بازتاب هستي اجتماعي در آگاهي! «سياست و خط مشي» توني بلير و بازتاب آن در ذهن نويسنده ي مقاله نامه مردم!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٥ / 54 (15 شهریور)

واژه راهنما: نئوريك. سياسي

موضع انتقادیِ اندیشه ی مارکسیستی- توده ای. مساله ی شیئ و کالایی شدن پدیده های اجتماعی. ساختار و مضمون مقاله ی کارگری در نامه مردم.

 

بررسي چگونگي بازتاب هستي اجتماعي در آگاهي و تظاهر ايدئولوژيك آن در روابطِ اجتماعي ميان انسان ها، پيش تر در دو مقاله مورد بررسي قرار گرفت (١). اين بغرنجي، همان طور كه نشان داده شد و اميد مي رود هضم ذهني شده باشد، راه سواستفادي طبقات حاكمه را براي پيش برد هدف طبقاتي خود تسهيل مي كند. آن ها اين بغرنجي را به اهرم حفظ هژموني ايدئولوژيك خود تبديل ساخته و به كار مي گيرند. نكته اي كه ماركس را بر آن داشت بگويد: «ايدئولوژي حاكم، ايدئولوژي طبقات حاكم است».

ورنر زپمان، ماركسيست آلماني، مكانيزم سواستفاده ي طبقات حاكم را براي برقراري و حفظ هژموني خود، از اين طريق ممكن مي داند كه آن ها، هدف خود را در پس ”مشيت الهي“، ”الزامات جهاني“ و از اين قبيل «جبرها پنهان مي سازند» (٢).

به پرسش در اين باره كه طبقات حاكم چگونه قادر مي شوند ايدئولوژي خود را به ايدئولوژي حاكم بدل سازند، سند گزارش هيئت سياسي كميته مركزي حزب توده ايران به نشست تيرماه ١٣٩٥ پاسخي روشن مي دهد و آن را «سياست و خط مشي» مي نامد كه براي نمونه ”توني بلير“، نخست وزير اسبق انگلستان اِعمال مي كند.

توني بلير براي به راه انداختن جنگ عليه عراق، ازجمله سناريويِ را در تلويزيون به نمايش گذاشت كه زني اشك ريزان، افسانه كشته شدن بچه اش را در اثر به كار گرفته شدن سلاح شيميايي توسط صدام حسين بيان نمود. زني كه بعدها برملا شد كه دختر سفير كويت است و داستان بكلي ساختگي است. از چنين تبليغاتي، توني بلير ”الزام“ به آغاز جنگ را قابل توجيه نمود. آن را يك «جبر» قلمداد نمود! تحقيقات رسمي مقامات انگليسي اكنون اين تبليغات را به عنوان دروغ برملا ساخته است.

تونی بلیر، پس از انتشار گزارش افشاگرانه ي كميسون تحقيق در انگلستان كه شيوه ي بلير را براي آغاز جنگ عليه عراق برملا و رسوا ساخت كه بر پايه ي ارايه اطلاعات نادرست و دروغ و نيمه دروغ قرار داشت، اظهار نمود: «من با صداقت و پايبندي به اطلاعات و وجدانم» دستور آغاز جنگ را صادر نمودم.

 

پرسشي كه به منظور روشن شدن وظيفه سطور كنوني پراهميت است، اين پرسش است كه «سياست و خط مشي» بلير به طور مشخص چگونه بر اذهان مردم تاثير مي گذارد و جنگي را عليه كشور عراق توجيه مي كند كه تاكنون يك ميليون كشته و زخمي به جا گذاشته است و ٤ ميليون از جمعيت ٩ ميليوني عراق را آواره كرده و به ترك خانه و كاشانه خود مجبور و امكان برقراري سلطه داعش را در اين كشور ايجاد نموده است؟

به منظور شناختن «چگونگي» و مكانيسم عملكرد بلير نبايد به راه دور رفت و مي توان اسلوبي را مورد بررسي قرار داد كه دانسته و يا ندانسته حتي نزد نيروهاي ترقي خواه نيز به عواقب مشابه مي انجامد.

به منظور شناخت اين مكانيسم ها مي توان به بررسي مقاله اي پرداخت با عنوان ”ركود اقتصادي، بيكاريِ فزاينده، و بيشتر شدن فشار بر كارگران ميهن“ كه در بخش ”رويدادهاي هفته“ در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران انتشار يافته است (٣).

در اين مقاله، رفيق نويسنده ي مقاله، آگاهانه و يا ناآگاهانه اسلوبي را به مورد اجرا مي گذارد كه در خدمت پنهان شدن هدف محس ايزدخواه است كه در مصاحبه خود با ”آرمان“ دنبال مي كند. ايزدخواه به خواننده القا مي كند كه شرايط حاكم بر اقتصاد ايران، گويا روندي قانونمند و اجتناب ناپذير است.

 

اسلوب به كار گرفته شده در اين مقاله، همان طور كه نشان داده خواهد شد، اولاً، مساله هاي ذكر شده در عنوان مقاله را از موضع حزب توده ايران طرح نمي كند و نظر و ارزيابي رسمي حزب را توضيح نمي دهد. بلكه، ثانياً، با ظرافت، مقاله ٣٣ سطري را به صحنه ي طرح نظرات محافل دولتي و نيمه دولتي بدل مي سازد، كه هدف شناخته شده ي آن، توجيه «سياست و خط مشي» بليرگونه است كه حاكمان براي حفظ هژموني خود به آن نياز دارند.

در زير نشان داده خواهد شد كه رفیق نويسنده مقاله كه ظاهرا همان رفيق نويسنده ي كليه ي مقاله هاي كارگري در ارگان حزب توده ايران نيز است، ناخواسته، شرايط تبديل شدن ”هژموني حاكم كه هژموني طبقات حاكم است“ را در اذهان كارگران ايجاد مي كند و يا مي خواهد ايجاد كند! در سطور زير نشان داده خواهد شد كه پيامد سياست ”روشنگرانه- تبليغانيِ“ مقاله هاي كارگري كه به طور پيگير در نامه مردم دنبال و مطرح مي شود و انتقاد به آن تاكنون تنها با سكوتِ رفیقِ نويسنده ناشناخته مقاله ها همراه بوده است، ناخواسته كمك به حفظ هژموني ايدئولوژيك طبقات حاكم از كار در مي آيد.

 

مارکسیسم، اندیشه ی انتقادی

پیش از ادامه ی بررسی، ضروری است این نکته برجسته شود که ظاهراً برداشت شفافی از مضمون “انتقاد” نزد رفیق نویسنده مقاله های کارگری و متاسفانه در مجموع نزد برخی از رفقای مسئول حزبی وجود ندارد.

می دانیم که اندیشه مارکسیستی- توده ای یک اندیشه ی “انتقادی” است! مارکس عنوان نوشته ی پراهمیت خود را “انتقاد اقتصاد سیاسی” می نامد. انتقاد مارکسیستی که عمدتاً انتقادی به مضمون پدیده است، اسلوب شناخت پدیده را تشکیل داده، این شناخت را ممکن ساخته و راه تکاملی پدیده را از طریق قانون “نفی در نفی” دیالکتیکی می گشاید. جدل فکری نهفته در موضع انتقادی، اهرم رشد آگاهی طبقاتی را تشکیل می دهد و لذا شرکت فعال در آن، یکی از عمده ترین ویژگی سرشت اندیشه ی مارکسیستی- توده ای است.

این در حالی است که نزد برخی از رفقا، انتقادِ سازنده و با سرشتی علمی- انقلابی و در عین حال رفیقانه، به مثابه یک کمک سازنده برای مبارزه ی حزب توده ایران ارزیابی نمی شود. سكوت نويسنده و مسئول هاي حزبي به انتقادها که داراي ظاهري موقرانه است، نشان این ارزیابی پرسش برانگیز از سرشتِ انتقادیِ اندیشه ی مارکسیستی- توده ای است. سكوت وقارآميز در بحث سياسي، كمك نيست. مستدل ساختنِ درستي يك سياست، خود گامي روشنگرانه- آموزشي است. نمي توان مبارزان را باسكوت تربيت نمود و آموزش داد، بلكه بايد با توضيح نظرات و مستدل ساختن آن ها، «هستي اجتماعي» را براي زحمتكشان قابل شناخت و درك ساخت. در غيراين صورت، سكوت سكوتي برتري جويانه از كار در مي آيد.

پيامد سكوت برتري جويانه به انتقادها در همين مقاله ديده مي شود، و در سطور زير نشان داده خواهد شد. پيامد اسلوب غيرماركسيستي- غيرتوده ايِ به كارگرفته شده در مقاله، آن طور كه ماركس در ”كاپتال“ نشان مي دهد، شرايط «شيئ شدن و يا كالایی شدن روابط اجتماعي» را به وجود مي آورد كه گويا مستقل از اراده ي انسان ها عمل مي كند و گويا قابل تغيير نيست. بدين ترتيب، شناخت و دركِ «روابط اجتماعي» ناممكن گشته و از اين طريق اين برداشت در ذهن ايجاد می شود كه گويا «گذار از اين روابط، ناممكن است» (زپمان، همانجا).

 

همان طور كه ديده مي شود، ما با مساله «شييء و کالایی شدن روابط اجتماعي» سروكار داريم كه ماركس در ”كاپيتال“ در ارتباط با توضيح ”كالا“ به آن مي پردازد و آن را به مثابه «يك مشخصه از خصلت كالا» نشان مي دهد. در مقاله اي به طور مجزا و به طور مشخص به «روابط اجتماعي شيئ شده» پرداخته خواهد شد. در اين سطور تنها اشاره به اين نكته پراهميت است كه ماركس نشان مي دهد كه با شيئ شدن اين روابط، آن ها «براي انسان موجودات به ظاهر مستقلي به نظر مي رسند» (لئو كفلر، تاريخ و ديالكتيك، ص ٧٥).

ما خواهيم ديد كه اسلوب به كار گرفته شده توسط رفيق نويسنده ي مقاله كارگري در نامه مردم، آگاهانه و یا ناآگاهانه، این کوشش از کار در می آید كه شرايط حاكم را از زبان و منظر و ديدگاه حاكمان براي كارگر ايراني توضيح دهد، در حالي كه جاي موضع رسمي حزب توده ايران خالي است! رفيق نويسنده ي مقاله انگار مي خواهد سناريوي مورد نظر حاكمان را به زحمتكشان القا كرده و با القاي آن بگويد كه كاري از شما ساخته نيست! زيرا ”الزامات جهاني“ (كه همان ”مشي الهي“ قديمي است)  چنين حكم مي كند! پس ”با آرامش سر به بالين بگذاريد“! مطلب را بشكافيم.

 

اول- فاكت هايي از مقاله

١- عنوان مقاله، ”ركود اقتصادي، بيكاريِ فزاينده، و بيشتر شدنِ فشارها بر كارگران ميهن“ است. اين عنوان از متن مصاحبه ي محسن ايزدخواه استخراج شده است. «ركود اقتصادي» و «بيكاري فزاينده» دو نكته اي است كه با همين بيان توسط محسن ايزدخواه به كار برده شده است. «بيشتر شدن فشارها بر كارگران»، كه بخش پاياني عنوان مقاله را تشكيل مي دهد، مضموني است كه ايزدخواه مطرح مي سازد. او، همان طور كه در بخش سوم نشان داده خواهد شد، اين تشديد فشار را توجيه كرده و اجتناب ناپذير قلمداد مي سازد. به سخني ديگر، تشديد استثمار كارگران را وضعي ”الزامي“ و ناشي از شرايط گريزناپذيرِ حاکم عنوان مي كند! تشديد استثمار را يك «جبر» اجتناب ناپذير مي نمايد!

٢- رفيقِ نويسنده ي مقاله نامه مردم، محسن ايزدخواه را به مثابه فردي معرفي مي كند كه بايد «به دليل نزديكي ايزدخواه با محفل هاي كارگريِ دولت [بخوان حاکمیت] ساخته، …» از پذيرش نظر او برحذر بود و به خاطر داشت كه «جواب هايي از گونه اي ديگر نبايد از او انتظار داشت»!  اما اين رفيق نويسنده ي مقاله كه توده اي ها حتي نام مستعاري از او نمي شناسند، توضيحي در اين باره نمي دهد كه پس چرا بايد با نقل طولاني نظر چنين فردي كه قابل اعتماد نيست، خواننده نشريه مركزي حزب توده ايران با آن دست بگريبان گردد؟ راستي چرا بايد اين پاسخ هاي نادرست و ناروا و ضد مواضع رسمي حزب توده ايران در مقاله ي در نامه مردم انتشار يابد؟! (4)

به اين نكته بازمي گرديم، اما همين جا اشاره و برجسته شود كه رفيق نويسنده ي مقاله ي نامه مردم «جواب هاي» ايزدخوه را در ٢٤ سطر از مقاله ي ٣٣ سطري خود مطرح مي سازد؟ آن هم هنگامي كه ”سنگ ها را بسته است“!

 

پيش از آن كه ساختار و مضمون مقاله را مورد پژوهش قرار دهيم، بايد به اين نكته اشاره شود كه رفيق نويسنده ي مقاله كلمه اي در اطراف مواضع حزب توده ايران در باره ي نكته هاي طرح شده در عنوان مقاله مطرح نمي سازد. كارگر جواني ایرانی كه براي اولين بار نامه مردم را به دست گرفته باشد، نمي داند كه حزب توده ايران با چه استدلالي عليه ”اقتصاد سياسي“ ديكته شده توسط ارگان هاي امپرياليستي موضع گرفته است. نمي داند كه حزيش بيكاري فزاينده را پيامد اين سياست ضد كارگري- ضد مردمي و ضد ملي ارزيابي كرده است. كارگر جوان، كه توسط رفيق نويسنده ي مقاله از آشنا شدن با سياست حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران در اين مقاله محروم شده است، براي اولين بار، در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، با بيان محسن ايزدخواه روبرو مي شود كه همان طور كه نشان خواهيم داد، و رفيق نويسنده مقاله نيز به آن اعتراف دارد، خواننده «با جواب هاي كليشه اي ايزد خواه» سيرآب مي شود كه به قول اين رفيق، لااقل از این به اصطلاح حُسن برخوردار است که «در هر صورت، از وضعيت كارگران و نارضايتي هاي آنان رونمايي كرده است»!

آري، رفيق نويسنده مقاله نامه مردم که موضع مبارزه جویانه خط مشی انقلابی حزب توده ایران را در مقاله ی خود مسکوت می گذارد، با سرور واژه ي اديبانه ي «رونمايي» را برای نظر ایزدخواه به كارمي گيرد! خوشحالي و خشنودي رفيق نويسنده مقاله در آن اوجي است كه او اين افشاگري ناخواسته را توسط محسن ايزدخواه «رونما» شدن مي نامد! گويا حجاب اسلامي از عروس است كه برداشته شده و «رونمايي» تحقق يافته است!

آيا نبايد كارگران ميهن مان كه زير تشديد استثمار ناشي از سياست اقتصادي نوليبرال، لـه و مچاله می شوند، پشت شان خونين است و با اعتصاب ٦٢ روزه جان بازي مي كنند، براي تلطيف ادبي «رونمايي» با ”آرامش سر به بالين بگذارند“؟!

نه تنها عنوان مقاله از متن مصاحبه محسن ايزدخواه استخراج شده است، نه تنها نبرد دردناك طبقاتي جاري در جامعه با واژه هاي ادبي تلطيف مي شود، بلكه، همان طور كه نشان داده خواهد شد، استدلال هاي حاكمان نيز به جايگزين ناشايست و زشت براي «سياست و خط مشي انقلابي» حزب توده ايران تبديل شده است. جایگزین ناشیست و زشتِ «سياست و خط مشي» كه بوي بليرگونه آن حتي از كاغذ و مركب بي گناه نيز قابل استشمام است!

 

دوم- ساختار مقاله

ساختار مقاله اسفبار است! توهيني است به فرهنگ سرشار و شكوهمند و مبارزه جوي حزب توده ايران! ضدِ منطقي است كه زنده ياد احسان طبري در شعرش مطرح و برجسته مي سازد: «از آغاز رَه، عزم سفر را جزم بايد كرد»!

همان طور كه اشاره شد، نه تنها كلمه اي از نظر و موضع خط مشی انقلابی حزب توده ايران در مقاله رفيق نويسنده تجلي نمي يابد، بلكه مقاله، دارای ساختاری مفلوك و الكن است كه اجباراً بايد با عذرخواهي از خواننده همراه باشد. مگر رفيق نويسنده ي مقاله با اشاره به سرشت سخنان «كليشه اي ايزدخواه»، كه رفيق نويسنده ي مقاله بدون هر نیازی به ذهن خواننده مي نشاند، از خواننده عذرخواهي نمي كند؟!

پاسخ «كليشه اي ايزدخواه»، همانند پاسخ توني بلير، «سياست و خط مشي» مشخصی را دنبال مي كند و مي گويد ”من با تمام دانش و اعتقادم چنين نظر مي دهم و جنگ عراق را به پا مي كنم“! به مضمون اين خط مشي بازمي گردیم، اين جا صحبت از ساختار مقاله ي كارگري در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران است كه وظيفه آن، انتقال آگاهي طبقاتي به درون طبقه كارگر ايران مي بوده!

1- همان طور كه اشاره شد، از ٣٣ سطر مقاله، رفيق نويسنده ي مقاله كارگري در نامه مردم ٢٠ (بیست!) سطر آن را به طور مشخص به ارايه سخنان محسن ايزدخواه تخصيص مي دهد! شش سطر ديگر، مقدمه مقاله است كه در آن از «نشريه آرمان، ٦ مرداد ماه ١٣٩٥» نقل مي شود و بخشي از آن تكرار نكته هاي عنوان مقاله ي ”آرمان“ است كه رفيق نويسنده مقاله نامه مردم آن ها را يك به يك به مثابه ی عنوان مقاله خود انتخاب، و آن ها را باري ديگر به مقدمه مقاله خود نیز منتقل ساخته است. بدين ترتيب، رفيق نويسنده ي مقاله كارگري در نامه مردم، هفـت سطر، تكرار مي شود، تنها ٧ سطر را براي نتيجه گيري از صغرا و كبراهاي خود در اختيار دارد! خيال مي كنيد در اين هفت سطر، كدام شق القمر اتفاق افتاده است؟ «جواب هاي كليشه اي» و «رونمايي كردن از نارضايتي هاي كارگران»، و ذكر آن كه ايزدخواه «كوشش مي كند از اين رهگذر سياست هاي دولت كنوني به چالش كشيده نشوند»، اوج شق القمر اين رفيق براي افشاگري است!

 

در نتيجه گيري پاياني در مقاله، كه نه تنها بنا به مكان آن، بايد جايگاه توصيف قله نبرد مبارزه جويانه طبقه كارگر باشد و به طور طبیعی باید در این مکان تبليغات حزب توسط رفیق نویسنده ی مقاله بازتاب بیابد، بلکه همچنين باید مكان تشريح و مستدل ساختن موضع حزب توده ايران باشد!؟ نه تنها به هیچ یک از این باید ها توجه نمی شود، بلکه این مکان عمده در مقاله، به این صورت توسط رفيق نويسنده ي مقاله كارگري مورد بهره گيري قرار مي گيرد، كه می کوشد وخامت و تعميق نبرد طبقاتي در جامعه را با جمله ي معلولِ «همچنان دست و پنجه نرم كردن» زحمتکشان با شرایط، تلطيف، و آن را يك زورآزمایی ورزش گونه توصيف كند!

اشاره به نبرد دموكراتيك و سياسي- طبقاتی طبقه كارگر ميهن ما عليه تشديد استثمار و زورگويي و حق كشي، گويا صحنه زورخانه ي كشتي گيران است! او اين نبرد دردناك و خونين را تنها با جمله «همچنان دست و پنجه نرم كردن» زحمتكشان توصيف مي كند! ما باري ديگر با يك تلطيف ادبي از واقعيت هستي اجتماعي در ايران جمهوري اسلامي روبرو هستيم كه واقعيتي عليه حرمت انسان زحمتكش است. زحمتكشي كه براي دريافت دستمزد عقب افتاده ي خود بايد ٦٢ اعتصاب غدا بكند و در سی و پنجمین سالگرد مرگ قهرمانانه “بابی سندر”، به قول شعر زنده یاد شاعر توده ای سیاوش کسرائی با عنوان “شهادت شمع”، تا مرز «قطره قطره مردن» برزمد!

آیا نمی توان به آسانی چگونگی «گم شدن» درد پشت خونين و جان به لب رسيده را در شیوه ی بلیرگونه، در «سیاست و خط مشی» بلیرگونه باز شناخت و دریافت!

البته از بيان اديبانه نبرد طبقاتي به اين مفهوم نبايد گله مند بود، زيرا به گفته زنده ياد احسان طبري در همان شعر ”نوش باد به رزمندگان“، «اندك اندك پهلوان گشتن» را نبايد فراموش نمود! اما در عين حال نبايد فراموش نمود كه مبادا اين رفيق نويسنده ي مقاله هاي كارگري داماد و يا عروس توبي بلير باشد! با بوي مضمون چنين خويشاوندي نظري- ايدئولوژيك و اسلوب عملكردي، در سطور بعدي بيش تر آشنا خواهيم شد!

٢- رفيق نويسنده ي مقاله ي كارگري با هشياري و به درستي «كليشه اي بودن» پاسخ هاي ايزدخواه را برجسته مي سازد. لذا قابل درك است كه بازنويسي سخنان ايزدخواه با دو انگشت در اين سطور، تنها تحمل درد انگشتان و تحمل رنج بدني نيست. نگارنده هميشه مطلبي را كه مورد نقد قرار مي دهد، بازنويسي مي كند تا ضمن نوشتن، عمیق تر به كُنه مضمون آن دست يابد. اين يكي از آموزش ها از كتاب پر ارج ”تاريخ و ديالكتيك“، اثر لئو كفلر، ماركسيست اتريشي- آلمانيِ لهستاني تبار است كه چهار سال براي بازگرداندن آن به فارسي صرف نمودم (5). براي درك ديالكتيك مشخصِ هر پديده، بايد مضمون آن را جستجو نمود. (6)

زنده ياد احسان طبري، آموزگار چند نسل از توده اي ها جستجوي مضمون را بارها برجسته مي سازد و ضروري مي داند، زيرا «محتوا و مضمون است كه ماهيت مي سازد» (ا ط، با پچپچهء پاييز، ديباچه). او همچنين در ”سراينده گويد“ در ”از ميان ريگ ها و الماس ها“، شعرها را «ترانه خوابگون»ي مي نامد كه براي «دريافتن مضمون آن» بايد از ظاهرامر آن گذر كرد. او اين گذر را در ارتباط با مجموعه ي شعر خود، گذر از «همنوايي واژه ها و شگفتي پندارها» مي نامد تا به مضمونِ «ماوراي واژه ها گام گذارد». در مقدمه ي كتاب ”حماسه ي نبرد انسان، ديالكتيك اشعار زندان احسان طبري“، نگارنده اين نكته را به طور وسيع مورد بررسي قرار داده و منتقل كرده است (7).

این سير انديشه در سطور پیش كه غيرضرور مي ماند و مي تواند نوشتار را باري ديگر «مثنوي»گونه سازد و ابرازنظركننده گرامي ”محسن“ را بر آن دارد، دست به انتقاد بزند (8)، از اين رو ضروري نبود كه بنا دارم در بخش توضيح ساختار مقاله ی رفيق نويسنده نامه مردم، مضمون «سياست و خط مشي» بليرگونه او را توضيح دهم.

در بخش مربوط به بررسي مضمون مقاله رفيق نويسنده كارگري به اين نكته پرداخته خواهد شد. سير انديشه از اين رو ضروري بود تا نشان داده شود كه ساختار مقاله از آغاز آن، راهي را براي درك مضمون نمي گشايد!

علت اين امر آن است كه عنوان مقاله را مي توان از ادبيات دشمن طبقاتي و يا مخالف اقتباس نمود، اما در يك مقاله روشنگرانه- افشاگرانه و تبليغاتي تنها آن هنگام مي توان چنين نمود، كه همزمان مضمون مورد نظر او را با ادبيات خود افشا نمود. اين طرح بايد با كلماتي عملي گردد كه فاصله مضموني نظر دشمن طبقاتي يا مخالف را با نظر خود برجسته سازد. فاصله اي كه همزمان نقش افشاگرانه داشته باشد. آن وقت عذرخواهي از خواننده غيرضروري است!

هدف مقاله ٣٣ سطري در نشریه ی ارگان مرکزی حزب، بررسيِ علمي مصاحبه ي ايزدخواه نيست كه در آن نقل قول هاي چند سطري از او به خواننده تحميل شود و براي غذر خواهي تنها به «كليسه اي بودن» آن ها اشاره گردد! کوچک ترین کوشش علمی و یا کوششی جدی به منظور افشاگری از مضمون مصاحبه ی در مقاله در نامه مردم وجود ندارد!

لذا مي توان ساختار مقاله را اگر مي بايست ساختاري آگاهانه ارزيابي نمود، درست ساختاري ارزيابي كرد كه توني بلير با عملكرد خود به منظور تحميق توده ها پيشنهاد و توصيه مي كند و رفيق نويسنده مقاله ي كارگري در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران مانند يك شاگرد مطيع از آن پيروي مي كند: از زبان به اصطلاح ”مردم“ (دروغگویی دخیر سفیر کویت!)، سياست خود را مطرح ساختن و سخنان و شكل ارايه آن را آن چنان سازمان دادن كه به مثابه ”الزام“ براي اجراي سياست خود قابل پذيرش باشد!

به منظور شناخت بيش تر ساختار چنین سناريوهاي افشا شده می توان به مقاله هاي نشريات شناخته شده از قبيل ”لوموند ديپلوماتيك“، ”اشپيگل“ و از اين قبيل مراجعه نمود كه اين اسلوب تبليغات سرمايه داري را به كار مي گيرد. ”راه توده“ به راحتي از اين رو ترجمه هاي نشريه آلماني ”اشپيگل“ را (كه يك عضو سازمان فرماسونري ترجمه مي كند) بدون موضع انتقادي منتشر مي سازد، زيرا مي داند كه انتشار آن ها نه تنها برای نظام سرمایه داری بي خطر است، بلكه اهرم انتقال ايدئولوژي حاكم را تشكيل مي دهد.

افشا شدن زني كه سناريوي به كارگيري سلاح شيميايي توسط صدام حسين را در تلويزيون ارايه داد و هم افشاي «كليشه اي بودن» اظهارات ايزدخواه توسط رفيق نويسنده مقاله نامه مردم که به عنوان عذرخواهي از خواننده مطرح سازد، انطباق ساختار مقاله نامه مردم را با سناريوي پيش گفته قابل شناخت مي سازد. امري كه تكرار آن در مطبوعات حزب توده ايران مجاز نيست!

 

سوم- مضمون مقاله

اشاره شد كه در مقاله ی منتشر شده در نامه مردم كلمه اي در توضيح مواضع خط مشی انقلابی حزب توده ايران که علل واقعی «رکود اقتصادی» و «بیکاری فزاینده» و … که در مقاله مطرح شده است، يافت نمي شود. فاجعه اما به اين نكته پايان نمي يابد، بلكه تازه آغاز مي شود. همان طور كه رفيق نويسنده مقاله اذعان دارد، مضمون بيانات محس ايزدخواه «كليشه اي» است، خود افشا گرانه (و نه «رونما»كننده) است و در خدمت توجيه «سياست هاي دولت كنوني» است! فاجعه هنوز در انتقال و تكرار سخنانِ «کلیشه ای» ایزدخواه براي كارگران جوان در نشريه مركزي حزب توده ايران پايان نمي يابد. پايان نمي يابد، حتي هنگامي كه خاطرنشان شود كه رفيق نويسنده ي مقاله شخصاً ”سنگ را بسته“ است و کلمه ای از موضع حزب توده ایران را مطرح نمی سازد! فاجعه بيش از اين است!

فاجعه اين است كه رفيق نويسنده ي مقاله ي كارگري در نشريه مركزي حزب توده ايران، كه برخلاف توني بلير لابد سناريويي را به مورد اجرا نمي گذارد، اسلوبي را به كار مي گيرد كه سند تصويب شده ي نشست اخير كميته مركزي حزب توده ايران آن را «سياست و خط مشي» توني بلير مي نامد و آن را افشا مي كند!

– توني بلير، سياست خود را با دروغ و نيمه حقيقت ها از زبان ”مردم“ و با ادبيات خاص خود مطرح و توجيه مي كند؛

– توني بلير، از درون ترفند توجيه آميز سياست ضد مردمي خود، ”الزام“ به جنگ عليه عراق را به مثابه ي يك «جبر» طرح و به مردم مي قبولاند؛

– توني بلير و همراهانش، آن طور كه اين روزها مساله ي روز است، مي كوشند با انواع ترفندها و بازي هاي اداري، انتخاب ”كُربي“ را كه تحت تاثير چنين تضاد اجتماعي در انگلستان تحقق يافته كه پيامد سياست خانمان برانداز بلير و شركايش است و در يك لحظه تاريخي به وقوع پيوسته و پیروز شده است را خنثي سازند و او را از رياست حزب كارگر انگلستان خلع و حذف كنند. اين مورد آخر در بحث كنوني ما در ارتباط با مقاله ي رفيق نويسنده نامه مردم موضوعيت ندارد، اما ببينيم در دو نكته آغاز، كه براي رفیق نويسنده مقاله تنها «نكته هايي جالب» را تشكيل مي دهد که به کمک آن، انتشار مقاله ی پرسش برانگیز را در نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران توجیه می کند، وضع از چه قرار است! تا چه حد «نكته هايي جالب» در تناسب با شرایط نبرد دردناک و تعمیق یافته طبقاتی در ایران جمهوری اسلامی قرار دارد؟ آیا این «نكته هايي جالب» قادر به انتقال آگاهی طبقاتی به درون لایه های زحمتکشان است؟ آیا این «نكته هايي جالب» پاسخگوی عمل به وظیفه ی دموکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران است؟ اگر نیست، با چه هدفی مطرح می شود؟

١- ارتجاع حاكم با زبان محسن ايزدخواه سياست طبقات حاكم را طرح و «توجيه» مي كند:

ببينيم مساله «ركودِ اقتصادي» با چه ترفندي براي توده ها توجيه پذير مي گردد. ايزدخواه، همانند يك استاد اقتصاد دانشگاهي مي آموزاند كه «در شرايط ركودِ اقتصادي» كه گويا ”بليه اي آسماني“ است و نه پيامد سياست اقتصادي حاكم، «فعاليت هاي اقتصادي به سمت كند شدن ميل پيدا مي كند»! (تكيه از ف ع) بدين ترتيب گويا ما با يك روند «جبري» رو برو هستيم. در پس اين «جبرِ» ناشي از ”مشيت الهي“ در دوران فئوداليسم، و ناشي از ”الزامات جهاني سازي“ در دوران كنوني، پرسش در باره ي علل پديده «گم مي شود» (اط).

– علت علّيِ بحران اقتصادي- اجتماعي حاكم بر ايران و تعميق روزافزون آن براي كارگر جوان اصلاً مطرح نمي شود!

– علت تحمیل سلطه ی رژیم دیکتاتوری که برای تحمیل اقتصاد سیاسی امپریالیستی اِعمال می شود، به سادگی «گم می شود»!

– علت علّيِ «تعطيلي بيش از ٧٠ درصد كارخانه ها»، «از بين رفتن امكان سرمايه گذاري»، «تحت تاثير قرار گرفتن اشتغال» و تبديل شدن «بيكاري [كه] به يكي از مهم ترين دغدغه هاي جامعه» تبديل شده است و ايزدخواه از موضع و جايگاه گويا ”بي طرف“ و با برشمردن اصولِ “علم” اقتصاد بورزوازی مطرح مي كند و رفيق نويسنده ي مقاله ي نامه مردم آن را يك به يك به كارگر جوان ايراني در نشريه ي مركزي حزب طبقه كارگر منتقل مي سازد، همان طور كه گفته شد، براي كارگر جوان اصلاً مطرح نمي شود، چه برسد به آن كه او در اين توضيحات با پاسخ ماركسيستي- توده اي كه مضمون ”اقتصاد سياسي“ حاكم را بر ملا مي سازد آشنا شود!

 

نپنداريم كه نگارنده تنها دل نگران كارگران جوان است. هنگامي كه اين نوع ”استدلال“ ژورناليستي به طور مداوم به خورد مردم داده شود، نه تنها افراد ساده كه ارتجاع آن ها را ”عوام الناس“ مي نامد، به گمراهی دچار می شوند. بلكه نيروهاي ترقي خواه نيز پس از بمباران كافي، مغزشويي مي شوند و در چاله مي افتند! مگر رفقاي صادق توده اي كه در چاله ”راه توده“ افتاده اند و مداوم به اصطلاح تحليل هاي آن را بدون هر پرسش در باره ی علل علًی پدیده هایی که “راه توده” توصیف می کند، پذيرا هستند،  در وضع ديگر و بهتري قرار دارند؟

نگارنده دو مقاله اقتصادي اين جريان را كه خود را يك نشريه ي توده اي قلمداد مي كند، چاپ كرده است، تا درست همين شيوه «توجيه»پذير ساختن اقتصاد سياسي ارتجاع را توسط راه توده نشان دهد. عنوان اين دو مقاله چنين اند: ”چرا نمي توانند جلوي انحطاط اقتصادي ايران را بگيرند“ (لابد هنوز نسخه پيشنهادي ”راه توده“ به دستشان نرسيده است!) و ”اقتصاد بازار آزاد آئين مذهبي غيرقابل تجديد نظر نيست“. تصور نشود وضع نزد ”عدالت“ و ”مهر“ بهتر است. ”كو اما فرصت“ براي پرداختن به آن ها!

البته مي توان «سياست و خط مشي» بليرگونه را به منظور «توجيه»پذير ساختن هدف ارتجاع حاكم و رژيم ديكتاتوري نظام سرمايه داري و دولت آقاي روحاني به كمك سخنان ايزدخواه بيش تر از آن چه انجام شد، شكافت، اما براي جلوگيري از طول كلام، به توضيح ترفند دوم مي پردازیم.

 

2- توجيه «جبر» از طريق كالايي كردن واقعيت

نقل قولي كه در آغاز از ماركسيست آلماني طرح شد، در را به روي بحثي بزرگ و پراهميتي در انديشه ماركسيستي- توده اي مي گشايد. زپمان به نقل از ”كاپيتال“ ماركس اين نكته را برجسته مي سازد كه اهرم طبقات حاكم براي برقراري هژموني ايدئولوژي خود بر جامعه، از درون «عملكرد روزانه» استخراج و به كار گرفته مي شود. ماركس آن را تبديل كردن پديده هاي زندگي روزمره به  كالا، به سخني ديگر، پوشاندن «سرشت كالايي» به روابط اجتماعي حاكم مي نامد. به اين منظور طبقات حاكم مي كوشند با تبليغات و عملكرد روزانه ي خود، سرشت طبقاتي بودن «سياست و خط مشي» خود را در پس سرشت «جبري» کویا ناشی از اين روابط از اين طريق پنهان سازند، كه اين روابط را نه به مثابه ي پيامد يك سياست طبقاتي، بلكه به عنوان پيامد پديده هايي بنمايند كه گويا «كالاي ناشي از عملكرد» هستند!

«ميل پيدا كردن فعاليت هاي اقتصادي به سمت كند شدن» كه ايزدخواه ادبيات آن را از كتاب هاي اقتصاد بورژوازي در مصاحبه خود نقل مي كند، يا انتخاب عنوان ”اقتصاد بازار آزاد آئين مذهبي غيرقابل تجديد نظر نيست“ براي مقاله ي ”راه توده“، كوششي نمونه وار است براي ايجاد «سرشت كالايي» براي سياست طبقاتي حاكمان! واژی «میل پیدا کردن» و یا «آئین مذهبی نبودن»، که در ظاهر متضاد می ماند، تغییری در هدف پنهان ساختن پدیده نمی دهد (به طور جداگانه این نکته نشان داده خواهد شد!). اصطلاح ”جنگ شيعه و سني“ كه در هيچ بياني در تبليغات امپرياليستي براي نمونه در وقایع در عراق فراموش نمي شود نيز چيزي نيست، جز شيئ و كالايي كردن سياست ”تقسيم كردن و حكومت كردنِ“ استعمارگرانه- امپرياليستی! هدف كالايي كردن روابط اجتماعي موجب مي شود كه نويسنده ي مقاله ”راه توده“ نيز عنوان مقاله را نه از ادبيات طبقاتي عليه نظام سرمايه داري، بلكه ”مذهبي“گونه انتخاب كند و همانند مبلغان امپریالیستی به اندیشه “جنگ مذهبی” به مثابه علت علًی بحران اقتصادی- اجتماعی دامن بزند!

 

خواننده ي علاقمند مي تواند با مراجعه به آدرس ذكر شده ي در زيرنويس، مقاله رفيق نويسنده نامه مردم را مطالعه كرده و در آن با نمونه هاي بيش تر از اين كوشش آشنا شود. در اين سطور تنها به اين نكته اشاره شود كه همه پرسش هايي كه رفيق نويسنده مقاله ي نامه مردم از مصاحبه ايزدخواه مطرح مي سازد، تنها از طريق «جواب هاي كليشه اي» پاسخ داده نمي شوند. بلكه براي پاسخ، «كليشه اي» به خدمت گرفته مي شود، كه ماركس آن را اسلوب تبديل نمودن «روابط اجتماعي» به پديده ي «جبري»  مي نامد كه گويا ناشي از شرايط ”الزامي“ و نه تصميم حاكمان نظام و دولت آن در ايران جمهوري اسلامي است.

بدون چنين شناخت ماركسيستي از شیوه ی عملکرد ارتجاع، نقل نمونه هاي «پرداخت نشدن حق بيمه كارگران از سوي كارفرما، حداقل دستمزد، توان كارفرمايان در پرداختن [دستمزهاي] بالاتر …» و غيره، به عنوان ايجاد كردن آگاهانه ی فضا و مضموني شناخته و درك نمي شود كه ارتجاع حاكم به آن، به منظور طرح «سياست و خط مشي» بليرگونه نياز دارد!

ترفندي كه ناآگاهانه توسط رفيق نويسنده مقاله نامه مردم، با بيست سطر نقل قول مستقيم از فردی که سیاستِ حاکمان را توجیه می کند، به ارگان مركزي حزب راه يافته است.

آيا براي رفيق نويسنده ي مقاله قابل درك است كه مقاله او در خدمت كدام هدف قرار گرفته است؟ آيا او مي تواند در ذهن خود اين نكته را به ثمر برساند كه براي شناساندن سرشت طبقاتي نظرهاي محسن ايزدخواه، تنها اعلام این که پاسخ ها «جواب هاي كليشه اي» اند، كافي نيست؟! وظيفه نشريه مركزي حزب توده ايران در هر مقاله اي، نشان دادن مضمون پديده است.

 

بي توجهي پيگير به انتقادها به نظر و اسلوب به کار گرفته شده توسط رفيق نويسنده ي مقاله هاي كارگري در نامه مردم، چه هنگامي كه از طريق نامه انجام مي شود و بي جواب مي ماند، چه آن هنگام كه به طور علني طرح مي گردد، و بي پاسخ مي ماند (كه بايد اميدوار بود كه سرنوشت اين مقاله نباشد)، پرسش برانگيز است!

بي پاسخ گذاردن انتقادها توسط رفيق نويسنده ي مقاله هاي كارگري در نامه مردم تنها به او محدود نيست. ”مهر“ و ”عدالت“ و ”راه توده“ و ديگران نيز همين شيوه را دنبال مي كنند؟ آيا آناني كه روزانه اين تارنگاشت ها را دنبال مي كنند، مقاله و يا نوشتار مشخصي در باره ي پاسخ و بررسی از انتقادهای انجام شده به نظرات آن ها سراغ دارند؟

علاوه بر آن چه بيان شد، ضرورت بازانتشار نشريه دنيا، ارگان تئوريك- سياسي حزب توده ايران انكار ناپذير است. بدون ترديد جنبش توده اي بدون كار مشخص و منظم نظري- تئوريك با خطر عدول از انديشه ماركسيستي- توده اي روبروست. در طول زمان اين خطر با حذف انديشه ماركس، انگلس، لنين و دانشمندان و انديشمندان توده اي در نظرات حزب توده ايران همراه خواهد بود كه هدف اصلي از نابود و زجركش كردن رهبران حزب طبقه كارگر توسط ارتجاع بوده است که 28 مین سالگرد آن را می گذرانیم!

اگر رفيق گرامي محمد اميدوار به عنوان سخنگوي حزب توده ايران، ميلي به پاسخ به نامه ها ندارد و رابطه تلفني را نمي پذيرد، آيا ارگان و مرجعي ديگر در حزب توده ايران وجود دارد كه بتوان با آن در باره مساله هاي عمده ی طرح شده به تبادل نظر پرداخت؟ آيا امكان برگزاري جلسه و سمينارهاي علمي در باره مساله هاي مطرح وجود دارد؟ اگر همه ي اين امكان ها صلاح نيست به كار گرفته شود، نمي توان يك ”زنگ انوشيرواني“ را نصب كرد تا نشاني از امكان ”دادخواهي“ به نمايش گذاشته شود، تا لااقل كسي به اين فكر نيفتد كه بي پاسخي را ناشي از ”اجراي سناريويي“ ارزيابي كند كه در «انديشكده اي» تنظيم شده است؟!

١- مقاله ی شماره 50، مرداد ٩٥ با عنوان ”آگاهی کاذب“، اهرم تبلیغات طبقات حاکم، چرا لوس آنجلس نشینی به یاد حزب توده ایران افتاده است! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2857  و مقاله شماره ٥٣ شهريور ٩٥ با عنوان دیالکتیک منافع طبقاتی و ایدئولوژی – پیامدهای سیاسی آن! http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2864

٢- ورنر زپمان، چگونه انسان را به رعيت- شهروند دست بسته بدل مي سازند“، جهان جوان، ١٥ جون ٢٠١٦

٣- نامه مردم شماره ١٠٠٥، ١٨ مرداد ١٣٩٥ http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/3257-2016-08-09

4- در بحث شایسته ی توجهی که در ارتباط با مقاله ی آگاهی کاذب … در توده ای ها جریان است (نگاه شود به زیرنویس 1)، بی تردید هشدار “کاوه” نسبت به خطر تکرار فاجعه های «عبارس شهریاری ها یا مهدی پرتوی ها»، هشداری به جا و مورد تائید کامل است. انتقاد رفیق عزیز سیامک به شیوه ی نگرش “کاوه”، که همانندِ نگرش “رزمین مهرگان” و “مهرداد اخگر” نیز است، متوجه این سویه ی از نگرش انتقادی “کاوه” نمی شود. انتقاد برمی گردد به سرشت “مکانیکی”ای که در این نگرش وجود دارد. در شیوه “کاوه”، جنبه ی “مکانیکی” و “امنیتی- جنایی” پدیده مطلق می گردد. جنبه ی برخورد سیاسی به پدیده بکلی گم و حذف می شود.

سرشت مکانیکی نگرش “کاوه” در این پدیده تظاهر می کند و قابل شناخت می شود که او مورد عباس شهریاری و یا مهدی پرتویی را یک به یک و به طور مکانیکی، همانند مورد “راه توده” می نماید. این در حالی است که دو مورد نخست تا تحقق یافتن فاجعه، نشناخته باقی ماندند. در حالی که در مورد اخیر وضع چنین نیست.

تردیدی نیست که بسیاری پرسش های امنیتی را باید “راه توده” پاسخ دهد که تنها به “راه توده” محدود نمی شود. پراهمیت تر اما پاسخ این جریان وجریان های مشابه به انتقادهای سیاسی- نظری نیز است که واکنش آن ها به آن، تنها در «سکوتی موقرانه» خلاصه می شود.

“کور” بودن نگرش و شیوه ی “کاوه” به مضمون سیاسیِ نظرات “راه توده” و دیگران، این امکان را از او و امثال او با چنین نگرش مکانیکی سلب می کند، بتوانند، خطرِ در جریان انحراف از خط مشی انقلابی حزب توده ایران را در نظرات “راه توده” بازشناسد و بربشمردند. نه “کاوه” و نه “رزمین” و نه “اخگر” تاکنون یک بررسی سیاسی از مواضع “راه توده” ارایه نداده اند. “کاوه” به پرسش این باره ی مستقیم نگارنده از طریق ایمیل که خود گشوده بود، همان قدر پاسخ نداد، که “رزمین مهرگان” نیز پاسخ نداد. از این رو تعجب برانگیز نیست، که او ازجمله نتواند خطر ناشی از شیوه ی نگارش رفیق نویسنده ی مقاله پیش گفته در نامه مردم را تشخیص دهد. به طور مجزا به این نکته پرداخته خواهد شد.

٥- کتاب “تاریخ و دیالکتیک” به صورت پ د اف در توده ای ها انتشار یافته است. تدارک انتشار کتاب دیده می شود.

6- رفيقي جوياي خاطره هاي نگارنده شده است. در ارتباط با ترجمه كتاب ”تاريخ و ديالكتيك“ اثر لئو كفلر، اين خاطره به ذهن آمد كه پس از پايان ترجمه ي كتاب، آن روزها كه نگارنده هنوز از حق ويژه ي ديدار با رفيق عزيز علي خاوري برخوردار بود، خبر ترجمه را به اطلاع اين رفيق رساند. رفيق خاوري با خشنودي پاسخ دادند كه در هنگام نياز، با من تماس گرفته خواهد شد. تاكنون تماسي در اين زمينه بر قرار نشده است.

خاطره ي ديگر برمي گردد به آموخته ها از رفيق زنده ياد منوچهر بهزادي كه هميشه تشويق به نوشتن مي كرد. اولين ”چند سطري“اي كه من نوشتم و بعد از ويرايش اين رفيق در ”جوانان دموكرات“ انتشار يافت، بازمي گردد به پيروزي انقلاب آنگولا و دفع حمله ي سفيد پوستان نژادپرست افريقاي جنوبي به اين كشور. در آن نوشتار اشاره شده بود كه نبيره هاي برده هاي افريقايي، از كوباي انقلابي به افريقا بازگشتند و دشمن نژادپرست سفيد پوست را با شكست روبرو ساختند! با اين شكستِ سلطه نژاد پرستان سفيد پوست برتري جو در انگولا، پايان سيطره ي آن ها در افريقاي جنوبي نيز رقم خورد.

7- حماسه ی نبرد انسان، دیالکتیک اشعار زندان احسان طبری به صورت پ د اف در توده ای ها و همچنین کتاب انتشار یافته ISBN 578-91-88005-20-5

8- نگاه شود به ابرازنظر محسن نسبت به مقاله ي آگاهی کاذب… محسن از طولانی بودن مقاله ناراضی است و آن را «مثنوی …» می نامد.

2 Comments

  1. Siamak

    امیدوارم که اعضای حزب در حوزه ها خواندن مقاله ”رکود اقتصادی، بیکاریِ فزاینده، و بیشتر شدنِ فشارها بر کارگران میهن“ همراه با انتقاد رفیق عاصمی را در دستور روز خود قرار دهند و از مسولان حوزه جواب بخواهند که چرا حزبی که حزب طبقه کارگر است غالبا مقالاتی در بخش کارگری چاپ میکند که در شأن حزب طبقه کارگر نیست.
    من علاوه بر تاسف از اشکال فنی این مقالات از خطی که دنبال میشود بسیار نگران هستم.

    همیشه مرسوم بر این بوده است که مقالات “نامه مردم” بدون ذکر نام نویسنده چاپ میشود، بجز شعر و مقالاتی که از نویسندگان “مهمان ” چاپ میشود. این موضوع نگرانی مرا چند برابر میکند چرا که مسولیت نهایی هر مقاله چاپ شده در “ارگان مرکزی حزب توده ایران” با کمیته مرکزی حزب توده ایران است. آخر چطور ممکن است که اکثریت کمیته مرکزی حزب توده ایران رای به چاپ چنین مقالاتی آنهم در بخش کارگری را بدهند؟
    اگر هم گاهی اوقات بخاطر ضیق وقت و اعتماد به رفیق نویسنده مقاله مذکور مسولیت کبیر نظارت سهوا انجام میشود، حداقل این رفقا میتوانند بعد از خواندن نقد دلسوزانه رفیق عاصمی وارد عمل شوند. نقدی که بخاطر جوابگو نبودن رفقای مسول اینجا و آنجا با زبانی نیشدار و تلخ ولى همزمان با جان کلامی منطقی، برهانی و جانبدارانه بیان شده است.
    من از مسولان “نامه مردم” خواهش میکنم که مقاله را تحلیل کنند، از نویسنده مقاله سوال کنند و جواب بخواهند.

  2. رفیق عزیز سیامک. امیدوارم بتواند تا دو هفته ی دیگر ستونی با عنوان “گفتگو و درددل انتقادیِ توده ای ها” به راه بیفتد. به جز شماره ی ردیف، تاریخ و محل برای عنوان برای نوشته ها و البته نام نویسنده، به نکته ای دیگر نیز باید اندیشید؟ ستون آرشیو پذیر خواهد بود.
    آن چه که در این فرصت اما گفتی است، یافتن راه حلی توسط شما برای تداوم فعالیت توده ای هاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *