نوید نو : به تازگی کتاب “افسانه طبقه متوسط” اثر مسعود امیدی از سوی نشر گل آذین در 196 صفحه ، در 1000 نسخه و به قیمت 40 هزار تومان منتشر شده است . کتاب در بردارنده یک پیشگفتار ، سه نوشته از مترجم و برگردان هفت مقاله از هفت نویسنده دیگر در رابطه با کار و طبقه متوسط است . در این کتاب به مجموعهای از مباحث مرتبط با مفهوم جامعهشناسی مارکسیستی در ارتباط با طبقهی اجتماعی به صورت عام و طبقهی کارگر به صورت خاص در شرایط جهانی سازی و نئولیبرالیسم پرداخته شده است. مقالات کتاب بهویژه بر تآثیر تحولات فناوری بر تحولات اجتماعی و طبقهی کارگر ، زوال طبقهی متوسط و تآثیر این تحولات بر جنبش اتحادیهای متمرکز است. انتخاب مجموعهی مطالب کتاب بهگونهای است که پاسخگوی برخی از مهم ترین ادعاهای نظری مخالفان جامعهشناسی مارکسیستی در ارتباط با تحولات اجتماعی و طبقهی کارگر باشد.
نویدنو ضمن آرزوی موفقیت برای نویسنده و مترجم پرکار جناب آقای مسعود امیدی ، با نظر به اهمیت موضوع برای آشنایی بیشتر خوانندگان با کتاب پیشگفتار آن را به قلم نویسنده محترم تقدیم می کند :
“مفهوم طبقهی اجتماعی از مهمترین و چالشیترین مفاهیم در جامعهشناسی سیاسی است و پیچیدگی آن به دیالکتیک تحولات اجتماعی، رشد و توسعهی فناوری، دینامیسم طبقات اجتماعی و مناسبات تولید و توزیع، ساختارها و سازوکارهای مدیریتی، تغییروتحولات در مفهوم دوران (عصر) ، تحولات در پارادایمهای اقتصادی، و … در چارچوب یک پویش سیستمی برمیگردد.
با تسلط جهانیسازی و نئولیبرالیسم بر حیات اقتصادی و اجتماعی جهان در دهههای اخیر و بهرهبرداری روزافزون طبقهی سرمایهدار از رویکردهای مدیریتی خصوصیسازی، برونسپاری، کوچکسازی، ساختارهای هولدینگ و… از یک سو زمینههای عینی انسجام و همبستگی طبقاتی و اجتماعی کارگران به مثابهی یک طبقهی جهانی در معرض آسیبهای جدی قرارگرفته و تا حدی دچار تحلیل شده است و از سوی دیگر با افزایش فاصلهی طبقاتی، بخشهای فزایندهای از اقشار میانی جامعه به مزدبگیرانی تبدیلشدهاند که در جستجوی کسانی هستند که حاضر باشند آنها را برای کار مزدی و استثمار جذبکنند. آنها در جستجوی خریدارانی برای فروش نیروی کار خود هستند تا مانند کارگران کارخانجات و شرکتها نیروی کار خود را به آنها بفروشند و از این منظر به بخشی از طبقه کارگر تبدیل میشوند.
مفاهیمی چون تولید، ابزار تولید، تکنولوژی و محصول تولیدی در طول تاریخ و نیز در طی عمر جامعهی سرمایهداری تغییروتحولات زیای را پشتسر گذاشتهاند. این تغییرات بویژه در دهههای اخیر و استفادهی گسترده از دانش سایبرنتیک و تکنولوژی اطلاعات در سیستمهای تولیدی شتابانتر از گذشته بوده است. در همین ارتباط مفهوم “ابزار تولید” و مالکیت بر آن نیز از مفاهیم و نمادهای سختافزاری چون کارخانه و ماشینآلات و… فراتر رفته و بیش از پیش درگیر با مفاهیم فناوری و نمادهای نرمافزاری و سیستمها و ابزارهای گسترده و پیشرفتهی برنامهریزی و کنترل، سیستم ها و سازوکارهای مدیریتی، نظارتی و … مرتبط شد. در نتیجهی این تغییرات، دامنهی شمول تعریف جامعهشناسی مارکسیستی که نداشتن مالکیت بر ابزار تولید و فروش نیروی کار برای معاش را ویژگی متمایز طبقهی کارگر میدانست و از این منظر نیز طبقهی کارگر را اساساً به کارگران فکری و یدی تقسیم میکرد، به صورت طبیعی بازتر گردیده و حوزههای گستردهتری را شامل میگردد. در واقع نه استفاده از فناوریهای پیشرفته در فرآیند منابعیابی، تولید، بازاریابی، توزیع و فروش و خدمات پس از فروش و نه انتقال تولید به نقاط مختلف جهان برای استفاده از نیروی کار گسترده و ارزانتر این مناطق از سوی سیستم سرمایهداری، ماهیت استثمارگرانهی مناسبات سرمایهداری و راهحل اساسی تضاد کار و سرمایه را تغییر نداده است. تغییرات فناوری نه تلاش طبقهی سرمایهدار برای افزایش درجهی استثمار از نیروی کار طبقهی کارگر و انباشت بیشتر سرمایه در نقاط مختلف جهان را ازبینبرده است و نه میتواند اعتبار باور جامعه شناسی مارکسیستی مبنی بر توسعهی کمی طبقهی کارگر را به زیر سوال ببرد. برعکسِ ادعای نظریهپردازان مدافع سیستم جهانی سرمایهداری، شواهد بسیاری نشان از حذف آنچه از سوی آنها به عنوان “طبقهی متوسط” معرفی میشد، دارد. همان به اصطلاح طبقهای که ادعا میکنند که راه ایجاد یک جامعهی مبتنی بر توسعهی انسانی و اجتماعی و عادلانه و پایدار، نه ازبینبردن سیستمِ سودمحورِ سرمایهداری بلکه بزرگکردن آن است. بیتوجهی به مفهوم طبقهی اجتماعی در جامعه شناسی مارکسیستی، سببشدهاست که بخشی از اقشار میانی در جامعهی سرمایه داری که عملاً با فروش نیروی کار خود زندگی میکنند و از سطوح درآمدی و شرایط زیست اجتماعی مناسبتری نسبت به کارگران محروم برخوردار هستند، به عنوان “طبقهی متوسط” نامیده شوند که یک تعریف نادرست بوده و مفهوم طبقهی اجتماعی را تنها متاثر از سطوح درآمدی می بیند. از سوی دیگر نیز بخشی از خردهبورژوازی که در ساختار جامعهی سرمایهداری و در سیستم توزیع و تولید فعال هستند، نیز مشمول طبقهی متوسط قرار گرفتند.
توجه به این نکته مهم است که استفاده از واژهی متوسط به میانگین درآمد و برخورداری افراد از امکانات و رفاه اجتماعی متمرکز است که به تنهایی تعیین کنندهی جایگاه طبقاتی نیست، بلکه نوع رابطه با ابزار تولید و خرید یا فروش نیروی کار به عنوان مفاهیم اساسی مرتبط با طبقهی اجتماعی در اینجا مورد بیتوجهی قرارمیگیرد.
با اینکه سیستم سرمایهداری بویژه در دوران جهانیسازی و نئولیبرالیسم به حذف آشکار طبقهی متوسط و توسعهی کمی طبقهی کارگر در سراسر جهان انجامیده است، اما سادهاندیشی است اگر این توسعهی کمی طبقهی کارگر با افزایش اشتغال یکسان پنداشته شود. تحولات فناوری بویژه استفاده از فناوری اطلاعات در فرآیندهای تولید و توزیع از یک سو به بیکاری ساختاری گسترده منجر شده و از سوی دیگر امکانات گستردهای را برای مدیریت منابع شامل منابع انسانی، مواد، ماشینآلات و تجهیزات، منابع مالی و اطلاعات و… در سیستمهای تولید و توزیع در اختیار طبقهی سرمایهدار قرارداده است. بر چنین بستری از واقعیت، انواع نظریات مدیریتی مانند مدیریت زنجیرهی تأمین[1] برای
مدیریت منابع در سطح جهانی برای دستیابی به میزان هرچه بیشتر سود (نظریه پردازان مدیریتی مدافع سیستم سرمایهداری ترجیح میدهند تا با عنوان بهرهوری از آن سخن بگویند) شکلگرفتند.
استفادهی گسترده از فناوریهای پیشرفته بویژه فناوری اطلاعات در سیستمهای کسبوکار در مناسبات سرمایهداری موجود، سبب شده است که دیگر مانوفاکتورها و کارخانههای عصر صنایع دودکشی و تصاویر ارائهشده از سوی امیل زولا در رمان ژرمینال و یا ماکسیم گورکی در رمان مادر، نماد صرف کارگر و صنعت نباشند و طیف بسیار گستردهی مزدبگیرانی که در کارخانههای صنعتی و تولیدی، شرکتهای کشاورزی، در صنایع خدماتی، در سیستمهای توزیع و فروش، در سیستمهای برنامهریزی و مهندسی، در سیستمهای مالی و…. و بهطور کلی در بخشهای مختلف صفی و ستادی سازمانهای مختلف کسبوکار به کار یدی و فکری مزدی مشغول هستند، مشمول تعریف کارگر شده و به عنوان اجزاء طبقهی کارگر محسوب شوند.
نکتهی مهم در اینجا این است که با اینکه سیستم سرمایهداری بر کمیت طبقهی کارگر افزوده است، اما با استفاده از سازوکارهای مدیریتی ضدکارگری بویژه در قالب نئولیبرالیسم کوشیده است تا از طریق رویکردهایی چون خصوصیسازی، برونسپاری، کوچکسازی، مقرراتزدایی، مدیریت زنجیرهی تامین، استفاده از ساختارهای ماژولار ، استفاده از ساختارهای هولدینگ و… به انسجام اجتماعی طبقهی کارگر به مثابهی یک طبقهی اجتماعی که قرار است با افزایش آگاهی، انسجام طبقاتی و اتحاد خود، یک نظام اجتماعی مبتنی بر توسعهی انسانی (سوسیالیستی) را جایگزین سیستم سرمایهداری کند، ضربات سنگینی وارد کرده و چالشهای معینی را در برابر جنبش کارگری در سطح جهان قرارداده است.
تاریخ جنبش اجتماعی طبقهی کارگر اساساً مبتنی بر پرولتاریا یا طبقهی کارگر صنعتی بوده است. انسجام عینی ناشی از حضور تعداد قابلتوجهی از کارگران در یک فرآیند تولید و در یک محل و زیر یک سقف در یک سیستم تولید انبوه، شرایطی را فراهم آورد که این بخش از طبقهی کارگر از نقشی کلیدی در مبارزه علیه سیستم سرمایهداری برخوردار باشد. بدیهی است که پیک موتوری و موتورسواری که پیتزا تحویل میدهد، نیز جزء طبقهی کارگر محسوب میشوند. اما آنها از وضعیت عینیای که کارگران صنعتی در یک سیستم تولیدی – صنعتی برای کنش اجتماعی و اتحاد عمل علیه سیستم سرمایه داری برخوردارند، نمیتوانند برخوردار باشند.
آنچه به طبقهی کارگر امکان کنش اجتماعی بهعنوان یک طبقه را میدهد، بیش از هر چیز دیگر، به امکان فعالیتهای هماهنگ و سازمانیافتهی این طبقه در دفاع از حقوق اجتماعی خود مرتبط است. امروزه در سراسر جهان شاغلان سازمانهای بزرگ و سراسری در صنایعی چون حملونقل، هواپیمایی، راهآهن و مترو، معلمان، پرستاران و کادر پزشکی و…در قالب انجمنها، کانونها و تشکلهای صنفی و … در کنار همبستگی و یکپارچگی کارگران واحدهای تولیدی و صنعتی، از پتانسیلهای اجتماعی قابل توجهی برای کنش اجتماعی طبقهی کارگر برخوردار هستند. شواهد جنبش کارگری در جهان نشان از آن دارند که نئولیبرالیسم علیرغم تلاش مخرب خود برای نابودی زمینههای انسجام و همبستگی طبقهی کارگر، همچنان با چالشهای جدی در این زمینهها مواجه است. با این وجود به دلایل عینی فراوان، پتانسیل موجود در کارگران صنعتی (پرولتاریا) که در ادبیات مارکسیستی بر آن تمرکز شده است، همچنان از جایگاه ویژهای برخورداراست.
جنبشهای ضدسرمایهداری در جهان امروز محدود به طبقهی کارگر صنعتی نیست و خیل عظیم آسیب دیدگان از نئولیبرالیسم شامل جنبش 99 درصدیها، طیف وسیع مزدبگیران، کارگران مهاجر، طرفداران محیط زیست، آوارگان جنگهای تجاوزکارانه و مداخلهگرانهی امپریالیستی و حتی جنبشهای برابریطلبانه ضدنژادپرستی و فمینیستی و… نیز به میزان زیادی جهتگیری ضدسرمایهداری یافتهاند و به عنوان متحدان بخش صنعتی طبقهی کارگر (پرولتاریا) عمل میکنند. درست است که بخش عظیمی از این نیروهای آسیب دیده و معترض به سیستم جهانی سرمایهداری از جمله مهندسان و مدیران مزدبگیر شرکتها و سازمانها را هم از این منظر که نیروی کار خود را می فروشند، میتوان جزء طبقهی کارگر محسوب نمود اما اشتیاه بزرگی است اگر این طبف از نیروی اجتماعی متعلق به طبقهی کارگر با ویژگیهایی همسان با کارگران صنعتی تصور شود.
بدیهی است که معنای این سخن چشم فروبستن به پتانسیلهای جنبشهای اجتماعی چون 99 درصدیها، حاشیهنشینان شهری، طرفداران محیط زیست، مهاجران و… در جوامع سرمایهداری نیست. اما این جنبشها با طیف متنوع شرکتکنندگان در آن از وضعیت عینی اجتماعیای که بتواند آنها را به یک نیروی پیگیر و انقلابی تبدیل کند، فاصله نشان میدهند. با این وجود، این جنبشها اساساً بهعنوان متحدین طبقهی کارگر صنعتی در مبارزه علیه سیستم سرمایهداری جهانی مطرحاند.
امروزه بخش بسیار عظیمی از سرمایهها در سرمایهگذاریهای مالی، بازرگانی و امور خدماتی در گردش است. این واقعیت تأثیر خود را بر ساختار طبقهی کارگر نیز میگذارد و جنبشهای کارگری در کشورهای سرمایه داری را با ویژگیهایی همراه میکند که آن را با جنبش کارگران صنعتی در دهههای پیش از تسلط نئولیبرالیسم تا حدی متفاوت میکند. درک این تفاوتهای سیاسی و تأتیرات آنها بر جنبش کارگری در کشورهای سرمایهداری از منظر جامعهشناسی از اهمیت زیادی برخوردار است. “
[1] -Supply Chain Management (SCM)