مقاله شماره: ۲۳ ( ۲۲ اردیبهشت ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5786
در ديباچه براي با پچپچة پاييز، زنده ياد احسان طبري با برجسته ساختن تاييدآميز ويژگي روحي «ما ايرانيان» مي نويسد «.. در اين كوه ساران سنگيده و بي قلب جهان سرمايه داري .. ما ايراني ها عاطفه و رنج خود را نمي پوشانيم، از تندي و تيزي احساسي كه در ماست.»
لذا اين سخني درست است كه بدون عشق، عشق به زحمتكشان و محرومان و عشق به آناني كه جانبدار حقوق آنان هستند، آناني كه به گفته ي زنده ياد نورالدين كيانوري «از دو ريال تا جان خود را به حزب مي دهند»، نمي توان جز «آزادانه» در اين نبرد سخت بر سر بود و نبود شركت كنند و دل به بودن و ماندن كنار هم داد بدهند. بايد «دل نزديك شدن» داشت (زنده ياد جوانشير در اثر منتشر نشده ي كه توسط انتشارات حزب توده ايران اخيراً انتشار يافته با عنوان: زوال ضحاك و برآمدن كاوه – ص ٣٤).
عشق به زحمتكشان، و نفرت از حاكمان سركوبگر، جانبداري از طبقه كارگر و مبارزه با سلطه ي طبقاتي حاكمان از وحدت برخوردار است. «دشمن سنگدل است ولي ما مغروريم!»
اين وجه انديشه كه رفيق عزيز احسان در ابرازنظر اخيرش به مقاله ي: رفقا! خلق در انتظار شماست، در آغاز سخن گذاشته است، سويه ي ضروري و درّ ورود به بحث اصلي است به منظور تئوريزه كردن ضرورت حفظ و تحكيم موضع جانبداري از منافع امروز و آينده ي زحمتكشان ميهنمان. كوششي كه هم زمان به معناي جانبداري تاريخي از منافع ملي همه ي خلق هاي ساكن سرزمين كهنسال مشترك همه ي ايرانيان است.
١– وحدت نظري- سازمان
تعريف وحدت سازماني، تاكيد بر وحدت در عمل است، تا در اين نبرد سخت و حساس در «كوه ساران سنگيده و بي قلب جهان سرمايه»، نيرو به هدر نرود، كوشش ها يك ديگر را خنثي نسازد و بتواند منسجم و هدفمند گام بر دارد.
در شرايط مشخص ايران اين تعريف به معناي ”عدم تمركز در مبارزه ي مشترك“ است.
مي توان و لازم است يك نفره و يا با رفقا و هواداراني كه اعتماد به آن ها را بايد خود مبارز تضمين كند – امكان ديگري نيست -، به مبارزه ي روزانه پرداخت. «فعاليت هاي مخفي گروهي كوچك و فعاليت هاي علني تك نفره»، همان طور كه رفيق عزيز احسان مي نويسد، «مي تواند ده ها ايراني معترض را روشن و آگاه و بتدريج آماده ي نبرد در روز موعود» كند.
درست در چنين شرايط مشخص حاكم در ايران است كه اهميت قاطع و بي ترديد وجود خط مشي انقلابي و برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران براي مبارزه ي مشترك درك مي شود. ضرورت تفهيم مضمون آن و شفاف سازي دلايلِ صحت و درستي استقلال سياست طبقاتي حزب توده ايران از ديدگاه منافع روز طبقه كارگر و آينده ي كل جامعه از طرف توده اي ها و توده هاي زحمت شناخته مي شود و به زمينه ي عيني براي عشق به زحمتكشان بدل مي گردد. احساس و تعقل، عين و ذهن به وحدت مي رسند.
بر اين پايه است كه مي توان مضمونِ توده اي «آزاد بودن انسان» را در «انتخاب» كه بيان ”اختيار“ در رابطه ي ديالكتيكي ”جبر و اختيار“ است دريافت. انسان آزاد است و تاريخ زندگي خود را برپا مي كند. تاريخي كه بايد و تنها مي تواند در چارچوب شرايط مشخص تاريخي برپا شود. در شرايط مشخص نبرد سخت و حساس كنوني حزب توده ايران. از اين رو ضرورتاً همه ي كوشش توده اي ها در جهت ايجاد وحدت نظري و سازماني حزب طبقه ي كارگر ايران متوجه است.
هر برداشت و تفسير ديگر، با اين خطر روبروست كه به تئوريزه و از اين طريق قابل پذيرش شدن برنامه و ايدئولوژي ارتجاع جهاني و داخلي به منظور پاره پاره كردن حزب توده ايران بيانجامد.
فراموش نكنيم كه ماركس مي گويد، در هر دوره «ايدئولوژي حاكم، ايدئولوژي طبقات حاكم است». او وجود اين واقعيت را از اين رو ممكن و عيني ارزيابي مي كند، زيرا «طبقات حاكم اهرم هاي الغاي ايدئولوژي خود به توده ها را در اختيار دارند».
آن ها مالك ابزارهاي وسيع تبليغي و .. هستند. قتل عام رهبران و دانشمندان توده اي در سال ٦٧ نيز نمونه اي از اين ابزار تبه كارانه در دست آن ها است براي القاي ايدئولوژي خود. محكومان زير انواع فشارهاي ناشي از كاركرد اين ابزارها، به اين باور رسانده مي شوند، ”منطق“ حاكمان را منطقي ارزيابي كنند و بپذيرند. در آن دوران ها كه اين منطق در لباس مذهبي ممكن بود، ايدئولوژي مذهبي آن را مشيت الهي مي ناميد. امروز براي آن نام هاي ديگر را به كار مي برند. ”حكم حكومتي“ نمونه اي از القاي ايدئولوژي حاكمان همان قدر است كه ”الزامات جهاني سازي“ چنين نمونه اي است.
آيا اين آسان ترين كوشش براي حاكمان نيست، بتوانند با القاي پذيرش ”طبيعي“ و اجتناب ناپذير بودن پاره پاره بودن حزب توده ايران توسط توده اي ها، آن را به ابزار اِعمال ايدئولوژي خود براي تن دادن مبارزان به شرايط حاكمِ مورد نظر حاكمان بدل سازند به جاي مبارزه براي تغيير آن؟ و به هدف نابودي تدريجي حزب طبقه كارگر دست يابند!؟
مبارزه ي خانواده هاي شهيدان عليه نابودي گورگاه عزيزان به خون خفته كه خبرش امروز در توده اي ها انتشار يافت، مبارزه اي شكوهمند با ابزار القاي ايدئولوژي دشمن طبقاتي است كه بايد ارج نهاد و در آن شركتي فعال داشت. اين يك نبرد سياسي- ايدئولوژيك است در سيماي «عشق» به قربانيان جانبدار منافع روز و آينده ي زحمتكشان. بايد به دشمنان طبقاتي گفت كه تخريب مزارها به آن ها كمك نخواهد كرد. بر مزارشان يادواره و موزه ي مقاومت برپا خواهد شد. «دشمن سنگدل است ولي ما مغروريم!» (اط)
٢- وحدت نظري- ايدئولوژيك و ارزيابي متفاوت از واقعيت
رفيق عزيز احسان به درستي مي نويسد: «بي شك مي توان با تعامل و گفتگوي بيش تر و به ويژه در هنگام عمل در ميدان مبارزه به وحدت نظري و سازماني دست پيدا كرد.» با توجه به مضمون اين بيان مي توان با شفافيت دريافت كه موضع جستجوگر اين رفيق و رفقاي ديگر مانند رفيق عزيز آرش در ابرازنظري، زدن دست رد به سينه ترفند پاره پاره كردن حزب توده ايران است كه دشمن طبقاتي دنبال مي كند. هدف بي هر ترديد، كوششي صادقانه براي عملي ساختن تقويت مبارزه ي مشترك توده اي ها است. مبارزه اي كه اميد است، با عمل و مبارزه ي انقلابي به يافتن راه مشترك بيانجامد.
اين برداشت از نظر مضموني درست است. عمل و پراتيك است كه انديشه ي انسان را در جهت درست هدايت مي كند. طول جستجوي راه در طول تاريخ «آدميت» انسان و سرگشتگي هاي ميان راه، جز گام هاي محتاطانه در عمل نبوده است. حركت با وحشت از قواي قاهر طبيعت تا باور به قدرت ماوراء طبيعي و مذهب ووو، اين راه را سنگفرش مي كند.
شناخت علمي از واقعيت به اين روند طولاني و اجباري سرگشتگي تاريخي نقطه پايان گذاشته است. دستاورد تاريخي بانيان سوسياليسم علمي، دست يابي به انديشه علمي براي شناخت تاريخ و اسلوب دستيابي به آن با اسلوب ديالكتيك ماترياليستي است. نمي توان از اين دستاورد چشم پوشيد، و جريمه ي بر باد دادن جايگاه تاريخي خود را نپرداخت. انسان در بوته عمل آموختن آموخت و «آنگاه در كورة آزمون، زر از مس جدا مي شود و پولاد از سفال. پرويزن روزگار در كار است!» (اط، همانجا)
بحث و مضمون گفتگوي مشخص توده اي ها در شرايط كنوني قادر است «عمل و ميدان مبارزه» را شفاف تر نمايد. در اين زمينه برخي نكته ها در نوشتار گفتگو در روز اول ماه مه مطرح شد. به نظر مي رسد بايد آن را با صراحت و بدون ملاحضات مطرح نمود كه وقت دير است.
خوشبختانه نظر رفيق احسان نشان مي دهد كه همه ي ما در جستجوي راه حل هستيم و مي خواهيم هشيارانه عليه ترفند دشمن برزميم. اين نكته براي موضع مسئولان درجه اول حزبي نيز بي ترديد صدق مي كند.
نگراني به جا
ضربه دشمن تبه كار و قتل عام رهبران و دانشمندان توده اي در سال ٦٧ سنگين و موفقيت رهبري حزب در كمر راست كردن حزب توده ايران بزرگ است. زنده ياد احسان طبري در شعر ”معشوق“ با خوشبيني تاريخي از «آتش ققنوس بپاست» سخن مي گويد و اين كوشش بزرگ را نويد مي دهد و اذعان دارد كه «مي شناسم او را، پس سال هاي بلند، .. مي شناسم او را، خانه اش قلب من است، آتشش درد من است.»
نگراني در پاسداري از اين «خانه» به جاست. كوشش براي تداوم حيات مبارزه جويانه حزب طبقه كارگر عمده ترين وظيفه روز توده اي ها است. از اين رو نيز بايد نگراني به جا را با هشياري انقلابي به حركتي موزون و خلاق توسعه داد و بدل ساخت.
نگراني مي تواند دو صحنه را در بر گيرد. صحنه سياسي- امنيتي و صحنه ي نظري- تئوريك.
در صحنه ي سياسي- امنيتي، آن هنگام حركت هشيارانه ممكن مي گردد، هنگامي كه ضوابط روشن و شفافي براي جلب نيرو تعيين شده باشد، تا از موازين اساسنامه اي حراست شود. براي نمونه بايد كاركرد و مواضع نظري- سياسي تاكنونِ هر علاقمند مايل به مبارزه در درون حزب براي حزب شفاف باشد. از اين طريق مبارزان جاي خود را در حزب مي يابند.
در صحنه ي نظري- تئوريك، پذيرش ضرورت حفظ اسلوب شناخته شده ي ماركسيستي- توده اي به مثابه كارپايه نظري و ايدئولوژيك حزب به منظور تنظيم سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران قابل چشم پوشي نيست.
در اين زمينه وجود وحدت نظري قطعي است. آن را نبايد با ارزيابي سياسي از پديده ها در ايران و جهان و تفاوت ها در آن نزد توده اي ها يكي دانست. وجود ارزيابي هاي متفاوت، مجاز و كمك است براي شناخت همه جانبه تر واقعيت. وحدت در اسلوب شناخت، يعني پايبندي به اسلوب ديالكتيك ماترياليستي براي شناخت روند ماترياليستي تاريخ، غيرقابل جايگزين است.
با چنين محك هايي است كه مي توان از مرز «نگراني» گذشت و رشد حزب طبقه كارگر را تضمين نمود. مشكل درست از اين جا آغاز مي شود كه توده اي ها، همان طور كه رفيق احسان نيز در ابرازنظر امروز خود مي نويسد «نمي دانند» علت سكوت رفقاي رهبري حزب و بستن عملي در حزب بر روي نيروهاي هوادار چيست؟ براي توده اي ها روشن نيست كه آيا نگراني در صحنه سياسي- امنيتي و يا در صحنه ي نظري- تئوريك نزد رفقاي رهبري كنوني حزب، علت سكوت و قطع بده و بستان با اعضا و هواداران حزب توده ايران است؟
بدين ترتيب مشكل به جا، وجود «نگراني» نيست. مشكل، نيافتن راه خروج از بن بست است!
هنگامي كه رفيق عزيز آرش وجداني در يك ايميل خبر تصميم كميته مركزي حزب را براي نشست با توده اي ها و هواداران اعلام مي كند كه بايد به منظور يافتن يك برنامه مشترك براي برنامه براي جبهه متحد خلق در آينده برگزار گردد، ولي ديگر سخني از آن مطرح نمي سازد، به همان راهي مي رود كه دبيرخانه حزب توده ايران مي رود و به پرسش درباره ي زمان و محل برگزاري نشست سكوت مي كند. اگر چنين تصميمي وجود ندارد و تنها يك ”گاف“ اتفاق افتاده، با سكوت حل مي شود؟ اگر علت نادرست بودن چنين تصميم و يا اعلام آن است، چرا توضيح داده نمي شود و علت نادرستي تفهيم نمي گردد؟
با تنگ شدن امكان صحنه ي سياسي- امنيتي، صحنه نظري- تئوريك براي توجيه علت سكوت فراخ مي شود.
هنگامي كه سرمقاله هاي نامه مردم كه به قول رفيق عزيز ناهيد، توده اي ها «هر دو هفته سه شنبه ها به خواندن آن» فرا خوانده مي شوند، هميشه با پيام عام ضرورت همكاري و وحدت عمل پايان مي يابد و هيچ شعار و رهنمود مشخص مطرح نمي گردد، نبايد علت سكوت را در صحنه نظري- تئوريك جستجو كرد؟ آيا ناروشني در تحليل شرايط علت پناه بردن به شيوه ي سكوت و از سر گذراندن است؟ آيا قناعت به سكوت به جاي مستدل ساختن صحت و درستي مواضع خود، در طول زمان حزب طبقه كارگر را به سوي انفعال و جدايي از توده ها نمي راند؟ آيا چنين وضعي هدف ارتجاع داخل و خارج از كشور نيست؟
هنگامي كه شعار و رهنمود غيرمشخص است، براي توده ها مضمون و كاركرد مبارزه مفهوم نمي شود. سخن در سطح انتزاعي «توخالي» (ماركس) باقي مي ماند. از اين رو از سر پرداختن به آن مي گذرند و در جستجوي پاسخ به نيازهاي خود به هر سو پراكنده مي شوند. آيا چنين وضعي مورد نظر ارتجاع داخلي و خارجي نيست؟ آيا قتل عام توده اي ها تدارك چنين پراكندگي نيست؟ از كار در نمي آيد؟
تحقيقات اخير جامعه شناختي نشان داده است كه بي پاسخ ماندن خواست هاي زحمتكشان از ”چپ“، علت جا بازكردن پاسخ هاي انحرافي عليه خارجي و پناهندگان سياسي- جنگي- اقتصادي توسط نيروهاي فاشيستي و داعشي ها است. سخنان عام و انتزاع هاي توخالي كه در تبليغات حزب توده ايران مطرح مي گردد، به چنين خطري در ايران دامن مي زند. به امكان روي كار آمدن پوپوليست هاي راستگرايي از قبيل احمدي نژاد دامن مي زند. به برنامه ”تغيير رژيم“ از نوع آمريكايي دامن مي زند. جا را براي سلطنت طلبان و متحدانشان مي گشايد.
سكوت و شركت نكردن رهبري كنوني در گفتگوها با يك مشكل شناختي از ديدگاه تئوري شناخت ماركسيستي نيز روبروست.
كسي كه در گفتگو شركت فعال دارد، چاره اي هم ندارد بيانديشد. انديشيدن انتقادي انسانِ مسلح به منطق ماركسيستي، انديشيدن براي تغيير شرايط است. قناعت به سكوت، پذيرش شرايط حاكم است. آن كس كه مي انديشد تا تغيير دهد، به راه حل هاي ممكن دست مي يابد. آن كس كه سكوت مي كند، از حركت بازمي ماند، از وقايع و روند تاريخي عقب مي ماند و از صحنه نبرد كنار زده مي شود. طبري «معشوق» را در شعر زندان خود با همين نام كه ذكر شد، در وسط جريان خروشان تاريخ مي خواهد!
كوشش توده اي ها مي تواند با جستجوي علل سكوت رهبري كنوني حزب توده ايران در برابر مساله ي وحدت نظري و سياسي، كمك باشد براي تبديل شدن حزب طبقه كارگر ايران به موتور و تكانه تحولات انقلابي در ايران. ضرورت تاريخي اين كوشش از چنين ريشه اي برخوردار است.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5786
آقای عاصمی عزیز نوشته اید :«هنگامی که رفیق عزیز آرش وجدانی در یک ایمیل خبر تصمیم کمیته مرکزی حزب را برای نشست با توده ای ها و هواداران اعلام می کند که باید به منظور یافتن یک برنامه مشترک برای برنامه برای جبهه متحد خلق در آینده برگزار گردد، ولی دیگر سخنی از آن مطرح نمی سازد، به همان راهی می رود که دبیرخانه حزب توده ایران می رود و به پرسش درباره ی زمان و محل برگزاری نشست سکوت می کند. اگر چنین تصمیمی وجود ندارد و تنها یک ”گاف“ اتفاق افتاده، با سکوت حل می شود؟ اگر علت نادرست بودن چنین تصمیم و یا اعلام آن است، چرا توضیح داده نمی شود و علت نادرستی تفهیم نمی گردد؟»
در این نوشته چند نکته قابل توضیح وجود دارد:
۱- من هرگز ایمیلی به این مضمون برای شما ارسال نکرده ام .
۲- آن چه را که “نشست با توده ای ها و هوادران” می خوانید برداشت نادرست شما از مصوبه پلنوم کمیته مرکزی است که من آن را در صفحه شما منعکس کردم.
برای ختم سوء برداشت ها باردیگر عین همان مصوبه پلنوم کمیته مرکزی را در اینجا نقل می کنم . امیدوارم مسئله با این نوشتار خاتمه بیابد و برداشت از”ظن خود” از اسناد حزبی پایان گیرد!
پیام نشست کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران به همهٔ نیروهای میهندوست و آزادیخواه کشور
* به نیروهای ملی و آزادی خواه
* به مبارزان راستین ضدِ استبداد در جنبش اصلاحات و نیروهای ملی-مذهبی
* به نمایندگان سیاسی خلقهای ایران
* به نیروهای چپ آزادی خواه و رزمندگان مدافع حقوق طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران
* به تشکلهای صنفی کارگران و زحمتکشان، زنان دلیر و جوانان و دانشجویان میهن
دوستان گرامی!
میهن ما دورانی پرتلاطم و دشوار را پشت سر میگذارد. حاکمیت فاجعهبار رژیم ولایت فقیه در چهار دههٔ گذشته- چهار دههیی که جز فقر، محرومیت، پایمال کردن خشن و خونین حق حاکمیت مردم بر سرنوشتشان، ظلم، بیعدالتی اجتماعی و ورشکستگی اقتصادی چیزی دیگر بههمراه نداشته است- جامعه ما را به سمت انفجار اجتماعی و از هم پاشیدگیای بزرگ سوق داده است. دشمنان و مداخله گران خارج از مرزهای ایران نیز نقشههای شوم مصادرهٔ خواست مردم ما، که دستیابی به حکومتی مردمی و مترقی است، را تدارک میبینند.
خروش اعتراضی دهها هزار نفر از مردم در هشتاد شهر کشور، در هفتههای اخیر، پیامی مهم به همهٔ نیروهای میهندوست و آزادیخواه کشور در بر داشت. به گمان ما، مهمترین درسی که از اعتراضهای دلیرانه و ناکام اخیر تودهها میتوان آموخت این واقعیت بود که در نبودِ جایگزینی مردمی و آزادیخواه- که برنامه و شعارهایش تبلور خواستهای اکثریت مردم ما باشد- جنبش اعتراضی تودهها در خیابانها نمیتواند بهخودیخود رژیم استبدادی کنونی را که امکانهایی وسیع در سرکوبگری دارد به عقبنشینی وادار کند و شرایط را در جهت انجام تغییرهایی اساسی فراهم کند.
دوستان گرامی!
روشن است که همه ما از دیدگاهها و پایههای فکری- نظری متفاوتی مسائل را میبینیم، بررسی میکنیم و به نتیجهگیریهایی مشخص میرسیم و در این روند طبیعتاً دارای برخی اختلاف نظرهایی با یکدیگر هستیم. تاریخ معاصر میهن ما نیز متأسفانه حاوی نمونههایی از برخوردهای فرقهگرایانه ما با هم دیگر، تهمت زنی، تحمل نکردن نظر مخالف، و برخوردی تعاملگریز در راه چیره شدن بر دشواریهای عقیدتی برای همکاری در خود داشته است. به گمان ما هنگام آن فرا رسیده است که همه ما تلاشهایمان را برای همکاری بیشتر، موثر و مهمتر از آن، ایجاد یک جبهه واحد ضد رژیم استبدادی تشدید کنیم. همهٔ شواهد متبلور در موضعگیریهای نیروهای میهندوست و آزادیخواه کشور حاکی از آناند که ما نقاط مشترک مهمی با یکدیگر داریم که میتوانند پایههای اولیه برای دستیابی بهتوافقی بهمنظور مبارزه مشترک با حکومت دیکتاتوری و حرکت به سمت دموکراتیزه کردن شئون اساسی کشور باشد. بهگمان ما ازجمله این نقاط مشترک میتوانند موارد زیر باشند:
۱. حذف کامل حاکمیت ولایت فقیه از نظام سیاسی کشور، همچون نهادی بهمنظور اعمال اراده یک فرد بر جامعه، که تبلور آشکار و صریح دیکتاتوری فردی است؛
۲. جدایی دین از حکومت، و استقرار یک حکومت ائتلاف ملی، با هدف رفع محرومیت شدید در جامعه، و تدوین برنامههای اقتصادی برای تحقق عدالت اجتماعی، و تأمین استقلال و حاکمیت ملی؛
۳. بهرسمیت شناختن حقوق کلیه حزبها، سازمانها، و گروههای سیاسی برای فعالیت آزادانه سیاسی؛
۴. بهرسمیت شناختن حق فعالیت آزاد و مستقل کلیه اتحادیهها، سندیکاها و تشکلهای صنفی کارگران و زحمتکشان؛
۵. آزادی فوری و بدون قیدوشرط کلیهٔ زندانیان سیاسی- عقیدتی، و پایان دادن به شکنجه و پیگرد دگراندیشان؛
۶. پایان دادن به سرکوب، و تجاوز به حقوق زنان، و لغو کلیه قوانینی که از سوی رژیم ولایت فقیه بدین قصد بهتصویب رسیده است؛
۷. پایان دادن به تبعیض و سرکوب اقلیت های جنسیتی در ایران
۸. لغو سانسور و محدودیت از کلیه آثار ادبی و هنری نوشتاری و دیداری، روزنامهها، مجلات و نشریات، و دیگر رسانههای ارتباط جمعی، مانند: رادیو، تلویزیون، اینترنت و شبکههای اجتماعی؛
۹. پایان دادن به سرکوب اقلیتهای مذهبی و خلقهای ایران، ازجمله خلق کُرد، بلوچ، آذربایجانی، ترکمن و عرب، و شناسایی حق خودمختاری در چارچوب یک ایران واحد و دموکراتیک برای تمامی خلقهای ایران؛
۱۰. انحلال فوری ارگانهای سرکوبگر، ازجمله وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، بسیج، دادستانی و دادگاههای انقلاب؛
۱۱. انحلال فوری نهادهای ضد مردمی مانند: شورای نگهبان، مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام؛
۱۲. تشکیل کمیتهٔ حقیقتیاب برای بررسی جنایت فاجعه ملی کشتار زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ ، قتلهای زنجیرهای و دیگر جنایاتی از این دست و شناسایی آمران و عاملان این جنایتهای هولناک.
دوستان گرامی!
حزب تودهٔ ایران آماده است بر سر موارد بالا یا موارد پیشنهادی دیگر از سوی شما، بهگفتگو بنشیند و برای ایجاد تفاهم و همدلی در مبارزهٔ دشواری که پیشِ روی همهٔ ماست تمام توان و امکاناتش را بهکار گیرد. دستتان را صمیمانه میفشاریم و امیدواریم که بتوانیم در این شرایط بسیار حساس تاریخ کشورمان آنطور که شایسته است به وظایف خود عمل کنیم و به این مهم دست یابیم.
نشست کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران
۲۳ بهمنماه ۱۳۹۶
به نقل از «نامه مردم» شماره ۱۰۴۵، ۳۰ بهمن ماه ۱۳۹۶
مقاله متین رفیق عاصمی و ابرازِ نظرِ روشنگرانه رفیق آرش برای من و همه رفقا خواندنی بود. ازهردوی این رفقا ممنونم؛ به ویژه آنکه من هم در برخوردِ تصادفی که اخیرا با یکی از رفقای قدیمی(رفیق مریم) داشتم و اطلاع او را درنظری زیر پستِ “رفقا…” ابراز داشته ام، بسیار مایل بودم بحثِ موضوعِ دعوتِ رهبریِ حزب برای گفتگوی سازنده میانِ توده ای ها بنحوی روشن و شفاف سازی صورت گیرد.
شفافیت و صراحت کلام در رفع سوء تفاهماتی که در پروسه گفتگوهای جاری میتواند پیش بیاید، قطعا کمک بزرگی است به تسریع و پویایی بخشی به این “روندِ خجسته”.
منظورم روندی است که کمیته مرکزی حزب توده ایران با همان شفافیتِ کلام رفیق آرش قبلا اعلام داشته با این مضمون که: “حزبِ ما مشتاقانه امید به بازگشت و فعالیتِ همهٔ رفقا و رزمندگانِ راهِ طبقهٔ کارگر دارد که در دهههای اخیر و به ویژه پس از ضربهٔ ددمنشانه به حزب در دههٔ ۶۰، به دلیلِ دشواریهایِ پیش آمده از مبارزه در صحنهٔ سیاستِ ایران یا همراهی با تشکیلاتِ حزبی دور ماندهاند…”
(به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۰۰۹، ۱۲ مهرماه ۱۳۹۵)
این متن، همان ایمیلی است که رهبری حزب درواقع برای همه اعضا و هوادارانِ جامانده از صفوف رزمندگان حزب توده ایران بدلیل یورش های دهه60 ارسال نموده و اکنون هرچند کمی دیرهنگام، ضروری است که همه نیرو و تلاش خود را برای صورتِ عملی بخشیدن به آن مصوبه متمرکز و معطوف کنیم.
همه میدانیم که ” چه دشواراست از سرایِ سخن جنبیدن، از پُلِ عمل گذشتن و کاری ارزنده را سزنده بوده… که “جهان را در بوته عمل می گدازند!” آری، سخت است ولی باید در این راه قدم گذاشت و از این پُلِ آزمون گذرکرد.
بنابراین، موضوع دعوتِ کمیته مرکزی برای برگزاری نشست و گفتگوی سازنده میان توده ای ها واقعیتی است انکار ناپذیر و لذا اصلِ مطالبه رفقای توده ای که بدلایلی و به زَعمِ سند کمیته مرکزی”ازهمراهی با تشکیلات حزبی دور مانده اند”، برای پیگیری آن مصوبه و مسکوت نماندنِ آن، مطالبه ای کاملا ضرور، منطقی و به حقی است!
برای آگاهی از مضمون دقیق و کامل این مصوبه باعنوانِ “سند کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران به مناسبت ۷۵مین سالگرد تأسیس حزب تودۀ ایران”- بند پایانی سند- به لینک زیر مراجعه کنید:
https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3312-2016-10-04-06-51-45
صرفنظر از پاسخی که رفیق عاصمی به ابراز نظر رفیق آرش خواهند داد، نسبت همه این بحثها و ادامه آنها نسبت به عملی که باید انجام دهیم، به تعبیر آموزگار کبیر پرولتاریای جهان، نسبت یک (یعنی تئوری) به دَه (یعنی عمل) است و لازم است اندکی و فقط اندکی کمان را به طرف دیگرخم کنیم! (قبلا راهنمایی مهم و کامل رفیق لنین در این باره را به نقل از جلد10 مجموعه آثار درنظری درزیرِ پستِ “رفقا!…” گذاشته ام و رفقا را به ان ارجاع میدهم)
رفقا! بیاییم دستهامان را و صفوفمان را “دراین کوهسارانِ سنگیده و بی قلبِ جهان سرمایه” فشرده ترسازیم تا بتوانیم تبردارانِ ظلمت و تباهی را به دارِ نور و نیکبختیِ توده ها بکشیم!
“به دریا برویم تا ناچیزیِ استخرِ غوکان را دریابیم! … دروازه شهرهایِ ناگشوده را بگشاییم… تا زمین با آسمان بیامیزد، درختان بخندند، کودکان در بنفشه زارها بدوند. بیشه ها چون دودِ نیلی به سویِ دریا بخزند. صدف ها از مروارید آبستن شوند. سدهء نهنگ ها فرا رسد و بویِ مُشک، بندرگاه را بیانباید…”
رفقا! “درپچپچه پاییز فریاد بهاریم را شنیدید؟” (ا.ط)
٢٣ ارديبهشت ١٣٩٧ – ١٣ مه ٢٠١٨
رفيق عزيز آرش وجداني. براي ابرازنظر شما متشكرم.
در تاييد مضمون ابرازنظر رفيق عزيز اميد، توضيحات شما را مثبت و ارزنده ارزيابي مي كنم كه مي توانست بسيار زودتر «برداشت هاي نادرست» را بر طرف كند و مانع ايجاد شدن انواع نادرست «ظن خود» گردد. اين توضيحات انتقادي اما از ارزش گام به جاي شما نمي كاهد.
بدين ترتيب گفتگو ميان توده اي ها، همان طور كه رفيق عزيز اميد نيز در ابرازنظر خود برجسته ساخته، در اطراف چگونگي حركت ضروري توده اي ها در درون حزب توده ايران براي پيشبرد بهينه و هوشمندانه روند انقلابي در ايران است و بس!
در مقاله (رساله)اي كه امروز در توده اي ها بازانتشار يافت، كه لابد مطالعه كرده ايد، رودريگو نونز، ماركسيست برزيلي موضع لنين را در چه بايد كرد؟ از منظرهاي متفاوتي مورد توجه قرار مي دهد كه دور محور عنوان رساله آموزنده ي او و به منظور تشريح سويه هاي متفاوت موضوع يا «سوژه»ي اثر چه بايد كرد؟ لنين جاي دارد: براي هر انقلابي سازماندهان ضروري است!
به نظر من بايد رساله ي روديگو نونز را چندين بار مطالعه كرد و به موضوع بحث در حوزه هاي حزبي بدل نمود.
نكته ي مركزي در انتقالِ مواضع لنين در رساله نشان دادن رابطه ي ديالكتيكي ميان حركت خود بخودي و آگاهانه است. حركت خود بخودي توده ها و كوشش آگاهانه ي حزب انقلابي پرولتري! به اين منظور ماركسيست برزيلي به توضيح و تشريح «هسته ي فلسفي لنينيسم» مي پردازد. او نشان مي دهد كه لنين مساله را در برابر «خودمان، ما و شما» مطرح مي كند. لنين از منظر انسان عمل كننده ي تاريخي در لحظه معين و مشخص روند انقلابي (در ايران!) به بيان نظر خود مي پردازد و درباره ي «سياست» و «سوژه» لحظه ي تاريخي موضع مي گيرد. لنين درباره ي چنين سياست مشخصي صحبت مي كند «كه به جاي پرسش غيرمتعهدانه ي ”چه بايد رخ بدهد؟“، مي پرسد، براي آن كه به چيزي كه مي خواهيم برسيم، ما بايد چه كاري انجام دهيم؟»
رفيق عزيز آرش وجداني كه كماني را به وسعت تمام سرزمين ايران كشيديد و خواستيد همه ي توده اي ها را در برگيريد، از رفقاي عزيز مسئول، رفيق گرامي محمد اميدوار و نويد شمالي بپرسيد و جويا شويد كه مايلند تصميم دو سال پيش كميته ي مركزي حزب توده ايران را كه باري ديگر در ابرازنظر خود مطرح ساختيد، چگونه به ثمر برسانند؟
لطفاً از طرف من و ديگر رفقاي توده اي از اين رفقا بپرسيد و جويا شويد كه با توجه به چه عللي براي استدلال درباره ي درستي سكوت خود در برابر پرسش ها بهره مي گيرند؟ در دفاع از چه مواضع سياسي و يا نظري، نشستي كه برگزاري آن دو سال پيش در كميته مركزي حزب توده ايران به تصويب رسيده است، تاكنون برگزار نشده است و ظاهراً برنامه اي نيز براي برگزاري آن در نظر گرفته نشده و گويا نبايد بشود؟
از رفقاي دبير اول و دوم حزب توده ايران كه به عنوان استادان دانشگاهي مسلح به منطق بده و بستان روشنفكرانه ی انديشه هستند، جويا شويد كه آيا تكرار بي انتهاي سخنان عام در پايان مقاله ها درباره ي ضرورت اتحاد و همكاري نيروها كه در پيشنهاد كميته مركزي حزب در دوسال پيش نيز بيان شده است و آن را شما در ابرازنظر امروزتان نقل نموده ايد، همان «پرسش غيرمتعهدانه ي ”چه بايد رخ بدهد؟“» نيست كه لنين مي گويد بايد آن را با بيان و تشريح سياستي كه «ما بايد چه كاري انجام دهيم؟» جايگزين نمود؟ بپرسيد آيا زمان آن فرا نرسيده است كه به بيان انتزاع توخالي پايان دهيم و به وظيفه ماركسيستي براي تغيير وضع بپردازيم؟
«حزب توده ايران آماده است بر سر موارد بالا [برنامه ي پيشنهادي] يا موارد پيشنهادي ديگر از سوي شما، به گفتگو بنشيند و .. تمام توان و امكاناتش را به كار گيرد. ..». آيا نبايد اين سخن عام را با گام مشخص به واقعيت بدل نمود؟
مي توانيد كمكي براي تحقق يافتن تقاضاي رفيقانه من بكنيد، رفيق آرش عزيز، و اين پرسش را مطرح و پاسخ آن را اعلام كنيد؟ اين رفقا و دبيرخانه حزب توده ايران، متاسفانه نه تنها به نامه هاي متعدد من پاسخي نمي دهند، بلكه جوابي را هم به سلام من روا نمي دارند!
سلامی دیگر به رفقا آرش، امید و فرهاد،
سوال ساده ی من این است که آیا حزب در اندیشه ی عضوگیری در هر سطح مورد نظر خود دارد یا خیر؟
اگر نه، که هیچ.
اگر آری، چگونه می توان طرفدار یا عضو بسیار ساده ی حزب شد؟ اگر آری، سایت یا وبسایتی هست؟
اگر آری، بی شک در سرزمین هایی با هزاران فرسنگ فاصله با سرزمین مادری ما یا حتی در درون سرزمین مادری مان چگونه می توان این پاسخ آری را عملی ساخت.
اگر آری، در پایان یا ابتدای نامه ی مردم، آدرس وبسایتی را بگذارد شرایط عضویت در هر سطحی را اعلام کند.
از سوی خودم به عنوان طرفدار حزب، می پرسم من جواب سوالاتم را کجا باید بگیرم جز کس یا کسانی که در حزب اندیشه هایش را تبلیغ می کنند؟ اگر برای حزب واقعا این امکان هست، لینکی را در اختیار بگذارد تا هر کس، موافق یا مخالف حزب، با خود حزب حرف بزند. نترسیم اگر ضد حزب مانند همیشه از سوی بسیاری – دشمن خونین ضد مارکسیست لنینیست تا دشمن مارکسیست نما- توهین و تبلیغات سو شده و همچنان خواهد شد.
حزب می تواند از اعضا و طرفدارانش حق عضویت بگیرد تا بتواند کاری در حد توانش – بویژه صوتی یا تصویری- انجام دهد. به راحتی قابل درک است که بدون سرمایه مالی در این دنیا هرگز نمی توان کاری کرد. به نظرم حتی راه اندازی یک شبکه صوتی و تصویری هفتگی شدنی است همان طور که می بینیم دیگران در حال انجام آن هستند.
در این روزهای حساس داشتن رابطه با یا شنیدن به هنگام و سریع تر حزب از رویدادها و اخبار سیاسی و اقتصادی ایران و جهان ضرورتی انکارناپذیر است وگرنه حزب بهدلیل تجریه کردن ضربات سنگین در دهه ی ۶۰ به سختی قادر خواهد بود به جایگاه بلند سیاسی و اجتماعی خود دست یابد.
به نوبه خود قول صد در صد می دهم هر کمک مالی و مادی از دستم بر بیاد از هر کجای دنیا که باشم به حزب، در هر کجای دنیا که باشد، برسانم، همان طور که در طول سالهای تحصیلی سوم راهنمای و اوایل دبیرستان با درست کردن و فروختن جاروهای ارزنی کمک مالی ام را به حزب و یا کانون دانش آموزان ایران برسانم یا در اوخر دبیرستان که در خیابان مسابقه می دادیم که ‘کی امروز بیشتر “نامه مردم” می فروشد؟’…
در کنار حضور مجازی، که در این دنیای رسانه ضرورتی انکار ناپذیر است، سرسختانه و حتی به قیمت از دست دادن جان باید حضور فیزیکی خود را اثبات کرد وگرنه اهمیت حزب نه تنها در دنیای مادی و فیزیکی بلکه به تدریج در اذهان “خلق در انتظار” کمرنگ و کمرنگ تر خواهد شد، که این هرگز و هرگز نباید رخ بدهد.
پس از زندان و شکنجه و کشتار دهه ی ۶۹، به نظرم بیشترین کمک به زنده بودن حزب را خود دشمنانش با تبلیغات عکس انجام داده اند، پس نباید ترسید. جایی شنیدم وقتی به لنین خبر دادند که روی دیوارها شعارهای مرگ بر لنین… می نویسند، گفت پاک شان نکنید تا بلکه از میان کسانی که هنوز ما را نمی شناسند بروند مطالعه و تحقیق کنند.
پس بیاییم به اندازه یک صدم دشمنان خودمان، به سربلندی حزب بزرگ مان، به همه نقاط قوت و ضعف، کمک کنیم، برای این کار هرگز نباید در رسانه های جمعی از جمله در همین “نوده ای ها” جملات و سخنانی نوشته شود که بوی “اختلاف”بین اعضا و طرفداران جدید و قدیم وجود دارد، ولی “تفاوت”در نظر گاه ضروری ست تا بیسار رشد کنیم. ولی برای وحدت در نظر و عمل، همان طور که رفقا امید و فرهاد هرگز از آن غافل نشده اند، باید با تمام نیروی فکری و فیزیکی کار کرد چرا که “فردا دیر است”.
دستان گرم تان را می فشارم
گفت اری پهلوی یاران خوش است … لیکن اخر در اگر نتوان نشست مولوی فرهاد عزیز بامید روزی که چپ متحد شود بدرود