برداشت بورژوا- دموکراتیک از انقلاب پیش رو!
نفی سیاست مستقل حزب طبقه کارگر ایران!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ۹ ( ۲۱ فروردین ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5369

به توصيه ي رفيق عزيز اميد‏ نوشتار ١٨ صفحه اي رفيق جوانروز را متاسفانه با ديركرد مطالعه كردم. آن را پيش تر نخوانده بودم. در ارتباط با نوشتار قبل از آن توسط همين رفيق اما بحثي را در توده اي ها مطرح كرده ام (مقاله ٩٦/٢٦ تحليلي آكادميك، تهي از مضمون ماركسيستي- توده اي).

رفيق اميد در مقاله ي ”موانع نظري و عملي تز [مبارزه براي] برپايي دو جبهه همزمان“ از مضمون ارزيابي رفيق جوانرود در مقاله ي ”يك استراتژي و دو مرحله در انقلاب بهمن ٥٧“ كه در سايت ”مهر“ انتشار يافته، جانبداري مي كند. لذا توضيحي در اين زمينه سودمند است كه به علت اهميت آن به عنوان مقاله ي مستقل انتشار مي يابد.

 ١- نكته ي نخست كه من را از مطالعه مقاله ي رفيق جوانرود خرسند كرد، صراحت و شفافيت موضع گيري اوست. او متهورانه تعريف انقلاب ملي- دمكراتيك را به مضمون ”انقلاب بورژوا دمكراتيك“ تقليل مي دهد و آن را اعلام مي كند (ص٦، ٧، ٨، ١٢، ١٣، ١٥ و ١٦). او براي انقلاب ملي دمكراتيك تنها وظيفه ي مبارزه ي «ضد ديكتاتوري كه وظيفه اي عمومي در انقلاب ملي دمكراتيك است» (١٦) قايل است. رفيق جوانروز با صراحت مخالفت خود را با «گره خوردن» مبارزه ضدديكتاتوري و گارگري اعلام مي كند، كه به معناي «با هم مخلوط و ادغام كردن .. انقلاب ملي دموكرتيك و سوسياليستي» فهميده شود.

اين تهور نشان داده شده توسط رفيق جوانرود، نشان صداقت او است، اما مستدل نيست.

٢- پيامد اين تهور نزد رفيق جوانرود، نتيجه گيري منطقي اوست عليه ضرورت پيوند ميان وظايف دمكراتيك و سياسي- طبقاتي- سوسياليستي حزب توده ايران، حزب طبقه ي كارگر ايران. در ص ٢ او اين وظيفه را كه به عنوان «بي اعتقادي به انقلاب هاي ملي دمكراتيك» ارزيابي مي كند و آن را «ادغام آشكار .. وظايف انقلاب ملي دمكراتيك با وظايف سوسياليستي» مي نامد و مردود اعلام مي كند و هشدار مي دهد كه گامي براي «تنها گذاشتن مردم به جان آمده از ديكتاتوري است»!

بدين ترتيب اين رفيق به نفي برنامه ”حداقل كارگري حزب توده ايران“ در كليت آن و براي شرايط كنوني به طور اخص نايل مي گردد. او اين نتيجه گيري منطقي را اعلام نمي كند، اما شناخت آن براي خواننده سخت نيست.

اين موضع را نيز بايد موضعي متهورانه ارزيابي كرد. زيرا شفافيت در سخنان اين رفيق ايجاد مي كند، اما مستدل نيست. قطعاً اگر افسانه ي زنده بودن روح واقعيت مي داشت، اكنون رفيق زنده ياد جوانشير با كتاب ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ در دست، متحير به ما مي نگريست!

٣- رفيق جوانرود كه با نام مستعار انتخاب كرده، جريان پرغليان و جوشان رود جواني را در كوهسار در ذهن تداعي مي كند كه بسيار شادي آور و استه تيك است، و ظاهرا تهور خود را مديون اين واقعيت است، به خطر آبشارهاي در راه رود جوان بي توجهي مي كند. گرچه او مي كوشد با سخن ”دو تاكتيك“ لنين و توصيف نظرات او براي انقلاب ١٩٠٥ روسيه، مضمون انقلاب پيش روي ايران را به سطح انقلاب مشروطه به قهقرا سوق دهد. لابد اين رفيق شرايط انقلاب مشروطه صدوده سال پيش ايران و هم انقلاب روسيه را در ١٩٠٥ مشابه شرايط امروز در ايران مي پندارد. اما سخن مستدلي براي به ثبوت رساند نظر خود ابراز نمي دارد. او بيش از يك صفحه از كتاب لنين نقل مي كند، اما با در رابطه قرار ندادن موضع دمكراتيك و سوسياليستي لنين در آن نشان مي دهد كه موضع ديالكتيكي لنين را در اين انقلاب درنيافته است. در اين زمينه نگارنده چندي پيش چند مقاله در همين صفحه توده اي ها و در همين رابطه انتشار داده است و به آن مراجعه مي دهد.

رفيق جوانروز رابطه ي ديالكتيكي مبارزه دموكراتيك و سوسياليستي حزب سوسيال دمكرات روسيه را در آن زمان همان قدر در نيافته است، كه موضع ديالكتيكي زنده ياد احسان طبري را درنيافته است. رفيق جوانرود همانجا (ص ١٦) طبري را «آموزگار كبير انقلاب» مي نامد و «حس وامداري و شاگردي عميق خود را به آموزگار كبير انقلاب» خاطرنشان مي سازد، اما فراموش مي كند كه طبري در بحث با دكتر عبدالكريم سروش (تاريخ و تاريخ گرايي، نوشته هاي فلسفي ..، ٢، ص ١٨٥)، اين پرسش را مطرح مي سازد كه «اين مطلب را هگل، ماركس و انگلس در كجا و عينا چگونه گفته اند ..»؟ آموزگار توده اي ها در سطور زيرتر به انتقاد از شيوه كاركرد ”علمي“ سروش مي نويسد «سپس مؤلف [سروش] با بيان خود، نظرات هگل، ماركس، شپنگلر و توين بي را خلاصه مي كند و سرانجام نتيجه مي گيرد: …».

رفيق جوانرود نيز در ص ٥ مقاله ي خود همين بلا را بر سر انديشه ي ديالكتيكي زنده ياد طبري مي ريزد. او را متهم مي كند كه گويا «ملاك مطلق انقلابي گري» را براي ««دمكرات هاي انقلابي» صادر كرده است. به جاي نقل مشخص سخن طبري  در «»، برداشت خود را از سخن او بيان مي كند . در بحث درباره ي «جدايي ناپذيري مقولات آزادي هاي دمكراتيك و حقوق دمكراتيك زحمتكشان» كه همان پيوند ”آزادي و عدالت اجتماعي“ منظور است، مي نويسد: «.. رويكرد منتسب به پلنوم شانزدهم و رفيق طبري كه در آن، جنبة ضدامپرياليستي دمكراسي انقلابي و دمكرات هاي انقلابي – نه فقط ايران -، تقريبا ملاك مطلق انقلابي گري دمكرات هاي انقلابي و حمايت از آنها توسط كمونيست ها تلقي مي شد و بصراحت به آزادي هاي دمكراتيك، اهميتي ثانوي مي داد (كتاب برخي مسايل حاد انقلاب ايران، ن.شته رفيق طبري، انتشارات حزب توده ايران، جلد ٢، سال ١٣٥٨)».

در حالي كه بايد جسارت طرح شفاف موضع خود را توسط رفيق جوانرود برجسته ساخت و شاد شد، با تهور او از اين رو نمي توان موافقت داشت. به كار بردن واژه ي ”تهور“ را نگارنده از اين رو ضروري مي داند، زيرا انتساب يك موضع «مطلق گرانه» به احسان طبري، به آموزگار اسلوب ديالكتيك به توده اي ها، جسارت نيست، در واقع تهور است. زيرا كسي كه بخواهد آن را به اثبات برساند، بايد «مبصر» خوبي باشد. اولين وظيفه ي «مبصر» پايبندي بي ترديد به اسلوب كاركرد علمي در بيان نظر ديگران است. مي توان برداشت خود را از بيان ديگري طرح نمود و بايد چنين نيز كرد، اما بايد هميشه بيان ديگر را با دقت پروسواسي ارايه داد، به ويژه هنگامي كه سخن، سخن آموزگار اسلوب ديالكتيك نيز است!

برخلاف برداشت شما، من انتساب «نقش مبصر كلاس» را برخوردي ناشايسته ارزيابي نمي كنم. اشتباه در اين ارزيابي، نديدن «نقش مبصر كلاس» براي انديشه ي ديالكتيكي است كه «فرهاد عاصمي ”ماسك“ (ماركس)» آن را بر صورت دارد.

بي ترديد اهميت موضع گيري رفيق جوانرود در مقاله ي پيش گفته براي بحث و گفتگو ميان توده اي ها كه با ابتكار كميته مركزي حزب توده ايران و كوشش رفقاي نويدنو مانند رفيق عزيز آرش وجداني ممكن شده است، در صراحت و شفافيت مواضع او قرار دارد.

بدين ترتيب مي توان مدعي شد كه

اول- يكي از عمده ترين نكته هاي بحث ميان توده اي ها، اتخاذ موضع صريح و شفاف درباره ي اين پرسش است كه دوم- آيا وجود سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران را مورد تاييد قرار مي دهند؟

پرسشي كه در بحث درباره ي مضمون سياست مستقل حزب طبقه كارگر را مي گشايد.

بايد اميدوار بود كه رفيق عزيز اميد كه نظر رفيق جوانرود را مورد تاييد قرار داده است، نظر خود را درباره ي اين دو نكته به صراحت جوانرود گونه مطرح سازد.

به پرسش هاي ص ٤ مقاله ي رفيق جوانرود در ارتباط با مقايسه ي انقلاب بهمن ٥٧ و پيش رو، پيش تر در مقاله هايي پرداخته شده است و باز هم به طور مجزا پرداخته خواهد شد.

١٨ فروردين ١٣٩٧  ٧ آوريل ٢٠١٨

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5369

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *