انقلاب ملی- دمكراتیك زاییده كدام تضادها است؟

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ۱۰ ( ۲۲ فروردین ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5398

 

رفیق گرامی جوانرود در مقاله ی “نه چپ روی، بلكه واقع بینی” كه در “مهر” انتشار یافت (مهر ١٣٩٦)درباره ی مضمون انقلاب ملی- دمكراتیك پرسش شایان توجهی را در صفحه ٤ مقاله (١)‌ مطرح می سازد.گرچه در این زمینه اخیراً در توده ای ها سخن ها مطرح شده است، اما از آن جا كه می تواند این پرسش را كه رفیق ا. امید نیز اخیراً مورد نظر داشته باشد، هنگامی كه موضع رفیق جوانرود را مورد تایید قرار داد،بررسی دوباره و مشخص نظر رفیق جوانرود سودمند است.

رفیق جوانرود برای پاسخ به پرسش درباره ی مضمون انقلاب ملی- دمكراتیك كه زاییده تضادهای حاكم بركشوری است كه در این مرحله قرار دارد، اسلوب غیرماركسیستی- غیرتوده ای را به كار می گیرد. او نمیپرسد كدام تضادها را باید مرحله ی ملی- دمكراتیك انقلاب “حل” كند؟ تا سرشت انقلاب و وظایف آن تعریفشود، بلكه از «رفقای نویدنو و رفیق عاصمی» می پرسد «آیا دو انقلاب ملی دمكراتیك بهمن ٥٧ و انقلاب ملیدمكراتیك در پیش شبیه یكدیگرند؟»

با اسلوب یافتن اشتراك و تفاوت ها، اگاهانه و یا ناآگاهانه، مضمون علمی دو انقلاب كه در اسناد تاریخی حزبتوده ایران تعریف شده است، مورد تجدیدنظر قرار می گیرد. سرشت «نوین» كه این اسلوب برای انقلاب پیشرو می پندارد، مستدل نیست. توجیه ی غیرمنطقی برای تجدیدنظر طلبی در تعریف علمی است.

پاسخ به پرسش «شبیه» بودن دو انقلاب، البته «شبیه» هم نیستند است! اما هر دو بایستی تضاد میان مردم ودیكتاتوری و تضاد مردم با اقتصاد سیاسی نظام حاكم را “حل” كنند. این دو تضاد و حل آن سرشت انقلاب راتشكیل می دهد. تعریف “مضمون” ملی- دمكراتیك، بیان سرشت انقلاب است! و نه «شكل» بروز این تضاد هادر دو انقلاب كه متفاوت است. لذا پرسش درباره ی «شبیه» بودن تنها به ظاهر امر می پردازد.

اندیشه كه گرفتار “شكل” است، و “مضمون” انقلاب را نمی بیند، “مضمون” اختلاف سران رژیم را با امپریالیسم در ایرانِ جمهوری اسلامی درك نمی كند. بی جهت هم نیست كه موضع سران رژیم ولایی نوعی مبارزه «ضدامپریالیستی» ارزیابی شود. غارت منابع ملی و استثمار خشن نیروی كار زحمتكشان میهن ما كه پیامد برنامه خصوصی سازی و آزاد سازی دیكته شده امپریالیستی است، هنگام بررسی اختلاف میان غارتگران داخلی و خارجی برای درك “مضمون مشترك” و مورد توافق آن ها به حساب آورده نشود. آن را ناشی از دعوا بر سر منافع و نفوذ هر دو گروه غارتگران، بر سر سهم ارزیابی نشود. به “مضمون” نظام اقتصاد سیاسی در دو صحنه دعوا نگاه نشود و هم خوانی آن را با یكدیگر از مدنظر دور شود ووو. پیش تر در این زمینه سخن رفته است.

بدون تردید توجه به “ظاهر امر” دو انقلاب و تفاوت های آن ضروری است. برای نمونه می توان جنبش رهایی خواهی زنان علیه حجاب اجباری – پدیده ای كه در جریان انقلاب بهمن وجود نداشت -، زنان میهن مارا به نیروی بسیار بزرگ و فعالی در انقلاب پیش رو بدل سازد. علائم شادی آور و تهییج كننده این پدیده هم اكنون انكار ناپذیر است و نمونه های مثبت و همچنین منفی از این قبیل، بیش از این است. برای مثال تبلیغات مذهب ارتجاعی به عنوان عنصر سركوب گرانه برای نظام سرمایه داری كنونی – ما با چنین پدیده ای در آن زمان روبرو نبودیم.

باوجود تفاوت های ناشی از جنبه های مشخص پدیده های برشمرده شده، نقش زحمتكشان و وسعت و كیفیت شركت آن ها در انقلاب پیش رو همانقدر تعیین كننده خواهد بود كه در انقلاب بهمن ٥٧ بود. زیرا فعالیت اعتراضی- اعتصابی طبقه كارگر “مضمون” نظام سرمایه دارنه حاكم و وابسته به اقتصاد سیاسی امپریالیستی را مورد یورش قرار می دهد. همان طور كه اعتصاب های كارگران صنعت نفت در آن دوره، میخ آخر را به تابوت رژیم سلطنتی كوبید.

اهمیت درك سرست میهنی منافع طبقه كارگر علیه رژیم دیكتاتوری ولایی توسط همه ی نیروهای خواستار گذار از دیكتاتوری، در این امر نهفته است كه با حل تضاد میان اقتصاد سیاسی نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی در جریان نبرد طبقاتی كارگران میهن ما، راه حل مشترك هر دو تضاد حاكم بر جامعه –پیوند مبارزه ی دمكراتیك- صنفی با سیاسی- ملی- طبقاتی -، شفاف و برای توده ها قابل درك می شود.

شناخته می شود كه “مضمون” ملی- دمكراتیك انقلاب پیش رو از وحدت دو عنصر “ملی” و “دمكراتیك” برخوردار است. به سخنی دیگر، طبقه كارگر ایران با مبارزه صنفی برای حفظ منافع خود – كه مبارزه ای دمكراتیك است -، هم زمان از منافع سیاسی و میهنی مردم میهن ما – كه مبارزه ای ضدامپریالیستی است -،دفاع می كند.

وحدت میان نبرد طبقاتی طبقه كارگر با نبرد طبقاتی “كلیت” طبقات زیر فشار در جامعه ایرانی كنونی شناخته می شود.

ضرورت دفاع از مبارزات طبقه كارگر، مبارزات زحمتكشان یدی و فكری توسط همه ی میهن دوستان تا درون لایه های از حاكمیت مستدل می گردد. برای اصلاح طلبان خجول هم نادرستی دنبال كردن برنامه نئولیبرال دیكته شده سازمان های مالی امپریالیستی شفاف می شود و سرشت ضد مردمی و ضد ملی آن توسط آن ها درك می گردد. از این طریق جانبداری فعال از منافع و مبارزه ی اعتصابی گسترش یابنده كارگران ایران توسط نیروهای میهن دوست مستدل می گردد.

رفیق جوانرود كه به درستی و از «قول رفیق طبری» بر ضرورت «كشف قوانین خاص آن [انقلاب ملی-دمكراتیك] در كنار مفاهیم عام ماركسیسم- لنینیسم» انگشت می گذارد و چنین خواستی را مطرح می كند كه تحقق بخشیدن به آن «بعهده حزب پیشاهنگ طبقه كارگر است»، با طرح “شكل” و تفاوت ها در دو انقلاب،راه را بر اندیشه می بندند به عمق درك “مضمون” دو انقلاب نایل شود و دیالكتیك مشخص “شكل و مضمون” را در پدیده مورد نظر دریابد.

بی جهت هم نیست كه او به جای استدلال مستقیم برای برداشت خود، به نفی اصل «جدایی ناپذیری» مقولات آزادی و عدالت اجتماعی كه مصوبه ششمین كنگره ی حزب توده ایران است، چنگ می زند. او، گویا نادرست بودن این «جدایی ناپذیری» را به ثبوت نمی رساند، بلكه بحث را به سوی دعوای شیعه و سنی، میان رهبری حزب در زمان انقلاب ٥٧ و كنونی منحرف می كند.

هنگامی كه گفته می شود باید برای رشد آگاهی اجتماعی نسبت به جایگاه مبارزات طبقه كارگر در مبارزه ی روشنگرانه- تبلیغی سخن گفت و آن را شكافت و مستدل نمود، انگشت بر این ضرورت تنها برای ارتقای سطح آگاهی طبقه كارگر ایران گذاشته نمی شود. زحمتكشان یدی و فكری در ایران از سطح بسیار بالای آگاهی اجتماعی برخوردار هستند. از این رو نیز مبارزه با برنامه دیكته شده ی نئولیبرالیسم در صدر خواست آن هاقرار دارد – نگاه شود به دو مقاله ١٤ فروردین در نامه مردم كه فاكت های این دو صحنه ی مبارزاتی را نزد كارگران و معلمان كشور توصیف می كند (٢)..

همه اعتصابیون كارگری خواستار بازگرداندن ثروت های خصوصی سازی شده ی مردم هستند. معلمان ایران نیز علیه خصوصی سازی فرهنگ كشور قد علم كرده اند. این مبارزه علیه زیربنای نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی است كه ایرانِ جمهوری اسلامی همانقدر در چنگال آن گرفتار است كه رژیم سلطنتی گرفتار بود. تعمیق وابستگی نواستعماری میهن ما پیامد آن اقتصاد سیاسی و هم این اقتصاد سیاسی است. وابستگی اقتصادیی كه در طول زمان تتمه ی به اصطلاح “استقلال” سیاسی جمهوری اسلامی را نیز برباد خواهد داد! نمونه یونان را باید مداوم در پیش چشم ذهن داشت!

ضرورت توضیح روشنگرانه درباره ی ایجاد پیوند میان خواست ها و منافع زحمتكشان یدی و فكری در میهنما، به منظور درك این واقعیت وجود دارد كه گرچه مبارزه علیه زیربنای نظام سرمایه داری وابسته ی حاكمدر ظاهر خواست زحمتكشان است، اما به علت سرشت آن در مرحله ملی– دمكراتیك انقلاب، نقشی میهنی ورهایی بخش نیز داراست.

از این رو نیز مبارزه ی طبقه كارگر برای منافع خود، مبارزه برای منافع كل جامعه و همه ی میهن دوستان است. از این رو جانبداری فعال از این منافع و مبارزه ی اعتصابی گسترش یابنده كارگران ایران توسط همه ی نیروهای خواستار آزادی، دفاع از منافع همه مردم و میهن دوستان و منافع ملی ایران است.

رفیق جوانرود و رفقای دیگری نیز هنوز تردیدهایی دارند كه گویا انقلاب پیش رو باید خواست “آزادی” را با حذف دیكتاتوری ولایی به ثمر برساند و سپس به مبارزه برای تغییر نظام اقتصادی بپردازد، تا گویا«مرحله»ای بودن انقلاب سیاسی و اقتصادی صدمه ای نخورد! واقعیت دو گام متفاوت “تخریب” و “نوسازی”در تغییرات اجتماعی، گذار از دو پله ی متفاوت است، اما برای گذار از آن عزم روشن و «بپاخواستن» یكی است!

این رفقا و برخی از مسئولان توده ای نیز “شكل” تغییرات را مطرح می سازند و “مضمون” آن را از مد نظردور می دارند. آن ها به پراتیك انقلابی واقعاً موجود در حوادث جاری در ایران بی توجه اند كه حزب توده ایران شرایط حاكم بر آن را مشابه سال های ٥٥ و ٥٦ ارزیابی می كند.

این رفقا به تز سوم ماركس درباره ی فویرباخ بی توجه اند كه می گوید: «تطابق تغییر اوضاع و فعالیت انسانی می تواند فقط به مثابه پراتیك انقلابی بررسی گردد و تعقلاً درك شود.» (ترجمه زنده یاد پورهرمزان)

به نظر می رسد، رفقای پیش گفته و همه ی توده ای ها و برخی از مسئولین حزبی، بدون پاسخ به پرسش پراهمیت اصلی درباره ی ویژگی سیاست مستقل حزب طبقه كارگر ایران، از گرداب های بر سر راه خلاصی نیابند.

٢٠ فروردین ١٣٩٧


نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5398

……

  • رفیق جوانرود می نویسد: «اگر درك نگارنده از مواضع رفقای نویدنو و رفیق عاصمی درست باشد، سوال این است كه آیا این دو انقلاب ملی دمكراتیك بهمن ٥٧ و انقلاب ملی دمكراتیك در پیش رو شبیه یكدیگرند؟ آیا رژیم ولایت فقیه با حاكمیت جمهوری اسلامی و نظام اقتصادی آن، همانند رژیم شاه وابسته به امپریالیزم است؟[همانندی تنها شكل را مطرح می كند!] آیا جمهوری اسلامی یا جناح حاكمیتی آن، از رویكرد سرمایه دارانه وابستگی به امپریالیسم و نهادهای [صندوق بین المللی پول و بانك جهانی؟] آن پیروی می كنند؟ [نمی كنند؟]وقتی پاسخ همه ابهام ها بطور خلاصه در “زیرساخت ضد مردمی” داده شده باشد، این پاسخ تا چه حد باواقعیت ایران انطباق دارد؟ [رفیق جوانرود زیر ساخت ها را برنمی شمرد و جایگاه آن ها را در هستی اقتصادی- اجتماعی ایران و در بحران عمومی حاكم بر آن تعیین نمی كند!]» او چنین ادامه می دهد:

«نگارنده در پاسخ این سوال معتقد است این دو انقلاب با یكدیگر شباهت ها و تفاوت های [شكلی؟] جدی دارند،تفاوت هایی كه از جنس مقولات منطقی- تاریخی (هستند)» [«مقولات منطقی- تاریخی» بیانی انتزاعی است،انتزاعی تو خالی است، درك نشده است! پس اجرای برنامه ی دیكته شده ی خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی كه با “حكم حكومتی” غیرقانونی خامنه ی به برنامه رسمی دولتی برای ایران بدل شده است، مقوله ای «منطقی- تاریخی» است، یك “مشیت الهی” است كه به آن امروزه “الزامات جهانی سازی” نام داده اند. آیا حتی چنین تعریفی را در تایید شرایط حاكم، نباید تعریفی پوزیتویستی و گامی علیه منافع مردم و منافع ملی ایران ارزیابی نمود كه صحنه ی تبلیغاتی را نزد “چپ” های غیرماركسیست تشكیل می دهد؟ “اخبار روز” پراست از این نظرها. انتشار نظر متقابل در آن اما ممنوع است، زیرا «تبلیع برای حزب توده ایران» ارزیابی می شود!] .

رفیق جوانروز در ارتباط با شباهت دو انقلاب ٥٧ و در پیش رو چنین ادامه می دهد:

«آنها در عین حفظ اشتراك منطقی انقلاب های ملی دمكراتیك [؟]، خود ویژگی هایی دارند، حشو و زواندی دارند كه آنها را مشخص و از یكدیگر متمایز می كند. ..»! [بحث درباره ی مضمون مرحله ی ملی- دمكراتیك و نه «متمایز» بودن پدیده ی شكل حل تضاد ها در مضمون است!]

http://10mehr.com/print/2925

٢- دو مقاله ی در نامه مردم با عنوان های “مبارزة جنبش كارگری- سندیكایی بر ضد سیاست های رژیم و به خاطر تامین امنیت شغلی و احیای حقوق سندیكایی” و “فرهنگیان كشور ومبارزه با خصوصی سازی آموزش”با توانایی در ارایه فاكت ها، مضمون مبارزه ی صنفی- دمكراتیك و سیاسی- ملی- طبقاتی زحمتكشان یدی وفكری را علیه برنامه دیكته شده ی اقتصاد سیاسی امپریالیستی قابل شناخت می سازد.

اندیشه در هر دو مقاله اما قادر به شناخت مضمون مبارزه ی صنفی- دمكراتیك و سیاسی- سوسیالیستی زحمتكشان یدی و فكری به مثابه «پراتیك انقلابی» در نبرد طبقاتی جاری در ایران نمی گردد. سكوت غیرضروری درباره ی واقعیت ژرفش نبرد طبقاتی در ایران در شرایط كنونی در هر دو مقاله با ارزیابیوضع كشور كه توسط حزب توده ایران مشابه سال های ٥٥ و ٥٦ اعلام شده و همچنین با مصوبه ششمین كنگره ی حزب توده ایران درباره ی ضرورت نشان دادن «پیوند» میان مبارزه صنفی و سیاسی- طبقاتی درتضاد قرار می گیرد.

انگار اندیشه ی نویسنده مقاله در برابر یك دیوار نامرعی در درك پیوند مبارزه ی اتحادی و سیاسی از حركت باز ایستاده است. چرا نباید اندیشه از دیوار نامرعی عبور كند؟ چرا باید اندیشه بر «پراتیك انقلابی»زحمتكشان یدی و فكری ایران چشم ببندد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *