا برگرانند. براى‏ مثال از اين طريق كه جامعه قبلى‏ كه كشورى‏ غيرمذهبى‏ بود با سطح بالاى‏ آموزش و فرهنگ، اكنون در آن ظوابط مذهبى‏ و قومى‏ به عامل تعيين كننده و محك شرايط حاكم و تقسيمات سياسى‏ تبديل شده است.
نزد افكار عمومى‏ غربى‏ عراق مدت‏هاست به جامعه‏اى‏ تبديل شده است كه از گروه‏هاى‏ متعصب مذهبى‏ و زورگويان بدنام، با نامى‏ ديگر ”وحشيان“، تشكيل شده است. بدين‏ترتيب عراق كشورى‏ است كه بايد به آن تمدن را آموخت تا به سطح كشورهاى‏ متمدن برسد و اين، جز با قيموميت كشورهاى‏ غربى‏ ممكن نيست. اين ادعا هميشه با هدف مشروعيت بخشيدن به برقرارى‏ حاكميت استعمارى‏ بر خلق‏هاى‏ بيگانه، مطرح شده است.
عراق به دهه‏هايى‏ از زمان نياز دارد تا كمر خود را از زير پيامدهاى‏ اين سياست خارج سازد. براى‏ ايالات متحده آمريكا نيز به‏نظر مى‏رسد كه تصرف عراق به بومرنگ تبديل مى‏شود. آن‏ها تا خرخره در جنگى‏ گرفتارند كه بخش بزرگى‏ از امكانات نظامى‏ و جاسوسى‏ آنان را بند كرده است. جنگى‏ كه آمريكا، به نظر اغلب متخصصان، نمى‏تواند در آن پيروز شود. جنگ هر روز بيش‏تر به ”مرز سبز“ نزديك‏تر مى‏شود. روزانه موشك‏ها و آتش بمب‏ها در نزديكى‏ بلافاصله ساختمان‏هاى‏ ادارى‏ آمريكايى‏فرود مى‏آيند. به كارمندان آمريكايى‏ گفته شده است كه جليقه‏هاى‏ ضد گلوله به تن كنند و تا آن‏جا كه ممكن است، در ساختمان‏ها باقى‏ بمانند. استخر سفارت، آنطور كه گفته شده، فعلاً مورد استفاده قرار نخواهد گرفت.
همانطور كه زبيگنيو برژينسكى‏، مشاور امنيتى‏ رئيس جمهور وقت آمريكا، جيمى‏ كارتر، به درستى‏ گفته است: «آمريكا در عراق همچون يك قدرت استعمارى‏ عمل مى‏كند. اما دوران استعمار سپرى‏ شده است. ادامه جنگى‏ استعمارگرانه در دوران پس از مرحله تاريخى‏ كلونياليسم، خودكشى‏ است. اين، اشتباه شوم و سرنوشت‏ساز براى‏ سياست بوش است».(١٠)
زيرنويس‏ها:
1- „Iraqis see red as U.S. opens world`s biggest embassy”, Christian Science Monitor, 24.4.2008
2- “U.K. reportedly tried to curb U.S. on Iraq – Blunkett: retain was incapable of stopping war plans by Cheney, Rumsfeld”, Reuters, 7.10.2006 ausführlicher: Blunkett: how I cracked under the strain of scandal, Gurdian, 7.10.2006, siehe auch “Five Years in – Fateful Choice on Iraq Army Bypassed Debate”, NYT, 17.3.2008
3- Defence Planning Guidance 1992, siehe: http://www.pbs.org/wgbes/frontline/shows/iraq/etc/wolf.html
4- “Hintergründe der Invasion im Irak” in Aspects of Indian`s Economy; Vol. 33-34, Dez. 2002, R.U.P.E. Research Unit for Political Wconomy, Colaba, Mumbai
5- Naomi Klein beschreibt das in ihrem neuen Buch ähnlich: “Die Schockstrategie – Der Aufstieg des Katastrophen-Kapitalismus”, Fischer Verlag, Frankfurt am Main 2007
6- „Bexhtel Meets Goals on Fewer Than Half of Its Iraq Rebulding Projects, U.S. Stdy Finds“ NYT, 26.7.2007
7- Siehe “Baghdad Bonanza – The Top 100 Private Contractors in Iraq an Afghanestan”, Center for Public Integrity, Nov. 2007
8- siehe u. a. Michael Schwarz, “How the Bush Administration Deconstructed Iraq”, Tom Dispatch, 18.5.2006 und den NGO-Report “War and Occupation in Iraq”, Global Policy Forum, Juni 2007
9- Dave Whyte, “The coeporate plunder of Iraq”, Socialist Worker, 11-2-2006, mehr dazu im Kapitel “Der Multi-Milliardenraub” in “Im Treibsand Iraks”, IMI-Studie 2004, Aug. 2004
10- Zbigniew Brzezinski, „Five Flaws in the President`s Plan”, Washington Post”, 12.1.2007

*- ضميمه: روزنامه آلمانى‏ “سود دويچه سيتونگ“ كه در مونيخ انتشار مى‏يابد و در كنار روزنامه‏هايى‏ همانند “فرانكفورت آلگمينه“ نظريات سرمايه‏دارى‏ بزرگ آلمان را نشر مى‏دهد و ماخذ اطلاعاتى‏ پراهميتى‏ براى‏ محافل رسمى‏ آلمانى‏ مى‏باشد كه در آن اطلاعات و خبرهاى‏ پشت‏پرده نيز مطرح مى‏گردد، در نهم آوريل ٢٠٠٨ و در ارتباط با گزارش ژنرال ديويد پترئوس، فرمانده ارتش آمريكا در عراق، به كميته دفاع مجلس سناى‏ ايالات متحده آمريكا به مناسبت پنجمين سالگرد حمله به عراق در روز نهم آوريل و اشغال عراق ارايه شد، نكات شايان توجهى‏ مطرح ساخته است.
ژنرال پترئوس به كميته گزارش مى‏دهد كه حمله روزهاى‏ اخير به جنوب عراق و بصره «به نحو احسن تدارك ديده نشده بود و نخست وزير عراق، نورى‏ المالكى‏، به توصيه‏هاى‏ او وقعى‏ نگذاشته است». در عين حال ژنرال برملا مى‏سازد كه « به او [المالكى‏] تنها لحظاتى‏ پيش از آغاز حمله [به بصره]، خبر حمله داده شده است». ژنرال آمريكايى‏ بدين‏ترتيب اعتراف مى‏كند كه تبليغات درباره آنكه ارتش عراق « كه در اين بين به ٤٥٠٠٠ نفر بالغ شده است»، گويا حمله به جنوب كشور را آغاز كرده است، نادرست مى‏باشد. اين جنگ جديدى‏ است كه ارتش اشغالگر قريب به ١٥٠ هزار نفرى‏ آمريكا در عراق به اضافه ارتش ١٣٥ هزار نفرى‏ مزدوران آمريكايى‏ كه كارمندان شركت خصوصى‏ “بلك واتر“ Black Water آمريكايى‏ مى‏باشند و گويا وظايف امنيتى‏ در عراق را به عهده دارند، آغاز شده است. برنامه‏اى‏ كه به گزارش روزنامه، ريشه در خواست آمريكا براى‏ برخورد «رودررو با صدر» دارد.
به گزارش روزنامه سود دويچه، ژنرال پترئوس در همين جلسه به طور ضمنى‏ اعتراف كرده است كه تاكنون «لااقل هزار سرباز و پليس از اجراى‏ دستورات سرپيچى‏ كرده اند و چندين مسئول نيروهاى‏ اجرايى‏ و واحدها از خود رفتارى‏ خلاف دستورات نشان داده‏اند».
** ضميمه (همچنين مراجعه شود به http://tudeh-iha.com/?p=299&lang=fa ) جون پركينز Gohn Perkins يك جنايتكار اقتصادى‏ Economic Hit Man (EHM) در ايالات متحده آمريكاست كه به عنوان متخصين عالى‏رتبه  سازمان آمريكايى‏ (USAID) US Agency for International Development در خدمت امپرياليسم آمريكا قرار داشته است. براى‏ گماشته شدن به اين شغل او مى‏بايستى‏ پيش‏تر به عضويت سازمان جاسوسى‏ آمريكا National Security Agency (NSA) انتخاب گردد كه مهم‏ترين سازمان جاسوسى‏ ايالات متحده آمريكا، برتر از سيا، مى‏باشد.
پركينز پس از كناره‏گيرى‏ و خروج از اين سازمان كه با تهديدات و فشارهاى‏ زيادى‏ عليه او همراه بوده است، اكنون در سازمان مدافع حقوق خلق‏هاى‏ بومى‏ آمريكا مركزى‏- جنوبى‏ فعاليت مى‏كند. او در كتابى‏ كه سرگذشت زندگى‏ خود اوست، شيوه‏ها و وسايلى‏ را برمى‏شمرد كه امپرياليسم آمريكا و كنسرن‏هاى‏ آن براى‏ به دام انداختن دولت‏ها و كشورهاى‏ جهان سوم بكار مى‏برند، تا از طريق اعطاى‏ قروض غيرقابل بازپرداخت، با نقض استقلال سياسى‏ و اقتصادى‏ اين كشورها، دولت‏هايشان را مجبور سازند به دستورات امپرياليسم آمريكا تن داده و به آن‏ها تمكين كنند.
پركينز در اين‏باره در پيش‏گفتار كتاب خود ازجمله مى‏نويسد: «… وظيفه ما ايجاد شرايطى‏ است كه بتوان با استفاده از سازمان‏هاى‏ مالى‏ بين‏المللى‏ خود، كشورهاى‏ ديگر را تحت كنترل كورپوراتوكراتى‏ Korporatokratie درآوريم. كورپوراتوكراتى‏ مجموعه مافيايى‏ است كه بر كليه كنسرن‏هاى‏ بزرگ، دولت ما و بانك‏هاى‏ ما حكم مى‏راند. به اين منظور، همانند سازمان‏هاى‏ مافيايى‏، ما متخصصين EMH در ابتداء خدمات خود را به دولت‏هاى‏ كشورهاى‏ جهان سوم ارايه مى‏دهيم. مثلاً اهداى‏ وام و اعتبار براى‏ ساختارهاى‏ زيربنايى‏: نيروگاه‏هاى‏ توليد برق، بزرگ‏راه‏ها، بنادر، فرودگاه‏ها … شرط اعطاى‏ اعتبار، پذيرفتن شركت‏ها مهندسى‏، ساختمانى‏ و … از كشور ماست براى‏ احداث پروژه‏ها. بدين‏ترتيب بخش بزرگى‏ از پول اعتبارى‏ اصلاً از آمريكا خارج هم نمى‏شود، بلكه از بانك در واشنگتن به شركت‏ها در نيويورك، هودسون يا سانفرانسيسكو پرداخت مى‏گردد.
اگر پول اعتبارها از آمريكا خارج هم نمى‏شود، باوجود اين بايد كشور دريافت كننده، آن‏ها را به اضافه سودشان به كشور اعتبار دهنده بپردازد. زمانى‏ يك EMH موفق است كه حجم اعتبار آنقدر بزرگ است كه كشور مقروض پس از چند سال ديگر قادر به پرداخت قسط و سود نيست. آنوقت است كه ما سهم مافيايى‏ خود را طلب مى‏كنيم كه به‏ويژه عبارتند از: حرف شنوايى‏ كشور مغروض از آمريكا در راى‏گيرى‏ در سازمان ملل، موافقت با ايجاد پايگاه‏هاى‏ نظامى‏ در كشورش و يا سپردن منابع مهم خود، مانند منابع نفتى‏، به آمريكا و يا پذيرش كنترل آمريكا مثلاً بر پاناما كانال. البته كه قروض اين كشورها بخشوده نمى‏ شود – و ما توانسته‏ايم از اين طريق كشورى‏ را دراز مدت تحت كنترل و انقياد خود درآوريم. …». Gohn Perkins, Bekenntnisse eines Economic Hit Man 2007, S.22-23 (Confessions of an Economic Hit Man 2004, bei Berrett-Koehler Publishers, San Francisco, USA)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *