برهوت و افق

image_pdfimage_print

چکیده : وضع مناسبی نیست. جامعه ماخیلی پیش از لبنانی‌ها و عراقی‌ها، در دی ماه دوسال پیش، علامت اینکه استعداد تمام کردن ماجرا با نفی همه نیروهای سیاسی داخلی را دارد نشان داده است. این یعنی امکان رسیدن ما به یک برهوت سیاسی در روز واقعه. چاره‌ای باید کرد….

 

بدون آنکه بخواهیم مشابه سازی کرده باشیم، نگاهی به تاریخ پادشاهی بریتانیا میاندازیم. در آخرین سال قرن چهاردهم میلادی، اشراف و پارلمان بریتانیا ریچارد دوم پادشاه سرکوبگر خود را برکنار کردند . پادشاه قدرتمندی که استبداد پیشه کرده بود و با کنار زدن همه، کشور را به کمک اعضای محدود دربار خود اداره میکرد. او را کنار گذاشتند، اما چون روشی جز پادشاهی بلد نبودند، به سراغ خاندان دیگری رفتند و هنری چهارم را پادشاه کردند. (تا وقتی که در دوران کرامول به فکرشان برسد نظام‌جمهوری هم میتوان داشت باید ۲۵۰ سال میگذشت) اینکه با رفتن یک رژیم ندانیم به جایش چه بیاوریم و چه کنیم، تاریخی طولانی دارد!

طرفه آن است که دوران این ندانستن ها هنوز به سر نیامده و گویا بیشتر هم شده است: جنبش اشغال وال‌استریت متوقف شد، چون شرکت کنندگان آن نمی‌توانستند بگویند راه تغییر سلطه سرمایه‌داری به سیستمی متفاوت، جز از طریق همان دمکراسی لیبرال و رای عمومی چیست و رهبر مشخصی هم نداشت؛ جلیقه زردهای فرانسه که در سالگرد جنبش آنانیم هنوز در همان نقطه آغاز است، هیچ خواسته تعریف و تدقیق شده‌ای ندارد و رهبرهم ندارد؛ لبنانی ها فقط میدانند حکومتیان و ساختار حکومتی را نمی‌خواهند، نمیدانند جایگزین نظام مبتنی بر شرکت سهامی‌ فرقه‌ها چه باید باشد و رهبر هم ندارند. از حکومت لبنان ، فقط پرچم ملی‌اش را بالای سر برده‌اند. شورش‌های‌ تازه عراق هم همین خصلت را دارند: شورشیان می‌دانند رژیم فعلی را که آن هم شرکت سهامی‌فرقه‌های فاسد است نمی‌خواهند، امانمیدانند جانشین آنچه نمی‌خواهند چیست. آنهانیز رهبر ندارند‌ و زیر پرچم عراق فقط نفی وضع موجود می‌کنند.

فعلا موضوع این نیست که هر کدام از این جنبشها و کشورها به چه سرنوشتی دچار میشود و پیشبینی‌های قضاقورتکی به اصطلاح کارشناسی هم درباره آنها لزومی ندارد. موضوع مهم، موقعیت حاضر است: از عمق متروپلیس‌های اصلی جهان سرمایه‌داری ، از نیویورک و پاریس، تا حاشیه شهرهای جامانده از توسعه جهان جامانده از استقرار نظام لیبرال و گرفتار رژیم‌های علیل‌فرقه‌ای، صدای مردمانی که رژیمهای مستقر را نمی‌خواهند به گوش می‌رسد. مشخصه مشترک رژیمهای آنها چیست ؟ نابرابری فزاینده اقتصاد و فرصتها، ناترازی تحقیر آمیز اجتماعی، فساد حکومتها در قالب نوکری سرمایه‌داران یا مستبدان ‌‌، و نظامهای سیاسی نازا و ناقص‌الخلقه‌ای که امید به آینده رامی‌خشکانند.

امادر مسیر رویارو شدن با این ساختارها و معضلات قدیمی، یک مشکل دیگر هم هست: فروپاشی نظامها توسط‌ جنبش‌های مخالف احزاب، بی‌برنامه و بی رهبر و بی تصور از ساختار جانشین. در ذهن نداشتن ساختار جانشین، به معنای آینده مبهم، به هم ریختگی اجتماعی و احتمالا فروپاشی ملی است. وضعیتی پرخطر که شترش در برابر خیلی از خانه‌ها خواهد خوابید.

نمی‌خواهیم در میانه وپایان این بحث نرخی تعیین کنیم، اما جای این گمانه هست که آن شتر ، به جبر قوانین ابدی به درخانه ماهم خواهد رسید . یک خوف و رجاء کامل! امید به تغییر، همراه با خوف سرگشتگی. نشانه‌های هردو هست : یکی از آقایان اخیرا با یاد از کودتای نوژه و ۵ کودتای دیگر و ناله و نفرین شبکه های مجازی، در باره قوت و استقرار نظام ابراز اطمینان کرده و نشان داده است پرسشهایی در باره اینکه مردم چقدر آماده‌اند شیوه حکومت فعلی را نفی کننددر ذهن آقایان هست. نشانه دیگر ، ناتوانی جامعه در خلق برنامه و محور برای ورود به فاز یک تغییر احتمالی است . عمده‌ترین نیروی سیاسی موجود ، اصلاح‌طلبان ، با پرسشها، نقدها و نفی‌هایی جدی از درون و بیرون روبروست. از اتخاذ رویه فکر شده و منسجم و برنامه عملی مورد قبول جامعه عاجز است و حتی نمیتواند تشخیص دهد رابطه بین احزاب سیاسی اصلاح طلب که باید برای ورود به ساختارهای حکومتی عمل کنند با نهادها و جنبش‌های مدنی که کارویژه آنهافشار بیرونی به همه حکومتهاست(حتی حکومت اصلاح‌طلب) چه باید باشد. کشمکش نظری اخیر تاجزاده و زیدآبادی انعکاسی از آن است.

وضع مناسبی نیست. جامعه ماخیلی پیش از لبنانی‌ها و عراقی‌ها، در دی ماه دوسال پیش، علامت اینکه استعداد تمام کردن ماجرا با نفی همه نیروهای سیاسی داخلی را دارد نشان داده است. این یعنی امکان رسیدن ما به یک برهوت سیاسی در روز واقعه. چاره‌ای باید کرد.

منبع: جامعه نو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *