برطرف ساختن تشتت نظرى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏ و تحكيم سازمانى‏‏‏ حزب توده ايران يك ضرورت عينى‏‏‏ تاريخى‏‏‏ است! سه ابرازنظر ديگر

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٧/٣٨

مضمون سه ابرازنظر درباره مسئله پايان بخشيدن به تشتت نظرى‏‏‏ و تحكيم وحدت سازمانى‏‏‏ حزب توده ايران (به پايان نوشته حاضر مراجعه شود)، اگر هم در ظاهر برداشتى‏‏‏ احساسى‏‏‏، پرخاش‏گرانه و تا اندازه‏ى‏‏‏ مايوسانه را در بين هواداران حزب تداعى‏‏‏ مى‏‏‏كنند، خصلتاً نظرياتى‏‏‏ هستند كه در جهت تداوم مبارزه انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ ايجاد يك صدايى‏‏‏ اصولى‏‏‏ و در انطباق با سرشت حزب توده ايران مى‏‏‏باشند.

«كارى‏‏‏ كه شروع شده را بايد ادامه داد» كه كيوان بر آن انگشت مى‏‏‏گذارد و يا «مبارزه و از خودگذشتگى‏‏‏» كه بهرنگ به مثابه ويژگى‏‏‏ اعضا و هواداران حزب برمى‏‏‏شمرد كه خدشه‏دار شده است و حتى‏‏‏ ناباورى‏‏‏ نهفته در نظر صبورى‏‏‏ در برابر شيوه غيرتوده‏اى‏‏‏ به كار گرفته شده در برابر تمنا براى‏‏‏ مبارزه انقلابى‏‏‏ به منظور‏ برطرف ساختن تشتت نظرى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏، همه و همه حكايت از اين امر مى‏‏‏كنند، كه انديشه ضرورت مبارزه انقلابى‏‏‏ با اين تشتت، مى‏‏‏رود در جنبش توده‏اى‏‏‏ به نيروى‏‏‏ مادى‏‏‏ تبديل شود. و اين، عمده‏ترين دستاوردى‏‏‏ مى‏‏‏تواند باشد كه انتظار آن در آغاز «كارى‏‏‏ كه شروع شده»، ممكن مى‏‏‏بود.

البته كه راه پيش‏رو ناهموار و به قول زنده‏ياد طبرى‏‏‏، آنچه تاكنون بوده، «چسبنده» است. راحت است در چارچوب آنچه كه دو و نيمه دهه به آن عادت كرده بوديم، باقى‏‏‏ بمانيم. آسان است، خود را و سياست خود را تائيد و حرف‏هاى‏‏‏ ديگران را به طور به اصطلاح “چكى‏‏‏” نفى‏‏‏ كنيم. خيلى‏‏‏ها برايمان دست مى‏‏‏زنند، اگر خود را بزرگ و ديگرى‏‏‏ را نفى‏‏‏ كنيم. كل دستگاه عريض و طويل ارتجاع داخلى‏‏‏ و خارجى‏‏‏ كه «سرمايه‏گذارى‏‏‏ براى‏‏‏ سود مادام‏العمر» كرده است و حزب توده ايران را شقه شقه مى‏‏‏خواهد، اكنون به دست و پا افتاده است، تا روند آغاز شده را پيش از آنكه به نتايج مطلوب براى‏‏‏ جنبش توده‏اى‏‏‏ نايل گردد، در مرداب  «بوى‏‏‏ ترش انديشه‏هاى‏‏‏ خفيف» (طبرى‏‏‏، “فسون كرانه”، در “از ميان ريگ‏ها و الماس‏ها”) خفه سازد، كه در آن كاركشته مى‏‏‏باشد. در اين زمينه از هيچ وسيله‏اى‏‏‏، حتى‏‏‏ دست زدن به جنايت نيز مانند گذشته چشم‏پوشى‏‏‏ نخواهد كرد. در اين امر ترديدى‏‏‏ روا نيست. زيرا

«…

ناكسان سرمست از باده فتح

ابلهانه مى‏‏‏پندارند كه جاويدند،

كنون با دوصد خدعه نيرنگ

ز من انكار مى‏‏‏خواهند،

ز من بسيار مى‏‏‏خواهند،

مرا بيمار مى‏‏‏خواهند،

ترا بى‏‏‏يار مى‏‏‏خواهند،

مرا رنجور،

مرا بى‏‏‏عار،

مرا با هزاران آرزو،

آه، بى‏‏‏هيچ گفتگو

بردار مى‏‏‏خواهند.

ترا مهجور،

ترا بى‏‏‏شور،

ترا در گور مى‏‏‏خواهند.

ترا با هزاران زخم بر پيكر،

بسان رستم دستان، كه بگذشته است از هفت‏خوان بدمستان،

به چاه حيله شغاد مى‏‏‏خواهند.

…»             طبرى‏‏‏، “رنج‏نامه هجران”، ١٣٦٥

ضرورت تاريخى‏‏‏ مبارزه انقلابى‏‏‏ با تشتت نظرى‏‏‏، ناشى‏‏‏ از چه عينيت مى‏‏‏باشد؟

قتل‏عام توده‏اى‏‏‏ها در سال ١٣٦٧، برنامه ارتجاع داخلى‏‏‏ و خارجى‏‏‏ بود با هدف قطع آن خط سرخ، خط ترقى‏‏‏‏خواهى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ طبقه كارگر و مجموعه ميهن‏دوستان ايرانى‏‏‏.  «ناكسان سرمت از باده فتح» به اين جنايت دست نزدند، تا بنشيند و در انتظار برآمدن دوباره آن باشند! پس بايد فكرى‏‏‏ در “تينك تانك‏ها” توليد مى‏‏‏كردند، كه تداوم برنامه ضدانسانى‏‏‏ آن‏ها را تضمين كند. ادامه سركوب توده‏اى‏‏‏ها و انديشه انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران، البته در اين راستا قرار دارد كه به آن ادامه داده شد و ادامه داده خواهد شد. اما اين كافى‏‏‏ نيست. نمى‏‏‏توان براى‏‏‏ جنبش چپ انقلابى‏‏‏ در ايران جانشينى‏‏‏ بى‏‏‏خطر نساخت، و آرام بر جاى‏‏‏ خود نشست. اين را طراحان و عاملان جنايت خوب مى‏‏‏دانند. پس بايد تاكتيك تكميلى‏‏‏اى‏‏‏ را هم تنظيم و به مورد اجرا درآورد، تا انديشه انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران، اسلوب علمى‏‏‏ بررسى‏‏‏ و پژوهش طبقاتى‏‏‏ ويژه جنبش توده‏اى‏‏‏، تجربه چند دهه از مبارزات پرنشيب و فرار، از انظار دور بماند، از حافظه تاريخى‏‏‏ مردم پاك و گم شود.

كدام شيوه براى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به هدف فوق موثرتر و نافذتر است؟ شيوه شناخته شده “تقسيم كن و حكومت كن”!

شيوه‏اى‏‏‏ كه كشورهاى‏‏‏ استعمارى‏‏‏ در طول قرون به خدمت گرفته بودند و گرفته‏اند. مى‏‏‏توان به هر كجاى‏‏‏ جهان، كه در آن سياست استعمارى‏‏‏ و غارتگرانه ارتجاع قرون حضور داشته و موثر بوده است، نظر بيافكنيم و آثار شوم اين برنامه ضدانسانى‏‏‏ را ببينيم. افريقا، آسيا، از هندوستان و پاكستان تا شرق و جنوب شرقى‏‏‏ آسيا، يوگسلاوى‏‏‏ سابق و عراق و فلسطين و هر نقطه ديگر كه انتخاب شود، همين شيوه ضدانسانى‏‏‏ حتى‏‏‏ با چشمان بسته نيز، ديده وشناخته مى‏‏‏شود. چگونه مى‏‏‏توان صداى‏‏‏ ناله كودكان فلسطينى‏‏‏ را در “بازداشتگاه مرگ” غزه حتى‏‏‏ با چشمان بسته نشنيد، با چشم دل نديد و بر ماهيت ضدانسانى‏‏‏ سياست “تقسيم كن و حكومت كن” پى‏‏‏ نبرد؟ بمباران مردم غزه و بستن آب و نان بر روى‏‏‏ آنان و همزمان مذاكره با “ميانه‏روها”!

شقه شقه كردن حزب توده ايران و دفن نمودن سياست انقلابى‏‏‏ و علمى‏‏‏ آن پديده جديدى‏‏‏ نيست. زنده‏ياد جوانشير آن را در كتاب “سيماى‏‏‏ مردمى‏‏‏ حزب توده ايران” در طول چهل سال مبارزه تا آن دوران حزب توده ايران برشمرده و ترسيم كرده است. وظيفه‏اى‏‏‏ كه براى‏‏‏ بررسى‏‏‏ تاريخ سال‏هاى‏‏‏ پس از انتشار اين اثر در برابر همه توده‏اى‏‏‏ها قرار دارد و بايد به آن پرداخت.

جوانشير نشان مى‏‏‏دهد، كه سياست ارتجاع عليه حزب توده ايران و با هدف شقه شقه نمودن آن، تنها به يك برنامه سركوبگرانه و فيزيكى‏‏‏ محدود نمى‏‏‏شود، بلكه و به ويژه با بكارگيرى‏‏ حربه انحراف ايدئولوژيك و نفوذ انديشه ضدانقلابى‏‏ در حزب توده ايران‏، با ابزار لگدمال كردن اسلوب انديشه‏ ديالكتيكى‏‏‏ و كوشش براى‏‏‏ تحميل انديشه غيرطبقاتى‏‏‏ به حزب توده ايران همراه بوده است. كوششى‏‏‏ كه در لباس “چپ روى‏‏‏” و “چپ‏نمايى‏‏‏” ملبس شده، ولى‏‏‏ مضمون آن تحميل سياستى‏‏‏ انحرافى‏‏‏ و راست‏روانه و تسليم‏طلبانه و اپورتونيستى‏‏‏ به حزب توده ايران بوده است. برنامه‏اى‏‏‏ كه خصلت انقلابى‏‏‏ انديشه و عمل حزب توده ايران را به مثابه حزب طرازنوين طبقه كارگر و پيوندهاى‏‏‏ حزب ما را با توده‏ مردم، فرهنگ و سنن جامعه ما هدف قرار داده است. انحراف نظر از وظايفى‏‏‏ كه جوانشير آن را «وظايف تاريخى‏‏‏ حزب» مى‏‏‏نامد، كه عبارت است از «داراى‏‏‏ وحدت اراده و عمل [بودن]: حزبى‏‏‏ مسلح به تئورى‏‏‏ انقلابى‏‏‏، دور از خرده‏كارى‏‏‏، آينده‏نگر، قاطع، در پيشاپيش توده‏ها و در پيوند ناگسستنى‏‏‏ با آن‏ها» (ص ١٤ كتاب “سيماى‏‏‏ مردمى‏‏‏ حزب توده ايران”).

جوانشير پس از برشمردن شيوه‏هاى‏‏‏ سركوب و يورش اعمال شده از طرف ارتجاع براى‏‏‏ نابودى‏‏‏ حزب توده ايران و ممانعت از مبارزه علنى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ آن، به شيوه‏هاى‏‏‏ «مكمل سركوب پليسى‏‏‏» مى‏‏‏پردازد، كه هدف آن شقه شقه كردن جنبش، ايجاد سازمان‏هاى‏‏‏ موازى‏‏‏ و “رهبرتراشى‏‏‏” در جنبش توده‏اى‏‏‏ است. در ادامه او به بررسى‏‏‏ نظريات “كروژوك‏هاى‏‏‏ ماركسيستى‏‏‏” و گروه انگليسى‏‏‏ دكتر اپريم- خليل ملكى‏‏‏ مى‏‏‏پردازد و در ارزيابى‏‏‏ از اين نظريات، مى‏‏‏نويسد: «در هر دو نظريه، چه كروژوكى‏‏‏ و چه اپريمى‏‏‏، نگرانى‏‏‏ امپرياليسم و ارتجاع ايران از پيروزى‏‏‏ حزب توده ايران در پيوند زدن وظايف سوسياليستى‏‏‏ و دموكراتيك منعكس است.» (همانجا ص ٢٣، تكيه از ما)

اگرچه بررسى‏‏‏ همه دقايق ارزيابى‏‏‏ جوانشير از جنبه تكميلى‏‏‏ برنامه «سركوب فيزيكى‏‏‏» حزب توده ايران توسط ارتجاع داخلى‏‏و خارجى‏‏ از كتاب “سيماى‏‏‏ مردمى‏‏‏ حزب توده ايران” اكنون نيز بسيار آموزنده است (وبايد در زمان مناسب انجام گردد)، و ازاين‏رو مطالعه كتاب قوياً به همه توده‏اى‏‏‏ها توصيه مى‏‏‏شود، براى‏‏‏ جلوگيرى‏‏‏ از طول سخن، اما با به كار گرفتن  اسلوب ارايه شده توسط جوانشير، ببينيم در شرايط كنونى‏‏‏، برنامه ارتجاعى‏‏‏ تكميل سركوب فيزيكى‏‏‏ رهبران، دانشمندان و مبارزان توده‏اى‏‏‏ از چه زمينه‏هاى‏‏‏ برخوردار است؟

در مقاله «موارد اختلاف‏نظر توده‏اى‏‏‏ها» (٢١/٠٩/٨٧) به توضيح سه انديشه ممكن در جنبش توده‏اى‏‏‏ پرداخته و مضمون تاريخى‏‏‏ آن به بحث گذاشته شده بود. نگاهى‏‏‏ به بخش‏هاى‏‏‏ تدقيق شده آن بيافكنيم:

يك- بخشى‏‏‏‏‏ از مبارزان توده‏اى‏‏‏ مى‏‏‏تواند به اين نتيجه برسد، كه براى‏‏‏‏‏‏ دسترسى‏‏‏‏‏‏ به آزادى‏‏‏‏‏‏ و دمكراسى‏‏‏‏‏‏، مى‏‏‏‏‏‏توان با نيروهاى‏‏‏‏‏‏ راست در اپوزيسيون خارج از كشور همكارى‏‏‏‏‏‏ داشت. زيرا گويا اين نيروها خواستار “آزادى‏‏‏” هستند. پيامد چنين برداشتى‏‏‏‏‏‏ مى‏‏‏‏‏‏تواند اين تصور باشد، كه گويا مى‏‏‏‏‏‏توان و بايد لبه تيز حمله به امپرياليسم و اهداف او را كند نمود. زيرا امپرياليسم حامى‏‏‏ اين نيروهاى‏‏‏ “متحدان مرحله‏اى‏‏‏” ما براى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به “آزادى‏‏‏” مى‏‏‏باشد. به‏عبارت ديگر، وجه ملى‏‏‏‏‏ مبارزه را از اين طريق تضعيف نمود، كه پنداشت كه مى‏‏‏‏‏‏توان به كمك سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ جهانى‏‏‏‏‏ و شعار “حقوق بشر” آن، از حاكميت استبدادى‏‏‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ داخلى‏‏‏‏‏‏ عبور كرد. سياستى‏‏‏‏‏ كه ازجمله حزب كمونيست عراق براى‏‏‏‏‏‏ سرنگونى‏‏‏‏‏‏ رژيم ديكتاتورى‏‏‏‏‏‏ صدام حسين مورد تائيد قرار داد. عراق گرفتار در شرايط “استعمار نوليبرالى‏‏‏‏‏‏”، دستاورد چنين تصورات است.

ضعف عمده و اسلوبى‏‏‏‏‏ اين برداشت غيرانقلابى‏‏‏، جدا سازى‏‏‏‏‏‏ مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏ و مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏- دمكراتيك و بى‏‏‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏‏ به وحدت ديالكتيكى‏‏ اين دو آماج مبارزات مردم مى‏‏‏‏‏‏باشد. بى‏‏‏توجهى‏‏‏ به اين واقعيت، كه در “نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ دوران افول”، محتواى‏‏‏ “آزادى‏‏‏” و دمكراسى‏‏‏ در نظريات بورژوازى‏‏‏، “آزادى‏‏‏ بازار” است و به آزادى‏‏‏ بى‏‏‏بندوبار “بازار” مورد نظر “بوش” ختم مى‏‏‏گردد. جوانشير اين نكته را در “سيماى‏‏‏ مردمى‏‏‏ حزب توده ايران” برمى‏‏‏شمرد و مى‏‏‏نويسد: «برنامه‏هاى‏‏‏ دموكراتيك بيش از بيش از خصلت بورژوائى‏‏‏ تهى‏‏‏ شده، خصلت ضدسرمايه‏دارى‏‏‏ به خود مى‏‏‏گيرند.» (ص ٤٢)

انديشه اين گروه از مبارزان توده‏اى‏‏‏ به مضمون سياست انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران پشت كرده و نمى‏‏‏بيند كه «پيوند ناگسستنى‏‏‏ وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏»، پيوند مداوم وظايف «آنى‏‏‏ و آتى‏‏‏ طبقه كارگر»، كه در «برنامه حداقل كارگرى‏‏‏» حزب توده ايران تبلور يافته است، پيش‏شرط شناخت عميق حزب توده ايران از محتوا و مضمون انقلاب بزرگ بهمن بود و حزب توده ايران را به عنوان تنها جريان انقلابى‏‏‏ قادر نمود «انقلاب را تا عمق آن درك كند و بشناسد» (همانجا ص ٤٣) و خصلت «دموكراتيك- مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏- ضدامپرياليستى‏» آن را برشمرده و به مردم بشناساند!

دو- در شرايط فقدان تحليل مشترك در جنبش توده‏اى‏‏‏، گروه ديگرى‏‏‏‏‏‏ از مبارزان‏‏‏ مى‏‏‏‏‏‏تواند به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏‏ نايل شود، كه گويا مى‏‏‏توان دستيابى‏‏‏‏‏‏ به آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏‏ مردم، از طريق همكارى‏‏‏‏‏‏ با آن بخش از سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ حاكم بر جمهورى‏‏‏‏‏‏ اسلامى‏‏‏‏‏‏ دست‏يافت كه خود را جانبدار قانون و صلح و مدارا مى‏‏‏‏‏‏نماياند و اينجا و آنجا نيز اشاراتى‏‏‏‏‏‏ درباره نادرستى‏‏‏‏‏ سركوب حزب توده ايران از خود بروز داده ‏است. صلح و مدارا خواهى‏‏‏‏‏‏ اين بخش از حاكميت با مردم ميهن ما و با كشورهاى‏‏‏‏‏‏ خارجى‏‏‏‏‏‏، تاكنون با كوشش اين بخش از حاكميت براى‏‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك در ايران همراه نبوده است. خواست و هدفى‏‏‏‏‏‏ كه دستاورد انقلاب بزرگ مردم را تشكيل داده و در قانون اساسى‏‏‏‏‏ نيز به‏مثابه وظيفه حاكميت تعيين شده است.

اين بخش ناهمگون از حاكميت با شركت در سركوب آزادى‏‏‏‏‏‏ها و حقوق دمكراتيك مردم، شرايط مافيايى‏‏‏‏‏‏ غارت اقتصادى‏‏‏‏‏‏ را براى‏‏‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ در ايران ايجاد نموده و بخش دولتى‏‏‏‏‏‏- اجتماعى‏‏‏‏‏‏ اقتصاد را به ورشكست كشانده است. اجراى‏‏‏‏‏‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏‏، به نام “تعديل اقتصادى‏‏‏‏‏‏” و در مرحله كنونى‏‏‏‏‏‏ به نام “خصوصى‏‏‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏‏‏” بندناف رابطه منافع آن قشرهاى‏ سرمايه‏دارى‏ در حاكميت را با منافع سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ جهانى‏ تشكيل مى‏‏‏‏‏‏دهد. ارزيابى‏‏‏‏‏‏ وجه اقتصادى‏‏‏‏‏ عملكرد اين بخش از سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ حاكم نبايد از مدنظر دور بماند، ولى‏‏‏ در  نظريات اين گروه از توده‏اى‏‏‏ها جايى‏‏‏ ندارد.

“جنبش اصلاحات” داراى‏‏‏‏‏‏ مواضع مثبت و قابل تائيد بود درباره لزوم احترام به آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏ (در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏‏‏‏) و براى‏‏‏‏‏‏ تحقق آن‏ها كوشيد و در اين راه تلفات و صدمات بسيارى‏‏‏‏‏‏ را تحمل نمود. به‏توجهى‏‏‏‏‏‏ به ضرورت تلفيق مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك با مسئله اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك (اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏‏‏‏)، يكى‏‏‏‏‏‏ از عمده‏ترين علل عدم موفقيت اين جنبش براى‏‏‏‏‏ تجهيز مردم به‏منظور‏ مبارزه با ديكتاتورى‏‏‏‏‏‏ بود.

محمد خاتمى‏‏ كه بارها اعلام داشته بود، تنها حضور مردم در صحنه، شرط پيشبرد و موفقيت برنامه “اصلاحات” است، به علل پايبندى‏‏ به موازين ايدئولوژيك و تئوريكى‏‏ كه بررسى‏‏ آن‏ها موضوع اين سطور نيست، نتوانست درك كند كه پيش‏شرط حضور مردم در صحنه، مبارزه توامان جنبش “اصلاحات” براى‏‏ دستيابى‏‏ به اهداف دموكراتيك و مردمى‏‏ انقلاب، مبارزه توامان براى‏‏ “آزادى‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏”، مبارزه براى‏‏ «برنامه حداقل كارگرى‏‏» حزب توده ايران بود. ميرحسين موسوى‏‏ در ادامه مصاحبه خود با مطبوعات (٥ بهمن‏ ١٣٨٧)، بر ارتباط بين «خط توسعه و خط آزادى‏‏» تاكيد دارد. در تائيد اين موضوع موسوى‏، بايد خواستار دفاع از اصول دموكراتيك قانون اساسى‏ نيز شد.

آرى‏‏ پيش‏شرط شركت مردم در مبارزه اجتماعى‏‏ و جلب آن‏ها به جنبش “اصلاحات”، «پيوند زدن وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏» بود، كه مضمون انقلاب بزرگ بهمن را تشكيل مى‏‏داد.

نارسايى‏‏ درك تئوريك جنبش “اصلاحات” از وحدت ديالكتيكى‏‏ دو وظيفه فوق ناپسند، اما قابل درك است. همين ناتوانى‏‏ از طرف جنبش توده‏اى‏‏، از طرف حزب توده ايران در شرايط كنونى‏‏، اما بخشودنى‏‏ نيست! بخشودنى‏‏ نيست، زيرا چشم‏ فروبستن غيرمجاز بر تئورى‏‏ انقلابى‏‏ حزب توده ايران و تجربه موفق حزب در مبارزات سال‏هاى‏‏ انقلاب بهمن است!

گروه دوم از جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏‏ با تصورات فوق، دچار اين توهم نيز است، كه گويا اگر بتوان با بخشى‏‏‏‏‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ همكارى‏‏‏‏‏‏ داشت، مى‏‏‏‏‏‏توان به “آزادى‏‏‏‏‏‏” كه به آن «همانند هوا براى‏‏‏‏‏‏ تنفس» (فردريش انگلس) احتياج داريم، دست يافت. و گويا در آن زمان در شرايط مناسب دمكراتيك مى‏‏‏‏‏توان به مبارزه با سياست اقتصادى‏‏‏‏‏‏ اين قشرها در حاكميت پرداخت. اين برداشت توهم‏آميز، همانطور كه پيش‏تر اشاره شد، ناشى‏‏ از بى‏‏‏توجهى‏‏‏ به ظرفيت سرمايه‏دارى‏‏‏ دوران افول براى‏‏‏ برقرارى‏‏‏ “آزادى‏‏‏” است. در اين زمينه، اين گروه دوم نيز در كنار گروه اول قرار دارد.

اين گروه نيز به جداسازى‏‏‏‏‏‏ و بى‏‏‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏‏‏ به ديالكتيك مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏ها و مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك تن مى‏‏‏‏‏‏دهد و از مدنظر دور مى‏‏‏‏‏دارد، كه سركوب آزادى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏ قانونى‏‏‏‏‏ توسط حاكميت، وسيله و ابزار ايجاد كردن اقتصاد مافيايى‏‏‏‏‏ و غارت‏‏ رانت‏خوآرانه توسط سرمايه‏داران و متحدانشان بوده است. چنين برداشت با هدف تخيلى‏‏‏ دست‏يافتن به “آزادى‏‏‏”، تكرار تجربه جنبش دوم خرداد مى‏‏‏‏‏‏باشد كه عبارت است از حذف ضرورت تلفيق مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ دو آماج بيرون آمده از مضمون “اصلى‏‏‏‏‏‏ترين تضاد” مردم با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏ داخلى‏‏‏‏‏‏ و با امپرياليسم:

بدون مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك، دسترسى‏‏‏‏‏‏ به آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏ و ايجاد عدالت اجتماعى‏‏‏‏‏‏ نسبى‏‏‏‏‏‏ دست نيافتنى‏‏‏‏‏‏ است. اين دو، مجموعه واحد و توامانى‏‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏‏‏دهند، كه بيان ماهيت و مضمون “انقلاب ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك بهمن ٥٧” مى‏‏‏‏‏‏باشند.

سـه- بدون تحليل و ارزيابى‏‏‏‏‏‏ مبتنى‏‏‏‏‏‏ بر انديشه توده‏اى‏‏‏‏‏‏ از شرايط حاكم بر كشور، نهايتاً مى‏‏‏‏‏‏تواند گروه ديگرى‏‏‏‏‏‏ از مبارزان توده‏اى‏‏‏‏‏‏ در اين پندار باقى‏‏‏‏‏‏ بماند، كه براى‏‏‏‏‏‏ مبارزه با امپرياليسم ضرورى‏‏‏‏‏‏ است از حاكميت آن قشرها در جامعه دفاع نمود، كه اگر اكنون با حفظ آزادى‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏‏ مردم سرسازگارى‏‏‏‏‏‏ ندارند، اما گويا اين قشرها مى‏‏‏‏‏‏توانند به خاطر «شناسنامه طبقاتى‏‏‏ مناسب» (تارنگاشت عدالت نگاه شود به مقاله ٣٧ در “توده‏اى‏‏‏ها”) با تجربه خود در مبارزات “ضدامپرياليستى‏‏‏‏‏‏”، به شناخت و درك ضرورت احترام به خواست‏هاى‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏ مردم نايل شوند و به متحدان جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏ تبديل گردند.

در اين نظريات نيز ما با پديده مشابه جدا سازى‏‏‏‏‏‏ غيرديالكتيكى‏‏‏‏‏‏ دو جنبه مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏ و اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك روبرو هستيم.

اضافه بر آن، اين گروه از توده‏اى‏‏‏‏‏ها هم سياست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ايران را در پس از پيروزى‏‏‏‏‏ انقلاب درك نكرده است. اين شعار داراى‏‏‏‏‏ مضمونى‏‏‏‏‏ تاريخى‏‏‏‏‏ است. كاربرد آن در شرايط مشخص و در ارتباط با نيروهاى‏‏‏‏‏ مشخص مورد نظر بوده است. انتقال مكانيكى‏‏‏‏‏ و يك به يك آن به شرايط حاكم كنونى‏‏‏‏‏ و نيروهايى‏‏‏‏‏ كه با توجه به خاستگاه طبقاتى‏‏‏‏‏‏شان، مورد نظر هستند، نادرست و غيرنافذ است.

خاستگاه طبقاتى‏‏ الزاماً يك سياست‏ ترقى‏‏جويانه و انقلابى‏‏ را بوجود نمى‏‏آورد. درك و شناخت وظايف طبقاتى‏‏، و ازاين‏طريق تبديل شدن “طبقه به خودى‏‏ خود” به “طبقه آگاه از وظايف طبقاتى‏‏ خود”، شرط شناخت و درك وظايف انقلابى‏‏ طبقه و مشخصه خاستگاه طبقاتى‏‏ انقلابى‏‏ طبقه كارگر است (ماركس).

درست براى‏‏‏‏‏ تاثير گذاشتن بر عملكرد به اصطلاح مبارزات ضدامپرياليستى‏‏‏‏‏ اين قشرها در حاكميت و پيرامون آن و به منظور كمك به ارتقاى‏‏‏ سطح آگاهى‏‏‏ آن‏ها، بايد جنبش توده‏اى‏‏‏ از تحليل مستقل و مشترك شرايط حاكم بر ايران برخودار باشد و هم سياستى‏‏‏‏‏ هم‏سو و متحد را دنبال كند.

همانطور كه اميد مى‏‏‏‏‏‏رود در سطور پيش نشان داده شده باشد، ريشه نادرست در نظريات هر سه گروه، بى‏‏‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏‏‏ به مضمون توامان و جدايى‏‏‏‏‏‏ناپذير وحدت مبارزه براى‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيكِ قانونى‏‏‏‏‏‏ و نبرد براى‏‏‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏‏‏ اقتصادِ ملى‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك مى‏‏‏‏‏‏باشد، كه مضمون و ماهيت انقلاب بزرگ بهمن را تشكيل داده و در تعريف “انقلاب ملى‏‏‏‏‏‏- دمكراتيك” بيان علمى‏‏‏‏‏‏ خود را يافته است. (پايان نقل مطلب)

بدين‏ترتيب ديده مى‏‏‏شود، كه هر سه انديشه برشمرده شده، از يك منشاء نظرى‏‏‏ برمى‏‏‏خيزند و آن، عدم شناخت ديالكتيك و بهم‏تنيدگى‏‏‏ مبارزه انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏ (عمدتاً اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏‏) و مبارزه براى‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏ و دمكراتيك (عمدتاً اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏‏) است. عدم شناخت «پيوند گسست ناپذير وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏» كه جوانشير پايبندى‏‏‏ به آن را در اثر پيش گفته مستدل ساخته و به اثبات مى‏‏‏رساند.

تنها راه انقلابى‏‏

شناخت ريشه نظرى‏‏‏ و تئوريك تشتت نظرى‏‏‏ حاكم بر جنبش توده‏اى‏‏‏ و همچنين يافتن راه خروج از اين بن‏بست، تنها و تنها مى‏‏‏تواند از اين طريق ممكن گردد، كه اين جنبش در آرامشى‏‏‏ متين و برخوردى‏‏‏ صميمانه و انقلابى‏‏‏ به بحث درباره مسائل نظرى‏‏‏ پرداخته، تا بتواند به طور عملى‏‏‏ و انقلابى‏‏‏ به شناخت مشترك دست يافته و به تعريف اهداف و استخراج شعارها و برنامه تاكتيكى‏‏‏ و استراتژيكى‏‏‏ از بررسى‏‏‏ و پژوهش خود نايل شود. آيا راهى‏‏‏ منطقى‏‏‏تر و انقلابى‏‏‏تر مى‏‏‏تواند وجود داشته باشد؟ آيا وجود دارد؟ قوياً مى‏‏‏توان آن را نفى‏‏‏ نمود.

پيشنهاد “توده‏اى‏‏‏ها” اين پيشنهاد بود و هست، كه تا پايان بهمن‏ماه ١٣٨٧، در مرحله اول مسئولان حزب توده ايران و از همه كس پراهميت‏تر رفيق على‏‏‏ خاورى‏‏‏ پيشنهاد دهد كه چگونه مى‏‏‏توان به بحث نظرى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏ پرداخت، بدون آنكه كوچكترين خدشه‏اى‏‏‏ به سازمان رسمى‏‏‏ حزب توده ايران و اعتبار مسئولان آن وارد گردد، درعين‏حال امكان بحث مشترك و سازنده و خلاق و جايگزين شدن وظايف عمده به جاى‏‏‏ «خرده‏كارى‏‏‏» ممكن شود.

بديهى‏‏‏ است، آنكه هويت حزب توده ايران و ساختار سازمانى‏‏‏ موجود آن را مورد پرسش قرار دهد، نه خود در چنين بحثى‏‏‏ شركت خواهد كرد و نه مى‏‏‏تواند شركت كند.

پاسخ پلنوم وسيع كميته مركزى‏‏‏ حزب توده ايران، آذرماه ١٣٨٧، به تحليل ارايه شده از سوى‏‏‏ “توده‏اى‏‏‏ها” درباره ضرورت آغاز بحث به منظور برطرف ساختن تشتت نظرى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏، پاسخى‏‏‏ سازنده و خلاق نيست.

سند حزبى‏‏‏، سند تحليل‏گرانه و راهگشا نمى‏‏‏باشد. طرح مسائلى‏‏‏ كه بايد در كميسيون ويژه‏‏اى‏‏‏ مورد بررسى‏‏‏ تاريخى‏‏‏ قرارگيرند، نمى‏‏‏تواند در خدمت يافتن پاسخ مناسب براى‏‏ پرسش طرح شده باشد. طرح اين مسائل، بحث را به انحراف كشاند و تداوم آن، بحث را بازهم بيش‏تر به انحراف خواهد كشاند.

پرسشى‏‏‏ كه مطرح شده است، يعنى‏‏‏ آيا برطرف ساختن تشتت نظرى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏ را بايد به‏مثابه نبردى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ با برنامه ارتجاع داخلى‏‏‏ و خارجى‏‏‏ ارزيابى‏‏‏ كرد، يا خير، بايد و مى‏‏‏تواند تنها يك پاسخ روشن و صريح داشته باشد. آرى‏‏‏ يا خير! اگر آرى‏‏، آنوقت‏ بايد راه عملى‏‏‏ آن را بيان داشت. طرح مسائل انحرافى‏‏‏ نمى‏‏‏تواند در خدمت مبارزه انقلابى‏‏‏ با برنامه ارتجاع ارزيابى‏‏‏گردد و عملاً در خدمت حفظ و تحكيم اين برنامه عمل خواهد كرد.

افشاى‏‏‏ نظرياتى‏‏‏ كه پوشيده و يا علنى‏‏‏ تداوم تشتت نظرى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏ را برنامه خود قرار داده‏اند و به ايجاد سازمان‏هاى‏‏‏ موازى‏‏‏ و “رهبرتراشى‏‏‏” مشغولند، تنها از طريق برخورد نظرى‏‏‏ و سياسى‏‏‏ به منظور تحليل شرايط حاكم كنونى‏‏‏، تعيين اصلى‏‏‏ترين تضاد و اصلى‏‏‏ترين وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏ در برابر حزب توده ايران، قابل دسترسى‏‏‏ است.

اميد مى‏‏‏رود، همه توده‏اى‏‏‏ها و در راس آن مسئولان حزبى‏‏‏ و به‏ويژه رفيق على‏‏‏ خاورى‏‏‏ و محمد اميدوار با توجه به حساسيت زمان و مبارزات پيش‏رو، پاسخى‏‏‏ مثبت، سازنده و خلاق به پيشنهاد “توده‏اى‏‏‏ها” داده و تا پايان بهمن‏ماه امسال پيشنهاد و رهنمود راهگشاى‏‏‏ خود را مطرح سازند.

متن سه ابرازنظر:

بهرنگ

من به عنوان یک جوان که دوران کودکی ام در سال های سیاه دهه شصت گذشت و در تمام آن سال ها خانواده ام از حزب گفتند و محبت حزب را در دل گرفتم، امروز بیش از هر وقت دیگر با خاطرات و اندوخته های دوران کودکی احساس بیگانگی می کنم… واقعا نمی دانم که این کمیته مرکزی چطور می تواند از اعضا و هواداران انتظار از خود گذشتگی داشته باشد؟ و اگر یکی از اعضا بپرسد: شما اینطور قدردان کسی هستید که بعد از ماندلا بیشترین زندان سیاسی را کشیده؟ کسی که در اسناد ساواک از او به عنوان “متعصب” یاد می شود؟ کمیته مرکزی به این فرد چه می تواند بگوید و چطور می تواند از اعضا و هوادارانش انتظار مبارزه و از خود گذشتگی داشته باشد…

کیوان
باسلام
مثل اینکه ماجرای وحدت بعد از پلنوم تمام شد. اینجور کارها را باید جدی شروع کرد یا اصلا شروع نکرد. اینکه با یک پلنوم همه غلاف کنند معنی ندارد. کاری را که شروع شده باید ادامه داد و دید که به کجا ختم می شود. شخصا مصوبات این پلنوم و بخصوص پرونده سازی که از قول احمدی برای رفقا کیانوری و عمویی کرده است را یک ننگ برای حزب و تاریخ حزب می دانم که اگر ما امروز جلوی ان نایستیم در تاریخ بنام همه ما ثبت خواهد شد.

صبوری
چون شما خیلی سینه به تنور وحدت حزب می چسباندید، فکر کردم این مطالب را بخوانید بد نباشد.

One comment

  1. شیرزاد

    من به عنوان یک هوادار حزب که در زمان یورش رژیم بیست ساله بودم همواره به نوشته های “نامه مردم” در مورد دیگر جریان های توده ای یا توده ای نما و تحلیل های آن در مورد انتقاد از مشی گذشته حزب که به “خط کیانوری” معروف است باور داشتم. ولی از وقتی که سند پلنوم اخیر در مورد وحدت را خواندم به صداقت و قدرت استدلال کمیته مرکزی فعلی مشکوک شدم. طرح چنین مساله بغرنجی به این شکل کلی گویانه و اتهام گونه و سپس فرار از میدان بحث دردی را دوا نمی کند. بهتر است مسئولین فعلی حزب توجه داشته باشند که توده ای جماعت اعم از پیر و جوان آگاه تر از آنند که با طرح شعارهایی با محتوای “دیگران را رها کنید و به ما بپیوندید” مجاب شوند. هم چنین بهتر است “نامه مردم” در این مورد احساس مسئولیت بیشتری کرده و به جای ترجمه سخنرانی رهبر فلان حزب کمونیست یا گزارش شرکت خود در فلان گرد هم آیی احزاب کمونیست به پایگاهی برای بحث وحدت تبدیل شده و با روش منطقی و ذکر جزئیات و استدلالات و درج نظریات طیف های گوناگون بار سنگین وحدت حزب را به دوش بگیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *