“هواس جمع”، عنوان ابرازنظر انتقاديى است نسبت به نوشتار «”راه توده” چه هدفى را دنبال مىكند» در “تودهاىها” (مقاله ١٣٨٨/ ٧)، كه انتشار يافت.
اگر لحن انتقاد پرمعنا و چندلايه است و پرسشهايى را برمىانگيزد، انتقادهاى شفاهى ديگرى نيز در همين مورد از علاقمندان تودهاى رسيدهاند كه نمىتوان لحن آنها را نيز پرمعنا و يا چندلايه ارزيابى نمود. لحن گلهآميز اين انتقادهاى دوستانه را بايد نشان پختگى جنبش تودهاى و نياز واقعى و عينى آن به برطرف ساختن پراكندگى حاكم در آن ارزيابى كرد و ارج نهاد.
اين منتقدين بر ضرورت حل و فصل مسائل و از اين راه بر طرف ساختن پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى و حزب توده ايران پاى مىفشارند و بر اين باورند كه تنها از راه بحث درباره مسائل سياسى، پديده پراكندگى در جنبش تودهاى پايان خواهد يافت. آنها خواستار لحن و گفتمانى صميمانه براى گفتگوها شدهاند.
“تودهاىها” انتقادها را آويزه گوش كرده و بر اهميت محتواى سياسى گفتگوها تاكيد دارد. باوجود اين اشارهاى به درونمايه انتقادها را ضرورى مىداند، كه در پايان نوشتار كنونى مطرح خواهد ساخت.
انطباق تئورى عام بر شرايط مشخص كشور
منتقد در نوشتار خود با عنوان «حواس جمع»، ازجمله مىنويسد: «خطر از بيرون و از درون حزب ما را تهديد مىكند، تنها راه مقابله با اين تهديدات، پاىبندى به جهانبينى و ايدئولوژى حزب، معرفى تاريخ آن به نسل جوان و تلاش براى به روز كردن تئورى عام انقلابى و انطباق آن با شرايط مشخص كشور ماست.»
مىتوان و بايد ديدگاه بالا را قوياً مورد تائيد قرار داد و همداستانى با آن را اعلام نمود.
چگونه مىتوان و بايد بر سر انطباق تئورى عام بر شرايط مشخص حاكم بر ايران در دوران كنونى به توافق رسيد؟
براى آنكه با بحث تئوريك در اين نوشتار آغاز نشده باشد، ببينيم تجربه حزب توده ايران در انطباق دادن عام بر خاص، در ارتباط با انقلاب بهمن ٥٧، چگونه انجام شده است. اين شيوه مىتواند براى كار تئوريك و «عمل انقلابى» (طبرى) امروز نيز كمك بزرگى باشد.
حزب توده ايران براى ارزيابى از انقلاب بهمن ٥٧ و ارايه تعريف از آن، كار تحليلى را از كدام نقطه آغاز كرد؟
همانطور كه شناخته شده و مورد تائيد همه تودهاىهاست، حزب توده ايران انقلاب بهمن را انقلابى مردمى- آزاديخواهانه و ملى- ضدامپرياليستى ارزيابى نموده است. انقلابى كه از ديدگاه ماترياليسم تاريخى، جايگاهى فراتر از يك انقلاب بورژوايى دارا بوده و لذا آن را مرحله انقلاب ملى- دموكراتيك ناميده است. زيرا در آن سرشت ضد سرمايهدارى انقلاب بروز و در اصول اقتصادى (اصل ٤٣ و ٤٤)، حقوق و آزادىهاى دموكراتيك مردم (بخش حقوق مردم) در قانون اساسى راه يافته است.
براى دسترسى به چنين تعريفى از انقلاب بهمن، حزب توده ايران كدام ويژگىهاى جامعه ايرانى را در دوران پيش از انقلاب مورد توجه قرار داده است و نقطه آغاز تحليل را بر آنها استوار نموده است؟
نياز به ارايه سند نيست، همانطور كه از تعريف در ميان گذاشته شده درباره درونمايه انقلاب برمىآيد، حزب توده ايران دو زمينه عينى هستى اجتماعى ايران را در آن دوران، نقطه آغاز تحليل علمى خود، نقطه آغاز انطباق تئورى عام به شرايط خاص ايران پيش از پيروزى انقلاب قرار داده است:
يكى- تضاد ميان رژيم سلطنتى- ساواكى، يعنى تضاد ميان سرشت ديكتاتورى طبقه و لايههاى حاكميت سرمايهداران و بزرگ زمينداران و… عليه خواست “مردم” در كليت آن، براى برخوردارى از آزادى و دموكراسى. خواست برخوردارى از آزادى و دموكراسى را حزب توده ايران در اين دوران يكى از دو وجه اصلىترين تضاد (همزمان تضاد عمده) در جامعه ايرانى مىداند. انديشه تئوريك در اين نقطه اما از حركت باز نمىايستد:
ديگرى- حزب ما تضاد بين سرشت ضدملى رژيم وابسته به امپرياليسم و بهمتنيدگى منافع آن با اربابان امپرياليستىاش را عليه خواست ملى و ميهندوستانه “مردم” در كليت آن، وجه دوم اصلىترين تضاد (همزمان تضاد عمده) آن دوران جامعه ايرانى ارزيابى مىكند و در تعريف خود از انقلاب مىگنجاند.
در اينجا تنها نشان دادن اسلوب كار تحليلى حزب توده ايران و بيان نقطه آغاز انديشه علمى تحليلگر، مورد توجه قرار دارد، كه نشان مىدهد كه حزب تشخيص اصلىترين تضاد حاكم بر جامعه و درك بهمتنيدگى عناصر آن را در آغاز تحليل خود از سرشت انقلاب بهمن و بيان تعريف كامل و همهجانبه از آن قرار داده است. استخراج آماجها براى مبارزات روز و آينده بر چنين زمينه استوار تئوريك قرار دارد.
(بدون ترديد تفاوت ميان رژيم سلطنتى- ساواكى و رژيم كنونى ج. اسلامى وجود دارد و همچنين تفاوت بين وابستگى به امپرياليسم بين دو رژيم ديده مىشود و نمىتوان دو رژيم را در اين زمينه همانند ارزيابى نمود.
همچنين نمىتوان پيامد انطباق اصلىترين تضاد و تضاد عمده در شرايط كنونى در ايران را با شرايط پيش از انقلاب بهمن مشابه دانست. در حالى كه جنبش انقلابى در آن دوران از تحرك تاريخى برخوردار بود، در شرايط كنونى بسختى زمينگير و غيرفعال است.)
بدينترتيب، انطباق تئورى عام بر شرايط مشخص و روز حاكم بر كشور توسط حزب توده ايران در پيش از انقلاب بهمن، از تعيين اصلىترين تضاد حاكم بر جامعه آغاز شده بود. تجربه موفق گذشته حزب اسلوب علمى ارزيابى را مورد تائيد قرار داد.
برپايه اين ارزيابى علمى، يعنى از طريق يافتن اصلىترين تضاد و تشخيص روند تكوينى و رشد تاريخى آن در آن دوران، حزب توده ايران تعريف علمى از مرحله انقلاب ملى- دموكراتيك بهمن ٥٧ را ارايه داده و مستند ساخت و آن را براى هزاران تودهاى و بخش بزرگى از مردم ميهن ما قابل درك و دريافت ترسيم نمود.
مىبينيم كه “انطباق تئورى عام بر شرايط مشخص كشور” يك مقوله سحرآميز و دست نيافتنى نيست. همانطور كه نظرابراز شده نيز به درستى بر آن انگشت مىگذارد، مىتوانند تودهاىها با «پايبندى به جهانبينى و ايدئولوژى حزب»، كه اسلوب تحليلگرانه و منطق ديالكتيكى را شامل مىشود، امروز نيز به وظيفه خود به درستى و با موفقيت عمل كنند.
كمبود آمادگى در جنبش تودهاى، و در راس آن نزد مسئولهاى حزبى و همچنين نزد “راه توده”، “عدالت” و ديگران بر سر پايبندى بر اسلوب علمى و شناخته شده حزب توده ايران كه توضيح داده شد، به نيروى بازدارنده بحث و گفتگوى سازنده و موفق و درعين حال صميمانه ميان تودهاىها تبديل شده است.
بر سر دستور كار در گفتگوها بايد توافق نمود!
“تودهاىها” از آغاز فعاليت انتشاراتى خود دو نكته را بهمثابه موضوع بحث و گفتگو بين تودهاىها در ميان گذاشته است:
يكى آيا ضرورت دارد به بحثى سازنده و صميمانه براى پايان بخشيدن به پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى پرداخته شود؟
و پرسش ديگر آنكه آيا براى نايل شدن به يك تحليل مستقل تودهاى از شرايط كنونى در ايران (جهان- منطقه و ايران) بايد گفتگو را از تعيين اصلىترين تضاد حاكم بر جامعه ايرانى در دوران كنونى آغاز كرد؟
بررسى پرسش نخست و پاسخها به آن را توسط برخى از نيروها در اين سطور كنار بگذاريم.
پرسش دوم، درباره نقطه آغاز بررسى و تحليل شرايط در ايران است. آيا نقطه آغاز، تعيين اصلىترين تضاد حاكم بر جامعه مىباشد؟
متاسفانه هيچ جريانى چنين دستوركارى را براى گفتگو مورد تائيد قرار نداد. در عين حال هيچ استدلالى نيز در نادرستى آن مطرح نكرد. بدون بحث، همه جريانها مسئله “اتحادها” را نقطه آغاز ارزيابى خود از اوضاع ايران قرار داده و از اين نقطه به استخراج آماجها و رهنمودهاى مبارزاتى پرداختهاند. در عين حال اما هيچ استدلالى هم در تائيد برداشت خود ارايه نكرده و توضيح ندادهاند كه چرا بايد “مسئله اتحادها” نقطه آغاز بحث باشد.
همه جريانها به طور مستقيم و يا غيرمستقيم مسئله “اتحادها” را به نقطه آغاز و بايد گفت به تنها نقطه شايسته بحث و گفتگو اعلام كرده و تنها درباره آن نوشتند و استدلال كردند.
بايد به سرمقالههاى “راه توده” مراجعه كرد، بايد به مسائل و پرسشهايى كه در “عدالت” منتشر شدهاند نظرافكند، بايد اسناد پلنوم وسيع آذر ١٣٨٧ حزب توده ايران را به ميان گذاشت تا ديد و درك كرد كه ارزيابى فوق صدق مىكند. (نگاه شود به مقالههاى در ارتباط با مسئله اتحادها ١، ٢ و ٣، http://www.tudeh-iha.com/?p=386&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=401&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=497&lang=fa ، http://www.tudeh-iha.com/?p=740&lang=fa )
تعيين مسئله اتحادهاى اجتماعى بهمثابه نقطه آغاز تحليل و ارزيابى، به طور عينى، موجب شده است كه در جنبش تودهاى، برخى، اين لايه از سرمايهدارى حاكم، برخى ديگر، لايه ديگرى از آن را متحدان اين دوران حزب توده ايران ارزيابى كنند. اسناد پلنوم وسيع آذر ماه كميته مركزى حزب بر همين پايه، اين متحدان را در اپوزيسيون راست و “چپ” سلطنتطلب تا جمهورىخواه در خارج از كشور مىيابد.
اين در حالى است كه با تعيين اصلىترين تضاد، نيروهاى متحد جنبش تودهاى در مبارزات اجتماعى، برپايه ديدگاه و خطمشى آنها در برابر اصلىترين تضاد حاكم بر جامعه تعيين مىشوند. پشتيبانى از ديدگاههاى “دموكراسى انقلابى” در دوران انقلاب توسط حزب توده ايران، از نقش مثبت اين ديدگاهها براى تثبيت آماجهاى مردمى و ملى انقلاب و همچنين به خاطر گامهاى برداشته شده توسط آنها در جهت حل اصلىترين تضاد جامعه به سود اهداف آزاديخواهانه و ضدامپرياليستى انقلاب ناشى مىشد. اين سياست حزب توده ايران، پشتيبانى از اهداف انقلاب ملى و دموكراتيك بهمن ٥٧ بود و نه “پيروى از خمينى”، كه ضد انقلاب مدعى است و اكنون متاسفانه تحت عنوان پيروى از «زعامت خمينى» به سند حزبى “سى سال پس از پيروزى انقلاب” نيز راه يافته است.
با قرار دادن حل اصلىترين تضاد در آغاز انديشه و مبارزه حزب توده ايران و جنبش تودهاى، همه نيروهاى حاضر در صحنه مبارزات اجتماعى، مىتوانند متحدان گذرا، كمترگذرا و يا دراز مدت در نبرد براى دستيابى به آماجهاى روز و دورنمايى جنبش باشند. در چنين شرايطى، نيروهاى متحد نيستند كه سرشت حزب توده ايران و حطمشى او را در نبردهاى اجتماعى تعيين مىكنند، بلكه سرشت انقلابى حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه ار منافع كل جامعه دفاع مىكند، محك تعيين جايگاه نيروهاى متحد در مبارزه خواهد بود.
ژرفش و پيشرفت انقلاب وابسته به تناسب قواى حاكم بر آن است. مبارزه براى تغيير تناسب قوا به سود ژرفش آماج پيشرو، درونمايه نبرد سياسى- طبقاتى حزب را ازجمله در ارتباط با “اتحادها” تشكيل مىدهد. كوشش براى ژرفش آماجهاى پيشرو است كه مىتواند در طول زمان هژمونى طبقه كارگر را در انقلاب ملى و دموكراتيك پديد آورده و مبارزه اجتماعى- طبقاتى را در جهت تحقق آماجهاى دورنمايى و استراتژيك خود هدايت نمايد.
روند معكوس، يعنى تعيين كردن نبرد سياسى حزب برپايه سطح مورد پذيرش نيروهاى شركت كننده در اتحادهاى گذرا، سرشت انقلابى مبارزه حزب را منتفى مىسازد، زيرا اين مبارزه را به تابعى از آماجهاى چنين اتحادهايى تبديل مىكند. برباد رفتن استقلال سياست حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران كه از منافع كل جامعه دفاع مىكند و سقوط به ورطه اپورتونيسم و رفرميسم پيامد قانونمند تن دادن به سطـح مبارزه مورد پذيرش اتحادهاى گذرا، براى نمونه پذيرفتن آزادى به عنوان تنهـا آماج مبارزه توسط حزب توده ايران است.
چرا تعيين نمودن تنها وجه “آزادى” در اصلىترين تضاد جامعه بهمثابه تنها وجه و عمدهترين تضاد در دوران كنونى در ايران، به عبارت ديگر چرا نفى ديالكتيك و ارتباط و بهمتنيدگى وجه آزادى- دموكراسى با زيربناى اقتصادى در خدمت عدالت اجتماعى، به نظر مدافعان اين تز در جنبش تودهاى ضرورى است؟
زيرا آنها در مسئله اتحادها، تنها جلب “متحدان” را عمده ارزيابى مىكنند. تجربه دو دهه و نيم اخير عملاً نادرستى اين برداشت را به اثبات رسانده است، از اين راه كه چنين اتحادهايى اصلاً پا نگرفته است.
مسئله اين نيست كه نبايد براى جلب متحدان هر چند موقت و متزلزل كوشيد. اين كوشش در اصل كوششى درست است، اما چنانچه لنين مىآموزد، بدون داشتن مرزهاى روشن و صريح، اتحاد مفهومى مبهم خواهد بود. چشمپوشى از پايبندى حزب توده ايران و جنبش تودهاى به حفظ ديالكتيك “آزادى و عدالت اجتماعى”، مرز اتحادها را ناروشن كرده و درونمايه اتحاد را مبهم مىسازد.
مسكوت گذاشتن عدالت اجتماعى به مثابه بخش جدايىناپذير اصلىترين و عمدهترين تضاد حاكم بر جامعه، با پيامد نفى آماجهاى انقلاب بهمن و بازگشت به آماجهاى يك انقلاب بورژوايى همراه است. بحثى كه ازجمله به تنها موضوع گفتگو در “جنبش اصلاحات” در ايران نيز تبديل شده است. اكثريت شخصيتهاى اصلاحطلب از “اشتباه” بودن آماجهاى “سوسياليستى” در انقلاب بهمن كه گويا زير فشار معنوى و روشنفكرانه حزب توده ايران و شرايط جهانى پديدار شده بوده است، صحبت كرده و از آنها استغفار مىكنند.
تن دادن به چنين سطحى از مبارزه در شرايط مشخص ايران، يك حركت “اصلاح طلبانه” نيست. يك اقدام ضدانقلابى، ضد اهداف مردمى و عدالت جويانه انقلاب بهمن است. اين نقض اصلهاى دموكراتيك قانون اساسى بيرون آمده ار دل انقلاب ملى و دموكراتيك بهمن ٥٧ است، كه خواست و آماج مبارزاتى حزب توده ايران بوده و هست.
هيچ «تودهاى راستين» خواستار تسليم در برابر خواستهاى نيروهاى واپسگراى داخلى و خارجى نيست، كه درباره خطر آن منتقد در ابرازنظر خود به درستى هشدار مىدهد. اما با قراردادن نقطه آغاز تحليل بر سر تناسب قوا در كشور، بازگشت تاريخى از اهداف انقلاب بهمن براى هر تودهاى و ازجمله راستينترين آنها نيز يك گام به سوى “آزادى” تلقى مىگردد. با همين ترفند، فروپاشى اتحاد شوروى و ديگر كشورهاى سوسياليستى در اروپا از نظر انديشهاى براى احزاب حاكم توجيهپذير شد! فروپاسى اين كشورها سازماندهى و به مورد اجرا درآمد و دستاوردهاى سترگ نبرد چندين دهه طبقه كارگر و مردم اين كشورها و مردم ترقىخواه جهان بر باد رفت. در آنجا هم مقوله “آزادى” از مقوله “حقوق دموكراتيك- عدالت اجتماعى” براى خلق جدا و در برابر هم قرار داده شد. پيامد آن ثروتمند شدن گروهى كوچك و فقر صدها ميليون انسان از كار درآمده است. عناصرى با سنين سى و چهل در كوتاهترين مدت به ثروتمندترين افراد در جهان تبديل شدند.
فيدل كاسترو در كتاب “زندگى من”، به نقش تبليغات و توجيه براى ترك مواضع سوسياليستى در كوبا پس از فروپاشى شوروى توسط نخست وزير وقت اسپانيا از حزب سوسياليست اشاره مىكند و افشا مىسازد كه چگونه ماريو سوارش مىكوشيده است انقلاب كوبا را منحرف سازد. او نيز جدا ساختن دو آماج “آزادى” و “عدالت اجتماعى” را در مركز توصيههاى خود قرار داده است.
انطباق تئورى عام بر شرايط مشخص و خاص ايران در دوران كنونى، تنها با پايبندى به اسلوب علمى و شناخته شده حزب توده ايران ممكن است. از اين رو بايد بارى ديگر از همه نيروها و تودهاىها خواست، نظر تحليلى خود را درباره اصلىترين تضاد در دوران كنونى در ميان گذاشته و زمينه يك گفتگوى علمى و سازنده را در جنبش تودهاى بگشايند.
بدون هر ترديدى تعيين اصلىترين تضاد در جامعه به عنوان نقطه آغاز انديشه تحليلگر، شرايط ذهنى پديده غيرعادى و استثنايى در جنبش تودهاى، يعنى پديده پراكندگى ديدگاهها را از بين خواهد برد.
در عين حال، سره از ناسره شناخته خواهد شد. آن نيروهايى كه به اسلوب كار علمى حزب توده ايران پايبند نباشند و تجربه موفق براى تعيين سرشت انقلاب بهمن و تعريف آن را به الگو و اسلوب كار خود تبديل نسازند، و پيگيرانه و بدون هر نوع استدلال مستند و استوار بر اسلوب كار علمى و عملى حزب توده ايران، به سياست خود ادامه دهند و براى نمونه مسئله اتحادها را به عمده و مركزىترين مسئله در جنبش تودهاى تبديل و آن را مقدم بر تعيين مستقل سياست تودهاى قلمداد سازند، عملاً بهمثابه مجريان برنامه نيروهاى داخلى و خارجى واپسگرا براى پديد آوردن و تداوم پراكندگى ديدگاهها و مواضع در جنبش تودهاى و حزب آن افشا مىگردند.
اكنون مىتوان به نكتهاى كه در آغاز در ميان گذاشته شد و بررسى آن به ديرتر محول گشت، بازگشت. منظور نكتهاى است در ارتباط با انتقاد علاقمندانى كه خواستار گفتگوى سياسى در جنبش تودهاى هستند و معتقد مىباشند، كه تنها از اين طريق بايد مسائل حل و فصل گردند. پيشتر درونمايه انتقاد در ميان گذاشته شده، مورد تائيد قرار گرفته بود و تكرار آن ضرورى نيست. در عين حال بايد براى بحث سياسى نيز مرز و محدودهاى قايل گشت. اين مرز البته دو گونه است. سياسى و امنيتى. مرز سياسى در آن نقطه قرار دارد، كه كسى بدون استدلال علمى برپايه «جهانبينى و ايدئولوژى حزب» و به طريق اولى بدون تكيه بر تجربه انقلابى حزب و بدون ارايه استدلال درباره نادرستى تجربه گذشته، به طور پيگير خلاف تجربه گذشته حزب عمل كند. بدون استدلال علمى درباره ديدگاه خود، براى نمونه عمده بودن مسئله اتحادها و اولويت آن بر تعيين اصلىترين تضاد، به سياست نادرست اتحادى خود پاى بفشرد و بر انجام آن مصمم باشد و آن را به مورد اجرا بگذارد. در چنين صورتى نمىتوان بحث سياسى را تا ابد ادامه داد. بايد به جستجوى علل چنين شيوهاى پرداخت.
تحميل يك بحث بىكران و فاقد سرانجام به جنبش تودهاى، خود مىتواند يكى از شيوه مورد خواست نيروهاى راستگرا باشد و يا در خدمت آماج آنها قرار گيرد.
يك بار ديگر با روشنى و صراحت پيشنهاد مىشود، بر سر دستور كار يك گفتگوى صميمانه ميان تودهاىها توافق شود. پيشنها “تودهاىها” دو نكته عنوان شده در بالاست. اميد مىرود «تودهاىهاى راستين» اولين پيشقدمان در اين راه باشند.