١٣٧٧ / ١٨ (بخش دوم) (ادامه نوشتار ١٣٨٨/١٧)
كيانورى در رساله تحليلى خود در سال ١٣٧٣ چه مىگويد؟
با اين مقدمه طولانى شده، ببينيم
اول- كيانورى در رساله تحليلى خود در سال ١٣٧٣ چه مىگويد؟ آيا سخنان او چيزى جز به روز كردن سياست شناخته شده حزب است؟ چرا نظريات او در آن دوران صائب هستند؟ با تغيير شرايط در دوران كنونى در ايران، نظريات آن روز او را امروز چگونه بايد ارزيابى كرد؟ آيا انتقال يك به يك آن به شرايط امروز اقدامى واقعبينانه و علمى است؟ آنطوركه “راه توده” امروز بدان عمل مىكند و على خدايى مىخواهد آن را به ابزار و پله ارتقاى سياسى خود تبديل ساخته و با آن به هدف ارتجاع داخلى و خارجى براى ايجاد سازمان موازى دست يابد!
دوم- در عين حال تفاوت و همزمان رابطه بين محتواى نظريات رساله تحليلى كيانورى را با راه ارسال آن مورد توجه قرار دهيم.
در بررسى نشان داده خواهد شد، كه كيانورى مجاز بوده است براى انتقال نظريات خود راه ممكن را به خدمت بگيرد. نديدن رابطه ديالكتيكى محتواى تحليلى رساله و راه انتقال آن توسط تنظيمكنندگان اطلاعيه، همانطور كه نشان داده خواهد شد، نادرست بوده و به نتايج مضر انجاميده است. علت اين اشتباه نيز جز ناتوانى روشنفكرانه در رد سياست گذشته و تائيد و مستدل ساختن سياست كنونى حزب نيست. اين نيز نكته است كه بايد در نوشتار به اثبات رسانده شود.
اول- كيانورى در رساله تحليلى خود در سال ١٣٧٣ چه مىگويد؟
در مقدمه كوتاهى كيانورى با تواضع كامل يك رفيق تودهاى به طرح «پرسشهايى» مىپردازد. اگر هم رساله تحليلى خود را كيانورى به آدرس راه توده ارسال كرده است، خطابش به حزب است. زيرا او انتظار دارد كه درباره پرسشهايش، توضيحاتى دريافت كند. توضيحاتى كه تنها رهبرى كنونى حزب مىتواند ارايه دهد. ارسال رساله به راه توده مىتواند داراى دلايل مختلف باشد. ازجمله مىتواند كيانورى نگران اين امر باشد كه اگر رساله به آدرس حزب توده ايران ارسال شود، مضمون و پرسشهاى آن اصلاً طرح نگردد و به طريق اولى پاسخى نيابد. چنين احتمالى دور از ذهن نيست. متاسفانه همه پرسشهاى نگارنده در برابر رهبرى كنونى حزب و رفيق عزيز خاورى نيز بىپاسخ ماندهاند.
او مىنويسد: پرسشهايى «براى بسيارى از ما در مورد مشى كنونى حزب وجود دارد و پاسخهايى كه شايد بتوان براى آنها يافت.» و ادامه مىدهد: «تنها انتظار من از شما اينست كه در هر مورد كه انتقادات نسبت به مشى كنونى حزب را روا نمىدانيد، نسبت به پرسشهايى كه براى من و امثال من مطرح است، ولو به طور كلى پاسخى ارايه دهيد.»
سپس او به تشريح شرايط حاكم در كشور مىپردازد و مىنويسد: «از يك سو، پس از يك دوره مبارزه سخت، بورژوازى بزرگ تجارى، در چهره گروهبندى ارتجاعى رسالت- حجتيه، هر روز بيش از روز قبل اهرمهاى تعيين كننده حكومت جمهورى اسلامى را در كنترل خود قرار مىدهد و مىرود تا حاكميت مطلق و عنان گسيخته خود را بر جامعه برقرار كند. (تكيه از نگارنده=تان) … تثبيت اين حاكميت يعنى تسلط كامل و بىچون و چراى ضد انقلابىترين نيروى اجتماعى و ارتجاعىترين سمتگيرى سياسى بر سرنوشت جامعه.»
او در برابر اين خطر در راه، هنوز بقاياى مقاومتى را نزد جناحهاى مخالف تشخيص مىدهد و مىنويسد: «از سوى ديگر جناحهاى مخالف دارودسته مافيايى حجتيه- رسالت نااميدانه به آخرين مقاومتها دست مىزنند و هر روز بيش از پيش ناگزير به ترك آخرين مواضع خود و واگذارى آن به ارتجاع مىشوند. براى باقىماندن در صحنه، به تظاهرات بر عليه “كوكاكولا” و “مكدونالد” مىپردازند و از پايمال شدن “آرمانهاى انقلاب” ابراز تاسف مىكنند.»
ارزيابى شرايط، روشن، صريح، قاطع و در تداوم ارزيابى گذشته حزب، ازجمله در اعلاميه ارديبهشت ماه ١٣٦٠ و سند آذر همان سال مىباشد. با نگاه به گذشته و تحقق يافتن خطرى كه براى آن در رساله هشدار داده مىشود، تنها مىتوان به توان نيرومند نگاه تودهاى آفرين گفت! اينطور نيست؟
كيانورى خطر «حاكميت بىنقاب ارتجاع و ضد انقلاب» را گوشزد مىكند. خطرى كه در سند آذر ١٣٦٠ نيز برجسته شده و مورد استناد اطلاعيه رهبرى كنونى قرار گرفته است. او ازآنكه «نيروهاى خلق در تفرقه به سربرده … و در موضع ضعف و انفعال …» قرار دارند، رنج مىبرد. او پس از بر شمردن شرايط حاكم، به وضع حزب نظر مىافكند و مىنويسد: «مشخصات اساسى وضعيت كنونى [سال ١٣٧٣] حزب ما عبارتست از: ركود و انفعال سياسى كه تا سرتاپاى آن را در برگرفته است، فقدان وحدت بر سر اساسىترين مسائل جنبش انقلابى و تفرقه و پراكندگى سازمانى.»
او از دورانى صحبت مىكند كه در آن كنگره سوم حزب برگزار شده است. كنگرهاى كه در آن زندهياد حميد صفرى به طور ناموفق كوشيد انديشه ماركسيسم- لنينيسم را از برنامه حزب توده ايران حذف كند. به اين منظور هيئت سياسى يازدهنفره كميته مركزى حزب منتخب در پلنوم فروردين ١٣٦٩ از اين راه از حزب اخراج شدند، كه ديگر به جلسات حزبى راه نيافتند. كنگره حزبى برپايه موازين سازمانى- اساسنامهاى برگزار نشد. شمارى از اعضاى كميته مركزى امكان شركت در كنگره حزبى نيافتند، در حالى كه طبق موازين اساسنامه، كنگره حزبى مىبايستى گزارش كميته مركزى را مورد بررسى قرار دهد. باوجود عدم موفقيت در حذف انديشه ماركسيسم- لنينيسم از برنامه حزب و باوجود آنكه اين جريان نتوانست حزب را به طور رسمى به حزبى سوسيال دموكراتيك تبديل سازد، اختلاف نظرها در درون حزب پايان نيافت و تشديد نيز شد و به اخراجهاى بسيارى از اعضاى حزب تا سطح اعضاى كميته مركزى آن انجاميد.
آيا حاكم بودن چنين وضعى بر حيات حزب توده ايران، ارزيابى بالاى كيانورى از وضع حزب را ارزيابى نارواى مىسازد؟
او ضمن رد كردن علل روحى براى پراكندگى نظرى و حاكم شدن موضع انفعالى بر حزب، علل وضع را نادرستى سياست حزب اعلام مىكند: «مطابق اين نظر [نادرست] “انفعال امرى است صرفا روحى و روانى و نه يك مسئله مربوط به خط مشى سياسى”.» و در پاسخ به اين موضع انفعالى كه تا سه سال ديگر در سيماى “تحريم انتخابات” بى كم و كاست موضع رهبرى كنونى حزب را تشكيل مىداد، مىنويسد: «براى آنكه يك حزب سياسى و اعضاء آن در موضع انفعالى باقى نمانند، چارهاى ندارند جز آنكه همواره در مركز نبرد اجتماعى قرار داشته باشند …».
شايد كيانورى هنگام نگارش اين سطر بياد سخن و شعر طبرى است كه در “آن جاودان” همين انديشه ارانى را بازگو و بيان مىكند: «ارانى گفت، در شطّى كه آن جنبده تاريخ است، مشو زان قطرهها كاندر لجنها بر كران مانند، بشو امواج جوشانى كه دايم در ميان مانند.»
كيانورى بلافاصله اضافه مىكند: «… وبراى آنكه يك حزب بتواند در مركز حوادث و وقايع، در مركز مبارزه و نبرد اجتماعى قرار گيرد، بايد صحنه نبردى كه در هر لحظه انتخاب مىكند، صحنه اصلىترين نبرد جامعه باشد. صحنه نبردى كه تمام توجه جامعه و منافع بلافصل جامعه (تان) در يك لحظه معين، معطوف به آن است.» سپس او با اشاره به اصلىترين عرصه مبارزه براى صلح تا سال ٦٧، مىنويسد: «پس از اين دوران، مبارزه اقتصادى و طبقاتى، كه تا آن زمان بشدت اما در پشت صحنه جريان داشت … [و] از حدود دو سال پيش، مبارزه براى آزادىهاى سياسى در كنار مبارزه طبقاتى، در مركز نبرد اجتماعى قرار گرفته است.» به نظر او در سال ١٣٧٣ «مسئله طرد مجموعه رژيم (نظام) در جامعه ما، فعـلا [!! تان] صحنه اساسى مبارزه نيست.»
هدف انتقاد او طرح شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” توسط حزب است كه به نظر او، عرصه اساسىترين مبارزه روز نيست. او مىنويسد: «پس از خاتمه جنگ، جنبش به ركود مبتلا نگرديد. برعكس جنبش با تمام شدت خود ادامه داشت، اما نه در آن عرصهاى كه ما خواهان آن بوديم و مىخواستيم همگان را در راهش بسيج كنيم، بلكه در عرصه مبارزه انقلاب عليه ارتجاع، مبارزه بر سر كسب حاكميت. در عرصه اين مبارزه، شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” ديگر هيچ چيز براى گفتن نداشت … [و] نه فقط حزب ما، بلكه همه سازمانهاى سياسى كه از شعارهاى مشابه پيروى مىكردند، به انفعال، ركود و گريز اعضاء دچار شدند و آن را به حساب ركود جنبش گذاشتند. …
اين شعار نيروى بسيج و مقاومت متشكل خلق را در مقابل حاكميت سياسى سرمايهدارى بزرگ درهم شكسته، نيروهاى انقلابى را از يكديگر جدا و در مقابل هم قرار داده، همه آنها را به همراه هم تضعيف مىكند. در نتيجه همه اينها، اين شعار حزب ما را از نيرويى فعال و مبارزهجو به نظارهگر عروج ارتجاع مبدل كرده و آينده حزب را در معرض مخاطرات جدى قرار مىدهد. اين فهرست را مىتوان همچنان ادامه داد. اما دهسال حاكميت اين شعار تاثيرات بىاندازه مخرب آن بر حزب ما و جنبش، از هر استدلالى گوياتر است [تان].»
كيانورى در ادامه سخنش، براى نشان دادن نادرست بودن اتخاذ موضعى دور از عرصه اصلى نبرد در جامعه، با دقت شناخته شده نزد او استدلال مىكند. هدف از سطور زير اما تكرار اين استدلالها نيست. علاقمندان مىتوانند به اصل رساله مراجعه كرده و آن را با دقت بخوانند. شايد مدافعال شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” نيز.
در اينجا هدف برجسته ساختن اين نكته است، كه مىتوان با نظر و ارزيابى كيانورى در رساله تحليلى او موافق بود يا نبود. اما نمىتوان مدعى شد كه مضمون اين رساله نكته ديگرى را مطرح مىسازد، جز نظر شناخته شده حزب توده ايران كه در اسناد پلنومهاى شانزدهم و هفدهم آن به تصويب رهبرى حزب، اعضاى مشاور و كادرهاى مبرز و پرتجربه حزبى رسيده است. چگونه مىتوان چنين نظرى كه در يك روند چندين ساله در انديشه علمى حاكم بر حزب توده ايران جا افتاده و ازجمله در جريان روزهاى انقلاب كه به قول ماركس در هر كدام آن بيست سال انباشت شده است، تدقيق گشته است، آن نظرى ارزيابى كرد كه هدفش گويا ايجاد «انشعاب و انفجار در حزب» مىباشد؟
واقعيت، همانطور كه پيشتر از طبرى نقل شد، آنست كه در دورانى كه ارزيابى علمى حزب از انقلاب به اسناد تاريخى پلنومهاى شانزدهم و هفدهم حزب تبديل شد، يكپارچگى قريب به مطلق در انديشه و عمل حزب توده ايران بوجود آمد. درحالى كه با حاكم شدن خط مشى مخالفان ارزيابى گذشته حزب در پلنوم هيجدهم، شديدترين دوران پراكندگى نظرى و سازمانى در حزب توده ايران آغاز شد.
بدون ترديد حوادث تلخ فروپاشى كشورهاى سوسياليستى اروپا و بحران ناشى از آن در ايجاد شدن پراكندگى نقش بزرگى ايفا ساخت. اما تنها اين عوامل خارجى را براى پراكندگى در حزب مسئول دانستن، نگرشى يك سويه و نادرست به واقعيت است. بهويژه آنكه پلنوم هيجدهم چندين سال پيش از حوادث در صحنه جهانى برگزار شد.
براى رساله تحليلى كيانورى در سال ١٣٧٣، نقش «انشعاب و انفجار در حزب» قايل شدن، ادعايى بىپايه و اساس است. و از آنجا كه منتقدان نمىتوانند استدلالى عليه مضمون آن ارايه دهند، آنوقت چارهاى هم باقى نمىماند جز آنكه آن را با راه ارسال آن در يك كيسه انداخته و بر آن با چوب اتهام «نامهنگارى تحت نظارت وزارت اطلاعات» بكوبند.
رهبرى كنونى حزب توده ايران ناچار شد پس از پيروزى محمد خاتمى در انتخابات خرداد ٧٦، آن را از يك سو «حماسه دوم خرداد» بنامد و از سوى ديگر به ترك سياست “تحريم انتخابات” تن دهد. اين تغييرات درست تائيدى هستند بر ضرورت شركت در مبارزه روز مردم در عرصهاى است كه «عرصه اساسىترين مبارزه روز» مورد نظر كيانورى مىباشد. تائيدى است بر ارزيابى تحليلى كيانورى بدون داشتن جسارت انتقاد از خود.
شرايط كنونى متفاوت است با سال ١٣٧٣
بدون ترديد، شرايط كنونى با دورانى كه كيانورى درباره آن مىنويسد داراى تفاوت كيفى است. زيرا خطرى كه او براى آن هشدار مىدهد، بوقوع پيوسته است. با انتخاب محمود احمدىنژاد به رياست جمهورى در سال ٨٤، «حاكميت مطلق و عنان گسيخته» و يكدست سرمايهدارى بر ايران حاكم شده است.
با يكدست شدن حاكميت سرمايهدارى در ايران با گزينش محمود احمدىنژاد در سال ١٣٨٤، با نقض غيرقانونى اصل ٤٤ قانون اساسى، كه همانا نابود ساختن عمدهترين زمينه زيربنايى حفظ استقلال اقتصادى و نهايتاً سياسى ايران در برابر يورش استعمار نوليبرالى امپرياليستى مىباشد و اشتراك نظر كليه لايههاى حاكميت سرمايهدارى براى اجراى نسخه امپرياليستى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” با هدف غارت ثروتهاى ملى و سرمايه مردم و كشور، ايران وارد مرحله تدارك دگرگونى انقلابى به معناى به ثمر رساندن اهداف انقلاب مردمى و ملى بهمن ٥٧ شده است.
هنوز مىتواند كوششهايى براى تحقق بخشيدن به هدفهاى انقلاب بهمن از سوى پشتيبانان مذهبى آن پديد آيد، چنانچه در اولين سخنرانى انتخاباتى ميرحسين موسوى توسط او بيان شده است. نظرياتى كه هنوز از روشنى و صراحت لازم برخودار نيستند.
دگرگونىهاى انقلابى عليه «قانون شكنىهاى گسترده» اجتناب ناپذير است. پايان بخشيدن قاطع به برنامه نوليبرال امپرياليستى براى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى”، يعنى پايان بخشيدن به غارت ثروتهاى مردم، و جايگزين ساختن آن با يك برنامه اقتصاد ملى و دموكراتيك، تنها راه ممكن انقلابى پيشروست. مبارزهاى كه به كمك همه ميهن دوستان مذهبى و دگرانديشان غيرمذهبى و لايههاى وسيع تودههاى ميليونى مردم نياز دارد.
از اين روست كه صراحت موضع ميرحسين موسوى در دفاع از خواست مردم براى آزادى و عدالت اجتماعى، دفاع از آزادى احزاب دگرانديش مدافع انقلاب، دفاع از حفظ ثروتهاى ملى در خدمت اقتصادى ملى و دموكراتيك، براى ارزيابى برنامههاى او در خدمت دفاع از آماجهاى مردمى و ملى انقلاب از ضرورت انكار ناپذير برخوردار است. اين تنها محك ميان مواضع مردمى، از پرحرفى بىسرانجام مىباشد.
پديد آمدن چنين امكانهايى در سطح حاكميت و نيروهاى پيرامونى آن نفى كننده اين ارزيابى نيست، كه تضاد اصلى جامعه امروزى ايران، تضاد بين سرمايهدارى حاكم از يك سو و مردم از سوى ديگر است. تضادى كه دو عنصر جداناپذير تشكيل دهنده آن هستند. يكـى مبارزه براى برقرارى آزادىهاى دموكراتيك قانونى، يعنى برقرارى و اعمال “بخش حقوق ملت” در قانون اساسى و در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى. اصلى كه دگرانديشان مذهبى و غيرمذهبى پشتيبان هدفهاى مردمى و ملى انقلاب بهمن را مجاز مىدارد به فعاليت علنى سياسى بپردازند، سازمانها و حزبهاى سياسى- طبقاتى خود را پديد آورند و به انتشار نشريات خود بپردازند. خواست بازپس گرفتن خانه حزب توده ايران در خيابان ١٦ آذر در تهران بر اين استدلال استوار است؛ و ديگـرى برپايى نظام اقتصادى ملى و دموكراتيك و شفاف و قابل كنترل براى مردم. نظام اقتصادى برپايه اصل ٤٤ قانون اساسى. اقتصادى كه ضمن پشتيبانى از بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد و حفظ آن، شرايط مساعد و ضرورى رشد بخش خصوصى و تعاونى را پديد آورد و سرمايه ملى انباشته شده در بخش دولتى- اجتماعى اقتصاد را به عنوان حامى و محافظ سرمايه خصوصى در صحنه اقتصاد جهانى به كار گيرد.
بديهى است كه آماج دموكراتيك تحول انقلابى پيش گفته، حذف اصل عتيقهاى “ولايت فقيه” از قانون اساسى را در متممى بر آن، خواستى قانونى و قابل درك مىسازد، آنطور كه حزب توده ايران آن را در سال ١٣٥٨ طلب نموده است. تجربه چند دهه گذشته نشان داده است كه اين اصل عتيقهاى دوران قبيلهاى رشد جامعه بشرى، نتوانسته است در خدمت ژرفش آماجهاى مردمى انقلاب بهمن قرار داشته باشد. برعكس، به ابزار برقرارى حاكميت سرمايهدارى غارتگر و مافيايى تبديل گشته، كه اكنون و با اجراى نسخه امپرياليستى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” به مجرى سياست امپرياليستى در ايران تبديل شده است.
حذف ديگر اصلهاى ناسازگار با منافع مردم براى تعيين سرنوشت خود از قانون اساسى، ازجمله اصل ارتجاعى نظارت استصوابى شوراى نگهبان، نمونه ديگرى از تغييرات ضرورى انقلابى را در ايران تشكيل مىدهد.
مبارزه براى دگرگونى و تحول انقلابى در ايران، سياست روز و عاجل حزب توده ايران را تشكيل مىدهد. سياستى كه اما با ابهامهاى بسيارى در اسناد حزبى روبروست. ازاين روست كه گفتگوى صميمانه ميان توهاىها به ضرورتى عاجل تبديل شده است. گفتگويى كه مورد خواهش “تودهاىها” از رفيق عزيز خاورى و ديگر مسئولهاى حزبى بوده است و كماكان مىباشد.
سخن كوتاه!! آنچه كيانورى در رساله تحليلى خود با همه تودهاىها در ميان مىگذارد، آنستكه:
با شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، حزب توده ايران و ديگر همفكران آن عرصه اصلىترين نبرد را خالى گذاشتند، با نبرد روز مردم قهر كردند و با چهرهاى عبوس گفتند و تكرار كردند كه باوجود حضور اين رژيم، مبارزه روز بىاثر بوده و ما دستمان را به آن نمىآلايم!
آنوقت كيانورى فرياد مىزند كه نبايد يورش به حزب و سركوب آن را «پايان و شكست انقلاب» ارزيابى كرد! بايد در مبارزه روز مردم شركت نمود. بايد نگذاشت ارتجاع به پيروزى دست يابد!
براى پوشاندن اين “جـرم” است كه اكنون شخصيتهايى در رهبرى حزب به خود اجازه مىدهند، سياست گذشته حزب را نادرست و سياست خود را اوج خلاقيت ماركسيست- لنينيستى قلمداد سازند. كسانى كه حتى قادر نيستند يك جمله، تكرار مىشود، حتى يك جمله براى سياست خود استدلال علمى ارايه كنند! استدلالى كه قابل كنترل و بازتوليد باشد!
دوم- تفاوت و همزمان رابطه بين محتواى نظريات رساله تحليلى كيانورى را با راه ارسال آن مورد توجه قرار دهيم.
همانطور پيشتر بيان شد، در سال ١٣٧٣، زندهياد نورالدين كيانورى رسالهاى تحت عنوان “سخنى با همه تودهاىها” به آدرس نشريه “راه توده” دوره دوم ارسال داشت. درونمايه پراهميت آن، نگارنده را بر آن داشت، رساله را بلافاصله و پيش از انتشار، حضوراً با رفيق عزيز على خاورى در ميان گذارد.
در ديدار در برلين، و در حين قرائت متن، رفيق خاورى با جمله «توطئه است»، ادامه قرائت و بحث و گفتگوى ضرورى جمعى درباره محتوا رساله را منتفى ساختند. درنتيجه امكان تبادل نظر در ارتباط با شرايط ارسال آن نيز بوجود نيامد.
زندهياد احسان طبرى در رساله پيشگفته تحت عنوان “درباره منطق عمل” (تهران آذر ١٣٦٠)، داشتن «فرضيه نخستين» در بررسى را براى تحليلگر مجاز مىداند. طبرى همانجا در بند چارم رساله، كه بخش «تحليل علمى فاكتها» است، به تائيد «فرضيه نخستين» Intuition يا “جرقه در ذهن” كه ثمره تجربه و دانش پيشين نزد تحليلگر بوده و نشان اندازه هشدارى و تيزذهنى اوست، مىپردازد. اما درعين حال خاطرنشان مىسازد و هشدار مىدهد، كه نبايد «در ذهن خود از آن [حقيقت] الگوى تجريدى» ساخت.
رفيق عزيز خاورى كه با هشيارى و تيزذهنى خطر را به مثابه يك «فرضيه نخستين» درك مىكند، مجاز و محق است نگرانى خود را با روشنى و صراحت بيان دارد. بهويژه با شناختى كه از على خدايى كه در نشست حضور داشت، دارد، محق است حضور او را نشان ديگرى در تائيد برداشت خود ارزيابى كند. باوجود اين، هشدار طبرى بقوت خود باقى است، كه مىگويد: «”حقيقت مشخص” است، يعنى آنرا بايد در تبلور اجتماعى و تاريخيش لمس كرد و در ذهن خود از آن الگوى تجريدى نساخت. بينش انقلابى ما مىگويد، اسلوب ما بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص است.»
به نظر او براى آنكه «روح شما، شما را فريب ندهد» (بند پنجم)، بايد به «تحليل علمى فاكتهاى … مشخص» پرداخته و به اين اسلوب پايبند بود. زيرا «در شخص كششى است بسوى يافتن فاكتهايى كه “فرضيه نخستين” او را تائيد مىكند. اينكه “فرضيه نخستين” درباره اينكه اوضاع در عرصه معين از چه قرارى بايد باشد، ضرور است، و در آن ابداً ترديدى نيست. بدون “فرضيه نخستين” نمىتوان وارد تحليل فاكتها شد. ولى خطاى فاحشى است، اگر ما به اين “فرضيه نخستين” بچسبيم و عنادى داشته باشيم كه آنرا به ضرب فاكتهاى دستچين شده، به اثبات برسانيم.»
طبرى در بند پنجم رساله خود طلب مىكند و با صراحت اعلام مىدارد، كه از اين رو ما بايد «فاكتها را اعم از اثباتى – كه فرضيه ما را ثابت مىكند – يا سلبى كه فرضيه ما را رد مىكند، گرد آوريم؛ همه فاكتها را! چون پديده غير از ماهيت است.» (تان)
نشانههاى جدى وجود دارد، كه متاسفانه چنين تحليل علمى از درونمايه رساله “سخنى با همه تودهاىها” توسط مسئولهاى حزبى همانقدر به عمل نيامده است، كه بررسى فاكتها درباره «فرضيه نخستين» رفيق خاورى در جهت نگرانى ابراز شده از «توطئه است»، هيچگاه جمعآورى و مورد بررسى پژوهشگرانه توسط اين رفقا قرار نگرفته است! حتى بايد اين گمان را داشت، كه هسته مركزى سخنان كيانورى در اين رساله درباره ضرورت پشتيبانى از اهداف انقلاب ملى و مردمى ٥٧ در سال ١٣٧٣، سه سال پيش از “حماسه دوم خرداد” نيز درك نشده باقى مانده است. زيرا رساله متاسفانه تاكنون حتى يك بار نيز با دقت مطالعه نشده است. اين گمان از اين برداشت بوجود مىآيد، زيرا در سند “سى سال پس از پيروزى انقلاب بهمن” (نامه مردم شماره ٨٠٩، ١٢ بهمن ٨٧) از گويا دنبالهروى «رهبرى وقت» از «زعامت خمينى» در انقلاب بهمن صحبت بميان آورده مىشود. به عبارت ديگر بر عصاى “استدلال” تحريكآميز دشمنان حزب توده ايران تكيه شده است.
هشدار رفيق عزيز خاورى درباره خطر اقدام توطئهگرانه در ارتباط با راه برگزيده شده براى ارسال رساله تحليلى “سخنى با همه تودهاىها” به راه توده، نگارنده را در گذشته و بدنبال فعاليتهاى مشكوك على خدايى كه نهايتاً به غصب آرشيو راه توده دوره دوم و برداشت و انتقال غيرمجاز آن از محل نشريه انجاميد، بر آن داشت، به بررسى دقيق فاكتها و نشانهها دست بزند، كه بيان آنها و نتايجشان وظيفه سطور كنونى نيست. در اين مورد در جاى خود سخن گفته خواهد شد و نتايج بررسى نشان داده خواهد شد، كه در تائيد «فرضيه نخستين» رفيق عزيز على خاورى قرار دارد. اما در اينجا مىتوان و بايد به دو نكته اشاره داشت:
يكى- نظر خود كيانورى در رساله است.
او در ارتباط با انتشار كتاب خاطرات خود و نظرش درباره هدف از انتشار آن، كه نشان دادن مبارزه بر سر اختلاف نظرها در حزب بوده است، كه به گفته كيانورى تاريخ حزب، «تاريخ همين مبارزات است» [در نوشتار هنوز منتشر نشده اين نكات توضيح داده شدهاند]، به نكته پراهميتى در ارتباط با موضوع بررسى ما، يعنى در ارتباط با هشدار رفيق خاورى و راهى كه كيانورى براى ارسال نظرياتش برگزيده است، مىدهد: «… هيچ اصلى مطلق نيست و در شرايط استثنايى مىتوان، براى نجات مصالح حزب و جنبش، بطور استثنايى (تان)، پارهاى از اصول را ناديده گرفت. همه اينها، پيام به ما و خط راهنماى ما است» [كيانورى در اينجا از خودش، در شخص سوم صحبت مىكند]. او سپس نكته مورد بحث را چنين توضيح داده و برجسته مىسازد: «آنچه كه منتشركنندگان كتاب “خاطرات”، با خوشحالى، نقطه ضعف آن و وسيله نابودى هميشگى حزب تلقى كردند، در واقع عميقترين نقطه قوت براى ما و پيشرفت حزب است. …»(تان)
بدينترتيب، كيانورى در مقايسه با انتشار كتاب “خاطرات”، به راه رساندن نظريات خود به “راه توده” اشاره دارد و استفاده از اين راه را در شرايط غيرعادى و بطور استثنايى مجاز مىداند. زيرا، همانطور كه در ادامه مىنويسد، از اين راه توانسته است، در حالى كه زندانى تحت كنترل بوده و زير ساطور دامكلس بازگشت به اوين قرار دارد، نظر خود را درباره ضرورت ادامه مبارزه براى به ثمر رساندن اهداف مردمى و ملى انقلاب، عليرغم گرايش منتشر كنندگان كتاب “خاطرات” و ارسال كنندگان رساله تحليلى او به “راه توده”، به اطلاع تودهاىها برساند!
او حق داشت و مىتوانست مطمئن باشد، كه دريافت كنندگان رساله، با هشيارى به جوانب ضرورى ديگر، ازجمله مسئله راه و امكان ارسال آن توجه خواهند داشت، زيرا در دامن حزب انديشه علمى و اسلوب بررسى و پژوهش علمى را آموختهاند. همانطور كه هاتف رحمانى (نويد نو، اول اسفند ٨٧) نيز در نوشتارى به آن اشاره دارد و در ارتباط با نقش آموزنده حزب توده ايران، بر «موجود زنده» بودن حزب اشاره دارد كه «با استوارى نسلهاى مختلف جامعه ايران را به دامان گرفته، پرورش داده، و در عرصه رزم …» آبديده كرده است.
كيانورى در ادامه بلافصل جمله قطع شده پيش، اين نكته را چنين برمىشمرد: « … در واقع عميقترين نقطه قوت براى ما و پيشرفت حزب است. [زيرا] اين [رساله حاضر] دعوتى است به مبارزه، دعوتى است به مقاومت و به اينكه مصالح حزب و جنبش را بالاتر از هر چيز ديگرى قرار دهيم.»
پيشتر در همين رساله درباره «مصالح حزب» توضيح مىدهد. به نظر او مبارزه با ارتجاع واپسگرا در آن دوران از اولويت تام برخوردار است و اين مبارزه همان «مصالح حزب» است. كيانورى با ارزيابى سياست روز حزب در سال ١٣٧٣ و با درد مىنويسد: «براى ما جنبش با سركوب حزب پايان يافته تلقى شد، در حالىكه اين جنبش بسيار بسيار نيرومندتر از آن بود، كه تنها با خروج حزب ما از صحنه خاتمه يابد. اين همان چيزى بود كه رهبرى حزب از لابلاى گفتارهاى خونآلود خود از زندان قصد داشت براى ما پيغام دهد: زمان، زمان عمده كردن حزب نيست. زمان، زمان شركت در جنبش عمومى خلق، شركت در مبارزه ميان انقلاب و ارتجاع، شركت در نبرد طبقاتى، قرار داشتن در كنار تودههاى مردم و مخالفت با حاكميت بىبازگشت نيروهاى واپسگرا است. (تان) رهبرى حزب، به خاطر نجات جان اعضاء و براى باقى ماندن حزب در صحنه مبارزه تودهها، از قهرمانى چشم پوشيد و ما بجاى اينكه قهرمانى آنها را، كه دقيقاً در همين چشم پوشى قرار داشت، به مردم نشان دهيم، سياستى را در پيش گرفتيم كه ما را از جنبش واقعى جامعه جدا ساخت و آنها را موجوداتى تسليم شده و وامانده به مردم معرفى كرد. چنان خود تسليم را باور كرده بوديم، كه از هر كدام آنها، تا زمانى كه زنده بودند، به تعداد انگشتان دست هم ياد نكرديم.»
(تان)
متاسفانه برخورد در سطح و قطع مطالعه مشترك رساله تحليلى كيانورى اجازه نداد امكان يك بررسى و پژوهش دقيق و علمى «واقعيت مشخص» را به طور مشترك پديد آيد. اين برخورد امكان پايبندى به «اسلوب بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص» و «تحليل علمى فاكتهاى … مشخص» (طبرى) را نداد.
دو- نكته دومى كه مىتواند در اينجا در ميان گذاشته شود، ارايه و ترسيم نشانههاى ديگر در ارتباط با هشدار رفيق خاورى درباره فرضيه «توطئه است» مىباشد. ازجمله نشانههايى در دوران و هفتههاى اخير ديده شدهاند و همگى در تائيد هشدار رفيق خاورى هستند. ارايه آنها را، همانطور كه گفته شد، به وقتى ديگر مىگذاريم. همه اين نشانهها، در تائيد خطر و «فرضيه نخستين» رفيق عزيز خاورى هستند و نشان مىدهند، كه برنامه ارتجاع براى شقه شقه و به قول كيانورى پاره پاره كردن حزب، برنامهاى واقعى و قابل اثبات مىباشد.
مبارزه با اين برنامه، مبارزهاى پرتضاد است. تنها با اعلام فاكتها پايان نمىيابد. بايد در برابر برنامه به راه انداختن «نشريه چپ از نوع “كيهان لندن”»، كه على خدايى براى راه توده دوره دوم تنظيم كرده بود و از شماره ٩٦ به بعد آن را به مورد اجرا گذاشت و بچه نامشروع “پيك نت” را نيز به آن اضافه نمود، با سياستى علمى، مبتنى به انديشه ماركسيسم- لنينيسم، سياستى با خصلت انقلابى به مبارزه برخاست. امر مهمى كه تنها در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با انديشه و سازمانى متشكل و منضبط ممكن است. مبارزه براى برطرف ساختن تشتت نظرى و سازمانى كه “تودهاىها” از آغاز انتشار خود دنبال مىكند، بر چنين ديدگاه تودهاى استوار است.
مخالفت كيانورى با انشعاب و پاره پاره كردن حزب
كيانورى پس از در ميان گذاشتن نظريات سياسى خود در سال ١٣٧٣ در رساله تحليلى، ازجمله درباره شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، كه پيشتر به آن پرداخته شد، در ارتباط با «هستى تاريخى و حقيقى» حزب توده ايران و اهميت «يكپارچگى» نظرى و سازمانى آن در چهارچوب «مبتنى بر “مركزيت دموكراتيك”» در رساله “سخنى با همه تودهاىها” چنين مىنويسد:
«نتيجه بگيريم: در مقابل سياست خانمان برانداز طرد ولايت فقيه، تنها يك راه وجود دارد: پشتيبانى از انقلاب در برابر ارتجاع در همه عرصهها و در همه صحنهها. [تان] …
و سرانجام …
همه آنچه تا بدينجا گفته و همه خواستها و سياستهاى ما، حتى اگر بهترين و كارآمدترين باشند، ياوهاى بيش نخواهد بود، اگر بر حزبى متحد و نيرومند و مجهز به ايدئولوژى و خطمشى انقلابى متكى نباشيم. … حزب پاره پاره، حزبى كه داراى وحدت اراده و عمل نباشد، نمىتواند منشاء اثر انقلابى گردد. [تان]
برخى رفقا، با توجه به مسائل موجود در حزب و نيز در جنبش بينالمللى كمونيستى و ازجمله با استناد به اقدام اخير حزب كمونيست فرانسه، معتقدند كه قبل از هر چيز، زمان مركزيت دموكراتيك به آخر رسيده است و بايد به فكر شكل جديدى از سازماندهى حزب بود. با اين نظر نمىتوان موافقت داشت. [تان] همه مىدانيم كه نه ايران، فرانسه است و نه حزب توده ايران، حزب كمونيست فرانسه. اگر كمونيستهاى فرانسوى پس از ٥٠ سال فعاليت در شرايط وجود آزادىهاى سياسى توانستهاند مرحله مركزيت دموكراتيك را پشت سر گذارند، ما هنوز اين مرحله را آغاز نكردهايم. آنچه امروز در مقابل حزب ما قرار دارد، تبديل شدن آن از حزبى عمدتاً مبتنى بر مركزيت [تان]، به حزبى واقعاً مبتنى بر “مركزيت دموكراتيك” است. پيشرفت در اين زمينه، تنها به خواست ما بستگى ندارد، بلكه به شرايط بيرون از خواست، وازجمله وجود آزادىهاى سياسى و اجتماعى، ميزان اتحاد طبقه كارگر و حمايت آنها از حزب خود، درجه آگاهىهاى اجتماعى و يك سلسله عوامل ديگر، وابسته است. بديهى است كه مىتوان در مورد شكل مركزيت دموكراتيك مناسب با شرايط ما و تناسب ميان مركزيت و دمكراسى بحثهاى سودمندى را انجام داد. اما، اينكه حاكميت اين اصل اساسى را از روابط درون حزب كنار بگذاريم، قابل پذيرش نيست [تان].
وضعيت كنونى، يك وضعيت استثنايى و حاصل انباشته شدن دراز مدت يك سلسله علل و عوامل عمدتاً استثنايى است. استثنا را تعميم ندهيم و از آن نتايج نادرست اتخاذ نكنيم. … و برون رفت از آن را، در كنار گذاشتن هويت سازمانى انقلابى خود نجويم. [تان]
چاره اوضاع كنونى، در پايهريزى حزب و تشكيلات ديگرى، به موازات تشكيلات حزب توده ايران، مسـلمـاً (تكيه از كيانورى) نيست، در دعوت كردن اعضاء به پذيرش بىچون و چراى سياستهاى نادرست موجود نيز نيست. … اين راه حل در حال حاضر، تنها مىتواند با مشاركت و متوسل به آراء و نظرات همه تودهاىها [تان]، يعنى همه كسانى كه در گذشته و يا امروز در حزب فعاليت داشته و هميشه به آرمانهاى آن وفادار بودهاند و امروز نيز آماده كار و فعاليت مىباشند، بدست آيد. …»
آيا صراحت و دقت نظريات نياز به توضيح بيشترى دارد؟ آنهايى كه از بد حادثه هدايت و سرنوشت حزب توده ايران را بدست آوردند، براى حفظ اين موقعيت خود، فعاليت در درون حزب را به «پذيرش بىچون و چراى سياستهاى نادرست موجود» مشرود نموده و عملاً “نظارت استصوابى” را در حزب برقرار ساختند و هم در را بر روى بحثى صميمانه ميان تودهاىها نمىگشايند.
باوجود اين نبايد ترديد داشت كه چنين وضعى نمىتواند تا بىكران پايدار بماند. نبرد انقلابى براى ايجاد وحدت نظرى و سازمانى در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران با موفقيت روبرو خواهد شد. «اين باياى تاريخ است!» (طبرى).
حزب پیشره تودها مثله ۱۵ ساله اخیر سرگردان پشت تودهها اعلام موضع کرد درباره انتخابات فقط اندکی مانده به رای گیری . جاه خفت و خواری برای ما تودهیها
روزهای امید در تازیکخانه زندان
من که سالها در زندان بحرم توده ای بودم هرگز کیانوری را از
یاد نمی برم که جگونه تحت فشار بود که مصاحبه کند و جالب اینکه جقدر روی شعار طرد ولایت فقیه که رژیم را سخت اندیشناک کرده بود و باعث نابودی ایدولوژیک و تنها تیکگاه وجودی جمهوری اسلامی برای بقای استبداد می بود . از شنیدن این خبر که حزب شعار طرد ولایت را میدهی خوشحال شدیم و هر جند یک عده هم از براندازی ولایت فقیه عقیده داشتند ولی با بحث بیشتر متوجه شدیم که شعار براندازی در این شرایط حزب را دجار محدویت عملی و در کنار نیروهای کاملا ارتحایی قرار میدهد و میتواند باعث بشود حزب از مبارزات توده های میلیونی مردم به کح راه برود و طرد ولایت فقیه میتواند پایهای حداقلی برون رفت از استبداو حبهه متحد باشد. از این رو بود که فشار نیروهای امنیتی روی ما و بخصوص رفیق کیانوری برای مصاحبه و رد این شعار از اهمیت فراوانی برخوردار بود ها در زندان چقدر از این شعار استقبال می کردیم و ماموران ایدولوژیک زندان که از اهمیت آن شعار واقف بودند تمام سعی و کوشش خود را به هر وسیله بکار می بردند که اگر نمی توانیم توده ایها را شکست بدهیم بذار با مخدوش کردن ایدلوژیکی به سر گردانی و تفرقه و گسست بیدازیم. این خاطره ای است از زندان و امید به آینده حزب توده ایران در مبارزاتش با رژیم ولایت فقیه.
حزب توده تصمیم گرفته که در انتخابات به اصلاح طلبان رای بدهد
جالب است که تارنگاشت عدالت که مدعی است که میخواهد سوسیالیست را از بیراهها نجات دهد اعلام کرده که به احمدی نژاد رای بدهید .
آخرش معلوم شد که از کجا تعقذیه میشود . این اولین سوسیالیست است که جمهوری اسلامی بطور علنی تاسیس کرده و نگران ما سوسیالیستها که خدای نکرده منحرف نشویم . خدا شما ها را زیاد بکند تا ما بتوانیم خط درست انقلابی را از خط مشی تارنگاشت عدالت و مقایسه آنها با هم براه درست خود مطمعن بشویم