انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص كشور انتقادى‏ وارد؟

image_pdfimage_print

“هواس جمع”، عنوان ابرازنظر انتقاديى‏ است نسبت به نوشتار «”راه توده” چه هدفى‏‏‏ را دنبال مى‏‏‏كند» در “توده‏اى‏ها” (مقاله ١٣٨٨/ ٧)، كه انتشار يافت.

اگر لحن انتقاد پرمعنا و چندلايه است و پرسش‏هايى‏ را برمى‏انگيزد، انتقادهاى‏ شفاهى‏ ديگرى‏ نيز در همين مورد از علاقمندان توده‏اى‏ رسيده‏اند كه نمى‏توان لحن آن‏ها را نيز پرمعنا و يا چندلايه ارزيابى‏ نمود. لحن گله‏آميز اين انتقادهاى‏ دوستانه را بايد نشان پختگى‏ جنبش توده‏اى‏ و نياز واقعى‏ و عينى‏ آن به برطرف ساختن پراكندگى‏ حاكم در آن ارزيابى‏ كرد و ارج نهاد.

اين منتقدين بر ضرورت حل و فصل مسائل و از اين راه بر طرف ساختن پراكندگى‏ نظرى‏ و سازمانى‏ در جنبش توده‏اى‏ و حزب توده ايران پاى‏ مى‏فشارند و بر اين باورند كه تنها از راه بحث درباره مسائل سياسى‏، پديده پراكندگى‏ در جنبش توده‏اى‏ پايان خواهد يافت. آن‏ها خواستار لحن و گفتمانى‏ صميمانه براى‏ گفتگوها شده‏اند.

“توده‏اى‏ها” انتقادها را آويزه گوش كرده و بر اهميت محتواى‏ سياسى‏ گفتگوها تاكيد دارد. باوجود اين اشاره‏اى‏ به درونمايه انتقادها را ضرورى‏ مى‏داند، كه در پايان نوشتار كنونى‏ مطرح خواهد ساخت.

انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص كشور

منتقد در نوشتار خود با عنوان «حواس جمع»، ازجمله مى‏نويسد: «خطر از بيرون و از درون حزب ما را تهديد مى‏كند، تنها راه مقابله با اين تهديدات، پاى‏بندى‏ به جهان‏بينى‏ و ايدئولوژى‏ حزب، معرفى‏ تاريخ آن به نسل جوان و تلاش براى‏ به روز كردن تئورى‏ عام انقلابى‏ و انطباق آن با شرايط مشخص كشور ماست.»

مى‏توان و بايد ديدگاه بالا را قوياً مورد تائيد قرار داد و همداستانى‏ با آن را اعلام نمود.

چگونه مى‏توان و بايد بر سر انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص حاكم بر ايران در دوران كنونى‏ به توافق رسيد؟

براى‏ آنكه با بحث تئوريك در اين نوشتار آغاز نشده باشد، ببينيم تجربه حزب توده ايران در انطباق دادن عام بر خاص، در ارتباط با انقلاب بهمن ٥٧، چگونه انجام شده است. اين شيوه مى‏تواند براى‏ كار تئوريك و «عمل انقلابى‏» (طبرى‏) امروز نيز كمك بزرگى‏ باشد.

حزب توده ايران براى‏ ارزيابى‏ از انقلاب بهمن ٥٧ و ارايه تعريف از آن، كار تحليلى‏ را از كدام نقطه آغاز كرد؟

همانطور كه شناخته شده و مورد تائيد همه توده‏اى‏هاست، حزب توده ايران انقلاب بهمن را انقلابى‏ مردمى‏- آزاديخواهانه و ملى‏- ضدامپرياليستى‏ ارزيابى‏ نموده است. انقلابى‏ كه از ديدگاه ماترياليسم تاريخى‏، جايگاهى‏ فراتر از يك انقلاب بورژوايى‏ دارا بوده و لذا آن را مرحله انقلاب ملى‏- دموكراتيك ناميده است. زيرا در آن سرشت ضد سرمايه‏دارى‏ انقلاب بروز و در اصول اقتصادى‏ (اصل ٤٣ و ٤٤)، حقوق و آزادى‏هاى‏ دموكراتيك مردم (بخش حقوق مردم) در قانون اساسى‏ راه يافته است.

براى‏ دسترسى‏ به چنين تعريفى‏ از انقلاب بهمن، حزب توده ايران كدام ويژگى‏هاى‏ جامعه ايرانى‏ را در دوران پيش از انقلاب مورد توجه قرار داده است و نقطه آغاز تحليل را بر آن‏ها استوار نموده است؟

نياز به ارايه سند نيست، همانطور كه از تعريف در ميان گذاشته شده درباره درونمايه انقلاب برمى‏آيد، حزب توده ايران دو زمينه عينى‏ هستى‏ اجتماعى‏ ايران را در آن دوران، نقطه آغاز تحليل علمى‏ خود، نقطه آغاز انطباق تئورى‏ عام به شرايط خاص ايران پيش از پيروزى‏ انقلاب قرار داده است:

يكى‏- تضاد ميان رژيم سلطنتى‏- ساواكى‏، يعنى‏ تضاد ميان سرشت ديكتاتورى‏ طبقه و لايه‏هاى‏ حاكميت سرمايه‏داران و بزرگ زمين‏داران و… عليه خواست “مردم” در كليت آن، براى‏ برخوردارى‏ از آزادى‏ و دموكراسى‏. خواست برخوردارى‏ از آزادى‏ و دموكراسى‏ را حزب توده ايران در اين دوران يكى‏ از دو وجه اصلى‏ترين تضاد (همزمان تضاد عمده) در جامعه ايرانى‏ مى‏داند. انديشه تئوريك در اين نقطه اما از حركت باز نمى‏ايستد:

ديگرى‏- حزب ما تضاد بين سرشت ضدملى‏ رژيم وابسته به امپرياليسم و بهم‏تنيدگى‏ منافع آن با اربابان امپرياليستى‏اش را عليه خواست ملى‏ و ميهن‏دوستانه “مردم” در كليت آن، وجه دوم اصلى‏ترين تضاد (همزمان تضاد عمده) آن دوران جامعه ايرانى‏ ارزيابى‏ مى‏كند و در تعريف خود از انقلاب مى‏گنجاند.

در اينجا تنها نشان دادن اسلوب كار تحليلى‏ حزب توده ايران و بيان نقطه آغاز انديشه علمى‏ تحليلگر، مورد توجه قرار دارد، كه نشان مى‏دهد كه حزب تشخيص اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه و درك بهم‏تنيدگى‏ عناصر آن را در آغاز تحليل خود از سرشت انقلاب بهمن و بيان تعريف كامل و همه‏جانبه از آن قرار داده است. استخراج آماج‏ها براى‏ مبارزات روز و آينده بر چنين زمينه استوار تئوريك قرار دارد.

(بدون ترديد تفاوت ميان رژيم سلطنتى‏- ساواكى‏ و رژيم كنونى‏ ج. اسلامى‏ وجود دارد و همچنين تفاوت بين وابستگى‏ به امپرياليسم بين دو رژيم ديده مى‏شود و نمى‏توان دو رژيم را در اين زمينه همانند ارزيابى‏ نمود.

همچنين نمى‏توان پيامد انطباق اصلى‏ترين تضاد و تضاد عمده در شرايط كنونى‏ در ايران را با شرايط پيش از انقلاب بهمن مشابه دانست. در حالى‏ كه جنبش انقلابى‏ در آن دوران از تحرك تاريخى‏ برخوردار بود، در شرايط كنونى‏ بسختى‏ زمين‏گير و غيرفعال است.)

بدين‏ترتيب، انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص و روز حاكم بر كشور توسط حزب توده ايران در پيش از انقلاب بهمن، از تعيين اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه آغاز شده بود. تجربه موفق گذشته حزب اسلوب علمى‏ ارزيابى‏ را مورد تائيد قرار داد.

برپايه اين ارزيابى‏ علمى‏، يعنى‏ از طريق يافتن اصلى‏ترين تضاد و تشخيص روند تكوينى‏ و رشد تاريخى‏ آن در آن دوران، حزب توده ايران تعريف علمى‏ از مرحله انقلاب ملى‏- دموكراتيك بهمن ٥٧ را ارايه داده و مستند ساخت و آن را براى‏ هزاران توده‏اى‏ و بخش بزرگى‏ از مردم ميهن ما قابل درك و دريافت ترسيم نمود.

مى‏بينيم كه “انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص كشور” يك مقوله سحرآميز و دست نيافتنى‏ نيست. همانطور كه نظرابراز شده نيز به درستى‏ بر آن انگشت مى‏گذارد، مى‏توانند توده‏اى‏ها با «پايبندى‏ به جهان‏بينى‏ و ايدئولوژى‏ حزب»، كه اسلوب تحليل‏گرانه و منطق ديالكتيكى‏ را شامل مى‏شود، امروز نيز به وظيفه خود به درستى‏ و با موفقيت عمل كنند.

كمبود آمادگى‏ در جنبش توده‏اى‏، و در راس آن نزد مسئول‏هاى‏ حزبى‏ و همچنين نزد “راه توده”، “عدالت” و ديگران بر سر پايبندى‏ بر اسلوب علمى‏ و شناخته شده حزب توده ايران كه توضيح داده شد، به نيروى‏ بازدارنده بحث و گفتگوى‏ سازنده و موفق و درعين حال صميمانه ميان توده‏اى‏ها تبديل شده است.

بر سر دستور كار در گفتگوها بايد توافق نمود!

“توده‏اى‏ها” از آغاز فعاليت انتشاراتى‏ خود دو نكته را به‏مثابه موضوع بحث و گفتگو بين توده‏اى‏ها در ميان گذاشته است:

يكى‏ آيا ضرورت دارد به بحثى‏ سازنده و صميمانه براى‏ پايان بخشيدن به پراكندگى‏ نظرى‏ و سازمانى‏ در جنبش توده‏اى‏ پرداخته شود؟

و پرسش ديگر آنكه آيا براى‏ نايل شدن به يك تحليل مستقل توده‏اى‏ از شرايط كنونى‏ در ايران (جهان- منطقه و ايران) بايد گفتگو را از تعيين اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه ايرانى‏ در دوران كنونى‏ آغاز كرد؟

بررسى‏ پرسش نخست و پاسخ‏ها به آن را توسط برخى‏ از نيروها در اين سطور كنار بگذاريم.

پرسش دوم، درباره نقطه آغاز بررسى‏ و تحليل شرايط در ايران است. آيا نقطه آ‎غاز، تعيين اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه مى‏باشد؟

متاسفانه هيچ جريانى‏ چنين دستوركارى‏ را براى‏ گفتگو مورد تائيد قرار نداد. در عين حال هيچ استدلالى‏ نيز در نادرستى‏ آن مطرح نكرد. بدون بحث، همه جريان‏ها مسئله “اتحادها” را نقطه آغاز ارزيابى‏ خود از اوضاع ايران قرار داده و از اين نقطه به استخراج آماج‏ها و رهنمودهاى‏ مبارزاتى‏ پرداخته‏اند. در عين حال اما هيچ استدلالى‏ هم در تائيد برداشت خود ارايه نكرده و توضيح نداده‏اند كه چرا بايد “مسئله اتحادها” نقطه آغاز بحث باشد.

همه جريان‏ها به طور مستقيم و يا غيرمستقيم مسئله “اتحادها” را به نقطه آغاز و بايد گفت به تنها نقطه شايسته بحث و گفتگو اعلام كرده و تنها درباره آن نوشتند و استدلال كردند.

بايد به سرمقاله‏هاى‏ “راه توده” مراجعه كرد، بايد به مسائل و پرسش‏هايى‏ كه در “عدالت” منتشر شده‏اند نظرافكند، بايد اسناد پلنوم وسيع آذر ١٣٨٧ حزب توده ايران را به ميان گذاشت تا ديد و درك كرد كه ارزيابى‏ فوق صدق مى‏كند. (نگاه شود به مقاله‏هاى‏ در ارتباط با مسئله اتحادها ١، ٢ و ٣، http://www.tudeh-iha.com/?p=386&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=401&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=497&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=740&lang=fa )

تعيين مسئله اتحادهاى‏ اجتماعى‏ به‏مثابه نقطه آغاز تحليل و ارزيابى‏، به طور عينى‏، موجب شده است كه در جنبش توده‏اى‏، برخى‏، اين لايه از سرمايه‏دارى‏ حاكم، برخى‏ ديگر، لايه ديگرى‏ از آن را متحدان اين دوران حزب توده ايران ارزيابى‏ كنند. اسناد پلنوم وسيع آذر ماه كميته مركزى‏ حزب بر همين پايه، اين متحدان را در اپوزيسيون راست و “چپ” سلطنت‏طلب تا جمهورى‏خواه در خارج از كشور مى‏يابد.

اين در حالى‏ است كه با تعيين اصلى‏ترين تضاد، نيروهاى‏ متحد جنبش توده‏اى‏ در مبارزات اجتماعى‏، برپايه ديدگاه و خط‏مشى‏ آن‏ها در برابر اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه تعيين مى‏شوند. پشتيبانى‏ از ديدگاه‏هاى‏ “دموكراسى‏ انقلابى‏” در دوران انقلاب توسط حزب توده ايران، از نقش مثبت اين ديدگاه‏ها براى‏ تثبيت آماج‏هاى‏ مردمى‏ و ملى‏ انقلاب و همچنين به خاطر گام‏هاى‏ برداشته شده توسط آن‏ها در جهت حل اصلى‏ترين تضاد جامعه به سود اهداف آزاديخواهانه و ضدامپرياليستى‏ انقلاب ناشى‏ مى‏شد. اين سياست حزب توده ايران، پشتيبانى‏ از اهداف انقلاب ملى‏ و دموكراتيك بهمن ٥٧ بود و نه “پيروى‏ از خمينى‏”، كه ضد انقلاب مدعى‏ است و اكنون متاسفانه تحت عنوان پيروى‏ از «زعامت خمينى‏» به سند حزبى‏ “سى‏ سال پس از پيروزى‏ انقلاب” نيز راه يافته است.

با قرار دادن حل اصلى‏ترين تضاد در آغاز انديشه و مبارزه حزب توده ايران و جنبش توده‏اى‏، همه نيروهاى‏ حاضر در صحنه مبارزات اجتماعى‏، مى‏توانند متحدان گذرا، كم‏ترگذرا و يا دراز مدت در نبرد براى‏ دستيابى‏ به آماج‏هاى‏ روز و دورنمايى‏ جنبش باشند. در چنين شرايطى‏، نيروهاى‏ متحد نيستند كه سرشت حزب توده ايران و حط‏مشى‏ او را در نبردهاى‏ اجتماعى‏ تعيين مى‏كنند، بلكه سرشت انقلابى‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه ار منافع كل جامعه دفاع مى‏كند، محك تعيين جايگاه نيروهاى‏ متحد در مبارزه خواهد بود.

ژرفش و پيشرفت انقلاب وابسته به تناسب قواى‏ حاكم بر آن است. مبارزه براى‏ تغيير تناسب قوا به سود ژرفش آماج پيش‏رو، درونمايه نبرد سياسى‏- طبقاتى‏ حزب را ازجمله در ارتباط با “اتحادها” تشكيل مى‏دهد. كوشش براى‏ ژرفش آماج‏هاى‏ پيش‏رو است كه مى‏تواند در طول زمان هژمونى‏ طبقه كارگر را در انقلاب ملى‏ و دموكراتيك پديد آورده و مبارزه اجتماعى‏- طبقاتى‏ را در جهت تحقق آماج‏هاى‏ دورنمايى‏ و استراتژيك خود هدايت نمايد.

روند معكوس، يعنى‏ تعيين كردن نبرد سياسى‏ حزب برپايه سطح مورد پذيرش نيروهاى‏ شركت كننده در اتحادهاى‏ گذرا، سرشت انقلابى‏ مبارزه حزب را منتفى‏ مى‏سازد، زيرا اين مبارزه را به تابعى‏ از آماج‏هاى‏ چنين اتحادهايى‏ تبديل مى‏كند. برباد رفتن استقلال سياست حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه از منافع كل جامعه دفاع مى‏كند و سقوط به ورطه اپورتونيسم و رفرميسم پيامد قانونمند تن دادن به سطـح مبارزه مورد پذيرش اتحادهاى‏ گذرا، براى‏ نمونه پذيرفتن آزادى‏ به عنوان تنهـا آماج مبارزه توسط حزب توده ايران است.

چرا تعيين نمودن تنها وجه “آزادى‏” در اصلى‏ترين تضاد جامعه به‏مثابه تنها وجه و عمده‏ترين تضاد در دوران كنونى‏ در ايران، به عبارت ديگر چرا نفى‏ ديالكتيك و ارتباط و بهم‏تنيدگى‏ وجه آزادى‏- دموكراسى‏ با زيربناى‏ اقتصادى‏ در خدمت عدالت اجتماعى‏، به نظر مدافعان اين تز در جنبش توده‏اى‏ ضرورى‏ است؟

زيرا آن‏ها در مسئله اتحادها، تنها جلب “متحدان” را عمده ارزيابى‏ مى‏كنند. تجربه دو دهه و نيم اخير عملاً نادرستى‏ اين برداشت را به اثبات رسانده است، از اين راه كه چنين اتحادهايى‏ اصلاً پا نگرفته است.

مسئله اين نيست كه نبايد براى‏ جلب متحدان هر چند موقت و متزلزل كوشيد. اين كوشش در اصل كوششى‏ درست است، اما چنانچه لنين مى‏آموزد، بدون داشتن مرزهاى‏ روشن و صريح، اتحاد مفهومى‏ مبهم خواهد بود. چشم‏پوشى‏ از پايبندى‏ حزب توده ايران و جنبش توده‏اى‏ به حفظ ديالكتيك “آزادى‏ و عدالت اجتماعى‏”، مرز اتحادها را ناروشن كرده و درونمايه اتحاد را مبهم مى‏سازد.

مسكوت گذاشتن عدالت اجتماعى‏ به مثابه بخش جدايى‏ناپذير اصلى‏ترين و عمده‏ترين تضاد حاكم بر جامعه، با پيامد نفى‏ آماج‏هاى‏ انقلاب بهمن و بازگشت به آماج‏هاى‏ يك انقلاب بورژوايى‏ همراه است. بحثى‏ كه ازجمله به تنها موضوع گفتگو در “جنبش اصلاحات” در ايران نيز تبديل شده است. اكثريت شخصيت‏هاى‏ اصلاح‏طلب از “اشتباه” بودن آماج‏هاى‏ “سوسياليستى‏” در انقلاب بهمن كه گويا زير فشار معنوى‏ و روشنفكرانه حزب توده ايران و شرايط جهانى‏ پديدار شده بوده است، صحبت كرده و از آن‏ها استغفار مى‏كنند.

تن دادن به چنين سطحى‏ از مبارزه در شرايط مشخص ايران، يك حركت “اصلاح طلبانه” نيست. يك اقدام ضدانقلابى‏، ضد اهداف مردمى‏ و عدالت جويانه انقلاب بهمن است. اين نقض اصل‏هاى‏ دموكراتيك قانون اساسى‏ بيرون آمده ار دل انقلاب ملى‏ و دموكراتيك بهمن ٥٧ است، كه خواست و آماج مبارزاتى‏ حزب توده ايران بوده و هست.

هيچ «توده‏اى‏ راستين» خواستار تسليم در برابر خواست‏هاى‏ نيروهاى‏ واپسگراى‏ داخلى‏ و خارجى‏ نيست، كه درباره خطر آن منتقد در ابرازنظر خود به درستى‏ هشدار مى‏دهد. اما با قراردادن نقطه آغاز تحليل بر سر تناسب قوا در كشور، بازگشت تاريخى‏ از اهداف انقلاب بهمن براى‏ هر توده‏اى‏ و ازجمله راستين‏ترين آن‏ها نيز يك گام به سوى‏ “آزادى‏” تلقى‏ مى‏گردد. با همين ترفند، فروپاشى‏ اتحاد شوروى‏ و ديگر كشورهاى‏ سوسياليستى‏ در اروپا از نظر انديشه‏اى‏ براى‏ احزاب حاكم توجيه‏پذير شد! فروپاسى‏ اين كشورها سازماندهى‏ و به مورد اجرا درآمد و دستاوردهاى‏ سترگ نبرد چندين دهه طبقه كارگر و مردم اين كشورها و مردم ترقى‏خواه جهان بر باد رفت. در آنجا هم مقوله “آزادى‏” از مقوله “حقوق دموكراتيك- عدالت اجتماعى‏” براى‏ خلق جدا و در برابر هم قرار داده شد. پيامد آن ثروتمند شدن گروهى‏ كوچك و فقر صدها ميليون انسان از كار درآمده است. عناصرى‏ با سنين سى‏ و چهل در كوتاه‏ترين مدت به ثروتمندترين افراد در جهان تبديل شدند.

فيدل كاسترو در كتاب “زندگى‏ من”، به نقش تبليغات و توجيه براى‏ ترك مواضع سوسياليستى‏ در كوبا پس از فروپاشى‏ شوروى‏ توسط نخست وزير وقت اسپانيا از حزب سوسياليست اشاره مى‏كند و افشا مى‏سازد كه چگونه ماريو سوارش مى‏كوشيده است انقلاب كوبا را منحرف سازد. او نيز جدا ساختن دو آماج “آزادى‏” و “عدالت اجتماعى‏” را در مركز توصيه‏هاى‏ خود قرار داده است.

انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص و خاص ايران در دوران كنونى‏، تنها با پايبندى‏ به اسلوب علمى‏ و شناخته شده حزب توده ايران ممكن است. از اين رو بايد بارى‏ ديگر از همه نيروها و توده‏اى‏ها خواست، نظر تحليلى‏ خود را درباره اصلى‏ترين تضاد در دوران كنونى‏ در ميان گذاشته و زمينه يك گفتگوى‏ علمى‏ و سازنده را در جنبش توده‏اى‏ بگشايند.

بدون هر ترديدى‏ تعيين اصلى‏ترين تضاد در جامعه به عنوان نقطه آغاز انديشه تحليل‏گر، شرايط ذهنى‏ پديده غيرعادى‏ و استثنايى‏ در جنبش توده‏اى‏، يعنى‏ پديده پراكندگى‏ ديدگاه‏ها را از بين خواهد برد.

در عين حال، سره از ناسره شناخته خواهد شد. آن نيروهايى‏ كه به اسلوب كار علمى‏ حزب توده ايران پايبند نباشند و تجربه موفق براى‏ تعيين سرشت انقلاب بهمن و تعريف آن را به الگو و اسلوب كار خود تبديل نسازند، و پيگيرانه و بدون هر نوع استدلال مستند و استوار بر اسلوب كار علمى‏ و عملى‏ حزب توده ايران، به سياست خود ادامه دهند و براى‏ نمونه مسئله اتحادها را به عمده‏ و مركزى‏ترين مسئله در جنبش توده‏اى‏ تبديل و آن را مقدم بر تعيين مستقل سياست توده‏اى‏ قلمداد سازند، عملاً به‏مثابه مجريان برنامه نيروهاى‏ داخلى‏ و خارجى‏ واپسگرا براى‏ پديد آوردن و تداوم پراكندگى‏ ديدگاه‏ها و مواضع در جنبش توده‏اى‏ و حزب آن افشا مى‏گردند.

اكنون مى‏توان به نكته‏اى‏ كه در آغاز در ميان گذاشته شد و بررسى‏ آن به ديرتر محول گشت، بازگشت. منظور نكته‏اى‏ است در ارتباط با انتقاد علاقمندانى‏ كه خواستار گفتگوى‏ سياسى‏ در جنبش توده‏اى‏ هستند و معتقد مى‏باشند، كه تنها از اين طريق بايد مسائل حل و فصل گردند. پيش‏تر درونمايه انتقاد در ميان گذاشته شده، مورد تائيد قرار گرفته بود و تكرار آن ضرورى‏ نيست. در عين حال بايد براى‏ بحث سياسى‏ نيز مرز و محدوده‏اى‏ قايل گشت. اين مرز البته دو گونه است. سياسى‏ و امنيتى‏. مرز سياسى‏ در آن نقطه قرار دارد، كه كسى‏ بدون استدلال علمى‏ برپايه «جهانبينى‏ و ايدئولوژى‏ حزب» و به طريق اولى‏ بدون تكيه بر تجربه انقلابى‏ حزب و بدون ارايه استدلال درباره نادرستى‏ تجربه گذشته، به طور پيگير خلاف تجربه گذشته حزب عمل كند. بدون استدلال علمى‏ درباره ديدگاه خود، براى‏ نمونه عمده بودن مسئله اتحادها و اولويت آن بر تعيين اصلى‏ترين تضاد، به سياست نادرست اتحادى‏ خود پاى‏ بفشرد و بر انجام آن مصمم باشد و آن را به مورد اجرا بگذارد. در چنين صورتى‏ نمى‏توان بحث سياسى‏ را تا ابد ادامه داد. بايد به جستجوى‏ علل چنين شيوه‏اى‏ پرداخت.

تحميل يك بحث بى‏كران و فاقد سرانجام به جنبش توده‏اى‏، خود مى‏تواند يكى‏ از شيوه مورد خواست نيروهاى‏ راستگرا باشد و يا در خدمت آماج آن‏ها قرار گيرد.

يك بار ديگر با روشنى‏ و صراحت پيشنهاد مى‏شود، بر سر دستور كار يك گفتگوى‏ صميمانه ميان توده‏اى‏ها توافق شود. پيشنها “توده‏اى‏ها” دو نكته عنوان شده در بالاست. اميد مى‏رود «توده‏اى‏هاى‏ راستين» اولين پيشقدمان در اين راه باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *