مقاله شماره: ١٣٩٤ / ٥٠ (٣ بهمن) بخش نخست http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2638
واژه راهنما: بحث درون حزبي در باره شيوه مبارزه متناسب با خط مشي انقلابي و تصويب شده در ششمين كنگره حزب توده ايران در سال ١٣٩١ و برنامه سياست زدايي از حزب. تعميق نبرد طبقاتي در جامعه. شعار حداقل دستمزد، شعار مركزي مبارزه صنفي- سياسي جنبش كارگري. مرز جدايي ميان سياست مستقل كارگري حزب توده ايران از سياست همه جريان هاي ناسره.
مهرداد اخگر يك توده اي
مهرداد اخگر که يكي از دست اندركاران در نشريه نویدنو است، نمی تواند از مضمون مقاله ها و همچنین از دریافت نامه های نگارنده به این هیئت بی خبر باشد و آن را نخوانده باشد! هنگامی که او می خواهد گويا «دم خروس را بعد از بیست سال سکوت» نشان دهد، واقعیت را بیان نمی کند! آیا واقعیت را در نکته دیگری بیان خواهد کرد؟ مطلب را بشکافیم!
او در همین مقاله اذعان دارد که در همان سال ها و از همان راهی که علی خدایی و اردشیر به افغانستان آمده اند، او نیز به این کشور پناه برده است، زیرا یک توده ای است. در آن سال ها، حزب توده ایران، از رهبری تا بدنه، تا جوانترین هوادار آن، یک پارچه (با چند استثنا) از سیاست انقلابی حزب توده ایران در سال های پس از پیروزی انقلاب بهمن با این هدف دفاع کرد و برای تحقق آن به مبارزه ای جانفشانانه پرداخت، زیرا رهبري و بدنه حزب تردید نداشتند که تنها راه واقعی و عملی برای پیروزی انقلاب، مبارزه برای تعمیق آن، مبارزه برای رساندن آن به مرحله تغییرات اقتصادی- اجتماعی است. زیرا تنها با چنین تغییراتی، تناسب قوا به سود زحمتکشان و همه مردم انقلابی کشور تغيير می یافت و انقلاب به پيروزي نهايي دست مي يافت. سیاست علمی، یعنی واقع بینانه و متکی بر برداشت مارکسیستی- توده ای ی حزب توده ایران از چنین فلسفه مبارزاتی برخوردار بود.
آیا مهرداد اخگر در آن سال ها جزو صف یک پارچه توده ای برای تحقق بخشیدن به این سیاست علمی حزب توده ایران مبارزه کرد و از این رو مجبور به مهاجرت شد؟ اگر چنین است، لطفا سیاست آن روز حزب را با بيان خود مستدل سازد و نشان دهد که در صف توده ای ها قرار داشته است! او می تواند انتقادهای احتمالی کنونی خود را نیز مطرح سازد!
آنچه در سطور پیش با تفصیلی شاید بیش از حد بیان شد و سخن را به درازا کشاند، از این رو ضروری بود که سرشت غیرسیاسی، و “امنیتی- اطلاعاتی” برداشتِ مهرداد اخگر نشان داده شود. البته اگر او این وظیفه را در حزب توده ایران به عهده دارد و به خوبی انجام می دهد، ایرادی نمی بود. توده ای ها می باید خوشحال می بودند که چنین توانی در حزب فعال است. اما متاسفانه چنین نیست.
مهرداد اخگر در همین مقاله اش اشاره کرده است که او از ایران به افغانستان در همان زمانی مهاجرت کرده است که علی خدایی و یا «اردشیر» نیز مهاجرت کرده اند. از این رو باید او به این پرسش ها پاسخ دهد:
1- تحت چه شرایطی علی خدایی بدون پس دادن آزمایش پس از مهاجرت، به مسئول واحد حزب در افغانستان گماشته شد؟
2- چرا پس از سلب مسئولیت از او که به علت فعالیت های مشکوک امنیتی در شب برگزاری کنفرانس ملی انجام شد، گزارشی از آن در پلنوم نوزدهم حزب مطرح نگشت؟
٣- به چه علت علی خدایی و خانواده اش با چنین سابقه افشا شده، از افغانستان به پراگ و به خانه حزبی منتقل شد؟ در حالی که اعضای هیئت سیاسی حزب نیز با او هم خانه بودند و همان طور که مهرداد اخگر نوشته است، رابطه او با محمد حقیقت آن چنان تنگ است که در همه این سال ها به تبادل اسناد از آرشیو دزدیده شده حزب می پردازند؟
آیا به نظر مهرداد اخگر می توانست علی خدایی تا به درون خانه نگارنده نفوذ کند، اگر اطلاعات در باره او در نوزدهمین پلنوم کمیته مرکزی حزب توده ایران که نگارنده به عنوان عضو كميته مركزي حزب در آن شركت داشت، طرح شده بود؟ اگر مهرداد اخگر مسئول امنیتی- اطلاعاتی در حزب است، نباید مسئولیت چنین وضعی را به عهده بگیرد؟
بحث درون حزبي و سياست زدايي از حزب
پیش تر اشاره شد که دشمن طبقاتی، رهبران و دانشمندان توده ای را نابود ساخت تا ضمن انتقام شخصی از آن ها، به پندار خود، راه بازتولید اندیشه مارکسیستی- توده ای را در ایران مسدود سازد. رفیق عزیز علی خاوری در مصاحبه پیش گفته به این هدف ارتجاع پرداخته و آن را افشاکرده است. نگارنده در نامه ای به تاریخ ٧ آبان ١٣٩٤ خطاب به رفیق علی خاوری، در دفاع از این ارزیابی واقع بینانه موضع گرفت و آن را مورد تائید قرار داد.
در اين نامه ازجمله به مساله ”نبرد درون حزبي“ و ضرورت وجود فضاي دموكراتيك براي آن در حزب اشاره شده است. برخي از مطالب طرح شده در مقاله مهرداد اخگر، انتشار نامه ي نگارنده را ضروري به نظر مي رساند. به ويژه آنكه در آن مساله ”نبرد درون حزبي“ و همچنين نگرش انتقادي به مواضع انحرافي كه در نوشتار حاضر نيز فضاي نسبتا وسيعي را در بر مي گيرد، مطرح شده است.
رفيق عزيز علي خاوري، روز بخير
اميدوارم حال جسماني شما نيز در اوج حال دماغي و برّايي ذهن تان قرار دارد كه با بيداري تيز و توانا در مصاحبه اخيرتان با نامه مردم به مناسبت ٧٤ مين سالروز پايه ريزي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران بروز مي كند و حقانيت شما را براي طولاني ترين دوران مسئوليت درجه اول براي حفظ مصالح حزبي در شرايط سخت تاريخ حزب توده ايران به اثبات مي رساند.
مصاحبه شما با نامه مردم (شماره ٩٨٤، ٢٧ مهر ١٣٩٤) را با دقت خواندم. لحن بيان و مضمون آن را مورد تائيد قرار مي دهم و موافقت خود را با آن اعلام مي كنم. بايد اميد داشت كه اين لحن بيان و مضمون در آينده در همه جا و توسط همه ي رفقا مورد توجه قرار گرفته و حفظ شود. بنوبه خود براي اين امر از شما تشكر مي كنم.
مي دانيم كه در دوران ميان دريافت نامه از زنده ياد ف. م. جوانشير، دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران، و دريافت خبر دستگيري او و رفيق زنده ياد احسان طبري، دبير كميته مركزي حزب و همچنين رفيقِ زنده ياد رحمان هاتفي، دبير ديگر وقت كميته مركزي، برخي نگراني ها وجود داشت.
رفيق جوانشير در نامه خود خطاب به ”كميته برون مرزي“ كه به مناسبت انتشار اعلاميه آن در باره آغاز فعاليت اين كميته منتشر شده بود و از طرف راديو مسكو و باكو پخش شد، مسئوليت شما را باري ديگر مورد تائيد قرار داده بود. ميان دريافت اين نامه از رفيق جوانشير و خبر دستگيري او و رفقاي ديگر كه چند ماه به طول انجاميد، براي شما اين نگراني وجود داشت كه مبادا بايد نسبت به موقعيت امنيتي رفيق جوانشير ترديدهايي داشت. شما با اشاره به بحث هاي پلنوم وسيع هفتم كميته مركزي حزب توده ايران در دوران پس از ٢٨ مرداد و ترديدهايي كه در آنجا نسبت به اين رفيق ابراز شده بود، خواستار آن شديد كه «بايد جسارت فكر كردن در باره اين ترديدها داشت».
از اين روست كه اكنون ناميدن او با واژه «زنده ياد» در اين مصاحبه توسط شما كه به معناي بر طرف شدن هر نوع ترديد در باره شخصيت خاص اين دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران و همچنين نشان صداقت و موضع جانبدارانه ورفيقانه شما از تاريخ حزب توده ايران است، مرا دو چندان خوشحال و خشنود مي سازد كه انگيزه نگارش اين سطور شد.
همان طور كه شما در مصاحبه خود نيز با نامه مردم برجسته مي سازيد، تاريخ حزب، «تاريخ منحصر به فرد و يگانه»، و تنها تاريخ براي توده اي هاست كه مانند ”در مسجد“ دور انداختني نيست. اين تاريخِ «يگانه» متعلق به همه توده اي ها و نسل هاي آينده آن است. جانبداري، در عين حال بررسي انتقادي از آن، از وحدتي دروني و مضموني برخورد است كه بايد هميشه با وسواسي علمي و در عين حال با جانبداري ي رفيقانه انجام گردد. نمونه هايي از چنين برخورد را مي توان در مصاحبه اخير شما يافت كه مطالعه آن، نزد توده اي ها احساس غرور و خوشحالي ايجاد مي سازد.
ارزيابي شما در باره برنامه دشمن طبقاتي براي نابود ساختن حزب توده ايران كاملاً مورد تائيد من است. همان طور هم همراه با شما، ترديد ندارم، كه دشمن طبقاتي هرگز به هدف خود دست نخواهد يافت. حزب توده ايران، جريان تاريخي- طبقاتي برآمده از متن جامعه ايراني و بازتاب پاسخي جانانه به نيازهاي روز و دورنمايي خلق هاي مختلف سرزمين وسيع و تاريخي ايران است. حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، توانسته است نيازهاي دمكراتيك و سياسي و در عين حال مليِ خلق هاي ميهن ما را بيان و قابل فهم سازد و رابطه اين نيازها را با منافع طبقاتي زحمتكشان يدي و فكري ميهن ما قابل شناخت ساخته، عينيت تاريخي آن را مستدل گرداند. راز بقاي حزب توده ايران در واقعيت عيني اين توانايي علمي نهفته است. احياي خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه در مصوبه هاي اصلي ششمين كنگره حزب توده ايران (١٣٩١) تجلي مي يابد، نشان عينيت واقعيت صعود ”ققنوس“ توده اي است كه با تاريخ مبارزه و مسئوليت مستقيم شما در يكي از سخت ترين دوران هاي تاريخي ي جنبش كارگري ميهن ما و جهان گره خورده است.
انتشار كتاب «خاطرات كيانوري» و يا «گژراهه» كه شما از آن صحت مي كنيد، نشاني از برنامه موذيانه دشمن طبقاتي براي دستيابي به هدف نابودي حزب توده ايران و بي اعتبار ساختن جايگاه مسئولان و فعالين آن است. بحران عميق رژيم ولايي، اين رژيم را بر آن داشته است كه تا سطح ”خامنه اي“، دست به دامن ترفند فرسوده و بي آبرو شده ي توده اي ستيزي متوسل شود. اين امر، نشان تعميق نبرد طبقاتي در جامعه است.
اين كوشش مستمر، همان طور كه در مصاحبه شما انجام شده است، بايد قوياً محكوم شده و ناموفقي آن نشان داده شود. جانبداري از تاريخ حزب توده ايران، اتخاذ موضعِ قاطع عليه ترفند و برنامه هاي توده اي ستيزانه دشمن طبقاتي، در عين حال اما به معناي اتخاذ موضعي همه جانبه در هنگام بررسي تاريخ حزب توده ايران است.
مبارزات درون حزبي، در سيماي برخورد انتقادي نظرات افراد نسبت به يكديگر تجلي مي يابد. براي نمونه، شما مواضع زنده ياد ايرج اسكندري را در مصاحبه تان برشمرديد و اين رابطه ديالكتيكي را ميان تاريخ حزب توده ايران و مواضع افرادي كه مي پنداشتند، با اتخاذ سياستي ليبرالي و غيرانقلابي، امكان تعميق انقلاب از مرحله سياسي به مرحله اقتصادي وجود داشت را نشان داده ايد.
همان طور كه در اسناد حزبي بارها بيان شده است، تنها راه نجات انقلاب، تنها راه ممكن براي ادامه و انجام تغييرات انقلابي بعد از بهمن ٥٧، رشد و تعميق انقلاب در جهت عملي شدن تغييرات عميق اقتصادي به سود منافع زحمتكشان و منافع ملي ايران بود. در حالي كه سياست انقلابي براي اجراي اصلاحات انقلابي، مانند اجراي بند دال قانون اصلاح ارضي و اجراي ديگر اصل هاي اقتصادي و تحقق بخشيدن به آزادي هاي قانوني در بخش ”حقوق ملت“، هدف گيري كرده بود كه حزب توده ايران و مواضع آن نوك نيزه نبرد را تشكيل مي داد، ارتجاع خارجي و داخلي با توطئه ها، ترورها، كوشش براي كودتاها و ديگر ترفند ها كه به راه انداختن جنگ عراق عليه ايران و ديرتر، ادامه آن پس از آزادي خرمشهر بود، سياست ضدانقلابي خود را دنبال نمود كه اوج آن يورش ناجوانمرادنه به حزب ما و همچنين به نيروهاي صادق انقلابي از قبيل آيت الله منتظري در حاكميت بود.
همان طور كه شما اشاره كرده ايد، ديده مي شود كه برخورد نظر رفيق اسكندري به خط مشي انقلابي حزب توده ايران در آن تاريخ، در عين حال رابطه ديالكتيكيِ را قابل شناخت مي سازد كه مضمون تاريخ مبارزات حزب توده ايران را در اين مقطع نشان مي دهد. شما به درستي يكي از علل شدت ضربه وارد آمده به حزب را در سهل انگاري انجام شده براي به ثمر رساندنِ تصميمات سازماني ارزيابي مي كنيد كه مورد تائيد من نيز است، شما همچنين نشان مي دهيد كه چه مقاومت بزرگي در برابر مهاجرتي ديگر در ميان رفيقان وجود داشت. اين در حالي است كه بارها زنده ياد منوچهر بهزادي، دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران از ارزيابي حزب پس از ٢٨ مرداد نقل كرده بود و اين اشتباه را برجسته ساخته بود، كه خروج به موقع [اما انجام نشده] صد كادر حزبي از ايران، مي توانست تداوم كاري حزب را پس از ٢٨ مرداد تضمين نمايد. او در باره تكرار چنين اشتباهي بارها هشدار داده بود.
رفيق عزيز خاوري،
ارتباط ديالكتيكي ميان تاريخ حزب توده ايران و مواضع مبارزان توده اي، به سخني ديگر، مواضع طرح شده در مبارزه درون حزبي توسط مبارزان متفاوت توده اي را زنده ياد نورالدين كيانوري، دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران نيز مورد تائيد قرار داده است. او در ارتباط با شكست ترفند دشمن طبقاتي براي انتشار «كتاب خاطرات» كه «با هدف نابودي حزب» انجام شد، موضعي روشن وصريح اتخاذ مي كند و به صورت شخص سوم در نامه معروف خود مي نويسد كه ترفند دشمن طبقاتي از اين رو با شكست روبرو شد كه مي پنداشت «با انتشار كتاب خاطرات فاتحه» حزب خوانده مي شود. اين در حالي است كه در آنجا، آن طور كه مي نويسد: «رفيق كيانوري» نشان داده است كه «مبارزات درون حزبي»، ابزار علمي قابل اعتمادي براي شناخت و ارزيابي «تاريخ حزب توده ايران» است. عينيت وجود و مبارزه بي امان توده اي ها در حزبشان در همه اين سال هاي اخير (كه همراه بود با دفع برنامه حذف انديشه بانيان سوسياليسم علمي از برنامه حزب)، نشان شكست ترفند دشمن طبقاتي است و نشان درستي ارزيابي ي ”نبرد درون حزبي“ به مثابه اهرم يافتن راه واقع بينانه و انقلابي در حزب طبقه كارگر است كه زنده ياد احسان طبري در سروده زندانش آن را با استعاره «آتش ققنوس بجاست» ترسيم مي كند.
رفيق خاوري عزيز،
مبارزات درون حزبي در شرايط كنوني كه متاسفانه بخشي از آن به صحنه علني كشانده شده است، با وضع خاصي روبروست. در مطبوعات حزبي، مواضع طبقه كارگر از واقعيت عيني ي مبارزات روز زحمتكشان مورد بررسي قرار نمي گيرد. با توصيف و نقل طولاني از مطبوعات داخلي و گفته هاي سران رژيم و وزيران دولتي، فعاليت مطبوعاتي توده اي در سطح روشنگري- افشاگري ”علمي“ باقي مي ماند و لذا قادر هم نيست، نقش كمكي را براي تعميق مبارزات مشخص و در جريانِ كارگران ايفا سازد. به سخني ديگر، محدود بودن فعاليت مطبوعاتي حزب توده ايران در سطح روشنگرانه- افشاگرانه كه به آن مي توان نام ”مبارزه فرهنگي“ اطلاق نمود، با كمبودي روبروست كه مايلم در سطور زير مطرح سازم.
در ”مبارزه فرهنگي“، عنصر ”عقلايي“ و ”منطقي“ مطلق مي شود، در حالي كه نقش تبليغي و تهيجي به شدت محدود شده و يا حتي ”فراموش“ مي گردد. روي سخن اين روشنگري، طبقه كارگر و فعاليت مبارزه جويانه كارگران نيست، بلكه در تحليل نهايي، حاكميت و دست اندركاران آن مخاطب توضيحات توصيف گرانه هستند! هدف چنين روشنگري كه به صورت مطلق گرانه و يك سويه با آن اكنون در مقاله هاي كارگري – و فراتر از آن – در نامه مردم روبرو هستيم، كيست؟ چه چيز بايد با اين روشنگري به اثبات رسانده شود و به چه كسي بايد درستي مواضع افشاگرانه تفهيم گردد؟ [ديرتر با اشاره به نمونه اي از مقاله ي نامه مردم شماره ٩٩٠، ٢١ دي ماه ١٣٩٤، اين نكته در ارتباط با «جنبش زنان ميهن ما» بيشتر شكافته مي شود].
آيا پايبندي غيرمستدل به شيوه ي افشاگرايي كه به طور پيگير تنها نشان مي دهد كه سياست ارتجاع حاكم سرمايه داري ”غيرمنطقي“ است، مي تواند هدفي را جز تبليغ براي ”آشتي طبقاتي“ دنبال كند و يا ضرورت آن را مستدل سازد؟ هدف حذف عنصر مبارزه جويانه از فعاليت مطبوعاتي ارگان حزب توده ايران قابل توجيه نيست!
نامه كنوني را نگارنده در پشت صفحه هاي چاپ شده مقاله همين شماره نامه مردم (٩٨٤) با عنوان ”تاملي بر وظيفه جنبش كارگري، در مرحله كنوني سياست هاي اقتصادي- اجتماعي رژيم ولايت فقيه“ در بيمارستان نوشته ام، در حالي كه براي هفتمين بار از سال ١٩٨٧ دست بگريبان ”جنگ شخصي“ام هستم. در پايان مقاله و به مثابه ارزيابي كلي از آن نوشتم: «مقاله خوب است، كمبود آن، بازتاب نيافتن مبارزات مشخص كارگران ايران در جهت خواست هاي طرح شده است!»
امروز كه امكان بازنويسي نامه را به صورت تايپ يافتم (دوم نوامبر ٢٠١٥)، اخبار كارگري را در رسانه ها مطالعه نمودم. ازجمله خبر «تجمع كارگران در روز سه شنبه در اعتراض به طرح ادغام» را خواندم. آيا خبر اين تظاهرات، مضمونِ نوشتار در همين باره را در نامه مردم تكميل خواهد كرد؟
متاسفانه در همه مقاله ها، براي نمونه ”تاملي بر رويدادهاي هفته“، اما همچنين در باره وضع زنان و غيره، خواننده با اين برداشت روبروست كه آيا مي توان مضمون نوشتارها را با برداشت ”ماركسيسم اتريشي“ مقايسه كرد كه در سال هاي ٢٠ و ٣٠ قرن گذشته تاريخ اروپايي در اتريش با نام ماكس آدلر مطرح شد و به ”مبارزه فرهنگي“ مشهور شده است.
”مبارزه فرهنگي“، عنصر روشنگري را مطلق مي سازد، در حالي كه عنصر مبارزجويانه نبرد طبقاتي را عملاً نفي مي كند، زيرا مي پندارد كه مي توان با رشد فرهنگِ توده هاي زحمت، از طريق مبارزه پارلماني از نظام سرمايه داري عبور نمود. پنداشتي كه در دوره اخير، با عنوان ”دگرگون سازي“ يا ترانسفورماسيون (استحاله)، مشهور شده است و بسياري از جريان هاي ”چپ“ را گرفتار خود ساخته. در وقايع اخير يونان، حزب سيريزا و رئيس آن، با چنين باوري به صحنه وارد شدند كه نظرات مستدل آن ها در توضيح ناتواني عملي مردم يونان براي بازپرداخت قروض، براي سردمداران ”اروپاي كنسرن ها“ قابل پذيرش خواهد بود و شرايط دگرگون سازي و استحاله (ترانسفورماسيون) سياست طبقاتي سرمايه مالي امپرياليستي را ايجاد خواهد ساخت. و اكنون مردم يونان تاوان اين خوش خيالي سهل انگارانه را مي پردازند.
خوشبختانه حزب توده ايران دچار اين توهم نيست كه گويا رژيم ولايت فقيه استحاله پذير است. برعكس، حزب توده ايران پايبند به خط مشي انقلابي خود، با اين توهم نزد برخي از جريان ها به شدت مبارزه مي كند. اما متاسفانه به اين اصل مورد تائيد خود، در مبارزه روز طبقه كارگر و لايه هاي دموكراتيك و ميهن دوست با پيگيري عمل نمي كند. مبارزه مطبوعاتي حزب از عنصر تهيجي كه قلب ها را به طپش وا مي دارد و دريچه نخست را براي درك ذهني واقعيت نبرد طبقاتي و استحاله پذير نبودن نظام سرمايه داري تشكيل مي دهد، بهره نمي گيرد. مبارزه مطبوعاتي به طور ساده در سطح ”مبارزه فرهنگي“ قرار دارد، زيرا در آن عنصر تحرك براي «تغييرِ» انقلابي شرايطي كه ماركس مي طلبد و آن را وظيفه فلسفي- سياسي نيروي نو اعلام مي كند، يا نيست و يا اگر حضور دارد، بسيار كم رنگ مطرح مي شود. اگر در كشورهاي پارلمانتاريستي اروپايي سياست ”فرهنگي“ با شكست روبرو و به ابزار توهم زايي نزد بخش هايي از كارگران تبديل شده است، بايد بدون ترديد باور داشت كه هيچ گاه قادر نخواهد شد، نتيجه مثبتي براي مبارزات كارگري در ايران داشته باشد.
يك بار ديگر بايد مقاله پيش گفته نامه مردم را كه در آن بحث در باره وظيفه روز طبقه كارگر از زاويه موضع ”مبارزه فرهنگي“ مطرح شده است، خواند، تا تضاد آن را با برداشتي دريافت كه احسان طبري آن را مضمون مبارزه جانفشانانه نيروي نو در مرحله دوم نبرد ميان نيروي نو با كهن مي داند. اين مرحله را كه در آن شرايط تفوق نيروي كهن برقرار است، طبري «دوران تراژيك و فاجعه آميز» براي نيرو نو ارزيابي مي كند، كه در آن نيروي «نو به سياست هاي جسارت آميز، خرق عادت، قطع، قهرماني ها و جانبازي ها شگرف نيازمند است»! (نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد نخست، چاپ سوم، ص ٣٠)
انعكاس نيافتن مبارزاتِ فداكارانه و جانبازانه و روزانه ي كارگران ايران كه زير فشار سركوب دشمن طبقاتي از خود نشان مي دهند در نامه مردم و در مقاله هاي ”كارگري“ آن، بازتاب نيافتن هشياري هوشمندانه كارگران ايران در مبارزات خود كه در جهت خنثي سازي ترفندهاي دشمن طبقاتي عملي مي گردد، با چه انگيزه اي انجام مي شود؟
[اضافه مي شود] شعارِ ”حداقلِ دستمزد“، شعاري است كه مبارزه صنفي را براي دستمزد كافي و پرداخت سرموعد آن، با مبارزه سياسي طبقه كارگر از اين رو «پيوند» مي زند، زيرا اين خواست صنفي بدون يك جنبش سراسري و مبارزه جويانه- واقع بينانه ي سياسي- طبقاتي ي زحمتكشان يدي و فكري قابل دستيابي نيست! لذا شعار «حداقل دستمزد امروز»، شعاري است كه ضرورت ايجاد رابطه و پيوند ميان مبارزات پراكنده را قابل شناخت ساخته و تبديل آن را به مبارزه ي سراسري جنبش كارگري مستدل مي گرداند. شعار «حداقل دستمزد كافي» مي تواند به شعار مركزي مبارزه صنفي- سياسي براي جنبش كارگري بدل شده و به ايجاد شدن زمينه همبستگي ميان زحمتكشان يدي و فكري كمك باشد.
اكنون كه ضرورت بهم پيوستن مبارزات پراكنده ”صنفي“ براي دريافت دستمزد عقب افتاده غيرقابل انكار است، سرشت ”سياسي“ مبارزه سراسري به منظور حل مساله دريافت دستمزد كافي و منظم از اين رو به آساني قابل شناخت مي شود، زيرا وحدت مبارزه صنفي و سياسي از طريق «پيوند» ميان آن دو كه يكي از مصوبه هاي عمده ششمين كنگره حزب توده ايران است، به شناخت عمومي در جنبش كارگري در ايران تبديل مي شود. ايجاد چنين پيوند مي تواند تنها از طريق ايجاد همبستگي سراسري ميان آن ها و مبارزات شان بوجود آيد!
عمل به مصوبات ششمين كنگره حزب توده ايران به منظور ايجاد «پيوند» ميان مبارزه صنفي و سياسي، مرز جدايي ميان سياست مستقل كارگري حزب توده ايران از سياست همه جريان هاي ناسره اي است كه خواستار دنباله روي حزب توده ايران از سياست اين و يا آن لايه از سرمايه داران هستند.
از اين رو مسكوت گذاشتن طرح مبارزات روزانه طبقه كارگر در ارگان مركزي حزب توده ايران قابل توجيه نيست! انديشه سوسيال دموكراتي كه امكان گذار از نظام حاكم سرمايه داري را در شرايط كنوني غيرممكن مي پندارد و آن را در مطبوعات حزب توده ايران تبليغ مي كند، كدام استدلال را در برابر مصوبه ششمين كنگره حزب در ارتباط با ضرورت «پيوند» ميان مبارزه صنفي و سياسي- طبقاتي مطرح مي سازد؟ پاسخ دهد! چرا نبايد شعار حداقل دستمزد كافي در سطح مرز فقر (سه و نيم ميليون تومان) براي زحمتكشان به شعار روز در مبارزه تبليغي حزب توده ايران بدل شود؟
خطر فعاليت مطبوعاتي حزب طبقه كارگر در سطح و با مضمون ”مبارزه فرهنگي“ كه مبارزه روشنگرانه را در سطح ”منطق“ مبارزه ”صنفي“ منجمد مي سازد، در اين امر نهفته است، كه مبارزه حزب طبقه كارگر را از سطح و عمق واقعي مبارزات در جريان در جامعه دور و به عقب مي اندازد. چنين سياستي، براي عنصر خود بخودي در مبارزه، فضاي كاذب ايجاد و توهم زايي مي كند كه گويا مي توان با نشان دادن ”نرمش“، استحاله سياست كارگري رژيم را تدارك ديد. از سويي ديگر، ”مبارزه فرهنگي“ به عنصر آنارشيستي و چپ گرانه در جنبش كارگري دامن مي زند.
زنده ياد شاهرخ زماني كه به دست عمال رژيم در زندان به قتل رسيد، مقاله خود را كه در آن تاريخ ايجاد شدن مبارزه كمونيستي را برمي شمرد – كه اولين كتاب آموزشي تك تك توده اي ها بوده و هست -، براي مطبوعات حزب توده ايرن ارسال نمي دارد، بلكه، همان طور كه اعلام شد، براي مطبوعات ديگر ارسال مي كند. اين حادثه مي تواند نشانه ي ”گم شدن“ جايگاه حزب طبقه كارگر در ايران باشد كه بايد جدي گرفت!!
آيا محدود ساختن پيگير مبارزه مطبوعاتي حزب توده ايران در سطح مبارزه ”صنفي“ كه با مصوبه ششمين كنگره حزب توده ايران نيز در تضاد است، كه خواستار برقراري «پيوند» ميان مبارزه دموكراتيك و سياسي- طبقاتي مي شود، نگران كننده نيست؟ آيا سخنِ بجاي شما در باره «جسارت فكر كردن داشتن»، اكنون مصداق نمي يابد؟ غيرمجاز است پرسيده شود كه آيا بستن راه صحبت و بحث و گفتگوي درون حزبي در باره شيوه مبارزه متناسب با خط مشي انقلابي و تصويب شده در ششمين كنگره حزب در سال ١٣٩١، سياستي پرسش برانگيز نيست؟
ارتجاع جهاني و داخلي كه بدون ترديد نابودي حزب توده ايران را دنبال مي كند، آيا نمي تواند اين هدف را از اين طريق دنبال كند كه بكوشد حزب توده ايران را به جريان بي خطرِ سوسيال دموكرات بدل سازد؟ آن طور كه در جريان هاي ديگر ايراني نيز با موفقيت انجام شده است؟
نبرد درون حزبي در مبارزه كنوني ميان خط مشي انقلابي و سوسيال دموكرات در حزب توده ايران جريان دارد. من، فرهاد عاصمي، به عنوان يك توده اي كه در دوازده سالگي هوادار حزب و با چهارده سالگي عضو سازمان جوانان توده شده ام، مايلم كماكان در اين مبارزه شركت داشته باشم. از اين رو از بستر بيماري، تقاضاي خود را براي شركت در زندگي ي حزب بار ديگر به اطلاع شما و ديگر رفيق هاي حزبي براي آن هنگام مي رسانم كه بتوانم اين بار هم در نبرد شخصي موفق از كار درآيم و به صحنه نبرد طبقاتي در جريان در جامعه ايراني بپيوندم. بديهي است كه پايبندي من به مثابه يك توده اي به موازين اساسنامه حزبي در مبارزه درون حزبي قطعي و بلاترديد است.
دستتان را با صمميت مي فشارم و برايتان تواني مضاعف در نبردتان آرزو دارم (٧).
فرهاد عاصمي
٧ آبان ١٣٩٤
انحراف مبارزه حزب انقلابی طبقه کارگر به سوی جریان سوسیال دموکرات
در کنار انواع جریان ها از قبیل “راه توده”ی قلابی که استقلال سیاست و خط مشی انقلابی حزب توده ایران را نفی و دنباله روی از این یا آن لایه حاکمیت را «مشی توده ی» قلمداد می سازد، ما با پدیده دیگری نیز در طیف سیاست خدعه گرانه دشمن طبقاتی روبرو هستیم. انحراف مبارزه حزب انقلابی طبقه کارگر به سوی جریان سوسیال دموکرات که به آن اشاره شد، صحنه پراهمیتِ دیگري را در سیاست ارتجاع و دشمن طبقاتی به منظور نابودی خط مشی انقلابی حزب توده ایران تشكيل مي دهد. ارتجاع در این صحنه نیز موفق نیست و نخواهد بود. اندیشه سوسیال دموکرات در شرایطی بکلی دیگر، به طور عمده در آلمان در پایان قرن نوزدهم، پدیدار شد که با شرایط ایران زیر سلطه دیکتاتوری خشن و داعش گونه کنونی بکلی متفاوت است.
(ادامه دارد)
٧- پس از نگارش
رفيق عزيز خاوري، امروز ١٥ آبان كه خواستم نامه را برايتان ارسال كنم، امكان يافتم مقاله ناصر اصغري را در اخبار روز بخوانم. موضوع آن، موضوعي است كه در نامه به آن اشاره شده است: كمبود تحليل اوضاع در ايران در نامه مردم با زمينه قرار دادن نياز و ضرورات و سطح مبارزات كارگري! به ضميمه، ابرازنظر خود را نسبت به مقاله ناصر اصغري كه براي اخبار روز همين امروز ارسال كردم، براي شما و ديگر رفقا مي فرستم.
مقاله ”اعتراضات كارگري از كجا شروع شوند؟“
ناصر اصغري، اخبار روز ١٣ آبان ١٣٩٤، ٤ نوامبر ٢٠١٥
عنوان: خواست صنفي با خواست سياسي پيوند خورده است
شرايط اقتصادي- اجتماعي ي بحران زده و گرفتار زير سلطه ديكتاتوري در ايران و وضع نابسامان زحمتكشان يدي و فكري ايران كه در ارزيابي آقاي ناصر اصغري توصيف مي شود، نشان اين واقعيت است كه حل مسائل كارگري و پاسخي قانوني و محقانه به خواسته هاي دموكراتيك و صنفي آن ها، بدون گذار از ديكتاتوري ناممكن شده است. خواست صنفي – از قبيل مبارزه عليه «نپرداختن دستمزدها، دستمزد پائين، بيكاري، نبودن امنيت شغلي، قرارداد موقت و غيره» – در چنين شرايطي با خواست سياسي پيوند خورده است. تضاد ميان كار و سرمايه، ميان كارگر و نظام غارتگر سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي به عمقي نايل شده است كه حل خواسته هاي صنفي- دموكراتيك كارگران كه حتي مي تواند در يك نظام سرمايه داري مبتني بر قانون، كم و بيش حل شود، جز از طريق گذار از نظام حاكم سرمايه داري و شكل ديكتاتور زده ي حاكميت آن در ایران ناممكن شده است.
به منظور ايجاد شدن شرايط حل تضاد حاكم كه كليه پرسش ها در ارزيابي حاضر متوجه يافتن پاسخ براي آن است، به سخن ديگر، پاسخ به پرسش در باره چگونه مي توان با ايجاد سازمان سراسري كارگري و بهره بردن از همبستگي طبقاتي ميان زحمتكشان يدي و فكري، ميان كارگران، معلمان، زحمتكشان در خدمات اجتماعي و غيره دست يافت، بدون شناخت پيوند ايجاد شده ميان خواست هاي صنفي و سياسي ناممكن است.
از اين رو ضرورت انتقال شناخت از شرايط حاكم به زحمتكشان كه در مقاله توصيف مي شود – امكان رشد «اعتراضات پراكنده و ايزوله به عنوان فيتيله شروع اعتراضات بزرگ» -، بايد همراه باشد با انتقال درك از چرايي و چگونگي پيوند ايجاد شده ميان خواست هاي صنفي- دموكراتيك با خواست هاي سياسي- طبقاتي به زحمتكشان (در كارخانه و مدرسه، بيمارستان و ديگر مراكز خدماتي) كه بايد با بهره گيري از همه امكان هاي مبارزه هوشمندانه علني و مخفي و امكان هاي ارتباطي، از جمله در داخل و خارج از كشور تحقق يابد.
حاكميت سرمايه داري استبدادزده نمي خواهد و نمي تواند حتي در برابر خواست هاي بحق و قانوني زحمتكشان يدي و فكري گامي به عقب نشيني بردارد. وابسته ساختن اقتصاد ملي ايران به ”اقتصاد سياسي“ نوليبرال امپرياليستي كه از طريق اجراي بي چون و چراي دستورات سازمان هاي مالي امپرياليستي مانند بانك جهاني، صندوق بين المللي پول، سازمان تجارت جهاني وغيره انجام مي شود و برنامه رسمي دولت حسن روحاني نيز است، تنها تداوم و تشديد استثمار زحمتكشان را بدنبال داشته و خواهد داشت. در اين واقعيت ترديدي روا نيست. ايران به يك ”اقتصاد سياسي“ و يك برنامه اقتصاد ملي- دموكراتيك نياز دارد كه در آن منافع ملي ايران و منافع همه لايه هاي ميهن دوست، در مركز آن طبقه كارگر، محور اصلي را تشكيل دهد.
براي تحقق بخشيدن به چنين برنامه اقتصادي ملي و دموكراتيك، زحمتكشان يدي و فكري نقشي مركزي و تعيين كننده در كنار ديگر نيروهاي ميهن دوست ايفا مي سازند. هنگامي كه طبقه كارگر ايران براي تحقق بخشيدن به عدالت اجتماعي به سود خود مبارزه مي كند، از منافع كليه لايه هاي ميهن دوست و همه خلق هاي ساكن سرزمين كهنسال ايراني دفاع مي كند. نقش مركزي و تعيين كننده طبقه كارگر براي گذار از ديكتاتوري و شرايط وابستگي نيمه مستعمره ي كشور به اقتصاد امپرياليستي، بدون ايجاد سازمان مبارزه جوي سراسري طبقه كارگر و همبستگي آگاهانه طبقاتي ميان گردان هاي مختلف آن ناممكن است.
راه ناهموار و سنگلاخ مبارزه براي ايجاد سازمان سراسري كارگري و درك نياز به همبستگي ميان گردان هاي آن در دوران كنوني كه دوران «تراژيك و فاجعه آميز نبرد نو و كهن [است]، … به سياست هاي جسارت آميز، خرق عادت، قطع، قهرماني ها و جان بازي هاي شگرف نيازمند است …» (احسان طبري، ”چهار مرحله نبرد نو و كهن“، نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد اول، چاپ سوم، ص ٣٠).
رفیق گرامی فرهاد،
با آرزوی تندرستی و شادی و اینکه خسته نباشید.
چند وقتی است که نوشتههای شما را با شوق بسیار دنبال میکنم، و در این زمینه باید بگویم که با بسیاری از گفتههای شما موافقم. شما همیشه میکوشید که متد درست دیالیکتیکی را در تحلیلهای خود به کار ببرید که به نظر من تنها کار درست است. و در دیدن ذات درونی پدیدهها و به کنار زدن پرده برونی آنها بسیار ژرفنگر و توانا هستید. دستههای گوناگون در درون و بیرون حزب با برنامههای گوناگون میکوشند تا حزب ما را از نه اصلی بدن خود یعنی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان جدا کنند. گروههایی در بیرون میکوشند تا ما را پیرو بی اراده مخلصان “اصلاح طلب” راه فقیه بکنند. میخواهند این گونه به ما بنمایند که سیاست ما تنها گزینش یکی از دستهها میان چاکران سینه چاک ولی فقیه و مخلصان “اصلاح طلب” راه فقیه هست. راه سومی، به ویژه اگر پایبند به منافع زحمتکشان باشد، به نظر این گروه راه به ناا کجا آباد دارد. من در این هم شک ندارم که همانطور که شما نوشتید مسول نوشتههای کارگری “نامه مردم” گرایش سوسیال دموکراسی به ویژه از نوع انگلیسی آن دارد.
به نظر من شما با انتقاد درست و به جا و یاد آوری این گرایش در نوشته خود میبایست از پیوند این انتقاد با نامه خصوصی خود به رفیق خاوری پرهیز میکردید. نامه خصوصی باید خصوصی بماند تا ما دچار بیماری خاطره نویسی و افشا گفتگوهای درون حزبی نشویم.
شاد و پیروز باشید
سیامک
این خط شما را آقای منصور اصانلو دارد پیش می برد و مرتبا کارگران را به عمل انقلابی همراه با خانواده برای سرنگونگی رژیم فرا می خواند. لطفا نظر خود را در این رابطه برای ما بگویید. چرا با ایشان همراه نمی شوید؟
حق با شماست. مبارزات آقای منصور اسانلو در ایجاد آگاهی نزد زحمتکشان برای ارتقای و تعمیق مبارزاتشان نقش چشمگیری دارد و مورد پشتیبانی کامل است. بدون تردید جانفشانی کارگر آگاه و مبارز، منصور اسانلو یکی از تکانه های پراهمیت برای رشد مبارزه کنونی زحمتکشان در ایران است که با توسعه و تعمیق سطح سازماندهی آن و طرح خواست های مشخص مانند حداقل دستمزد همراه است. در نوشتارهای دیگر به طور مشخص در این زمینه نگاشته شده و در آینده نیز انجام خواهد شد.
مبارزات جنبش کارگری ایران در حال گذار از مرحله پراکندگی و محدود بودن به خواست های صنفی به مرحله سراسری و سیاسی است. درست کوشش های جانفشانانه مبارزانی مانند منصور اصانلو است که ضرورت مبارزه چنین مبارزه ی سراسری و پیوند خواست ها صنفی با سیاسی را برای زحمتکشان قابل شناخت ساخته است.