مقاله شماره: ۳۹ (۲۱ تیر ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6410
مي دانيم كه در قريب به دو قرن اخير در ايران جنبش رهايي بخش و آزادي خواهي عليه سلطه استعمار و نواستعمار با وجود فداكاري هاي بسيار به سرانجام ضروري و پردامنه دست نيافت. امري كه اكنون در بحران فزاينده ي اقتصادي- اجتماعي حاكم بر ايران تبلور يافته است.
تحقق بخشيدن به اين نياز تاريخيِ مردم ميهن ما براي دستيابي به استقلال همه جانبه ي اقتصادي- اجتماعي وظيفه ي اصلي بورژوازي ايران بوده است. اما وابستگي نواستعماري ايران به اقتصاد جهاني امپرياليستي در شرايط كنوني نشانگر ناتواني بورژوازي به انجام وظيفه تاريخي خود است.
بحران حاكم كنوني بر ايران و وابستگي نواستعماري اقتصاد كشور به اقتصاد جهاني امپرياليستي پيامد مستقيم سلطه ي بورژوازي سوداگر، دولتي- نظامي حاكم است كه با اجراي برنامه اقتصادي ديكته شده توسط سازمان هاي مالي امپرياليستي كه آن را «اقتصاد اسلامي» مي نامند، ايران را با فاجعه ي كنوني روبرو ساخته است.
فاجعه اي كه با تضعيف توان اقتصادي كشور و به دنبال سركوب داعش گونه ي توده هاي زحمتكش به تضعیف بسیج مردم علیه عمليات احتمالي تجاوزگرانه پوشيده و علني نظامي امپرياليسم عليه ايران منجر شده است.
پشتيباني علني امپرياليسم، ازجمله امپرياليست هاي اروپايي از “مجاهدين” در اين روزها، بدون وجود بحران حاكم کنونی عملي نمي شد و يا براي امپرياليسم اميد بخش نبود. بحران اقتصادي- اجتماعي حاكم به ابزار موثر براي تاثير اقدامات پوشيده ي امپرياليسم عليه استقلال ملي و تماميت ارضي ايران است بدل شده است!
در دوران دو قرن پيش، جنبش رهايي بخش مردم ميهن ما داراي دستاوردهاي درخشاني بوده است كه به رهبري بورژوازي انقلابي در ايران به دست آورده است. جنبش تنباكو، انقلاب مشروطه، جنبش هاي مردمي در تبريز، خراسان و در مناطق ديگر ايران، چنان كه جنبش ملي كردن صنايع نفت و نهايتاً انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما قله هاي درخشان اين نبرد را تشكيل مي دهد.
باوجود اين قهرماني ها و مبارزات مردمي در سرزمين كهنسال همه ي ايرانيان كه با شركت همه ي خلق هاي ساكن ايران به دست آمد، ايران نتوانست گام قطعي و نهايي را براي كسب استقلال اقتصادي- سياسي- فرهنگي بر دارد و به استقلال همه جانبه ي ملي نايل شود. اكنون در بحراني فزاينده فرومي رود كه همه ي اركان اقتصادي- اجتماعي- فرهنگي و ديگر عرصه هاي هستي اجتماعي را در برمي گيرد.
براي يافتن علت شکست انقلاب بورژوا- دمكراتيك تحت رهبري بورژوازي، باید پرسید که چرا بورژوازي سلطه گر ارتجاعي در قطع ريشه هاي نفوذ استعماري و نواستعماريِ كلونياليستي و امپرياليستي ناتوان بوده است.
پاسخ به اين پرسش صراحت دارد. بورژوازي انقلابي و دمكرات، و به طريق اولي بورژوازي ارتجاعي حاكم كنوني در ايران نتوانست (و در درواني نمي توانست) سياست اقتصادي اي را دنبال كند كه راه خروج كشور را از زير سلطه ي سيستم اقتصادي كلونياليستي و امپرياليستي نشان مي دهد و ممكن مي سازد. انقلاب ملي- دمكراتيك بهمن ٥٧ مردم ميهن ما كه گام پراهميتي را در خروج از اين نظام اقتصادي امپرياليستي برداشت، اما زير فشار سركوبگرانه نيروهاي راستگرا از پاي درآمد و دستاورد بزرگ مردم براي اتخاذ راه رشد ترقي خواهانه و مردمي و ملي بر باد رفت. بدین گونه با نقض اصل هاي اقتصادي قانون اساسي پيروزي ضد امپرياليستي انقلاب بهمن با جهت گيري ضد سرمايه داري به سوي وابستگي هر روز بيش تر اقتصادي به نظام سرمايه داري جهاني امپرياليستي تغيير جهت يافت.
بنابراین حل وظيفه هاي مردمي- دمكراتيك و رهايي بخش ملي- ضد استعماري و ضد امپرياليستي كماكان در انتظار تحقق يافتن در برابر جامعه ايراني قرار دارد. با آغاز شدن گام به گام شرايط گذار انقلابي از رژيم ديكتاتوري ولايي، در شرايط كنوني بايد تدارك گذار و خروج از سيستم اقتصاد امپرياليستي با صراحت و شفافيت به هدف عمومي انقلابي بدل گردد
در جهان زير سلطه ي امپرياليسم مالي دیگر برای هیچ جامعه و کشوری شرایط رشد اقتصادی زیر نظام سرمایه داری وجود ندارد. اميد بستن به چنين رشدي يك توهم نابخردانه و غيرواقع بينانه است. اين درسي است كه از تاريخ گذشته دو قرني ميهن خود بايد آموخت. آموزشي كه بايد همچنين از دستاوردهاي بزرگ اقتصاد سياسي كه در جمهوري خلق چين هر روز شفاف تر قابل شناخت است كسب كرد.
فيلسوف ماركسيست ايتالياي، دومينكو لوزوردو در آخرين اثري كه پيش از مرگ ناگهاني نگاشته است با عنوان دو نگرش ماركسيستي، تغييرات بنيادين اقتصادي- تكنولوژيكي در جمهوري خلق چين را به عنوان پيامد پيروزي نبرد پيگير ضد استعماري در اين كشور ارزيابي مي كند. آن را پبروزي نهايي نبرد رهايي بخشي ارزيابي مي كند كه با جنگ هاي افيون عليه اين كشور توسط استعمارگران آغاز شد و دو قرن ادامه يافت.
او تغييرات حاصل شده را در چين كه «بدون ترديد مهم ترين پديده ي پانصد سال گذشته جهان است» از اين رو پراهميت براي نبرد ترقي خواهي در جهان ارزيابي مي كند، زيرا «هم زمان به پيامد روند تاريخي استعمارگرانه اي پایان می بخشد كه با چنگ انداختن كريستوف كلوم به سرزمین های بومیان آمریکایی در پایان قرن پانزدهم تاریخ اروپایی آغاز شد. تغییرات انقلابی در جمهوری خلق چین شرايط ضروري را براي به زباله دان تاريخ سپردن سلطه ي استعمار- نواستعمار به مردم كشورهاي جهان نشان مي دهد».
لوزوردو اين ارزيابي را از اين رو مستدل مي داند، زيرا كه اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك در دست تحقق در چين، از سرشت ضد سرمايه داري برخوردار است.
به نظر او مبارزه ي رهايي بخش ضد استعماري- نواستعماري تنها با اتخاذ جهت گيري سوسياليستي رشد اقتصادي- اجتماعي به ثمر مي رسد كه تحقق بخشيدن به آن نياز به برقراري هژموني طبقه كارگر دارد.
اين ارزيابي فيلسوف ماركسيست ايتاليايي در انطباق كامل است با برنامه اقتصادي مورد نظر حزب توده ايران كه در اصل هاي ٤٣ و ٤٤ قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن تثبيت شد و پامال سلطه ي ارتجاع راستگرا گشت كه مسلح به ايدئولوژي اسلام ارتجاعي است.
اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك از شيوه ي توليد سرمايه داري بهره مي برد، اما با برقراري هژموني انديشه ي مردمي- دمكراتيك- ملي كه مدافع اصلي آن را طبقه كارگر در اتحاد اجتماعي تشكيل مي دهد، ديگر نظام سرمايه داري نيست كه در آن سلطه ي سرمايه داران حاكم است.
پرسش درباره ي مضمون اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك كه ديگر يك نظام سرمايه داري نيست، با بيان اين نكته پاسخ خود را مي يابد، كه بهره گيري از امكان شيوه ي توليد سرمايه دارانه، از اين رو كه رهبري آن از زير سلطه ي طبقه سرمايه دار خارج شده است، مي تواند «آزادي را به ميوه ي شيرين عدالت اجتماعي» بدل سازد كه استاد فرشاد مومني در كتاب ارزشمند خود توصيف و ضرورت آن را مستدل مي سازد.
پاتريك كوبله، سخنگوي حزب كمونيست آلمان در گزارشي كه پس از بازگشت از سفر براي شركت در يك كنفرانس حزب كمونيست چين در ارگان حزب كمونيست آلمان انتشار داده است، با تكيه به اين جدايي ميان شيوه ي توليد (زيربناي اقتصادي) و سلطه ي طبقه سرمايه داري (روبناي اجتماعي) در چين، روند جاري فرازمندي اقتصادي- اجتماعي را در چين، «با وجود حضور و ثروتمند شدن شركت هاي خصوصي و ايجاد شدن يك طبقه سرمايه دار، رشد سرمايه دارانه ارزيابي نمي كند، زيرا طبقه ي سرمايه دار رهبري جامعه را در اختيار ندارد.» (اوتست، ٥ جولاي ٢٠١٨)،
او مي گويد: «سرمايه داري بدون سلطه ي طبقه سرمايه دار وجود ندارد»! او پذيرش رهبري حزب كمونيست چين را توسط سرمايه داراني كه با آن ها ديدار داشت، «دستوري» ارزيابي نمي كند. وحدت منافع طبقه كارگر و سرمايه داران ميهن دوست در مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه روندي «طبيعي و نه دستوري» است.
ماركسيست ايتاليايي لوزوردو در كتاب پيش گفته و با نقل از ماركس- انگلس (مانيفست كمونيستي، ايدئولوژي آلماني) تعريف ماركس را از «كمونيسم» توضيح مي دهد. به نظر ماركس، «كمونيسم يك برنامه ي از پيش تنظيم شده نيست كه بايد واقعيت را با آن انطباق داد»! براي ماركس روند نبرد براي برپايي جامعه كمونيستي، «كمونيسم» است. از اين رو ماركس كمونيسم را همان «پراتيك انقلابي» مي نامد كه در لحظه ي حاضر در جريان است.
تعریف دوم، تعریف شرایطی است در دورنمای تاریخی جامعه. جامعه كمونيستي در دورنماي تاريخي آن كه در آن شيوه ي توليد كمونيستي و روابط همبستگي اجتماعي ميان انسان برقرار شده است و كار به نياز انسان آزاد بدل گشته است.
مارکسیست ایتالیایی این دو برداشت مارکس را «کمونیسم»از این رو طرح می کند، تا نادرستي انديشه “ماركسيست”هايي از قبيل لويي آلت هوسر و ديگران را نشان دهد. این مارکسیست ها که او آنها «مارکسیست های غربی» می نامد، مورد انتقاد قرار می دهد زیرا آنها در نبرد طبقاتی در اتحاد شوروی و در جهان در این دوره، انعکاس نبرد رهایی بخش از سلطه ی استعمارگران را به حساب نمی آورند. نبرد طبقاتی ای که بایستی زیر تأثیر بدترین شرایط تجاوز پوشیده ی تحریم و جنگ طلبی تا مرز جنگ علنی.علیه اتحاد شوروی انجام شود. آنها بی توجه به این شرایط، نبرد اتحاد شوروي را براي برپايي جامعه كمونيستي مردود اعلام كردند زيرا پیامد آن «توتاليتاريسم استاليني» بود.
بدین تریب به اصطلاح انتقاد آنها به اتحاد شوروی، کمک به شناخت علل ایجاد شدن کیش شخصیت در این کشور نبود که پیامد نقض قوانین و آزادیهای سوسیالیستی بود. شناختی که مبارزان کنونی را قادر میسازد با آموختن از آن، راه تکرار آن را در آینده ببندند.
«مارکسیست های غربی» نبرد طبقاتی را در اتحاد شوروی از متن تاريخي نبرد جهاني و توانايي واقعاً موجود نزد مبارزان جدا مي سازند. لوزوردو برجسته مي سازد كه آن ها مضمون اين نبرد را در ارتباط با مضمون سياست استعمارگران قرار نمي دهند كه به طور سبعانه و تبه كارانه به بند كشيدن انسان افريقايي را به عنوان برده و نسل كشي بوميان آمريكايي را در دوران پانصد ساله ي به نام ليبراليسم اِعمال نمودند. آن ها چهره ي اصلي ليبراليسم برده دار و استثمارگر را «آرماني» بزك مي كنند و آزادي خواهي طبقاتي ليبرالي را پرده پوشي مي كنند.
لوزوردو اين جريان ماركسيست غربي را كه «مركزيت اروپا» را براي پاسخ به شيوه ي دمكراسي و تمدن مقدس مي اعلام مي كند، از اين رو مورد انتقاد قرار مي دهد كه آن ها در كوشش اتحاد شوروي و ديگر كشورهاي سوسياليستي اروپايي براي پايان بخشيدن به سلطه ي استعمارگرانه ي نظام سرمايه داري بي توجهند كه مجبور بوده است در نبرد نابرابر عليه اين سلطه ي استعماري- نواستعماري و استثمارگرانه و شيوه ي تروريستي آن برزمد. لوزوردو اين انتقاد را به عنوان نفي انتقاد به پامال شدن آزادي هاي سوسياليستي و آزادي ابراز نظر توسط استالين قرار نمي دهد.
لوزوردو ترديد ندارد كه سكوت كنوني جنبش چپ و “كمونيسم اروپايي” تنها آن هنگام پايان خواهد يافت، هنگامي كه انديشه ي ماركسيستي كنوني در جهان (و به طريق اولي براي ما در ايران هم) نبرد براي برپايي جامعه نوين را با نبرد عليه سلطه ي استعماري- نواستعماري امپرياليسم همراه سازد.
مساله ملي در اين برداشت ماركسيستي كه حزب توده ايران بر آن پاي مي فشرد، از ارتباط تنگاتنگ مساله ملي و پراتيك انقلابي واقعاً موجود در ايران قابل درك است. بايد از اين پنداشت كه برپايي سوسياليسم وظيفه اي براي آينده ي نامعلوم است، دور شد. ساختمان سوسياليسم امروز با نبرد براي تفهيم اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك كه بايد تحت هژموني جبهه متحد خلق تحقق يابد، وظيفه ي روز توده اي ها و همه ي نيروهاي چپ و مردمي و ملي است.
از اين رو در برابر جنبش چپ انقلابيِ توده اي و حزب آن، حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران و همه چپ ايراني و نيروهاي ميهن دوست از لايه ها و طبقات ديگر اجتماعي، وظيفه ي خطير تدارك پايان بخشيدن به وابستگي نواستعماري ايران به اقتصاد جهاني امپرياليستي به وظيفه اي قطعي، انكارناپذير و ضروريِ تاريخي و وظيفه ي روز بدل شده است.
بايد با تنظيم برنامه اقتصاد ملي براي مرحله ملي- دمكراتيك فرازمندي جامعه ايراني، روند انقلابي در جريان را در ايران با پرچم نبرد ضد استعماري و نواستعماري عليه سياست امپرياليستي تقويت راهبردي كرد و آن را به سوي هدف رهايي ملي هدايت نمود.
ناكام ماندن جنبش آغاز شده براي تغييرات بنيادين در ايران، به معناي بر باد رفتن امكان تاريخي براي نسلي ديگر از مردم ميهن ما است. اگر پرچم نبرد مردمي- دمكراتيك و ملي- ضد امپرياليستي، پرچم اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك در نبرد كنوني در ايران كه حزب توده ايران خواستار آن است، مشتركاً توسط نيروهاي چپ و ميهن دوست از لايه هاي ديگر برافراشته نشود، نسل كنوني مردم ميهن ما به محروميتي غيرقابل بخشش محكوم مي شود، آن طور كه محروم شدن از «ديدن ستاره ي دنباله دار كه براي هر نسل يك بار ممكن است»، محروميتي غيرقابل بخشش است! (بزرگ علوي، چشم هايش)
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/6410
بسیار اموزنده پایدار باشی بدرود
با تشکر از رفیق عزیز محسن که خواننده همیشگی “توده ای ها” است و همیشه برای ابراز نظر و دلگرمی نویسنده دست کم چند کلمه ای می نویسد.
با سلام به همه رفقای توده ای بخصوص فرهاد ، سیامک ومحسن عزیز
فرهاد جان از نوشته فوق بسیار لذت بردم و نکته های فراوانی آموختم ، یاد گرفتم که مرحله ملی دمکراتیک فرازمندی جامعه جدا از سوسیالیسم نیست و مرحله شروع ساختمان آن است . یاد گرفتم که زندگی شرافتمندانه یک فرد یا یک حزب انقلابی همان کمونیسم است ، آموختم با هژمونی طبقه کارگر وحزب انقلابی آن می توان سرمایه ملی را در جهت ساخت و پی ریزی جامه برای استقرار عدالت اجتماعی بحرکت در آورد. ولی نکته ای که آزارم میدهد حضور کم رنگ هواداران سوسیالیم علمی در جامعه و عدم اطمینان آنان به یکدیگر و رفقای قدیم است . این شرایط را شما بهتر می توانید تحلیل و نتیجه گیری نمایید ، ولی نکته مد نظر من آن است که نسل جوان امروز باید با افکار و ادبیات انقلاب سوسیالیستی و مبارزات حال وگذشته طبقه کارگر ایران وجهان آشنا گردد . این نه تنها وظیفه حزب طبقه کار بلکه وظیفه تک تک ما کمونیست های سابق است که این افکار انقلابی را در میان نسل جوان خصوصن نسل کارگران جوان انتشار دهیم ونام حزب توده ایران ومبارزات طبقه کارگر جهانی را به آنان معرفی نماییم . رفقای کارگر ، رفقای کمونیست ، اکثر جوانان کارگر مفهوم سوسیالیسم و کمونیست را نمی دانند و یا اصلن نشنیده اند ویا اگر شنیده اند ، اطلاعات ناقص ویا خصمانه ای است که از شبکه های بیگانه و یا جریانات معلوم الحال گرفته اند. رفقای توده ای ، رفقای فدایی قدیمی ، به همفکران و رفقای خود اطمینان کنید ، منتظر ارتباط با حزب یا سازمان نمانید ، کار برای شروع ساختمان سوسیالیسم را با تبلیغ تفکرات سوسیالیستی در میان کارگران و توده های زحمت کش شروع نمایید . موفق باشد.