سخن روز شماره ۶۲/۹۸
۹ دی ۱۳۹۸ – ۳۰ دسامبر۲۰۱۹
در اطلاعیه ی کمیته ی مرکزی حزب توده ایران کلیه سویه های زندگی مبارزه جویانه بانوی تودهای برشمرده شده است و نباید چیزی به آن اضافه نمود مگر تصحیح یک اشتباه.
رفیق ملکه محمدی در بهمن ماه 1361 ، در جریان یورش نخست به حزب توده ایران دستگیر شده بود. اما در اطلاعیه کمیته مرکزی، به اشتباه آمده است که رفیق ملکه در یورش دوم به حزب، یعنی در اردیبهشت ماه 62 دستگیر شده است.
انگیزه ی نگارش این سطور، چگونگی برخورد بابک امیر خسروی پس از درگذشت رفیق تودهای است. او برخی ارتباط ها را بهانه کرده است برای وارد کردن زخم دیگری بر پیکر حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران. شاید احساس نوستالژیک نیز نقشی در این میان ایفا کند، اما هدف عمده بابک امیر خسروی دامن زدن به تشتت در جنبش تودهای و ادامه توده ای ستیزی اوست.
او رویدادی را با آب و تاب و پس از مرگ رفیق زنده یاد تعریف میکند تا به خیال تو به توده ستیزی دامن بزند. این در حالی است که نکته تازه ای را آشکار نمی کند. رویدادی که نشان از مقاومت و ادامه ی نبرد حزب توده ایران پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد است.
بی خبرانی که با ارتجاع ساخته اند، این سویه مغرورانه و سرافرازانه هستی حزب توده ایران را برجسته نمی کنند، ولی با حدس و گمان و اما و اگر ها می خواهند به اختلاف دامن زنند. برای نمونه تذکر رفیق کامبخش را از محتوای آموزشی آن تهی می سازند.
تذکر رفیق زنده یاد کامبخش هیچ معنای دیگری ندارد جز تاکید بر این نکته که در مبارزه می باید همه ی جانب ها را دید و بر پایه آن عمل کرد. این درسی است که می توان از سخن یک رهبر حزبی دریافت که افسر نظامی نیز است. لذا باید سخن رفیق کامبخش را درس آموزی برای آینده و نه به مثابه ی موضعی انتقادی درک نمود.
تا آنجا که من سرگذشت را در گفت و شنفنی از رفیق کیانوری شنیده ام، هنگامی که او با گردش به سوی ماموران پشت سر به تیراندازی از درون جیب پالتو آغاز می کند، ماموران که یکی شان تیر خورده و افتاده است آنچنان سراسیمه و از حرکت غیرمترقبه یکه زده شده اند که اقدام فوری به تیراندازی نیز نکرده اند. تیراندازی به طرف رفیق کیانوری با فاصله نسبتا زیاد انجام شد.
بابک امیر خسروی بی تردید با احساس های متفاوتی این سطور را در پایان راهی نوشته است که در زیک زاک طی نموده است. او، مانند بسیاری نتوانست توانایی خود را به درستی بشناسد. او در طول سال ها فعالیت خود در حزب توده ایران، بیش از آن نمود که بود و در توان داشت.
من به طور مشخص به ماموریت های او به جنوب (اهواز- خرمشهر) و کوشش برای همکاری با زنده یاد عسگر دانش و دیگران فکر می کنم . به ماموریت او به تبریز که همراه زنده یاد حمید صفری برای رسیدگی رفتند و مانند سفر به اهواز که با دعوا و اوقات تلخی بازگشتند. صحنه ی گفتگو در خانه حزب در شانزدهم آذر در جلسه ی معروف به «شهرستان» که من یکی از اعضای آن بودم، در خاطرم است. نارضایی زنده یاد جوانشیر و همچنین زنده یاد شلتوکی نسبت به چگونگی کارکرد بابک امیر خسروی چشم گیر بود.
مورد دیگری که به چگونگی توانایی بابک امیرخسروی می اندیشم اقدام او برای سپردن جایگاه سازمان جوانان توده ایران در سازمان جهانی جوانان دمکرات به سران کنفدراسیون است که زنده یاد منوچهر بهزادی بارها به این مورد برای نشان دادن ویژگی شخصیت بابک امیر خسروی در دیدارها در لیپزیک استناد نمود. امیر خسروی بلافاصله پس از انجام این امر به غرب رفت. گویا دریافت ویزا و اقامت در فرانسه شرط انجام آن می بوده است.
من همچنین به دو مورد دیگر نیز فکر می کنم . او در جریان پلنوم هیجدهم کوشید تا با ایجاد دسته بندی حزب را پاره کند و موردی که چندی بعد و در جریان سفر من به پاریس پیش آمد. من هنوز مسئولیت سازمان های حزبی را به رفیق صفری تحویل نداده بودم. هنوز راه توده (دوره اول) تحت نظر من در آلمان انتشار می یافت. او و رفیقی از افسران حزبی که نامش را الان به خاطر ندارم، در خانه بابک امیرخسروی در پاریس از من خواستند که سازمان های حزبی و امکانات مالی حزب را تحویل ندهم. من را برای پاره پاره کردن حزب تشویق کردند.
پیامد این تلاش های تفرقه افکنانه و ضد توده ای بابک امیرخسروی را می توان درچگونگی مواضع کنونی او نسبت به تاریخ مبارزات حزب توده ایران و ایدئولوژی حزب دید. این پیامد عیان تر از آن است که نیازی به توضیح بیش تر باشد.
او اکنون نیز می خواهد با سوء استفاده از نام و خاطره ی رفیق زنده یاد حزبی بانو ملکه محمدی، برای سر خود نمدی دست و پا کند. کوششی عبث و ناموفق .
زنده یاد ملکه محمدی تا به آخر یک تودهای «پایبند به تعهد و امضای خود در زیر آنکت عضویت در حزب توده ایران» (خسروی روزبه، دفاعیات) باقی ماند.
انتشار این نامه ولی به خودی خود، حاوی نکته پر ارزشی است که نباید از مد نظر دور داشت، زیرا همان طور که اشاره شد، تیراندازی زنده یاد کیانوری به مامورانی که قصد دستگیری او را داشتند و مقاومت در برابر آنان، گوشه ای از نبرد و مبارزه ی حزب توده ایران را در گذشته تشکیل می دهد.
با سپاس فراوان از رفیق ارجمند عاصمی برای این روشنگری.
آقای بابک امیر خسروی پس از یورش به حزب در دوران کوچ تلاش فراوان کرده است که حزب را پاره پاره کند. نخست برنامه داشت تا رهبری حزب را در دست بگیرد و زمانی که این آرزوی او برآورده نشد آشکارا راه نبرد با حزب توده ی ایران را پیشه خود کرد. او دسته ای از رفیقان که من هم یکی از آن ها بوده ام را در آن سال ها به نشستی فراخواند که من به نشست این ضدتوده ای نرفتم ولی آنهایی که برای کنجکاوی رفته بودند پس از بازگشت از او بازگویی کرده بودند که گویا حزب به لنینیسم پشت کرده است و باوری دیگر به لنینیسم ندارد و او وظیفه خود می داند که تا حزب را به راه “راست” لنینی برگرداند. همه می دانند که در آن سال ها بسیاری از عضوهای حزب دچار “چپگرایی” بودند و او نیاز داشت که برای رسیدن به آماج خود از لنین بر ضد حزب توده ایران سود جست.
چند سالی پس از آن که ضدانقلاب به پیروزی گذرا در اردوگاه سوسیالیسم دست یافت و بسیاری از عضوهای حزب از ناامیدی به “راست” گرایش پیدا کرده بودند همین آقای خسروی به ناگهان از لنین نه تنها دوری جست بلکه یک سوسیال دموکرات سینه چاک شد.
در سال های پس از انقلاب هم از یک عضو هیئت سیاسی شنیده بودم که حزب از پندار و رفتار و کردار “راست” ایشان در فرانسه آگاه بود. ولی حزب در آن زمان ان چنان نیرومند بود که توانست از او برای انجام برخی از کارها بهره گیرد و ترسی از اندیشه “راستگرایانه” او نداشت.
بنابراین سخن بر داشتن پندار و اندیشه دیگر نیست سخن از تیشه زدن به ریشه حزب توده ها و لجن پراکنی بر تاریخ پیکار کارگران و زحمتکشان برای پیشرفت میهن است.
یادداشت اخیرآقای بابک امیر خسروی به ما چه می گوید؟
می گوید که امیر خسروی سال ها در انتظار چنین روزی بوده است
روز موعود فرا می رسد .امیر خسروی سراسیمه به سراغ صندوقچه اش می رود
سال ها در انتظار چنین روزی بوده تا کاغذی را از آن صندوقچه بیرون آورد
در این خیال باطل است است که راز مگوئی را در صندوقچه خود پنهان کرده است .
اگر کارنامه سیاسی آقای بابک امیر خسروی را با مروری بر نوشته های ایشان بررسی کنیم، از حرکت فرصت طلبانه اخیر ایشان در شگفت نخواهیم شد
چرا که با یک مورد استثنائی روبرو نیستیم.
نمونه ها فراوان است.
تنها یک نمونه از رویکرد فرصت طلبانه ایشان را بیاد بیاوریم
بابک امیر خسروی در اردیبهشت ۱۳۶۵ در نوشتار« بررسی و ریشهیابی اشتباهات حزب توده ایران در چهار سال اول انقلاب» ، راهکار زیر را در برابر توده ای ها قرار می دهد:
مبارزه خستگیناپذیر برای سالمسازی و احیای حزب توده ایران بر اساس رعایت دقیق و بیخدشه نرمهای واقعاً لنینی و شیوههای کار و عمل لنینی
اما با کمال شگفتی در زندگینامه سیاسی ـ شخصی بابک امیرخسروی برای کتاب «فرهنگ ناموران ایران»، که در مهرماه ۱۳۸۵ منتشر شده است، چنین می خوانیم:
در دهه ۱۳۵۰ و پس از استقرار در فرانسه و مطالعه آثار تحلیلی بیشمار در نقد لنینیسم بود که به سرشت «سوسیالیسم روسی» پی بردم. متوجه شدم که سرچشمه نارساییها در همان انقلاب اکتبر و خود لنینیسم است
در نتیجه آقای امیر خسروی ، بهرغم آنکه در اواخر دهه ۵۰ بر این اعتقاد بوده است که«لنینیسم، سرچشمه نارسائیهااست»، اما در دهه ۶۰، یعنی در سال ۱۳۶۵، پس از گذشت چهار سال از زمان یورش به حزب توده ایران و دستگیری و زندانی شدن رهبران توانمند و فرهیخته حزب ، ضرورت «رعایت دقیق و بیخدشه نرمهای واقعاً لنینی و شیوههای کار و عمل لنینی» را مورد تأکید قرار میدهد
حال امروز باز به سراغ صندوقچه اش می رود و به خیال خود دشنه ای بیرون می کشد تا بر پیکر رهبری توانمند و فرهیخته حزب در دوران انقلاب زخمی زند
غافل از آنکه دشنه زنگار بسته ای را بیرون کشیده است
رفیق ملکه محمدی اخیراً درگذشت. بابک امیر خسروی سالهاست که مرده است!
ممنون از دوستان عزیز سیامک و میترا که توضیحات ارزنده ای را بیان کردند. من نیز به یک نکته می خواهم اشاره کنم. در ماجرای مورد اشاره خسروی رفیق ملکه در توضیح آن ماجرا اشاره کرده است که به دلیل وجود فرصت طلبانی مانند قاسمی و باند او که از هر نکته ای می خواهند سوءاستفاده کنند، ترجیح می دهد انتقادش به رفیق کیانوری در مورد بی احتیاطیش را فقط به رفیق کامبخش که خویشاوند کیا و بدون حب و بغض نسبت به او بوده است در میان بگذارد و رفیق کامبخش نیز توصیه به سکوت ملکه در این مورد می کند. ملکه در بیان این خاطره تاکید می کند که بیش از هرچیز برایش این امر اهمیت دارد که بدخواهان و فرصت طلبان از این موارد بر علیه کیا و حزب سوء استفاده کنند. حتی بیان می کند که بدخواهان کیا شایع کردند که کیا در آن ماحرا دستگیر و با ماموران همکاری کرده است و وی به عنوان شاهد تلاش می کند که این ادعای بدخواهانه را افشا کند. اما از آن جهت که در طول عمر رفیقی مستقل و شجاع و حقیقت جو بود نکاتی را برای ثبت در حافظه تاریخ باقی گذاشت که در شرایط مناسب برای درس به نسل های جوان مورد استفاده قرار گیرد. جناب خسروی از کل آن خاطره پندآموز فقط آن را می گیرد که بتواند چون تیری در کمانش بگذارد و شلیک کند و آن چنان سرمست این عقده گشایی است که فراموش می کند که در پیرانه سری لااقل برخی آداب فرهنگی و دوستی را رعایت کند و نوشته تسلیت خود را به زهر این بازی ها نیالاید.
و نکته ای دیگر این جناب خسروی تصور می کنند که “ملکه هم مرد” و وقتش رسیده است که دوباره دکان خود را باز کنند و هرچه می خواهند به جای حقیقت جا بزنند. اما ایشان عاجز از درک این امر هستند که برخلاف خسروی که عمری را در پیچ و تاب های سیاسی و تاریخی به این طرف و آن طرف پرتاپ شد و به دنبال جاه و شهرت به هر دستمال کثیف و طناب پوسیده ای خود را آویخت ، ملکه محمدی روش و مَنشی برای خیل دوستداران خود باقی گذاشت که در عین وفاداری به حقیقت و شجاعت در ابراز عقیده اما همواره صلاح جمع و حزب را در نظر باید گرفت، برای کسب شهرت نباید تن به رسوایی داد، در کار تشکیلاتی و سیاسی هدف باید منافع مردم باشد و اختلاف با این فرد و آن فرد نباید ما را از از کار اصلی خود که فعالیت در جهت روشنگری و آگاهی مردم از حقوق خود است، باز دارد. و ملکه محمدی به صراحت و به کرات به انبوه دوستداران و همراهانش یادآور شد که بابک امیرخسروی همیشه فردی فرصت طلب بوده است.
ملکه محمدی درگذشت اما خلاف تصور جناب خسروی تازه فعالیت ملکه آغاز شده است.
بعدالتحریر: البته این افسشاگریهای هزاران بار مؤثرتر می بود اگر در اوج توده ای ستیزی امیرخسروی صورت می گرفت. اگر این افشاگری را به شلیک تدافعی تشبیه کنیم، در اوج نبرد طبقاتی با امثال امیرخسروی سلاح شما خاموش ماند، و در مواردی در جبهه او جنگیدید.