دوره جدید: مقاله شماره: ۳۳ (۲۳ تیر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
پاسخ به پرسش رفيق عزيز محسن (١) بغرنج است، زيرا چند ﻻيه است. او مي نويسد: فرهاد عزيز، آيا فكر مي كني در انقلاب بهمن حزب پرافتخار ما راست روي كرد، به آزادي هاي اجتماعي كه براي كارگران حكم اكسيژن را دارد بي توجه بود و وقتي زنان فرياد زدند “ما انقلاب نكرديم تا به عقب برگرديم”، پشتيباني ﻻزم را نكرد؟ … بدرود
در اشاره ي كوتاهي به نظر فيلسوف معاصر ايتاليايي كه در كتابي “اشتباه و جنايات” استالين را مورد بررسي پژوهشگرانه قرار مي دهد، ذكر كردم كه به منظور درك بغرنجي و پيچيدگي پديده هاي تاريخي، بايد نخست به اين پرسش پاسخ داد كه “حل كدام تضاد در مرحله مشخص تاريخي” در دستور روز جنبش ترقي خواهي قرار دارد؟
لوزوردو در ارتباط با سياست استالين مساله ي حفظ انقلاب بزرگ اكتبر و كشور نوپاي اتحاد شوروي را ار ديدگاه ماترياليسم تاريخي وظيفه روز مي داند و آن را در مركز بررسي خود قرار مي دهد. او به هيچ وجه به توجيه “جنايات” استالين نمي پردازد كه كمونيست هاي صادق بسياري هم قرباني آن شدند. به سخني ديگر، او دفاع از “استالين” را وظيفه خود نمي داند، بلكه مي كوشد با بررسيِ سويه هاي مختلف “واقعيت”، كليت واقعيت را قابل شناخت و درك سازد.
كوشش در اين سطور بهره بردن از اسلوب به كار گرفته شده توسط لوزورده است، اما مايلم بحث را در ارتباط با بحث روز در جنبش توده اي به پيش ببرم. يعني بحث را با مورد مشخص مطرح در جنبش توده اي مورد بررسي قرار دهم تا سخن به كلي و عام گويي محدود نماند. پيش تر لااقل در دو مقاله در ارتباط با همين پرسش، از نظرات لوزوردو سخن رفته است كه علاقمندان مي توانند به آن ها مراجعه كنند.
ضرورت بررسي مشخص از بحث كنوني ميثان توده اي ها براي پاسخ دادن به پرسش تاريخي رفيق عزيز محسن از اين رو مجاز و مفيد است، زيرا در واقع اكنون نيز جنبش توده اي با اين پرسش روبروست كه سياست علمي- انقلابي حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران براي گذار از ديكتاتوري كه در شعار “جبهه گسترده ي ضد ديكتاتوري” تبلور مي يابد، به چه معناست؟ آيا اين گذار، آن طور كه برخي ها مي پندارند – براي نمونه رفيق جوانرود -، يك “مرحله ي تام وتمام و مستقل” است؟ ويا بايد آن را سويه اي از يك روند يك پارچه تاريخي ارزيابي نمود كه پاسخ به خواست “عدالت اجتماعي” از طريق تعيين “اقتصاد سياسي” اين مرحله،سويه و بخش جداناپذير آن است؟
به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، آيا بايد بازگشت ديكتاتوري ولايي را به جاي ديكتاتوري شاهنشاهي پس از پيروزي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، پديده اي مستقل ارزيابي نمود، و يا بايد آن را پيامد ناتواني انقلاب براي حل مساله ي عدالت اجتماعي و تحقق بخشيدن به اقتصاد سياسي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب ارزيابي كرد؟
پيش از ادامه بررسي براي پاسخ به پرسش پراهميت طرح شده توسط رفيق محسن، مايلم چند كلمه اي درباره ي مقوله ي تعريف «پيچيدگيِ» شرايط بيان كنم. طرح اين نكته از اين رو ضروري است، زيرا پاسخ ماركسيستي- توده اي، برخلاف انديشه ي غيرديالكتيكي كه مضمون پيچيدگي را “كلاف سر در گم” و به گفته زنده ياد طبري “تاريخ را شبي كه در آن تنها اين جا و آن جا چراغي سوسو مي زند” مي پندارد، انديشه ديالكتيكي با چنين وضعي روبرو نيست.
رفيق جوانرود در “پاسخي دوستانه بر «نه بزرگ به ديكتاتوري، فساد و نئوليبراليسم»” نمونه ي گرفتاري در چنين “كلاف سردرگمي” را ارايه مي دهد. او كه يك “جز” از كليت واقعيت را مطلق مي سازد، همان طور كه نشان داده خواهد شد، به امكان شناخت ساختار و مضمون «پيچيدگي» دست نمي يابد و راه خروج از آن را ترسيم نمي كند. به اين نكته بازمي گردم (٢).
شناخت برپايه علم ديالكتيك ماترياليستي هيچ معناي ديگري ندارد جز اين معنا كه براي شناخت و درك پديده ي نشناخته، بايد اجزاي آن را يك به يك مورد بررسي قرار داد. اشتباهي كه نبايد به آن دچار شد، اين اشتباه است، كه نبايد سويه ي مورد بررسي لحظه را كه بسيار هم عمده است، مطلق نمود و رابطه آن را با ديگر سويه ها از مدنظر دور داشت. نبايد ارزيابي از پديده را محدود به يك يا چند سويه از واقعيت نمود، بلكه بايد پس از شناخت همه جزها، “كليت” واقعيت را در روند تاريخي در جريان – ماترياليسم ديالكتيك – مورد بررسي قرار داد!
به اين منظور بايد رابطه ي سوي هاي مختلف پديده را با يكديگر همان قدر در بررسي مورد توجه قرار داد كه رابطه كليت پديده را با محيط پيرامون در بررسي منظور داشت! لوزوردو با به كار بردن اين اسلوب ديالكتيكي به بررسي “اشتباه و جنايات استالين” مى پردازد. او ضمن آموختن از اشتباه در ارتباط با نقض آزادى حق بيان و ابرازنظر در جامعه سوسياليستي كه از درون آزادى هاي بورژوازي فراروئيد است، و قلهي رشد تاريخي مدنيت جامعهي انساني را متبلور مي سازد، به رد مستدل تـز “استالينيسم” مى پردازد كه به ابزار تبليغات ضدكمونيستي در نبرد طبقاتي ارتجاع تبديل شده است!
پس از اين مقدمه ي طولاني، اما ضروري بازگرديم به بحث اصلي!
انقلاب ملي- دموكراتيك بهمن ٥٧ و تضادهاي حل نشده
براي پاسخ به اين پرسش كه آيا حزب توده ايران در پس انقلاب بهمن دچار راست روي شد و يا اكنون دچار آن است، بايد از تعريف مضمون انقلاب بهمن آغاز كرد.
حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، انقلاب بهمن را “انقلاب ملي- دموكراتيك” تعريف مي كند. انقلابي كه بايد دو تضاد تاريخي ميان خلق و ارتجاع داخلي و ميان خلق و امپرياليسم را حل كرده، راه ترقي و فرازمندي همه جانبه ايران را بگشايد. به سخني ديگر، حزب توده ايران برنامهي استراتژيك و تاكتيكي خود را متوجه تحقق بخشيدن به مضمون انقلاب تنظيم كرده و مي كند.
حزب طبقه كارگر ايران، مضمون، و يا دستور كار انقلاب را حل مساله آزادي و دمكراسي- عدالت اجتماعي (حقوق دموكراتيك) و حل وابستگي اقتصادي- سياسي ايران به امپرياليسم اعلام مي كند. اين آماج ها تنها هنگامي به واقعيت تبديل مي شود، هنگامي كه راه رشد جامعه از طيِ مسير وابستگيِ اقتصادي به اقتصاد سياسي امپرياليستي طفره رود. هدفي كه تنها با انتخاب راه رشد ملي- دموكراتيك قابل دسترسي است! به مساله ى اهميت حضور فعال و پرابتكار انديشه انقلابي در طي اين سالها براي توضيح مواضع حزب توده ايران پيشتر سخن رفته است. امري كه به تثبيت اصلهاي ٤٤ و ٤٣ قانون اساسي و بند ج و دال براي پايان بخشيدن به بزرگ زمينداري و بقاياي نظام فئودالي نايل شد، بدون آن كه نمايندگان طبقه كارگر در ارگانهاي مصوبه حضور و يا اكثريت داشته باشند.
بدين ترتيب، چگونگي حل مشخص وظيفههاي تاريخي پيش گفته به منظور حل تضادهاي ميان خلق و ارتجاع داخل و خارج بيان شد. اين تعريفي همه جانبه ي است كه برپايه آن، بايد مضمون برنامهي استراتژيك و تاكتيكي حزب توده ايران تنظيم و به مورد اجرا گذاشته شود.
جايگزيني براي چنين ارزيابي مبتني بر علم ماترياليسم تاريخي و متكي به اسلوب ديالكتيك ماترياليستي وجود ندارد. هيچ كس نيز تا كنون به طور جدي و مستند جايگزين ديگري براي حل تضادهاي ذكر شده ارايه نكرده است – چرا كرده است، اما مستدل و مبتني بر انديشه ماركسيستي- تودهاي نيست!
سرگرداني ساليان دراز چپ غيرماركسيست- تودهاي و راست دموكرات ميهن دوست از قبيل “اصلاح طلبان” و ناتواني براي تجهيز توده ها براي گذار انقلابي از شرايط ديكتاتوري نيز پيامد بي توجهي به كليت واقعيت و ناتواني براي ارايه جايگزين واقع بينانه براي اقتصاد سياسي نئوليبرال حاكم است.
براي نمونه، رفيق جوانرود در پاسخ اخير خود كه با آن اشاره شد، با جدا سازي ميان روند مبارزهي ضد ديكتاتوري و مبارزه براي ارايه ي اقتصاد سياسي مرحلهي ملي- دموكراتيك انقلاب، به تقسيم ارادهگرايانهى اين مرحله فرازمندي جامعه ايراني و نفي وحدت وظايف دموكراتيك و سياسي- سوسياليستي ناشي از آن براي مبارزان دست مي زند و اصل “كليت” پديده را كه حقيقت است، زير پا مي گذارد. جوانرود با توصيف ظاهر بخشي از واقعيتِ نبرد طبقاتي در ايران – مساله ي انتخابات – و مطلق سازي آن به مثابه تنها وظيفه حزب توده ايران، امكان استحاله رژيم ديكتاتوري را پذيرا مي شود و در عمل، به نفي ضرورت مبارزه براي به ثمر و سرانجام رساندن انقلاب بهمن ٥٧ مردم ايران مي پردازد. او اين مبارزه را وظيفه ي «مرحله آتي» دانسته كه گويا حل آن در آيندهي مبهمي عملي خواهد شد، كه براي رسيدن به ايستگاه آن بايد به بيان لنين در كوپه ي قطار در انتظار نشست!
توسط او و هم فكران، تجربه انقلاب بهمن به مثابه ي يك روند واحد درك نمي شود. درك نمي شود كه اصل هاي ٤٤ و ٤٣ قانون اساسي و مبارزه عليه رژيم ديكتاتوري سلطنتي در رابطه ي تنگ ديالكتيكي، در به هم تنيدگي ديالكتيكي در نبرد براي راه رشد اجتماعي قرار دارند. شكست انقلاب اما چنين رابطه را ميان دو عنصر آزادي و عدالت اجتماعي قابل شناخت و درك مي سازد!
با چنين ارزيابي غيرماركسيستي- توده اي از يك جز و ظاهرامر آن و محدود ساختن ارزيابي تنها به يك سويه از كليت واقعيت نبرد طبقاتي در جامعه، كه جوانرود و ديگران آن را با جسارت و خروش يك رود جوان در بلندي ها «مشي توده اي» نيز مي نامند، سقوط او و هم فكرانش در درّهي دنباله روي از لايه اي از حاكميت قانونمند است. آن هايي كه از “مانيفست حزب كمونيست” تنها به مطالعه ي بخش توضيح دستاوردهاي صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري قناعت مي كنند، لزوماً خواهند پنداشت كه بانيان سوسياليسم علمي، مداح نظام سرمايهداري هستند! طرح مواضع پيش گفته در سخنان جوانرود با ارايه نقل قول از مقاله ي او، در نوشتاري جداگانه به اثبات رسانده خواهد شد. در نوشتار پيش و در توضيح مضمون نبرد رهايي بخش كنوني در ايران (١) نيز در اين زمينه برخي از نكات گفته شده است.
اشتباه هاي حزب توده ايران!
بايد اميدوار بود كه با آنچه گفته شد، سرشت علمي خطمشي انقلابي حزب توده ايران، حزب طبقه ي كارگر ايران قابل شناخت و درك باشد. به سخني ديگر، قابل شناخت است كه در تحليل حزب طبقه ي كارگر ايران جايي براي جپ و يا راستروي وجود ندارد. اين اما به اين معنا نيست كه در عملكرد وقوع اشتباه ممكن نيست! تعيين اين اشتباه هاي احتمالي وظيفه ي فردي نيست. بايد چنين بررسي پژوهشگرانه را وظيفهي كميسيون مسئوليتداري دانست كه در آن تاريخشناسان ماركسيست- تودهاي نيز شركت داشته باشند. اما البته مي تواند و مجاز است كه هر فرد تودهاي نيز نظر خود را بيان دارد. نظري كه آن هنگام از وزني شايسته برخوردار است كه به اسلوب ديالكتيكي پايبند باشد. به سخني ديگر پايبند باشد به بررسي همه ي سويه هاي پديده در روند تاريخي تغيير و رشد آن. ارتباط دروني سويهها و رابطهي آن با محيط پيرامون عنصر پراهميت ديگري را در اسلوب بررسي تشكيل مي دهد.
براي نمونه نكتهاي را كه رفيق جوانرود نيز آن را براي مستدل ساختن نظر خود به كار مي گيرد، مورد توجه و كالبد شكافي قرار دهيم. او بهكار بردن عنوان «دمكراتهاي انقلابي» توسط حزب توده ايران را براي توصيف برخي از مسلمانان مبارز، نادرست و سندِ “اشتباه” سياست حزب ارزيابي مي كند.
چنين ارزيابي از اين رو بر پايه انديشه ي ماترياليسم تاريخي قرار ندارد و متكي به اسلوب ديالكتيك ماترياليستي نيست، زيرا مضمون «دموكرات هاي انقلابي» بهمثابه ي يك “روند” درك نمي شود. مضموني از آغاز تا پايان و پيروزي ضد انقلاب، ثابت تصور مي شود. همه ي سويه هاي آن مورد توجه قرار داده نمي شود، علل بي محتوا شدن مضمون آن در طول رشد روند تاريخي پيروزي ضد انقلاب در دوران پس از انقلاب بهمن از مدنظر دور مي ماند، به اين نكته باور ندارد كه يورش به حزب توده ايران در پايان نابودي فيزيكي چنين شخصيتها و استحاله و يا كنار رانده شدن شخصيتهاي ديگر اجرا شد. در اين روند، سرنوشت زنده ياد آيتالله منتظري و حصر طولاني او نمونهوار است.
اين برداشت در عين حال نمي گويد كه تعريف موضع آيتالله طالقاني و منتظري و ديگران را بايد چه ناميد؟ توطئه ي ترورها و خانه نشين ساختن مبارزان صديق مذهبي در روند بي محتوا كردن مضمون تعريف تاريخي “دموكراتهاي انقلابي” چه نقشي ايفا كرده است؟ اين برداشت، اين سويه ي پراهميت از واقعيت مبارزه ي نظري- عملكردي حزب توده ايران را در ابرازنظر خود منظور نمي كند كه با چه دقت و موشكافي به توضيح مداوم خطر ضد انقلاب و رشد نيروهاي “راستگرا” پرداخت و خطر ادامه جنگ با عراق را براي روند رشد انقلاب گوشزد نمود و آن را به سود ارتجاع داخلي و خارجي ارزيابي نمود. براي نمونه جايگاه اعلاميه پراهميت ارديبهشت ٦٠ حزب توده ايران، در ارتباط با تهي شدن مضمون تعريف “دمكراتهاي انقلابي” در برداشت نقشي ايفا نمي كند. كوشش فعال و پرابتكار حزب توده ايران براي حفظ مضمون تعريف “دموكراتهاي انقلابي” در ارزيابي يك سويه جايي ندارد.
بي ترديد يك كميسون مسئوليتدار حزبي، بهمنظور ارزيابي از سياست علميِ حزب توده ايران پس از پيروزي انقلاب بهمن سويههاي ديگر و بيشتري را براي پاسخ به “اشتباه”هاي احتمالي حزب توده ايران در اين دوران مورد توجه قرار خواهد داد. ذكر نكات ديگر در اين سطور، سخن را بيشتر به درازا مي كشاند.
رفيق عزيز محسن و ديگر رفقاي توده ا ي و هوادار حزب طبقه ي كارگر ايران، من بهعنوان يك مسئول توده اي جانبدار و پايبند به مصالح عاليه ي حزب توده ايران،سياست علميِ حزب را پس از پيروزي انقلاب بهمن، سياست تهي از راست و چپ روي ارزيابي مي كنم. اين به اين معنا نيست كه وجود اين يا آن “اشتباه” را در سياست حزب و توده اي ها در عمل نفي كنم – ازجمله اشتباه شخص خودم -، بلكه ترديد ندارم كه طرح مداوم اين بحثها هدف انحراف سياست علميِ كنوني حزب را دنبال مي كند. هدف آن ممانعت از رشد و تكميل سياست انقلابي- علميِ حزب است كه به طور قانونمند بايد در روشنگري درباره ي “اقتصاد سياسي” مرحله ي ملي- دموكراتيك انقلاب تبلور يابد و فرارويد. يعني طرح ضرورت احياي دستاوردهاي تاريخي انقلاب بزرك بهمن ٥٧ مردم ميهن به وظيفه ي عمده ي روشنگري- تبليغي حزب طبقهي كارگر ايران بدل شود. آنها مي خواهند اشتباههاي احتمالي را به ابزار “كامپاينِ” ضد تودهاي بدل سازند، همانطور كه مداحان امپرياليسم مي خواهند “اشتباه و جنايات استالين” را “نظم طبيعي” سوسياليسم و كمونيسم بنمايند و از اين رو آن را “استالينيسم” مي نامند.
همين نقش را ناميدن زنده ياد احسان طبري به عنوان “گاليه” و تكرار “توبه، شكستن، تسليم و شوهاي تلويزيوني” ايفا مي كند. مسكوت گذاشتن اشعار زندان احسان طبري، به ابزار نفي نقش “بابك وار” آموزگار چند نسل از تودهاي ها و رفيقان ديگر حزبي است كه خون به چهره ماليدند تا همانند «درخت ايستاده بميرند»!
به طور قطع كميسيوني كه از آن سخن رفت، با جمع آوري همه اسناد حزبي – آنطور كه زنده ياد رفيق رحمان هاتفي دربارهي تاريخ چهل ساله ي حزب طبقه كارگر انجام داد– نشان خواهد داد كه عمدهترين نيروي مدافع آزاديهاي دموكراتيك و قانوني فردي و اجتماعي حزب توده ايران بوده و است! حزب توده ايران از جنبش رهاييبخش و تساويطلب زنان ميهن ما براي تساوي حقوق و تثبيت جايگاه آن در جامعه، وسيعترين و مستدلترين دفاع و جانبداري را بهعمل آورده است.
آنچه كه مي توان به درستي مطرح ساخت، اين نكته است كه حزب طبقه ي كارگر با پايداري بر سياست مستقل و مستدل خود، به راههاي بي سرانجامي گام نگذاشت كه اين يا آن جريان چه بسا صادقانه مطرح ساختند. حفظ آزادي هاي به دست آمده در انقلاب بهمن، تنها با تعميق انقلاب و فرارويدن آن به مرحله تغييرات اقتصادي- اجتماعي ممكن مي شد و نه از طريق گامهايي كه در عمل به سود ارتجاع راست پايان يافت. اين انديشه اكنون هم خواستار جدا ساختن مقوله “آزادي” و “عدالت اجتماعي” است.
اين انديشه، همانطور كه با بررسي نظرات رفيق جوانرو نيز قابل شناخت است، نتوانست و نخواهد توانست درستي و واقعبيني تـز خود را براي جدا ساختن وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران به اثبات برساند. پيامد پاره كردن وظيفهي دموكراتيك و سوسياليستي، تبديل نمودن حزب طبقه كارگر ايران به جريان سوسيال دموكرات خواهد بود كه شكست سياست آن در جهان انكارناپذير است. رفيق عزيز سيامك در اينباره مقاله هاي آموزندهاي ارايه نموده است.
—
نشانی اینترنتی مقاله: https://tudehiha.org/fa/3872
—
١- نگاه شود به انقلاب ملي- دموكراتيك، مضمون نبرد رهايي بخش كنوني در ايران- برنامه ي حداقل كارگري- جمع بندي از بحث ها – شماره ٩٦/٣١ تير ٩٦-https://tudehiha.org/fa/3845
٢- نويدنو ١٥ خرداد ١٣٩٦
فرهاد عزیز از جواب مستدل شما سپاسگزارم گوئی زنده یاد هوشنگ ناظمی استدلال میکند ” گفتم که الف گفت دگر هیچ مگوی .. در خانه اگر کس است یک حرف بس است” بدرود
سلام
فرهاد عزیز عالی بود.درمورد مقاله اخیر نامه مردم ؛ برای آگاهی کارگران چه باید کرد؛ نکات مبهمی برایمان وجود دارد که نیاز به توضیح وحلاجی شما بزرگان دارد.آیا در شرایط امروزی نقش ورسالت طبقه کارگر بی رنگ شده. ویا آنرا محدود وخنثی نموده اند. آیا این انقلابیون حرفه ای پس از تغییر جهان مجموعه ای همگرا خواهند بود؟ و یا هرگدام بنا بر توانش به دنبال حق وتوی دیگر ؛ اگر چنین بدبینانه سخن میگویم به آن دلیل است که تحولات قرار است از بالا بدون دخالت پایین دستی ها صورت پذیرد. ممنون خواهم شد که مرا در فهم مطلب یاری رسانید.
با تشکر فراوان از رفیق فرهاد که با احترام به فرهنگ توده ای همچنان پافشاری می کنند که از جواب “نه” و “بله” گفتن به پرسشها پرهیز کنند و به ما عادت بدهند که جزئیات را در کل ببینیم و بدین ترتیب به دام تقلیل گرایان عوام فریب نیافتیم.