انتقادي درست …

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩١ / ٢٦ (١٤ مهر)

واژه راهنما: كليت، حقيقت است (هگل). دفاع از خط مشي انقلابي خزب توده ايرانؤ مخك عيني توده اي بودن.

 

رفيق گرامي كنعاني،

با تشكر براي موضع انتقادي ارسال شده در ارتباط با نوشتار «بيماري مسري ”نگراني“، بند ناف ”راه توده“ و ”عدالت“ يكي است. دفاع از خط مشي انقلابي حزب توده ايران وطيفه هر توده ايست» (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1864).

شما مي نويسيد: «رفقا، شما در اين مقاله نظر راه توده را منطبق بر شرايط كنوني ندانسته و به اصطلاح مبارزه ”كي بر كي“ اوايل انقلاب را رفيق علي خدائي بر شرايط امروز، نه بر اساس ديالكتيكي، بلكه بر اساس مكانيكي تطبيق ميكند را رد كرده ايد. يعني شما بحث تئوريكي را مطرح كرده ايد. خوب بر فرض بپذيريم كه نظر شما درست است و رفقا راه توده اشتباه ميكنند. و من هم اين بحث را بعنوان بحث رفيقانه قلمداد مي كنم و بعد از شكست هم بين رفقاي توده اي تداوم اين بحث طبيعي به نظر مي رسد. خوب رفقا، شما چرا در آخر مقاله تان باز مسئله را از سطح تئوريك به سطح امنيتي تنزل داديد. چرا؟ شما چرا يكدفعه اين بحثتان را ول كرده و به حالت عصباني و مانند يك پليس شروع به اتهام زني و طرح سوال كرديد. گويا كه گذرنامه رفيق خدائي از مركز غيبي (بخوان سازمان هاي امنيتي كشور؟) صادر شده و شما نيز پيگير آن بوده ايد. عزيزان، مگر شما كجاي دنيا نشسته ايد، آيا پليس كشورهاي امپرياليستي به شما دسترسي ندارند. مگر انگلستان و يا آلمان و ساير كشورهاي غربي از اين نظر امنيت دارند؟

رفق، اين نوشته تان مرا بياد روزهائي كه در مينسك (بلاروس) (سال ٩٠- ١٩٨٩) مي اندازد. آن زمان نيز رفقائي كه با ويزا به غرب مي رفتند، اكثريتشان را متهم به عامل امپرياليسم ميكردند. اين تيپ رفقاي فالانژ، براي آنكه پيش رهبري حزب خودشيريني كنند، مثل ماموران پليس س/ج مي كردند. مثلا شما به دامن امپرياليست ميرويد. بدانيد كه شما را عامل خود خواهند كرد. اما ورق برگشت و اتهام زن ها همه خود در اين كشورها جايگزين شدند. و كسي نپرسيد، پس شما چطور عامل شديد يا نه؟ آري رفقا، دست از اين اتهام زني برداريد. به شما چه مربوط كه رفيق خدائي و امثالهم، گذرنامه را از كجا آورده اند. مگر كسي از شما هم مي پرسد، از كجا گذرنامه گرفته ايد و يا كجا مي رويد و يا كجا زندگي ميكنيد و ساير. ما از اين شانتاژها در شوروي ديده ايم و كسي هم ديگر گوش به اين اتهام زني نخواهد داد.

در خاتمه عزيزان بسيار متاسفم كه بعد از اين همه بحث تئوريك، بالاخره سطح مقاله تان را خيلي پائين آورديد. آنرا تبديل كرديد به اتهام نامه پليس.   با درود رفيقانه»

رفيق كنعاني گرامي، من نامه شما را رونويسي كردم. با همه نامه هاي دريافتي چنين مي كنم، باوجود آنكه اين كاري اضافي است. بازنويسي نامه شما را من از اين روي انجام دادم، تا بتوانم مضمون دقيقِ نظر شما را دريافت كرده و درك كنم. با اين شيوه تصور مي كنم، به كنه مطلب انتقاد شما دست يافتم كه در سطور بعدي به توضيح آن مي پردازم.

رفيق گرامي، هر پديده اي از تاريخي برخوردار است. براي درك آن، بايد تاريخ و روند شدن آن را شناخت، تا توانست به مضمون پديده دست يافت. شما مي توانستيد تاريخ يكي از پديده ها را از متن نوشتار دريابيد. تاريخ بحث هاي تئوريك- سياسي اي كه ”راه توده“ علي خدايي در تمام طول سال ها آگاهانه به آن پاسخ نداده است. ديگري، تاريخ- سرگذشتي است كه بدون اطلاع از آن، به ويژه به خاطر تجربه هايي كه پشت سر گذاشته ايد، پرسش پايان نوشتار از علي خدايي براي شما اجباراً آب و رنگي «پليس»گونه مي يافت، كه يافت.

پرسشي كه بايد به آن پاسخ داد، اين پرسش است كه آيا رابطه اي ميان برخورد نكردن و بي پاسخ گذاشتن پرسش هاي مشخص از طرف علي خدايي، از يك سو، و ضرورت طرح پرسش در پايان نوشتار پيشين از سوي ديگر، وجود دارد؟ آيا آن سكوت و اين پرسش از ريشه مشتركي برخودار هستند، دو روي يك مدال را تشكيل مي دهند؟ اگر چنين است، كه بايستي آن را در سطور زير يك بار ديگر هم به اثبات رساند، آنوقت طرح پرسش را بايد تاكيدي بر درستي و صلابت تئوريك مطالب طرح شده در نوشتار مورد انتقاد شما ارزيابي كرد و نه ضعف آن. طرح آن، راهي است به سوي درك علت سكوت علي خدايي در برابر همه اين پرسش هاي تئوريك- سياسي در طول زمان و نشاني است از جنبه ديگري از بغرنجي نبرد طبقاتي كه بايد توده اي ها بار آن را براي دوراني طولاني به دوش بكشند.

ببينيد، رفيق گرامي، در حالي كه شما مضمون مقاله پيشين را به درستي دريافت كرده ايد، اما حتي يك جمله براي اثبات نادرستي بحث تئوريك- سياسي انجام شده در آن بيان ننموده ايد. اين سكوت به چه معناست؟ پاسخ به اين پرسش براي من ممكن نيست. زيرا شناختي از كليت نظرياتتان ندارم. رابطه ما كه با موضع انتقادي شما آغاز شده، هنوز تاريخي ندارد، كه به من اجازه دهد، ارزيابي اي از مواضع شما ارايه دهم. لذا من هم بحث شما را «بعنوان بحث رفيقانه قلمداد مي كنم»، آن طور كه شما نيز انجام داده ايد.

اما وضع در باره علي خدايي متفاوت است. علت سكوت او در باره پرسش ها و ارزيابي هاي تئوريك- سياسي كه مي توانيد ده ها از آن را در آرشيو ”توده اي ها“ بخوانيد، قابل شناخت است. نگارنده مايل نيست در اين سطور همه آن ها را تكرار كند، اما برخي از آن ها مي تواند براي درك شرايط اين جنبه از نبرد طبقاتي كه در برابر توده اي ها قرار دارد، راهگشا باشد.

همان طور كه لابد اطلاع داريد و يا با مراجعه به آرشيو ”توده اي ها“ به آن پي خواهيد برد، انتشار دهنده و مسئول هر دو دوره نشريه راه توده، نگارنده بوده است. نام راه توده را نگارنده به عنوان مسئول سازمان هاي حزب در خارج از كشور (غربي)، انتخاب كرده كه مورد تائيد رهبري حزب در ايران پيش از يورش به حزب نيز بوده است. علي خدايي كه يكي از همكاران، و مهم ترين همكار نشريه در دوره دوم آن بود، آرشيو نشريه راه توده دوره دوم را از خانه من دزديد و به انتشار غيرمجاز آن ادامه داد. او، نه تنها نام راه توده را كه در شرايط برقراري قانون، اقدامي غيرقانوني بود، دزدانه با خود برد، بلكه خبر آنكه ”راه توده“ انتشار يافته بعد از شماره ٩٥، توسط او انجام مي شود و با گذشته آن ارتباطي ندارد را حتي به اطلاع خوانندگان نشريه نيز نرساند. …

بعد از دريافت ارزيابي زنده ياد كيانوري از شرايط سال ١٣٧٣ ايران و ادامه ارسال مقالاتي ديگر از طرف او، يك مقاله نيز به راه توده رسيد كه مضمون آن مورد تائيد نگارنده و همچنين خدايي نيز نبود. مقاله با صغرا و كبراها مي كوشيد به اصطلاح ثابت كند كه وظيفه حزب توده ايران دفاع از جمهوري اسلامي مي باشد. مقاله كه با سبك و نگارش ديگري از آنچه كه نگارش كيانوري بود، نگاشته شده بود، در راه توده منتشر نشد. علت را در نامه اي به ارسال كننده اطلاع داده شد و گفته شد كه حزب توده ايران از آماج هاي ملي- دموكراتيك انقلاب بهمن مردم ميهن ما و نه از جمهوري اسلامي تحت سلطه نيروهاي ارتجاعي دفاع مي كند. در پاسخ به اين نامه، زنده ياد نورالدين كيانوري به اين مضمون نوشت كه: در اينجا چنين نظرهايي وجود دارد. اين نامه بايد در آرشيو دزديده شده وجود داشته باشد.

بدين ترتيب، كيانوري ضمن تائيد نظر ما در ارتباط با دفاع از آماج هاي انقلاب و موضع انتشار ندادن مقاله پرسش برانگيز توسط راه توده، در عين حال به طور ضمني توجه ما را نسبت به موقعيتي كه خود در آن قرار داشت نيز جلب نمود. موقعيتي كه بلافاصله توسط رفيق گرامي علي خاوري هنگامي كه نگارنده نوشتار دريافت كرده را پيش از انتشار در راه توده در ديداري در برلين در اختيار او گذاشت، تشخيص و نسبت به آن هشدار داده شده بود. رفيق خاوري ارسال نوشتار را توطئه سازمان اطلاعات ناميد.

نظريات سياسي و تئوريك طرح شده در راه توده در سال هاي بعد از ١٣٧٣ تا هنگام مرگ كيانوري، به صورت معمول ادامه يافت. بعد از مرگ اوست كه علي خدايي بدون صحبت و توافق قبلي رابطه هاي جديدي را پايه ريخت كه نشان ارتباط هايي بود كه او به طور پنهاني برقرار نموده بود. از جمله مصاحبه هاي راديوي با يك راديو لوس آنجلسي.

فعاليت هاي سياسي و آموزشي توسط راه توده از جمله با انتشار پژوهشي در باره ”اقتصاد ملي“ و برگزاري سميناري در اين باره در سپتامبر سال ٢٠٠٠ ادامه يافت. در اين سال است كه علي خدايي بدون وجود هر توجيه موجهي با دزديدن آرشيو راه توده دوره دوم آن، ادامه كار نشريه را راساً در اختيار گرفت. اين اقدام زماني انجام شد كه او از يك سو ارتباط با جريان هايي در ايالات متحده و از سوي ديگر با شبكه مستقر در ايران را نيز در اختيار گرفته بود.

در چنين شرايطي بود كه اطلاع از سفر او از پراگ به ايالات متحده كه در طول سال هاي گذشته در صحبت ها عيان شده بود، از وزن و مفهوم ديگري برخوردار شد. پاسخ به اين پرسش، اما زماني به نكته مبرمي تبديل گشت كه سياست اعمال شده در ”راه توده“ دزديده شده، در ارتباط با مساله وحدت نظري و سازماني حزب توده ايران و هم در ارتباط با مساله ”اتحاد“ها در مرحله كنوني، از ويژگي خاصي برخودار شد كه موضوع نوشتارهاي متعددي در ”توده اي ها“ مي باشد.

