باز هم در باره ی ”راست روي“ و ”چپ روي“! تفاوت ميان فهميدن و درك كردن چيست؟

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٤٨ (١٧ مرداد)

واژه راهنما: تئوريك

”بررسي مشخصِ پديده مشخص“. اسلوب بررسی ماتریالیست دیالکتیکیِ پدیده. تئوریِ شناخت مارکسیستی- توده ای. درک مضمون. انتزاع درک شده.

 

در «گزارش هيئت سياسي به سومين پلنوم كميته مركزي حزب توده ايران» كه مورد تصويب نشست قرار گرفت، در «بخش ايران» و هم در «بخش جهان»  به درستي بر اهميت شناخت و دوري از «راست روي» و «چپ روي» در مبارزه ي اجتماعي اشاره و هشدار داده شده است.

وظيفه اين سطور بررسي مجدد «گزارش …» نيست. در اين زمينه پيش تر توضيحاتي در مقاله ”بدون اقتصاد سياسي جايگزين، تجهيز توده ها ممكن نيست” داده شد (١). وظيفه کنونی، بررسي شكل طرح انتقاد در «گزارش …» است.

در اين ارتباط، پاسخ به اين پرسش ضروري به نظر مي رسد كه اسلوب ”بررسي مشخصِ پديده ي مشخص“ كه مضمون بررسي ماركسيستي- توده اي را از هر پديده اي تشكيل مي دهد، از چه ويژگي شكل و ساختاري برخوردار است و چرا پايبندي به آن، پايبندي به تئوري شناخت ماركسيستي است كه به نوبه خود، محكي قابل بازتوليد است و سلامت يك بررسي ديالكتيكي مبتني بر ماترياليسم را تامین می کند ؟

 

بدين ترتيب، وظيفه اين سطور بررسي شكل طرح انتقاد در هر دو بخشِ «گزارش …» است.

در بخش ايران (ص ٧)، پس از رد مواضع «سوسيال دموكرات»، مواضع ”چپ روانه“ چنین مورد انتقاد قرار مي گيرد: «درك نادرست بخش هايي از نيروهاي چپ از مرحله مبارزه و شرايط مشخص عيني كنوني جامعه ما و برخورد اراده گرايانه و شعار گونه اين نيروهاي چپ با نقش مبارزهء طبقاتي و مبارزه جنبش كارگري در شرايط كنوني جامعه ما» …. و در بخش جهان، پس از آن كه به درستي مواضع نيروهاي راست در «انكار وجود و تاثير امپرياليسم …» در ايران نادرست ارزيابي مي گردد كه مدعي هستند، كه «خواست و مبارزه با امپرياليسم … برآمده از درك ناقص ”چپ“» است، برخورد انتقادي به شيوه ي ”چپ روانه“ چنين بيان مي شود: «برخي از نيروها و تحليل گران سياسي  – برخلافِ درس ها مشخص جنبش مردم در برهه انقلاب بهمن ١٣٥٧-  در لازم بودنِ درك و پذيرش جنبه هاي به هم پيوستهء مبارزه در راستاي گذر از ديكتاتوري به مرحله دموكراتيك ملي تحولِ اجتماعي، به چپ روي دچارند و در ارزيابي اهميتِ مبارزهء ضد امپرياليستي در كليت فعاليت همه جانبه نيروهاي مترقي، ديدگاهي تك بُعدي دارند. برجسته كردنِ عنصرها و اجزائي كه نماياننده وجود ارتباطي ذاتي بين اين رويدادها [كدام رويدادها؟] و تاثير متقابل آن ها بر يكديگر و در عين حال اثر گذاريِ تحول هاي عمده در پهنه جهان بر تحول هاي سياسي در ميهن مان، هدف موشكافي و ارزيابيِ دومين [سومين؟] پلنوم اند. …».

هم در رابطه با نظريات «”سوسيال دموكراسي“ ([از نوع] ملي- مذهبي، اصلاح طلب و پاره هايي از نيروهاي چپ)» و هم در ارتباط با مواضع ”چپ روانه” در هر دو بخش «گزارش …»، برخورد انتقادي بدون نقل قول مشخص انجام مي شود.

 

”بررسي مشخصِ پديده ی مشخص“

به سخني ديگر، در «گزارش …» پيش شرط براي امكانِ يك ”بررسي مشخصِ پديده ی مشخص“ وجود ندارد. پيش شرطي كه زنده ياد رفيق احسان طبري خطاب به ”دكتر سروش“ و در بحث با او مطرح مي سازد: «چه كسي و در كجا و چگونه» (ا ط، نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد دوم) مطلب مورد انتقاد را مطرح كرده است؟

مخالفتِ رفيقِ ديالكتيسينِ توده اي به شيوه ي نگارش سروش، از سر لجبازي و يا به منظور پولميك نيست. انتقاد رفيق طبري از اين رو انتقادي درست و مستدل است، زيرا براي ارايه يك ارزيابي همه جانبه كه مضمون پديده را قابل شناخت مي سازد، به عبارت ديگر، به منظور ارايه يك انتقاد مبتني بر تئوري شناختِ ديالكتيك ماترياليستي، پايبندي به دو پيش شرط ضروري است.

يكي، بررسي مشخصِ پديده ي مشخص، و

ديگري، شيوه اي كه پديده را از ”انتزاعي توخالي“ به ”انتزاعي پر“ بدل سازد. به سخني ديگر شيوه اي كه پديده را براي خواننده قابل ”درك“ می سازد!

چنان كه قابل شناخت است، در وجود اين دو پيش شرط، انديشه با مساله ي شناخت ”شكل و مضمونِ“ پديده روبرو است!

بدين ترتيب، طرح نقل قولِ مشخص، آن هنگام اجتناب ناپذير است كه منتقد مايل است، با پايبندي به تئوري شناخت مبتني بر ديالكتيك ماترياليستي، پديده را مورد پژوهش قرار دهد. نقل كردن نظرِ مشخص، نشان اين خواست و پايبندي فرد است به شيوه پژوهش ديالكتيكي. اين هوا هوس نيست، پايبندي به اسلوب شناخت ماركسيستي- توده اي است.

اين پرسش كه آيا بايد يك پديده ي شناخته شده را (مثلا جپ روی و راست روی) هر بار مورد بررسي مجدد قرار داد يا خير؟! پرسشي به جاست.

زيرا شرايط مداوم در تغيير است. رفيق طبري بررسی کلیت و یا هر سه بُعد تاریخی (گذشته، حال و آینده) را در ”تشخيص وضع حاضر و پيش بيني وضع حاضر“ (همانجا جلد اول، ص ٦٤) چنين توضيح مي دهد: «وظيفه تحليل پديده هاي اجتماعي از نظر حزب طبقه كارگر نبايد تنها به تشخيص وضع موجود، وضع كنوني محدود گردد.»

با توجه به توضيحان پيش، البته ضروري نيست كه در هر مقاله و يا حتي در سند پلنوم كميته مركزي حزب طبقه كارگر، اطلاعات پايه ي انديشه ي ماركسيستي تكرار گردد. نبايد خلاصه اي از كتاب ”كاپيتال“ به منظور تازه كردنِ شناخت از نظام سرمايه داري طرح گردد و سپس مساله مشخص مورد بررسي قرار گيرد. اما شیوه در ارتباط با بررسی مساله مشخص، “بررسی مشخصِ پدیده ی مشخص” چگونه است؟

در تائيد نظر رفيق طبري، توماس ميچر، فيلسوف آلماني مي نويسد: اما «طرح دو بُعد گذشته و آينده هنگام بررسي لحظه ي حاضر، كه به طور مداوم در حال تغيير و رشد است، از اين رو ضروري است …، زيرا گذشته و آينده را بايد براي تشخيص شرايط لحظه ي تاريخي حاضر [بررسي مشخصِ پديده ي مشخص]، و حل مساله و معضل هاي آن، هر بار، بارآور و سودمند ساخت [با پديده مشخص در انطباق قرار داد]. تنها به مثابه دانش سودمند براي اكنون، شناخت از گذشته و آينده معنا مي يابد [درک از راست و چپ روی]. و به يك دانشي بدل مي گردد كه ديگر تنها به درد قرار دادن در موزه نمي خورد» (توماس مچر، ”ماركسيسم به مثابه تئوريِ كليت“، ص ٤٠، Aufhebung نشريه ي فلسفه ي ديالكتيكي).

از اين روست كه نمي توان گفت كه ”همان طور كه ما يك بار مورد بررسي قرار داديم، … چنين و چنان …”. مضمون مقاله هاي نامه مردم در هر شماره در تائيد اين برداشت است كه كوشش مي شود، هر بار در آن ها تحليلِ شرايطِ تغيير يافته در ايران عملي گردد. اين طور نيست؟!

براي نمونه، شرايط مبارزات جنبش صنفي- دموكراتيك طبقه كارگر ايران با پيروزي اعتصاب جان بازانه شست و دو روزه ي رفيق عظيم زاده، زمينه ي جديدي را براي بررسي گذشته و آينده در جامعه ايراني ضروري مي سازد! (امری که در مقاله های مربوط به جنبش کارگری در نامه مردم بازتابی نیافته است! به این نکته به طور مجزا پرداخته خواهد شد)

 

اما نكته دوم، يعني قابل درك ساختن مضمون، نكته پراهميت تر را در بحث كنوني تشكيل مي دهد كه در سطور زير به آن پرداخته مي شود.

همان طور كه اشاره شد، نكته نخست، شكـل اسلوب انتقاد مبتني بر ديالكتيك ماترياليستي را مورد بررسي قرار مي دهد. و نكته دوم باز مي گردد به مضمونِ انتقاد، كه عبارت است از ”نفي نادرست“ و ”اثبات درست“ كه به معناي پايبندي به قانون ديالكتيكي ”نفي در نفي“ است.

به سخني ديگر، بايد نخست نادرستي آن چه كه بايد نفي شود به اثبات رسانده شود، و سپس درستي آن چه كه بايد به اثبات رسانده شود، عملي گردد.

از اين رو بدون ارايه مشخص آن چه كه بايد نفي شود، نمي توان درستي آن چه را كه بايد به اثبات رسانده شود، مستدل ساخت. بي جهت هم نيست كه ”دكتر سروش“ به اين اسلوب ”بررسيِ مشخصِ پديده ي مشخص“ تن نمي دهد، زيرا قادر به نفي آن چه كه ادعا مي كند نيست. زنده ياد طبري در آن مقاله درست انگشت روي همين نكته مي گذارد! روی این نکته که آقای سروش، چون نمی تواند و مایل نیست نظری مشخص و دقیق علیه اندیشه ی مارکسیستی مطرح سازد، از بیان مشخص نکته ی مورد انتقاد با نقل قولی مشخص طفره می رود!

 

انتزاع ”پر“ يا درك شده

در زبان فارسي معناي ”فهميدن“ با ”درك كردن“ چه تفاوتي دارد؟ اگر به ”فرهنگ معين“ مراجعه شود، عمده تفاوت ميان آن ها، با تفاوت درجه ي «فرايند ذهني» در مفهوم آن ها توضيح داده مي شود كه به سطح «آگاهي» فرد مي رسد. ظاهرا پدیده ی «فرایند ذهنی» در مفهوم ”فهميدن“ در کتاب فرهنگ معین، ضعيف تر ارزیابی مي شود.

معناي ”درك“ در زبان ماترياليست ديالكتيكي، تفاوتي كيفي با تعريف ذكر شده دارد. در انديشه ي ماركسيستي- توده اي، واژه ي ”درك” به معناي دريافت و به ثمر رساندن ”مضمون“ پديده در انديشه ي انتزاعي  – در ذهن – است. به بياني ديگر، شناخت و درك مضمون (ماهيت، سرشت) پديده.

 اما درك مضمون به چه معناست؟  آن را بشكافيم:

براي دستيابي به مضمون (ماهيت، سرشتِ) پديده بايد كليت ساختار و عملكرد دروني و بده و بستان بيروني پديده شناخته شود و روندِ شدن آن «در تمام ابعاد تاريخي آن، در تمام ابعاد طبيعي آن، در تمام جوانب متنوع آن» در نظر گرفته شود، به عبارت ديگر «تحليل جامع»ي از آن ارايه گردد كه كليت پديده را در برمي گيرد. آن طور كه زنده ياد طبري در ”تحليل جامع و تحليل متناسب“، در ادامه نقل قول پيش مي نويسد: «يعني تمام پديده را از مبداء تا منتها، از آغاز تا انجام، از فراز تا فرودش مورد بررسيِ عميق قرار دهد، [آن هنگام] مي توان به ماهيت دست يافت»، سرشت پديده را قابل شناخت ساخت (ا ط، نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد اول، ص٦٦).

در چنين مرحله اي از پژوهش است كه به زبان ماركس مي توان گفت كه ”پديده از انتزاعي توخالي، به انتزاعي پر“ بدل شده است كه ماركس آن را ”درك كردن“ مي نامد. لذا ارايه ي نقل قول مشخص از نظري كه بايد مورد بررسي قرار گيرد، زمينه عيني بررسي مشخص نظر را ايجاد مي سازد. چنين ارايه ی مشخص نظر  – نقل قول مشخص -، پيش شرط درك همه جانبه ي كليتِ پدیده ی در حال تغيير است. تنها چنين شيوه اي، مضمون اسلوب تئوري شناختِ ديالكتيك ماركسيستي را تشكيل مي دهد. به سخني ديگر، تنها با چنين اسلوبي، مي توان به بررسي ديالكتيكيِ نظري پرداخت!

لذا پايبندي به اين شيوه توسط انديشه ديالكتيكي از روي هوا و هوس نيست، به سخني ديگر، برداشتي ذهني و متافيزيكي نيست. همان طور كه بي توجهي به اين شيوه از طرف انديشه ي غيرماركسيستي- غيرتوده اي (دكتر سروش!) آگاهانه و عمدي و نشان بي باوري به اسلوب ديالكتيك ماترياليستي است!

 

همان طور كه اشاره شد، در هر دو بخش ايران و جهان در «گزارش هيئت سياسي به سومين پلنوم ك م»، انتقاد به مواضع ”چپ“، بدون نقل قول مشخصي انجام می شود. بررسي بر پايه برداشتي عملي مي گردد كه حتي آن جا كه دقيق است و مي توان مضمون آن را مورد تائيد قرار داد – مساله مبارزه ی ضد امپریالیستی-، آری، با وجود اين،  «گزارش …» از تئوري شناخت ماركسيستي- توده اي پيروي نمي كند . با منطقِ اسلوب ديالكتيك ماترياليستي همگام نيست. به كار گرفتن چنين شيوه ي در بررسي «گزارش هیئت سیاسی به نشست کمیته مرکزیِ» حزب توده ايران كه خود را پايبند به انديشه بانيان سوسياليسم علمي، ماركس، انگلس، لنين و ديگران مي داند، قابل پذيرش نيست.

خطر تسري چنين اسلوب به كليت انديشه ی روشنفكرانه در حزب طبقه كارگر جدي است و مي توان تاثير آن را بر مضمون نظرات ارايه شده در سند نشان داد:

در بخش ايران (ص ٧) مي خوانيم: «درك نادرست بخش هايي از نيروهاي چپ از مرحله مبارزه و شرايط مشخص عيني كنوني جامعه ما و برخورد اراده گرايانه و شعار گونه [کدام شعار؟] اين نيروهاي چپ [کدام؟] با نقش مبارزهء طبقاتي و مبارزه جنبش كارگري در شرايط كنوني جامعه ما» …. و

در بخش جهان، پس از آن كه به درستي مواضع نيروهاي راست در «انكار وجود و تاثير امپرياليسم …» در ايران نادرست ارزيابي مي گردد كه مدعي هستند كه «خواست و مبارزه با امپرياليسم … برآمده از درك ناقص ”چپ“» است، برخورد انتقادي به شيوه ي ”چپ روانه“ چنين بيان مي شود: «برخي از نيروها و تحليل گران سياسي  – برخلافِ درس ها مشخص [کدام درس؟] جنبش مردم در برهه انقلاب بهمن ١٣٥٧-  در لازم بودنِ درك و پذيرش جنبه هاي [کدام جنبه های؟] به هم پيوستهء مبارزه در راستاي گذر از ديكتاتوري به مرحله دموكراتيك ملي تحولِ اجتماعي، به چپ روي دچارند و در ارزيابي اهميتِ مبارزهء ضد امپرياليستي در كليت فعاليت همه جانبه نيروهاي مترقي، ديدگاهي تك بُعدي دارند [كدام بُعد؟]. برجسته كردنِ عنصرها و اجزائي كه نماياننده وجود ارتباطي ذاتي بين اين رويدادها [؟ كدام رويدادهاي مشخص؟] و تاثير متقابل آن ها بر يكديگر و در عين حال اثر گذاريِ تحول هاي عمده در پهنه جهان بر تحول هاي سياسي در ميهن مان، هدف موشكافي و ارزيابيِ سومين پلنوم اند. …».

١- همان طور كه قابل شناخت است، ”بررسي مشخصِ پديده ی مشخص“ در هر دو مورد در نظر طرح شده، اصلاً ناممكن است! از اين رو مي تواند تنها برداشت ذهني مبهم طرح شده در «گزارش» مورد بررسي قرار گيرد!

٢- «نقش مبارزهء طبقاتي و مبارزه جنبش كارگري» در هيچ يك از ابعاد نقل شده در اثر ”نوشته هاي فلسفي …“ در بیان سند حزبی جايي ندارد. يك انتزاع توخالي است!

وضع در بخش جهان «گزارش …» مايوس كننده تر است: «درس های مشخص جنبش مردم» و يا «جنبه هاي به هم پيوستهء مبارزه در راستاي گذر از ديكتاتوري» و يا برداشت (كدام برداشت؟) «ديدگاه تك بعدي» [کدام بعد؟] داشتن «در ارزيابي اهميتِ مبارزهء ضد امپرياليستي»، همگي براي خواننده ي كه با مساله ها آشنايي هم داشته باشد، ”انتزاعي توخالي“ و يا درك نشده از كار در مي آيد، چه رسد نزد خواننده اي كه باید براي اولين بار با آن در «گزارش …» آشنا گردد و با آن روبرو مي شود!

هر فردي اجباراً تفسير خود را از ”مضمون“ نظرها خواهد داشت. و منتقدان «سوسياليسم سيستمي» و «ماركسيسم سنتي» با سرور خواهند گفت كه در عوض، ”چپ“ به ”دموكراسي“ دست يافته، زيرا احترام به هر نظر، «عين دموکراسي است!» (2). تشتت نظري پيامد بي ترديد به كارگيري اسلوب غيرديالكتيكي در بررسي است.

از اين رو هم هست كه ”دكتر سروش“ كه مي خواهد به فلسفه بافي، به قول رفيق طبري به تحريف بپردازد، به اسلوب ديالكتيكي رو نمي آورد.

در اين سطور وظيفه بررسي مجدد همه نكته هاي پيش گفته به طور مشخص هدف نيست. اين وظيفه در مقاله ”بدون اقتصاد سياسي جايگزين، تجهيز توده ها ممكن نيست!“ (1) انجام شده است. وظيفه ي اين سطور نشان دادن اسلوب نادرست و به كارگيري آن در «گزارش …» است و بس!

تنها اين پرسش اضافه شود كه آيا منظور از «جنبه هاي به هم پيوسته در راستاي گذر از ديكتاتوري به مرحله دموكراتيك ملي تحول اجتماعي» كه در بخش جهانِ «گزارش …» عنوان مي گردد، و ظاهراً با «درس هاي مشخص جنبش مردم در برهه انقلاب بهمن ١٣٥٧» نيز  در ارتباط است، آیا به معناي برپايي جبهه ضد ديكتاتوري از ”بالا“ است، يعني بايد از طريق چانه زدن و بحث و گفتگو با برخي از لايه هاي حاكميت عملي گردد، و يا بايد از ”پايين“ و از طريق تجهيز توده ها كه در مركز آن طبقه كارگر ايران قرار دارد، تحقق یابد؟ تجهیزی که همزمان اهرم مذاکره در بالا بوده و به موفقیت مذاکره کمک می کند؟ به سخنی دیگر، با ایجاد وحدت میان هر دو شیوه دستیابی به اتحاد عملی می گردد؟

به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند كه رفيقي عنوان نمود، بايد قوي باشيم تا بتوانيم اتحاد ضد ديكتاتوري را بر پا داريم، و يا بايد اتحاد را به هر قيمت بر پا سازيم، زيرا از اين طريق قوي خواهيم شد؟

1- نگاه شود به مقاله ی شماره 43 مرداد 1395 http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2833

2- نگاه شود به مقاله ی شماره 27 مرداد 1395 با عنوان “اسب ترویا” که در آن موضع ضد مارکسیستیِ “خوانش جدید مارکس” از زبان شیدا وثیق نشان داده می شود. همچنین مقاله های شماره  29 تیر  با عنوان “نفی مبارزه ی طبقاتی به سود کیست” http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2795  و “لوبی یسم نیز” 31 تیر 95 http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2795. http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2785  به همین موضوع می پردازد.

مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٤٨ (١٧ مرداد)

واژه راهنما: تئوريك

”بررسي مشخصِ پديده مشخص“. اسلوب بررسی ماتریالیست دیالکتیکیِ پدیده. تئوریِ شناخت مارکسیستی- توده ای. درک مضمون. انتزاع درک شده.

 

در «گزارش هيئت سياسي به سومين پلنوم كميته مركزي حزب توده ايران» كه مورد تصويب نشست قرار گرفت، در «بخش ايران» و هم در «بخش جهان»  به درستي بر اهميت شناخت و دوري از «راست روي» و «چپ روي» در مبارزه ي اجتماعي اشاره و هشدار داده شده است.

وظيفه اين سطور بررسي مجدد «گزارش …» نيست. در اين زمينه پيش تر توضيحاتي در مقاله ”بدون اقتصاد سياسي جايگزين، تجهيز توده ها ممكن نيست” داده شد (١). وظيفه کنونی، بررسي شكل طرح انتقاد در «گزارش …» است.

در اين ارتباط، پاسخ به اين پرسش ضروري به نظر مي رسد كه اسلوب ”بررسي مشخصِ پديده ي مشخص“ كه مضمون بررسي ماركسيستي- توده اي را از هر پديده اي تشكيل مي دهد، از چه ويژگي شكل و ساختاري برخوردار است و چرا پايبندي به آن، پايبندي به تئوري شناخت ماركسيستي است كه به نوبه خود، محكي قابل بازتوليد است و سلامت يك بررسي ديالكتيكي مبتني بر ماترياليسم را تامین می کند ؟

 

بدين ترتيب، وظيفه اين سطور بررسي شكل طرح انتقاد در هر دو بخشِ «گزارش …» است.

در بخش ايران (ص ٧)، پس از رد مواضع «سوسيال دموكرات»، مواضع ”چپ روانه“ چنین مورد انتقاد قرار مي گيرد: «درك نادرست بخش هايي از نيروهاي چپ از مرحله مبارزه و شرايط مشخص عيني كنوني جامعه ما و برخورد اراده گرايانه و شعار گونه اين نيروهاي چپ با نقش مبارزهء طبقاتي و مبارزه جنبش كارگري در شرايط كنوني جامعه ما» …. و در بخش جهان، پس از آن كه به درستي مواضع نيروهاي راست در «انكار وجود و تاثير امپرياليسم …» در ايران نادرست ارزيابي مي گردد كه مدعي هستند، كه «خواست و مبارزه با امپرياليسم … برآمده از درك ناقص ”چپ“» است، برخورد انتقادي به شيوه ي ”چپ روانه“ چنين بيان مي شود: «برخي از نيروها و تحليل گران سياسي  – برخلافِ درس ها مشخص جنبش مردم در برهه انقلاب بهمن ١٣٥٧-  در لازم بودنِ درك و پذيرش جنبه هاي به هم پيوستهء مبارزه در راستاي گذر از ديكتاتوري به مرحله دموكراتيك ملي تحولِ اجتماعي، به چپ روي دچارند و در ارزيابي اهميتِ مبارزهء ضد امپرياليستي در كليت فعاليت همه جانبه نيروهاي مترقي، ديدگاهي تك بُعدي دارند. برجسته كردنِ عنصرها و اجزائي كه نماياننده وجود ارتباطي ذاتي بين اين رويدادها [كدام رويدادها؟] و تاثير متقابل آن ها بر يكديگر و در عين حال اثر گذاريِ تحول هاي عمده در پهنه جهان بر تحول هاي سياسي در ميهن مان، هدف موشكافي و ارزيابيِ دومين [سومين؟] پلنوم اند. …».

هم در رابطه با نظريات «”سوسيال دموكراسي“ ([از نوع] ملي- مذهبي، اصلاح طلب و پاره هايي از نيروهاي چپ)» و هم در ارتباط با مواضع ”چپ روانه” در هر دو بخش «گزارش …»، برخورد انتقادي بدون نقل قول مشخص انجام مي شود.

 

”بررسي مشخصِ پديده ی مشخص“

به سخني ديگر، در «گزارش …» پيش شرط براي امكانِ يك ”بررسي مشخصِ پديده ی مشخص“ وجود ندارد. پيش شرطي كه زنده ياد رفيق احسان طبري خطاب به ”دكتر سروش“ و در بحث با او مطرح مي سازد: «چه كسي و در كجا و چگونه» (ا ط، نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد دوم) مطلب مورد انتقاد را مطرح كرده است؟

مخالفتِ رفيقِ ديالكتيسينِ توده اي به شيوه ي نگارش سروش، از سر لجبازي و يا به منظور پولميك نيست. انتقاد رفيق طبري از اين رو انتقادي درست و مستدل است، زيرا براي ارايه يك ارزيابي همه جانبه كه مضمون پديده را قابل شناخت مي سازد، به عبارت ديگر، به منظور ارايه يك انتقاد مبتني بر تئوري شناختِ ديالكتيك ماترياليستي، پايبندي به دو پيش شرط ضروري است.

يكي، بررسي مشخصِ پديده ي مشخص، و

ديگري، شيوه اي كه پديده را از ”انتزاعي توخالي“ به ”انتزاعي پر“ بدل سازد. به سخني ديگر شيوه اي كه پديده را براي خواننده قابل ”درك“ می سازد!

چنان كه قابل شناخت است، در وجود اين دو پيش شرط، انديشه با مساله ي شناخت ”شكل و مضمونِ“ پديده روبرو است!

بدين ترتيب، طرح نقل قولِ مشخص، آن هنگام اجتناب ناپذير است كه منتقد مايل است، با پايبندي به تئوري شناخت مبتني بر ديالكتيك ماترياليستي، پديده را مورد پژوهش قرار دهد. نقل كردن نظرِ مشخص، نشان اين خواست و پايبندي فرد است به شيوه پژوهش ديالكتيكي. اين هوا هوس نيست، پايبندي به اسلوب شناخت ماركسيستي- توده اي است.

اين پرسش كه آيا بايد يك پديده ي شناخته شده را (مثلا جپ روی و راست روی) هر بار مورد بررسي مجدد قرار داد يا خير؟! پرسشي به جاست.

زيرا شرايط مداوم در تغيير است. رفيق طبري بررسی کلیت و یا هر سه بُعد تاریخی (گذشته، حال و آینده) را در ”تشخيص وضع حاضر و پيش بيني وضع حاضر“ (همانجا جلد اول، ص ٦٤) چنين توضيح مي دهد: «وظيفه تحليل پديده هاي اجتماعي از نظر حزب طبقه كارگر نبايد تنها به تشخيص وضع موجود، وضع كنوني محدود گردد.»

با توجه به توضيحان پيش، البته ضروري نيست كه در هر مقاله و يا حتي در سند پلنوم كميته مركزي حزب طبقه كارگر، اطلاعات پايه ي انديشه ي ماركسيستي تكرار گردد. نبايد خلاصه اي از كتاب ”كاپيتال“ به منظور تازه كردنِ شناخت از نظام سرمايه داري طرح گردد و سپس مساله مشخص مورد بررسي قرار گيرد. اما شیوه در ارتباط با بررسی مساله مشخص، “بررسی مشخصِ پدیده ی مشخص” چگونه است؟

در تائيد نظر رفيق طبري، توماس ميچر، فيلسوف آلماني مي نويسد: اما «طرح دو بُعد گذشته و آينده هنگام بررسي لحظه ي حاضر، كه به طور مداوم در حال تغيير و رشد است، از اين رو ضروري است …، زيرا گذشته و آينده را بايد براي تشخيص شرايط لحظه ي تاريخي حاضر [بررسي مشخصِ پديده ي مشخص]، و حل مساله و معضل هاي آن، هر بار، بارآور و سودمند ساخت [با پديده مشخص در انطباق قرار داد]. تنها به مثابه دانش سودمند براي اكنون، شناخت از گذشته و آينده معنا مي يابد [درک از راست و چپ روی]. و به يك دانشي بدل مي گردد كه ديگر تنها به درد قرار دادن در موزه نمي خورد» (توماس مچر، ”ماركسيسم به مثابه تئوريِ كليت“، ص ٤٠، Aufhebung نشريه ي فلسفه ي ديالكتيكي).

از اين روست كه نمي توان گفت كه ”همان طور كه ما يك بار مورد بررسي قرار داديم، … چنين و چنان …”. مضمون مقاله هاي نامه مردم در هر شماره در تائيد اين برداشت است كه كوشش مي شود، هر بار در آن ها تحليلِ شرايطِ تغيير يافته در ايران عملي گردد. اين طور نيست؟!

براي نمونه، شرايط مبارزات جنبش صنفي- دموكراتيك طبقه كارگر ايران با پيروزي اعتصاب جان بازانه شست و دو روزه ي رفيق عظيم زاده، زمينه ي جديدي را براي بررسي گذشته و آينده در جامعه ايراني ضروري مي سازد! (امری که در مقاله های مربوط به جنبش کارگری در نامه مردم بازتابی نیافته است! به این نکته به طور مجزا پرداخته خواهد شد)

 

اما نكته دوم، يعني قابل درك ساختن مضمون، نكته پراهميت تر را در بحث كنوني تشكيل مي دهد كه در سطور زير به آن پرداخته مي شود.

همان طور كه اشاره شد، نكته نخست، شكـل اسلوب انتقاد مبتني بر ديالكتيك ماترياليستي را مورد بررسي قرار مي دهد. و نكته دوم باز مي گردد به مضمونِ انتقاد، كه عبارت است از ”نفي نادرست“ و ”اثبات درست“ كه به معناي پايبندي به قانون ديالكتيكي ”نفي در نفي“ است.

به سخني ديگر، بايد نخست نادرستي آن چه كه بايد نفي شود به اثبات رسانده شود، و سپس درستي آن چه كه بايد به اثبات رسانده شود، عملي گردد.

از اين رو بدون ارايه مشخص آن چه كه بايد نفي شود، نمي توان درستي آن چه را كه بايد به اثبات رسانده شود، مستدل ساخت. بي جهت هم نيست كه ”دكتر سروش“ به اين اسلوب ”بررسيِ مشخصِ پديده ي مشخص“ تن نمي دهد، زيرا قادر به نفي آن چه كه ادعا مي كند نيست. زنده ياد طبري در آن مقاله درست انگشت روي همين نكته مي گذارد! روی این نکته که آقای سروش، چون نمی تواند و مایل نیست نظری مشخص و دقیق علیه اندیشه ی مارکسیستی مطرح سازد، از بیان مشخص نکته ی مورد انتقاد با نقل قولی مشخص طفره می رود!

 

انتزاع ”پر“ يا درك شده

در زبان فارسي معناي ”فهميدن“ با ”درك كردن“ چه تفاوتي دارد؟ اگر به ”فرهنگ معين“ مراجعه شود، عمده تفاوت ميان آن ها، با تفاوت درجه ي «فرايند ذهني» در مفهوم آن ها توضيح داده مي شود كه به سطح «آگاهي» فرد مي رسد. ظاهرا پدیده ی «فرایند ذهنی» در مفهوم ”فهميدن“ در کتاب فرهنگ معین، ضعيف تر ارزیابی مي شود.

معناي ”درك“ در زبان ماترياليست ديالكتيكي، تفاوتي كيفي با تعريف ذكر شده دارد. در انديشه ي ماركسيستي- توده اي، واژه ي ”درك” به معناي دريافت و به ثمر رساندن ”مضمون“ پديده در انديشه ي انتزاعي  – در ذهن – است. به بياني ديگر، شناخت و درك مضمون (ماهيت، سرشت) پديده.

 اما درك مضمون به چه معناست؟  آن را بشكافيم:

براي دستيابي به مضمون (ماهيت، سرشتِ) پديده بايد كليت ساختار و عملكرد دروني و بده و بستان بيروني پديده شناخته شود و روندِ شدن آن «در تمام ابعاد تاريخي آن، در تمام ابعاد طبيعي آن، در تمام جوانب متنوع آن» در نظر گرفته شود، به عبارت ديگر «تحليل جامع»ي از آن ارايه گردد كه كليت پديده را در برمي گيرد. آن طور كه زنده ياد طبري در ”تحليل جامع و تحليل متناسب“، در ادامه نقل قول پيش مي نويسد: «يعني تمام پديده را از مبداء تا منتها، از آغاز تا انجام، از فراز تا فرودش مورد بررسيِ عميق قرار دهد، [آن هنگام] مي توان به ماهيت دست يافت»، سرشت پديده را قابل شناخت ساخت (ا ط، نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، جلد اول، ص٦٦).

در چنين مرحله اي از پژوهش است كه به زبان ماركس مي توان گفت كه ”پديده از انتزاعي توخالي، به انتزاعي پر“ بدل شده است كه ماركس آن را ”درك كردن“ مي نامد. لذا ارايه ي نقل قول مشخص از نظري كه بايد مورد بررسي قرار گيرد، زمينه عيني بررسي مشخص نظر را ايجاد مي سازد. چنين ارايه ی مشخص نظر  – نقل قول مشخص -، پيش شرط درك همه جانبه ي كليتِ پدیده ی در حال تغيير است. تنها چنين شيوه اي، مضمون اسلوب تئوري شناختِ ديالكتيك ماركسيستي را تشكيل مي دهد. به سخني ديگر، تنها با چنين اسلوبي، مي توان به بررسي ديالكتيكيِ نظري پرداخت!

لذا پايبندي به اين شيوه توسط انديشه ديالكتيكي از روي هوا و هوس نيست، به سخني ديگر، برداشتي ذهني و متافيزيكي نيست. همان طور كه بي توجهي به اين شيوه از طرف انديشه ي غيرماركسيستي- غيرتوده اي (دكتر سروش!) آگاهانه و عمدي و نشان بي باوري به اسلوب ديالكتيك ماترياليستي است!

 

همان طور كه اشاره شد، در هر دو بخش ايران و جهان در «گزارش هيئت سياسي به سومين پلنوم ك م»، انتقاد به مواضع ”چپ“، بدون نقل قول مشخصي انجام می شود. بررسي بر پايه برداشتي عملي مي گردد كه حتي آن جا كه دقيق است و مي توان مضمون آن را مورد تائيد قرار داد – مساله مبارزه ی ضد امپریالیستی-، آری، با وجود اين،  «گزارش …» از تئوري شناخت ماركسيستي- توده اي پيروي نمي كند . با منطقِ اسلوب ديالكتيك ماترياليستي همگام نيست. به كار گرفتن چنين شيوه ي در بررسي «گزارش هیئت سیاسی به نشست کمیته مرکزیِ» حزب توده ايران كه خود را پايبند به انديشه بانيان سوسياليسم علمي، ماركس، انگلس، لنين و ديگران مي داند، قابل پذيرش نيست.

خطر تسري چنين اسلوب به كليت انديشه ی روشنفكرانه در حزب طبقه كارگر جدي است و مي توان تاثير آن را بر مضمون نظرات ارايه شده در سند نشان داد:

در بخش ايران (ص ٧) مي خوانيم: «درك نادرست بخش هايي از نيروهاي چپ از مرحله مبارزه و شرايط مشخص عيني كنوني جامعه ما و برخورد اراده گرايانه و شعار گونه [کدام شعار؟] اين نيروهاي چپ [کدام؟] با نقش مبارزهء طبقاتي و مبارزه جنبش كارگري در شرايط كنوني جامعه ما» …. و

در بخش جهان، پس از آن كه به درستي مواضع نيروهاي راست در «انكار وجود و تاثير امپرياليسم …» در ايران نادرست ارزيابي مي گردد كه مدعي هستند كه «خواست و مبارزه با امپرياليسم … برآمده از درك ناقص ”چپ“» است، برخورد انتقادي به شيوه ي ”چپ روانه“ چنين بيان مي شود: «برخي از نيروها و تحليل گران سياسي  – برخلافِ درس ها مشخص [کدام درس؟] جنبش مردم در برهه انقلاب بهمن ١٣٥٧-  در لازم بودنِ درك و پذيرش جنبه هاي [کدام جنبه های؟] به هم پيوستهء مبارزه در راستاي گذر از ديكتاتوري به مرحله دموكراتيك ملي تحولِ اجتماعي، به چپ روي دچارند و در ارزيابي اهميتِ مبارزهء ضد امپرياليستي در كليت فعاليت همه جانبه نيروهاي مترقي، ديدگاهي تك بُعدي دارند [كدام بُعد؟]. برجسته كردنِ عنصرها و اجزائي كه نماياننده وجود ارتباطي ذاتي بين اين رويدادها [؟ كدام رويدادهاي مشخص؟] و تاثير متقابل آن ها بر يكديگر و در عين حال اثر گذاريِ تحول هاي عمده در پهنه جهان بر تحول هاي سياسي در ميهن مان، هدف موشكافي و ارزيابيِ سومين پلنوم اند. …».

١- همان طور كه قابل شناخت است، ”بررسي مشخصِ پديده ی مشخص“ در هر دو مورد در نظر طرح شده، اصلاً ناممكن است! از اين رو مي تواند تنها برداشت ذهني مبهم طرح شده در «گزارش» مورد بررسي قرار گيرد!

٢- «نقش مبارزهء طبقاتي و مبارزه جنبش كارگري» در هيچ يك از ابعاد نقل شده در اثر ”نوشته هاي فلسفي …“ در بیان سند حزبی جايي ندارد. يك انتزاع توخالي است!

وضع در بخش جهان «گزارش …» مايوس كننده تر است: «درس های مشخص جنبش مردم» و يا «جنبه هاي به هم پيوستهء مبارزه در راستاي گذر از ديكتاتوري» و يا برداشت (كدام برداشت؟) «ديدگاه تك بعدي» [کدام بعد؟] داشتن «در ارزيابي اهميتِ مبارزهء ضد امپرياليستي»، همگي براي خواننده ي كه با مساله ها آشنايي هم داشته باشد، ”انتزاعي توخالي“ و يا درك نشده از كار در مي آيد، چه رسد نزد خواننده اي كه باید براي اولين بار با آن در «گزارش …» آشنا گردد و با آن روبرو مي شود!

هر فردي اجباراً تفسير خود را از ”مضمون“ نظرها خواهد داشت. و منتقدان «سوسياليسم سيستمي» و «ماركسيسم سنتي» با سرور خواهند گفت كه در عوض، ”چپ“ به ”دموكراسي“ دست يافته، زيرا احترام به هر نظر، «عين دموکراسي است!» (2). تشتت نظري پيامد بي ترديد به كارگيري اسلوب غيرديالكتيكي در بررسي است.

از اين رو هم هست كه ”دكتر سروش“ كه مي خواهد به فلسفه بافي، به قول رفيق طبري به تحريف بپردازد، به اسلوب ديالكتيكي رو نمي آورد.

در اين سطور وظيفه بررسي مجدد همه نكته هاي پيش گفته به طور مشخص هدف نيست. اين وظيفه در مقاله ”بدون اقتصاد سياسي جايگزين، تجهيز توده ها ممكن نيست!“ (1) انجام شده است. وظيفه ي اين سطور نشان دادن اسلوب نادرست و به كارگيري آن در «گزارش …» است و بس!

تنها اين پرسش اضافه شود كه آيا منظور از «جنبه هاي به هم پيوسته در راستاي گذر از ديكتاتوري به مرحله دموكراتيك ملي تحول اجتماعي» كه در بخش جهانِ «گزارش …» عنوان مي گردد، و ظاهراً با «درس هاي مشخص جنبش مردم در برهه انقلاب بهمن ١٣٥٧» نيز  در ارتباط است، آیا به معناي برپايي جبهه ضد ديكتاتوري از ”بالا“ است، يعني بايد از طريق چانه زدن و بحث و گفتگو با برخي از لايه هاي حاكميت عملي گردد، و يا بايد از ”پايين“ و از طريق تجهيز توده ها كه در مركز آن طبقه كارگر ايران قرار دارد، تحقق یابد؟ تجهیزی که همزمان اهرم مذاکره در بالا بوده و به موفقیت مذاکره کمک می کند؟ به سخنی دیگر، با ایجاد وحدت میان هر دو شیوه دستیابی به اتحاد عملی می گردد؟

به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند كه رفيقي عنوان نمود، بايد قوي باشيم تا بتوانيم اتحاد ضد ديكتاتوري را بر پا داريم، و يا بايد اتحاد را به هر قيمت بر پا سازيم، زيرا از اين طريق قوي خواهيم شد؟

1- نگاه شود به مقاله ی شماره 43 مرداد 1395 http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2833

2- نگاه شود به مقاله ی شماره 27 مرداد 1395 با عنوان “اسب ترویا” که در آن موضع ضد مارکسیستیِ “خوانش جدید مارکس” از زبان شیدا وثیق نشان داده می شود. همچنین مقاله های شماره  29 تیر  با عنوان “نفی مبارزه ی طبقاتی به سود کیست” http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2795  و “لوبی یسم نیز” 31 تیر 95 http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2795. http://www.tudehiha.com/lang/fa/archives/2785  به همین موضوع می پردازد.

One comment

  1. Siamak

    بار دیگر باید اذعان کرد که حق با رفیق عاصمی است. جملات زیر بسیار پیچیده و نامفهوم است. همه ما میدانیم که بر گزاری پلنوم کاریست وقتگیر که فقط با ماه ها برنامه ریزی و هماهنگی میتواند با موفقیت برگزار شود. این را هم میدانیم که هماهنگی وقت اعضای کمیته مرکزی از کشورهای مختلف و پیدا کردن محلی مناسب نیز کار سهلی نیست. و این هم معلوم است که تهیه یک سند مورد توافق اکثریت اعضا کاریست صعب و دشوار.
    ولی نه ضیق وقت و نه سختی تدوین نظر مشترک در چند جمله میتواند توجیه کننده این جملات نامفهوم باشد. معمولن مرسوم بود که در اینگونه موارد ارگان مرکزی حزب با مقالات توضیحی این جملات نامفهوم و معلق را با ارتباط دادن به مسال روز و شرایط مشخص قابل درک میسازد. وگرنه چطور میتوان از یک هوادار و یا یک عضو ساده انتظار داشت که همچین جملاتی را به میان توده ها ببرد و آنرا به نیروی مادی تبدیل کند؟ وقتی افرادی با چند دهه تجربه کار سیاسی و آگاهی از فرهنگ توده ای از درک این کلمات عاجز هستند و دلسوزانه ان را گوشزد میکنند واکنش درست آنستکه که فورن اقدام به توضیح این جملات پرداخت.

    جملات زیر وقتی مفهوم میشود که خواننده بتواند به سؤالات متعددی که رفیق عاصمی مطرح کرده است، جواب واضح بدهد.

    ”و از سوی دیگر نیز برخی از نیروها و تحلیل‌گران سیاسی ـ برخلافِ درس‌های مشخص جنبش مردم در برههٔ انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ـ در لازم بودنِ درک و پذیرشِ جنبه‌های به‌هم‌پیوستهٔ مبارزه در راستای گذر از دیکتاتوری به مرحلهٔ دموکراتیک ملیِ تحوّلِ اجتماعی، به چپ‌رَوی دچارند و در ارزیابی اهمیتِ مبارزهٔ ضدامپریالیستی در کلیت فعالیت همه‌جانبهٔ نیروهای مترقی، دیدگاهی تک‌بُعدی دارند. برجسته کردنِ عنصرها و اجزائی که نمایانندهٔ وجودِ ارتباطی ذاتی بین این رویدادها و تأثیر متقابلِ آن‌ها بر یکدیگر و درعین‌حال اثرگذاریِ تحول‌های عمده در پهنهٔ جهان بر تحول‌های سیاسی در میهن‌مان، هدفِ موشکافی و ارزیابیِ دومین پلنوم‌اند.”

    ۱- چه نیروها و تحلیل‌گران سیاسی مد نظر بیانیه است؟
    ۲- انقلاب بهمن درس‌های مشخص مختلفی به انقلابیون داد. چه درسهایی مد نظر بیانیه است؟
    ۳- مبارزه جنبه‌های به‌هم‌پیوستهٔ بسیار دارد. مشخصن چه جنبه‌های به‌هم‌پیوستهٔ مد نظر بیانیه است؟
    ۴- معنای دیدگاه تک‌بُعدی در مبارزهٔ ضدامپریالیستی چسیت؟ آیا منظور اینستکه برخیها مبارزهٔ ضدامپریالیستی را بزرگ میکنند تا مبارزهٔ طبقاتی را فراموش کنند؟
    ۵- در کجا و چگونه پلنوم اخیر به “برجسته کردنِ عنصرها و اجزائی که نمایانندهٔ وجودِ ارتباطی ذاتی بین این رویدادها و تأثیر متقابلِ آن‌ها بر یکدیگر و درعین‌حال اثرگذاریِ تحول‌های عمده در پهنهٔ جهان بر تحول‌های سیاسی در میهن‌مان” هستند, پرداخت؟
    ۶- آیا منظور از “رویدادها” در جمله بالا “پدیده ها ” است؟
    ۷- اگر منظور “رویدادها”ی مشخصی است. در کجا این بیانیه این “رویدادها”ی مشخص ذکر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *