مقاله ی شماره۲۲ / ۱۳۹۸
(۷ مهر ۱۳۹۸ – ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۹)
اپورتونیسم راست که بخشی از رهبری حزب توده ایران آن را در حزب طبقه ی کارگر ایران نمایندگی میکند، خواستار نقض مصوبه انقلابی حزب توده ایران است. این مصوبه که ضرورت «پیوند میان مبارزه صنفی و سیاسی [بخوان سوسیالیستی]» را تصریح میکند و مورد تأکید قرار میدهد، از این رو مصوبه ای انقلابی است، زیرا سرشت رهایی بخش مبارزه ی صنفی- مطالباتی- دمکراتیک را برجسته میسازد و نشان می دهد. رابطه مبارزه امروز را با فردا با دورنمای سوسیالیستی نشان می دهد. نشان میدهد که مبارزه ی پیگیر دمکراتیک به مبارزه ی سوسیالیستی فرامی روید!
اکنون اپورتونیسم راست، آن طور که در مقاله ی هراس حکومت ولایی از گسترش مبارزات صنفی زحمتکشان (نامه مردم شماره ۱۰۸۶، ۲۵ شهریور ۱۳۹۸) ذکر شده است، از کارگران می طلبد و به آنها گوشزد کرده و توصیه می کند، مبارزه را «در جهت کسب مطالبات بی درنگ» محدود سازند. از کارگران میخواهد به ابزار مبارزه ی تنها برای گذار از دیکتاتوری تبدیل شوند و در آن سطحی محدود بمانند که منافع بورژوازی ایران طلب میکند و به سود خود می پندارد: ایجاد یک ٬٬سرمایه داری خوب و ارزش افزا٬٬!
اندیشه ی اپورتونیستی ناخواسته به «ضعف ساختاری» احزاب کارگری اعتراف می کند. مقاله به این نکته اذعان دارد که سکوتِ غیرمجاز حزب توده ایران، به مثابه حزب طبقه ی کارگر ایران در ارایه جایگزن برای اقتصاد سیاسی سرمایه داری حاکم در ایران، موجب شده است که این وظیفه را جنبش سندیکایی به عهده گیرد. از کارگران هفت تپه، هپکو، اهواز تا معلمان و بازنشستگان خواستار پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی هستند، خواستار پایان دادن به اقتصاد سیاسی سرمایه داری هستند که در دور کنونی تنها با نسخه ی نولیبرال میتواند به غارت و استثمار خود ادامه دهد.
اندیشه ی اپورتونیستی حاکم بر مقاله که پنهان میسازد که بخش اپورتونیست رهبری حزب توده ایران مبارزه با سرمایه داری را آگاهانه به مبارزه علیه سیاست نئولیبرال محدود ساخته است، مجرمی است که باید پاسخگو باشد! این جریان با این امید که پس از گذار از دیکتاتوری یک ٬٬سرمایه خوب٬٬ در ایران حاکم گردد، مجرمی است که باید پاسخگو باشد برای آنچه که «حرکت های ماجراجویانه» نزد زحمتکشان مینامد و آن را به مبارزان کارگری در صحنه منسوب می کند!
وظیفهای که حزب توده ایران زمین گذاشته است، یعنی ارایه برنامه ی جایگزین برای اقتصاد سیاسی حاکم، جنبش سندیکایی به اجبار بر دوش گرفته است. این واقعیت را کتمان میکنند. انگشت اتهام و هشدار «هوشمندانه» خود را باید مقاله به سوی بخش اپورتونیست در رهبری حزب توده ایران متوجه سازد و نه به سوی مبارزان تنها گذاشته شده در صحنه ژرفش شونده ی جنگ طبقاتی در ایران! البته که این بار، این وظیفه ی بر زمین گذاشته شده توسط حزب توده ایران و دیگرانی که خود را مدافع منافع طبقه ی کارگر قلمداد می سازند، نمیتواند باری باشد بر دوش جنبش دمکراتیک- مطالباتی سندیکایی کارگران در جامعه سرمایه داری – که مقاله پرطمطراق به کارگران می آموزاند!
مقاله میکوشد ضعف متوجه رهبری اپورتونیست را در حرب توده ایران به مثابه ی ضعف جنبش سندیکایی قلمداد سازد و آن را به جرمی برای «سندیکاهای کشور» بدل سازد. جرمی علیه مبارزان زیر فشار امنیتی و قضایی نظام سرمایه داری بدل سازد.
باری دیگر لبه اتهام را متوجه قربانیان می سازند، آن طور که با اتهامات بیپایه و اساس به رهبری سترگ حزب توده ایران در دوران انقلاب بهمن ۵۷، به آنها انگ «اشتباه و کم توجهی ..» به اسلام سیاسی می زنند. آنها را متهم می کنند که گویا به بورژوازی «امتیاز بی جهت ایدئولوژیک» داده است.
مقاله از این رو با صراحت رشد مطالبات صنفی را برای پرداخت دستمزد عقب افتاده به خواست پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی «حرکت های ماجراجویانه بین زحمتکشان» قلمداد سازد و خواستار «سازماندهی در جهت کسب مطالبات بی درنگ» توسط زحمتکشان می شود، تا بتواند جرم خود را پرده پوشی کند!
با طرح علنی و صریح تز برنشتینی، بخش اپورتونیسم در رهبریِ حزب توده ایران پرده ها را دریده است و سیمای نظرات سوسیال دمکراتیک راست خود را نشان می دهد که لابد در دانشگاههای بریتانیای کبیر و ایالات متحده تدریس میشود!
در سطور زیر به صورت هفت تز، نکته های ذکر شده در مقاله نشان داده می شود، تا قابل فهم شود که چرا جریان اپورتونیست در رهبری حزب توده ایران، دّر حزب را بر روی تودهای ها بسته است! چگونه این جریان انحرافی با حذف مبارزه ی سوسیالیستی حزب توده ایران، موجب سردرگمی طیف چپ ایران شده است، جنبش سندیکایی را تنها گذاشته است و اکنون آن را متهم هم به جرم «ماجراجویی» و «چپ روی» می کند، که رفیق گرامی جواهریان تئوری آن را چندی پیش در نویدنو انتشار داد!
از منافع طبقه ی کارگر ایران دفاع کنیم
۱- مقاله ی نامه مردم در آغاز به زنده بودن و گسترش یافتن جنبش دمکراتیک و عدالت خواهانه در ایران اذعان دارد: «پژواک خیزش اعترضی توده ها در دی ماه ۹۶ هنوز ادامه دارد .. [و] گسترش طیفی از فعالیتهای سازمان یافته مانند اعتصاب کارگران و معلمان و اعتراض های خشم آلود مال باختگان .. را برانگیخت و این فرایند همچنان در حال گسترش است». اضافه بر این، مقاله همانجا به ژرفش نبرد طبقاتی در ایران اذعان دارد: «.. واقعیت [است که] .. سطح آگاهی طبقه کارگر و در مجموع لایههای گوناگون مردم و زحمتکشان در خلال زمان سپری شده بالا رفته است چندان که آنان با شناختی دقیقتر از اهمیت جایگاه شان در اقتصاد سیاسی کشورمان و اهمیت پیوندشان با مبارزه با بیعدالتی [بخوان مبارزه ی سیاسی] و ضرورت سازماندهی صنفی در مسیر دستیابی به آزادیهای دمکراتیک پی برده اند».
این ارزیابی درست و واقعبینانه از ژرفش نبرد طبقاتی در ایران که در آن توده های وسیعی از لایههای متفاوت و در مرکز آن کارگران شرکت فعال دارند، در ادامه ی بررسی توسط مقاله دنبال نمی شود. از آن به نتیجهگیری مشخص و بیرون کشیدن خواست و شعار هایی پرداخته نمیشود که مبارزه برای «منافع بی درنگ» را با «منافع آتی» پیوند میزند که مضمون مصوبه ی انقلابی ششمسن کنگره ی حزب توده ایران است که در انطباق است با برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران که زنده یاد جوانشیر آن را در سیمای مردمی حزب توده ایران ترسیم و نشان می دهد. خیر! چنین اندیشه ی انقلابی در ادامه مقاله دنبال نمی شود.
برعکس کوشش میشود با مطلق سازیِ غیرمستدلِ «آزادی های دمکراتیک» در نبرد طبقاتی کنونی، پیوند مبارزه ی کارگران و دیگر لایه ها را از دورنمای رهایی بخش مبارزه ی دمکراتیک قطع کند. خواستِ محدود ساختن مبارزه صنفی به مبارزه برای دمکراسی، چشم بستن آگاهانه ای است بر تجربه ی واقعی زحمتکشان در ایران که از مطالبه ی دستمزد عقب افتاده به ضرورت گذار از اقتصاد سیاسی سرمایه داری پی برده اند؛ درک کردهاند که گذار از دیکتاتوری تنها سنگر ضروری ای است که باید تسخیر شود، تا نبرد طبقاتی به ثمر برسد. این شناخت را که نشان «سطح آگاهی طبقه ی کارگر» و کیفیت انقلابی آن است مقاله مسکوت می گذارد و می نویسد: «طبقه کارگر .. با شناختی دقیقتر از اهمیت جایگاه شان در اقتصاد سیاسی کشورمان و اهمیت پیوندشان با مبارزه با بیعدالتی اقتصادی و ضرورت سازماندهی صنفی در مسیر دستیابی به آزادیهای دمکراتیک پی برده اند.» چرا تنها «دستیابی به آزادیهای دمکراتیک»؟ استدلالی در این بخش از مقاله و در سراسر آن برای این نتیجهگیریِ ذهنی و هدفمند ارایه نمی شود!
آنوقت پرسش مارکس مفهوم میشود که می پرسد: چه کسی از منافع طبقه کارگر دفاع می کند؟!
۲- در کنار نیش زدنهای خوشایندی به اصلاح طلبان و شریعتمداری و..، مقاله بلافاصله در ص بعد، و انگار به وظیفه ی بورژوازی و نمایندگان آن که مورد لعن قرار داده بود فکر می کند، برای حفظ نظام استدلال می کند. «تهدید خیزش اعتراضی توده ها»، به عنوان ژرفش نبرد طبقاتی ارزیابی نمیشود که در «سخت نگران» شدنِ «٬٬ولی فقیه٬٬ در کنار سران ٬٬نظام٬٬ و دیگر عنصر حکومتی ..» تظاهر می کند، بلکه با بلند کردن انگشت سبابه به حاکمیت، خاطرنشان میسازد که فراموش نکنید: «زحمتکشان مزد بگیر و حقوق بگیر، در میدان عمل [بخوان در «پراتیک انقلابی» (مارکس، ت از ف ع] و زندگی به پیوند میان مبارزه در راه آزادی با مبارزه برای عدالت اجتماعی پی بردهاند ..»!
پیش تر نشان داده شد که این پیوند میان مطالبات صنفی- دمکراتیک و سیاسی- سوسیالیستی را مقاله زمینه برای نتیجهگیری خود قرار نداده است، از آن برای ارایه تئوری انقلابی برای شرایط کنونی بهره نگرفته است، ولی اکنون شناخت و ارزیابی درست خود را مانند جریانی در سطح اصلاح طلبان دولتی، به صورت هشدار خطاب به «٬٬ولی فقیه٬٬ در کنار سران ٬٬نظام٬٬ و دیگر عنصر حکومتی ..» مطرح می سازد!! بـه کـه بایـد فـریـاد بـرد؟!
۳- مقاله بلافاصله در پاراگراف بعدی با خطاب قرار دادن جریان هایی که آنها را ٬٬آزادی خواهان استبداد پذیر٬٬ در حاکمیت و پیرامون آن می نامد که «از درک اهمیت خیزش توده ها و اعتراض ها .. عاجز بودهاند و اکنون هم از تأثیر آن برگسترش جنبش کارگری و فعالیتهای مدنی هراسان اند»، گوشزد میکند که نباید «تاثیر مخرب سیاست اقتصادی نولیبرالیستی ..» را نادیده گرفت! باز هم نظام سرمایه داری مورد اتهام قرار نمی گیرد!
نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی مورد اتهام قرار نمی گیرد که زاینده ی دیکتاتوری است، که زاینده ی دیکتاتوری است با «ماسک سرمایه» بر صورت. دیکتاتوری که با خشونت یک جنایتکار سرگردنه انباشت سود و سرمایه را توسط سرمایه داران داخلی و خارجی محافظت می کند. ارزیابی مارکسیستی- تودهای درباره ی ژرفش نبرد طبقاتی در ایران که پیش تر به آن اذعان شد، به انتقاد نیم بند به «تاثیر مخرب سیاست اقتصادی نولیبرالیستی ..» محدود می گردد! در مقاله اشارهای نشده است، ولی مگر جایگزین دیگری در براب نسخه ی نئولیبرال برای سود ورزی نظام سرمایه داری وجود دارد جز نظرات کینزیان جدید که میخواهند اقتصاد برنامهریزی شده ی دولتی و بازار را با یکدیگر پیوند دهند؟ خواست «دمکراسی»، خواستی است برای آزادی «سرمایه داری خوب» و نه برای آزادی زحمتکشان!
۴- در پاراگراف بعدی مقاله توضیح های عامی از قبیل «اصل بسیار مهم استقلال» جنبش سندیکایی مطرح میسازد که درست هستند. ولی بازگو کننده ی شرایط مشخص نبرد طبقاتی در ایران در سال ۱۳۹۸ نیستند. شرایطی که در آن خواست دریافت دستمزد عقب افتاده با شلاق و سالیان دراز زندان پاسخ داده می شود، بحث انتزاعی «اصل بسیار مهم استقلال» با چه هدفی در مقالهای مطرح میشود؟ میخواهد ژرفش نبرد طبقاتی را در جامعه که در «هراس حکومت ولایی» انعکاس یافته است، مورد بررسی قرار دهد؟
طرح این که «استقلال اقتصادی [؟] و سیاسی اتحادیه های صنفی .. ابزار اساسی در دستیابی به حقوق صنفی در برابر کارفرما و سرمایه داران» است، در شرایط کنونی بحثی انحرافی است! کوششی ناموفق است برای تعدیل بحران اقتصادی- سیاسی حاکم بر جامعه ی ایرانی که راه حلی در درون نظام سرمایه داری ندارد و باید به آن طبق مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران با جایگزین واقعی برای مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب پاسخ داد!
۵- مقاله بی مهابا در پاراگراف بعدی به آموزش به طبقه کارگری میپردازد که خود پیش تر «سطح آگاهی» آن را ستوده بود و می نویسد: «.. فعالان صنفی بر هدفها و روش های عملی ای باید تمرکز کنند که در درجه نخست متوجه بهبود وضعیت معیشت و همچنین در ارتباط با بهبود شرایط کار و زندگیشان باشد»! مقاله «هوشمندانه» خاطر نشان میسازد که «تجربه در کشور ما و جهان» حکم میکند که نباید خواستِ پرداخت دستمزد عقب افتاده را با خواستِ سیاسی پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی پیوند زد، گرچه این خواست یکی از مصوبات انقلابی ششمین کنگری حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران نیز است. بلکه باید به «تمایز عینی میان کار سیاسی با فعالیت روزمره صنفی» توجه نمود! آیا هنوز تردیدی وجود دارد که اپورتونیسم راست در بخشی از رهبری حزب توده ایران وظیفه ی خود را دفاع از نظام سرمایه داری می داند؟ مورد توجه رفقای عزیزی که دنبال سند هستند!
اعتراف به این که دو مبارزه صنفی- سیاسی «مکمل یکدیگر هستند» درواقع جز یک برگ ناچیز برای ستر عورت نیست!
۶- در پاراگرف بعدی دیگر همه ی پرده ها فرو میافتد و اندیشه سوسیال دمکرات راست در رهبری حزب توده ایران بکلی عریان و بدون حافظ در برابر دید و ارزیابی قرار می گیرد. پیش تر از کوشش برای گذاشتن جرم ناکرده بر دوش سندیکاها سخن رفت. کوشش برای پوشش دادن به ناتوانی بخش اپورتونیست در رهبری حزب توده ایران اشاره شد که نتوانسته است سی سال با ارایه برنامه جایگزین برای مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب پرچم نبرد طبقاتی را برای شرایط کنونی به دست زحمتکشان یدی و فکری بدهد، ولی همین رفقا که سی سال حزب توده ایران را زیر مهمیز خود گرفته اند بی مهابا و سهل انگارانه زحمتکشان را به «حرکت های ماجراجویانه» متهم می سازد. اتهامی که میخواهد بر «پراتیک انقلابی» (مارکس، تز اول فویرباخ) واقعاً موجود که از درون نبرد طبقاتی برای خواست های دمکراتیک- مطالباتی در ایران سال ۱۳۹۸ فرارویده است، پرده ی ابهام بکشد!
«امتیاز دادن بی جهت ایديولوژیک» و تئوریک به بورژوازی
۷- پیش تر نوشتم که پرده های پوشش داده به سیاست اپورتونیسم راست را بالا می برند و یا بر زمین می ریزند. درست تر آن بود که این ویژگی را برای پاراگراف پایانی مقاله نگه می داشتم. در اینجا با نقض صریح نظرات در مطبوعات حزب توده ایران، در تعریف زنده یاد امیر نیک آئین، «صدای آزاد مردم ایران، رادیو پیک ایران»، «تضاد اصلی» در ایران از مضمون علمی تهی می شود. گفته می شود: «تضاد اصلی و تعیین کننده در میهن ما در شرایط کنونی تضاد آشتی ناپذیر میان مردم وحاکمیت مطلق ولایت فقیه است ..»! واژه ی «تعیین کنند» در بیان پیش، درواقع اعترافی است ناگفته و ناخواسته بر انطباق «تضاد روز یا عمده» با تضاد اصلی، یعنی تضاد مردم با نظام سرمایه داری که رمق آنها را گرفته است! واژه ی «تعیین کننده» اعترافی ناخواسته است بر وحدتِ تضاد روز (عمده- آشتی ناپذیر) با تضاد اصلی (آشتی ناپذیر) در شرایط مشخص کنونی در ایران سال ۱۳۹۸
میخواهند در چنین شرایطی مبارزه ی صنفی را به خواست های «بی درنگ» محدود سازند!
تضاد عمده و روز مردم میهن ما با نظام سرمایه داری حاکم و نماینده آن در شکل دیکتاتوری حاکم، تضادی است دمکراتیک. تضادی است به منظور دستیابی به هدف دمکراتیک در مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب در ایران. تضادی که به نظر میرسید و با این امید همراه بود که در انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما علیه رژیم سلطنتی به ثمر برسد. در آن مرحله از نبرد برای ترقی خواهی و شکوفانی هستی اجتماعی، توده های میلیونی شکست خوردند، زیرا به نیرویی اعتماد کردند که از درون آن «گربه مرتضی علی سرمایه داری» (زنده یاد کیانوری، دبیراول کیمته مرکزی حزب توده ایران در مناظره با آیت الله بهشتی در تله ویزیون) سر برآورد. مردم میهن ما و طبقه کارگر انقلابی ایران باری دیگر به تکرار این اشتباه تن نخواهند داد. آنها میدانند که تسخیر سنگر اول، یعنی حذف دیکتاتوری، تنها آن هنگام به بازگشت سرمایه داری نخواهد انجامید و با پیامدهای فاجعه آمیز آن همراه نخواهد بود، هنگامی که با برپایی جبهه متحد خلق، هژمونی طبقه کارگر در حاکمیت تثبیت و تضمین گردد. زحمتکشان به چیزی کمتر قانع نخواهند بود!
این هدف استرتژیک مبارزه را باید هم امروز دنبال نمود تا بتوان مضمون رابطه ی میان مبارزه دمکراتیک پیگیر را با مبارزه ی سوسیالیستی در آینده به ثمر رساند. آیندهای که باید از راهی سخت و طولانی و سنگلاخی به آن رسید. گذاری که بدون داشتن یک برنامه و استراتژی روشن و صریح و علمی- انقلابی ممکن نخواهد بود. «جاده لغزنده وشب تاریک است!» به سروده ی زنده یاد سیاوش کسرایی، شاعر تودهای که نامش و شعرش را جریان اپورتونیست در رهبری حزب از تاریخ حزب توده ایران زدوده است!
تحقق بخشیدن به هدفهای ملی- دمکراتیک از این رو بر دوش طبقه ی کارگر ایران قرار گرفته است، زیرا بورژوازی ایران قادر به تحقق بخشیدن به آن در دویست سال گذشته نبوده است. نتوانسته است دمکراسی بورژوازی را در ایران مستقر سازد. نتوانسته است حاکمیت ملی را از دستبرد امپریالیسم دور دارد؛ ودوم- زیرا با سلطه ی شیوه ی تولید ٬٬مدرن٬٬ سرمایه داری، شیوه ی نئولیبرال، تضاد اصلی در جامعه ایران به تضاد میان کار و سرمایه بدل شده است!
لابد مقاله مورد بحث را سخنگوی حزب توده ایران، رفیق محمد امیدوار نگاشته است و یا لااقل پاسخی برای مواضع انتقادی پیش گفته داراست؟! آیا این رفیق سکوت را میشکند و موضع خود نسبت به انتقادها روشن می سازد؟ آن طور که در نزدیکی محل کار و اقامت او، سندیکالیست انگلیسیِ ایرلندی تبار، ئدی دمپزی، با جسارت موضع خود را علیه «چپ لیبرال» در حزب کارگر بریتانیا اعلام نمود و «چپ لیبرال را به ترک کردن منافع طبقه کارگر» محکوم نمود؟