در ارتباط با مضمون بحث ها، شما را به نوشتارهاي بسيار ديگري كه در صفحه ”توده اي ها“ انتشار يافته، مراجعه مي دهم. به هيچ يك از آن نوشتارها پاسخي داده نشد! اين بي جواب گذاشتن را تنها نبايد به عنوان ناتواني براي مستدل كردن نظريات، توسط ”راه توده“ علي خدايي دانست. بلكه همچنين بايستي ارتباط آن را با پرسش پايان نوشتار نيز برقرار نمود. بي جواب گذاشتن پرسش ها در ارتباط با ارزيابي اين يا آن نكته در ارتباط با خط مشي انقلابي حزب توده ايران، از اين روي با پرسش پايان نوشتار در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد، زيرا شركت در بحث، براي نمونه در باره ارتباط ميان ”آزادي“ و ”عدالت اجتماعي“، مواضعي را كه عامداً در ابهام گذاشته مي شود، افشا مي كند. كسي كه با اصرار به چنين بحثي تن نمي دهد، نمي تواند خود را در پشت ناآگاهي پنهان كند، او هدفمند و آگاهانه عمل مي كند. براي نمونه، شما رفيق گرامي كنعاني نمي توانيد مضمون نوشتار اخير را مورد پرسش قرار دهيد، اما حتي يك جمله نيز در اثبات نادرستي آن بر روي كاغذ بياوريد. متاسفانه انتقاد شما در اين لحظه، محتواي جدي خود را از دست مي دهد. قطعا شما در آينده نظريات انتقادي خود را در باره مضمون نوشتار نيز ارايه خواهيد داشت. و امكان ارزيابي ديگري را از انتقاد خود ممكن مي سازيد. انتقادي كه جدا از حواشي پراهميت خود كه گوشه اي از آن برشمرده شد، مستدل به نظر مي رسد.

نكته ديگري كه در تائيد ارزيابي سطور پيش است، اين نكته است كه در همان نوشتار معروف زنده ياد كيانوري كه مورد تائيد ”راه توده“ علي خدايي است، با صراحت وظيفه و رسالت راه توده توسط كيانوري اعلام شده بود. او تنها به طور مشروط و براي مدت معين ضروري، با انتشار راه توده دوره دوم موافقت كرده بود. براي راه توده رسالت و وظيفه اي گذرايي قايل شده بود! مرز حقانيت وجود و فعاليت راه توده، از طرف كيانوري، مبارزه براي تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران و از اين طريق ايجاد زمينه وحدت نظري در حزب طبقه كارگر اعلام شده بود. چنين موضعي با موضع سپردن سرنوشت وحدت نظري جنبش توده اي در حزب توده ايران به دست حوادث نامعلوم و به آينده اي نامعلوم تر كه علي خدايي و ”راه توده“ او تبليغ مي كنند، نه تنها ١٨٠ درجه تفاوت دارد، بلكه آشتي ناپذير است! علي خدايي، در همين مقاله ”راه توده“ ٣٧٤ نيز با صراحت عليه نظر كيانوري موضع آشتي ناپذير اتخاذ مي كند و بر آن پاي مي فشارد!

با مطالعه نوشتارهاي ديگر قطعا در خواهيد يافت كه نگارنده با اولين نشان تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران، دفاع جانانه از اين خط مشي و كمك به تعميق و تدقيق آن را با نوشتار «زنده‏باد ”نامه مردم“، جنبش مردمی، واقعیت‌های عینی، ونقش زحمتکشان» (http://www.tudeh-iha.com/?p=1312&lang=fa) آغاز كرده و ادامه دادم. اين اقدام در تائيد كامل نظر زنده ياد كيانوري و در خط سنتي كه توده اي هاي صادق در طول ٧١ سال مبارزه خود به آن پايبند بوده اند قرار دارد، زيرا در خدمت دفاع از منافع عاليه حزب طبقه كارگر ايران مي باشد. با ايجاد شدن زمينه واقعي براي تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، مبارزه خارج از ارگان ها و اندام هاي حزبي براي احياي چنين خط مشي پايان مي يابد. اين، يك ارزيابي عيني- تاريخي است كه با سنت مبارزات درون حزبي در انطباق كامل است. اكنون (همان طور كه اميدوارم) برگزاري كنگره ششم حزب در جريان است، اگر چه به ناحق و خلاف موازين اساسنامه اي امكان شركت فعال و زنده نگارنده در آن بوجود نيامده است، در حالي كه گفتني بسيار داشتم، باوجود اين مجاز نيستم از مبارزه درون حزبي براي تحكيم، تعميق و تدقيق خط مشي انقلابي حزب عدول كنم. اين وظيفه اي عيني است كه نمي توان آن را به علل ذهني و شخصي نقض نمود.

كليت، حقيقت است!

پيشنهاد علي خدايي براي تعيين تكليف نظري و سازماني حزب توده ايران در آينده نامعلوم، در تضاد آشتي ناپذير با تجربه موفق حزب ما پس از كودتاي خائنانه ٢٨ مرداد ٣٢ نيز مي باشد. حزب توده ايران و فرقه دمكرات آذربايجان، در اولين فرصت نشست رسمي و قانوني پلنوم كميته مركزي، وحدت حزب طبقه كارگر ايران را در سرزمين مشترك مورد تصويب قرار دادند و عملي ساختند. تثبيت و تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه نقشي تعيين كننده در سرنوشت نظري- سياسي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما ايفا نمود، بر پايه اين وحدت نظري و سازماني حزب توده ايران، و نه در شرايط تشتت نظري و سازماني مورد خواست علي خدايي ممكن شد.

رفيق كنعاني، اگر موضعي كه در مقاله «غلبه ”اتحاد“ بر فاجعه ”تفرقه“» در همين ”راه توده“ علي خدايي (شماره ٣٧٧) كه بنا به مضمون و سبك نگارش بدون ترديد توسط او نگاشته نشده است، در ارتباط با «اميد از آنرو كه ملت ما بالاخره توانسته بر تفرقه ويرانگر و فلج كننده غلبه كند و …» (صرفنظر از مضمون مورد نظر مقاله كه هنوز براي من شناخته نيست)، درست است كه هست، چرا نبايد توده اي ها نيز ”امروز“ براي وحدت نظري و سازماني حزب توده ها مبارزه كنند و بايد آن را به آينده نامعلوم و «جسارت رهبران» براي وارد شدن به «گود» مبارزه هاي نامعلوم آينده حواله دهند؟ استدلال براي اين يك بام دو هوايي، بر چه پايه انديشه ماركسيستي- توده اي قرار دارد؟

آيا نمي تواند هدفي آگاهانه و خواسته در پشت چنين موضع غيرمستدل، پرسش برانگيز و ضد منافع عاليه حزب طبقه كارگر نهفته باشد؟

آيا دنبال كردن چنين هدفي كه در انطباق كامل است با برنامه استراتژي نظامي- سياسي امپرياليسم براي ”تقسيم و حكومت كن“ و در هماهنگي كامل است با منافع ارتجاع داخلي، اتفاقي است؟ آيا نمي تواند در ارتباط با پرسش طرح شده قرار داشته و از اين طريق، رابطه ديالكتيكي مضمون نوشتار تئوريك- سياسي «بيماري مسري ”نگراني“» را با پرسش پايان آن برقرار سازد؟

در انتظار پاسخ شما و ادامه بحث رفيقانه و صادقانه ميان ما در خدمت منافع عاليه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *