«انشعاب و انفجار در حزب» كيانورى‏‏ در ”سخنى‏ با همه توده‏اى‏ها“ از برنامه حزب دفاع مى‏‏كند علل واقعى‏‏ پراكندگى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ با صدور اطلاعيه نفى‏‏ نمى‏‏شود!

image_pdfimage_print

١٣٧٧ / ١٨ (بخش دوم) (ادامه نوشتار ١٣٨٨/١٧)

كيانورى‏‏ در رساله تحليلى‏‏ خود در سال ١٣٧٣ چه مى‏‏گويد؟

با اين مقدمه طولانى‏‏ شده، ببينيم

اول- كيانورى‏‏ در رساله تحليلى‏‏ خود در سال ١٣٧٣ چه مى‏‏گويد؟ آيا سخنان او چيزى‏‏ جز به روز كردن سياست شناخته شده حزب است؟ چرا نظريات او در آن دوران صائب هستند؟ با تغيير شرايط در دوران كنونى‏‏ در ايران، نظريات آن روز او را امروز چگونه بايد ارزيابى‏‏ كرد؟ آيا انتقال يك به يك آن به شرايط امروز اقدامى‏‏ واقع‏بينانه و علمى‏‏ است؟  آنطوركه “راه توده” امروز بدان عمل مى‏‏كند و على‏‏ خدايى‏‏ مى‏‏خواهد آن را به ابزار و پله ارتقاى‏‏ سياسى‏‏ خود تبديل ساخته و با آن به هدف ارتجاع داخلى‏‏ و خارجى‏‏ براى‏‏ ايجاد سازمان موازى‏‏ دست يابد!

دوم- در عين حال تفاوت و هم‏زمان رابطه بين محتواى‏‏ نظريات رساله تحليلى‏‏ كيانورى‏‏ را با راه ارسال آن مورد توجه قرار دهيم.

در بررسى‏‏ نشان داده خواهد شد، كه كيانورى‏‏ مجاز بوده است براى‏‏ انتقال نظريات خود راه ممكن را به خدمت بگيرد. نديدن رابطه ديالكتيكى‏‏ محتواى‏‏ تحليلى‏‏ رساله و راه انتقال آن توسط تنظيم‏كنندگان اطلاعيه، همانطور كه نشان داده خواهد شد، نادرست بوده و به نتايج مضر انجاميده است. علت اين اشتباه نيز جز ناتوانى‏‏ روشنفكرانه در رد سياست گذشته و تائيد و مستدل ساختن سياست كنونى‏‏ حزب نيست. اين نيز نكته است كه بايد در نوشتار به اثبات رسانده شود.

اول- كيانورى‏‏ در رساله تحليلى‏‏ خود در سال ١٣٧٣ چه مى‏‏گويد؟

در مقدمه كوتاهى‏‏ كيانورى‏‏ با تواضع كامل يك رفيق توده‏اى‏‏ به طرح «پرسش‏هايى‏‏» مى‏‏پردازد. اگر هم رساله تحليلى‏‏ خود را كيانورى‏‏ به آدرس راه توده ارسال كرده است، خطابش به حزب است. زيرا او انتظار دارد كه درباره پرسش‏هايش، توضيحاتى‏‏ دريافت كند. توضيحاتى‏‏ كه تنها رهبرى‏‏ كنونى‏‏ حزب مى‏‏تواند ارايه دهد. ارسال رساله به راه توده مى‏‏تواند داراى‏‏ دلايل مختلف باشد. ازجمله مى‏‏تواند كيانورى‏‏ نگران اين امر باشد كه اگر رساله به آدرس حزب توده ايران ارسال شود، مضمون و پرسش‏هاى‏‏ آن اصلاً طرح نگردد و به طريق اولى‏‏ پاسخى‏‏ نيابد. چنين احتمالى‏‏ دور از ذهن نيست. متاسفانه همه پرسش‏هاى‏‏ نگارنده در برابر رهبرى‏‏ كنونى‏‏ حزب و رفيق عزيز خاورى‏‏ نيز بى‏‏پاسخ مانده‏اند.

او مى‏‏نويسد: پرسش‏هايى‏‏ «براى‏‏ بسيارى‏‏ از ما در مورد مشى‏‏ كنونى‏‏ حزب وجود دارد و پاسخ‏هايى‏‏ كه شايد بتوان براى‏‏ آن‏ها يافت.» و ادامه مى‏‏دهد: «تنها انتظار من از شما اينست كه در هر مورد كه انتقادات نسبت به مشى‏‏ كنونى‏‏ حزب را روا نمى‏‏دانيد، نسبت به پرسش‏هايى‏‏ كه براى‏‏ من و امثال من مطرح است، ولو به طور كلى‏‏ پاسخى‏‏ ارايه دهيد.»

سپس او به تشريح شرايط حاكم در كشور مى‏‏پردازد و مى‏‏نويسد: «از يك سو، پس از يك دوره مبارزه سخت، بورژوازى‏‏ بزرگ تجارى‏‏، در چهره گروهبندى‏‏ ارتجاعى‏‏ رسالت- حجتيه، هر روز بيش‏ از روز قبل اهرم‏هاى‏‏ تعيين كننده حكومت جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ را در كنترل خود قرار مى‏‏دهد و مى‏‏رود تا حاكميت مطلق و عنان گسيخته خود را بر جامعه برقرار كند. (تكيه از نگارنده=تان) … تثبيت اين حاكميت يعنى‏‏ تسلط كامل و بى‏‏چون و چراى‏‏ ضد انقلابى‏‏ترين نيروى‏‏ اجتماعى‏‏ و ارتجاعى‏‏ترين سمت‏گيرى‏‏ سياسى‏‏ بر سرنوشت جامعه.»

او در برابر اين خطر در راه، هنوز بقاياى‏‏ مقاومتى‏‏ را نزد جناح‏هاى‏‏ مخالف تشخيص مى‏‏دهد و مى‏‏نويسد: «از سوى‏‏ ديگر جناح‏هاى‏‏ مخالف دارودسته مافيايى‏‏ حجتيه- رسالت نااميدانه به آخرين مقاومت‏ها دست مى‏‏زنند و هر روز بيش از پيش ناگزير به ترك آخرين مواضع خود و واگذارى‏‏ آن به ارتجاع مى‏‏شوند. براى‏‏ باقى‏‏ماندن در صحنه، به تظاهرات بر عليه “كوكاكولا” و “مك‏دونالد” مى‏‏پردازند و از پايمال شدن “آرمان‏هاى‏‏ انقلاب” ابراز تاسف مى‏‏كنند.»

ارزيابى‏‏ شرايط، روشن، صريح، قاطع و در تداوم ارزيابى‏‏ گذشته حزب، ازجمله در اعلاميه ارديبهشت‏ ماه ١٣٦٠ و سند آذر همان سال مى‏‏باشد. با نگاه به گذشته و تحقق يافتن خطرى‏‏ كه براى‏‏ آن در رساله هشدار داده مى‏‏شود، تنها مى‏‏توان به توان نيرومند نگاه توده‏اى‏‏ آفرين گفت! اينطور نيست؟

كيانورى‏‏ خطر «حاكميت بى‏‏نقاب ارتجاع و ضد انقلاب» را گوشزد مى‏‏كند. خطرى‏‏ كه در سند آذر ١٣٦٠ نيز برجسته شده و مورد استناد اطلاعيه رهبرى‏‏ كنونى‏‏ قرار گرفته است. او ازآنكه «نيروهاى‏‏ خلق در تفرقه به سربرده … و در موضع ضعف و انفعال …» قرار دارند، رنج مى‏‏برد. او پس از بر شمردن شرايط حاكم، به وضع حزب نظر مى‏‏افكند و مى‏‏نويسد: «مشخصات اساسى‏‏ وضعيت كنونى‏‏ [سال ١٣٧٣] حزب ما عبارتست از: ركود و انفعال سياسى‏‏ كه تا سرتاپاى‏‏ آن را در برگرفته است، فقدان وحدت بر سر اساسى‏‏ترين مسائل جنبش انقلابى‏‏ و تفرقه و پراكندگى‏‏ سازمانى‏‏.»

او از دورانى‏‏ صحبت مى‏‏كند كه در آن كنگره سوم حزب برگزار شده است. كنگره‏اى‏‏ كه در آن زنده‏ياد حميد صفرى‏‏ به طور ناموفق كوشيد انديشه ماركسيسم- لنينيسم را از برنامه حزب توده ايران حذف كند. به اين منظور هيئت سياسى‏‏ يازده‏نفره كميته مركزى‏‏ حزب منتخب در پلنوم فروردين ١٣٦٩ از اين راه از حزب اخراج شدند، كه ديگر به جلسات حزبى‏‏ راه نيافتند. كنگره حزبى‏‏ برپايه موازين سازمانى‏‏- اساسنامه‏اى‏‏ برگزار نشد. شمارى‏‏ از اعضاى‏‏ كميته مركزى‏‏ امكان شركت در كنگره حزبى‏‏ نيافتند، در حالى‏‏ كه طبق موازين اساسنامه، كنگره حزبى‏‏ مى‏‏بايستى‏‏ گزارش كميته مركزى‏‏ را مورد بررسى‏‏ قرار دهد.  باوجود عدم موفقيت در حذف انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب و باوجود آنكه اين جريان نتوانست حزب را به طور رسمى‏‏ به حزبى‏‏ سوسيال دموكراتيك تبديل سازد، اختلاف نظرها در درون حزب پايان نيافت و تشديد نيز شد و به اخراج‏هاى‏‏ بسيارى‏‏ از اعضاى‏‏ حزب تا سطح اعضاى‏‏ كميته مركزى‏‏ آن انجاميد.

آيا حاكم بودن چنين وضعى‏‏ بر حيات حزب توده ايران، ارزيابى‏‏ بالاى‏‏ كيانورى‏‏ از وضع حزب را ارزيابى‏‏ نارواى‏‏ مى‏‏سازد؟

او ضمن رد كردن علل روحى‏‏ براى‏‏ پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و حاكم شدن موضع انفعالى‏‏ بر حزب، علل وضع را نادرستى‏‏ سياست حزب اعلام مى‏‏كند: «مطابق اين نظر [نادرست] “انفعال امرى‏‏ است صرفا روحى‏‏ و روانى‏‏ و نه يك مسئله مربوط به خط مشى‏‏ سياسى‏‏”.» و در پاسخ به اين موضع انفعالى‏‏ كه تا سه سال ديگر در سيماى‏‏ “تحريم انتخابات” بى‏‏ كم و كاست موضع رهبرى‏‏ كنونى‏‏ حزب را تشكيل مى‏‏داد، مى‏‏نويسد: «براى‏‏ آنكه يك حزب سياسى‏‏ و اعضاء آن در موضع انفعالى‏‏ باقى‏‏ نمانند، چاره‏اى‏‏ ندارند جز آنكه همواره در مركز نبرد اجتماعى‏‏ قرار داشته باشند …».

شايد كيانورى‏‏ هنگام نگارش اين سطر بياد سخن و شعر طبرى‏‏ است كه در “آن جاودان” همين انديشه ارانى‏‏ را بازگو و بيان مى‏‏كند:‌ «ارانى‏‏ گفت، در شطّى‏‏ كه آن جنبده تاريخ است، مشو زان قطره‏ها كاندر لجن‏ها بر كران مانند، بشو امواج جوشانى‏‏ كه دايم در ميان مانند.»

كيانورى‏‏ بلافاصله اضافه مى‏‏كند: «… وبراى‏‏ آنكه يك حزب بتواند در مركز حوادث و وقايع، در مركز مبارزه و نبرد اجتماعى‏‏ قرار گيرد، بايد صحنه نبردى‏‏ كه در هر لحظه انتخاب مى‏‏كند، صحنه اصلى‏‏ترين نبرد جامعه باشد. صحنه نبردى‏‏ كه تمام توجه جامعه و منافع بلافصل جامعه (تان) در يك لحظه معين، معطوف به آن است.» سپس او با اشاره به اصلى‏‏ترين عرصه مبارزه براى‏‏ صلح تا سال ٦٧، مى‏‏نويسد: «پس از اين دوران، مبارزه اقتصادى‏‏ و طبقاتى‏‏، كه تا آن زمان بشدت اما در پشت صحنه جريان داشت … [و] از حدود دو سال پيش، مبارزه براى‏‏ آزادى‏‏هاى‏‏ سياسى‏‏ در كنار مبارزه طبقاتى‏‏، در مركز نبرد اجتماعى‏‏ قرار گرفته است.» به نظر او در سال ١٣٧٣ «مسئله طرد مجموعه رژيم (نظام) در جامعه ما، فعـلا [!! تان] صحنه اساسى‏‏ مبارزه نيست.»

هدف انتقاد او طرح شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” توسط حزب است كه به نظر او، عرصه اساسى‏‏ترين مبارزه روز نيست. او مى‏‏نويسد: «پس از خاتمه جنگ، جنبش به ركود مبتلا نگرديد. برعكس جنبش با تمام شدت خود ادامه داشت، اما نه در آن عرصه‏اى‏‏ كه ما خواهان آن بوديم و مى‏‏خواستيم همگان را در راهش بسيج كنيم، بلكه در عرصه مبارزه انقلاب عليه ارتجاع، مبارزه بر سر كسب حاكميت. در عرصه اين مبارزه، شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” ديگر هيچ چيز براى‏‏ گفتن نداشت … [و] نه فقط حزب ما، بلكه همه سازمان‏هاى‏‏ سياسى‏‏ كه از شعارهاى‏‏ مشابه پيروى‏‏ مى‏‏كردند، به انفعال، ركود و گريز اعضاء دچار شدند و آن را به حساب ركود جنبش گذاشتند. …

اين شعار نيروى‏‏ بسيج و مقاومت متشكل خلق را در مقابل حاكميت سياسى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ بزرگ درهم شكسته، نيروهاى‏‏ انقلابى‏‏ را از يكديگر جدا و در مقابل هم قرار داده، همه آن‏ها را به همراه هم تضعيف مى‏‏كند. در نتيجه همه اين‏ها، اين شعار حزب ما را از نيرويى‏‏ فعال و مبارزه‏جو به نظاره‏گر عروج ارتجاع مبدل كرده و آينده حزب را در معرض مخاطرات جدى‏‏ قرار مى‏‏دهد. اين فهرست را مى‏‏توان هم‏چنان ادامه داد. اما دهسال حاكميت اين شعار تاثيرات بى‏‏اندازه مخرب آن بر حزب ما و جنبش، از هر استدلالى‏‏ گويا‏تر است [تان].»

كيانورى‏‏ در ادامه سخنش، براى‏‏ نشان دادن نادرست بودن اتخاذ موضعى‏‏ دور از عرصه اصلى‏‏ نبرد در جامعه، با دقت شناخته شده نزد او استدلال مى‏‏كند. هدف از سطور زير اما تكرار اين استدلال‏ها نيست. علاقمندان مى‏‏توانند به اصل رساله مراجعه كرده و آن را با دقت بخوانند. شايد مدافعال شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” نيز.

در اينجا هدف برجسته ساختن اين نكته است، كه مى‏‏توان با نظر و ارزيابى‏‏ كيانورى‏‏ در رساله تحليلى‏‏ او موافق بود يا نبود. اما نمى‏‏توان مدعى‏‏ شد كه مضمون اين رساله نكته ديگرى‏‏ را مطرح مى‏‏سازد، جز نظر شناخته شده حزب توده ايران كه در اسناد پلنوم‏هاى‏‏ شانزدهم و هفدهم آن به تصويب رهبرى‏‏ حزب، اعضاى‏‏ مشاور و كادرهاى‏‏ مبرز و پرتجربه حزبى‏‏ رسيده است. چگونه مى‏‏توان چنين نظرى‏‏ كه در يك روند چندين ساله در انديشه علمى‏‏ حاكم بر حزب توده ايران جا افتاده و ازجمله در جريان روزهاى‏‏ انقلاب كه به قول ماركس در هر كدام آن بيست سال انباشت شده است، تدقيق گشته است، آن نظرى‏‏ ارزيابى‏‏ كرد كه هدفش گويا ايجاد «انشعاب و انفجار در حزب» مى‏‏باشد؟

واقعيت، همانطور كه پيش‏تر از طبرى‏‏ نقل شد، آنست كه در دورانى‏‏ كه ارزيابى‏‏ علمى‏‏ حزب از انقلاب به اسناد تاريخى‏‏ پلنوم‏هاى‏‏ شانزدهم و هفدهم حزب تبديل شد، يكپارچگى‏‏ قريب به مطلق در انديشه و عمل حزب توده ايران بوجود آمد. درحالى‏‏ كه با حاكم شدن خط مشى‏‏ مخالفان ارزيابى‏‏ گذشته حزب در پلنوم هيجدهم، شديدترين دوران پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ در حزب توده ايران آغاز شد.

بدون ترديد حوادث تلخ فروپاشى‏‏ كشورهاى‏‏ سوسياليستى‏‏ اروپا و بحران ناشى‏‏ از آن در ايجاد شدن پراكندگى‏‏ نقش بزرگى‏‏ ايفا ساخت. اما تنها اين عوامل خارجى‏‏ را براى‏‏ پراكندگى‏‏ در حزب مسئول دانستن، نگرشى‏‏ يك سويه و نادرست به واقعيت است. به‏ويژه آنكه پلنوم هيجدهم چندين سال پيش از حوادث در صحنه جهانى‏‏ برگزار شد.

براى‏‏ رساله تحليلى‏‏ كيانورى‏‏ در سال ١٣٧٣، نقش «انشعاب و انفجار در حزب» قايل شدن، ادعايى‏‏ بى‏‏پايه و اساس است. و از آنجا كه منتقدان نمى‏‏توانند استدلالى‏‏ عليه مضمون آن ارايه دهند، آنوقت چاره‏اى‏‏ هم باقى‏‏ نمى‏‏ماند جز آنكه آن را با راه ارسال آن در يك كيسه انداخته و بر آن با چوب اتهام «نامه‏نگارى‏‏ تحت نظارت وزارت اطلاعات» بكوبند.

رهبرى‏‏ كنونى‏‏ حزب توده ايران ناچار شد پس از پيروزى‏‏ محمد خاتمى‏‏ در انتخابات خرداد ٧٦، آن را از يك سو «حماسه دوم خرداد» بنامد و از سوى‏‏ ديگر به ترك سياست “تحريم انتخابات” تن دهد. اين تغييرات درست تائيدى‏‏ هستند بر ضرورت شركت در مبارزه روز مردم در عرصه‏اى‏‏ است كه «عرصه اساسى‏‏ترين مبارزه روز» مورد نظر كيانورى‏‏ مى‏‏باشد. تائيدى‏‏ است بر ارزيابى‏‏ تحليلى‏‏ كيانورى‏‏ بدون داشتن جسارت انتقاد از خود.

شرايط كنونى‏‏ متفاوت است با سال ١٣٧٣

بدون ترديد، شرايط كنونى‏‏ با دورانى‏‏ كه كيانورى‏‏ درباره آن مى‏‏نويسد داراى‏‏ تفاوت كيفى‏‏ است. زيرا خطرى‏‏ كه او براى‏‏ آن هشدار مى‏‏دهد، بوقوع پيوسته است. با انتخاب محمود احمدى‏‏نژاد به رياست جمهورى‏‏ در سال ٨٤، «حاكميت مطلق و عنان گسيخته» و يكدست سرمايه‏دارى‏‏ بر ايران حاكم شده است.

با يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در ايران با گزينش محمود احمدى‏‏نژاد در سال ١٣٨٤، با نقض غيرقانونى‏‏ اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏، كه همانا نابود ساختن عمده‏ترين زمينه زيربنايى‏‏ حفظ استقلال اقتصادى‏‏ و نهايتاً سياسى‏‏ ايران در برابر يورش استعمار نوليبرالى‏‏ امپرياليستى‏‏ مى‏‏باشد و اشتراك نظر كليه لايه‏هاى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ براى‏‏ اجراى‏‏ نسخه امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” با هدف غارت ثروت‏هاى‏‏ ملى‏‏ و سرمايه مردم و كشور، ايران وارد مرحله تدارك دگرگونى‏‏ انقلابى‏‏ به معناى‏‏ به ثمر رساندن اهداف انقلاب مردمى‏‏ و ملى‏‏ بهمن ٥٧ شده است.

هنوز مى‏‏تواند كوشش‏هايى‏‏ براى‏‏ تحقق بخشيدن به هدف‏هاى‏‏ انقلاب بهمن از سوى‏‏ پشتيبانان مذهبى‏‏ آن پديد آيد، چنانچه در اولين سخنرانى‏‏ انتخاباتى‏‏ ميرحسين موسوى‏‏ توسط او بيان شده است. نظرياتى‏‏ كه هنوز از روشنى‏‏ و صراحت لازم برخودار نيستند.

دگرگونى‏‏هاى‏‏ انقلابى‏‏ عليه «قانون شكنى‏‏هاى‏‏ گسترده» اجتناب ناپذير است. پايان بخشيدن قاطع به برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏ براى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏”، يعنى‏‏ پايان بخشيدن به غارت ثروت‏هاى‏‏ مردم، و جايگزين ساختن آن با يك برنامه اقتصاد ملى‏‏ و دموكراتيك، تنها راه ممكن انقلابى‏‏ پيش‏روست. مبارزه‏اى‏‏ كه به كمك همه ميهن دوستان مذهبى‏‏ و دگرانديشان غيرمذهبى‏‏ و لايه‏هاى‏‏ وسيع توده‏هاى‏‏ ميليونى‏‏ مردم نياز دارد.

از اين‏ روست كه صراحت موضع ميرحسين موسوى‏‏ در دفاع از خواست مردم براى‏‏ آزادى‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏، دفاع از آزادى‏‏ احزاب دگرانديش مدافع انقلاب، دفاع از حفظ ثروت‏هاى‏‏ ملى‏‏ در خدمت اقتصادى‏‏ ملى‏‏ و دموكراتيك، براى‏‏ ارزيابى‏‏ برنامه‏هاى‏‏ او در خدمت دفاع از آماج‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب از ضرورت انكار ناپذير برخوردار است. اين تنها محك ميان مواضع مردمى‏‏، از پرحرفى‏‏ بى‏‏سرانجام مى‏‏باشد.

پديد آمدن چنين امكان‏هايى‏‏ در سطح حاكميت و نيروهاى‏‏ پيرامونى‏‏ آن نفى‏‏ كننده اين ارزيابى‏‏ نيست، كه تضاد اصلى‏‏ جامعه امروزى‏‏ ايران، تضاد بين سرمايه‏دارى‏‏ حاكم از يك سو و مردم از سوى‏‏ ديگر است. تضادى‏‏ كه دو عنصر جداناپذير تشكيل دهنده آن هستند. يكـى‏‏ مبارزه براى‏‏ برقرارى‏‏ آزادى‏‏هاى‏‏ دموكراتيك قانونى‏‏، يعنى‏‏ برقرارى‏‏ و اعمال “بخش حقوق ملت” در قانون اساسى‏‏ و در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏. اصلى‏‏ كه دگرانديشان مذهبى‏‏ و غيرمذهبى‏‏ پشتيبان هدف‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب بهمن را مجاز مى‏‏دارد به فعاليت علنى‏‏ سياسى‏‏ بپردازند، سازمان‏ها و حزب‏هاى‏‏ سياسى‏‏- طبقاتى‏‏ خود را پديد آورند و به انتشار نشريات خود بپردازند. خواست بازپس گرفتن خانه حزب توده ايران در خيابان ١٦ آذر در تهران بر اين استدلال استوار است؛ و ديگـرى‏‏ برپايى‏‏ نظام اقتصادى‏‏ ملى‏‏ و دموكراتيك و شفاف و قابل كنترل براى‏‏ مردم. نظام اقتصادى‏‏ برپايه اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏. اقتصادى‏‏ كه ضمن پشتيبانى‏‏ از بخش دولتى‏‏- اجتماعى‏‏ اقتصاد و حفظ آن، شرايط مساعد و ضرورى‏‏ رشد بخش خصوصى‏‏ و تعاونى‏‏ را پديد آورد و سرمايه ملى‏‏ انباشته شده در بخش دولتى‏‏- اجتماعى‏‏ اقتصاد را به عنوان حامى‏‏ و محافظ سرمايه خصوصى‏‏ در صحنه اقتصاد جهانى‏‏ به كار گيرد.

بديهى‏‏ است كه آماج دموكراتيك تحول انقلابى‏‏ پيش گفته، حذف اصل عتيقه‏اى‏‏ “ولايت فقيه” از قانون اساسى‏‏ را در متممى‏‏ بر آن، خواستى‏‏ قانونى‏‏ و قابل درك مى‏‏سازد، آنطور كه حزب توده ايران آن را در سال ١٣٥٨ طلب نموده است. تجربه چند دهه گذشته نشان داده است كه اين اصل عتيقه‏اى‏‏ دوران قبيله‏اى‏‏ رشد جامعه بشرى‏‏، نتوانسته است در خدمت ژرفش آماج‏هاى‏‏ مردمى‏‏ انقلاب بهمن قرار داشته باشد. برعكس، به ابزار برقرارى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ غارتگر و مافيايى‏‏ تبديل گشته، كه اكنون و با اجراى‏‏ نسخه امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” به مجرى‏‏ سياست امپرياليستى‏‏ در ايران تبديل شده است.

حذف ديگر اصل‏هاى‏‏ ناسازگار با منافع مردم براى‏‏ تعيين سرنوشت خود از قانون اساسى‏‏، ازجمله اصل ارتجاعى‏‏ نظارت استصوابى‏‏ شوراى‏‏ نگهبان، نمونه ديگرى‏‏ از تغييرات ضرورى‏‏ انقلابى‏‏ را در ايران تشكيل مى‏‏دهد.

مبارزه براى‏‏ دگرگونى‏‏ و تحول انقلابى‏‏ در ايران، سياست روز و عاجل حزب توده ايران را تشكيل مى‏‏دهد. سياستى‏‏ كه اما با ابهام‏هاى‏‏ بسيارى‏‏ در اسناد حزبى‏‏ روبروست. ازاين روست كه گفتگوى‏‏ صميمانه ميان توه‏اى‏‏ها به ضرورتى‏‏ عاجل تبديل شده است. گفتگويى‏‏ كه مورد خواهش “توده‏اى‏‏ها” از رفيق عزيز خاورى‏‏ و ديگر مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ بوده است و كماكان مى‏‏باشد.

سخن كوتاه!!  آنچه كيانورى‏‏ در رساله تحليلى‏‏ خود با همه توده‏اى‏‏ها در ميان مى‏‏گذارد، آنستكه:

با شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، حزب توده ايران و ديگر همفكران آن عرصه اصلى‏‏ترين نبرد را خالى‏‏ گذاشتند، با نبرد روز مردم قهر كردند و با چهره‏اى‏‏ عبوس گفتند و تكرار كردند كه باوجود حضور اين رژيم، مبارزه روز بى‏‏اثر بوده و ما دستمان را به آن نمى‏‏آلايم!

آنوقت كيانورى‏‏ فرياد مى‏‏زند كه نبايد يورش به حزب و سركوب آن را «پايان و شكست انقلاب» ارزيابى‏‏ كرد! بايد در مبارزه روز مردم شركت نمود. بايد نگذاشت ارتجاع به پيروزى‏‏ دست يابد!

براى‏‏ پوشاندن اين “جـرم” است كه اكنون شخصيت‏هايى‏‏ در رهبرى‏‏ حزب به خود اجازه مى‏‏دهند، سياست گذشته حزب را نادرست و سياست خود را اوج خلاقيت ماركسيست- لنينيستى‏‏ قلمداد سازند. كسانى‏‏ كه حتى‏‏ قادر نيستند يك جمله، تكرار مى‏‏شود، حتى‏‏ يك جمله براى‏‏ سياست خود استدلال علمى‏‏ ارايه كنند! استدلالى‏‏ كه قابل كنترل و بازتوليد باشد!

دوم- تفاوت و هم‏زمان رابطه بين محتواى‏‏ نظريات رساله تحليلى‏‏ كيانورى‏‏ را با راه ارسال آن مورد توجه قرار دهيم.

همانطور پيش‏تر بيان شد، در سال ١٣٧٣، زنده‏ياد نورالدين كيانورى‏‏ رساله‏اى‏‏ تحت عنوان “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” به آدرس نشريه “راه توده” دوره دوم ارسال داشت. درونمايه پراهميت آن، نگارنده را بر آن داشت، رساله را بلافاصله و پيش از انتشار، حضوراً با رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ در ميان گذارد.

در ديدار در برلين، و در حين قرائت متن، رفيق خاورى‏‏ با جمله «توطئه است»، ادامه قرائت و بحث و گفتگوى‏‏ ضرورى‏‏ جمعى‏‏ درباره محتوا رساله را منتفى‏‏ ساختند. درنتيجه امكان تبادل نظر در ارتباط با شرايط ارسال آن نيز بوجود نيامد.

زنده‏ياد احسان طبرى‏‏ در رساله پيش‏گفته تحت عنوان “درباره منطق عمل” (تهران آذر ١٣٦٠)، داشتن «فرضيه نخستين» در بررسى‏‏ را براى‏‏ تحليلگر مجاز مى‏‏داند. طبرى‏‏ همانجا در بند چارم رساله، كه بخش «تحليل علمى‏‏ فاكت‏ها» است، به تائيد «فرضيه نخستين» Intuition يا “جرقه‏ در ذهن” كه ثمره تجربه و دانش پيشين نزد تحليلگر بوده و نشان اندازه هشدارى‏‏ و تيزذهنى‏‏ اوست، مى‏‏پردازد. اما درعين حال خاطرنشان مى‏‏سازد و هشدار مى‏‏دهد، كه نبايد «در ذهن خود از آن [حقيقت] الگوى‏‏ تجريدى‏‏» ساخت.

رفيق عزيز خاورى‏‏ كه با هشيارى‏‏ و تيزذهنى‏‏ خطر را به مثابه يك «فرضيه نخستين» درك مى‏‏كند، مجاز و محق است نگرانى‏‏ خود را با روشنى‏‏ و  صراحت بيان دارد. به‏ويژه با شناختى‏‏ كه از على‏‏ خدايى‏‏ كه در نشست حضور داشت، دارد، محق است حضور او را  نشان ديگرى‏‏ در تائيد برداشت خود ارزيابى‏‏ كند. باوجود اين، هشدار طبرى‏‏ بقوت خود باقى‏‏ است، كه مى‏‏گويد: «”حقيقت مشخص” است، يعنى‏‏ آن‏را بايد در تبلور اجتماعى‏‏ و تاريخيش لمس كرد و در ذهن خود از آن الگوى‏‏ تجريدى‏‏ نساخت. بينش انقلابى‏‏ ما مى‏‏گويد، اسلوب ما بررسى‏‏ حقيقت مشخص در وضع مشخص است.»

به نظر او براى‏‏ آنكه «روح شما، شما را فريب ندهد» (بند پنجم)، بايد به «تحليل علمى‏‏ فاكت‏هاى‏‏ … مشخص» پرداخته و به اين اسلوب پايبند بود. زيرا «در شخص كششى‏‏ است بسوى‏‏ يافتن فاكت‏هايى‏‏ كه “فرضيه نخستين” او را تائيد مى‏‏كند. اينكه “فرضيه نخستين” درباره اينكه اوضاع در عرصه معين از چه قرارى‏‏ بايد باشد، ضرور است، و در آن ابداً ترديدى‏‏ نيست. بدون “فرضيه نخستين” نمى‏‏توان وارد تحليل فاكت‏ها شد. ولى‏‏ خطاى‏‏ فاحشى‏‏ است، اگر ما به اين “فرضيه نخستين” بچسبيم و عنادى‏‏ داشته باشيم كه آن‏را به ضرب فاكت‏هاى‏‏ دست‏چين شده، به اثبات برسانيم.»

طبرى‏‏ در بند پنجم رساله خود طلب مى‏‏كند و با صراحت اعلام مى‏‏دارد، كه از اين رو ما بايد «فاكت‏ها را اعم از اثباتى‏‏ – كه فرضيه ما را ثابت مى‏‏كند –  يا سلبى‏‏ كه فرضيه ما را رد مى‏‏كند، گرد آوريم؛ همه فاكت‏ها را! چون پديده غير از ماهيت است.» (تان)

نشانه‏هاى‏‏ جدى‏‏ وجود دارد، كه متاسفانه چنين تحليل علمى‏‏ از درونمايه رساله “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” توسط مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ همانقدر به عمل نيامده است، كه بررسى‏‏ فاكت‏ها درباره «فرضيه نخستين» رفيق خاورى‏‏ در جهت نگرانى‏‏ ابراز شده از «توطئه است»، هيچ‏گاه جمع‏آورى‏‏ و مورد بررسى‏‏ پژوهشگرانه توسط اين رفقا قرار نگرفته است!  حتى‏‏ بايد اين گمان را داشت، كه هسته مركزى‏‏ سخنان كيانورى‏‏ در اين رساله درباره ضرورت پشتيبانى‏‏ از اهداف انقلاب ملى‏‏ و مردمى‏‏ ٥٧ در سال ١٣٧٣،  سه سال پيش از “حماسه دوم خرداد” نيز درك نشده باقى‏‏ مانده است. زيرا رساله متاسفانه تاكنون حتى‏‏ يك بار نيز با دقت مطالعه نشده است. اين گمان از اين برداشت بوجود مى‏‏آيد، زيرا در سند “سى‏‏ سال پس از پيروزى‏‏ انقلاب بهمن” (نامه مردم شماره ٨٠٩، ١٢ بهمن ٨٧) از گويا دنباله‏روى‏‏ «رهبرى‏‏ وقت» از «زعامت خمينى‏‏» در انقلاب بهمن صحبت بميان آورده مى‏‏شود. به عبارت ديگر بر عصاى‏‏ “استدلال” تحريك‏آميز دشمنان حزب توده ايران تكيه شده است.

هشدار رفيق عزيز خاورى‏‏ درباره خطر اقدام توطئه‏گرانه در ارتباط با راه برگزيده شده براى‏‏ ارسال رساله تحليلى‏‏ “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” به راه توده، نگارنده را در گذشته و بدنبال فعاليت‏هاى‏‏ مشكوك على‏‏ خدايى‏‏ كه نهايتاً به غصب آرشيو راه توده دوره دوم و برداشت و انتقال غيرمجاز آن از محل نشريه انجاميد، بر آن داشت، به بررسى‏‏ دقيق  فاكت‏ها و نشانه‏ها دست بزند، كه بيان آن‏ها و نتايجشان وظيفه سطور كنونى‏‏ نيست. در اين مورد در جاى‏‏ خود سخن گفته خواهد شد و نتايج بررسى‏‏ نشان داده خواهد شد، كه در تائيد «فرضيه نخستين» رفيق عزيز على‏‏ خاورى‏‏ قرار دارد. اما در اينجا مى‏‏توان و بايد به دو نكته اشاره داشت:

يكى‏‏- نظر خود كيانورى‏‏ در رساله است.

او در ارتباط با انتشار كتاب خاطرات خود و نظرش درباره هدف از انتشار آن، كه نشان دادن مبارزه بر سر اختلاف نظرها در حزب بوده است، كه به گفته كيانورى‏‏ تاريخ حزب، «تاريخ همين مبارزات است» [در نوشتار هنوز منتشر نشده اين نكات توضيح داده شده‏اند]، به نكته پراهميتى‏‏ در ارتباط با موضوع بررسى‏‏ ما، يعنى‏‏ در ارتباط با هشدار رفيق خاورى‏‏ و راهى‏‏ كه كيانورى‏‏ براى‏‏ ارسال نظرياتش برگزيده است، مى‏‏دهد: «… هيچ اصلى‏‏ مطلق نيست و در شرايط استثنايى‏‏ مى‏‏توان، براى‏‏ نجات مصالح حزب و جنبش، بطور استثنايى‏‏ (تان)، پاره‏اى‏‏ از اصول را ناديده گرفت. همه اين‏ها، پيام به ما و خط راهنماى‏‏ ما است» [كيانورى‏‏ در اينجا از خودش، در شخص سوم صحبت مى‏‏كند]. او سپس نكته مورد بحث را چنين توضيح داده و برجسته مى‏‏سازد: «آنچه كه منتشركنندگان كتاب “خاطرات”، با خوشحالى‏‏، نقطه ضعف آن و وسيله نابودى‏‏ هميشگى‏‏ حزب تلقى‏‏ كردند، در واقع عميق‏ترين نقطه قوت براى‏‏ ما و پيشرفت حزب است. …»(تان)

بدين‏ترتيب، كيانورى‏‏ در مقايسه با انتشار كتاب “خاطرات”، به راه رساندن نظريات خود به “راه توده” اشاره دارد و استفاده از اين راه را در شرايط غيرعادى‏‏ و بطور استثنايى‏‏ مجاز مى‏‏داند. زيرا، همانطور كه در ادامه مى‏‏نويسد، از اين راه توانسته است، در حالى‏‏ كه زندانى‏‏ تحت كنترل بوده و زير ساطور دامكلس بازگشت به اوين قرار دارد، نظر خود را درباره ضرورت ادامه مبارزه براى‏‏ به ثمر رساندن اهداف مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب، عليرغم گرايش منتشر كنندگان كتاب “خاطرات” و ارسال كنندگان رساله تحليلى‏‏ او به “راه توده”، به اطلاع توده‏اى‏‏ها برساند!

او حق داشت و مى‏‏توانست مطمئن باشد، كه دريافت كنندگان رساله، با هشيارى‏‏ به جوانب ضرورى‏‏ ديگر، ازجمله مسئله راه و امكان ارسال آن توجه خواهند داشت، زيرا در دامن حزب انديشه علمى‏‏ و اسلوب بررسى‏‏ و پژوهش علمى‏‏ را آموخته‏اند. همانطور كه هاتف رحمانى‏‏ (نويد نو، اول اسفند ٨٧) نيز در نوشتارى‏‏ به آن اشاره دارد و در ارتباط با نقش آموزنده حزب توده ايران، بر «موجود زنده» بودن حزب اشاره دارد كه «با استوارى‏‏ نسل‏هاى‏‏ مختلف جامعه ايران را به دامان گرفته، پرورش داده، و در عرصه رزم …» آبديده كرده است.

كيانورى‏‏ در ادامه بلافصل جمله قطع شده پيش، اين نكته را چنين برمى‏‏شمرد: « … در واقع عميق‏ترين نقطه قوت براى‏‏ ما و پيشرفت حزب است. [زيرا] اين [رساله حاضر] دعوتى‏‏ است به مبارزه، دعوتى‏‏ است به مقاومت و به اينكه مصالح حزب و جنبش را بالاتر از هر چيز ديگرى‏‏ قرار دهيم.»

پيش‏تر در همين رساله درباره «مصالح حزب» توضيح مى‏‏دهد. به نظر او مبارزه با ارتجاع واپسگرا در آن دوران از اولويت تام برخوردار است و اين مبارزه همان «مصالح حزب» است. كيانورى‏‏ با ارزيابى‏‏ سياست روز حزب در سال ١٣٧٣ و با درد مى‏‏نويسد: «براى‏‏ ما جنبش با سركوب حزب پايان يافته تلقى‏‏ شد، در حالى‏‏كه اين جنبش بسيار بسيار نيرومندتر از آن بود، كه تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه يابد. اين همان چيزى‏‏ بود كه رهبرى‏‏ حزب از لابلاى‏‏ گفتارهاى‏‏ خون‏آلود خود از زندان قصد داشت براى‏‏ ما پيغام دهد: زمان، زمان عمده كردن حزب نيست. زمان، زمان شركت در جنبش عمومى‏‏ خلق، شركت در مبارزه ميان انقلاب و ارتجاع، شركت در نبرد طبقاتى‏‏، قرار داشتن در كنار توده‏هاى‏‏ مردم و مخالفت با حاكميت بى‏‏بازگشت نيروهاى‏‏ واپسگرا است. (تان) رهبرى‏‏ حزب، به خاطر نجات جان اعضاء و براى‏‏ باقى‏‏ ماندن حزب در صحنه مبارزه توده‏ها، از قهرمانى‏‏ چشم پوشيد و ما بجاى‏‏ اينكه قهرمانى‏‏ آن‏ها را، كه دقيقاً در همين چشم پوشى‏‏ قرار داشت، به مردم نشان دهيم، سياستى‏‏ را در پيش گرفتيم كه ما را از جنبش واقعى‏‏ جامعه جدا ساخت و آن‏ها را موجوداتى‏‏ تسليم شده و وامانده به مردم معرفى‏‏ كرد. چنان خود تسليم را باور كرده‏ بوديم، كه از هر كدام آن‏ها، تا زمانى‏‏ كه زنده بودند، به تعداد انگشتان دست هم ياد نكرديم.»

(تان)

متاسفانه برخورد در سطح و قطع مطالعه مشترك رساله تحليلى‏‏ كيانورى‏‏ اجازه نداد امكان يك بررسى‏‏ و پژوهش دقيق و علمى‏‏ «واقعيت مشخص» را به طور مشترك پديد آيد. اين برخورد امكان پايبندى‏‏ به «اسلوب بررسى‏‏ حقيقت مشخص در وضع مشخص» و «تحليل علمى‏‏ فاكت‏هاى‏‏ … مشخص» (طبرى‏‏) را نداد.

دو- نكته دومى‏‏ كه مى‏‏تواند در اينجا در ميان گذاشته شود، ارايه و ترسيم نشانه‏هاى‏‏ ديگر در ارتباط با هشدار رفيق خاورى‏‏ درباره فرضيه «توطئه است» مى‏‏باشد. ازجمله نشانه‏هايى‏‏ در دوران و هفته‏هاى‏‏ اخير ديده شده‏اند و همگى‏‏ در تائيد هشدار رفيق خاورى‏‏ هستند. ارايه آن‏ها را، همانطور كه گفته شد، به وقتى‏‏ ديگر مى‏‏گذاريم. همه اين نشانه‏ها، در تائيد خطر و «فرضيه نخستين» رفيق عزيز خاورى‏‏ هستند و نشان مى‏‏دهند، كه برنامه ارتجاع براى‏‏ شقه شقه و به قول كيانورى‏‏ پاره پاره كردن حزب، برنامه‏اى‏‏ واقعى‏‏ و قابل اثبات مى‏‏باشد.

مبارزه با اين برنامه، مبارزه‏اى‏‏ پرتضاد است. تنها با اعلام فاكت‏ها پايان نمى‏‏يابد. بايد در برابر برنامه به راه انداختن «نشريه چپ از نوع “كيهان لندن”»، كه على‏‏ خدايى‏‏ براى‏‏ راه توده دوره دوم تنظيم كرده بود و از شماره ٩٦ به بعد آن را به مورد اجرا گذاشت و بچه نامشروع “پيك نت” را نيز به آن اضافه نمود، با سياستى‏‏ علمى‏‏، مبتنى‏‏ به انديشه ماركسيسم- لنينيسم، سياستى‏‏ با خصلت انقلابى‏‏ به مبارزه برخاست. امر مهمى‏‏ كه تنها در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با انديشه و سازمانى‏‏ متشكل و منضبط ممكن است. مبارزه براى‏‏ برطرف ساختن تشتت نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ كه “توده‏اى‏‏ها” از آغاز انتشار خود دنبال مى‏‏كند، بر چنين ديدگاه توده‏اى‏‏ استوار است.

مخالفت كيانورى‏‏ با انشعاب و پاره پاره كردن حزب

كيانورى‏‏ پس از در ميان گذاشتن نظريات سياسى‏‏ خود در سال ١٣٧٣ در رساله تحليلى‏‏، ازجمله درباره شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، كه پيش‏تر به آن پرداخته شد، در ارتباط با «هستى‏‏ تاريخى‏‏ و حقيقى‏‏» حزب توده ايران و اهميت «يكپارچگى‏‏» نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ آن در چهارچوب «مبتنى‏‏ بر “مركزيت دموكراتيك”» در رساله “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” چنين مى‏‏نويسد:

«نتيجه بگيريم: در مقابل سياست خانمان برانداز طرد ولايت فقيه، تنها يك راه وجود دارد: پشتيبانى‏‏ از انقلاب در برابر ارتجاع در همه عرصه‏ها و در همه صحنه‏ها. [تان] …

و سرانجام …

همه آنچه تا بدينجا گفته و همه خواست‏ها و سياست‏هاى‏‏ ما، حتى‏‏ اگر بهترين و كارآمدترين باشند، ياوه‏اى‏‏ بيش نخواهد بود، اگر بر حزبى‏‏ متحد و نيرومند و مجهز به ايدئولوژى‏‏ و خط‏مشى‏‏ انقلابى‏‏ متكى‏‏ نباشيم. … حزب پاره پاره، حزبى‏‏ كه داراى‏‏ وحدت اراده و عمل نباشد، نمى‏‏تواند منشاء اثر انقلابى‏‏ گردد. [تان]

برخى‏‏ رفقا، با توجه به مسائل موجود در حزب و نيز در جنبش بين‏المللى‏‏ كمونيستى‏‏ و ازجمله با استناد به اقدام اخير حزب كمونيست فرانسه، معتقدند كه قبل از هر چيز، زمان مركزيت دموكراتيك به آخر رسيده است و بايد به فكر شكل جديدى‏‏ از سازماندهى‏‏ حزب بود. با اين نظر نمى‏‏توان موافقت داشت. [تان] همه مى‏‏دانيم كه نه ايران، فرانسه است و نه حزب توده ايران، حزب كمونيست فرانسه. اگر كمونيست‏هاى‏‏ فرانسوى‏‏ پس از ٥٠ سال فعاليت در شرايط وجود آزادى‏‏هاى‏‏ سياسى‏‏ توانسته‏اند مرحله مركزيت دموكراتيك را پشت سر گذارند، ما هنوز اين مرحله را آغاز نكرده‏ايم. آنچه امروز در مقابل حزب ما قرار دارد، تبديل شدن آن از حزبى‏‏ عمدتاً مبتنى‏‏ بر مركزيت [تان]، به حزبى‏‏ واقعاً مبتنى‏‏ بر “مركزيت دموكراتيك” است. پيشرفت در اين زمينه، تنها به خواست ما بستگى‏‏ ندارد، بلكه به شرايط بيرون از خواست، وازجمله وجود آزادى‏‏هاى‏‏ سياسى‏‏ و اجتماعى‏‏، ميزان اتحاد طبقه كارگر و حمايت آن‏ها از حزب خود، درجه آگاهى‏‏هاى‏‏ اجتماعى‏‏ و يك سلسله عوامل ديگر، وابسته است. بديهى‏‏ است كه مى‏‏توان در مورد شكل مركزيت دموكراتيك مناسب با شرايط ما و تناسب ميان مركزيت و دمكراسى‏‏ بحث‏هاى‏‏ سودمندى‏‏ را انجام داد. اما، اينكه حاكميت اين اصل اساسى‏‏ را از روابط درون حزب كنار بگذاريم، قابل پذيرش نيست [تان].

وضعيت كنونى‏‏، يك وضعيت استثنايى‏‏ و حاصل انباشته شدن دراز مدت يك سلسله علل و عوامل عمدتاً استثنايى‏‏ است. استثنا را تعميم ندهيم و از آن نتايج نادرست اتخاذ نكنيم. … و برون رفت از آن را، در كنار گذاشتن هويت سازمانى‏‏ انقلابى‏‏ خود نجويم. [تان]

چاره اوضاع كنونى‏‏، در پايه‏ريزى‏‏ حزب و تشكيلات ديگرى‏‏، به موازات تشكيلات حزب توده ايران، مسـلمـاً (تكيه از كيانورى‏‏) نيست، در دعوت كردن اعضاء به پذيرش بى‏‏چون و چراى‏‏ سياست‏هاى‏‏ نادرست موجود نيز نيست. … اين راه حل در حال حاضر، تنها مى‏‏تواند با مشاركت و متوسل به آراء و نظرات همه توده‏اى‏‏ها [تان]، يعنى‏‏ همه كسانى‏‏ كه در گذشته و يا امروز در حزب فعاليت داشته‏ و هميشه به آرمان‏هاى‏‏ آن وفادار بوده‏اند و امروز نيز آماده كار و فعاليت مى‏‏باشند، بدست آيد. …»

آيا صراحت و دقت نظريات نياز به توضيح بيش‏ترى‏‏ دارد؟ آن‏هايى‏‏ كه از بد حادثه هدايت و سرنوشت حزب توده ايران را بدست آوردند، براى‏‏ حفظ اين موقعيت خود، فعاليت در درون حزب را به «پذيرش بى‏‏چون و چراى‏‏ سياست‏هاى‏‏ نادرست موجود» مشرود نموده و عملاً “نظارت استصوابى‏‏” را در حزب برقرار ساختند و هم در را بر روى‏‏ بحثى‏‏ صميمانه ميان توده‏اى‏‏ها نمى‏‏گشايند.

باوجود اين نبايد ترديد داشت كه چنين وضعى‏‏ نمى‏‏تواند تا بى‏‏كران پايدار بماند. نبرد انقلابى‏‏ براى‏‏ ايجاد وحدت نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با موفقيت روبرو خواهد شد. «اين باياى‏‏ تاريخ است!» (طبرى‏‏).

3 Comments

  1. M.r.H

    حزب پیشره تودها مثله ۱۵ ساله اخیر سرگردان پشت تودهها اعلام موضع کرد درباره انتخابات فقط اندکی‌ مانده به رای گیری . جاه خفت و خواری برای ما تودهیها

  2. بابک

    روزهای امید در تازیکخانه زندان
    من که سالها در زندان بحرم توده ای بودم هرگز کیانوری را از
    یاد نمی برم که جگونه تحت فشار بود که مصاحبه کند و جالب اینکه جقدر روی شعار طرد ولایت فقیه که رژیم را سخت اندیشناک کرده بود و باعث نابودی ایدولوژیک و تنها تیکگاه وجودی جمهوری اسلامی برای بقای استبداد می بود . از شنیدن این خبر که حزب شعار طرد ولایت را میدهی خوشحال شدیم و هر جند یک عده هم از براندازی ولایت فقیه عقیده داشتند ولی با بحث بیشتر متوجه شدیم که شعار براندازی در این شرایط حزب را دجار محدویت عملی و در کنار نیروهای کاملا ارتحایی قرار میدهد و میتواند باعث بشود حزب از مبارزات توده های میلیونی مردم به کح راه برود و طرد ولایت فقیه میتواند پایهای حداقلی برون رفت از استبداو حبهه متحد باشد. از این رو بود که فشار نیروهای امنیتی روی ما و بخصوص رفیق کیانوری برای مصاحبه و رد این شعار از اهمیت فراوانی برخوردار بود ها در زندان چقدر از این شعار استقبال می کردیم و ماموران ایدولوژیک زندان که از اهمیت آن شعار واقف بودند تمام سعی و کوشش خود را به هر وسیله بکار می بردند که اگر نمی توانیم توده ایها را شکست بدهیم بذار با مخدوش کردن ایدلوژیکی به سر گردانی و تفرقه و گسست بیدازیم. این خاطره ای است از زندان و امید به آینده حزب توده ایران در مبارزاتش با رژیم ولایت فقیه.

  3. خادم

    حزب توده تصمیم گرفته که در انتخابات به اصلاح طلبان رای بدهد
    جالب است که تارنگاشت عدالت که مدعی است که میخواهد سوسیالیست را از بیراهها نجات دهد اعلام کرده که به احمدی نژاد رای بدهید .
    آخرش معلوم شد که از کجا تعقذیه میشود . این اولین سوسیالیست است که جمهوری اسلامی بطور علنی تاسیس کرده و نگران ما سوسیالیستها که خدای نکرده منحرف نشویم . خدا شما ها را زیاد بکند تا ما بتوانیم خط درست انقلابی را از خط مشی تارنگاشت عدالت و مقایسه آنها با هم براه درست خود مطمعن بشویم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *