دوره جدید: مقاله شماره: ۱۰۹ (۱۵ اسفند ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
تبلور وحدت تئوری و پراتیك در گزارش هیئت سیاسی به چهارمین نشست كمیته مركزی حزب توده ایران – بهمن ١٣٩٦
ماركس در تز سوم فویرباخ تغییر شرایط حاكم در جهان را كه در تز یازدهم وظیفه ی فیلسوف اعلام می كند، شامل تغییر اندیشه و كاركرد- پراتیك خود انسان نیز می داند.
تغییری كه در كاركرد- در «پراتیك انقلابی» انسان تاریخی تجلی می یابد.
به بیانی دیگر، بانیان سوسیالیسم علمی میان تغییر شرایط محیط پیرامون و تغییر ذهنیت و كاركرد انسان یك وحدت قایلند، آن را یك ”كلیت“ تقسیم ناپذیر ارزیابی می كنند: طبق «آموزش ماتریالیستی .. افراد محصولات اوضاع و احوال و تربیتند .. اوضاع و احوال [ی كه] همانا به وسیله افراد تغییر می یابد و لذا خودِ مربی را باید تربیت كرد.»
به گفته آن ها همانجا، «تربیت مربی» یك انتزاع توخالی نیست. داری مضمونی شفاف و صریح است. این مضمون از دو بخش تشكیل می شود، یكـی، رابطه میان «تغییر اوضاع و فعالیت انسان»؛ و دیگـری، سرشت «انقلابی»- ترقی خواهانه ی این «فعالیت انسان». سرشتی كه در شرایط حاكمِ پیرامون و هم در ذهن انسانِ فاعلِ تاریخی حكمفرماست، باید حكفرما شود تا تغییر ممكن گردد: «.. تطابق تغییر اوضاع و فعالیت انسانی می تواند فقط به مثابه پراتیك انقلابی بررسی گردد و تعقلاً درك شود.» (ترجمه زنده یاد محمد پورهرمزان).
در این بیان، رابطه عین و ذهن در هستی اجتماعی نشان داده می شود. رابطه ای كه به كمك تئوری شناختِ دیالكتیك ماتریالیستی تعریف شده است: روند شناخت با بازتاب وضع مشخص ماتریالیستی واقعیت در ذهن توسط ارگان های حسی آغاز می شود. داده ها، آمار و شواهد جمع آوری و دسته بندی می شود. سپس مرحله تئوریك كاركرد اندیشه فرا می رسد. در این مرحله ی شناخت، از طریق درك مضمون همه جانبه ی داده ها، ساختاری ذهنی از واقعیت در اندیشه برپا می شود. این یك ساختار ”مجرد“ است كه از ”تفكر تجریدی“ درباره ی ”داده“ها ایجاد می شود. ساختاری كه از بررسی (تجزیه و تحلیل) ”خواص و كیفیات و مناسبات درونی و بیرونی داده ها“ به دست می آید.
مرحله ی نهایی شناخت بازگشت از ساختار انتزاعی ایجاد شده در ذهن است كه دیگر توخالی نیست. بلكه همه ی سویه های پدیده را دریافته و در بر می گیرد. رابطه میان شكل و مضمون، علت و معلول، ضرورت و امكان وغیره رابطه ای درك شده است كه معرفت به ”كلیت“ پدیده را ممكن می سازد. این بازگشت از این رو اجتناب ناپذیر است، زیرا تنها در پراتیك، درستی ساختار ذهنی مورد تایید قرار می گیرد. وحدت عین و ذهن برقرار می شود.
بدین ترتیب، حركت ذهنی اندیشه كه از واقعیت ماتریالیستی داده ها به سوی انتزاع مجرد به منظور برپایی ساختار ذهنی از واقعیت در اندیشه حركت كرده بود، اكنون به واقعیت ”مشخصِ“ ماتریالیستی واقعیت- پدیده با این دستاورد بازمی گردد كه برای «پراتیك انقلابی» رهنمون و پیشنهاد به همراه آورده است.
با حركت ذهن تئوریك از داده های ”مشخص“ به سوی تجرید ”انتزاعی“ و بازگشت آن به ”مشخص“ درك شده ـ شرایط حاكم بر ایران -، روند تجزیه و تحلیل پایان می یابد و مرحله ی پراتیك آغاز می گردد.
با چنین سیری است كه اندیشه حلقه ی نگرش ماركسیستی را به واقعیت- پدیده به سرانجام و به ثمر می رساند و با دستی پر آینده را ترسیم می كند و برای تحقق آن به «پراتیك انقلابی»، یعنی به پراتیك برای تغییر ترقی خواهانه شرایط حاكم می پردازد، می تواند بپردازد.
بدون بسته شدن حلقه ی ”گذشته، حال و آینده“ در روند تجزیه و تحلیلِ ماركسیستی- توده ای، وظیفه ای كه در برابر اندیشه ی انقلابی، در برابر حزب انقلابی طبقه كارگر ایران در لحظه ی تاریخی قرار دارد، بی نتیجه می ماند. زیرا رهنمود ماتریالیستی برای پراتیك زاییده نمی شود. اندیشه نازا باقی می ماند.
با این مقدمه ببینیم گزارش هیئت سیاسی كمیته ی مركزی حزب توده ایران به چهارمین نشست، بهمن ماه ١٣٩٦ با چه ارمغانی از سیر در «بررسی كوتاه از اوضاع اجتماعی- اقتصادی كشور» بازگشته است.
١- فاكتوگرافی
در بخش ارایه داده ها، آمار، نظر و اعترافات سردمداران حاكمیت نظام سرمایه داری كه به كمك آن «ورشكستگی اقتصادی، فقر، محرومیت، فساد و ظلم بی سابقه در جمهوری اسلامی» توصیف می گردد، گزارش سنگ تمام می گذارد. بدین ترتیب اندیشه تحلیلگر گام نخست را برای سیر حركت تحلیلی از ”مشخص“ كه ”یكپارچگی پدیده را با تمام روابط و مناسبات گوناگونش“ قابل شناخت می سازد، با موفقیت آغاز می كند.
این داده ها و نتایج اقتصادی- اجتماعی آن ها به طور عمده شناخته شده و تكراری هستند. گزارش از این رو چنین آغاز می شود: «ما [حزب توده ایران] در بررسی های متناوب، به [واقعیت- پدیده] بحران عمیق و فراینده اقتصادی كشور و تبعات مخرب اجتماعی آن پرداخته ایم [است].» آمار «اختلاس» و دزدی های سران نظام، «روحانیت حاكم و سه قوه اجرایی، مقننه و قضایی كشور»، كه ارایه می شود، تكاندهنده است و قله ی این فاكتوگرافی موفق را تشكیل می دهد.
٢- مرحله تجرید انتزاع ذهنی
ساختار تجریدی برپا شده در ذهن كه انعكاس واقعیت پدیده ماتریالیستی در ذهن است، گام دوم را در تحلیل شرایط حاكم در جامعه تشكیل می دهد كه دیگر شرایطی درك شده است و انتزاع توخالی ای را تشكیل نمی دهد. در این گام بدون تردید در شناخت «پایان یك مرحلهء تاریخی و شكست نظریه اصلاح پذیری رژیم ولایت فقیه [و امكان] استحالهء ..» آن، به قله ی نظرگیر در تحلیل دست می یابد. واقع بینانه بودن این ارزیابی با ارایه داده های چندی، باری دیگر به ثبوت رسانده می شود.
در این روند، و با توانایی، لایه بندی میان نیروها در حاكمیت ترسیم می شود. همچنین بر روی متحدان بالقوه برای جنبش كارگری در میان آن ها انگشت گذاشته می شود كه می توانند در كنار حزب توده ایران نبرد علیه دیكتاتوری را در ”جبهه ضد دیكتاتوری“ به پیش برند. بررسی موفق از مضمون نامه مهدی كروبی از زندان به خامنه ای را می توان به عنوان نمونه ی موفقی در این زمینه ارزیابی نمود. برجسته كردن تودهنی زدنِ به جا و محقانه ی كروبی به «مجیز گویانی همچون عبدی، جلایی پور و تاج زاده كه مردم را به حفظ ”نظام“ دعوت می كنند»، نشان آغاز مرحله ی افشاگری نسبت به تسلیم طلبان و استحاله جویان است كه در انطباق است با رشد و تعمیق نبرد طبقاتی در جامعه كه در مبارزات اعتصابی و اعتراضی كارگران و یورش روزهای دی ماه مردم به مواضع ارتجاع حاكم تجلی می یابد.
ترسیم انتزاع تجریدی از ساختار شرایط حاكم در ایرانِ جمهوری اسلامی نقطه ی گرهی و مركزی را در گزارش هیئت سیاسی به نشست كمیته مركزی تشكیل می دهد. زیرا بی واسطه روند ماتریالیستی نبرد طبقاتی در ایران را قابل شناخت می سازد كه در سطح جستجوی پراتیك های انقلابی ارتقا یافته است و «دنبال راهكارهای جدی» می گردد.
به درستی در گزارش تعمیق نبرد طبقاتی در ایران به معنای «پایان» یك «دوران» اعلام می شود: «نتیجه گیری ما [حزب توده ایران] این است كه دوران سیاست بازی های اصلاح طلبان حكومتی .. به پایان رسیده است و بخش های هرچه بیشتری از مردم، به ویژه توده های كار و زحمت، دنبال راهكارهای جدی برای حل معضل های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه اند.»
بدون تردید واقعیت «پایان دوران» كه گزارش اعلام می دارد، ازجمله در این امر تجلی می یابد كه كارگران اعتصابی پیوند میان امكان تحقق یافتن خواست های صنفی خود را با ضرورت گذار از سیاست اقتصادی رژیم سرمایه داری دریافته اند. دریافته اند كه تنها با گذار انقلابی از سلطه ی حاكمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی، می توانند به حقوق صنفی خود دست یابند. دریافته اند كه رژیم دیكتاتوری ولایی، ابزار اِعمال نبرد طبقاتی از ”بالا“ است كه به منظور تحمیل سیاست وارداتی امپریالیسم خواسته شلاق سركوب خود را فرود می آورد. خواست پایان دادن به خصوصی سازی های ثروت های مردم و پایان بخشیدن به قراردادهای غیررسمی كه بیان آگاهی از نقش خرابكارانه و ضد كارگری اقتصاد سیاسی دیكته شده ی امپریالیستی نزد طبقه كارگر ایران است، تجلی این شناخت آگاهانه نزد زحمتكشان است.
٣- مرحله بازگشت از تجرید انتزاعی به واقعیت ”مشخص“
روند شناخت دیالكتیكی واقعیت- پدیده كه یك روند فعال و هدفمند است، وظیفه ی تغییر واقعیت- پدیده را به عهده دارد، آن طور كه ماركس آن را در تز یازدهم فویرباخ تشریح می كند. از این رو باید ساختار تجریدی در ذهن از واقعیت، حتی المقدور كلیت ساختار و كاركرد، مضمون و ماهیت پدیده- واقعیت را قابل شناخت سازد. هر چقدر این ساختار انتزاعی دقیق تر است، به همان نسبت شناخت واقعیت موفق تر به ثمر می رسد.
این كوشش به ویژه آن هنگام اهمیت خود را بروز می دهد كه زمان نتیجه گیری از كلیت ترسیم شده برای كاركرد- «پراتیك انقلابی» فرامی رسد كه ماركس در تز سوم برمی شمرد كه پیش تر بیان شد. این «پراتیك انقلابی» در گزارش هیئت سیاسی كمیته مركزی كه به آن اشاره شد، چنین بیان می شود: یافتن «راهكارهای جدی برای حل معضل های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه»!
از این رو باید برای نكته بعدی كه در گزارش ذكر می شود، اهمیت ویژه قایل شد. زیرا حلقه ی واسط میان ساختار انتزاعی و «پراتیك انقلابی» است، در واقع بازگشت از انتزاع به واقعیت مشخص در اندیشه است و مرحله سوم تجزیه و تحلیل ماركسیستی را تشكیل می دهد كه برپایه آن تاكتیك ها برای لحظه مسخص تاریخی بیرون كشیده و تعیین می شود.
«معضل آلترناتیو در شرایط كنونی»
ترسیم و توصیف وظیفه ی تعیین تاكتیك های روز را گزارش هیئت سیاسی به درستی با مشكلی همراه می بیند و آن را مطرح می سازد. گزارش آن را «معضل آلترناتیو در شرایط كنونی» می نامد: «معضل اساسی جنبش اعتراضی و مردمی توده ها در شرایط كنونی نبود جایگزینی سازمان یافته و مردمی در مقابل رژیم استبدادی است.» به عبارت دیگر، نبود وجود گردان سازمان یافته طبقه ی كارگر در نبرد علیه رژیم استبدادی كه گزارش نشان می دهد، «معضل اساسی را در شرایط كنونی» تشكیل می دهد.
بدین ترتیب می توان دریافت كه ما با دو نوع معضل روبرو هستیم. یكی «معضل های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه» كه پیش تر در گزارش ذكر می شود. و اكنون «معضل» نبود وجود گردان «سازمان یافته در نبرد علیه رژیم استبدادی» كه ستون فقرات آن سازمان كارگری سراسری است.
معضل اول، ”مضمونِ“ معضل را در هستی اجتماعی در ایران تشكیل می دهد. معضل دوم، ”شكل“ دستیابی به راهكار را نشكیل می دهد كه باید به منظور حل معضل مضمونی به كار گرفت.
بدین ترتیب، دو معضل بهم پیوسته، «معضل» مضمون و شكل، در شرایط حاكم بر نبرد طبقاتی در جامعه حكفرماست.
آیا تحقق بخشیدن به مضمون و شكل دو معضل یك روند واحد را تشكیل می دهد؟ چه رابطه ای میان راهكار برای حل این دو معضل وجود دارد؟ باید دو راهكار جدا از هم و گام به گام را جستجو نمود؟ و یا می توان پذیرفت كه راهكاری كه معضل مضمون را برطرف می سازد، به یافتنِ شكل ضروری برای حل معضل شكل نیز دست خواهد یافت؟!
به سخنی دیگر، «معضل» مضمونی، نقش تعیین كننده در نبرد طبقاتی ایفا می كند و لذا برنامه برای حل آن، از اولویت و مبرمیت برخوردار است. آیا گزارش هیئت سیاسی به چهارمین نشست كمیته مركزی رابطه ی دیالكتیكی میان این دو معضل را نشان می دهد و پیشنهادی برای حل آن ارایه می دهد؟
در سطور زیر خواهیم دید كه متاسفانه چنین نیست. بحث در گزارش به مساله پراهمیت حل «معضل» شكل محدود می شود. محدودیتی كه موجب می شود كه گزارش نتواند هیچ پیشنهاد مشخصی برای برطرف ساختن «معضل» شكل نیز ارایه دهد.
«تقویت جنبش سراسری ضد دیكتاتوری»
اشاره به مساله حل «معضلِ» شكل سازمان دهی جنبش كارگری كه گزارش مطرح می سازد، در ارتباط با «تقویت جنبش سراسری ضد دیكتاتوری» مطرح می گردد. بررسی «معضل» شكل به طور مستقل در گزارش مورد مطالعه و ابرازنظر قرار نمی گیرد، گرچه گزارش به درستی بر اهمیت وجود گردان سازمان یافته ی طبقه كارگر برای پیروزی مبارزه ی مردم اشاره دارد و ضرورت آن را به اثبات می رساند.
در پایان ص ٧، در تنها مكان در گزارش كه بر ضرورت حل مساله ی «معضلِ» شكل جنبش پراهمیت طبقه كارگر تاكید می شود، رهنمون و پیشنهاد مشخص برای این وظیفه مطرح نمی گردد. بلكه بیانی عام، جایگزین ارایه «پراتیك انقلابی» را در این زمینه اشغال می كند! آن جا چنین آمده است: «با انسجام بخشیدن به جنبش كارگری- سندیكایی و برخوردار شدنِ زحمتكشان از حق برپایی سندیكاهای مستقل خویش، نقش جنبش كارگری در صحنه سیاسی كشور و میزان تأثیرگذاری آن بر تحولات جاری آن و مبارزه در راه تامین آزادی ها، عدالت اجتماعی و استقلال ملی افزایش خواهد یافت»!
سخن با اغماض هایی درست است. با حضور و «انسجام جنبش كارگری- سندیكایی.. میزان تاثیر گذاری .. افزایش خواهد یافت». ما با چنین «تاثیر گذاری» در همه ی كشورهای سرمایه داری ”دمكرات“ كم و بی روبرو هستیم. اما آیا شرایط «تغییرات بنیادین» كه ششمین كنگره ی حزب توده ایران خواستار آن است، با فعالیت آزاد سندیكا ها تحقق خواهد یافت؟ پاسخ ماركس صراحت دارد. نگرش محقانه و تردید آمیز ماركس نسبت به نقش سندیكاها كه آن ها را «كانون مقاومت علیه زورگویی سرمایه» می نامد، ناشی از این برداشت است كه چنین اندیشه ای با مطلق سازی این نقش، خواسته و یا ناخواسته، نفس حركت انقلابی برای تغییر شرایط را به مثابه «تغییرات بنیادین» در ایران مخدوش می سازد و دسترسی به آن را ناممكن می كند.
ماركس در دنبال سخن پیش در باره ی «كانون مقاومت علیه زورگویی سرمایه» هشدار می دهد كه سندیكاها دستیابی به هدف مبارزه با زورگویی سرمایه را به كلی بر باد می دهد، «به محض آن كه فعالیت خود را به آن محدود سازد، [و تنها] در یك ”جنگ خرد“ [نبرد برای خواست های دمكراتیك]، علیه شرایط نظام حاكم برزمد، به جای آن كه همزمان برای تغییر [انقلابی] آن بكوشد.» (كارل ماركس، دستمزد، قیمت، ارزش – به نقل از مقاله ی ”دزدی ساعات كار دیگران“، جهان جوان ٢ مارس ٢٠١٨)
بازگردیم به ادامه ی بررسی گزارش.
متاسفانه روند بازگشت به واقعیتِ ”مشخص“ كه در تجزیه و تحلیل تدارك شناخت آن و درك شرایط و كمبودهای آن به منظور حل «معضل آلترناتیو در شرایط كنونی» آماده شده بود، به ناگهانی قطع می شود. انگار جستجوی «راهكارهای جدی [مضمونی] برای حل معضل های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه» به ثمر و نتیجه رسیده است.
یادآور شود، گزارش با حركت از داده های ”مشخص“ در آغاز خود، به برپایی تجریدی از ساختارِ شرایط اقتصادی- اجتماعی حاكم فرارویید و اكنون روند بازگشت به شرایط ”مشخص“ برای ارایه ی «پراتیك انقلابی» به منظور تحقق بخشیدن به «راهكارهای جدی » را در برابر خود دارد، كه منظور ماركس را در بیان پیش از ”دستمزد و ..“ در ارتباط با شرایط كنونی ایران تشكیل می دهد.
گزارش با تكیه به مبارزات كارگری در سال گذشته، اهمیت آن را برای به عقب راندن رژیم دیكتاتوری برجسته ساخته و می نویسد: «تجربه ده ها اعتراض و تحصن كارگری در سال گذشته نشان داده است كه رژیم تنها هنگامی عقب نشسته و به خواست های كارگران تن داده است كه كارگران واحدهای تولیدی در صف واحد و سازمان یافته دست به اعتراض زده اند.»
به بیانی دیگر، لحظه ی نهایی برای موضع گیری ”مشخص“ و ذكر تاكتیك های ”مشخص“ و ارایه راهكارهای عملی و «جدی [مضمونی] برای حل معضل های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه». گزارش به این منظور ایجاد ساختن «صف واحد و سازمان یافته» طبقه كارگر را ضروری اعلام می كند. خواننده انتظار دریافت رهنمود و فراخوان در این باره را دارد كه چگونه و با كدام شعار، رهنمون و تاكتیك های انقلابی می توان به این هدف دست یافت؟!
عنوان «ضرورت سازماندهی جنبش های اجتماعی»، گرچه به طور مستقیم صحنه نبرد طبقه كارگر ایران را مورد خطاب قرار نمی دهد كه حزب توده ایران نماینده ی آن است، بلكه، مساله سازماندهی جنبش های اجتماعی را در عامیـت آن مورد خطاب قرار می دهد. با وجود این، می توان این لغزش را در شكل پذیرفت و از آن گذشت. اما آیا برای دنبال كردن پروسواس رشته ی تجزیه تحلیل ماركسیستی- توده ای كه آغاز شده بود، برخورد عام به «ضرورت سازماندهی جنبش های اجتماعی» كمك است؟ آیا كمك است برای شناخت راهكار به منظور «حل معضل های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه»؟ ببینیم در ادامه سخن، حركت اندیشه چگونه ترسیم شده است و چرا كمك نیست!
بدون هیچ نیاز برای و حفظ و تداوم منطق روند گزارش هیئت سیاسی كه از متانت ضروری تا این لحظه برخوردار است، و بدون كوچكترین گام برای تداوم بازگشت اندیشه تحلیل گر از ساختار برپا داشته ی انتزاعی از شرایط حاكم به طرح تاكتیك ها برای «پراتیك انقلابی» كه ماركس آن را در تز سوم فوریرباخ ترسیم می كند، گزارش در ادامه خود به توصیف «امكانات اصلاح طلبان» در گذشته و نقد به جا و درست از اشتباه های «دولت هشت سالة اصلاحات» می پردازد و نادرستی نقش اصلاح طلبان را با شعارهای مردم درباره ی «اصلاح طلب اصول گرا، دیگر تمومه ماجرا» برمی شمرد.
به سخنی دیگر، اندیشه بدون نیاز خاصی به مرحله فاكتوگرافی در گزارش باز می گردد. این بازگشت، از استه تیك دیالكتیكی برخوردار نیست، و می توانست با اغماض از آن گذشت، چنانچه اندیشه ی تحلیل گر در گزارش، دیرتر رشته سخن پیش خود را برمی داشت و نتیجه گیری از تحلیل خود را به ثمر و سرانجام می رساند. چنین نمی شود! تا پایان گزارش این رشته دوباره برداشته نمی شود و مرحله سوم از شناخت دیالكتیكی كه می تواند و باید به «پراتیك انقلابی» به منظور تحقق بخشیدن به «راهكارهای جدی» برای حل «معضل های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه» فراروید، از نفس می افتد. سیر اندیشه با دست خالی از سفر خود بازمی گردد – حتی در لحظه ای كه خواستار چاره اندیشی است: «باید چاره ای اندیشید» -، و در حالی كه گزارش به «نبود آلترناتیو» برای مضمون مبارزات جنبش اذعان دارد.
«باید چاره ای اندیشید»!
این «چاره» را گزارش در بخش بلافاصله ی بعدی خود توضیح می دهد. گزارش آن را به درستی به مثابه ضرورتی ارزیابی می كند كه تنها با ایجاد شدن و «سازماندن یافتن .. اعتراض كارگران واحدهای تولیدی در صفی واحد» تحقق خواهد یافت و مبارزه با موفقیت رو خواهد شد. ضرورت ایجاد شدن «صف واحد» به منظور غلبه بر تناسب نامتناسب نیرو به سود ارتجاع، با بیان تجربه ها در مصاف رودررو با دشمن طبقاتی در گذشته به اثبات رسانده می شود.
بدون تردید اندیشیدن درباره ی اهمیت جنبش كارگری كه به آن اشاره شد، به جا و مورد تایید است. اما طرح مجدد آن در این لحظه از تحلیل برای نشان دادن تاكتیك برای «پراتیك انقلابی» برای كلیت جنبش و برطرف ساخت معضل ”مضمونی“ كمك است؟
گرچه پاسخ آری است، اما با توجه به طرح مشخص انجام شده برای «معضل» (ضرورت سازماندهی جنبش كارگری، بدون ارایه ی نظر درباره ی برنامه برای تحقق بخشیدن به آن)، راهكار تنها در سطح ”شكل“ ارایه می شود و نه در ارتباط با ”مضمون“ معضل. بدون ارتباط ”شكل“ با ”مضمون“، طرحِ پراهمیت سازماندهی طبقه كارگر برای جستجوی راهكار كمك نیست. دیرتر خواهیم دید كه اندیشه را به انحراف هم می كشاند.
مطلب را بشكافیم. ارزیابی واقع بینانه از نقش جنبش متحد و سراسری كارگری در نبرد طبقاتی علیه دیكتاتوری، اما بدون ارتباط با ”كلیت“ شرایط حاكم بر ایران، چنین خلاصه می شود: با «اعتراض خیابانی [به تنهایی] و بدون فلج كردن چرخ های اقتصادی- سیاسی و ارائة جایگزینی مردمی و دمكراتیك نمی توان رژیم استبدادی را به عقب نشینی واداشت و به شكست كشاند.»
همانجا نقش راهبردی طبقه كارگر و مبارزات آن در نبرد عمومی طبقات ضد دیكتاتوری به منظور «به شكست كشاند رژیم دیكتاتوری» برجسته می شود و به عنوان ستون فقرات جنبش ارزیابی می گردد. نقش انقلابی طبقه ی كارگر چنین برجسته می شود: «خصوصاً طبقه كارگر»! خاطرنشان كردن نقش طبقه كارگر چنین بیان می شود: «به عبارت روشن تر، بدون حضور نیرومند، هماهنگ و سازمان یافتة دیگر لایه ها و طبقه های اجتماعی [در جنبش آزادی خواهی]، خصوصاً طبقه كارگر و لایه های مختلف زحمتكشان، كارمندان و دیگر نیروهایی كه توان مختل كردن چرخ اقتصادی- سیاسی حاكمیت را دارند .. نمی توان رژیم استبدادی را به عقب نشینی واداشت و به شكست كشاند».
در این بیان ارتباط مضمونی نقش طبقه كارگر با ”كلیت“ نبرد طبقاتی در جامعه برقرار نمی گردد.
برای نمونه توضیح داده نمی شود كه چرا مبارزه ی طبقه كارگر برای خواست های قانونی و دمكراتیك خود، دفاع از منافع كل جامعه، دفاع از منافع ملی ایران است!!؟
چرا مبارزه برای بازگشت خصوصی سازی ها، حذف قراردادهای غیررسمی، مبارزه ای ملی- ضد امپریالیستی است. شاید طرح چنین نظراتی اكنون، سخن را به دراز بكشاند و از این رو كمك نباشد. اما، طرح نشدن آن به منظور جلوگیری از طول سخن انجام نمی شود. خواهیم دید كه این گره، آغاز انحراف اندیشه در حفظ منطق حاكم بر گزارش را تشكیل می دهد.
یادآوری شود كه گزارش هنوز در مرحله نتیجه گیری برای پیشبرد انقلابی مبارزه و بیرون آوردن و ارایه راه كارهای مشخص برای نبرد «برای حل معضل های گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه» است! امری كه تنها با پاسخ به این پرسش كه خود مطرح ساخته است ممكن می گردد و سیر اندیشه ی پژوهشگر به هدف خود دست می یابد. زیرا «پراتیك انقلابی» را متجلی می سازد.
ناتوانی در این زمینه كه در زیر نشان داده خواهد شد، ناشی از نبود وحدت میان تئوری و پراتیك در اندیشه ی حاكم است. نبودی كه نفی كننده ی هدف تغییر بنیادین جامعه از كار در می آید كه مصوبه ی ششمین كنگره ی حزب توده ایران در سال ١٣٩١ است. سرشت انقلابی كه در «پراتیك انقلابی» تجلی می یابد كه ماركس برای اندیشه ماتریالیستی خواستار است، تنها با ایجاد این وحدت در اندیشه و عمل تحقق پذیر است.
ما خواهیم دید كه پیشنهادهای جریان های دیگر مانند كوشش فعالان ”سازمان فدائیان خلق (اكثریت)، اتحاد فدائیان خلق طرفدار وحدت چپ و كنشگران چپ“ و یا كوشش احمد پورمندی برای ”ایجاد حزب سوسیال دمكرات“ نیز وحدت میان اندیشه- تئوری و پراتیك را برنمی تابد و لذا در سطح حفظ نظام سرمایه داری ”دمكراتیك“ باقی می ماند و منجمد می شود، بدون آن كه توانسته باشد ”امكان“ برپایی یك نظام ”سرمایه داری دمكراتیك“ را در شرایط كنونی سلطه ی سرمایه مالی امپریالیستی در جهان به ثبوت رسانده باشد. و یا قادر باشد توانایی بورژوازی داخلی را برای برپایی چنین ساختار اقتصادی- اجتماعی به اثبات رسانده باشد. آن ها ده ها سال است كه ”انتزاعی توخالی“ را به جای برنامه جایگزین برای مبارزه به منظور گذشت از نظام دیكتاتوری ارایه می دهند. حزب توده ایران به شهادت مصوبات ششمین كنگره خود چنین نمی كند. حزب توده ایران نمی تواند چنین بكند. زیرا مسلح به تئوری ماتریالیسم تاریخی و دیالكتیك ماتریالیستی به مثابه اسلوب شناخت است!
دفاع از این گنجینه، رستاخیزی چنان گران بها است كه هر بانگ الكنی را هم به فریادی با سرشت پایبندی به ”ضرورت تاریخی“ بدل می سازد. بانگ برای «راه یافتن به ده» را مستدل می سازد. سراغ «كدخدا گرفتن» را به عنوان نشان جسارت ناشی از استه تیك «زیبا و والا» به ثبوت می رساند كه زنده یاد طبری می آموزاند. هنگامی كه باید برای تحقق آن چه كه زمان تحقق آن فرا رسیده است، كوشید، كوشش با وارستگی ”استه تیك زیبا و والا“ همراه است حتی اگر در شرایط كنونی به ثمر نرسد و هیچ گاه در باز نشود.
پاسخ مسئولانه به ”استه تیك مقوله ی ضروری و تاریخی“، مساله ی مركزی را تشكیل می دهد. فریاد كننده گذراست، فرصت فریاد او محدود است، اما طنین فریاد گذرا نیست! مسئولیت هر فرد در درون یا خارج از سازمان حزبی امـروز به منظور تحقق بخشیدن به این ضرورت تاریخی در هر سطح مسئولیت و در هر صحنه از نبرد طبقاتی پایانی ندارد. ….. این گریز ناگزیر به ابرازنظر ”بابا“یی به توده ای ها را بگذاریم و بگذریم به سوی اصل بحث.
ضرورت «سازماندهی جنبش های اجتماعی»
این زیر عنوانِ به جا و مورد تایید در گزارش هیئت سیاسی به چهارمین نشست كمیته مركزی در هماهنگی كامل است با نتیجه گیری از شرایط مستولی بر ایران. نتیجه گیری ای كه ساختار انتزاعی در گزارش را در ذهن درباره ی شرایط در ایران امروز به درستی بازتاب می دهد. با وجود این، متن گزارش فاقد برنامه و «جایگزین» ضروری برای تحقق بخشیدن به وظیفه ای است كه خود مطرح می سازد. در هیچ سطری چگونگی و مضمون رهنمودی ارایه نمی شود كه پاسخی است ”ضروری- تاریخی“ به وظیفه در برابر گزارش هیئت سیاسی. تا به آخر هم گزارش به بیان چنین پاسخی نمی پردازد. بررسی را ادامه دهیم.
در سطر بعد از عنوان، متاسفانه سخن به مرحله ”فاكتوگرافی“ بازمی گردد و شرایط تغییر یافته ی «پیكار طبقاتی» را در ایران بار دیگر توضیح می دهد و «نارضایتی توده ها و آمادگی شان برای به چالش طلبیدن رژیم ولایت فقیه» را به عنوان «خطوط اصلی نقش این سیما (پیكار طبقاتی)» توضیح می دهد. مقدمه ای شایسته برای ارایه رهنمود و فراخوان!
بحث اما به این قله دست نمی یابد. در عوض، ارایه فاكت ها «به گزارش خبرگزاری ایرنا» فرامی روید. حتی در پارگراف بعدی كه به توضیح جنبش كارگری می پردازد، تنها به توصیف مجدد «مشكل اساسی در اعتراض ها و اعتصاب های كارگری ..» پرداخته می شود. در عمل و به طور ناآگاه انگار ساختار ذهنی ایجاد شده بر باد ترسیم شده است! در گزارش توصیف بخشی از حقیقت، جایگزین ”كلیت“ واقعیت می گردد!
نكته ی عمده در توصیف وضع جنبش كارگری در گزارش هیئت سیاسی به چهارمین نشست كمیته ی مركزی، توضیح در این باره است كه معضل اصلی «نبودِ تشكل های مستقل كارگری» است كه همراه است با «زیر پا گذاشتن مقاوله نامه های پایهء سازمان جهانی كار از سوی كارفرمایان و خود دولت [كه] ازجمله معضل هایی جدی بوده اند و فعالان جنبش كارگری برای مقابله با آن ها در تلاش بوده اند.»
بحث از شرایط «اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی» حاكم بر ایران كه ”كلیت“ «پیكار طبقاتی» را در جامعه ایران در لحظه تاریخی كنونی تشكیل می دهد، به بخش عمده ی آن كه «پیكار طبقاتی» آگاهانه گردان های طبقه كارگر است، كشانده و محدود می شود. سواستفاده «”خانهء كارگر“ و ”انجمن های اسلامی كار“» برجسته و خاطر نشان می گردد.
دو نكته پیش گفته، یكی توصیف «نبودِ تشكل های مستقل كارگری» و دیگری، «زیر پا گذاشتن مقاوله نامه های پایهء سازمان جهانی كار ..»، به سنگ زیربنای بحث و ادامه آن بدل می گردد. بدین ترتیب با یك جمله ی بینابینی كه دارای مضمونی درست و به جاست، «وظیفهء امروز» تغییر می یابد.
یادآور شود كه بحث در گزارش هیئت سیاسی، بحث درباره ی ”كلیت“ شرایط حاكم بر ایران و جستجوی راه خروج است. خروجی كه گرچه بدون تجهیز و سازماندهی جنبش كارگری به مثابه ستون فقرات نبرد طبقاتی ناممكن است. باوجود این، رشته ی اندیشه ی تحلیل گر در جستجوی ”مضمون“ وظیفه است برای جنبش مردمی و «پراتیك انقلابی» برای دسترسی به هدف تغییر بنیادین شرایط حاكم بر ایران.
محدود ساختن این بحث به بحث درباره ی ”جنبش كارگری، معضل ها و نیازهای آن“ در گزارش هیئت سیاسی، دنبال كردن غیرمستدل رشته ی دیگری است در اندیشه ی مبارزجویانه ی حزب طبقه كارگر، كه باید هم در جای خود مورد بررسی قرار گیردد. اما چنین انحرافی در روند تحلیلِ آاز شده و رشد یافته مجاز نیست. چنین انحرافی در اندیشه ی تحلیل گر ترك مسیر مورد بررسی و تحلیل است. تكرار مجدد ترفند های رژیم و ”خانه كارگر“ و توضیح هدف آن، بحث را به درازا و بیهودگی می كشاند. ??
«خواست های بی درنگ»؟
اگر اندیشه ی تحلیل گر باوجود این سیرهای جنبی به اصل مطلب بازگردد، تنها با كمبود در شكل بیان روبرو است. اما وضع چنین نیست. در ادامه در گزارش چنین اضافه می شود: «وظیفه امروز ما [حزب توده ایران، حزب طبقه كارگر ایران كارگران؟ مردم ایران؟ و و و؟] و همهء نیروهای مردمی و آزادیخواه، دفاع از مبارزات مردم و خواست های ملموس و بی درنگ [؟] نیروهای اجتماعی در عرصه های گوناگون است. ..».
چرا تنها خواست های ملموس و بی درنگ؟ چرا «پیوند» میان مبارزه دمكراتیك و سیاسی نباید مطرح و مورد دفاع قرار گیرد كه در ششمین كنگره ی حزب توده ایران به مثابه اهرم حل «معضل اصلی» به تصویب رسیده است و اكنون جنبش اعتصابی كارگری نیز آن را شناخته و طرح می كند؟
«دفاع»؟ و یا شركت در مبارزه؟ «دفاع از .. خواست های ملموس و بی درنگ»؟
آیا دست یابی به خواست های دمكراتیك روز و «بی درنگ»، به سخنی دیگر، یافتن پاسخ برای خواست های دمكراتیك و آزادی های قانونی، بدون گذار از دیكتاتوری ممكن است؟
به نظر حزب توده ایران و برخلاف پنداشت استحاله پذیری رژیم توسط اصلاح طلبان، دست یافتن به خواست های دمكراتیك در شرایط حاكم ممكن نیست. لذا خواست های «بی درنگ» كه طرح آن ها از مبرمیت تام برخوردار است، تاكتیكی است كه تنها در «پیوند» با خواست سیاسی به منظور در اختیار گرفتن قدرت سیاسی توسط نمایندگان واقعی مردم، تحقق پذیر است.
صلابت تئوریك این نظر در مصوبه ششمین كنگره ی حزب توده ایران به اثبات رسیده است. نمی توان «دفاع از خواست های ملموس و بی درنگ» را به تنهایی و به جای ”مضمون“ خواست سیاسی و اقتصادی «جایگزین مردمی» كه «نبود» آن «معضل اصلی» اعلام شد، «وظیفه ی روز» دانست؟ این طور نیست؟
این كه اندیشه می خواهد حركت جنبش را به مبارزه برای «خواست های ملموس و بی درنگ» محدود سازد و اندیشه را به سطح اندیشه فعالان فدایی و سوسیال دمكرات پیش گفته محدود نماید، در ادامه متن قابل شناخت است: وظیفه «دفاع از مبارزات مردم و خواست های ملموس و بی درنگ نیروهای اجتماعی در عرصه های گوناگون است. برای نمونه، شعارهای: مبارزه با قراردادهای موقت و خواستار شدن لغو آن ها؛ احیا و گسترش سندیكاهای مستقل كارگری؛ تنظیم عادلانه دستمزدها متناسب با رشد تورم؛ ازجمله خواست های بی درنگ و روز كارگران و زحمتكشان میهن ماست.»
فراموش نشود، اندیشه برای ارایه راهكار و تاكتیك برای «پراتیك انقلابی» در گزارش هیئت سیاسی به تحلیل شرایط حاكم بر ایران پرداخته است، به منظور ایجاد شرایط برای فرازمندی جامعه ایرانی در مرحله ملی- دمكراتیك انقلاب كه مصوبه ششمین كنگره ی حزب توده ایران را تشكیل می دهد.
اما اندیشه به سطح مبارزه ی «روز و ملموس و بی درنگ» باز می گردد كه برای نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی نیز قابل تحمل است! مگر در یونان چه می گذرد؟ كارگران سازمان های صنفی و سیاسی خود را دارا هستند، خواست های ملموس و بی درنگ خود را مطرح می سازند و برای آن به اعتصاب و تظاهرات دست می زنند. سیریزا هم به وظیفه ی خود عمل می كند.
اندیشه ای كه شرایط در ایران را مشابه یونان و یا كشورهای دیگر می پندارد، به طور آشكار و یا پنهان به استحاله رژیم دل بسته است، لذا نمی تواند پایبند به هدف «تغییرات بنیادین» برای ایران باشد كه ششمین كنگره ی حزب توده ایران در سال ١٣٩١ خواستار آن است. چنین اندیشه ای به «پیوند» میان مقوله ”آزادی و عدالت اجتماعی“ باور ندارد. بی جهت هم نیست كه توپی را كه برای نمونه فرشاد مومنی به عنوان اندیشه پرداز ”اسلام انقلابی“ در كتاب خود به صحنه آورده است، نمی پذیرد و آن را به مثابه یكی از نشان های ماتریالیستی رشد و تعمیق «پیكار طبقاتی» در ایران مطرح نمی سازد و به بازی نمی گیرد.
كلمه ای در باره ی سطح تئوریك آگاهی اجتماعی در ایران كه با كتاب مومنی جای خود را بازكرده است، در گزارش وجود ندارد. چگونه می تواند گزارش هیئت سیاسی كمیته مركزی به چهارمین نشست خود پس از ششمین كنگره ی حزب به بحث طرح شده در كتاب مومنی بپردازد، بدون آن كه موضعی در برابر آن مطرح كند؟ سكوت ریشه در خالی بودن دست در این زمینه است؟ علت آن چیست؟ با كدام استدلال می توان سكوت حزب طبقه ی كارگر ایران را درباره ی اقتصاد سیاسی مورد نیاز كشور در گزارش هیئت سیاسی به نشست كمیته مركزی توجیه نمود؟
در بخش دوم این نوشتار به مساله ی «برنامه جایگزین برای حل معضل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی» بازمی گردم. برنامه ای كه طرح آن در نشستی كه از طرف رفیق عزیز آرش وجدانی و به دعوت از طرف كمیته مركزی حزب توده ایران انجام شده است، به عنوان موضوع بحث به نشست ارایه خواهد شد.
در اینجا تنها اشاره شود كه این برنامه ی جایگزین، جز برنامه برای اقتصاد ملی ایران در مرحله ی ملی- دمكراتیك فرازمندی جامعه نیست كه تعریف آن دستاورد بزرگ ششمین كنگره حزب توده ایران در سال ١٣٩١ را تشكیل می دهد.
برای تحقق بخشیدن به آن باید در تایید نظر طرح شده در گزارش هیئت سیاسی به چهارمین نشست كمیته مركزی پس از كنگره ی ششم حزب توده ایران، سازماندهی طبقه كارگر را در تشكیلاتی سراسری و آزاد به ثمر رساند و جنبش های اجتماعی از قبیل زنان و جوانان را با شركتِ فعالِ عملی- تبلیغاتی- روشنگرانه و همچنین نظری- تئوریك و راهبردی حزب طبقه كارگر ایران تقویت نمود.
این تقویت و پشتیبانی و شركت در مبارزه ی دمكراتیك باید با نشان دادن ارتباط و «پیوند» مبارزه ی دمكراتیك و سوسیالیستی برای همه ی لایه های میهن دوست، و در مركز آن طبقه كارگر ایران عملی گردد كه مصوبه ششمین كنگره ی حزب توده ایران را در سال ١٣٩١ تشكیل می دهد.
در عین حال باید تاكتیك برای «پراتیك انقلابی» را به منظور گذار از دیكتاتوری – مبارزه برای آزادی -، در ارتباط با تحقق بخشیدن به اقتصاد سیاسی ملی- دمكراتیك، مردمی- ضد امپریالیستی سازمان داد. باید اندیشه ای را كه فرشاد مومنی با توانایی پرورانده است كه «آزادی میوه شیرین عدالت اجتماعی» است، با ارایه و استدلال برای اقتصاد سیاسی مردمی- دمكراتیك و ملی به عنوان اهرم تاریخی برای گذار از نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی گره زد. باید نشان دادن كه دسترسی به این هدف تنها در چارچوب چنین اقتصاد سیاسی و با شركت نمایندگان طبقه كارگر ممكن خواهد شد.
مساله ی هژمونی
توجه ی ویژه به تجهیز و سازماندهی طبقه ی كارگر و مبارزات دمكراتیك آن برای به عقب راندن ارتجاع حاكم كه گزارش به درستی برجسته می سازد، انكار ناپذیر است. بدون تردید توجه ی حزب طبقه كارگر به این صحنه از نبرد طبقاتی برای پاسخ به پرسش درباره ی ”هژمونی“ طبقه كارگر در ”جبهه ضد دیكتاتوری“ و هم در ”جبهه متحد خلق“ برای باز و نوسازی هستی اقتصادی- اجتماعی جامعه ایران در مرحله ملی- دمكراتیك انقلاب، از پراهمیت ترین وظایف روز است. شرایط سال «٥٦- ٥٥ در ایران» برقرار است. باید به تحقق بخشیدن به این وظیفه امروز پرداخت، فردا دیر است!
این وظیفه ی تاریخی را نمی توان تنها با سازمان دادن و مبارزه برای خواست های دمكراتیك و «بی درنگ» به ثمر رساند. باید پیوند آن را با وظیفه سوسیالیستی طبقه كارگر و حزب آن بر قرار نمود. به سخنی دیگر باید وحدت میان حل «معضل» شكل سازماندهی طبقه كارگر و مبارزات آن را با برنامه برای تحقق بخشیدن به ”مضمون“ ضروری- تاریخی مرحله ی فرازمندی ملی- دمكراتیك جامعه ایران برقرار و برای توده ها قابل درك نمود.
بدون هژمونی اندیشه ی سوسیالیستی، تحقق بخشیدن به «آزادی به مثابه میوه ی عدالت اجتماعی» ناممكن است.
اندیشه ای كه دوران كنونی را به عنوان دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ارزیابی نمی كند، ضرورت پیوند میان مبارزه ی دمكراتیك و سوسیالیستی را در نمی یابد. این اندیشه نمی تواند در ذهن خود به این نتیجه برسد كه مبارزه برای وظایف و هدف های سوسیالیستی در مرحله كنونی ایران، یعنی مبارزه برای یك اقتصاد سیاسی ملی- دمكراتیك، همزمان تنها اهرم برای تحقق بخشیدن به خواست های دمكراتیك توده ها است.
بی جهت هم نیست كه درك مبارزه برای رهایی زن، مبارزه برای حفظ محیط زیست، مبارزه برای دیگر نیازهای جامعه انسانی و گونه انسان در ارتباط مستقیم با مساله ی گذار از نظام سرمایه داری قرار دارد (در جهان و در ایران هم). مبارزه ی نظری- روشنگرانه در این زمینه در ایران و جهان وظیفه روز نیروهای ترقی خواه است.
بدون تردید باید بحث درباره ”دوران گذار“ نیز در نشستی كه كمیته مركزی حزب توده ایران برای برگزاری آن دعوت به عمل آورده است، یكی از موضوع های گفتگو و تبادل نظر را تشكیل دهد.
همه ی این وظایف ضروری- تاریخی، متكی است و منطبق است با مصوبات ششمین كنگره ی حزب توده ایران كه در گزارش هیئت سیاسی به چهارمین نشست كمیته مركزی حتی با یك اشاره هم جایی نمی یابد!!؟
نباید فراموش كرد كه ارایه برنامه برای اقتصادملی مردمی، دمكراتیك و در خدمت حفظ منافع ملی مهم ترین عرصه و افراشته ترین پرچم را برای تجهیز طبقه كارگر و دیگر لایه های میهن دوست در «پیكار طبقاتی» جاری تشكیل می دهد. طرح آن گره گشای رفع معضل برای سازماندهی سراسری طبقه كارگر، همبستگی گردان های مختلف طبقه كارگر، و مبارزات آن به مثابه مبارزات تعیین كننده برای تغییرات بنیادین كه ششمین كنگره حزب توده ایران به تصویب رسانده نیز است.
باید میان ضرورت طرح برنامه ی جایگزین ملی- دمكراتیك برای مرحله كنونی فرازمندی جامعه از یك سو، و شرایط و زمان تحقق یافتن این برنامه از سوی دیگر، تفاوت قایل شد. طرح چنین برنامه ”شكل“ ارایه مضمون «پراتیك انقلابی» را تشكیل می دهد. تنها با طرح چنین برنامه ای مرحله مبارزه ی پیگیر برای تحقق بخشیدن به ”مضمون“ برنامه آغاز خواهد شد و «پراتیك انقلابی» امكان تحقق و تاثیر خواهد یافت. لذا پیش شرط برای ایجاد شدن شرایط و رسیدن زمان برای تحقق برنامه، طرح شفاف و صریح آن در جامعه و تبلیغ روشنگری برای درستی و ضرورت آن است.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5093
مارکس در تز ۱۱ فویرباخ میگوید:
نقطۀ نظر ماتریالیسم کهنه جامعۀ «مدنی» است؛ نقطۀ نظر ماتریالیسم نوین جامعۀ انسانی یا انسانیت اجتماعی شده است.
اینها فعلاً دنبال جامعۀ مدنی هگیهای جوان، حیران و سرگردان میدوند!
رفیق سهند گرامی
نکته ی شایان دقتی را مطرح ساخته اید. لطفن آن را بشکافید. ارتباط آن را با شرایط مشخص ایران و نبرد طبقاتی در آن نشان دهید. چرا بازگشت به هگل، به نظام سرمایه داری به اصطلاح دمکراتیک در شرایط حاکم بر جهان و ایران ممکن نیست؟