برپایی سوسیالیسم در ایران؟

image_pdfimage_print

سخن روز شماره: ۹۶ (۲۷ دی ۱٣۹۷)

 

شست سال پیش فیدل کاسترو در نطقی در هاوانا از هزاران شنونده سخنانش پرسید، آیا موافقید روزانه به کودکانمان یک لیوان شیر رایگان ارزانی داریم؟ سیاهه ی مردم دست بلند کرد و هورآ کشید. کاسترو گفت این سوسیالیسم ماست!

آیا می‌توان خواست «پایان دادن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی» را شعاری برای برپایی سوسیالیسم در ایران ارزیابی نمود؟ خواستی که در مبارزات اعتراضی- اعتصابی کارگران برای دریافت دستمزد عقب افتاد خود زاییده شد و اکنون مورد تأیید و تأکید همه ی گروه‌های مبارز چپ در ایران قرار دارد.

در نگاه اول باید با صراحت پرسش را نفی نمود. در کوبا، انقلاب پیروز شد و قدرت سیاسی را در اختیار داشت. در ایران وضع چنین نیست. دیکتاتوری طبقات حاکم بختک وار بر زندگی مردم سنگینی می‌کند و سنگ نخست است که باید از جا کند.

 

اهمیت زاییده شدن خواست دمکراتیک پایان بخشیدن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی که می‌رود به شعار عمومی و سراسری نبرد طبقاتی جاری در ایران بدل گردد و راه گذار از دیکتاتوری را بگشاید، در جنبه ی دیگری از این شعار نهفته است که بررسی آن وظیفه ی این سطور است.

 

این درست است که خواست پایان بخشیدن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی در ایران، آغاز مشخص برپایی سوسیالیسم، دقیق‌تر مرحله ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه ایران را تشکیل نمی‌دهد و هنوز باید راهی طولانی را برای دستیابی به این هدف طی نمود و در صحنه‌های بسیاری به پیروزی دست یافت. ولی این شعار و خواست، سرشت روند ترقی خواهی اجتماعی را از “چپ“ مشخص می‌سازد و آن را از  خواست “راست“ جدا می کند.

این پدیده ی جدید در نبرد طبقاتی جاری در ایران، به افسانه ی جدایی مقوله ی آزادی و عدالت اجتماعی که گویا دو مرحله را تشکیل می دهند، برای همیشه پایان می دهد. وحدت دو مقوله را به عنوان روندی واحد قابل شناخت می سازد. دیگر هیچ نیرویی که خود را “چپ“ عنوان می کند، نمی‌تواند در برابر این خواست دمکراتیک بی تفاوت باشد و به قول رفیق محمد مالجو در مصاحبه با اخبارروز، برنامه ی “چپ“ را به «سکولاریسم و جمهوری خواهی و صیانت از محیط زیست» محدود سازد و موضعی غیرشفاف و غیر صریح درباره ی مضمون «آزادی و عدالت اجتماعی» برای شرایط مشخص ایران داشته باشد، آن طور که او در پرسش پایانی مصاحبه ی خود با اخبار روز (4 دی 1397) مطرح می سازد.

موضع غیرصریح و شفاف که به خودکشی سیاسی می ماند، نزد جریان های چهارگانه ی «جمهوری خواه» نیز قابل شناخت است. در مصاحبه ی خود با اخبار روز، آقای مهدی فتاپور، سخنگوی چهار سازمان «جمهوری خواه»، که در آن متأسفانه حزب تازه تاسیس چپ ایران (فداییان) نیز شرکت دارد، انگار می خواهد داوطلبانه به خودکشی سیاسی دست بزند. در برابر پرسش اخبار روز درباره ی سمت گیری اقتصادی- اجتماعی این چهار گروه، فتاپور پرسش را بی پاسخ می گذارد. اخبارروز پرسش خود را در صفحه ی پایانی مصاحبه با اشاره به «مخالفت صریح و آشکار کارگران، دانشجویان، معلمان، بازنشستگان و طبقات محروم جامعه» نسبت به «سمت گیری های اقتصادی- اجتماعی حاکم بر کشور» مطرح می سازد و از فتاپور درباره ی علت «سکوت .. بیانیه [اتحاد جمهوری خواه] در مورد چنین مطالبی» سوال می کند.
فتاپور به عنوان سخنگوی چهار جریان «جمهوری خواه» که حزب چپ ایران (فداییان خلق) نیز در آن جای دارد، به طور مصمم به سکوت خود ادامه می دهد و نسبت به پرسش اخبار روز موضعی اتخاذ نمی کند. او با اذعان به «تمایزات در سمت گیری اقتصادی اجتماعی» نزد سازمان های عضو، اتخاذ موضع را به «آینده» محول می کند.

 

اشتباه نشود، نیازی نیست از خودکشی سیاسی جمهوری خواه ها خشنود شد. خشنودی مربوط است به تبلور شفاف و صریح مرز خواست میان چپ و راست در جامعه که در جریان نبرد طبقاتی جاری و «پراتیک انقلابی» توده ها (مارکس) علنی شده است و به روی صحنه ی نبرد طبقاتی آمده است.

همه ی پوشش‌های کاذب فروافتاده است. تضاد میان خلق و حاکمان با سهولت قابل شناخت است: حاکمان به دیکتاتوری نیاز دارند تا اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی را به زحمتکشان و همه ی لایه‌های محروم و میهن دوست حقنه کنند. توده های مبارزه در نبرد روزانه خود تضاد ناشی از نبرد طبقاتی از “بالا“ را شناخته اند. وحدت میان خواست دمکراتیک علیه سلطه ی دیکتاتوری و خواست سیاسیِ گذار از اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی شناخته شده است. مبارزان درک کرده‌اند که بدون گذار از دیکتاتوری از بلیه خصوصی سازی زندگی اجتماعی نجاتی نیست. خواست آن‌ها برای پایان دادن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی، که ضرورت گذار از دیکتاتوری را در بر دارد، بیش از تنها “آزادی“ از دیکتاتوری است. این خواست دورنمایی را که باید برپا داشت و در آن “عدالت اجتماعی“ نسبی و روزافزون را ممکن نمود، در بردارد!!

 

بدین ترتیب، خواست دمکراتیکِ «پایان بخشیدن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی» به محک و ترازوی جایگاه تاریخی و شفاف نیروهای مبارز در جامعه در نبرد برای گذار از دیکتاتوری بدل می گردد. اهمیت این خواست در پیگیری سرشت  دمکراتیک آن تبلور می یابد. سرشتی که خواست تغییرات بنیادین اقتصادی- سیاسی را در جامعه ایرانی از کناره های جریان به وسط جریان منتقل می کند. آن طور که احسان طبری در شعری ترسیم می کند.

سرشت پیگیر این خواست، آن را با باری تاریخی مزین می‌کند که دیگر در نظام سرمایه داری جایی ندارد و باید از نظام حاکم کنونی فراتر رفته و مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب را به ثمر برساند.

 

بدین ترتیب، گرچه خواستِ پایان دادن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی آغاز برپایی سوسیالیسم را در ایران تشکیل نمی دهد، زیرا قدرت سیاسی هنوز در اختیار حاکمان ارتجاعی است، اما جهت گیری ای را نشان می دهد که پرسش نخست را در این نوشتار در نوری دیگر قرار می دهد. این نکته را بشکافیم.

 

دانشکده‌های نبرد طبقاتی

اگر زندان، شکنجه، شلاق بر پشت، تحمیل روسری اجباری و امثال آن دانشکده‌های نبرد طبقاتی در روند دستیابی به آگاهی طبقاتی برای پیشقراولان طبقات محروم و استثمار شده در جامعه سرمایه داری است و آبدیده شدن رهبران آن را ممکن می سازد، ریاضت اقتصادی، فقدان امنیت اجتماعی و امنیت کار، ساعات کار بی پایان روزانه، فشار کار خرد کننده که ازجمله پرستار جوان را در حین کار جوانمرگ می‌سازد که بانو مریم وحیدیان در گزارش «کمبود کادر، تزریق مرگ به پرستاراران» نشان می‌دهد (اخبار روز 23 دی 1397)، دانشکده‌های توده ها مردم است برای شناخت شرایط سلطه استثمارگرانه ی حاکمان و راه رهایی از آن!

دستیابی به این شناخت در ایران کنونی زمان برد، اکنون ولی چنین وضعی در برابر ماست!

 

مردمی که با نبرد چند دهه به سطح این آگاهی طبقاتی نایل شده اند، شایسته ی صد آفرینند. آن‌ها این آگاهی طبقاتی را اکنون به نمایش می گذارند، در حالی که احزاب چپ نتوانستند آن طور که باید به وظیفه خود عمل کنند. در حالی که هنوز هم کمونیسم و توده‌ای ستیزی سخن اول را نزد چپ سرگردان تشکیل می دهد، آن طور که برای نمونه رفیق گرامی محمد مالجو در مصاحبه ی خود با اخبار روز با شمشیر از رو بسته علیه «چپ سنتی»، علیه حزب توده ایران می تازد و موضع آن را با بیان «رهبر لنینیستی» به سخره ناروا می‌گیرد (در مقاله ی هشدار فیدل کاسترو به درد چپ ایران می خورد- در توده‌ای ها نشان داده شد). در حالی که این رفیق چپ با تنها گروهی که سخنان انتقادی نسبت به مواضع نادرست او ابراز می کند، قهر است. انگار انتقاد نباید جایی در گفت و شنفت ها داشته باشد. در حالی که توده‌ای ها تنها گروهی هستند که سخنان آن ها در اخبار روز جای ندارد، زیرا «تبلیغ برای حزب توده ایران» از کار در می آید.

این شکایت نیست، توصیف وضع است تا دریابیم که در چه شرایط  نامساعدی توده های مردم و نسل جدید انقلابیون این چنان آبدیده شده‌اند که بانو عسل محمدی در شهادت خود برای شکنجه همزنجیرانش اسماعیل بخشی و سپیده ی قلیان توصیف می کند!

 

اشاره شد که خواست وشعار پایان بخشیدن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی، خواست گذار از دیکتاتوری حاکمیت نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی را در درون خود دارد. این بیان همه ی حقیقت را نشان نمی دهد. این خواست و شعار همزمان آینده را نیز در درون خود در بر دارد!

 

هستی اجتماعی از گذشته، حال و آینده تشکیل می شود. گذشته را باید شناخت، تا توانست تحلیلی واقع‌بینانه از لحظه حاضر داشت که در آن اهرم‌های تغییر شرایط جای تاریخی خود را دارا هستند. به این شناخت از این رو نیاز است، زیرا باید به این پرسش پاسخ داد، چگونه باید آینده را برپا داشت؟! چگونه می‌خواهیم زندگی کنیم؟!

شناخت وحدت گذشته و حال و آینده، درک استه تیکِ دیالکتیک روند تغییر هستی اجتماعی است.

 

اکنون هنگام اندیشیدن فعال و انقلابی درباره ی آینده آغاز می شود. باید دانست که چه چیزی را می‌خواهیم جایگزین آنچه که نمی خواهیم، بگذاریم. باید برای اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی که نمی خواهیم، اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک را که می‌خواهیم بیابیم. باید آن را با توجه به آمکان های مشخص در ایران و نیازهای ترقی اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی- مدنیتی جامعه ی ایرانی تعریف نمود.

مضمون اقتصاد سیاسی که حزب توده ایران آن را پیشنهاد می کند، ساده است. هسته ی مرکزی آن را اقتصادی تشکیل می‌دهد در خدمت «همگان» است که روزبه آقاجری در ترجمه عنوان کتاب جان مکدانل (وزیر در دولت سایه  کوربین در بریتانیا) به کار برده است  (در توده‌ای ها با عنوان اقتصاد در خدمت عموم انتشار یافت). به سخنی دیگر، بخش نیازهای عمومی- همگانی در جامعه باید توسط جامعه سازمان یابد. باید از هرنوع دستبرد خصوصی سازی در امان باشد.

تنظیم یک برنامه ی مرکزی برای رشد و توسعه ی اقتصادی- اجتماعی که ازجمله استاد فرشاد مؤمنی ضرورت آن را در کتاب پرارزش خود مستدل می‌سازد گام نخست را تشکیل می‌دهد که در آن نقش استادان حرفه‌ای تردیدناپذیر است.

در این برنامه باید به پرسش درباره ی توسعه اقتصادی در سطح و در عمق در ایران پاسخ داد و روند زمانبندی شده ی آن را  تثبیت نمود. به این منظور باید نیازها و امکانات کشور را شناخت. اولویت ها را تعیین نمود.

برای موفقیت اجرای چنین برنامه ی مرکزی رشد و توسعه ی اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی- مدنیتی جامعه ی ایرانی باید دو پدیده را در جامعه دریافت. یکی، وحدت منافع اقتصاد عمومی- همگانی- دمکراتیک و خصوصی- تعاونی در مرحله ی ملی- دمکراتیک فرازمندی جامعه است که باید آن را برای توده ها قابل شناخت و درک ساخت.

دیگری که روی دیگر این وحدت را تشکیل می دهد، ایجاد شرایط کنترل عمومی- همگانیِ- دمکراتیک مردم و در مرکز آن طبقه کارگر است برای رشد نسبی و روزافزون عدالت اجتماعی که از روز اول باید جایی شفاف و دقیق در برنامه مرکزی دارا باشد.

تنها چنین برنامه اقتصاد ملی- دمکراتیک است که اهرم پرتوانی را در دفاع از منافع ملی و حق حاکمیت ملی مردم میهن ما، همه طبقات ذینفع و همه ی خلق های میهن تاریخی ایرانی‌ها دارا است و می‌تواند شرایط خروج ایران را از سیستم اقتصاد امپریالیستی ایجاد سازد و ایران را از ورطه ی سلطه ی نو استعماری امپریالیسم و سرمایه مالی امپریالیستی برهاند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *