سخن روز شماره ۱۱
۲۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰ فوریه ۲۰۲۵
پیش گفتار
روند رنجآمیز روزگار مردم در چهل پنج سال گذشته، برخیها را به فراموشی دچار کرده است. لکههای تاریکی اندک اندک در ویر (حافظه) تاریخی خانه کردهاست و شاهنشاهی خواهان با دروغگویی، حقیقت رویدادهای تلخ دوران شاهنشاهی، را با پرده سیاه میپوشانند. هواداران شاهنشاهی هم برای سپید کردن روی سیاه خود “مشت مشت بر ستاره ها، رنگ شب مي پاشند”.
ولی چاکری شاه برای امپریالیسم را، نمیتوان زیر ابرهای سنگین آدمکشی و تبهکاری جمهوری اسلامی پنهان ساخت.
بگذارید در آغاز از نوکری محمدرضا برای امپریالیسم بگوییم. در دنباله نوشته به انقلاب بهمن و شکست آن بپردازیم. در پایان بررسی کنیم که امروز در کجا ایستادهایم.
چاکری محمدرضا دیکتاتور برای امپریالیسم
کشتار سنگدلانه آزادیخواهان در ۲۸ مرداد، درخت آرزوهای توده را از بُن برید و اخگر آزادی را برای ۲۵ سال خاموش کرد.
پس از ۲۸ مرداد تیرگی و غم سراسر میهن را فرا گرفت. شب پس از ۲۸ مرداد تا به آن اندازه تاریک بود که حتا ستارگان بزرگ در پشتش رنگ میباختند. پاسخ نازکترین نوای آزادی سرب آتشین در دهان بود. در این سالها کیوان، وارطان، فاطمی، روزبه، وکیلی ووو تیرباران و یا زیر شکنجه کشته شدند. زندانها پر از جوانان پردانش و کنجکاو بودند و دستگاه دولتی پر از کاسهلیسان تهیمغز. شاه، شاهنشاه و سایه خدا در روی زمین بود و نخست وزیر، وزیران دولت، سرلشکران ارتش و نمایندگان مجلس، نه از رایزنان او، که همه از چاکران او بودند. بسیاری گرسنه بودند و شمار اندکی میلیاردها دلار به جیب میزدند.
ولی سمندر رزم در خاکستر ۲۸ مرداد آرام آرام به خود آمد و دوباره جان گرفت. این بار هم بورژوازی وابسته به رهبری شاه، چارهای فرای سرکوب خواست تودهها و کشتار فرزندان خلق ندید. در این سالها جزنی، کتیرایی، حکمت جو، رضایی، حنیف نژاد، تیزابی ووو در زیر شکنجه کشته و یا در تپه ها به رگبار بسته شدند. در این سالها پویان جوان، مهرنوش ابراهیمی شیرزن، حمید اشرف پهلوان ووو در خیابانها با آتش سنگین ساواکی های آموزش دیده امپریالیسم در خیابانها کشته شدند. در این سال ها شاه و چاکرانش، گُل سرخی را از گلستان بزرگ و پربار آزادیخواهی بریدند و بزدلانه تنها برای “کتاب خواندن”، گلوله سُربین به دل انقلابی گُلسرخی نشاندند.
با این همه، بورژوازی وابسته و دربار شاه، با همهی دستگاههای بزرگ و گسترده شکنجه و زندان، نتوانستند روند تاریخ را ایست دهند و آییژ (شراره) آزادیخواهی را برای همیشه فرو نشانند.
آتشی که زیر خاکستر پنهان شده بود، اخگر زد و سرکش و سوزنده شد. بهمن آمد، با هزاران امید و آرزویی که بیست و پنج سال در دلها نهفته بود. زمان اندکی، ندای خاموش شده در گلوی تودهها، فریاد تندر آسایی شد که خواب را از چشم بهرهکشان و ستم کاران پراند.
بهمن آمد
بهمن آمد. فریاد تندرآسای توده ها خواب را از چشم سپیدجامگان بهرهکش و خوشپوشان ستم کار پراند. روزگار ستم سپری و آسمان میهن بار دیگر آفتابی شد. سپیده دمید؛ درخت پر شکوه آزادی در ماه زمستان بهمن شکوفه کرد. دنیایی پر شکوه، در پرتو روشنی سپیده دم درخشید. انقلاب شمع آرزوها را در دلها روشن کرده بود. امید بود که زندگی از لجنزارهای دوران شاه به فراز انسانی آن بالا رود.
هوای روز ۲۲ بهمن ۵۷ هوای دیگری بود. دلاوری جانشین ترس شده بود. هوا سرد بود، ولی دلها و دَمها گرم. باور به این بود که روزگار ستم سپری و آسمان میهن بار دیگر آفتابی شود.
امید بود که نوچه کمجان آزادی در زمین کال ستمزده ریشه دواند و درخت پر شکوه تنومندی شود که در تندباد روی دادهای ناگوار پابرجا بماند و با تبر هیچ ستمگری سرنگون نشود. امید بود که فصلها سراسر بهار شود. امید بود که پس از پردهدری از شب تاریک، میهن زیر پرتو روشن سپیده دم بدرخشد. انقلاب یک شبه انسان نوینی آفرید که از لجنزار فردگرایی دوران شاه به بلندای جمع گرایی انسانی فراز کرد. خیزاب همبستگی و برادری دلها را در خود فرو برده بود. امید بود که نوبهار آزادی، آورد گُل تازه ی فرازمندی؛ امید بود که گرسنگی از میان رود؛ امید بود که کویرهای میهن، دشتهای سرسبز شوند؛ امید بود که خردمندان، جانشین نادانان و چاکران شوند. امید بود که زندانها، جایگاه دگراندیشان نباشند. امید بود که کودکان خیابانی سرپناهی داشته باشند. امید بود که دیگر زنی از بی نوایی، تن را برای سیر کردن شکم کودکانش نفروشد.
شکست انقلاب
ولی افسوس که بال کم توان پرنده امیدها و آرزوها شکست و رویاهای شیرین پس از اندکی باد هوا شد. تردیدی نیست که بورژوازی بازرگانی بی کمک و یاری آیت الله خمینی نمی توانست پشت انقلاب بزرگ ما را به دینگونه بشکند.
برخیها کمر بر نابودی هدفهای انقلاب بسته بودند. پهنه سیاسی کشور دستخوش نیروهای سرکش و ناشناخته شد. انقلاب ما بازیچه ناتوان نیروهای گنگی شد که کمتر کسی می دانست که که بودهاند و از کجا آمدهاند. آنها انسان دوستی ساختگی را به نمایش میگذاشتند و خامترین اندیشه را بی پروایانه خردمندانه وامی نمودند. آن ها خیلی زود خواستند که تودهها را رمه ی چوپان فقیه سازند و سایه رهبر همچون بختکی بر سینه ما سنگینی کرد و همه را به تنگی نفس دچار ساخت. آنهایی که سودای رسیدن به سرمایه و کاخ داشتند، بزودی بردگی دیگران را روا داشتند. رهبر، راستی را با داستانگویی و افسانه سازی در می آمیخت و خرفه جای دانش را گرفت. آدم و حوا، جانشین تئوری تکامل درون دانشگاهها شد.
از همان آغاز، انقلاب با نبردی درنده خویانه میان لایههای گوناگون بورژوازی و رنجبران همراه بود.
“چپ” آرمانهایی پرخون، زبانی نیشدار، ولی نیرویی اندک داشت. زورآزمایی میان طبقههای فرودست و فرادست بود. باری بر دوش ما بود که سنگینتر از توان ما بود. از همان آغاز شکاف ژرف میان آرزوهای پاک ما برای خوشبختی زمینی انسان و وعده های بهشت آخرت رهبران اسلامی بوده است.
ما انسان بهرهده را آزاد نمیدانستیم، ولی آنها جامعه طبقاتی را اسلامی میدانستند. ما درگیر نوسانهای نبرد بودیم و جاه جویان و زراندوزان برای بدست آوردن جایی در زیر آفتاب، رنجبران را زیر پای خود له میکردند. ما رستگاری انسانها در این دنیا را برتر از جای بی دردوسر بهشت دانستیم. برای ما جان کندن برای بهروزی انسانها، بر بهشت پس از مرگ میچربید. در راههای سنگلاخی و خشک گام گذاشتیم. ما رهنوردانی بودیم که از برف و بوران و باد وباران نترسیدیم. تنآسایی کار ما نبود، رخت رزم پوشیدیم و گام به دنیای ناشناخته گذاشتهایم. رفیقان ما از کوچ اجباری و زندان با سرهای پر از اندیشه و دلهای آکنده از عشق به رنجبران میهن بر گشتند و دانههای دانش خود را با شکیبایی و توانایی در زمین تشنه کاشتند و در زمان کوتاهی عشقش در دل رنجبران شکوفه زد.
ما کوشیدیم که چشم اندازهای نوینی در برابر انسانها بگشاییم. تردیدی نیست که کار ما دشوار بود، مانند آب کردن یخهای چند سد ساله بورژوازی و کژباوری با آتش دلهای سوزان. پیروزی بر خوی کهنه و ریشه دار برجای مانده از نظام گذشته کاری آسان نبود، اما ما از نارسایی و ناکارایی سرمایه داری گفتیم و با به بیراهه کشاندن انقلاب نبرد کردیم. تلاش ما برای ایستادگی در برابر پیش آمدها و رویدادهای ناگوار نه تنها یک وظیفه طبقاتی بلکه یک نیاز اخلاقی بود.
ولی افسوس که نشد و سیاهی بر روشنی چیره شد.
طبقههای بهرهکش به دنبال گردآوری پول رفتند و تهی دستان برهنه و گرسنه در پس درهای این زراندوزان آزمند جان دادند. بورژوازی بازار خوراک خود را انگلوار از پیکر باریک و نزار تودهها مکید. آنها میخواستند که رفاه را با پند به بورژوازی انگلی برای مردم به ارمغان آوردند. آنها رنجبران را به آزادی از بهرهکشی نرساندند، بلکه یک زندگی توان فرسا و بر دوش کشیدن سختیها کشنده را به آنها ارمغان دادند.
شعلهی کم سوی آزادی اندک اندک به خاموشی گرایید. ستم در همهی پهنههای زندگی مردم ریشه دواند. آرزوهای بلند ما همچون امید آینده ی ما، در غبار تیره ستم و سرمایه فرو رفتند. خودپرستی همچون اسیدی سوزنده شور همگرایی را از میان برداشت. “اشیاء” مهمتر از “اشخاص” شد. انقلاب از گوشت و خونش تهی شد. بورژوازی انگلی به رهبری سیاسی خمینی در زمان اندکی ایران را سراسر زندان کرد و بهترین فرزندان میهن را به کشتارگاه فرستاد.
آیتالله خمینی زیر فشار تودهها و برای سوار شدن بر خیزاب انقلاب به رویاها و آرزوهای توده ها، امید پیاده شدن داده بود. ولی افسوس که او به زبان “مستضعفان” سخن میراند و در سفره بورژوازی بازرگانی نان خورده بود و دل بسته و وابسته آن بود. پژوهشگر تاریخ ما، پروفسور آبراهامیان خمینی آن زمان را “پوپولیست چپ” میخواند.
لایههای گوناگون بورژوازی انگلی زیر عبای گشاد رهبر، کمر بر نابودی هدفهای انقلاب بسته بودند. خمینی با واژه های دل پذیر خود ریاکارانه برای تنگدستان برهنه و گرسنه دنیایی زیبا و رویایی میساخت، ولی در عمل به بورژوازی بازار اجازه میداد که خوراک خود را انگل وار از پیکر باریک و نزار تودهها فراهم کند و میگذاشت که گرسنگان در پس درهای این زراندوزان آزمند جان دهند.
اندیشه سوسیالیستی در سالهای آغازین انقلاب، آرامش از طبقههای بهرهکش زدوده بود و آسایش نیروهای واپسگرا را ربوده بود. اما آنها هم دست روی دست نگذاشتند و پاسخ رزم طبقاتی ما را با دلسنگی و خونسردی دادند. واپسگرایان درها و پنجره ها را برویمان یکی پس از دیگری بستند. سرانجام به هر کس که دهانش بوی آزادی میداد و دلش برای رنجبران میتپید و سرش راه رهایی می جویید یورش بردند و بهترین جوانان و بزرگترین اندیشمندان میهن را ناجوانمردانه در زندان کشتند.
چهل و پنج سال از انقلاب شکوهمند بهمن گذشتهاست. مشتی دزد و بهرهکش انگل وار انگبین رنج تودهها را مینوشند. این ستمگران فرمان روا از پشیز تنگدستان می دزدند تا کیسههای پول خود را پر کنند. این دزدان میوه درخت انقلاب، آزادی و توانگری را به خود ارمغان دادند و ستم و جور، بیکاری، گرسنگی و بیخانگی را پیش کش رنجبران و تنگدستان کردند.
هم اکنون ورشکستگی سراسری همهی زمینههای دستگاه فرماندهی جمهوری اسلامی را فرا گرفته است و خروارها دادههای گوناگون نشان میدهند که آقای خامنه ای هم مانند ولی فقیه به ناگزیر پوشش ریا بر کند و خود برای پشتیبانی از دوستان و یاران خود در لایههای گوناگون بورژوازی انگلی گام به نبردگاه طبقاتی گذاشت. او در یک سخنرانی “دلاورانه” بر خصوصیسازی و گسترش کنش بنگاههای خصوصی پافشاری کرد.
جمهوری اسلامی در همهی زمینههای اقتصادی- اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ورشکست شدهاست، ولی سران آن هنوز باد در مشت میفروشند و به دروغ اقتصاد کشور را به سوی شکوفایی نشان میدهند.
نگاهی از امروز به دیروز
ما میخواستیم که تازیانه بر پیکر اسب تندرو انقلاب بزنیم و آن را پیش از رسیدن دشمن به شهر آرمانی برسانیم.
اندیشمندان و دانشمندان و دلدادگانی را کشتند که همسنگ آن ها امروز در میان ما پیدا نمیشود. اما عشق انسانی ما برگی از درخت بی خزان جاودانگی است که هرگز از درخت تودهها جدا و رها نمیشود. آتش دل ما از جنگل پهناور تودهها هیمه میگیرد و همیشه زنده و جاوید است. گریستن نیز کار ما نیست، ما پرورده مردانی بزرگ هستیم. آری! بسیاری از رفیقان ما آتشی در جهان سرد فردای انقلاب بودند که به زودی در خشم جمهوری اسلامی خاکستر شدند، ولی اندیشه انسانی همچون سمندری با زایش دوباره از درون آتش به زندگی پرتپش بازگشت.
شکنجهگران نتوانستند اندیشیدن را از ما بازدارند؛ هر چه که میتواند به اندیشه درآید، میتواند دوباره زنده شود. ما پس از یورش زمین را زیر پای خود لرزان میدیدیم، ولی ما میدانستیم که ستم گذرا است و عشق جاودان و جوان می ماند، برای همین در جستجوی یافتن راهی پایدار بودیم.
در گذشته نباید ماند و گذشته را نباید هم دور ریخت. باید گذشته را دوباره شناخت تا دیکتاتوری از نو پا نگیرد؛ باید گذشته را با دانشی نو شناخت تا آینده را بهتر پیش بینی کرد. یگانگی، هماندیشی، همکاری و همگامی بخت پیروزی ما در این نبرد دشوار را بالا میبرد.
ما هماکنون میخواهیم که بر ویرانه های امیدهای به خاک نشسته و آرزوهای برباد رفته، جامعهای انسانی پیریزی کنیم. ما با اندیشه ای سازنده، جستجوگر و دلی پرشور و سرشار از عشق انسانی، پای به میدان نبرد میگذاریم. زندگی پیوسته در روند دگرگونی است و ما هم دگرگون شدهایم. دیری است که از زخم ها رها یافتهایم و در روند تلخ و شیرین روزگار، هماکنون خود را نیرومند مییابیم. در این رزمگاه، ما دیگر افتان و خیزان راه نمیرویم، بلکه با سری افراشته و پایی استوار در این راه گام میگذاریم. دشمن به عبث میکوشد که اندیشه سرکش و انقلابی ما را به خشکی کشاند و ما را رام سازد. اما ما با رهنوشه و توشه ای نو، زره و جوشن رزم بر تن، برای نبرد آمادهایم.
پایان سخن
همانگونه که دیدهایم، پس از اندک زمانی دزدان میوه چین انقلاب، نه تنها به هدفهای نخستین انقلاب پشت کردند، بلکه به دنبال جانشینی بورژوازی ریش دار به جای بورژوازی کراوات دار بودند و چیزی بیش از این نمی خواستند. بورژوازی انگلی برای پیاده کردن هدفهای بدشگون خود به کمک رهبر ریاکار نیاز داشت. جمهوری اسلامی نه تنها سر انسانهای سرکش را برید، بلکه امید و آرزوهای جامعه را هم یکی یکی کُشت. جمهوری اسلامی هیچگاه نخواهد توانست که لکه ننگ را از دامن خود بزداید.
هر روز لایههای بیشتری از مردم امید دگرگونی در چارچوب دستگاه فرماندهی جمهوری اسلامی را از دست میدهند.
تودهها دریافتند که برای خوشبختی و عشق، برای نان و آب، برای کار و خانه، برای صلح و آزادی، به ناگزیر باید غزل خداحافظی جمهوری اسلامی را بخوانند. دور نیست آن روزیی که شرایط ذهنی انقلاب با کوشش هم گام و یگانه “چپ” آماده شود و تودهها را زیر پرچم آزادیخواهی، ضدسرمایه داری و ضدامپریالیستی سوسیالیستهای انقلابی گرد هم آورد.
یاداشت: این نوشته به روز نویسی گفته های گذشته در باره ی انقلاب بهمن است