مقاله شماره ۱۲ سال ۱۳۹۸
فرهاد عاصمی
اهمیت مصوبه ی ششمین کنگره ی حزب توده ایران از سال ۱۳۹۱ درباره ی ضرورت ایجاد پیوند میان مبارزه ی مطالباتی- صنفی و سیاسی در نبرد طبقاتی که دارای دورنمای ترقی خواهانه با جهت گیری سوسیالیستی است، دوگانه است: درستی و صلابت نظری- تئوریک آن از یک سو، و همچنین نقش آن در مبارزه ی روزانه از سوی دیگر.
صلابت نظریِ این مصوبه نقش ستاره ی راهنما را در تعیین استراتژی حزب طبقه کارگر تشکیل می دهد. صلابت کارکردی آن که اهرم اثبات درستی تئوری است، در مبارزات تاکتیکی در جریان در جامعه خود را نشان میدهد و درستی خود را به اثبات می رساند؛ در زیر خواهیم دید که درستی مصوبه به اثبات رسیده است!
وظیفه ی این سطور ضمن توضیحاتی در زمینه دوگانه ی پیش، افشای نظراتی است که کوشش میشود به عنوان نظر حزب توده ایران مطرح گردد که از نظرات در ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ اقتباس شده است.
مبلغان این نظرات میکوشند نظرات انحرافی «اپورتونیسم راست» را از این مکتب ارتجاعی جایگزین برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران کنند. این در حالی است که مضمون برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران، صلابت درستی نظری خود را در روند ژرفش نبرد طبقاتی در کشور در مبارزات اعتراضی- اعتصابی سالهای اخیر طبقه کارگر یدی و فکری ولایه های دیگر میهن دوست در ایران باری دیگر به اثبات رسنده است. سکوت مطبوعات حزبی و هوارداران آن درباره ی اثبات عملی صحت برنامه حزب توده ایران در «پراتیک انقلابی» (مارکس) توده های زحمت پرسش برانگیز است.
میدانیم که خواست پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی در مبارزات کارگران و دیگر لایههای مبارز در ایران در سالهای اخیر به نقطه ی عطفی در این مبارزات دست یافت که باید آن را تاییدی در درستی و واقعبینانه بودن یکی از مصوبه های ششمین کنگره ی حزب توده ایران ارزیابی نمود که بر لزوم «پیوند میان مبارزه صنفی- سیاسی» در نبرد طبقاتی حکم می دهد.
در مبارزه اعتراضی- اعتصابی خود زحمتکشان و کل طبقه ی کارگر ایران به این شناخت دست یافت که مبارزه برای دریافت دستمزد عقب افتاده به سطح مبارزه برای گذار از نظام سرمایه داری وابسته ی حاکم فرارویده است؛ به وحدت مضمون دست یافته است. آری، مبارزه علیه تحمیل ستم اقتصادی و فقر به طبقه ی کارگر با مبارزه برای گذار از شرایط دیکتاتوری حاکم گره خورده و به وحدتِ مضمونی دست یافته است.
تحمیل ستم اقتصادی و فقر به نوبه خود، به عنوان ابزار سلطه ی طبقاتی حاکمان افشا و شناخته شده است که در خدمت تحمیل اقتصاد سیاسی به سود خود قرار دارد.اقتصاد سیاسی ای که هدف آن حل مساله ی مالکیت به سود طبقات حاکم ارتجاعی در داخل و متحدان جهانی آن، سرمایه مالی امپریالیستی است.
وحدت کارکردی و نظری خواست مطالباتیِِ دمکراتیک و خواست سیاسیِ تغییرات بنیادین در نظام حاکم که گام نخست آن گذار از دیکتاتوری است، در پی پیگیری زحمتکشان در دفاع از خواست های قانونی خود در نبرد طبقاتی در جامعه، به واقعیت اثبات شده و غیرقابل انکار بدل شده است.
درستی و صلابت سخن رفیق زنده یاد، فرج الله جوانشیر، دبیر کمیته ی مرکزی حزب طبقه کارگر و نظریه پرداز مارکسیست توانمند در اثر بالینی تودهای ها با عنوان سیمای مردمی حزب توده ایران،در روند جاری ژرفش نبرد طبقاتی در ایران به ثبوت رسیده است. جوانشیر موضع حزب توده ایران را چنین توصیف میکند و می گوید: حزب توده ایران در مبارزه ی دمکراتیک آنقدر پیگیر است که مبارزه ی دمکراتیک به مبارزه ی سوسیالیستی فرا می روید! این دستاورد بزرگ در مطبوعات حزبی تاکنون طرح نشده است. ولی اپورتونیسم راست نبود شرایط برای تحقق بخشیدن به سوسیالیسم را به موضوع بحث بدل ساخته است و نقل و نبات سخنوری هاست. دّر حزب توده ایران را بر روی اندیشه ی انقلابی پایبند به نظرات حزب می بندند، و پنجره را برای ورود اندیشه اپورتونیسم راست فراخ می گشایند!
نتیجهگیری زحمتکشان از شرایط نبرد طبقاتی این نتیجهگیری است که بدون «تغییرات بنیادین» در ایران که ضرورت آن در یکی دیگر از مصوبات ششمین کنگره ی حزب توده ایران تصریح می شود، طبقه ی کارگر ایران و دیگر لایههای زحمتکش و میهن دوست قادر نخواهد شد به خواست های قانونی و دمکراتیک خود دست یابد. برای تحقق بخشیدن به این مصوبه کنگره ی حزب توده ایران، مبارزه نیاز به تجهیز و سازماندهی زحمتکشان دارد.
چنین هدفی را بخشی از رهبری حزب توده ایران به عللی که برشمرده خواهد شد، برنمی تابد. برای دستیابی به هدف خود، مدافعان «اپورتونیسم راست» در رهبری حزب توده ایران که رفیق گرامی احمد جواهریان (سپیداری) نقش سخنگوی آن را به عهده دارد، می کوشند اندیشه ی راست عاریه گرفته از ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ را جایگزین مصوبه ششمین کنگره ی حزب سازند.
اندیشه نهفته در نظرات ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ میکوشد پدیدههای اجتماعی را در نبرد طبقاتی جدا از زیربنای اقتصادیِ زاینده آن، طرح سازد. هدف از این جدا سازی، ایجاد این ابهام است که گویا با برقرار شدن ٬٬دمکراسی٬٬ و ٬٬حقوق بشر٬٬ که در شرایط مشخص ایران، سکولار بودن جامعه و حاکمیت قله خواست را تشکیل می دهد، شرایط برای «تغییرات بنیادین» مورد نظر مصوبه حزب توده ایران آماده خواهد شد. «اپورتونیسم راست» میخواهد با حفظ نظام سرمایه داری به تغییراتی در روبنا بسنده کند. موضع پوزیتیویستی و در تأیید بقای سلطه ی نظام سرمایه داری در نظر مداحان ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ انکار ناپذیر است.
دل خوش کنانه نسبت به «قواعد بازی» در نظام سرمایه داری، سهل انگارانه مدعی میشوند که با ایجاد ٬٬دمکراسی٬٬ و ٬٬حقوق بشر٬٬ در ایران که برقراری تساوی حقوق زن و مرد بخشی از آن را گویا در نظام سرمایه داری تشکیل می دهد، برای اولین بار طبقه ی کارگر از حقوق قانونی خود مانند کارگران در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی برخوردار خواهد شد. میخواهند این مضمون اپورتونیستی راستگرانه سوسیال دمکرات را جایگزین «تغییرات بیادین» سازند که مصوبه دیگر ششمین کنگره ی حزب توده ایران را تشکیل می دهد! بر این پایه است که «اپورتونیسم راست» به زحمتکشان توصیه میکند به منظور دسترسی به خواست های صنفی خود در شرایط حضور ٬٬دمکراسی٬٬ مبارزه را در سندیکاهای آزاد به پیش ببرند!
این در حالی است که مضمون تعریف مارکسیستی- توده ایِ از «تغییرات بنیادین» و یا انقلابی، تغییر شرایط هم در روبنا- حاکمیت و به ویژه در زیربنای جامعه را در برمی گیرد که به معنای تغییر در اقتصاد سیاسی حاکم است.
همچنین برای ایران ادعا میشود که با گام نیم بند گذار از دیکتاتوری، بدون دست زدن به زیربنای جامعه، جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری وسیعتر و پرتوان تر خواهد شد. ادعاهایی که با برباد دادن موضع ضد امپریالیستی و مضمون ضد سرمایه داری جبهه ضد دیکتاتوری همراه است که تعریف آن را زنده یاد منوچهر بهزادی، دبیر کمیته ی مرکزی حزب توده ایران در سال ۱۳۵۴ به سطح دانش و شناخت تودهای ها از مضمون جبهه ضد دیکتاتوری بدل نموده است. پیامد چنین برداشتی بر باد رفتن سیاست طبقاتی مستقل حزب توده ایران است، برباد رفتن هویت طبقاتی حزب طبقه ی کارگر ایران است!
این ابهام و انحراف را اندیشه پیش گفته از این طریق به اصطلاح مستدل و واقعبینانه ارزیابی و القا می کند، زیرا گویا تناسب قوای حاکم برپایی سوسیالیسم را در شرایط کنونی در ایران ناممکن ساخته است.
در این استدلال خواسته و یا ناخواسته این انحراف جا انداخته میشود که تعریف حزب توده ایران از مرحله انقلاب در ایران، نادرست است. گویا مرحله انقلاب ملی- دمکراتیک در ایران یک مرحله تام و تمام گذار از سرمایه داری نیست – آن طور که در چین و ویتنام و کوبا و… در جریان است -، بلکه به طور مستقیمِ به معنای برپایی ٬٬سوسیالیسم٬٬ است که گویا تنها طبقه ی کارگر در آن ذینفع است.
از تحریفِ مواضع انقلابی حزب توده ایران، اپورتونیسم راست به این نتیجهگیری می پرداز و آن ازجمله از زبان رفیق گرامی جواهریان اعلام می کند و میگوید لذا باید خواست برای برپایی سوسیالیسم را در شرایط کنونی غیرواقع بینانه ارزیابی نمود. این برداشت آنوقت ارزیابی خود را از مبارزه برای «تغییرات بنیادین» طرح می کند.
مضمون «تغییرات بنیادین» واقعی که حزب توده ایران خواستار آن است، توسط این برداشت به عنوان نظرات «اپورتونیسم چپ» اعلام میشود و مبارزه با آن را هدف عمده خود اعلام میکند. این برداشت، با بستن دّرِ حزب توده ایران بر روی اندیشه ی انقلابی در حزب، سرشار از خشنودی به محفل گرایی روی میآورد و به اکثریت آرای خود می بالد!
این اندیشه ی پوزیتویستی با چنین به اصطلاح استدلالی، نامناسب بودن تناسب قوای را در جامعه ی ایرانی، گویا به ٬٬اثبات٬٬ میرساند و آن را به ابزار تعطیل نمودن مبارزه ی سوسیالیستی حزب توده ایران بدل می سازد. حتی یک بار در مطبوعات حزبی، خواست برآمده از «پراتیک انقلابی» (مارکس) طبقه کارگر ایران طرح نشده است. به طریق اولی مقالهای نظری و سیاسی در این باره نگاشته نشده است. آن وقت است که عجیب نیست که انواع جریان های ٬٬کمونیستی٬٬ پا بگیرند؟
رفقای زحمتکش تودهای در روز اول ماه مهر در شهر کلن آلمان که در کنار غرفه یکی از این جریان ها غرفه حزب را برپاکرده بودند، مجبور شده بودند با خودکار بر روی کاغذ چاپ دین ۴، آزادی زندانیان سیاسی را طلب کنند و آن را بر چادر غرفه وصل نمایند تا غرفه حزب در کنار عکسهای بزرگ بخشی و قلیان و خواست آزادی زندانیان سیاسی در غرفه مجاور «گم» نشود!
پیامد مواضع نظری– سیاسی «اپورتونیسم راست»، برباد رفتن هویت و جایگاه تاریخی حزب توده ایران است!
شیوه ی کارکرد تبلیغاتی «اپورتونیسم راست» آموزنده است. رفیق گرامی احمد جواهریان در مقاله خود در نویدنو با عنوان «اپورتونیسم راست» و «اپورتونیسم چپ»، به اثبات درستی مواضع اپرتونیسم راست نمی پردازد. او میکوشد به اصلاح با اثبات نادرستی مواضع «اپورتونیسم چپ» که گویا آن را به کمک نظرات لنین انجام می دهد، درستی مواضع «اپورتونیسم راست» را به اصطلاح به اثبات برساند. او به نقد مقاله خود پاسخی نمی دهد!؟ میخواهد با سکوت و بر روی پاشنه ی نمدی، مساله را حل و فصل کند. پاسخ، ارزیابی از مواضع رفیق گرامی جواهریان و طرح مواضع انتقادی نسبت به آن جایی در مطبوعات هوادار حزب ندارد! کارکرد خود را با «شیوه برخورد به مسائل» ضروری اعلام می کنند. گویا تنها شیوه ی ممکن در نبرد نظری- سیاسی، شیوه ای است که رفیق گرامی جواهریان اتخاذ میکند و از تقدس نیز برخوردار است.
شناخت مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب در ایران توسط متحدان نزدیک و دور طبقه ی کارگر از این رو پراهمیت است، زیرا سرمایه داران میهن دوست و دیگر لایههای مبارز غیرتوده ای نیز بهره گیران از اقتصاد سیاسی آن هستند.
تعریف علمی- انقلابی از مرحله ی انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما به عنوان مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب، خدشه ناپذیر است. حل مساله آزادی و دمکراسی و حفظ و تحکیم استقلال ملی که مردم میهن ما با مبارزه ی خود قریب به دویست سال برای دستیابی به می کوشند، هنوز در انتظار تحقق یافتن است. میخواهند مضمون و محتوای این تعریف علمی- انقلابی را خدشه دار سازند، آن را از محتوا انقلابی تهی سازند.
دفاع و توضیح مضمون و محتوای تعریف علمی- انقلابی حزب توده ایران از انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم ایران از این رو ضروری است،زیرا در روند فرازمندی اقتصادی– اجتماعی ِ مبتنی بر اقتصاد سیاسی ملی– دمکراتیک، بورژوازی میهن دوست و ضد امپریالیست و مخالف وابستگی نواستعماری ایران به اقتصاد جهانی شده در خدمت سرمایه مالی امپریالیستی، مانند طبقه ی کارگر ایران ذینفع است. وحدت منافعی که در جمهوری خلق چین انکار ناپذیر است.
اپورتونیسم راست که اندیشه ی سوسیال دمکرات مداح نظام سرمایه داری را از مکتب فرانکفورت اقتباس می کند، و میخواهد آن را جایگزین اندیشه مارکس- انگلس- لنین و دانشمندان تودهای در خون خفته یِ حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران سازد، با در ابهام قرار دادن وحدت منافع همه ی خلق ها و لایههای میهن دوست و زحمتکش در مرحله ملی– دمکراتیک انقلاب، بی پروا به تعطیل مبارزه ی سوسیالیستی حزب توده ایران می پردازد.
وظیفه ی مبارزه ی سوسیالیستی حزب توده ایران را «اپورتونیسم چپ» اعلام می کند! رفیق جواهریان می خواهد با سکوت و آسه برو، از کنار پاسخگویی به انتقاد طفره رود!
بر این پایه است که بورژوازی میهن دوست و نیروهای صادق و میهن دوست در لایههای میانی جامعه، با شناخت برنامه اقتصاد ملی مبتنی بر اقتصاد سیاسی مرحله ی ملی- دمکراتیکِ فرازمندی جامعه به بخش پراهمیتی در برپایی جبهه گسترده ی ضد دیکتاتوری و به طبع آن جبهه متحد خلق تبدیل خواهند شد. برخلاف سرمایه داران وابسته به اقتصاد امپریالیستی- اسلامی، که می کوشند با بده و بستان های دوره ای با امپریالیسم و از طریق برباد دادن حق حاکمیت ملی ایران، بر سر ادامه حاکمیت خود بر ایران به توافق برسند، میهن دوستان واقعی ذینفع هستند برای دفاع از دستاوردهای مردمی- دمکراتیک و ضد امپریالیستی انقلاب بزرگ بهمن مردم میهن ما. این گروهها و لایه ها متحدان مبارزه تودهای ها در نبرد علیه دیکتاتوری و برپایی جبهه گستره ضد دیکتاتوری هستند. جلب آنها با اهرم آگاهی آنها از مضمون اقتصاد سیاسی ملی– دمکراتیک ممکن خواهد شد.
«اپورتونیسم راست» که دستیابی تودهای ها را به هدف جلب متحدان واقعی برنمی تابد، با ایجاد ابهام در مضمون مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب – ابهام سازی که شیوه حاکم بر مکتب فرانکفورت است -، میکوشد به وظیفهای عمل کند که یک بار با کوله بار سوغاتی که زنده یاد رفیق حمید صفری از سفر به ایالات متحده به همراه دشت و میخواست آن را جایگزین اندیشه ی بانیان سوسیالیسم علمی در ایدئولژی حزب توده ایران سازد، به حزب توده ایران تحمیل نماید بستن درِّ حزب توده ایران بر روی اندیشه ی انقلابی، چنین هدفی را دنبال می کند.!
بدیهی است که با شناخت لایههای میانی و غیرتوده ای از مضمون مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب، برپایی جبهه ضد دیکتاتوری به عنوان روی دیگر جبهه متحد خلق، تقویت می شود. بدین ترتیب شرایط برای گذار از دیکتاتوری و «تغییرات بنیادین» در ایران که مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران است، آمادهتر می گردد. اندیشه ی «اپورتونیسم راست»، به هر علتی، چنین برنامه ی انقلابی را برنمی تابد. از این رو می کوشد، مرحله گذار از دیکتاتوری را از مرحله برنامه نوسازی جامعه جدا سازد. پایبندی آن در این نظریه پردازی به اندیشه طرح شده توسط مداحان و پایه ریزان ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ مانند آدورنو، هابرماس و دیگران انکار ناپذیر است.
جدا سازی تغییرات در روبنا و در زیربنای جامعه که به منظور جایگزین ساختن اندیشه ی طبقاتی بودن جامعه انجام می شود، میکوشد تئوری ضد مارکسیستی خود را با به خدمت گرفتن تئوری «پلورالیسم» توجیه کند.
اندیشه برقرار بودن «پلورالیسم» در جامعه، هسته ی مرکزی انحراف این اندیشه از مارکسیسم را تشکیل میدهد و ناخواسته بر ملا میسازد که این اندیشه سنخیتی با اندیشه ی انقلابی مارکسیست- لنینیستی ندارد. این برداشت ازجمله در «خوانش جدید مارکس»، موضعی عمیقاً پوزیتویستی و دشمن اندیشه ی بانیان سوسیالیسم علمی دارد.
این مداحان شرمسار نظام سرمایه داری، «پلورالیسم» حاکم را در برداشت روحی- پسیکولوژیک انسان که ریشه در زاویه دید هر فرد در جایگاه تاریخی لحظه دارد، مطلق می سازند، و آن را به سطح عام روابط حاکم بر جامعه ی طبقاتی ارتقا می دهند. آن را ٬٬دمکراتیک٬٬ و عین دمکراسی نیز می نامند. ما با ترسیم مار به جای نگارش واژه ی مار روبرو هستیم.
زاویه دید متکثر برای انسان ولی اهرم کمک دریافت همه جانبه تر از واقعیت را تشکیل می دهد. جایگزین ساختار طبقاتی جامعه و نبرد طبقاتی در آن نمی شود.
این ترفندهای شناخته شده علیه مارکسیسم- لنینیسم، ایدئولوژی حزب توده ایران که در اساسنامه و برنامه آن به تصویب رسیده است، یک بار دیگر نیز در کنگره ی دوم حزب به خدمت گرفته شد و به دنبال مقاومت تودهای بی اثر گشت. کوشش مصممانه ی «اپورتونیسم راست» برای حذف اندیشه مارکس- انگلس- لنین و دانشمندان در خون خفته ی حزب توده ایران انکارناپذیر است. آیا باید آن را سناریوی تنظیم شده ارزیابی نمود؟
با جدا سازی تغییر شکل دیکتاتوری حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی- اسلامیِ در ایران از زیربنای اقتصادی حاکم، هر دو مصوبه پراهمیت ششمین کنگره ی حزب توده ایران از مضمون انقلابی آن تهی می شود.
رفقایی از قبیل احمد جواهریان که در صحبتهای علنی برای نمونه با رادیو پویا انکار میکند که یک تودهای است و همانجا خود را یک «روشنفکر چپ نظریه پرداز» معرفی می کند، تمام توانایی روشنفکرانه خود را برای بی اثر ساختن دو مصوبه پیش گفته ی ششمسن کنگره ی حزب توده ایران به کار می گیرد، بدون آنکه آمادگی برای گفتگو درباره ی به اصطلاح درستیِ دلایل و نظرات خود داشته باشد. این رفیق با کلی گویی هایی عام میکوشد مواضع ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ را به مواضع جاافتاده در حزب توده ایران بدل سازد. آن طور که برای نمونه میتوان آن را در اعلامیه اخیر کمیته ی مرکزی حزب توده ایران بازیافت که به مناسبت سرنگونی هواپیمای بی سرنشین آمریکایی بر روی فضای هوایی ایران توسط سپاه پاسداران انتشار یافت. به این نکته در زیر اشاره خواهد شد.
مواضع «اپورتونیسم راست» در نظرات ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ رابـطه میان پدیدهها و وقایع سیاسی را با زیربنای حاکمنفی می کند. نفی میکند که کارکرد حاکمیت در نظام سرمایه داری، میوه ی این زیربناست؛ علت پدیدار شدن وقایع سیاسی در جامعه است، «اپورتونیسم راست» می کوشد وقایع را تنها در سطح پدیده مورد توجه قرار دهد و به بررسی آن را در همین سطح محدود سازد. با هیچ سخنی علت ٬٬دیوانگی ترامپ٬٬، علت خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، علت سیاست ارتجاعی و ضد زحمتکشان که ماکرون در فرانسه دنبال می کند، علت نامعلومی آینده ی ٬٬ائتلاف بزرگِ٬٬ دولت خانم مرکل در آلمان و نمونههایی دیگر را از این قبیل در هیچ نوشتاری به عنوان شرایط حاکم بر زیربنای نظام سرمایه داری مطرح نمی سازد. علت پدیدههای پیش گفته را به عنوان علت وجود بحران حاکم بر نظام اقتصادی– اجتماعی سرمایه داری دوران افول در جهان مطرح نمی کند. آن را نشان دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ارزیابی نمی کند.
برعکس با صراحت به نفی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم در جهان می پردازد، چنانچه رفیق گرامی جواهریان نیز در مقاله انشار یافته در نویدنو در توضیح مثبته مواضع «اپورتونیسم راست» برای حزب طبقه کارگر ایران انجام می دهد. این رفیق به منظور اثبات تز خود حتی یک استدلال هم مطرح نمی کند. اما ادعای خود را به عنوان واقعیت غیرقابل انکار تلقین می کند.
به سخنی دیگر، ترفند ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ در توضیح وقایع، پنهان کردن رابطه میان وقایع سیاسی– نظامی در جهان با روابط تولیدی در جامعه است؛ پنهان نمودن رابطه سرشت ضد مردمی و ضد دمکراتیک روبنای نظام حاکم است با سرشت زیربنایی نظام؛ پنهان نمودن رابطه ی قانومند کارکردی و ساختاری نظام سرمایه داری از نوع ٬٬دمکراتیک٬٬ با ٬٬دمکراسی پارلمانی٬٬ و شکل دیکتاتوری آن ازجمله در ایران با اقتصاد سیاسی حاکم بر جامعه است که با پنهان نمودن علل زیربنایی انجام میشود تا به هدف تأیید مثبته ی شرایط حاکم نایل گردد.
سیاست راست و ارتجاعی مداحان ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬ از این طریق و با این ترفند مطرح میشود که مساله ی مرکزی را در زندگی اجتماعی در جامعه ی طبقاتی در پرده نگه دارد و آن را اصلاً مطرح نسازد! انگار در جامعه ی طبقاتی اصلاً مساله ای به نام مساله ی مالکیت وجود ندارد! مساله ی اصلی در جامعه ی طبقاتی چیست؟
میدانیم که مساله مالکیت است که بانیان سوسیالیسم علمی آن را با علم ماتریالیسم تاریخی می آموزند.
نظام سرمایه داری نئولیبرال در ایران و جهان برنامه خصوصی سازی را با شدتی فاشیست مآبانه مطرح و به مورد اجرا گذاشته و میخواهد آن را هرچه زودتر به واقعیت گویا غیرقابل بازگشت در هر کشوری بدل سازد. با جا انداختن چنین سیاستی، نظام نئولیبرال امپریالیستی امیدوار است هر چه زودتر مساله ی مالکیت را به سود خود در جامعه به سرانجام مطلوب برساند. آن وقت هم چیز را خریده است و «سند مالکیت» آن را در جیب دارد!
ماکرون با تصویب نامه ی دولتی از نوع «حکم حکومتی» مشابه آن در دیکتاتوری در ایران، برای فرانسه همان هدف مشترک را دنبال میکند که در ایران دیکتاتوری ولایی با لغو غیرقانونی اصل های اقتصادی بیرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما دنبال کرده است. خصوصی سازی و آزاد سازی سرمایه از بندهای قانونی حامی زحمتکشان را به مورد اجرا گذاشته است. ماکرون در مهد دمکراسی و خامنه ای در دیکتاتوری سیاه کنونی در ایران میخواهند مساله مالکیت طبقات فرادست را یک بار برای همیشه حل و فصل کنند. از ین روست که سیاست فاشیست مآب در فرانسه و دیگر کشورهای سرمایه داری، ازجمله در ایران، حل مساله ی مالکیت را به مساله اصلی در سیاست خود تبدل کرده است و شلاق کش به عملی ساختن آن پرداخته است.
مبارزات اعتراضی- اعتصابی طبقه کارگر ایران و همه ی زحمتکشان میهن دوست ایرانی با هشیاری و آگاهی ناشی از ژرفش نبرد طبقاتی در جامعه، با جسارت به طرح مساله مالکیت زحمتکشان میپردازد و علیه خصوصی سازی زندگی اجتماعی، علیه این سیاست ارتجاعی و ضد مردمی قد علم می کند. شعار پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی را طرح می کند. به سخنی دیگر توده های زحمتکش میهن ما ریشه طبقاتی نبرد طبقاتی را در ایران دریافتهاند و آن را به عنوان علت حکم شلاق بر پشت کارگر گرسنه میدانند. آن ها ابزار سرکوب مبارزانی از قبیل بخشی ها و قلیان ها، معلمان و.. را در دست حاکمان به عنوان ابزار ادامه غارت و استثمار کارگران بازشناخته اند و نظریه پردازان راست در گردان چپ در ایران میخواهند این رابطه را در ابهام قرار دهند و از مدنظر زحمتکشان پنهان دارند! ذهی توهم سهل انگارانه!
برای جلب توجه به شیوه ایجاد ابهام در ٬٬مکتب فرانکفورت٬٬، مایلم از اعلامیه کمیته ی مرکزی حزب توده ایران که چند روز پیش انتشار یافت (۲ تیر ۱۳۹۸) کمک بگیریم. اعلامیه ای که درباره ی کلیت آن توافق نظر است، ولی نسبت به نکته رابطه ی پدیده و زیربنای نظام سرمایه داری در ایران بی توجهی میکند. در سطح برداشت آدرنومآبانه که یکی از عمده ترین نمایندگان مکتبِ فرانکفورت است و نماینده ی اندیشه ی راستگرای ٬٬سوسیالیستی٬٬ است، منجمد می شود.
در آنجا، تقـابـل دو رژیم حاکم بر ایران و امپریالیسم آمریکا مطلق گرانه، یک سویه مطرح میشود و با نقل پر حوصله ی فاکت ها تزیین می گردد.ولی سویه رابطه میان دو رژیم امپریالیستی و سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در ایران مطرح نمی گردد که در اجرای اقتصاد حاکم در دو کشور تبلور می یابد.
رجز خوانی ها مطرح میشود و به درستی به سخره گرفته میشود، ولی با سکوت درباره ی رابطه و توافق متقابل بر سر اقتصاد سیاسی حاکم بر ایران، میان دو حاکمیت ارتجاعی امپریالیستی و تابع امپریالیسم در ایرانِ جمهوری اسلامی سخنی به میان آورده نمی شود. رابطه میان آن ها مطرح نمی گردد که در اقتصاد حاکم بر هر دو کشور تبلور می یابد.
رجز خوانی ها مطرح و به درستی به سخره گرفته می شود، ولی با سکوت درباره ی رابطه و توافق متقابل بر سر اقتصاد سیاسی حاکم بر ایران میان دو حاکمیت ارتجاعی امپریالیستی و تابع امپریالیسم، سخنی به میان آورده نمی شود.
رابطه میان خطر برخورد نظامی از یک سو، با شرایط حاکم بر ایران در بخش اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط سازمان های مالی امپریالیستی از سوی دیگر بر قرار نمی شود. رابطه ی خطر نظامی علیه ایران با شرایط حاکم در نبرد طبقاتی جاری در ایران ایجاد نمی شود. موضع زحمتکشان ایران علیه خصوصی سازی زندگی اجتماعی طرح نمی گردد.
نه از شعار پایان دادن بهخصوصی سازی زندگی اجتماعی که شعار روز همه ی گردان های زحمتکش در ایران است، که شعار روزانه ی جنبش های اعتراضی- اعتصابی در ایران است، سخنی به میان آورده نمی شود. شعار آزادی زندانیان سیاسی و خواست سیاسی فعالیت آزاد احزاب سیاسی، در مرکز آن فعالیت آزاد حزب توده ایران طرح نمی شود. خواست توده های مبارز برای پایان بخشیدن به پیروزی حاکمیت طبقات حاکم در ایران از برنامه نئولیبرال امپریالیستی- اسلامی نه طرح میشود و به طریق اولی به اهرم افشاگری علیه رژیم دیکتاتوری مجری این فرامین بدل نمی گردد. توضیح داده نمیشود که مانند وضع در لیبی و سوریه، اجرای این فرامین گام نخست را برای یورش و توطئه نظامی تشکیل می دهد. توطئه و خطر یورش نظامی در شرایط تضعیف توان ایران که پیامد اجرای اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی حاکم است، ذکری نمی یابد.
رابطه ی مضمونی میان زیربنای اقتصادی- اجتماعی در ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران در اعلامیه حزب توده ایران جایی ندارد و در این باره سکوت برقرار است. اندیشه ی بانیان سوسیالیسم جایی ندارد. ولی آنچه بیان می شود، ظواهری است که در انواع خود روی رسانهها پخش می گردد. نقل قولهای تکرای و پرحوصله ی این ظواهرامر سطور متعددی را در بر می گیرد!
در یک سو در اعلامیه، توضیح و توصیف سیاست و مواضع امپریالیسم و سیاست نواستعماری آن قرار دارد. و در سوی دیگر، توصیف و توضیح پرحوصله ی سخنان این و آن در حاکمیتی قرار دارد که با انواع حیلهها میکوشد خطر یورش نظامی امپریالیسم را به ایران به ابزار به منظور توجیه تداوم سلطه ی خود بدل سازد و ضرورت تن دادن به آن را به توده ها بقبولاند. حاکمیت سرکوبگری که میخواهد خطر تهدید نظامی را به ابزار برای اقناع مبارزان برای تحمل سلطه خود بدل سازد.
آن وقت عجیب هم نیست که بسیاری از مبارزان که در میان آنها رفقای صادق تودهای نیز قرار دارند، دچار سردرگمی در این زمینه هستند که کدام خط مشی، خط مشی تودهای است؟
مکتب فرانکفورت کمترین جایگاهی در حزب دیروز و امروز توده ایران نداشته و ندارد.
با نقد خود از سخنان آقای جواهریان – که خود خودش را نه توده ای بلکه روشنفکر می داند – رفیق عاصمی روشن نیست به چه دلیلی اندیشه های این “روشنفکر چپ” را نه تنها به حزب نسبت می دهد، بلکه با استناد به اعلامیه حزب با عنوان “ضرورت بسیج افکار عمومی ایران و جهان…” (۲ تیر ۹۸) آشکارا می گوید این انحراف در حزب مشاهده می شود، به این دلیل که این اعلامیه توضیح نمی دهد که “رابطه ی خطر نظامی علیه ایران با شرایط حاکم در نبرد طبقاتی جاری در ایران [چیست] و موضع زحمتکشان ایران علیه خصوصی سازی زندگی اجتماعی طرح نمی گردد” و “رابطه ی مضمونی میان زیربنای اقتصادی- اجتماعی در ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران در اعلامیه حزب توده ایران جایی ندارد و در این باره سکوت برقرار است.”.
پرسش اول من از رفیق عاصمی این است که آیا در هنگام نوشتن مقاله/ اعلامیه ای که هدف آن تشویق افراد یا گروه ها برای “بسیج افکار عمومی ایران و جهان برای جلوگیری از جنگ دهشتناک در منطقه” است، ضرورتی وجود دارد موضوع اقتصاد سیاسی هم نه تنها بیان بلکه به طور دقیق تحلیل و بررسی شود؟
ولی همین اعلامیه، برخلاف نظر شما که حزب تنها به روبنا- به آزادی و دمکراسی و تغییر حکومت دیکتاتوری – می اندیشد و همچون فرانکفورتی ها به زیر بنا – اقتصاد- باوری ندارد (که این “دلسوزی” شما به خواننده نوشته شما القا کند که انحرافی خطرناک در حزب توده ایران در حال وقوع است، که هرگز چنین نبود و نیست)، در نزدیک به پایان خود نه تنها خواهان تغییر در روبنا بلکه خواهان تغییر زیربنایی هم است، آن جا که می گوید “طرد رژیم استبدادی حاکم بر میهن ما و استقرار حکومتی دموکراتیک و مردمی که بتواند آزادی و استقلال میهنمان را تأمین کند و راه اجرا و تحقق عدالت اجتماعی و پایان دادن به ظلم و فساد کنونی را باز کند تنها از طریق مبارز میهن ما و نیروهای ملی و آزادیخواه آن امکانپذیر است”.
به نظرم همین اشاره مختصر اعلامیه به دو مشکل اساسی روبنا (آزادی، استقلال، دمکراسی) و زیربنایی (اجرا و تحقق عدالت اجتماعی) و ارائه راه حل آن (مبارزه مردمی،…) کافی بوده، و نوشتن و تحلیل دقیق موضوع مورد علاقه همیشگی شما- اقتصاد- در این اعلامیه کاری صد در صد اشتباه محسوب می شد.
پرسش دوم من از رفیق عاصمی عزیز! شما اصلا باور دارید که آیا حزب امروز توده ایران مخالف سرسخت اقتصاد سیاسی نئولیبرال حاکم بر ایران و جهان است و خواهان اجرا اقتصادی مردمی / ملی-دمکراتیک و تحقق هر چه بیشتر عدالت اجتماعی است؟ اگر تمایل دارید به پرسش آخرم پاسخ دهید، لطفا آن را مستدل بیان کنید یعنی من و هر خواننده دیگر را به نشریات و مصوبات و… حزب ارجاع دهید.
رفیق عزیز احسان
پرسش های شما در ابرازنظرِ نظرگیر، مانند اغلب اوقات، پرسش هایی اساسی و پر محتوا هستند. پاسخ به آنها اما در چارچوب یک ابرازنظر نمی گنجد. از این رو به آنها به طور مجزا پرداخته خواهد شد. تنها اشاره کنم که در اشاره ی من در ارتباط با اعلامیه کمیته ی مرکزی حزب توده ایران در ارتباط با ضرورت بسیج افکار عمومی ایران و جهان، ضمن تأیید کلیت مضمون آن توسط من در همان ابرازنظر و مقدمه به اعلامیه هنگام انتشار آن در تودهای ها، جلب توجه به اسلوب موضع گیری شد که بایستی با در نظر گرفتن همه جانبه ی شرایط عملی گردد. همانجا در جمله پیش از آنچه که شما نقل کرده اید، عنوان اصلی مطرح می شود. در آنجا گفته میشود که برجسته ساختن به جای اختلاف و تضاد میان ایران و آمریکا که گامی ضروری است، آن هنگام به ارزیابی دیالکتیکی فرامی روید که در اعلامیه سویه ی وحدت و توافق در حاکمیت آن دو نیز مورد خطاب قرار گیرد. در زیر تیرهای این عنوان، نکاتی ذکر شده است که شما نقل می کنید. بحث بر سر آن نیست که در اعلامیه بحث درباره ی اقتصاد سیاسی را مطرح سازیم، بلکه بایستی سویه دیگر رابطه میان آن ها، یعنی واقعیت وحدت منافع حاکمیت آمریکا و ایران را در حفظ شرایط حاکم بر ایران برجسته سازیم و در تحلیل و ارزیابی از وضع به کارگیریم. تأیید علنی ترامپ بر ادامه حاکمیت رژیم ولایی در ایران، پا بر شانه ای این سویه رابطه آن دو می گذارد. بی توجهی به آن ارزیابی را منحرف می سازد.
برای نمونه، خرید موشک های اس اس ۴۰۰ توسط ترکیه و فروش آن توسط روسیه به این کشور نیز بدون توجه به همین جوانب، تحلیلی کم نفس خواهد بود. اردوغان با توجه به همین وابستگیهای آمریکا، ازجمله در ارتباط با ناتو به ترکیه است که به این بلندپروازی ها دست میزند و با آن برنامههای دیگری را دنبال می کند.
برای آن که این نکته بازهم بیش تر تفهیم شود، نگاهی به بیانیه حزب توده ایران در ارتباط با موضع گیری حزب چپ ایران (فداییان) نظری بیافکنیم. ضرورت انتشار این بیانیه که من با مضمون آن موافقم و در تودهای ها بازانتشار خواهد یافت، از این رو ایجاد شده است، که حزب توده ایران مواضع انتقادی خود را علیه رژیم ولایی محدود به انتقاد به سیاست اقتصادی نئولیبرالی ساخته است. نظام سرمایه داری حاکم مورد انتقاد قرار نمی گیرد. انگار حزب توده ایران نیز مانند حزب چپ معتقد است که یک سرمایه داری بد وجود دارد که نئولیبرال است و یک سرمایه داری خوب که «ارزش افزا» است! چنین موضعی چه تفاوت ماهوی با موضع حزب چپ ایران دارد که مانند حزب طبقه کارگر خواستار آزادی و دمکراسی و سکولاریسم و امثال آن است؟
برخلاف این خرده کاری ها، مارکس خواستار برخورد کلان به سرمایه داری است. به گفته ی طبری نشستن در «دکانچه نزول خواری» را نفی می کند. خواستار طرحی است «تا همه ابعاد واژگون شوند» (اط). هنگامی که چپ سردرگم و سرگردان چنین سیاست مستقل طبقاتی را در کارکرد نظری و سیاسی حزب توده ایران نمی یابد، که مقاله ی اخیر در نامه مردم با عنوان درباره سردرگمی و سترونی اندیشههای چپ نو خواستار آن است، به خود اجازه میدهد این یا آن ناروشنی را در نوشتار مورد یورش تبلیغاتی قرار دهد!
تنظیم مقالهای درباره ی سرمایه داری خوب و بد در جریان است. در آنجا نیز به این نکته پرداخته شده است. بازهم به طور مجزا پرداخته خواهد شد.
رفیق فرهاد عزبز،
شما به پرسش های من پاسخ نداده اید هیچ، بلکه مشکل دیگر حزب را مطرح کردید که هیچ واقعیت ندارد و آن این که “حزب توده ایران موضع انتقادی اش به رژیم را تنها به اقتصاد نئولبیرالی حاکمیت ایران محدود کرده است و نظام سرمایه داری حاکم[را] مورد انتقاد قرار [نمی دهد]. این انگ به چه دلیل و با چه مستندی به حزب زده می شود قابل درک نیست. برنامه حزب توده ایران، مصوب کنگره ششم، که خودتان جایی آن را تایید کرده اید، می گوید “حزب توده ایران خواهان محو کامل نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم در ایران است”. پس برای حزب توده ایران سرمایه داری تنها به اقتصادی سیاسی نئولیبرال آن محدود نمی شود و با هر شکل آن که زحمتکشان یدی و فکری را به هر طریقی غارت و استثمار کند مخالف است و با آن مبارزه می کند.
نوشته های تان، به ویژه این ابراز نظرتان، در باره حزب آن قدر دارد از انصاف دور می شود که قصد دارید به قول خودتان مقاله ای با عنوان سرمایه داری بد (نئولیبرالیسم= “مورد انتقاد حزب”) و سرمایه داری خوب (ارزش افزا “مورد تایید حزب”) بنویسید تا به حزب بیاموزید که سرمایه داری از هر نوع اش بد است و دشمن زحمتکشان. این به هیچ درست و قائل درک نیست، رفیق فرهاد.
مشکل ندیدن موضع حقیقی حزب توده ایران در قبال نظام بی رحم سرمایه داری، فکر کنم، از بی اعتمادی شدید به حزب است، که اگر از این بی اعتمادی غیرحقیقی جلوگیری نشود، می تواند بتدریج به نفرت و سپس به انتقام تبدیل شود.
احسان
رفیق عزیز احسان، من با شما کاملاً موافقم و این نکته را مورد تایید قرار می دهم که “حزب توده ایران خواهان محو کامل نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم در ایران است”.
ولی آیا شما می توانید حتی یک سطر در توضیح و مستدل ساختن ضرورت پایبندی به این مصوبه ی درست و با مضمون انقلابی را در یک مقاله در سال های اخیر در نامه مردم نشان دهید؟
صحبت بر سر این نیست که «پس برای حزب توده ایران سرمایه داری تنها به اقتصادی سیاسی نئولیبرال آن محدود نمی شود و با هر شکل آن که زحمتکشان یدی و فکری را به هر طریقی غارت و استثمار کند مخالف است و با آن مبارزه می کند». این بیان به جا، کافی نیست!
مساله آن است که برنامه ترویجی- روشنگرانه و افشاگرانه علیه نئولیبرالیسم با چه «جایگزینی» می خواهد به این هدف دست یابد؟
صحبت بر سر این نکته نیست که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران نیست و مایل به پایان دادن به «غارت و استثمار .. مخالف» است. صحبت بر سر آن است که به این هدف:
۱- با چه برنامه جایگزین می توان دست یافت؛
۲- و برای دستی یافتن به این هدف کدام حربه ی ترویجی- روشنگرانه و کارکردی انقلابی را باید به کار گرفت؟
بحث را باید بر سر این نکته متمرکز ساخت. ضرورت داشتن برنامه «جایگزین» که مقاله اخیر در نامه مردم بر آن پا می فشارد و نیاز به آن را برای مبارزه علیه نظرات چپ نو برجسته می سازد، باید با هستی واقعی، به مضمون نبرد روشنگرانه و ترویجی حزب توده ایران بدل گردد. یعنی باید به برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران تکیه نمود که در آن همزمان مبارزه ی پیگیر دمکراتیک و سوسیالیستی جریان دارد.
من با ارزیابی شما موافق نیستم، هنگامی که می پندارید که من گویا «موضع حقیقی حزب توده ایران» را درنمی یابم. این پنداشت که من «به حزب .. بی اعتماد» هستم، تهی از هر منطق است. من قدرت حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران را می بینم و می شناسم. تاکنون هیچ کس به اندازه من از مصوبات انقلابی ششمین کنگره ی حزب توده ایران دفاع نکرده است.
دفاع من محدود به «همان طور که ما بارها گفته ایم» نمی شود که به شیوه ی نگارش در تایید و مستدل ساختن مضمون نبرد نظری سیاسی در بسیار از مقاله ها در ارگان مرکزی حزب توده ایران تبدیل شده است. دفاع من هر بار از طریق نشان دادن و توضیح سویه هایی از صلابت نظری و کارکردی مصوبات انقلابی در کنگره حزب عملی می گردد. «من سراپای قبیله ام»! موضع من موضع انقلابی حزب توده ایران است که آن را در هر نوشتاری می شکافم.
در پاسخ پیش که به آن در این ابرازنظر اشاره ی نیست، ضرورت پایبندی به اسلوب نگرش دیالکتیکی را به پدیده توضیح می دهم که جای آن در اعلامیه کمیته مرکزی که با مضمون آن موافقم، خالی است و طرح نمی شود.
این اسلوب برای تحلیل و بررسی پدیده ها، نمی تواند به دیدن و دریافت اختلاف و تضاد میان آمریکا و ایران محدود بماند. باید اختلاف، و هم نقطه مشترک میان آنان را دریابد و نشان دهد که در اعلامیه مدنظر نیست.
اسلوب بررسی موضوع مقاله به سطح نگرش دیالکتیکی فرانمی روید، زیرا یک سویه تنها اختلاف میان آن دو را توضیح می دهد! «بدان منگر که سرد و خاموش در تابوتم»، که از فعالیت درون حزبی محروم شده ام، «من سراپای قبیله ام»!
صحبت بر سر آن است که حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران که هدف برپایی سوسیالیسم را پس از تدارک شرایط ضروری برای آن در ایران هدف خود قرار داده است، نمی تواند جایگزینی را برای اقتصاد سیاسی نئولیبرال پیشنهاد کند که بانیان سوسیالیسم علمی آن را «سوسیالیسم مبتذل – vulgäer» می نامند. نماینده این برداشت نزد سوسیال دمکراسی، برنشتین است. من به این نکته به طور مجزا خواهم پرداخت.
رفیق عزیز احسان نگرانی شما شایسته بزرگداشت و سپاس است. ولی می توانید مطمئن باشد که که نزد من نه «نفرت» و نه احساس «انتقام» از حزب توده ایران که در سن دوازده سالگی هوادار آن شدم و در طول همه ی این سال ها در صفوف آن رزمیده ام ایجاد نخواهد شد. حتی نسبت به رفقایی که سال هاست حق اساسنامه ای من را به ناحق پامال ساخته اند و من را از فعالیت در درون حزب بازداشته اند، نفرتی بر دل ندارم و نخواهم داشت. آنچه در جریان است، چهره ی ای است از نبرد طبقاتی و جای زخم هی آن بر تن مبارزان توده ای که تنها نشان سربلندی و افتخار است.
بی تردید توده ای ها دست های یکدیگر را خواهند فشرد و تنگاتنگ در نبرد سخت طبقاتی به وظایف خود عمل خواهند نمود. «در زهدان انتظار دیری زایش را ببوسیده ام. از رگ رگم آتش می گذرد. .. و همراهان بسیار با من بودند.» (اط، با پچپچه پاییز ۸).
رفیق فرهاد عزیز،
شما دقیقا بگویید چه موضعی از حزب می تواند انقلابی باشد و یا بگویید دقیقا شما پیگیر چه موضع سیاسی و اقتصادی ای هستید که در نشریات حزب موجود نیست، تا بتوانم برای شما از مقالات نامه مردم و ضمیمه های کارگری آن مستنداتی بیاورم در تایید یا رد موضع دلخواه شما.
در ضمن نگفته ام شما در دل نفرت و کینه و حس انتقام دارید. گفتم می تواند به این سمت و سو کشیده شود که خوشبختانه گفته اید هرگز این اتفاق نخواهد افتاد و این مایه بسی خوشحالی برای همه توده ای های صادق و مایه نامیدی محض برای تمامی دشمنان حزب است.
باورکنید سرم خیلی شلوغ است و هنوز تحقیق قبلی را تمام نکرده ام که مقاله ای جدیدی را در دست ترجمه دارم. ولی همه تلاشم را می کنم تا به دغدغه هایتان پاسخ دهم که برای شخص من بسیار حائز اهمیت است.
موفق باشید،
احسان
رفیق احسان عزیز
سپاس برای ابرازنظر محبت آمیز و تشویق کننده شما.
کوشش من تنها متوجه آن است که فعالیت ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی حزب موثر واقع گردد. برای نمونه، مقاله ی سیاست های مخرب رژیم و گسترش پدیده دستمزدهای معوقه را مطالعه و مورد بررسی قرار دادم. در این باره به طور مجزا خواهم نوشت.
موضوع مقاله بررسی تضاد بسیار پراهمیتی است که میان زحمتکشان ایران و حاکمیت سرمایه داری کنونی وجود دارد و به نقطه ی گرهی در نبرد طبقاتی تعمیق یافته در ایران بدل شده است.
مقاله با ارایه ی داده های بسیاری، واقعیت را توصیف می کند. در لابلای نقل قول ها اشاره هایی نیز به سیاست طبقاتی حاکمان به عمل می آید، ولی بررسی تضاد در سطح انتقاد به «نئولیبرالیسم» و «رانت»خواری محدود می شود.
تضاد به عنوان پدیده ی اجتماعی شناخته می شود، اما مضمون ماتریالیسم تاریخی آن در نبرد علیه نظام سرمایه داری و به منظور گذار از آن بیان نمی گردد. بررسی در سطح بررسی «چپ نو» باقی می ماند که می خواهد تنها نوک نیزه ی نابسامانی های ناشی از نظام سرمایه داری را با تعمیرات و اصلاحات اجتماعی و احیاناً اقتصادی حل و فصل کند.
کمبود اساسی در مقاله ی کارگری نامه مردم از منظر اندیشه ی مارکسیستی- توده ای، از منظر منطق دیالکتیک ماتریالیستی، فرا نرویدن انتقاد است به سطح انتقاد به نظام سرمایه داری در کلیت آن و از این طریق ارایه راهکار برای خروج از آن! در این زمینه تنها با تکرار بر ضرورت اتحاد عمل و «سازماندهی سندیکاهای کارگری» پایان می یابد. خواست درستی که اما از سطح «پراتیک انقلابی» زحمتکشان که خواستار پایان دادن به خصوصی سازی زندگی اجتماعی هستند، بسیار عقب می ماند. به نیاز جنبش برای یافتن «جایگزین» برای نظام سرمایه داری اصلاً پرداخته نمی شود، چه رسد به پاسخ ضروری به این خواست توده های زحمت که در جستجوی آن به زندان افکنده می شوند، شکنجه می بینند و به قتل می رسند. تظاهرات امروز بازنشستگان در برابر وزارت کار، نمونه ای از این امر است. قطره قطره مردم زندانیان سیاسی ازجمله دستگیرشدگان در تظاهرات اول ماه مه و نشریه گام و دیگران، نمونه های دیگری از سطح مبارزات هستند که باید در مضمون و سطح مقاله ها بازتاب یابد.
رفیق عزیز احسان، برای حل و فصل همه ی این مساله ها و وروشن تر شدن وظایف در پیش رو و چگونگی مبارزه ی حزب توده ایران، من در نامه ای از رفیق عزیز خاوری و امیدوار که هنوز انتشار نداده ام، خواستار برگزاری پلنوم وسیع کمیته مرکزی حزب توده ایران شده ام. کمک توده ای ها در این زمینه، گامی به جا و ضروری و تاریخی است.
دستتان را می فشارم. فرهاد عاصمی
رفیق فرهاد عزیز،
نوشته اید که “کمبود اساسی در مقاله ی کارگری نامه مردم … فرا نرویدن انتقاد است به سطح انتقاد به نظام سرمایه داری در کلیت آن… در این زمینه تنها با تکرار بر ضرورت اتحاد عمل و «سازماندهی سندیکاهای کارگری» پایان می یابد. خواست درستی که اما از سطح «پراتیک انقلابی» زحمتکشان که خواستار پایان دادن به خصوصی سازی زندگی اجتماعی هستند، بسیار عقب می ماند. به نیاز جنبش برای یافتن «جایگزین» برای نظام سرمایه داری اصلاً پرداخته نمی شود، چه رسد به پاسخ ضروری به این خواست توده های زحمت
در صورت امکان توضیح دهید راهکار شما در باره ضعف مقاله ای که به آن اشاره کرده اید، چیست؟
“سطح پراتیک انقلابی” مورد نظر شما چیست؟
چه “جایگزینی” باید جای “خصوصی سازی” لجام گسیخته ایران امروز را – جز اقتصاد واقعا مردمی طرح شود که در برنامه حزب آمده است؟
ممنون می شوم اگر تنها به پرسش های طرح شده بالا پاسخ دهید؟
لطفا این پرسش زیر را به پرسش های بالا ضمیمه کنید. ممنون.
و چه “جایگزینی” باید به جای این “نظام سرمایه داری” طرح شود جز”نظام “ملی-دمکراتیک”ی که حزب در برنامه اش به تفصیل به شرح آن پرداخته است؟
رفیق احسان عزیز
پرسش های شما درواقع ورود به بحث درباره ی مضمون خواستی است که در مقاله ی در ارتباط با چپ سردرگم که اخیراً در نامه مردم انتشار یافت، طرح می شود. در آنجا نیز خواست طرح «جایگزین سوسیالیستی» مطرح می شود که برای شرایط مشخص ایران باید تنظیم گردد و حزب توده ایران آن را مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب ارزیابی می کند.
ویژگی این جایگزین که آن را از انواع پیشنهادهای پوزیتیویستی در تایید سرمایه داری و به منظور «اصلاح» آن، جدا می سازد چیست؟ سه نکته مرکزی آن را در ابرازنظر طرح می کنم:
۱- اقتصاد سیاسی آن در خدمت ایجاد و رشد نسبی عدالت اجتماعی در ایران است. حضور هژمونی طبقه کارگر برای تحقق بخشیدن شدن به آن ضروری است. از این رو حزب توده ایران شکل حاکمیت این مرحله را جبهه متحد خلق می داند.
۲- مضمون اقتصاد سیاسی آن، دیگر سرمایه داری نیست. ولی هنوز سوسیالیستی به مفهوم خاص آن نیز نیست. در این مرحله وحدت منافع میان زحمتکشان که در حاکمیت در کنار لایه های دیگر میهن دوست شرکت دارد، با خرده بورژوازی و سرمایه دارن میهن دوست برقرار است. چنین وضعی را می توان اکنون در چین مشاهده نمود.
۳- اقتصاد سیاسی این مرحله از این رو نیز دیگر اقتصاد سیاسی سرمایه داری نیست، گرچه هنوز شیوه ی تولید سرمایه دارانه به طور عمده بر آن حاکم است، زیرا اقتصادی علیه اقتصاد سیاسی امپریالیستی است که به میهن ما دیکته می شود. مبارزه ی علیه وابستگی نواستعماری ایران به اقتصاد امپریالیستی در این اقتصاد سیاسی، چهره و مضمون اصلی آن را تشکیل می دهد.
در ارتباط با سطح نبرد طبقاتی در ایران و سطح پراتیک انقلابی در آن، در نوشتاری که امیدوارم بتواند امروز انتشار یابد، توضیح هایی داده شده است. در آنجا به توضیح مواضع مارکس- انگلس در این زمینه باری دیگر پرداخته شده است. در اینجا تنها اشاره کنم که سطح نبرد طبقاتی در ایران آن طور که خواست های طرح شده در اعتراض و اعتصاب های زحمتکشان طرح می شود، پایان دادن به اقتصاد سیاسی نئولیبرال است که به معنای جستجوی زحمتکشان برای جایگزین مناسب برای آن است.
بازهم به این نکته پرداخته خواهد شد.