مقاله شماره: ١٣٩٤ / ٥٥ (٢٠ بهمن) بخش نخست http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2638 ، بخش دوم http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2638 بخش سوم http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2651
واژه راهنما: نگاهی روشنگرانه به مقاله مهرداد اخگر در صدای مردم! شرايط سالمِ بحث درون حزبي. مبارزه ي روشنگرانه- تبليغيِ متناسب با خط مشي انقلابي. «خواندن پسامدرنِ انديشه ماركس»
ادامه ي بحث در باره روشنگري و تبليغ طبقاتي (كه پيش تر آغاز و پايان نيافته بود)
وظيفه تبليغات نشان دادن آشكار دو قطبِ متضاد در پديده است.
در موضوع مورد بحث، تضاد ميان موضعِ ارتجاعيِ مالكيت مرد بر زن، در برابر موضع ترقي خواهانه تساوي حقوق ميان زن و مرد و آزادگي زن و مرد در جامعه! نشان دادن شفاف و صريح اين تضاد در همه ابعاد آن، به قطب بندي نظري در جامعه كمك مي كند. قطب بندي نظري به نوبه خود، پوشيده ترين و عميق ترين زواياي تضاد را آشكار ساخته، روند تاريخي پديدار شدن آن را قابل شناخت كرده و از اين طريق، به تجهيز نيرو در هر دو سوي تضاد مي انجامد.
تجهيز نيرو در سمت قطب ارتجاعي، ضمن آنكه خطر تهاجم تروريستي و ددمنشانه آن را تشديد مي كند و لذا بايد هشيار بود، همه پرده هاي دروغين كه ارتجاع براي ”تلطيف“ موضع خود به كار مي گيرد را مي درد و به فروپاشي آن ها كمك مي رساند. ابزار ”تلطيف“ ارتجاع براي حفظ ”مالكيت“ خود، يعني سنت ها، باورها و در مجموع ”فرهنگِ“ ارتجاعي حاكم، رنگ مي بازد و به عنوان ابزار حفظ هژموني ايدئولوژي حاكم افشا مي شود. با تعميق افشاگري فرهنگي به سود نيروي نو و ترقي خواه، مبارزه آن براي ايجاد ارتباطِ عاطفي- فرهنگي با زحمتكشان تقويت مي گردد.
از اين رو مبارزه تبليغي در پايان هر روشنگري، عمده ترين تكانه براي حركت جنبش و اهرم تغيير تناسب قوا در دست نيروي ترقي خواه بوده و استفاده از آن به منظور تغيير شرايط الزامي است.
ضرورت چنین تبليغِ افشاگرانه را می توان در سخنان نویسنده و روزنامه نگار مبارز ترک، آیدین چوبوکوچو نیز بازیافت که در کنفرانس سالانه “روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت” در آغاز امسال در برلین ایراد شد (جهان جوان 27 ژانویه 2016). چوبوکوچو مذهب را به معنای اعتقاد به خداوند و دینداری تعریف نمی کند. او «مذهب حاکم را شکل تظاهر سیاست و ساختارهای اجتماعی حاکم» ارزیابی می کند که «از قول خداوند در باره رفتار و زندگی مردم حکم صادر می کند!» او بر افشای این دستورات که به مثابه اهرم برقراری هژمونی نظام حاکم عمل می کند، پای می فشارد. او افشا می کند که امروز در ترکیه ي گرفتار به سیاست ارتجاعی- مذهبیِ اردوغان و حزب آ کا پ، «به مردم دستور می دهند از بزرگان خود جویا شوند که صبح ها اولین گام را با پای چپ و یا راست بردارند و توصیه می کنند که باید با پای راست از در خانه خارج شد!»
به طور خلاصه می توان گفت که وظیفه روشنگرانه و تبلیغی حزب توده ایران در ارتباط با مبارزه جنبش زنان میهن ما با پدیده ای دو سویه روبروست. دو سویی که در ارتباط تنگاتنگ با يكديگر قرار دارند. یک سو، قابل شناخت ساختن مرحله رشد تاریخی جامعه است كه شناخت آن تنها با درك برداشت ماترياليسم تاريخي از تاريخ ممكن مي گردد. اين سو، وظيفه سوسياليستي حزب طبقه كارگر را تشكيل مي دهد. و سوی دیگر، شناخت سرشتِ فرهنگ حاکم بر جامعه است که بیان و شکل تظاهرِ هژمونی ایدئولوژی حاکم را تشکیل می دهد. اين سو، وظيفه دموكراتيك حزب طبقه كارگر را تشكيل مي دهد. مبارزه با این هر دو سو به كمك نبرد روشنگرانه و تبليغي ضروری و اجتناب ناپذیر و در عین حال جدایی ناپذیر نیز است.
باید از یک سو کوشش برای حفظ روابط قبیله ای- برده داری خانگی را توسط لایه های حاکم بر ملا ساخت که می خواهند روابط اقتصادی- اجتماعی را در مرحله یک نظام سرمایه داری عقب مانده که در آن بقایای مالکیت فئودالی نیز در شکل مالکیتِ وقف مذهبی و دیگر اشکال نیمه فئودالی در آن برقرار است، حفظ و منجمد سازند.
از سوی دیگر، باید علیه تبلیغ و عملکردِ فرهنگیِ چنین حاکمیتی به مبارزه ي روشنگرانه و تبلیغی پرداخت. در این زمینه به ویژه باید براي یافتن زبان مناسب به منظور توضیح شرایط بغرنج فرهنگی برای توده ها كوشيد. درك شرايط بغرنجِ فرهنگي در موارد بسیاري براي توده ها از اين رو با مشگل روبروست، زيرا فرهنگ حاكم در شکل باور به سنت ها و اداب و رسوم حاکم نزد توده ها به سطح يك برداشت ”طبيعي“ ارتقا يافته و تثبيت شده است و از اين رو، پذیرش افشاگری در باره شرایط عینی حاکم برایشان با سختی همراه و روندي طولاني و پرتضاريس را تشكيل مي دهد.
در برابر مشکلات برای توضیح بغرنجي ها نباید دچار هراس گشت و تسليم شرايط شد. زيرا، تنها در عملکرد، هنگام ارایه توضیح و کوشش برای قابل درک نمودن نظر است که مبارزان جنبش زنان و دیگر روشنگران قادر خواهند شد کمبودهای زبان روشنگرانه و عملکرد تبليغي خود را بر طرف سازند. هراس از اشتباه در این زمینه بغرنج در نبرد ایدئولوژیک در جامعه و در ارتباط با زحمتکشان، نباید به معنای فرار از انجام این وظیفه روشنگرانه- افشاگرانه تلقی گردد.
«خواندن پسامدرنِ انديشه ماركس»
به منظور نشان دادن اهميت گذارِ فعاليت تبليغي در ارگان سياسي حزب توده ايران از سطح فعاليت تبليغيِ سوسیال دموكرات و ارتقاي آن به سطح فعاليت تبليغيِ طبقاتي كه وظيفه سوسياليستي حزب توده ايران را تشكيل مي دهد، اشاره به كوشش نظري محافل ضد ماركسيستي كمك است. اين محافل كه نظريات خود را در پوشش به اصطلاح «خوانش جديد» و يا «خواندن پسامدرنِ انديشه ماركس» ارايه مي دهند، انحراف انديشه ماركسيستي را به سوی برنامه ”تعمييرات اجتماعي“ دنبال کرده و می خواهند اندیشه مارکس را به آن محدود سازند.
هدف، القاي برداشتي از انديشه ماركس است كه در آن، نقش توامان انديشه ماركسيستي- توده اي به منظور مبارزه براي «تساوي حقوق» Emazupation و رهايي و آزادگي انسان در جامعه سرمايه داري از یک سو، و شناخت «هويت تاريخي» خود براي زحمتكشان به منظور سازماندهی گذار از نظام سرمايه داري از سوی دیگر، مبهم و غيرقابل شناخت گردد. هدف غيرقابل شناخت ساختن وحدت و پيوندِ «مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي» در مبارزه ي اجتماعي- طبقاتي است. مبارزه براي تساوي حقوق زن و مرد، بدون مبارزه عليه نظام برده دارانه ي سرمايه داري كه مبتني است بر ”بردگيِ روزمزدي“، مضمون مبارزه ”فمينيستي“ در جامعه سرمايه داري را تشكيل مي دهد كه خطر جدي اي را براي نظام به همراه ندارد.
نفي خطر جدي براي نظام سرمايه داري حاكم توسط جنبش ”فمينيستي“ اما به معناي نفي نقش مثبت اين جنبش در جامعه سرمايه داري نيست و يا به اين معناي نيست كه نيروي ترقي خواه بايد نسبت به آن بي اعتنا باشد. برعكس، اين نيرو بايد ضمن شركت در آن، براي رفع كمبود و يا عليه ايجاد شدن انحراف در آن – براي نمونه محدود شدن آن به سكسيسم، پرنوگرافيسم و … – بكوشد. درك طبقاتي خود را با پيگيري طرح و درستي و ضرورت توجه به برطرف ساختن اين كمبود را مستدل سازد.
موضع خانم معاون رئيس جمهور روحاني و خانم صدراعظم آلمان، آنجلا مركل در چنين ساختاري قابل درك مي شود.
بحث در كشورهاي پيشرفته سرمايه داري براي قرار دادن سهم و درصدي براي شركت زنان در مقام هاي رهبري شركت ها و غيره، كه خانم آنجلا مركل، يكي از «مرشدان» آن است که قانون مربوطه را نيز در اين كشور به تصويب رسانده، دقيقاً در چنين «خوانش جديد» از انديشه ماركس انجام مي شود كه براي نظام سرمايه داري بي خطر است! همان طور که برنامه ورود 50 زن به مجلس اسلامی در ایران که حاکمیت دیکتاتوری تدارک آن را برای انتخابات آینده دیده است – در حالي كه شمشير دامكلوس ”نظارت استصوابي شوراي نگهبان“ حمام خون به پا كرده است -، خطری را برای نظام سرمایه داری کنونی در ج ا ايجاد نمي سازد!
همان طور كه اشاره شد، هدف این سطور نفی این ”اصلاحات“ نیست، برعکس، باید کوشید همین امکان را در خدمت مبارزه برای انتخاب زحمتکشان زن، کارگران کارخانه،پرستاران و معلمان به عنوان نمایندگان مجلس قرار داد. در عین حال اما باید بر ضرورت گذار از نظام سرمایه داری پای فشرد.
«مرشدان» اين «خوانش جديد از انديشه ماركس» كه وجود حامل تاريخي تغييرات اقتصادي- اجتماعي را در جامعه سرمايه داري نفي مي كنند، براي «لايه هاي مياني» چنين وظيفه اي قايل مي شوند. اين انديشه كه به نفي بود طبقه كارگر در تركيب و لايه هاي امروزي آن در سطح جهان مي پردازد، زيرا از تعداد كارگران در مراكز توليد كشورهاي متروپل كاسته شده است (حذف اشتغال كاربر در كشورهاي متروپل با انتقال آن به كشورهاي پيراموني همراه است!)، با تكيه به همين خوانش كه آن را «پساماركسيسم» هم مي نامد، حامل تغييرات اجتماعي را «لايه هاي مياني» عنوان مي كند كه گويا به عنصر استحاله ي جامعه سرمايه داري بدل شده است و لايه هايي را تشكيل مي دهد كه به طور «افقي در همه طبقات» ريشه دارند.
در مقاله ”گرامشي پسامدرن“ كه فيلسوف ايتاليايي استفانو گ. آزارا Stefano G. Azzara نگاشته، اين كوشش را او در ارتباط با موضع واقعیِ گرامشي افشا می کند و نقش خوانش ضد ماركسيستي از آن را توضيح مي دهد. فيلسوف ايتاليايي اهميت مبارزه توامان براي «تساوي حقوق انسان» و «عليه نظام سرمايه داري» را در جنبش كارگري مورد تاكيد قرار داده و پايبندي به آن را قوياً توصيه كرده و خطر گرفتار آمدن به انديشه ضد ماركسيستي را گوشزد مي كند (جهان جوان، ٢١ ژانويه ٢٠١٦).
در كتاب پرمايه ي ”يادها وچهره ها“، نويسنده كتاب در توصيف و ترسيم شخصيتِ «شيوانگاري» و زندگي زنده ياد رفيق احمد اعطا (احمد محمود)، برداشت ماركسيستي- توده اي احمد محمود را در رومان هاي او از دو سوي نبردِ برشمرده شده در موضع ماركس نشان مي دهد و از اين طريق، تعلق او را به جنبش توده اي به اثبات مي رساند.
نويسنده كتاب كه متاسفانه حتي نام مستعاري از او را هم نگارنده نمي شناسد تا بر زبان آرد و بنگارد، در صفحه ٤٤ كتاب به نقل از ژان هيتيه، منتقد فرانسوي، هدف نگارشِ رُمان را چنين بازگو مي كند: «هدف رُمان، شناخت زندگي نيست، بازآفريني آن است. تحليل آن نيست، انگاشت آن است» و خود اين تعريف را تكميل كرده و اضافه مي كند: «و بازآفريني زندگي، از دگرسازي آن جدا نيست.»
نويسنده كتاب كه رُمان هاي احمد محمود را داراي چنين سرشتي ارزيابي مي كند و او را در رديف بالزاك و شولوخف و ديگران قرار مي دهد، براي «رئاليسم اجتماعي» در مضمون رُمان هاي رفيق احمد محمود چنين نقشي قايل است و آن را در صفحه ٤٥ اثرش چنين ترسيم مي كند: «… احمد محمود در داستاهايش نه در انديشة تفسير زندگي كه در سوداي تغيير آن بوده است.» (پیش تر واژه های بازآفرینی زندگی و سودای تغییر زندگی از اين بخش از كتاب به عاریه گرفته شده بود).
اگر خانم «معاون رئيس جمهور» اعتقادي هم به انديشه ”به انتظار نشستن در كوپه قطار“ ندارد تا ”قطار به ايستگاه“ موعود برسد، انديشه سوسيال دموكرات نيز با قناعت در بيان ريشه ماترياليست- تاريخي و ديالكتيكي ي موضع طبقاتي ي «تاريك انديشان»، خط مشي انقلابي حزب توده ايران را از اين طريق نقض مي كند، كه گامي براي تغيير شرايط ذهني حاكم كه علت ايجاد «هژموني ايدئولوژي طبقات حاكم» است و به مثابه «هژموني حاكم» تظاهر مي كند، در تبلیغات خود بر نمي دارد.
معلوم نيست، اگر حزب توده ايران در جهت انتقال آگاهي طبقاتيِ مبتني بر انديشه علمي ماترياليسم- تاريخي و ديالكتيكی در تبليغات خود عمل نكند، كدام حزب ديگر بايد چنين بكند؟ معلوم نيست، اگر حزب توده ايران در مقاله تبليغي خود، به طور مشخص به انتقال پيش شرط آگاهي طبقاتي به درون لايه هاي زحمتكش دست نزد، در كدام مقاله بايد به اين وظيفه عمل كند؟
تكرار شود، انتقاد افتراقي و ظريف طرح شده در اين سطور، اين هدف را دنبال نمي كند كه مقايسه اي ميان انديشه سوسيال دموكرات از نوع طرح شده در سطور بالا كه نقش مثبتي در سازماندهي تداوم مبارزه حزب توده ايران در دو دهه اخير دارا بوده است، با انديشه ضد توده اي نزد ”راه توده“ي مدافع دولت روحاني و يا ”عدالت“ مدافع به قول خودشان موضعِ «خرده بورژوايي» احمدي نژاد گونه و ديگران باشد، بلكه كوششي است در چارچوب ”نبرد درون حزبي“ براي صيقل دادن خط مشي انقلابي حزب توده ايران كه متاسفانه و تحت عملكرد همين جريان سوسيال دموكرات شرايط سالم تظاهر خود را در درون حزب از دست داده است و به خارج از ساختار حزب منتقل شده. اين جريان كه نمي تواند و يا نمي خواهد ظرافت افتراقي انتقاد را درك كند، آن را «مته به خشخاش گذاشتن» و يا «راندن موضوع ها به حاشيه ها» مي نامد كه گویا از «ذهن بسيار پيچيده و انباشته از پيش داوري ها» برمي خيزد (١١)
برخورد دشمنانه و كينه توزانه ی مهرداد اخگر در مقاله خود در صداي مردم، يك ظاهر دارد و يك باطن و مضمون. مضمون آن مخالفت با خط مشي انقلابي حزب توده ايران و ضديت با شيوه مبارزه ي علمي- طبقاتي ي حزب توده ايران است كه جوانبي از آن در سطور پيش مورد بررسي قرار گرفت، ولي گفتني ي بسياري ناگفته باقي ماند.
انتقاد به عملكرد و فلسفه حاكم بر نويدنو و يا در موارد مشابه، همان طور كه اشاره شد، به معناي نفي نقش مثبت و افشاگرانه آن عليه ديكتاتوري حاكم بر ايران نيست و نبايد از اين سطور چنين برداشتي عملي شود. انتقاد به قطع يك جانبه بحث سياسي از طرف نويدنو، و يا تصميم پرسش برانگيز ممنوع القلم كردن نگارنده در اين نشريه به خاطر مخالفت يك «عضو كميته داخلي حزب توده ايران» است كه با بهانه هاي غير اصولي توجيه مي شود (و برقراري شرايط حاكم بر جامعه ايراني را در عملكردِ نويدنو در ذهن تداعي مي كند). اين انتقاد ظريف و افتراقي، از ديدگاه برداشتِ شخصي توسط نگارنده مطرح نمي شود. انتقاد به طرح چنين تهمت ها و مشابه آن عليه نگارنده، كه مهرداد اخگر پرچمدار آن شده است، از اين ديدگاه ضروري است، زيرا كوششي براي پنهان داشتن سياستي است كه آگاهانه و يا ناآگاهانه، قطع و ممنوع ساختن بحث سياسي را در حزب توده ايران دنبال مي كند و سدي است در برابر ضرورت وجود امكان براي ”نبرد درون حزبي“ بر سر مواضع سياسي- نظري اي كه به قول رفيق كيانوري در رساله پيش گفته، تاريخ حزب را شكل مي دهد.
باز هم بر اين نكته تاكيد شود كه هدف اين سطور تبليغ براي اخراج انديشه سوسيال دموكرات از درون حزب توده ايران نيست. در نامه اي كه چند روز پيش به رفيقي از هيئت تحريريه نويدنو نگاشته شد، در همين زمينه چنين آمده است: «اضافه كنم، كه من بهيچ وجه معتقد نيستم كه دارندگان انديشه سوسيال دموكرات جايي در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران ندارد. تاريخ حزب ما نشان مي دهد كه دارندگان چنين انديشه اي هميشه در حزب حضور داشته و فعاليت كرده اند. اين موضع حاكم در حزب توده ايران، موضعي ماركسيستي- توده اي است، زيرا موضعي كه هدفِ راندن انديشه سوسيال دموكرات از حزب توده ايران را دنبال بكند، عملاً خواستار ”تقسيم جنبش كارگري در ايران“ شدن از كار در مي آيد.
آنچه مورد انتقاد است، اين امر است كه برعكس، انديشه سوسيال دموكرات آن جرياني است كه دانسته و يا ندانسته خواستار تقسيم حزب طبقه كارگر و جنبش توده اي به گروه ها و دسته هاي متعدد است! (هدفي كه اگر آگاهانه دنبال شود، پرسش برانگيز است و) سياست كنوني اِعمال شده در حزب و در نويدنو، چنين برداشتي را تداعي مي كند.»
موضع مهرداد اخگر در «معركه ”اتحاد طلبي“ آقايان»
با اشاره به «نامه دوم منتشر شده در سايت ”١٠ مهر“»، مهرداد اخگر مطالبي را مطرح مي سازد كه در ارتباط قرار دارد با «وحدت طلبيِ» امضا كنندگان نامه اي سرگشاده كه به بيان او، «چندان نيازمند پاسخگويي مفصل نيست». واقعا هم مهرداد اخگر نكته اي جدي را در اين زمينه در پاسخ خود مطرح نمي كند. اما او با بي پاسخ گذاشتن مساله ي عمده، آن چنان نسبت به «”اتحاد طلبي“ آقايان» موضع مي گيرد كه شايسته بررسي دقيق تر است.
در موضع گيري مهرداد اخگر در باره «”اتحاد طلبي“ آقايان»، از خط مشي انقلابي حزب توده ايران صحبتي به ميان نمي آيد، چه رسد به دفاع از آن. خط مشي انقلابي اي كه در آن، برداشت از «اتحاد» و هم مفهوم «وحدت» از ديدگاه حزب طبقه كارگر ايران تعريف شده است.
تعريف «اتحاد» اجتماعي در ايران در شرايط كنوني در نظر حزب توده ايران دقيق است. صحبت بر سر ”جبهه گسترده ضد ديكتاتوري“ عليه رژيم ديكتاتوري ولايي در ايران است كه مرز شركت در آن، مي تواند تا درون لايه هايي از حاكميت ادامه داشته باشد، به شرط آنكه داراي موضعي مردمي- ضد ديكتاتوري و ملي باشند.
همچنين تعريف «وحدت» با حزب طبقه كارگر ايران، تعريفي شناخته شده است. پذيرش اساسنامه حزب و انديشه بانيان سوسياليسم علمي به مثابه ايدئولوژي حزب طبقه كارگر و پايبندي به خط مشي انقلابي حزب توده ايران، نكته هاي كليدي را در آن تشكيل مي دهد.
خاطرنشان ساختن موضع انقلابي حزب توده ايران در مورد ”اتحاد“هاي اجتماعي و ”وحدت“ نظري- سياسي با حزب طبقه كارگر ايران بر پايه خط مشي انقلابي آن، يك وظيفه تعطيل ناپذير را در برخورد با دشمنان، مخالفان و حتي هواداران بالقوه حزب طبقه كارگر تشكيل مي دهد. شيوه سكوت و مطرح نساختن اين مواضع، همانند سكوت علي خدايي در مصاحبه با بي بي سي از كار در مي آيد. او با بازي در صحنه مورد نظر بي بي سي، به پاسخگويي به پرسش هاي آن پرداخت، به جاي طرح مواضع حزب توده ايران در برابر ترفندهاي رسانه معلوم الحال امپرياليستي، زيرا او جانبدار اين مواضع نيست.
پيش از آنكه مهرداد اخگر بازي هاي لفظي در باره موضع اين يا آن فرد را در باره ”سانتراليسم دموكراتيك“ طرح نمايد كه با هدف هاي كاريريستي عنوان شده اند، بايد اين نكته را برای آنان برجسته می ساخت، كه بدون روشن بودن موضع هيچ فرد و جرياني در برابر خط مشي تعريف شده و انقلابي حزب توده ايران و ارزيابي علمي آن از مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك ايران، او در جايگاهي قرار ندارد كه در باره اصل سانتراليزم- دموكراتيك كه بر مبناي آن نظربندي در حزب توده ايران انجام مي شود، سخن براند. براي شناخت سره از ناسره، محك، اين يا آن سخن كاريريست ها و یا «تربچه های پوک» نيست، محك، دفاع پيگير و مستدل از خط مشي انقلابي حزب توده ايران است! اما چگونه مي تواند فردي كه خود مخالف خط مشي انقلابي حزب است، آن را به موضوع مركزي جدل سياسي- نظري با مخالفان بدل سازد؟
سكوت و طرح نساختن اين مواضع شفاف و صريح در نظرات حزب توده ايران، و محدود ساختن نظراتِ پاسخ گونه ي خود به سويه هاي امنيتي، همان طور كه پيش تر نيز برجسته شد، بيان و نشان ناتواني از درك اهميت موضع گيري مبارزه جويانه- سياسي و ايدئولوژيك با ترفندهاي رنگارنگ دشمن از يك سو و يا بي اعتقاديِ مهرداد اخگر به مواضع انقلابي در مبارزه سياسي- نظري حزب توده ايران از سوي ديگر است!
مهرداد اخگر نه تنها در فعاليت امنيتي- اطلاعاتي نقشي توانا از خود نشان نمي دهد، بلكه در صحنه كارزار تبليغاتي- روشنگري نيز بايد همانند نگارنده هنوز بسيار بياموزد! اي كاش اكنون كه از ”حق“ دفاع از حزب توده ايران در نشريات هوادار حزب برخوردار شده است، در اين زمينه در سال نوين ٢٠١٦ و يا لااقل از سال ١٣٩٥ كوششي مضاعف از خود نشان بدهد.
جريان هايي از قبيل ”١٠ مهر“ بايد در ابتدا ضرورت بودن خود را در جنبش به اثبات برسانند! بود و به اصطلاح ”فعاليت“ سياسي- نظري آن ها كدام هدف را دنبال مي كند؟ به كجا مي خواهد برود؟!
اين «آقايانِ» اتحاد طلب، در جلسه بزرگداشتي كه در كلن براي رفيق كارگر سنديكاليستي برگزار كردند، از همه چيز گفتند، جز از وضع جنبش كارگري ايران در شرايط كنوني. آن ها براي جلوگيري كردن از صحبت «سه دقيقه»اي نگارنده در باره مبارزه كارگران و زحمتكشان در ايران، تا مرز دست بگريبان شدن نيز پيش رفتند، تا شايد بتوانند از صحبتي بيش از برنامه عزاداري كه ضروري است، در ديدار طرح نشود.
نشست مي بايستي به «چله نشيني ياس ها و شكست ها» تبديل شود كه زنده ياد رفيق اسماعيل شاهرودي در شعر ”تلاش“ سروده است (”يادها و چهره ها)، غافل از آنكه در همين شعر «دروازه عشق و زندگي» نيز ترسيم مي شود كه در انتظار گشودن توسط مبارزان توده اي است!
بي جهت هم نيست كه زنده ياد احسان طبري در ارزيابي از شعر اين رفيق مي نويسد: «”آينده“، سفينه اشعاري است كه اميد را با رنج و دردِ عميق مي ستايد. ولي نكته عمده در آن درد نيست، اميد است. احساس مي كني كه در پس اين كلمات مردي است كه زانو مي زند. … اين اميد دردناك و سرسخت به خوبي ديده مي شود …» (همانجا ص ١٠٢)
چرا اين جريان ها و شركا موضع خود را در برابر تعريف علمي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب ايران و ضرورت فرازمندي جامعه برپايه اين تعريف علمي با صراحت روشن نمي سازند؟ پرسشي كه در برابر ”راه توده“ و ”عدالت“ و … نيز قرار دارد!
مقاله توصيفي و پر مايه اي كه ”عدالت“ اين روزها تجديد چاپ نموده است، و در آن تضاد و وحدت «هواداري از امپرياليسم [و] ضديت با ولايت فقيهه» توسط «بخشي از جنبش روشنفكري ايران» مورد بررسي قرار گرفته و نادرستي آن به اثبات رسانده شده است، با سكوت در باره موضع «پيروان سوسياليسم علمي» در دفاع از خط مشي انقلابي كارگري، به همان راهي مي رود كه ”١٠ مهر“ و يا ”راه توده“ مي رود. پرگويي بي محتوا، آنجا كه بايد «دروازه عشق و زندگي» گشوده شود!
سكوت در برابر خط مشي انقلابي حزب توده ايران، در تائيد مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب ايران، در ابراز پايبندي به وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران، آن نقطه مشترك همه جريان هايي است كه با ظاهري فريبنده، مضمون نبرد انقلابي توده اي ها را مخدوش و مبهم ساخته، «زانو زدن» توده اي ها را براي ايجاد ارتباط با تنه خود، ايجاد «رابطه حزب توده ايران با طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان» عملاً نفي مي كنند! (به نقل از ابرازنظر رفيق سيامك در مقاله تنهِ اصليِ حزب توده ايران!)
اين جريان و شركا چه موضعي در برابر خط مشي انقلابي حزب توده ايران دارا هستند كه زنده ياد رفيق جوانشير، دبير وقت كميته مركزي حزب توده ايران در اثر پراهميت ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ برمي شمرد و نشان داده و مستدل مي سازد و اكنون در مصوبه هاي اصلي ششمين كنگره حزب توده ايران در سال ١٣٩١ با «زانوزدن» توده اي ها در حزب طبقه كارگر ايران و در سايه سرپرستي رفيق عزيز علي خاوري احيا شده است؟
در اين جزوه ي باليني هر توده اي، رفيق جوانشير «برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران» را مي شكافد و نشان مي دهد كه سرشت انقلابي آن، ايجادِ پيوند ميان وظايف دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران است! اين «آقايان» رنگارنگ چه موضعي در برابر توضيحات رفيق جوانشير دارا هستند كه بيان نمي كنند؟
پاسخ به اين پرسش ها – كه مهرداد اخگر مطرح نمي سازد! – پيش شرط ارزيابي از اين جريان ها و هر مدعي ديگري است كه خود را توده اي مي نامد!
اگر مهرداد اخگر اين مواضع را در برخورد به «نامه دوم منتشر شده در سايت ١٠ مهر» طرح نمي سازد، هدفي را دنبال مي كند كه پيش تر نيز به آن اشاره شد. هدف پنهان داشتن موضع خود عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران است!
١١- از نامه رفيق عزيزي به تاريخ ٨ فوريه و ٢٦ ماه مه ٢٠١٥