بحثى‏‏‏‏‏‏ ميان توده‏اى‏‏‏‏‏‏ها (دو): تضاد اصلى‏‏‏‏‏‏، تضاد خلق با امپرياليسم!؟ حذف اصل ”ولايت فقيه“ از قانون اساسى‏‏‏‏‏‏، چپ‏روى‏‏‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏‏‏ است؟ برخورد به مواضع انحرافى‏‏‏‏‏‏ در جنبش و مساله امنيتى‏‏‏‏‏‏!

image_pdfimage_print

مقاله شماره ٤/١٣٩٠ (١٠ خرداد)

واژه راهنما: از وحدت نظرى‏‏‏‏‏ و سازمانى‏‏‏‏‏ حزب توده ايران در برابر برنامه ارتجاع داخلى‏‏‏‏‏ و جهانى‏‏‏‏ پاسدارى‏‏‏‏ كنيم و پاسخى‏‏‏‏ دندان‏شكن به هدف پاره‏پاره‏كردن حزب طبقه كارگر دهيم!

بخش دوم (قسمت اول)

٢- خواست حذف “ولايت فقيه”، چپ‏روى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏ است؟

«بايد توجه داشت كه بخش بزرگى‏‏‏‏ از جنبش سبز و نيروهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏، اگر هم در مورد حذف “نظارت استصوابى‏‏‏‏” و يا “ولايت مطلقه فقيه” با بخش چپ‏تر جنبش همراهى‏‏‏‏ كنند، ولى‏‏‏‏ ممكن است، هنوز در حذف كامل ولايت فقيه همراهى‏‏‏‏ نكنند. اگر امروز هم در كشور انتخاباتى‏‏‏‏ آزاد با شركت همه اقشار جامعه صورت گيرد، به احتمال قريب به يقين، هنوز بخش بزرگى‏‏‏‏ از عدم تداوم و ثبات در كشور ترس داشته و به دنبال يك عامل ثبات در سيستم حكومتى‏‏‏‏ خواهد گشت. نكته‏اى‏‏‏‏ كه عده‏اى‏‏‏‏ با سلطنت مشروطه مى‏‏‏‏خواهند آن را حل كنند، و عده‏اى‏‏‏‏ هم با ولايت فقيه. لذا مى‏‏‏‏توان ارزيابى‏‏‏‏ كرد كه فاكتور عملى‏‏‏‏ در شرايط فعلى‏‏‏‏ و نزديك، محتمل‏ترين نسخه، تاكيد همان دموكراتيك‏تر كردن اين فاكتور خواهد بود. ضمن آنكه اين ارزيابى‏‏‏‏ واقع‏بينانه‏تر، به هيچ‏وجه نبايد به معناى‏‏‏‏ چشم‏پوشى‏‏‏‏ نيروهاى‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏ از خواست حذف ولايت فقيه درك شود. بلكه بايستى‏‏‏‏ به عنوان فاكتورى‏‏‏‏ در جلوگيرى‏‏‏‏ از چپ‏روى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏ درك شود.»

تز نفى‏‏‏‏ ضرورت افشاگرى‏‏‏‏ درباره پيامدهاى‏‏‏‏ ناشى‏‏‏‏ از وجود اصل “ولايت فقيه” در قانون اساسى‏‏‏‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن و همچنين نفى‏‏‏‏ ضرورت مستدل ساختن خواست حذف آن، تجديدنظرى‏‏ غيرمستدل و قهقرايى‏‏‏‏ نسبت به موضع مستدل، روشن و انقلابى‏‏‏‏ حزب توده ايران دراين‏باره از سال ١٣٥٨ بوده و ناشى‏‏‏‏ از نگاه غيرتاريخى‏‏‏‏ به اين پديده است (ديرتر به آن بازمى‏‏‏‏گرديم).

يك- اولويت ارزيابى‏‏ شرايط حاكم بر تعيين متحدان

از نظر تئورى‏‏‏ مبارزه سياسى‏‏‏، تـز و موضع مطرح شده در بحث كه در سطور پيش ارايه شد، ريشه در اولويت دادن به مساله اتحادها بر ارزيابى‏‏ شرايط حاكم بر جامعه دارد. در اين تز، تعيين خط‏مشى‏‏ سياسى‏‏ حزب طبقه كارگر براى‏‏ شركت در نبرد طبقاتى‏‏ اولويت ندارد.

تصور معيوبى‏‏‏‏ بر اين تز حكمفرماست كه مى‏‏‏‏پندارد، بايد نبرد طبقاتى‏‏‏‏ را متناسب با اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ سازمان داد. ضرورت پايبندى‏‏ به الويت بخشيدن به مساله اتحاد در بحث و نظر مطرح شده، اثبات نمى‏‏شود. نشان دادن نادرستى‏‏ اين برداشت وظيفه نوشته حاضر است.

اين پنداشت در تز مطرح شده، نشان بى‏‏توجهى‏‏ حتى‏‏‏‏ به مضمون و آماج اتحاد ميان طبقه كارگر و دهقانان، نزديك‏ترين و “طبيعى‏‏‏‏ترين” متحد طبقه كارگر مى‏‏باشد و بيان درك نادرست از آن است. ضرورت اين اتحاد استراتژيك نيز از برداشت ماركسيستى‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏ و نه از برداشت “خرده” بورژوامآبانه موجود نزد دهقانان، نزديك‏ترين متحدان “طبيعى‏” طبقه كارگر نشئت مى‏‏‏‏گيرد. اين اتحاد استراتژيك تنها زمانى‏‏‏‏ از پايدارى‏‏ پيگير براى‏‏ نوسازى‏‏ سوسياليستى‏‏ جامعه برخوردار است كه در عين حفظ منافع دهقانان  – يعنى‏‏‏ حل انقلابى‏‏‏ مساله زمين -، زمينه رشد آگاهى‏‏ طبقاتى‏‏- فرهنگى‏‏‏‏ را نزد دهقانان تقويت و آگاهى‏‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏‏ را نزد آنان رشد دهد. به عبارت ديگر، اين اتحاد استراتژيك، همانند كليه اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ ديگر نيز نـوعـى‏‏‏‏ سازماندهى‏‏‏‏ پيكار طبقاتى‏‏‏‏ در جامعه سرمايه‏دارى‏‏ در اين يا آن صحنه از نبرد را تشكيل مى‏‏‏‏دهند و لذا پديده‏هايى‏‏‏‏ ثانويه نسبت به نبرد طبقاتى‏‏‏‏ هستند.

همان‏طور كه نشان داده شد، به پنداشت اين تز و موضع سياسى‏‏ استوار بر آن، كه مساله اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ را مساله اوليـه در نبردهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ اعلام مى‏‏‏‏كند، تحليل و ارزيابى‏‏‏‏ شرايط حاكم بر جامعه، پيش شرط تعيين متحدان تاريخى‏‏‏‏ نيست. بلكه بايد “با توجه به تناسب قوا در جامعه، متحدان را يافت”. موضع نادرستى‏‏‏‏ كه به تعطيل نبرد طبقاتى‏‏ در جامعه مى‏‏انجامد و “عدالت” و هم “راه‏توده” بر آن پاى‏‏ مى‏‏فشارند! (ديرتر به اين نكته بازمى‏‏گرديم.)

براى‏‏‏‏ اين انديشه، ارزيابى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر از اوضاع كشور و شرايط جهانى‏‏‏‏ گام نخست را در تعيين خط‏مشى‏‏ سياسى‏‏ آن تشكيل نمى‏‏‏‏دهد. اين در حالى‏‏‏‏ است كه هدف سياست حزب طبقه كارگر، تاثير گذاشتن بر اين شرايط و كوشش براى‏‏‏‏ تغييـر آن است. تغييرى‏‏‏‏ كه بايستى‏‏‏‏ به كمك اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ تحقق يابد. لذا شناخت شرايط حاكم، پيش شرط تعيين متحدين براى‏‏‏‏ تغيير شرايط مى‏‏‏‏باشد و نه برعكس.

خواست «دموكراتيك‏تر كردن فاكتور» ولايت فقيه در ابرازنظر، نشان تقدم بخشيدن به تعيين متحدان پيش از ارزيابى‏‏‏  شرايط حاكم بر جامعه مى‏باشد. به عبارت ديگر، اين خواست از نظر زمانى‏ در انديشه پژوهشگر، پيش از شناخت پيش‏شرط‏ى‏ مطرح مى‏شود كه تنها پس از دست‏يابى‏ به آن، بايد به اين پرسش پاسخ داده شود كه آيا به‏طور عينى‏‏‏ امكان، يعنى‏‏ شرايط «دموكراتيك‏تـر [!] كردن فاكتور» مورد نظر اصلاً وجود دارد يا خير؟ آيا شرايط حاكم به طور عينى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به چنين هدفى‏‏‏ را اجازه مى‏‏‏دهد و يا اين خواست، آرزو و يا قصدى‏ ذهن‏گرايانه و خيال‏پردازانه و غيرمستدل است؟

واقعيت عينى‏‏‏ كنونى‏ در ايران درست خلاف اين برداشت ذهن‏گرايانه درباره امكان «دموكراتيك‏تـر كردن فاكتور» را نشان مى‏‏دهد. مسير تغيير واقعيت در جهت ژرفش تضادها و شرايط عينى‏ مبتنى‏ برآن در جريان است. واقعيت آنست كه به دنبال ژرفش لاجرمِ تضاد اجتماعى‏‏ حاكم بر نظام سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏، حتى‏‏ موقعيت احمدى‏‏‏نژاد نيز مصون نمى‏‏باشد. او نيز  – صرفنظر از شخصيت و مواضع او –  به زير چرغ‏هاى‏‏ روند عينى‏ پايمال شدن قوانين كشور و رشد شرايط خفقان ديكتاتورى‏‏ به دست “رهبر” در مقام “ولايت فقيه” افتاده است! آيا بايد هنوز در مورد ارزيابى‏ از صفت «تر» در جملهِ در بحث نكته‏اى‏‏ افزود؟

خبر امروز حاكى‏‏ از آنست كه خطر به وجود آمدن حادثه‏ فنى‏‏ در اثر به‏كار انداختن زودرس پالايشگاه آبادان از پيش توسط مسئولان فنى‏‏ شناخته شده بوده است. رئيس پالايشگاه، اين خطر را پيش‏تر به نمايندگان مجلس نيز گوشزد كرده بوده و خود نيز در جريان افتتاح حضور نداشته است! لذا انفجار در پالايشگاه آبادان در جريان افتتاح آن توسط احمدى‏‏نژاد ظاهراً مى‏‏تواند بر اثر كمبودهاى‏‏ فنى‏‏ و به‏كار انداختن زودرس پالايشگاه اتفاق افتاده باشد.

آيا وقوع چنين حادثه‏اى‏‏ در جامعه‏اى‏‏ كه “رهبر” آن در نطقى‏ با جسارت تهورآميزِ يك ظاهربينِ نيازمند به “‏آرامش” ظاهرى‏‏،‏ حق بيان آزاد عقيده را براى‏‏ «مسئولان كشور»، حتى‏ نمايندگان مجلس ممنوع اعلام مى‏‏كند، غيرطبيعى‏‏ است؟ البته كه خير! در چنين شرايطى‏‏ حتى‏‏ مسئولان متخصص نيز اجازه ابراز نظر حتى‏‏ فنى‏‏ درباره مساله‏ها ندارند. اگر داشتند و رئيس پالايشگاه آبادان و نمايندگان مجلسِ با خبر از اين خطر آن‏را در رسانه‏ها و در مجلس اسلامى‏ و به‏طور علنى‏‏ اعلام نموده بودند، امكان جلوگيرى‏‏ از اين حادثه وجود نداشت؟ در شرايطى‏‏ كه “رهبر” در مقام “ولى‏‏ فقيه” خود را مجاز مى‏‏داند هر ابرازنظرى‏‏ را ناممكن سازد، در انتظار دستيابى‏‏ به كدام شرايط «دموكراتيك‏تـر» بايد نشست؟ چگونه بايد به آن دست يافت، جز تغيير انقلابى‏‏ شرايط؟

پس از فروپاشى‏‏ اتحاد شوروى‏‏، دانشمندان اين كشور در اولين كنفرانس خود در سال ١٩٩١ اعلام داشتند كه شرايط حاكم آن‏چنان بود كه «سطح بحث‏هاى‏‏ علمى‏‏ نيز به سطح شعور مسئولان تنزل كرده بود!» لغو غيرقانونى‏‏ اصل‏هاى‏‏ “حقوق ملت” در قانون اساسى‏‏ از طريق برقرارى‏‏ خفقان ديكتاتورى‏‏ “ولايت فقيه” را بايد علت اصلى‏‏ حادثه انفجار در پالايشگاه آبادان دانست و عليه آمران سركوب و پايمال كنندگان اين حقوق مردم اعلام جرم نمود! درواقع وظيفه روز چنين مى‏بوده است!

دو- روبنا در خدمت زيربنا

اولويت بخشيدن به مساله اتحادها به منظور “بهبود” شرايط، براى‏‏‏‏ نمونه «دموكراتيك‏تر كردن» شرايط، آن‏طور كه در ابرازنظر نيز مطرح مى‏‏‏‏شود، سياست اتحادهاى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر را به چارچوب معينى‏‏‏‏ محدود مى‏‏‏‏سازد: اتحاد با نيروهاى‏‏‏‏ موافق هـدفـى‏‏‏‏ مشخص! اين امر به‏معناى‏‏ تنزل “اتحاد” به سطح “همكارى‏‏” و درواقع به سطح دنباله‏روى‏‏ از جريانى‏‏ مشخص است كه به بهانه ضرورت توجه به “تناسب قواى‏‏ حاكم” توجيه مى‏شود. دنباله‏روى‏‏ از خواست مدافعان “حقوق بشر” آمريكايى‏‏ كه “راه‏توده” از آن دفاع مى‏‏كند و يا مدافعان «دموكراتيك‏تر كردن» اصل “ولايت فقيه” كه “عدالت”چى‏‏ها براى‏‏ آن پستان به تنور مى‏‏چسبانند، ريشه در همين انحراف ارزيابى‏ دارد!

اگر چه در ظاهر، اهداف اين دو مدافعان خط‏مشى‏ دنباله‏روانه از لايه‏هاى‏ رمايه‏دارى‏ حاكم متضادى‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏دهد، با وجود اين، انديشه‏ و شيوه حاكم نزد هر دو جريان، اصل واحدى‏‏‏‏ را مطرح مى‏‏‏‏سازد! سياست دنباله‏روى‏‏‏ از منافع سرمايه‏داران، يكى‏‏‏ سلطنت‏طلب و ديگرى‏‏‏ “ولايت فقيه”طلب!

اين يك سويه‏نگرى‏‏‏‏ مطلق‏گرانه كه به وظايف حزب توده ايران تنها از دريچه محدود اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏نگردد، محدوده استدلال خود را در مورد مشخص بحث، يك‏بار ديگر تنگ‏تر هم مى‏‏‏كند. يعنى‏‏‏‏ از روزن باز هم تنگ‏تر اتحاد تنها با نيروهاى‏‏‏‏ موافق اصل “ولايت فقيه” به مساله اتحادهاى‏ اجتماعى‏ مى‏انديشد. اين انديشه در عين حال كه به وجود سلطه شرايط خفقان‏آميز بر كشور اعتراف دارد و مى‏‏‏خواهد آن را دموكراتيك‏«تر» نيز سازد، وجود شرايط خفقان را برپايه منطق ضدديالكتيكى‏‏‏‏ خود، تنها ناشى‏‏‏‏ از سلطه “ايدئولوژى‏‏‏‏” نادرستى‏‏‏ مى‏‏‏‏پندارد كه حاكم است و بايد براى‏‏‏‏ «دموكراتيك‏تر كردن» آن از بالا و بدون كمك به تقويت جنبش دموكراتيك، در مركز آن جنبش دموكراتيك كارگرى‏‏ كوشيد. عنصر پراهميت اقتصادى‏‏‏‏ در اين انديشه از مدنظر دور مى‏‏‏‏ماند.

انگار ايدئولوژى‏‏‏‏ فاقد عملكرد اجتماعى‏ بوده و در خدمت اِعمال منافع طبقاتى‏‏‏‏ از بالا قرار ندارد، بلكه مقوله‏اى‏‏‏‏ جدا و مستقل از آن است و در خلاء از بندى‏ نامرى‏ آويزان شده است! از اين روى‏‏‏ خواست مسكوت گذاشتن حذف اصل “ولايت فقيه” توسط اين انديشه، به كمك منطق ايدئولوژيكى‏‏‏ ديگرى‏‏‏ به اصطلاح مستدل مى‏‏‏شود. پيش كشيدن مساله «ثبات سيستم» به عنوان استدلال كمكى‏‏‏، “منطق ايدئولوژيكى‏‏” ديگرى‏‏‏ را به صحنه مى‏‏‏آورد. اين اقدام نشان مى‏‏‏دهد كه انديشه حاكم در تز و بحث انجام شده ميان توده‏اى‏‏‏ها، «عامل ثبات» را در جامعه، فاكتور “عدالت اجتماعى‏‏‏” نمى‏‏‏داند! پذيرش يك به يك تبليغ «ثبات سيستم» از موضع حفظ‏‏ منافع طبقات حاكم، كه ناخواسته در انديشه وارد شده است، و در اولويت بخشيدن نادرست به مساله “اتحاد” نسبت به ارزيابى‏‏ شرايط حاكم بر جامعه ريشه دارد، فاقد هر نوع رابطه عينى‏‏‏ و ذهنى‏‏‏، منطقى‏‏‏ و احساسى‏‏‏ با موضع ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏ مى‏‏‏باشد.

تفاوت ماهوى‏‏ وجود دارد ميان برداشت توده‏اى‏‏ متكى‏‏ بر ماترياليسم تاريخى‏‏ كه ضرورت مبارزه عليه انديشه «ثبات سيستم» به كمك «سلطنت‏مشروطه» و «ولايت فقيه» طبقات حاكم سرمايه‏دارى‏‏ را افشا مى‏سازد، با پذيرش ضرورت تن دادن به اين برداشت ايدئولوژيك!

انحراف انديشه و قرار دادن حل مساله اتحادهاى‏‏‏ اجتماعى‏‏‏ پيش از ارزيابى‏‏‏ وضع مشخص حاكم بر جامعه، انتقام خود را با سرعت مى‏‏‏گيرد. انحراف از مبانى‏‏‏ انديشه ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏ نشان مى‏‏‏دهد كه آغاز انحراف انديشه، اندك به نظر مى‏‏‏رسد و قابل اغماض تصور مى‏‏‏گردد، اما زاويه انحراف پذيرفته شده در نظم غيرديالكتيكى‏‏‏ و ضد برداشت ماترياليسم تاريخى‏، با هر گام ديگرى‏‏‏ بزرگ‏تر مى‏‏‏گردد و اجازه نمى‏‏‏ دهد كه شلاق انديشه‏اى‏‏‏ روشنگرانه برداشت ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏ در دفاع از “عدالت اجتماعى‏‏‏” و در دفاع از خواست طبقه كارگر براى‏‏‏ برخوردار شدن‏‏ از “عدالت اجتماعى‏‏‏”، محور انديشه تحليل‏گرانه را تشكيل دهد.

«براى‏‏‏ تعيين مشى‏‏‏ سياسى‏‏‏» حزب طبقه كارگر در برابر رژيم ولايى‏‏‏، آن‏طور كه در ادامه بحث مطرح شده است، اين خواست به بحث گذاشته مى‏‏شود كه بايد به پرسش درباره «وابسته بودن و يا نبودن رژيم» به امپرياليسم، پاسخى‏‏‏ روشن و شفاف داده شود. اين توضيح و پرسش نشان مى‏‏‏دهد كه در انديشه مطرح شده در بحث، سياست اقتصادى‏‏‏ رژيم سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ و حاكميت “ولايى‏‏‏” آن، مركز و محور ارزيابى‏‏‏ را از سياست و سرشت رژيم تشكيل نمى‏‏‏دهد، بلكه هياهوى‏‏‏ رژيم در “مبارزه با استكبار” مدنظر مى‏‏باشد كه مى‏‏خواهد با تار كردن آب، ماهى‏‏ بگيرد! مى‏‏خواهد با هياهوى‏‏ “ضداستكبارى‏‏” توده‏اى‏‏ها را از ديدن حقايق محروم كرده و خاك به چشم مردم بريزد! موفقيت دشمن طبقاتى‏‏ تا جايى‏‏ است كه تصور مى‏‏شود كه «براى‏‏ تعيين مشى‏‏ سياسى‏‏»، محور بودن مساله “عدالت اجتماعى‏‏‏” نقشى‏‏ ايفا نمى‏‏سازد و مى‏‏توان آن را از مدنظر دور داشت و براى‏‏ آن نقشى‏‏‏ در پاسخ دادن به پرسش «وابسته بودن و يا نبودن رژيم» قايل نشد.

براى‏‏‏ آنكه به پرسش مطرح شده يك بار ديگر با شفافيت كامل پاسخ داده شود (مراجعه شود ازجمله به بخش نخست نوشتار)، بايد با صراحت برجسته ساخت كه با “حكم‏حكومتى‏‏‏” غيرقانونى‏‏‏ درباره لغو اصل‏هاى‏‏‏ ٤٤ و ٤٣ قانون اساسى‏ كه توسط “رهبر” و متكى‏‏‏ بر اصل “ولايت فقيه”‏ صادر شده است‏ (قانون اساسى‏‏‏ مى‏‏‏تواند تنها از طريق همه‏پرسى‏‏‏ تغيير يابد!)، رژيم حاكم سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ به “متحد طبيعى‏‏‏” امپرياليسم تبديل شده است. به متحدى‏‏‏ كه داراى‏‏‏ منافع طبقاتى‏‏‏ مشترك با امپرياليسم در اجراى‏‏‏ برنامه نواستعمارى‏‏ نوليبراليسم‏ موسوم به “خصوصى‏‏‏سازى‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” مى‏‏‏باشد! سخنان سه روز پيش رئيس جمهور آمريكا، اوباما، در ارتباط با ايران كه در آن خواستار دادن “آزادى‏‏‏” به مردم بود، در عين حال تائيدى‏‏‏ نيز بود در تائيد سياست اقتصادى‏‏ رسمى‏‏‏ حاكميت “ولايى‏‏‏”. اوباما با سخنان خود خواستار‏ اجراى‏‏‏ بى‏‏‏خدشه برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ و نه برقرارى‏ عدالت اجتماعى‏ نسبى‏ شد! اجراى‏‏‏ اين برنامه امپرياليستى‏‏‏ هيچ معنا و مضمون ديگرى‏‏‏ ندارد، جز «وابسته بودن» رژيم به اقتصاد جهانى‏‏‏ نواستعمارى‏‏‏ امپرياليسم!

ميان شركت در “اقتصاد جهانى‏‏‏” برپايه ضروريات اقتصادى‏‏‏ ملى‏‏- داخلى‏‏‏ و تبديل شدن به مـجرى‏‏‏ برنامه نوليبرال امپرياليستى‏ بايد تفاوت قايل شد‏‏. رژيم سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ حاكم و “رهبر” آن، نقش دوم را براى‏‏‏ حفظ منافع خود انتخاب نموده‏اند و بس! آن‏ها مى‏‏خواهند اين هدف خود را با نظامى‏‏ فاشيست‏مآبانه از نوع حكومت پينوشه كودتاچى‏‏ و نژادپرستانه “خودى‏‏” و “غيرخودى‏‏” به مردم و «فرودستان» تحميل كنند!

گرفتار ماندن انديشه يك‏سويه‏نگرِ ضدديالكتيكى‏‏‏‏ در پندار و اميدوارى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ «دموكراتيك‏تر كردن اين فاكتور» در شرايط كنونى‏‏‏‏، به‏ويژه به تجربه در دو سال اخير به‏دنبال كودتاى‏‏‏‏ انتخاباتى‏‏‏‏ بى‏‏‏‏توجه است. نمى‏‏‏‏بيند و درنمى‏‏‏‏يابد كه سرمايه‏دارى‏‏‏‏ حاكم، صرفنظر از لايه‏بندى‏‏‏‏ آن و اختلاف‏هاى‏‏‏‏ ميان آن‏ها، قادر و مايل به عقب‏ نشينى‏‏‏‏ به سود منافع توده‏هاى‏‏‏‏ ميليونى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ بهبود شرايط زندگى‏‏‏‏، براى‏‏‏‏ تامين نسبى‏‏‏‏ عدالت اجتماعى‏‏‏‏ و اصلاحات تدريجى‏‏‏‏ به سود توده‏ها نيست! اين حاكميت به‏طور خشن، شكل حاكميت خفقان‏آميز “ولايت فقيه” را در خدمت تثبيت چنين وضعى‏‏‏‏ قرار داده است. كودتاى‏‏‏‏ انتخاباتى‏‏‏‏ دو سال پيش نيز تثبيت چنين وضعى‏‏‏‏ را هدف داشته است!

سه- اولويت بخشيدن به تغييرات روبنايى‏‏

جدا سازى‏‏‏‏ عنصر روبنا از زيربنا در اين انديشه، مطلقيت بخشيدن به مساله ايدئولوژى‏‏‏‏- سنت- اعتقادات و … در مجموع به روبنا، كه با استدلال درباره وجود اين نظريات نزد لايه‏هايى‏‏‏‏ از “جنبش سبز” توجيه و گويا مستدل مى‏‏‏‏شود، همراه است با اولويت بخشيدن به تغييرات روبنايى‏‏‏‏. اين در حالى‏‏‏ است كه مبارزه با نظريات و ايدئولوژى‏‏ طبقات حاكم وظيفه انديشه روشنگرانه و افشاگرانه ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏ مى‏‏‏باشد! وظيفه اعمال نبرد طبقاتى‏‏ از “پائين”، عليه نبرد طبقاتى‏‏ از “بالا”! اگر حزب توده ايران به اين پيكار فرهنگى‏- ايدئولوژيك عمل نكند، كدام نيرو مى‏تواند به آن عمل كند و كدام نيرو به آن عمل خواهد كرد؟

علاوه بر اين، پنداشته مى‏‏‏‏شود كه در شرايط فقدان يك جنبش دموكراتيك وسيع اجتماعى‏‏‏‏ كه در آن طبقه كارگر و منافع آن  (- كه در انطباق است با منافع كل جامعه -)  ستون فقرات خواسته‏هاى‏‏‏‏ جنبش و ابزار فشار بر ارتجاع حاكم را تشكيل مى‏دهد، مى‏‏توان از طريق مذاكرات در بالا و در پشت درهاى‏‏‏‏ بسته به تغييرات «دموكراتيك‏تر» دست يافت. از اين روى‏‏‏‏ نيز مبارزه عاجل براى‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏ شرايط دموكراتيك به سود آزادى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ دموكراتيك قانونى‏‏‏‏ و حفظ منافع زحمتكشان، در انديشه طرح شده، فاقد مبرميت پنداشته مى‏‏شود و اين مبارزه “عمده” ارزيابى‏‏ نمى‏‏شود. چنين پنداشت و كوشش غيرواقع‏بينانه و متكى‏‏‏ به ذهنيات دون‏كيشوگونه، سابقه تاريخى‏‏‏‏ دارد. امير كبير نمونه قديمى‏‏‏‏تر و دوران هشت ساله دولت اصلاحات با قربانيان بسيارى‏‏‏‏ از مردم و اصلاح‏طلبان، نمونه جديدتر آن است.

ريشه واقعى‏‏‏‏ چنين پنداشتى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ شرايط كنونى‏‏‏‏ در ايران، عدم تشخيص و پذيرش پايان يافتن مرحله تغييرات تدريجى‏‏‏‏ در جامعه است كه ارتجاع سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ حاكم آن را به مردم و جامعه تحميل نموده است. (در بخش نخست اين نكته  به وسعت شكافته شده است)

برپايه استدلال‏هاى‏‏ فوق است كه نـادرسـتى‏‏ تـز مطرح شده در بحث درباره امكان «دموكراتيك‏تر كردن فاكتور ولايت فقيه» از طريق تغيير مسالمت‏آميز و تدريجى‏‏- رفرميستى‏‏ شرايط حاكم بر جامعه، به اثبات مى‏‏رسد. دسترسى‏ به اثبات علمى‏، پژوهش جوانب مختلف بحث را ضرورى‏ ساخت و طول كلام را باعث شد.

امكان تغييرات روبنايى‏‏‏‏ در ايران كنونى‏‏‏‏ با صراحت توسط “عدالت” طرح مى‏‏‏‏شود و “راه‏توده” على‏‏‏‏ خدايى‏‏‏‏ نيز با نصيحت‏هاى‏‏‏‏ صريح و پوشيده خود به ارتجاع و با برجسته ساختن حماقت رژيم سلطنتى‏‏‏‏- ساواكى‏‏ محمدرضا از نشنيدن پيام مردم (نگاه شود به “تحلیل توده‏اى‏‏‏‏‏‏ بجاى‏‏‏‏‏‏ داستان‏سرایى‏‏‏‏‏‏؟ “راه توده” و مسئله “جنگ‏طلبى‏‏‏‏‏‏” http://www.tudeh-iha.com/?p=381&lang=fa)، همين مضمون را “خجولانه” مطرح مى‏‏‏‏سازد. اگر اخيراً توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ صادق در “عدالت” اينجا و آنجا اسنادى‏‏‏‏ از وضع فاجعه‏بار طبقه كارگر منتشر مى‏‏‏‏كنند، سر تا پاى‏‏‏‏ «تحليل هيئت سردبيرى‏‏‏‏ “راه توده”» على‏‏‏‏ خدايى‏‏‏‏، تنها منافع و مواضع لايه‏هايى‏‏‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ را مطرح و از آن دفاع مى‏‏‏‏كند (نگاه شود به “عدالت” و “راه‏توده” مدافع نوليبراليسم ٨٩/٤٣ http://www.tudeh-iha.com/?p=1556&lang=fa).

چهار- موضع انقلابى‏‏‏‏ يا پوزيتويستى‏‏‏‏

پيامد چنين موضعى‏، كوشش براى‏‏‏‏ برباد دادن خط‏مشى‏ انقلابى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر و تبديل آن به جريانى‏‏‏‏ سوسيال دموكرات و پوزيتيويست مى‏‏‏‏باشد كه در انديشه و نهايتاً در عملكرد خود ضرورت تغييرات انقلابى‏‏‏‏ را در زيربنا نفى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏كند. موضع پوزيتويستى‏‏‏‏اى‏‏‏‏ كه مى‏‏‏‏تواند هم با الفاظ پرطمطراق راست و هم به اصطلاح با الفاظ “ضدامپرياليستى‏‏‏‏” و “چپ” تظاهر كند و مى‏‏‏‏كند.

غيرتاريخى‏‏‏‏ بودن اين خواست كه به آن اشاره شد، به تغيير شرايط ميان سال‏هاى‏‏‏‏ پس از پيروزى‏‏‏‏ انقلاب بهمن، تجربه سى‏‏‏‏ ساله از آن زمان و شرايط كنونى‏‏‏‏ بى‏‏‏‏توجه مى‏‏‏‏ماند و نشان مى‏‏‏‏دهد كه موضع حزب توده ايران نسبت به اين اصل “ولايت فقيه” و مساله “رهبرى‏‏” و ضرورت حذف آن از قانون اساسى‏‏‏‏ در سال ٥٨‏‏ را‏‏ درك نكرده و چشمِ دل و انديشه ديالكتيكى‏‏‏‏ را بر موضع حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران بسته است.

حزب توده ايران در همان سال ١٣٥٨ نيز موضع دقيق و شفاف خود را درباره ضرورت حذف اين اصل از قانون اساسى‏‏‏‏ اعلام و مستدل داشت. سكوت دراين‏باره، سيرى‏‏‏‏ قهقرايى‏‏‏‏ از موضع انقلابى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر است. شرايط آن دوران، آن‏طور كه واقع بينانه برداشت و اعلام شده بود، امكان حـذف اين اصل را در متممى‏‏‏‏ برقانون اساسى‏‏‏‏ ممكـن مى‏‏‏‏دانست. اين در حالى‏‏‏‏ است كه چنين حذفى‏‏‏‏ در شرايط كنونى‏‏‏‏، حتى‏‏‏‏ به‏ صورت حذف در متممى‏‏‏‏ بر قانون اساسى‏‏‏‏، ديگر بدون پيروزى‏‏‏‏ يك انقلاب اجتماعى‏‏‏‏ ممكن نخواهد بود. بى‏‏‏اعتمادى‏‏‏ و نفى‏‏‏ ضرورت حذف اين اصل در شرايط كنونى‏‏‏، نفى‏‏‏ ضرورت تحول انقلابى‏‏‏ در جامعه است. موضع پوزيتويستى‏‏‏ و تسليم‏طلبانه و دنباله‏روى‏‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ كنونى‏‏‏، ناشى‏‏‏ از نفى‏‏‏ موضع انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران و پذيرفتن موضع سوسيال دموكرات مى‏‏‏باشد!

تغيير شرايط و موقعيت تاريخى‏‏‏‏ را بايد شناخت و درك كرد، زمانى‏‏‏‏ كه تصور مى‏‏‏‏كنيم موضعى‏‏‏‏ ماركسيستى‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏ را اعلام مى‏‏‏‏داريم. تنها در چنين شرايطى‏‏‏‏ استقلال سياسى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر حفظ مى‏‏‏‏گردد.

پنج- وحدت تاكتيك و استراتژى‏‏‏‏

«محتمل‏ترين نسخه» و «چپ‏روى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏» كه در بحث مطرح شده‏اند، دو روى‏‏‏‏ سكه يك سياست سوسيال دموكرات هستند. تن دادن به تحقق بخشيدن به «محتمل‏ترين نسخه»، و به بيانى‏‏‏‏ ديگر، كوشش براى‏‏‏‏ به تحقق رساندن آنچه كه ممكن است با اين به اصطلاح استدلال كه گويا امكانى‏‏‏‏ «عملى‏‏‏‏» است، وظيفه روز و تاكتيكى‏‏‏‏ را جـدا از هدف و آماج استراتژيك وظايف حزب طبقه كارگر مطرح مى‏‏‏‏سازد، با اين هدف كه گويا دچار «چپ‏روى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏» نشود.

مى‏‏‏‏كوشد با جريان ممكن و مقدور براى‏‏‏‏ به تحقق رساندن «محتمل‏ترين» هدف حركت كند. زنده‏ياد احسان طبرى‏‏ در “آرمان انقلابى‏‏ و پيكار انقلابى‏‏” (ص ٦٧ در “ياداشت‏ها و نوشته‏هاى‏‏ فلسفى‏‏ و اجتماعى‏‏”) اين شيوه را «پراگماتيسم بورژوايى‏‏» مى‏‏نامد و ازجمله مى‏‏نويسد: «پراگماتيسم بورژوايى‏‏ به واقعيت موجود تكيه مى‏‏كند. رفورم تدريجى‏‏ و به‏سازى‏‏ واقعيت موجود را مهم‏ترين كارى‏‏ مى‏‏شمارد كه مى‏‏توان درواقع عملى‏‏ كرد. شيوه‏اى‏‏ كه برنشتين پايه‏گذار آنست و به شيوه “تاكتيك- پروسه” شهرت يافته است …». اين در حالى‏‏‏‏ است كه وحدت مبارزه حزب طبقه كارگر براى‏‏‏‏ اهداف تاكتيكى‏‏‏‏ و استراتژيكى‏‏‏‏، دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏‏، آن‏طور كه زنده‏ياد جوانشير آن را در “سيماى‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏ حزب توده ايران” برمى‏‏‏‏شمرد و نشان مى‏‏‏‏دهد، ترديد ناپذير است! (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=688&lang=fa سیماى‏‏‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏‏‏ حزب توده ایران (١)).

تفاوت ماهوى‏‏‏‏ انديشه انقلابى‏‏‏‏ ماركسيستى‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏ از انديشه پوزيتويستى‏‏‏‏ سوسيال دمكرات، اين ويژگى‏‏‏‏ آن است كه  انديشه انقلابى‏‏‏‏ با تحليل شرايطى‏‏‏‏ كه برپايه تضاد اصلى‏‏‏‏ در جامعه قرار دارد و با هدف تغيير انقلابى‏‏‏‏ اين شرايط، به وظيفه ارزيابى‏‏‏‏ و يافتن مضمون و اشكال مبارزاتى‏‏‏‏ روز و تاكتيك‏‏ متناسب با آن مى‏‏‏‏پردازد. تعيين متحدان براى‏‏‏‏ مرحله رشد و تعميق تضاد اصلى‏‏‏‏ نيز بر همين پايه استوار بوده و عملى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏شود.

بر اين پايه است كه انديشه انقلابى‏‏‏‏ در جستجوى‏‏‏‏ آماجى‏‏‏‏ فراتر از «محتمل‏ترين» امكان است. اين قناعت فكرى‏‏‏‏ و عملى‏‏،‏‏ گره مركزى‏‏‏‏ برنامه اشغال حزب طبقه كارگر از درون مى‏‏‏‏باشد كه هدف آن تبديل حزب انقلابى‏‏‏‏ به يك حزب سوسيال دموكرات است. هدفى‏‏ كه از طريق محدود كردن شعاع انديشه و عمل حزب به مبارزه براى‏‏ تحقق «محتمل‏ترين» هدف، عملى‏‏ و به‏مورد اجرا گذاشته مى‏‏شود. هدف قطع وحدت ميان هدف تاكتيكى‏‏- دموكراتيك و استراتژيك- سوسياليستى‏‏، نفى‏‏ ديالكتيك ميان اين دو هدف مى‏‏باشد كه جوانشير وحدت، يك‏پارچگى‏ و بهم‏تنيدگى‏ آن را در “سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران با برجستگى‏‏ نشان مى‏‏دهد و به اثبات مى‏‏رساند!

از اين روى‏‏‏‏ نيز ضرورى‏‏‏‏ است به مساله اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏، پس از شناخت و درك كليت شرايط حاكم بر جامعه پرداخت. تنها از اين طريق است كه ادعاى‏‏‏‏ راهبردى‏‏‏‏ انديشه علمى‏‏‏‏ مبتنى‏‏‏‏ بر منافع طبقه كارگر كه از منافع كل جامعه دفاع مى‏‏‏‏كند (مانيفست كمونيستى‏‏‏‏)، از پايه و اساسى‏‏‏‏ عينى‏‏‏‏- علمى‏‏ برخودار مى‏‏‏‏شود، استقلال تئوريك- نظرى‏‏‏‏- سياسى‏‏‏‏ خط‏مشى‏‏ حزب طبقه كارگر ممكن و مكان پيشقراولى‏‏‏‏ انديشه و عمل آن در مبارزه طبقاتى‏‏‏‏ در جامعه تعيين مى‏‏‏‏گردد!

اولويت بخشيدن به حل مساله اتحادها پيش از ارزيابى‏‏‏‏ از شرايط حاكم بر جامعه، آن‏طور كه در بخش نخست توضيح داده شد، يكى‏‏‏‏ از راه‏هاى‏‏‏‏ اشغال حزب طبقه كارگر از درون و تبديل آن به جريان سوسيال دموكرات در برنامه امپرياليستى‏‏‏‏ است.

خانم سارا واگن كنشت Sahra Wagenknecht، ماركسيست جوان معاصر آلمانى‏‏‏‏ در اثر پراهميت خود درباره علل فروپاشى‏‏‏‏ كشورهاى‏‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏‏ اروپايى‏‏‏‏، برنامه امپرياليستى‏‏‏‏ را براى‏‏‏‏ اشغال احزاب كمونيستى‏‏‏‏ و كارگرى‏‏‏‏ از درون مورد بررسى‏‏‏‏ موشكافانه قرار داده است (نگاه شود به رزمى‏‏‏‏‏‏ یک‏پارچه علیه اشغال حزب توده ایران از درون! http://www.tudeh-iha.com/?p=1236&lang=fa)

او در اثر خود تحت عنوان “استراتژى‏‏‏‏ ضدسوسياليستى‏‏‏‏ در دوران نبرد ميان دو سيستم”، با ارايه اسناد متعددى‏‏‏‏، چگونگى‏‏‏‏ اشغال حزب كمونيست اتحاد شووى‏‏‏‏ را از درون نشان مى‏‏‏دهد و به اثبات مى‏‏‏رساند. همان‏طور كه به نقل از گرنس، ماركسيست آلمانى‏، پيش‏تر در بخش نخست نيز بيان شد، اين اشغال از اين طريق عملى‏‏‏‏ شد كه «راست‏ترين مواضع رهبران» حزب كمونيست شوروى‏‏‏‏ و ديگر احزاب كارگرى‏‏‏‏ در شرايط فقدان «سانتراليزم دموكراتيك» (گرنس) در برابر مواضع چپ تقويت شد. نفوذ انديشه‏هاى‏‏‏‏ سوسيال دموكراتيك، آن‏طور كه ياكوولف در كتاب پيش گفته خود فاش مى‏‏‏‏سازد، از چنين مجراى‏‏‏‏ انحراف ايدئولوژيك و سياسى‏‏‏‏ عبور نمود و به اشغال حزب لنين از درون منجر گشت. ياكوولف اين روند را در مصاحبه‏اى‏‏‏‏ «نابودى‏‏‏‏ رژيم توتاليتر به دست حزب توتاليتر» ناميده است.

تبديل شدن گرباچف، شوآردنادسه، ياكوولف و ديگران به عناصر سوسيال دموكرات از چنين مجراى‏‏‏ انحراف ايدئولوژيك و سياسى‏‏‏ گذشت و تحقق يافت.

شش- “كيفيت” دوران

پيشقراولى‏‏‏‏ انديشه ماركسيستى‏‏‏‏- توده‏اى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏تواند تنها در شناخت شرايط و تغييرات آن و ارزيابى‏‏‏‏ زمينه‏هايى‏‏‏‏ تبلور يابد كه “كيفيت” مرحله را از نظر ماترياليسم تاريخى‏‏‏‏ قابل شناخت و درك نموده و آن را مستدل مى‏‏‏‏سازد (درباره شرايط رشد تدريجى‏‏‏‏ و انقلابى‏‏‏‏ در جامعه، نگاه شود به ا. طبرى‏‏‏‏، “بنياد آموزش علمى‏‏‏” (١٣٥٠)، ص ٢٦ تا ٢٨ و زنده‏باد انقلاب http://www.tudeh-iha.com/?p=1053&lang=fa). تنها پس از دست‏يابى‏‏‏‏ به اين شناخت از كيفيت مرحله رشد اجتماعى‏‏‏‏ است كه مى‏‏‏‏توان درباره امكان «دموكراتيك‏تر كردن» شرايط نظر داد و آن را محتمل و يا ناممكن دانست. تنها با دستيابى‏‏‏‏ به شناخت از كيفيت مرحله رشد اجتماعى‏‏‏‏ است كه مى‏‏‏‏توان شيوه عملكرد حزب طبقه كارگر را ازجمله در انتخاب و جلب متحدان دور و نزديك درك نمود و بر پايه چنين شناختى‏‏‏‏ آن را اعلام داشت.

هفت- خطر عاجل امپرياليسم

اگر دوران تغييرات اصلاحى‏‏‏‏- تدريجى‏‏‏‏ رشد جامعه به علت نخواستن و نتوانستن ارتجاع حاكم براى‏‏‏‏ عقب نشينى‏‏‏‏ به سود منافع لايه‏هاى‏‏‏‏ زير سلطه پايان يافته است، آن‏طور كه اكنون در ايران حكمفرماست (درسى‏‏‏‏ كه بايد خوشبينان نيز از وقايع و تجربه دو سال اخير دريافت كنند)، آن وقت پذيرش امكان «دموكراتيك‏تر كردن» “ولايت فقيه” سرابى‏‏‏‏ خطرناك و موضعى‏‏‏‏ بشدت پوزيتويستى‏‏‏‏ و ضدانقلابى‏‏‏‏ از كار در مى‏آيد!

خطرناكى‏‏ اين سراب به‏ويژه در ارتباط با خطرهاى‏‏ ناشى‏‏ از امكان يورش همه‏جانبه امپرياليسم، براى‏‏ استقلال و تماميت ارضى‏‏ ايران برمى‏‏خيزد! يورشى‏‏ كه طيفى‏‏ را از كوشش براى‏‏ اشغال از درون تا يورش نظامى‏‏ تشكيل مى‏‏دهد.

اين سراب موجب آن مى‏‏شود كه با ندانم‏كارى‏‏ و سهل‏انگارى‏‏ نابخردانه، كوشش براى‏‏ سازماندهى‏‏ زحمتكشان، براى‏‏ شركت فعال طبقه كارگر در خيزش انقلابى‏‏ كنونى‏‏ و كوشش براى‏‏ تصاحب قدرت سياسى‏‏ توسط آن در كنار پيگيرترين نيروهاى‏‏ ميهن‏دوست مذهبى‏‏ با هدف تغيير انقلابى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ و تثبيت آماج‏هاى‏‏ دموكراتيك و ترقى‏‏خواهانه انقلاب بهمن ٥٧ تعطيل گشته، ناخواسته به باز شدن فضاى‏‏ نفوذ آزادى‏‏هاى‏‏ ليبراليستى‏‏ و “حقوق بشر” آمريكايى‏‏ كمك رسانده شود و امر سازماندهى‏‏ تغيير انقلابى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ در اختيار دستگاه‏هاى‏‏ تبليغاتى‏‏ امپرياليستى‏‏ و متحدان داخلى‏‏ و خارجى‏‏ آن قرار داده شود تا آن‏ها بتوانند، با برپايى‏‏ يك “انقلاب رنگين”، زمينه سير قهقرايى‏‏ انقلاب ملى‏‏- دموكراتيك بهمن را به انقلاب بورژوا دموكراتيك فراهم سازند. روندى‏‏ كه مى‏‏تواند به طور عينى‏‏ حزب طبقه كارگر را به نيروى‏‏ “كمكى‏‏” براى‏‏ پيروزى‏‏ طرفداران سلطنت مشروطه تا جمهورى‏‏خواهان هوادار “اقتصاد بازار آزاد بى‏‏نظارت” و مجريان برنامه نواستعمارى‏‏ نوليبراليسم در ايران بدل سازد!

محدود ساختن خطر يورش همه‏جانبه امپرياليسم، چه در اشكال “مسالمت‏آميز” و “قهرآميز” آن، اشغال از درون از طريق “انقلاب رنگين” و يا از طريق تجاوز نظامى‏، تنها از طريق كمك به ارتقاى‏ توان ذهنى‏- معنوى‏ و عينى‏ جنبش مردمى‏ كنونى‏ قابل دسترسى‏ است. بايد با تقويت انديشه انقلابى‏ نزد خود و مبارزان صادق ديگر، به سازماندهى‏ زحمتكشان و همه لايه‏هاى‏ ميهن‏دوست دست يافت و آن را به سلاحى‏ و توانى‏ قاطع و برّا در برابر رژيم سرمايه‏دارى‏ حاكم و خطر تهاجم همه‏جانبه امپرياليسم تبديل نمود. بايد آماج‏هاى‏ دموكراتيك و ملى‏ انقلاب بهمن ٥٧ را به وسيله تاريخى‏ در مبارزه با خطر همه‏جانبه امپرياليسم نسبت به استقلال و تماميت ارضى‏ ايران تبديل نمود. اين است وظيفه روز جنبش توده‏اى‏ در حول حزب متحد طبقه كارگر، حزب توده ايران!!

حزب توده ايران در شب همه‏پرسى‏‏‏‏ درباره قانون اساسى‏‏‏‏ كنونى‏‏‏‏ در سال ١٣٥٨ شرايط حاكم بر ايران را به درستى‏‏‏‏ آبستن امكان رشد تدريجى‏‏‏‏ تغييرات دموكراتيك ارزيابى‏‏‏‏ نمود و هم خطراتى‏‏‏‏ كه اين امكان را مورد تهاجم قرار مى‏‏‏‏داد، شناخت و برشمرد. با توجه به امكان و هم خطر موجود، و همچنين با توجه به ضرورت حفظ امكان تداوم فعاليت علنى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر، حزب خواستار حذف اصل عتيقه‏اى‏‏‏‏ “ولايت فقيه” در متممى‏‏‏‏ بر قانون اساسى‏‏‏‏ شد.

چنين شرايطى‏‏‏‏ اكنون اصلاً و ابداً وجود ندارد. برعكس، تجربه سى‏‏‏‏ ساله به توده‏ها و به طريق اولى‏‏‏‏ به مبارزان “جنبش سبز” نشان داده است كه اصل ضددموكراتيك “خداشاهى‏‏‏‏” كه از دوران قبيله‏اى‏‏‏‏ رشد جامعه بشرى‏ به عاريت گرفته شده، عمـلاً در خدمت برقرارى‏‏‏‏ و تحكيم مواضع حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ مافيايى‏‏‏‏ قرار گرفته است. اين خطر كه حزب توده ايران آن را به‏طور نظرى‏‏ شناخته و اعلام داشته بود، اكنون به واقعيت تبديل شده است! اگر هنوز كمبودى‏‏ در شناخت توده‏ها و مبارزان “سبز” از پيامدهاى‏‏‏‏ اصل “ولايت فقيه”‏‏ وجود دارد، وظيفه روشنگرانه و افشاگرانه حزب توده ايران در اين زمينه برجسته‏تر مى‏‏‏‏شود. بار مسئوليت روشنگرى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر سنگين‏تر مى‏‏‏‏شود. نمى‏‏‏‏توان به علت وجود كمبود ذهنى‏ شناخت نزد “متحدان”، سياست تبليغى‏‏‏‏ و ترويجى‏‏‏‏ ضرورى‏‏‏‏ متناسب با شرايط عينى‏‏‏‏ جامعه را تعطيل نمود و يا وظيفه خطير و عاجل مبارزه نظرى‏‏- تئوريك- سياسى‏‏ حزب توده ايران را با اين اصل ارتجاعى‏ با اين “استدلال” كه گويا «عملى‏‏‏‏» نيست، نفى‏ نمود و آن را عيرواقع‏بينانه ارزيابى‏‏‏‏ كرد. به عبارت ديگر خواست حذف اصل “ولايت فقيه” را «چپ‏روى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏» دانست! چنين موضعى‏‏‏‏ لغو استقلال سياسى‏‏‏‏ حزب طبقه كارگر و تبديل آن به زائده سياست “متحدان” است! اين كمك به اشغال حزب توده ايران از درون است!

پذيرش به اصطلاح “استدلال” ضرورت حفظ «ثبات جامعه» و توجيه اين “استدلال” براى‏‏‏‏ تن دادن به تداوم اصل عتيقه‏اى‏‏‏‏ “ولايت فقيه”، دو چندان نارواست. زيرا حزب طبقه كارگر را اضافه بر دنباله‏روى‏‏‏‏ از جريان “راست” در “جنبش سبز”، براى‏‏‏‏ پذيرش نظريات “راست” سلطنت‏طلب نيز آماده و آن را به دنباله‏روى‏‏‏‏ از خواست «مشروطه‏خواهان» نيز بدل مى‏‏‏‏كند. پذيرش “استدلال” ايدئولوژيك حفظ «ثبات جامعه»، سلطنت‏طلبان را به پيشقراولان نظربندى‏‏‏‏ در حزب طبقه كارگر تبديل مى‏‏‏‏سازد. بر اين پايه است كه خواست ذهن‏گرايانه «دموكراتيك‏تر كردن» شرايط كنونى‏‏‏‏، سرشتى‏‏‏‏ پوزيتويستى‏‏‏‏ و در تائيد شرايط حاكم مى‏‏‏‏يابد، سرشتى‏‏‏‏ سوسيال دموكرات كه در و پنجره را براى‏‏‏‏ اشغال حزب انقلابى‏‏‏‏ طبقه كارگر از درون مى‏‏‏‏گشايد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *