عدالت
سخنرانی رفيق کيانوری، دبير کميته مرکزی حزب تودۀ ايران در کنفرانس علمی در بارۀ انقلاب اکتبر و جنبش رهايیبخش خلقهای آسيا، آفريقا و آمريکای لاتين منعقده در باکو
از کميته شوروی همدردی با خلقهای آسيا و آفريقا و آمريکای لاتين و آکادمی علوم آذربايجان شوروی به مناسبت دعوتی که از ما برای شرکت در اين کنفرانس علمی به عمل آمده است، سپاسگزاريم و اين ابتکار را تبريک میگوييم که برای برگزاری اين کنفرانس شهر باکو برگزيده شده است- شهری که در آن به ابتکار لنين کبير در سال ۱٩۲۰ اولين کنگره ملل ستمديده شرق با شرکت نمايندگان چهل کشور و از آنجمله نمايندگان ميهن ما ايران تشکيل گرديد، کنگرهای که مبدأ تحولات شگرف فکری و اجتماعی در اين کشورها بود.
رفقا و دوستان گرامی!
سخن گفتن در باره تأثير انقلاب کبير اکتبر در رشد جنبشهای رهايیبخش ملی کاری است بس آسان و در عين حال بسيار دشوار. آسان است از اين جهت که هزاران هزار واقعيت چشمگير تاريخی، که حتا بزرگترين دروغپردازان دنيای سرمايهداری توانايی پوشاندن آن را ندارند، در تأييد آن وجود دارد و احتياجی به کاوش نيست. دشواری بسيار در آنست که چگونه میتوان اين حماسه عظيم تاريخی را در يک سخنرانی کوتاه فشرده کرد. از اين جهت با تأييد کامل گزارش رفيق علیاف عضور مشاور بوروی سياسی حزب کمونيست اتحاد شوروی و دبيراول حزب کمونيست آذربايجان شوروی، ضمن يک يادآوری کوتاه در باره تأثير جهانشمول انقلاب کبير سوسياليستی اکبتر ما کوشش میکنيم بحث خود را در چهارچوب تأثير اين انقلاب در رشد جنبش رهايیبخش ملی ميهنمان ايران نگه داريم.
انقلاب کبير اکتبر آغاز آزادی قطعی و نهايی ملل محروم
انقلاب اکتبر عظيمترين نبرد بين کار و سرمايه است که در آن، کار برای اولين بار پيروزی تاريخی به دست آورد و با اين پيروزی اولين سنگ بنای تحول نوين، تحول سوسياليستی جامعه بشری را کار گذاشت.
گرچه انقلاب کبير اکتبر در کشور روسيه انجام گرفت و تنها در اين کشور به تغيير رژيم اجتماعی موفق گرديد، ولی دامنه تأثير آن تنها به اين کشور محدود نگرديد. فروريختن پايههای حاکميت سرمايه و شيوههای کهنهتر توليدی در کشور عظيمی مانند روسيه، تمام بنای جهان کهنه را به لرزه درآورد و به ثبات چندين هزار ساله جامعه طبقاتی پايان بخشيد و با آن دوران نوينی در تکامل دنيای مستعمرات و نيمه مستعمرات آغاز گرديد.
مدتها پيش از انقلاب اکتبر جريان تسلط غارتگرانه قدرتهای امپرياليستی بر جهان پايان يافته و زنجير اسارت امپرياليستی بر دست و پای ملل کشورهای مستعمره و نيمه مستعمره افکنده شده بود. هر چند يک بار غارتگران برای تجديد تقسيم اين منابع عظيم ثروت و بهرهکشی به جان هم میافتادند، ولی سرانجام اين برخورد، تنها به تغيير گروه غارتگر میانجاميد و راهی برای رهايی واقعی ملل اسير باز نمیشد. انقلاب کبير اکتبر تناسب نيروها را در جهان تغيير داد و شرايط نوينی را به وجود آورد که در آن جنبشهای رهايیبخش ملی کشورهای مستعمره و نيمه مستعمره امکانات وسيعی برای رشد و گسترش يافتند. تا پيش از پيروزی انقلاب کبير اکتبر، در مقابل خلقهای محروم کشورهای مستعمره و نيمه مستعمره هيچ راهی جز راه پر درد و رنج رشد سرمايهداری وجود نداشت. در چنين شرايطی، با در نظر گرفتن سطح تکامل نيروهای مولده در اين کشورها، با در نظر گرفتن امکانات مادی بسيار محدودی که اين کشورها در اختيار داشتند، با در نظر گرفتن تسلط غارتگرانه سرمايههای امپرياليستی در اين کشورها، کاملاً روشن است که هيچگونه راهی برای رهايی واقعی و اقتصادی اين خلقها از زنجيرهای اسارتبار امپرياليستی وجود نداشت.
با پيروزی انقلاب کبير اکتبر و رشد پرشتاب فرزند آن، اتحاد شوروی، راه تازهای برای آزادی واقعی خلقهای محروم، برای رشد اقتصادی آزادانه و مستقلّانۀ آنان باز گرديد. با تجربه تاريخی اولين محصول انقلاب کبير اکتبر، يعنی تشکيل خانواده جمهوریهای سوسياليستی اتحاد شوروی، دوران ناگزيری طی مرحله سرمايهداری برای تکامل ملل عقبمانده پايان يافت و امکان تکامل سريع غيرسرمايهداری با جهتگيری به سوی سوسياليسم پيدا شد.
تا پيش از انقلاب اکتبر سرمايهداری نتوانسته بود راهحل عادلانهای برای مسأله ملی در کشورهای کمرشد و چندمليتی پيدا کند. حل لنينی مسأله ملی در کشوری عظيم، که بيش از ۱۰۰ ملت و اقليت ملی در آن زندگی میکند، درخشانترين نمونه عملی حل اين مسأله دشوار را در مقابل خلقهای کشورهای کمرشد گذاشت و ثابت کرد که تنها سوسياليسم قادر است مسأله ملی را در چهارچوب برابری واقعی ملتها حل نمايد و ستم ملی را در همه اشکالش ريشهکن سازد.
تا پيش از انقلاب کبير اکتبر نيروهای غارتگر امپرياليستی بر سراسر جهان تسلط قاطع و تعيينکننده داشتند، ولی با پيروزی انقلاب کبير اکتبر و رشد نيرومند فرزند آن اتحاد شوروی، دوران تسلط جهانگير امپرياليسم پايان يافت، وزنه تازهای در ترازوی تناسب نيروهای جهانی به سود خلقهای محروم و اسير کشورهای مستعمره و نيمه مستعمره، به سود طبقات زحمتکش کشورهای سرمايهداری گذاشته شد، وزنهای که با شتابی روزافزون هر روز سنگينتر میشود و تأثيرش در همه زمينههای اجتماعی، سياسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، صنعتی و نظامی گسترش میيابد. با پيدايش اين وزنه امکانات اعمال فشار و قدرت جابرانه امپرياليسم هر روز محدودتر گرديد و در برابر آن برای خلقهای محروم امکان تازهای پيدا شد تا در مبارزه خود عليه امپرياليسم و ارتجاع وابسته به آن، از پشتيبانی معنوی و مادی بیدريغ قدرت روزافزون کشور شوراها بهرهگيری نمايند. امروز ما شاهد آن هستيم که اين تغيير تناسب نيروها در جهان محدود شدن روزافزون امکان قدرت از طرف قدرتهای امپرياليستی و گسترش امکانات بهرهگيری از پشتيبانی معنوی و مادی اتحاد شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی، شرايط مناسبی را برای پيروزی خلقهای محروم در مبارزه برای به دست آوردن آزادی و استقلال سياسی و اقتصادی و تحول بنيادی جامعه کهنه خود به وجود آورده است.
در چنين شرايطی است که پايههای دنيای چند صد ساله مستعمراتی فرو میريزد و خلقهای مستعمره و نيمه مستعمره يکی پس از ديگری حاکميت سياسی خود را به دست میآورند و میکوشند تا با پاره کردن زنجيرهای اسارت اقتصادی ناشی از تسلط امپرياليسم، گام به گام در راه تأمين استقلال اقتصادی که ضامن اصلی استقلال واقعی است پيش روند؛
در چنين شرايطی است که کوبا، در همسايگی بزرگترين قدرت متجاوز امپرياليستی، يعنی ايالات متحده آمريکا در مبارزه برای آزادی پيروز میشود و میتواند در برابر اين نيروی عظيم متجاوز پايداری نمايد و پايههای جامعه شکوفان سوسياليستی را بسازد؛
در چنين شرايطی است که خلقهای ويتنام، لائوس و کامبوج میتوانند تجاوز جنايتآميز ارتشهای امپرياليستهای آمريکايی و همدستان و نوکران داخلی آن را درهم شکنند و ميهن خود را از لاشخورهای امپرياليستی و کفتارهای خودی پاک کنند و جامعه نوين سوسياليستی را پايهگذاری نمايند؛
در چنين شرايطی است که در آفريقا بيش از ۱۴ کشور راه رشد مستقلانه غيرسرمايهداری را برگزيده اند و با سمتگيری به سوی سوسياليسم به پيش میروند؛
در چنين شرايطی است که خلقهای موزامبيک و آنگولا و گينه بيسائو میتوانند يوغ اسارات استعماری پرتقال را بشکنند و با استفاده از پشتيبانی و کمکهای بیدريغ معنوی و مادی و حتا نظامی کشورهای سوسياليستی از آزادی و استقلال خود دفاع کنند؛
در چنين شرايطی است که خلقهای زيمبابوه، ناميبيا و آفريقای جنوبی پرچم مبارزه برای به دست آوردن آزادی را برافراشته و با اميد به پشتيبانی روزافزون کشورهای سوسياليستی و در پيشاپيش آنها اتحاد شوروی و با ايمان به اينکه میتوان قدرتهای سياه امپرياليستی و ارتجاعی را، هر اندازه هم که هيولا جلوه کنند، به پس راند و درهم شکست، به ميدان مبارزه گام گذاشته اند؛
در چنين شرايطی است که خلقهای محروم در همه کشورهايی که هنوز زير کابوس سياه اختناق امپرياليستی و ارتجاع داخلی وابسته به آن دست و پا میزنند، مانند خلقهای ايران، شيلی، اندونزی، برزيل و کشورهای نظير آنان، صفوف خود را آرايش میدهند و هر روز با اميدی بيشتر در مبارزه شرکت میجويند. آنها اطمينان دارند که ديگر آن روز دور نيست که کاروان جشن و شاد آزادی به کوچه آنها نيز برسد.
تأثير انقلاب اکتبر در رشد جنبش رهايیبخش ايران
خلقهای اسير ميهن ما ايران تأثير انقلاب اکتبر را در زندگی خود از همان اولين روزهای پيروزی انقلاب با گوشت و پوست خود دريافته اند و در دوران ۶۰ سالی که از اين دگرگونی عظيم تاريخی میگذرد، هر روز با شاهدی تازه در میيابند.
ما ايرانیها حتا میتوانيم ادعا کنيم که از آن کشورهای استثنايی هستيم که تأثير نيرو بخش انقلاب کبير اکتبر را مدتها قبل از پيروزی انقلاب اکتبر، يعنی از همان نخستين مراحل تدارک اين تحول تاريخی دريافته ايم.
جنبش انقلابی روسيه از همان نخستين رزوهای تحول پرشتاب خود در آغاز سده بيستم، بلافاصله در جنبش رهايیبخش و آزادیخواهانه ميهن ما تأثير نيروبخش اعمال کرد. انقلاب ۱٩۰٧- ۱٩۰۵ روسيه که لنين به درستی آن را «تمرين عمومی انقلاب اکتبر» ناميده است، تأثير عميقی در تحولات انقلابی دمکراتيک سالهای ۱٩۱۱- ۱٩۰۶ ايران داشت.
برخی از رهبران جنبش انقلابی ايران به طور مستقيم با بلشويکهای قفقاز و به ويژه با سازمان بلشويکها در باکو در تماس بودند و از مکتب انقلابی لنينی آن سازمان آموزش گرفته بودند. در مبارزات انقلابی ايران، عده ای از انقلابيون وابسته به همه ملتهای ساکن روسيه به طور مستقيم شرکت کرده به مبارزان انقلابی ايران کمکهای پرارزشی میرساندند. در ميان اين قهرمانان انترناسيوناليسم پرولتاريايی میتوان نام مبارز نامدار انقلاب ۱٩۰۵ و انقلاب ۱٩۱٧، سرکو ارژنيکيدزه را به ياد آورد. لنين کبير شخصاً با دقت و پيگيری جنبش انقلابی ايران را دنبال میکرد و برای آن ارزش بسياری قايل بود. در مقالههای متعدد، لنين وضع ايران را مورد بررسی قرار میدهد و دخالت اسارتآور امپرياليسم تزاری روسيه و امپرياليسم پادشاهی انگلستان را افشاء و رسوا میسازد و مردم و انقلابيون روسيه را فرامیخواند که با تشديد مبارزه انقلابی خود عليه تزاريسم در روسيه از فشار ارتجاع روس بر ساير خلقهای اسير تزاريسم بکاهند. به عنوان نمونه بخشی از قطعنامه کنفرانس سراسری حزب سوسيال دمکرات کارگری روسيه در پراگ را که به مسأله ايران میپردازد، میآوريم. طرح اين قطعنامه از طرف لنين تهيه و به ابتکار او در کنفرانس ژانويه ۱٩۱۲ به تصويب رسيد. در اين قطعنامه چنين گفته شده است:
«حزب سوسيال دمکرات روسيه عليه سياست غارتگرانه دارودسته تزار که خود را برای خفه کردن آزادی مردم ايران آماده میکند و از توسل به وحشيانهترين و نفرتانگيزترين اعمال باکی ندارد، اعتراض مینمايد. کنفرانس تأييد میکند که اتحاد حکومت روسيه با انگلستان… بيش از هر چيز عليه جنبش دمکراتيک آسيا متوجه است. اين اتحاد حکومت ليبرال انگلستان را به همکار تزار در اعمال خونين و ددمنشانهاش تبديل میکند. کنفرانس علاقه خود را (دوستی کامل خود را) نسبت به نبرد مردم و به ويژه حزب سوسيال دمکرات ايران در مبارزه عليه جنايت قهرآميز تزاری که در راه آن آنقدر قربانی داده است، ابراز میکند.»
لنين و بلشويکها، يعنی پايهگذاران و سازماندهندگان انقلاب کبير اکتبر، در تمام دوران بين دو انقلاب روسيه، هميشه میکوشيدند نقشههای اسارتبار روسيه و انگلستان را که طبق قرارداد محرمانه ۱٩۰٧ بين خود، ايران را به مناطق نفوذ خود تقسيم کرده بودند، افشاء کنند و با اين افشاگری پيشرفت آن دو قدرت ارتجاعی را در تحکيم زنجيرهای اسارت استعماری به دست و پای خلقهای ميهن ما دشوار سازند.
در آستانه انقلاب اکتر ديگر ايران عملاً تمام استقلال خود را از دست داده بود. قرراداد ۱٩۰٧ روس و انگليس بخشهای شمالی و جنوبی ايران را به مناطق نفوذ انگليس و روسيه تزاری مبدل ساخته بود. در سال ۱٩۱۵ طبق قراردادی پنهانی روسيه و انگليس توافق کردند که آن بخش ميانی ايران هم که ظاهراً استقلال داشت به انگليسها تعلق يابد و در مقابل آن، پس از پيروزی بر آلمان و متفقينش، بغازهای داردانل و بسفر به روسيه واگذار شود. به اين ترتيب جريان تقسيم کامل ايران بين امپرياليستهای انگليس و روسيه تزاری پايان میيافت.
پس از پيروزی انقلاب اکتبر، ايران از اولين کشورهايی بود که از تأثير جهانگير اين انقلاب بهرهمند شد. در اولين اعلاميه لنين پس از برگزيده شدنش به سمت صدر شورای کميسرهای خلق، به زحمتکشان مسلمان روسيه و شرق چنين نوشته شده است:
«ما اعلام میداريم که قرارداد تقسيم ايران از هم دريده و نابود شده است. از جانب روسيه و دولت انقلابیاش اسارت در انتظار شما نيست، بلکه اين اسارت از جانب درندگان امپرياليست يعنی از جانب آنهايی است که ميهن شما را به مستعمره توهين شده و تاراج رفتۀ خويش مبدل ساخته اند».
دولت انقلابی روسيه، بلافاصله پس از پيروزی انقلاب اکبتر، به ارتشهای روس که در زمان جنگ جهانی اول بخشی از ايران را به اشغال خود درآورده بودند، دستور داد که ايران را تخليه نمايند. دولت انقلابی روسيه به رهبری لنين همه قراردادهای اسارتآميز پنهانی را که دولت تزاری به ايران ناتوان تحميل کرده بود، يکطرفه پاره کرد، همه قروضی را که امپرياليسم تزاری به ايران تحميل کرده بود به ملت ايران بخشيد و از تمام امتيازات اقتصادی و سياسی، که دولت تزاری به زور از ايران گرفته بود، چشمپوشی کرد.
در ۲٩ ژانويه ۱٩۱٨ شورای کميسرهای خلق روسيه به رهبری لنين اعلام داشت که قرارداد ۱٩۰٧ تقسيم ايران و همه قرادادهای ديگری را که عليه استقلال ايران بين روسيه و ساير قدرتهای امپرياليستی بسته شده بیاعتبار میداند.
در ۲۶ ژوئن ۱٩۱٩ دولت شوروی در خطابيهای به ايران از کليه حقوق و امتيازاتی که اتباع روسيه در ميهن ما به دست آورده بودند، صرفنظر کرد و قرارداد کاپيتولاسيون را ملغا ساخت. در اين خطابيه گفته میشود:
«مردم روسيه ايمان دارند که خلق پانزده ميليونی ايران نخواهد مرد. زيرا وی دارای سابقهای بس افتخارآميز و سرشار از قهرمانی است و بر برگهای تاريخ و فرهنگش نامهايی نوشته شده است که جهان تمدن به حق در برابر آن سر تکريم فرود میآورد.»
دولت امپرياليستی انگلستان که از ديرزمانی آرزوی تبديل ايران را به مستعمره خود در سر میپروراند و در همان راه هم با روسيه تزاری قرارداد پنهانی ۱٩۰٧ را بسته بود، از ناتوانی دولت انقلابی روسيه شوروی در دوران جنگهای داخلی و مداخله امپرياليستها در روسيه بهرهبرداری کرد و قرارداد ۱٩۱٩ انگلستان و ايران را به ايران تحميل کرد که طبق آن ايران عملاً به مستعمره ظاهراً آراسته امپرياليسم انگليس در میآمد.
امروز حتا مرتجعين ايران مجبور به اعتراف هستند که تنها تحت تأثير پيروزی انقلاب اکتبر عملی شدن اين قراداد ننگين غيرممکن گرديد.
حکومت شوروی بدون درنگ پس از تحميل قرارداد ۱٩۱٩ به ايران، طی بيانيهای از به رسميت شناختن آن خودداری کرد و پشتيبانی خود را از مبارزه مردم ايران برای پاره کردن اين قرارداد اعلام داشت. در پيام حکومت شوروی به کارگران و دهقانان ايران (٨ اوت ۱٩۱٩) گفته شده است:
«در اين هنگام که فاتح سرمست يعنی درنده انگليسی در صدد است که بند بردگی نهايی را به گردن مردم ايران بيافکند، حکومت کارگری و دهقانی جمهوری روسيه با رسميت هر چه تمامتر اعلام میدارد که قرارداد انگليس و ايران را … به رسميت نمیشناسد… مردم زحمتکش روسيه دست برادری خود را به سوی شما تودههای ستمديده ايران دراز میکنند. دور نيست لحظهای که ما عملاً موفق شويم وظيفه مبارزه مشترک خود را به همراه شما عليه درندگان بزرگ و کوچک و ستمگران، که سرچشمه زجر و شکنجههای بیشمار بوده اند، انجام دهيم.»
دولت انقلابی روسيه شوروی پس از پيروزی بر دشمنان داخلی و مداخله امپرياليستی قرارداد ۱٩۲۱ را که ضامن استقلال و تماميت ارضی ميهن ما بود با ايران بست. اين قرارداد به مردم ايران که عليه قرارداد اسارتبار ۱٩۱٩ برخاسته بودند نيروی عظيمی بخشيد و به آنها کمک کرد تا سرانجام اين قرارداد ننگين را پاره کنند.
تأثير مستقيم انقلاب اکتبر در ايران به هيچوجه تنها در چهارچوب اين تأثير سياسی و در ميدان مناسبات دولتی محصور نبود. اين تأثير در دو زمينه ديگر نيز شگرف بود: يکی در زمينه عملی کمک معنوی و مادی به رشد جنبش انقلابی و ديگری در زمينه کمک به گسترش مارکسيسم- لنينيسم در ايران. در زمينه اول بايد يادآوری کنيم که پيروزی انقلاب اکتبر يکی از عمدهترين عواملی بود که در کنار تشديد تضادهای درونی جامعه ايران، موجب گسترش جنبش رهايیبخش سالهای ۱٩۲٧- ۱٩۱٧، پس از پايان جنگ جهانی اول و قيامهای قهرمانانه خلق در بخشهای مهمی از ايران گرديد. پيروزی انقلاب اکتبر مردم زحمتکش و اسير ايران را بيدار کرد و به آنها اميد داد که با مبارزه قهرمانانه خود میتوانند زنجيرهای اسارت ارتجاعی و استعماری را از دست و پای خود پاره کنند.
قيام مردم خراسان به رهبری کلنل محمد تقی پسيان، قيام مردم آذربيجان به رهبری شيخ محمد خيابانی، قيام مردم گيلان که در آن حزب کمونيست ايران نقش مهمی را ايفا کرد، قيام مجدد در آذربايجان به رهبری لاهوتی، قيام سلماس در سال ۱٩۲۶، قيام باوند در خراسان در سال ۱٩۲۶، همه به طور مستقيم تحت تأثير انقلاب اکتبر قرار داشتند و از آن توشه معنوی میگرفتند.
اين پيوند بارآور جنبش انقلابی ايران با انقلاب اکتبر و اولين فرزندش کشور شوراها، در تمام نشريات دمکراتيک و ملی و در برآمدها و سخنرانیهای متعدد رهبران انقلابی آن دوران ايران با روشنی بازتاب يافته است. اين گفتار رهبر عالیقدر ميهنپرست و دمکرات قيام آذربايجان در سالهای ۱٩۲۰- ۱٩۱۵، شيخ محمد خيابانی، بيش از هر سند و تصوير ديگر گويا است:
«ما در زندگی سياسی خود تنها يک بار با ديگران متحد شده و ميتينگ برگزار کرده ايم، آن هم زمانی بود که قنبرافها در تبريز بودند و سربازان بلشويک را رهبری میکردند، ما ايرانیها بدون هراس با دستجات بلشويک که استقلال و آزادی ايران را به قدر استقلال و آزادی کشور خويش محترم میدارند و پيمان ۱٩۰٧ را پاره کردند، دوستی کرده و به اتفاق آنها بر مزار شهدايی که در راه آزادی ايران فدا شده اند، رفته و آنجا مراسم احترام به جا آورديم …»
همه اين قيامها به دست نيروهای سياه ارتجاع ايران و در مواردی به کمک مستقيم ارتش مداخلهجوی انگليس سرکوب گرديد. دولتی قدرت را در دست گرفت که زير پوشش استقلال سياسی ظاهری ايران، اجرا کننده خواستهای سياسی و اقتصادی امپرياليسم انگليس در ايران بود و برای پيشبرد سياست خود اختناق سياه پليسی را در کشور مستقر ساخت. ولی با وجود همه اينها و با وجود تبليغات پردامنه عليه کمونيسم و عليه کشور شوراها، خاطره انقلاب اکتبر از مغز مردم ايران زدوده نشد.
در زمينه کمک انقلاب اکتبر به رشد سريعتر افکار مارکسيسم- لنينيسم و آموزش سوسياليسم علمی در ايران اين واقعيت قابل ذکر است که آغاز انتشار افکار مارکسيستی در ايران با آغاز فعاليت انقلابی لنين همزمان است و با آن پيوند ناگسستنی دارد. اولين سند مارکسيستی که در ايران منتشر گرديد، ترجمه فارسی برنامه سوسيال دمکراتهای کارگری روسيه است. در سال ۱٩۱۰- ۱٩۰٩ هنگامی که بلشويک نامدار سرکو ارژنيکيدزه در شمال ايران در شهر رشت فعاليت میکرد، به ترجمه مانيفست حزب کمونيست به فارسی دست زده شد. ولی اين کوششها محدود ماند و وظيفه تاريخی پخش مارکسيسم- لنينيسم در ايران به حزب کمونيست ايران رسيد. ايران از اولين کشورهايی است که در آن بلافاصله پس از پيروزی انقلاب اکتبر و زير تأثير مستقيم آن حزب کمونيست پايهگذاری شد. گرچه جامعه ايران از لحاظ اقتصادی در مراحل نخستين پيدايش و رشد سرمايهداری قرار داشت و طبقه کارگر آن هنوز از لحاظ کمی و کيفی بسيار کمنيرو بود، ولی بازتاب پيروزی تاريخی انقلاب کبير سوسياليستی اکتبر که در عمل درستی تئوری لنينی انقلاب را به بهترين شکل به اثبات رسانيد، تأثير عميق کيفی در بيداری طبقه کارگر و آموزش پيشاهنگ انقلابی آن داشت. اين تأثير به ويژه از آن جهت ژرفتر بود که در زمان جنگ بخشهايی از کشور ما از طرف ارتشهای تزاری روس، انگليس و ترک اشغال شده بود و مردم ايران در دوران تدارک و انجام انقلاب اکتبر و بلافاصله پس از آن شاهد عمل واحدهايی از ارتش روس بود که به طرف نيروهای انقلاب رو آورده بودند و رهبران انقلابی آنها را اداره میکردند و بدين ترتيب در فاصله زمانی کوتاهی با چشم خود و با گوشت و پوست خود تفاوت بين يک ارتش استعماری تجاوزگر را با ارتش انقلابی میديدند و حس میکردند. همين تجربه پرارزش تاريخی کمک بسيار بزرگی برای پخش و نفوذ مارکسيسم- لنينيسم در ايران بود. حزب کمونيست ايران از همان آغاز تشکيل خود (۱٩۲۰) به انترناسيونال سوم (کمينترن) پيوست.
گرچه در دوران سياه اختناق پليسی (۱٩۴۱- ۱٩۲۲) فعاليت حزب کمونيست ايران با دشواری بسياری توام بود، ولی اين آتش انقلابی هرگز خاموش نشد و در زندانها، در دلهای کارگران و زحمتکشان و روشنفکران انقلابی ادامه يافت تا دوباره با پيدايش نخستين شرايط مساعد، به شعله سوزان تازه آن به صورت جنبش انقلابی سالهای جنگ دوم جهانی و پس از آن تکامل يابد.
پس از اسقرار ديکتاتوری در ايران، کمکهای دولت اتحاد شوروی به مردم ايران در جهت کوشش برای تقويت بنيه اقتصادی و تضعيف بندهای تسلط غارتگرانه امپرياليسم بر ايران بود. در دوران بحران اقتصادی سالهای ۱٩۳۲- ۱٩۲٩، که تمام جهان سرمايهداری را فرا گرفت کشور ما ايران در سايه مبادلات اقتصادی بسيار وسيعی که با اتحاد شوروی داشت (نزديک به ۴۰% از مجموع تجارت خارجی ايران)، توانست تا حدود زيادی از آثار دردناک اين بحران برکنار بماند. ولی دولت ارتجاعی ايران به پيروی از خواست امپرياليسم انگليس و بعد امپرياليسم هار و متجاوز آلمان از اين امکان مساعد برای رشد مستقلانه اقتصاد ايران استفاده نکرد و با تحکيم مبانی ديکتاتوری رضاشاه در ايران، سهم اتحاد شوروی در تجارت خارجی ايران به سرعت پايين رفت، تا آن حد که دولت ايران در سال ۱٩۳٨ از انعقاد قرارداد بازرگانی با اتحاد شوروی سر باز زد و در آستانه جنگ دوم جهانی سهم اتحاد شوروی در تجارت خارجی ايران تا نيم درصد پايين رفت و به جای آن امپرياليسم آلمان بيش از ۴۵% از مجموع تجارت خارجی ايران را قبضه نمود.
در اين دوران اختناق، کمينترن که خود محصول انقلاب اکتبر بود، کمکهای شايانی به حزب کمونيست ايران نمود. با آغاز جنگ دوم جهانی مقدمات دگرگونیهای مهم سياسی فراهم گرديد. در آستانه اين جنگ ايران عملاً به پايگاه فاشيسم آلمان عليه اتحاد شوروی تبديل شده بود. با تأثير عميقی که پيروزی انقلاب اکتبر و پس از آن تحکيم حکومت شوراها در کشور پهناور همسايه ايران در تأمين و نگهداری استقلال ايران کرده بود، نه تنها از نظر کمونيستها، بلکه از نظر همه ملّيون و ميهنپرستان ايران منافع ملی ما ايجاب میکرد که مناسبات دوستانهای با کشور شوراها که با کشور ما بيش از دو هزار کيلومتر مرز مشترک دارد، داشته باشيم. ولی رضاشاه، ديکتاتور مرتجع و غارتگر ايران، که کينۀ بیاندازهای نسبت به رژيم انقلابی شوروی داشت، با وجودی که خود به کمک انگليسها روی کار آمده بود و مدتها مانند کارگزار امپرياليسم انگليس در ايران عمل میکرد، پس از رشد سريع فاشيسم هيتلری، به ارباب تازه رو آورد و همه راهها را برای گسترش نفوذ سياسی- اقتصادی و ايدئولوژيک فاشيسم هار و غارتگر آلمان باز نمود.
پس از حمله جنايتبار آلمان به اتحاد شوروی، مقدمات ايجاد يک جبهه تجاوز از ايران به اتحاد شوروی تدارک ديده شد و به همين سبب پس از آنکه تذکرات شوروی به ايران در مورد پايان دادن به اين تدارکات تحريکآميز مؤثر واقع نشد، ارتش شوروی با استفاده از متن صريح قرارداد ۱٩۲۱ ايران و شوروی وارد ايران گرديد. با ورود ارتش شوروی به شمال ايران، که همزمان با ورود ارتشهای انگليس، آمريکا به جنوب ايران بود، مرحله تازهای از تحول سياسی در ايران آغاز گرديد.
با وضعی که بر اثر حضور ارتش شوروی در ايران به وجود آمده بود و در آن ديگر نه امپرياليستهای آمريکا و انگليس و نه ارتجاع حاکم بر ايران نمیتوانستند با روشهای کهنه اختناق به سرکوبی جنبش دمکراتيک بپردازند، امکانات مساعدی برای گسترش مبارزات دمکراتيک در سراسر ايران به وجود آمد. در فاصله زمانی کوتاهی جنبش دمکراتيک تودهای در ايران، که در آغاز به وسيله چند ده نفر زندانی سياسی آزاد شده پايهگذاری شد، به صورت يکی از نيرومندترين جنبشهای دمکراتيک در دنيای مستعمرات و نيمه مستعمرات درآمد. پايههای فکری، سياسی و تشکيلاتی اين جنبش را حزب کمونيست ايران که خود ملهم از انقلاب اکتبر بود، پیريزی کرده بود.
اين جنبش عظيم خلق که سراسر ايران و حتا مناطق اشغالی به وسيله ارتشهای انگليس و آمريکا را فرا گرفت، توانست در سال ۱٩۴۵ در دو ايالت مهم ايران، آذربايجان و کردستان، با استفاده از ويژگیهای ملی، در اين دو استان قدرت دولتی را در دست گيرد، حکومتهای محلی بر پا سازد و انجام يک رشته اصلاحات پردامنه اجتماعی- اقتصادی را، که در برنامه جنبش دمکراتيک تودههای ايران بود، آغاز نمايد. در اين دوران، پرچم اکتبر سرخ، هميشه در پيشاپيش جنبش دمکراتيک خلقهای ايران در اهتزار بود و آموزش انقلاب اکتبر و تجربه چند ده ساله ساختمان سوسياليسم در کشور چند مليتی شوروی راهنمای انقلابيون ايران.
پيروزی تاريخی خلقهای شوروی، زير پرچم اکتبر کبير بر هارترين بخش سرمايهداری انحصاری جهان، شرايط مساعد جديدی برای رشد جنبش دمکراتيک و ملی در ايران به وجود آورد. با وجودی که در پايان جنگ امپرياليستهای انگليسی و آمريکايی در جبهه واحدی با ارتجاع سياه ايران، جنبش انقلابی ايران را به خون کشيدند، ولی نتوانستند اين جنبش را نابود و خفه سازند. پس از توطئه خائنانه شاه و قوام در سال ۱۹۴۶ که منجر به سرکوب جنبشهای ملی و دمکراتيک در آذربايجان و کردستان و ساير نقاط ايران شد، ديری نپاييد که باز هم شعلههای آتشی که با انقلاب کبير اکتبر در ايران روشن شده و با پيروزی اتحاد شوروی عليه فاشيسم نيرو گرفته بود زبانه کشيد و جنبش پهناور ملی برای بيرون کشيدن منابع زرخيز نفت ايران از تسلط امپرياليستهای انگليسی به وجود آمد.
اتحاد شوروی مانند هميشه از همان آغاز از جنبش برای ملی کردن صنايع نفت با تمام نيروی خود از آن پشتيبانی کرد، ولی در آن زمان نيروی متحد امپرياليستهای آمريکايی و انگليسی و ارتجاع سياه ايران توانست يک بار ديگر بر نيروهای دمکراتيک و ملی ايران چيره شود و آنان را از پای درآورد.
پس از کودتای امپرياليستی ۱٩۵۳، که طی آن حکومت ملی دکتر مصدق سرنگون گرديد، رژيم اختناق پليسی از نو در ايران مستقر گرديد. اقدامات اين رژيم تسليم منابع ثروت ملی نفت به يک کنسرسيوم امپرياليستی که در آن امپرياليستهای آمريکايی و انگليسی تسلط داشتند، شرکت در پيمانهای تجاوزکارانه نظامی عليه اتحاد شوروی و پايهريزی تبلغات خصمانه و کينتوزانه عليه اتحاد شوروی بود. علیرغم اين سياست دشمنانه، دولت اتحاد شوروی با پيگيری سياست دوستانه خود را نسبت به خلقهای ايران دنبال کرد و همواره خواستار بسط مناسبات عادی سياسی و اقتصادی بر پايه احترام متقابل و سود متقابل با ايران بود. دولت اتحاد شوروی آمادگی خود را برای وسيعترين کمک به رشد بنيه اقتصادی ايران، که پايه اساسی تأمين استقلال واقعی هر کشور است، اعلام داشت و اين آمادگی را عملاً نشان داد. نمونه چشمگير اين سياست مجتمع عظيم ذوبآهن ايران در اصفهان است که با ياری اقتصادی و فنی اتحاد شوروی بر پا شده و هر سال گسترش تازهای میيابد و به يکی از بزرگترين واحدهای صنعتی خاورميانه مبدل خواهد شد. اين کارخانه ذوبآهن، که در آن کارشناسان شوروی با از خودگذشتگی قابل تحسينی بهترين نمونه پشتيبانی مردم و دولت کشور اکتبر را از خلقهای در حال رشد نشان میدهند، امروز در سراسر ايران برای همه ميهنپرستان ايران به صورت پرچم دوستی ملل شوروی و ايران در آمده است. علیرغم پرده سياهی که ارتجاع ايران در مقابل پرتو خورشيد درخشان اکتبر کشيده است، زحمتکشان ايران در عمل درستی پيام ۱٨ اوت ۱٩۱٩ لنين را با گوشت و پوست خود احساس میکنند که گفت:
«مردم زحمتکش روسيه دست برادری خود را به سوی شما تودههای ستمديده ايران دراز میکنند.»
زحمتکشان و ميهنپرستان ايران اين دست برادری را از ته دل گرامی میدارند و به گرمی میفشارند و اميدوارند که به همت خود و با پشتيبانی جنبش عظيم همدردی انترناسيوناليستی، که زاييده انقلاب کبير اکتبر است، سرانجام ميهن عزيز خود را از چنگال خونين امپرياليسم و ارتحاع داخلی خارج سازند.
باسلام و درود به رفقای دست اندکار سایت توده ای ها که با کار قشنگشان گامی بلند در جهت اتحاد همه توده ای ها برداشته اند. رفقا پیروز باشید. ممنون میشوم
که نقص مقاله فوق را (دینامیک بودن صفحه )بر طرف نمایید.
با درود . بنظرم شماها یعنی چپ بخصوص چپ ریشه دار در کنار مسائل روز می باید بانی تشکیل یک اینترناسیونالیسم خاورمیانه ای و شبه قاره با شرکت همه همفکران تان در کشورهای مذکور برای صلح وهمبستگی ملل هم سرنوشت خاورمیانه و توسعه جمعی این ملل بخصوص با نگاه به طرح جاده ابریشم چین و تسعه هند شوید. و گرنه طرح نوین خاورمیانه تا نیل به اهداف مور د نظر طراحان آن با استفاده از زمینه های افتراق موجود در سیستم حکومتی این کشورها و به جان هم انداختن آنها چشم انداز خونینی را پی میگیرد و ملل خاورمیانه را بیش از پیش قربانی و سترون میکند بخصوص که در آینده قابل پیش بینی رقابتهای جهانی کشورهای قدرتمند و رقیب در این سرزمینها متمرکز و اوج میگیرد .
باسلام ودرود
رفیق رضا به نکته پر اهمیتی اشاره می کند که ارتجاع منطقه ودستگاه های تبلیغاتی امپریالیسم مدتهاست برای جلوگیری از چنین اتحادی دست به کار
شده و درمیان عوام کشورمان تبلیغ مینماید که سرنوشت ملل خاورمیانه از جمله فلسطین ؛ لبنان ؛ سوریه ؛ یمن ؛عراق و…هیچ ربطی به ملت ایران نداشته وندارد ومتاسفانه برخی از نیروهای چپ واصلاح طلب تنگ نظرانه به دام این نیرنگ افتاده وآب به آسیاب امپریالیسم می ریزند.