به انديشه، سنن و ايدئولوژى‏ انقلابى‏ حزب توده ايران باورمنديم! سه جريان فكرى‏ در جنبش توده‏اى‏ نقطه مشترك ”راه توده“ و ”عدالت“

image_pdfimage_print

١٣٨٨/ ١١

آقاى‏ بهداد گرامى‏

با اين نظر شما اتفاق نظر كامل دارم كه «توده‏اى‏ها در هر كجا كه قرار دارند، موظفند در راه حفظ و پاكيزگى‏ حزبشان بكوشند. به عبارتى‏ ديگر، از يك سو هشيار باشند و صفوف خود را از عناصر متزلزل، وازده و اپورتونيست پاك سازند و از سوى‏ ديگر راه نفوذ مستقيم پليس را نيز سد كنند (با اين تذكر كه همين عناصر ممكن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند).»

شما با لحنى‏ دوستانه، پرسشى‏ را در ميان گذاشته‏ايد. براى‏ پرسشتان سپاسگزارم و مايلم در سطور زير، ضمن پاسخ به پرسش، يك‏بار ديگر درونمايه پرسش را كه در ارتباط قرار دارد با وجود نقطه مشترك بين “راه توده” و “عدالت” بشكافم و با محك باورمندى‏ به انديشه حزب توده ايران بسنجم.

پيش از همه بايد مورد تائيد قرار دهم كه بيان و گفتمان بكار برده شده در نوشتار “راه توده چه هدفى‏ را دنبال مى‏كند”، مى‏تواند موجب پديد آمدن سوتفاهم و بدفهمى‏ از درونمايه در ميان گذاشته شده نزد شما بشود. پرسش شما از اين رو بجا و مستدل است. اميد مى‏رود توضيح در سطور زير، سوتفاهم را برطرف و هسته پراهميت سياسى‏ نهفته در سخن را برجسته ساخته، قابل شناخت و دريافت نمايد.

تصريح اين نكته ضرورت دارد كه نگارنده با شمارى‏ از همكاران تارنگاشت عدالت از چندين دهه پيش داراى‏ آشنايى‏ و رفاقت و با آن‏ها در صفوف حزب همرزم بوده و به باورمندى‏ آن‏ها به انديشه، سنن و ايدئولوژى‏ انقلابى‏ حزب توده ايران و همچنين استوارى‏ آن‏ها بر سر ديدگاه‏هاى‏ توده‏اى‏ يقين دارد.

چنانچه بيان شد، بحث بر سر جنبه سياسى‏ ديدگاه‏هايى‏ است كه مى‏تواند مورد سواستفاده نيروهاى‏ واپسگراى‏ در ايران و جهان قرار گيرد، ازجمله براى‏ پديد آوردن و دامن زدن به پراكندگى‏ نظرى‏ و سازمانى‏ در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران و جنبش توده‏اى‏ در كليت آن. اينكه چنين هدفى‏، هدفى‏ ممكن و دنبال كردن آن توسط نيروهاى‏ واپسگرا محتمل و بيش از آن، قانونمند است، مورد تائيد شما نيز مى‏باشد، كه در نظر شما در آغاز اين سطور نقل شد. نگارنده مايل است يك‏بار ديگر بر خطرى‏ كه شما برشمرده‏ايد: «با اين تذكر كه همين عناصر (متزلزل، وازده و اپورتونيست) ممكن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند»، انگشت گذاشته و مورد تائيد و تاكيد قرار دهد.

ديدگاه و ارزيابى‏ واقع‏بينانه و هشيارانه شما، در مقايسه با خاك توى‏ چشم ريختن “راه توده” در زمينه پرده‏پوشى‏ خطر سازمان سازى‏ ارتجاع  كه در نوشتار پيش گفته نشان داده شد، تفاوت چشم‏گيرى‏ را نشان مى‏دهد و شادى‏آفرين است.

سه جريان فكرى‏ در جنبش توده‏اى‏

در نوشتار شماره ٣٨    “توده‏اى‏ها”  http://www.tudeh-iha.com/?p=703&lang=fa درباره سه امكان برداشت و ارزيابى‏ در جنبش توده‏اى‏، چنين توضيح داده شده است:

يك- بخشى‏‏‏‏‏‏ از مبارزان توده‏اى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏تواند به اين نتيجه برسد، كه براى‏‏‏‏‏‏‏ دسترسى‏‏‏‏‏‏‏ به آزادى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراسى‏‏‏‏‏‏‏، مى‏‏‏‏‏‏‏توان با نيروهاى‏‏‏‏‏‏‏ راست در اپوزيسيون خارج از كشور همكارى‏‏‏‏‏‏‏ داشت. زيرا گويا اين نيروها خواستار “آزادى‏‏‏‏” هستند. پيامد چنين برداشتى‏‏‏‏‏‏‏ مى‏‏‏‏‏‏‏تواند اين تصور باشد، كه گويا مى‏‏‏‏‏‏‏توان و بايد لبه تيز حمله به امپرياليسم و اهداف او را كند نمود. زيرا امپرياليسم حامى‏‏‏‏ اين نيروهاى‏‏‏‏ “متحدان مرحله‏اى‏‏‏‏” ما براى‏‏‏‏ دسترسى‏‏‏‏ به “آزادى‏‏‏‏” مى‏‏‏‏باشد. به‏عبارت ديگر، با اعلام كردن “آزادى‏” به عنوان تنهـا آماج نبرد روز، وجه ملى‏‏‏‏‏‏ مبارزه را از اين طريق تضعيف نمود، كه پنداشت كه مى‏‏‏‏‏‏‏توان به كمك سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ جهانى‏‏‏‏‏‏ و شعار “حقوق بشر” آن، از حاكميت استبدادى‏‏‏‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ داخلى‏‏‏‏‏‏‏ عبور كرد. سياستى‏‏‏‏‏‏ كه ازجمله حزب كمونيست عراق براى‏‏‏‏‏‏‏ سرنگونى‏‏‏‏‏‏‏ رژيم ديكتاتورى‏‏‏‏‏‏‏ صدام حسين مورد تائيد قرار داد. عراق گرفتار در شرايط “استعمار نوليبرالى‏‏‏‏‏‏‏”، دستاورد چنين تصورات است.

ضعف عمده و اسلوبى‏‏‏‏‏‏ اين برداشت غيرانقلابى‏‏‏‏، جدا سازى‏‏‏‏‏‏‏ مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏‏ و مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏‏- دمكراتيك و بى‏‏‏‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏‏‏ به وحدت ديالكتيكى‏‏‏ اين دو آماج مبارزات مردم مى‏‏‏‏‏‏‏باشد. بى‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏ به اين واقعيت است كه در “نظام سرمايه‏دارى‏‏‏‏ دوران افول”، محتواى‏‏‏‏ “آزادى‏‏‏‏” و دمكراسى‏‏‏‏ در نظريات بورژوازى‏‏‏‏، “آزادى‏‏‏‏ بازار” است و به آزادى‏‏‏‏ بى‏‏‏‏بندوبار “بازار” مورد نظر “بوش” ختم مى‏‏‏‏گردد. جوانشير اين نكته را در “سيماى‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏ حزب توده ايران” از ديدگاه متضاد توده‏اى‏ با برداشت بوش، چنين برمى‏‏‏‏شمرد و مى‏‏‏‏نويسد: «برنامه‏هاى‏‏‏‏ دموكراتيك بيش از بيش از خصلت بورژوائى‏‏‏‏ تهى‏‏‏‏ شده، خصلت ضدسرمايه‏دارى‏‏‏‏ به خود مى‏‏‏‏گيرند.» (ص ٤٢)

انديشه اين گروه از مبارزان توده‏اى‏،‏‏‏ به مضمون سياست انقلابى‏‏‏‏ حزب توده ايران پشت كرده و نمى‏‏‏‏بيند كه «پيوند ناگسستنى‏‏‏‏ وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏‏»، پيوند مداوم وظايف «آنى‏‏‏‏ و آتى‏‏‏‏ طبقه كارگر»، كه در «برنامه حداقل كارگرى‏‏‏‏» حزب توده ايران تبلور يافته است، پيش‏شرط شناخت عميق حزب توده ايران از محتوا و مضمون انقلاب بزرگ بهمن بوده و حزب توده ايران را به عنوان تنها جريان انقلابى‏‏‏‏ قادر نمود «انقلاب را تا عمق آن درك كند و بشناسد» (همانجا ص ٤٣) و سرشت دموكراتيك- مردمى‏ با گرايش ضد سرمايه‏دارى‏‏‏‏ و ملى‏‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏ آن را برشمرده و به مردم بشناساند!

دو- در شرايط فقدان تحليل مشترك در جنبش توده‏اى‏‏‏‏، گروه ديگرى‏‏‏‏‏‏‏ از مبارزان‏‏‏ مى‏‏‏‏‏‏‏تواند به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏‏‏‏ نايل شود، كه گويا مى‏‏‏‏توان ‏‏‏‏از طريق همكارى‏‏‏‏‏‏‏ با آن بخش از سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ حاكم بر جمهورى‏‏‏‏‏‏‏ اسلامى‏‏ به آزادى‏‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏‏‏ مردم‏‏‏‏‏ دست‏يافت. لايه‏هايى‏ كه خود را “جانبدار قانون و صلح و مدارا” مى‏‏‏‏‏‏‏نماياند و اينجا و آنجا نيز اشاراتى‏‏‏‏‏‏‏ درباره نادرستى‏‏‏‏‏‏ سركوب حزب توده ايران از خود بروز داده ‏اند. “صلح و مدارا خواهى‏”‏‏‏‏‏‏ اين لايه‏ها از حاكميت با مردم ميهن ما و با كشورهاى‏‏‏‏‏‏‏ خارجى‏‏‏‏‏‏‏، تاكنون با كوشش اين بخش از حاكميت براى‏‏‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك در ايران همراه نبوده است. خواست و هدفى‏‏‏‏‏‏‏ كه دستاورد انقلاب بزرگ مردم را تشكيل داده و در قانون اساسى‏‏‏‏‏‏ نيز پاسدارى‏ از آن به‏مثابه وظيفه حاكميت تعيين شده است. برعكس، پشت كردن به آماج عدالت خواهانه و مردمى‏ انقلاب، خيانت به سرشت ملى‏- دموكراتيك انقلاب بهمن و بازگرداندن آن به سطح يك “انقلاب” بورژوايى‏ است. يك عقب‏گرد و گام قهقرايى‏ تاريخى‏ و لذا اقدامى‏ ضدانقلابى‏ است.

اين بخش ناهمگون از حاكميت با شركت در سركوب آزادى‏‏‏‏‏‏‏ها و حقوق دمكراتيك مردم، شرايط مافيايى‏‏‏‏‏‏‏ غارت اقتصادى‏‏‏‏‏‏‏ را براى‏‏‏‏‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ در ايران پديد آورد و بخش دولتى‏‏‏‏‏‏‏- اجتماعى‏‏‏‏‏‏‏ اقتصاد را به ورشكست كشاند. اجراى‏‏‏‏‏‏‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏‏‏‏، به نام “تعديل اقتصادى‏‏‏‏‏‏‏” و در مرحله كنونى‏‏‏‏‏‏‏ به نام “خصوصى‏‏‏‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏‏‏‏”، بندناف رابطه منافع آن لايه‏هاى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ در حاكميت را با منافع سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ جهانى‏‏ تشكيل مى‏‏‏‏‏‏‏دهد. اندازه و شدت وابستگى‏ اين لايه‏ها از حاكميت سرمايه‏دارى‏ در ج. ا. ايران به امپرياليسم، همانند وابستگى‏ رژيم سلطنتى‏- ساواكى‏ در دوران پيش از پيروزى‏ انقلاب بهمن نيست، لذا دو رژيم را نمى‏توان در اين زمينه همانند ارزيابى‏ كرد، باوجود اين: اول- با نابودى‏ بخش دولتى‏- اجتماعى‏ اقتصاد و سرمايه‏هاى‏ ملى‏، زمينه استقلال اقتصادى‏ كشور از بين مى‏رود و سد در برابر تعميق و تشديد وابستگى‏ اقتصادى‏ و سياسى‏ ايران دوباره شكسته خواهد شد. لذا ميان سرشت سياست اقتصادى‏ دو رژيم پيش از انقلاب و در دوران كنونى‏ تنها يك تفاوت كمى‏ و نه كيفى‏ وجود دارد؛  دوم- شدت سركوب دگرانديشان در رژيم سرمايه‏دارى‏ حاكم كنونى‏ نسبت به رژيم سلطنتى‏- ساواكى‏، در خشونت، سبعيت و نقض موازين قانونى‏ كم ندارد، كه بيش از آن است. «قانون شكنى‏هاى‏ گسترده» (ميرحسين موسوى‏) در هر دو دوران داراى‏ درونمايه كيفى‏ مشابه مى‏باشد. هر دو سرشتى‏ سركوبگرانه عليه حقوق طبيعى‏ و قانونى‏ مردم دارا هستند.

از اين رو ارزيابى‏‏‏‏‏‏‏ وجه اقتصادى‏‏‏‏‏‏ عملكرد اين بخش از سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ حاكم نبايد از مدنظر دور بماند، ولى‏‏‏‏ در  نظريات اين گروه از توده‏اى‏‏‏‏ها جايى‏‏‏‏ ندارد.

“جنبش اصلاحات” داراى‏‏‏‏‏‏‏ مواضع مثبت و قابل تائيدى‏ در ارتباط با لزوم احترام گذاشتن به آزادى‏‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏ (در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏‏‏‏‏) بود و براى‏‏‏‏‏‏‏ تحقق آن‏ها كوشيد و در اين راه تلفات و صدمات بسيارى‏‏‏‏‏‏‏ را تحمل نمود. به‏توجهى‏‏‏‏‏‏‏ به ضرورت تلفيق مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك با مسئله اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك (اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏‏‏‏‏)، يكى‏‏‏‏‏‏‏ از عمده‏ترين علل عدم موفقيت اين جنبش براى‏‏‏‏‏‏ تجهيز مردم به‏منظور‏ مبارزه با ديكتاتورى‏‏‏‏‏‏‏ بود.

محمد خاتمى‏‏‏ كه بارها اعلام داشته بود، تنها حضور مردم در صحنه، شرط پيشبرد و موفقيت برنامه “اصلاحات” است، به علل پايبندى‏‏‏ به موازين ايدئولوژيك و تئوريكى‏‏‏ كه بررسى‏‏‏ آن‏ها موضوع اين سطور نيست، نتوانست درك كند كه پيش‏شرط حضور مردم در صحنه، مبارزه توامان جنبش “اصلاحات” براى‏‏‏ دستيابى‏‏‏ به اهداف دموكراتيك و مردمى‏‏‏ انقلاب، مبارزه توامان براى‏‏‏ “آزادى‏‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏‏”، مبارزه براى‏‏‏ «برنامه حداقل كارگرى‏‏‏» حزب توده ايران بود. ميرحسين موسوى‏‏‏ در مصاحبه خود با مطبوعات (٥ بهمن‏ ١٣٨٧)، بر ارتباط بين «خط توسعه و خط آزادى‏‏‏» تاكيد دارد. در تائيد اين ديدگاه موسوى‏‏، بايد خواستار دفاع از اصول دموكراتيك قانون اساسى‏ در كليه ابعاد «حقوق ملت» شد و يك‏بار ديگر بر بهم‏تنيدگى‏ اين دو آماج تاكيد داشت.

آرى‏‏‏ پيش‏شرط شركت مردم در مبارزه اجتماعى‏‏‏ و جلب آن‏ها به جنبش “اصلاحات”، «پيوند زدن وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏» بود، كه مضمون انقلاب بزرگ بهمن را تشكيل مى‏‏‏داد. نارسايى‏‏‏ درك تئوريك جنبش “اصلاحات” از وحدت ديالكتيكى‏‏‏ دو وظيفه فوق ناپسند، اما قابل درك است. همين ناتوانى‏‏‏ از طرف جنبش توده‏اى‏‏‏، از طرف حزب توده ايران در شرايط كنونى‏‏‏، اما بخشودنى‏‏‏ نيست! بخشودنى‏‏‏ نيست، زيرا چشم‏ فروبستن غيرمجاز بر تئورى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران و تجربه موفق حزب در مبارزات سال‏هاى‏‏‏ انقلاب بهمن است!

گروه دوم از جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏‏‏ با تصورات نادرست بالا، دچار اين توهم نيز است، كه گويا اگر بتوان با بخشى‏‏‏‏‏‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ همكارى‏‏‏‏‏‏‏ داشت، مى‏‏‏‏‏‏‏توان به “آزادى‏‏‏‏‏‏‏” كه به آن «همانند هوا براى‏‏‏‏‏‏‏ تنفس» (فردريش انگلس) احتياج داريم، دست يافت. و گويا در آن زمان در شرايط مناسب دمكراتيك مى‏‏‏‏‏‏توان به مبارزه با سياست اقتصادى‏‏‏‏‏‏‏ اين قشرها در حاكميت پرداخت. اين برداشت توهم‏آميز، همانطور كه پيش‏تر اشاره شد، ناشى‏‏‏ از بى‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏ به ظرفيت سرمايه‏دارى‏‏‏‏ دوران افول براى‏‏‏‏ برقرارى‏‏‏‏ “آزادى‏‏‏‏” است. در اين زمينه، اين گروه دوم نيز در كنار گروه اول قرار دارد.

اين گروه نيز به جداسازى‏‏‏‏‏‏‏ و بى‏‏‏‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏‏‏‏ به ديالكتيك مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏‏ها و مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك تن مى‏‏‏‏‏‏‏دهد و از مدنظر دور مى‏‏‏‏‏‏دارد، كه سركوب آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏ قانونى‏‏‏‏‏‏ توسط حاكميت، وسيله و ابزار پديد آوردن اقتصاد مافيايى‏ حاكم‏‏‏‏‏ و چپاول‏ رانت‏خوآرانه سرمايه‏داران و متحدانشان بوده است. چنين برداشت با هدف تخيلى‏‏‏‏ دست‏يافتن به “آزادى‏‏‏‏”، تكرار تجربه جنبش دوم خرداد مى‏‏‏‏‏‏‏باشد كه عبارت است از حذف ضرورت تلفيق مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ دو آماج بيرون آمده از درونمايه “اصلى‏‏‏‏‏‏‏ترين تضاد” ميان مردم با حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏‏‏‏‏ داخلى‏‏‏‏‏‏‏ و با امپرياليسم:

بدون مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك، دسترسى‏‏‏‏‏‏‏ به آزادى‏‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏‏ و ايجاد عدالت اجتماعى‏‏‏‏‏‏‏ نسبى‏‏‏‏‏‏‏ دست نيافتنى‏‏‏‏‏‏‏ است. اين دو، مجموعه واحد و توامانى‏‏‏‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏‏‏‏‏دهند، كه بيان ماهيت و درونمايه “انقلاب ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك بهمن ٥٧” مى‏‏‏‏‏‏‏باشند.

سـه- بدون تحليل و ارزيابى‏‏‏‏‏‏‏ مبتنى‏‏‏‏‏‏‏ بر انديشه توده‏اى‏‏‏‏‏‏‏ از شرايط حاكم بر كشور، نهايتاً مى‏‏‏‏‏‏‏تواند گروه سومى‏ از مبارزان توده‏اى‏‏‏‏‏‏‏ در اين پندار باقى‏‏‏‏‏‏‏ بماند، كه براى‏‏‏‏‏‏‏ مبارزه با امپرياليسم ضرورى‏‏‏‏‏‏‏ است از حاكميت آن قشرها در جامعه دفاع نمود، كه اگر اكنون با حفظ آزادى‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏‏ براى‏‏‏‏‏‏‏ مردم سرسازگارى‏‏‏‏‏‏‏ ندارند، اما گويا اين قشرها مى‏‏‏‏‏‏‏توانند به خاطر «شناسنامه طبقاتى‏‏‏‏ مناسب» (تارنگاشت عدالت نگاه شود به مقاله ٣٧ در “توده‏اى‏‏‏‏ها”http://www.tudeh-iha.com/?p=696&lang=fa) با تجربه خود در مبارزات “ضدامپرياليستى‏‏‏‏‏‏‏”، به شناخت و درك ضرورت احترام به خواست‏هاى‏‏‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏‏‏‏ مردم نايل شوند و به متحدان جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏‏ تبديل گردند.

در اين نظريات نيز ما با پديده مشابه جدا سازى‏‏‏‏‏‏‏ غيرديالكتيكى‏‏‏‏‏‏‏ دو جنبه مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏‏ و اقتصاد ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك روبرو هستيم.

اضافه بر آن، اين گروه از توده‏اى‏‏‏‏‏‏ها اضافه بر آن، سياست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ايران را در پس از پيروزى‏‏‏‏‏‏ انقلاب درك و دريافت نكرده است. اين شعار داراى‏‏‏‏‏‏ درونمايه‏‏‏‏‏ تاريخى‏‏‏‏‏‏ است. كاربرد آن در شرايط مشخص و در ارتباط با نيروهاى‏‏‏‏‏‏ مشخص مورد نظر بوده است. نيروهايى‏ كه حزب توده ايران آن‏ها را “دموكراسى‏ انقلابى‏” ناميده بود، ازجمله آن نيروها بودند كه “حقوق ملت” و اصل‏هاى‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏ ج. ا. را تصويب كردند. تفاوت كيفى‏ بين اين آماج‏ها تثبيت شده در قانون اساسى‏ ايران با ديدگاه‏هايى‏ نزد لايه‏هايى‏ در حاكميت سرمايه‏دارى‏ در دوران كنونى‏، كه گويا داراى‏ مواضع ضد امپرياليستى‏ هستند، وجود دارد. تفاوتى‏ عمده و حتا كيفى‏.

انتقال مكانيكى‏‏‏‏‏‏ و يك به يك سياست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ايران در دوران پس از پيروزى‏ انقلاب بهمن به شرايط حاكم كنونى‏‏‏‏‏‏ و نيروهايى‏‏‏‏‏‏ كه با توجه به خاستگاه طبقاتى‏‏‏‏‏‏‏شان، مورد نظر “عدالت” هستند، نادرست و غيرنافذ است. زيرا نيروهاى‏ راستگرا توانسته‏اند حاكميت يكدست خود را برقرار سازند. “نبرد كه بر كه” به مفهومى‏ كه در آن دوران ميان نيروهاى‏ راستگرا و “دموكراسى‏ انقلابى‏” در حاكميت بر قرار بود، در حاكميت يكدست شده، در اين مرحله پايان يافته است.

در دوران پس از پيروزى‏ انقلاب، حزب توده ايران چنين استدلال نكرد كه چون “دموكراسى‏ انقلابى‏” نيروى‏ بالقوه طبقه كارگر براى‏ ژرفش انقلاب است، پـس انقلاب يك انقلاب ملى‏- دموكراتيك، يعنى‏ انقلابى‏ فراتر از يك انقلاب بورژوايى‏ است. برعكس، حزب توده ايران استدلال نمود كه از آنجا كه رشد سرمايه‏دارى‏ براى‏ كشورهاى‏ پيرامونى‏ ناممكن است، انقلاب‏هاى‏ آزاديبخش در دوران كنونى‏، انقلاب‏هايى‏ با آماج‏هاى‏ ضد سرمايه‏دارى‏ هستند و نيروهاى‏ شركت كننده در آن را مى‏توان “دموكراسى‏ انقلابى‏” ناميد. بدين ترتيب، در اين استدلال نيز حزب توده ايران، مرحله انقلاب، يعنى‏ حل اصلى‏ترين تضادى‏ كه انقلاب در برابر خود نهاده بود را آغاز انديشه تحليلگرانه ديالكتيكى‏ قرار داد.

خاستگاه طبقاتى‏‏‏، الزاماً يك سياست‏ ترقى‏‏‏جويانه و انقلابى‏‏‏ را بوجود نمى‏‏‏آورد. درك و شناخت وظايف طبقاتى‏‏‏، و ازاين‏طريق تبديل شدن “طبقه به خودى‏‏‏ خود” به “طبقه آگاه از وظايف طبقاتى‏‏‏ خود”، شرط شناخت و درك وظايف انقلابى‏‏‏ طبقه و مشخصه خاستگاه طبقاتى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ طبقه كارگر است (ماركس).

درست براى‏‏‏‏‏‏ تاثير گذاشتن بر عملكرد به اصطلاح مبارزات ضدامپرياليستى‏‏‏‏‏‏ اين لايه‏ها در حاكميت و پيرامون آن و به منظور كمك به ارتقاى‏‏‏‏ سطح آگاهى‏‏‏‏ آن‏ها، بايد جنبش توده‏اى‏‏‏‏ از تحليل مستقل و مشترك شرايط حاكم بر ايران برخودار باشد و هم سياستى‏‏‏‏‏‏ هم‏سو و متحد را دنبال كند.

همانطور كه اميد مى‏‏‏‏‏‏‏رود در سطور پيش نشان داده شده باشد، ريشه نادرست و انحرافى‏ در نظريات هر سه گروه، بى‏‏‏‏‏‏‏توجهى‏‏‏‏‏‏‏ به مضمون توامان و جدايى‏‏‏‏‏‏‏ناپذير وحدت مبارزه براى‏‏‏‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏‏‏‏هاى‏‏‏‏‏‏‏ دمكراتيكِ قانونى‏‏‏‏‏‏‏ و نبرد براى‏‏‏‏‏‏‏ برپايى‏‏‏‏‏‏‏ اقتصادِ ملى‏‏‏‏‏‏‏ و دمكراتيك مى‏‏‏‏‏‏‏باشد، كه مضمون و ماهيت انقلاب بزرگ بهمن را تشكيل داده و در تعريف “انقلاب ملى‏‏‏‏‏‏‏- دمكراتيك” بيان علمى‏‏‏‏‏‏‏ خود را يافته است.

بدين‏ترتيب ديده مى‏‏‏‏شود كه هر سه انديشه برشمرده شده، از يك منشاء نظرى‏‏‏‏ برمى‏‏‏‏خيزند و آن، عدم شناخت ديالكتيك و بهم‏تنيدگى‏‏‏‏ مبارزه انقلابى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ آزادى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ دمكراتيك و قانونى‏‏‏‏ (بخش “حقوق ملت” و در مركز آن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏‏‏) و مبارزه براى‏‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏‏ و دمكراتيك ( اصل ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏‏‏) است. عدم شناخت «پيوند گسست ناپذير وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏‏» كه جوانشير پايبندى‏‏‏‏ به آن را در “سيماى‏ مردم حزب توده ايران” مستدل ساخته و به اثبات مى‏‏‏‏رساند، ريشه علّى‏ درك نكردن و درنيافتن ديالكتيك دو وجه آزادى‏ و عدالت اجتماعى‏ در اصلى‏ترين تضاد جامعه را تشكيل مى‏دهد.

در نوشتار “انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص كشور!”، كه بايد آن را بخش نخست نوشتار كنونى‏ دانست، نكته فوق بارى‏ ديگر مورد بررسى‏ قرار گرفته است. بررسى‏اى‏ كه برپايه تجربه موفق حزب توده ايران در دستيابى‏ به تعريف علمى‏ از سرشت انقلاب بهمن ٥٧ انجام شده است. در آنجا نشان داده مى‏شود كه هر سه گروه پيش گفته، آغاز تحليل خود از شرايط مشخص ايران را نه بر تعيين اصلى‏ترين تضاد، بلكه بر ارايه برداشت خود از اتحادهاى‏ اجتماعى‏ قرار داده‏اند.

به عبارت ديگر، با بر باد دادن استقلال ارزيابى‏ و تحليل توده‏اى‏ از كف، به زائده‏اى‏ از برنامه جبهه‏هاى‏ ممكن اتحادى‏ در جامعه تبديل شده‏اند.

گم كردن ستاره راهنما در انطباق تئورى‏ عام بر شرايط مشخص و خاص كشور، كه گم كردن اصلى‏ترين تضاد در جامعه در هر دوران است، موجب اين وضع ناهنجار و غيرتوده‏اى‏ شده است، كه هر يك از گروه‏ها، يك بخش، يك «فراكسيون» (“راه توده”) از طبقه و لايه‏هاى‏ فرادست در جامعه سرمايه‏دارى‏ را، متحد حزب توده ايران مى‏پندارند.

در حالى‏ كه اسناد پلنوم وسيع آذر ١٣٨٧ حزب توده ايران، اين نيروها را در اپوزيسيون راست و “چپ” سلطنت‏طلب تا جمهورى‏خواه در خارج از كشور جستجو مى‏كند، “راه توده” دل به همين لايه‏ها سرمايه‏داران در حاكميت ج. اسلامى‏ بسته است. تفاوت ديدگاه “عدالت” با دو بخش ديگر، تنها در آن است، كه اميد و دل به خرده‏بورژوازى‏ در حاكميت ج. اسلامى‏ و نيروهاى‏ پيرامونى‏ آن بسته است، زيرا اين نيروها بنا به جايگاه طبقاتى‏شان، گويا بايد جزو متحدان بالقوه حزب توده ايران بحساب آورده شوند. موضعى‏ نه برپايه تحليل مشخص، بلكه برپايه برداشت كاتگورى‏وار مبتنى‏ بر منطق استقرايى‏: چون تابستان است، پس بايد هوا گرم باشد!

برداشت اپورتونيستى‏ و برباد دادن استقلال ارزيابى‏ و سياست حزب توده ايران توسط “راه توده” و “عدالت”، تنها در جهت‏گيرى‏ به راست و چپ، از يكديگر متمايز است. مى‏دانيم كه اما اين راست و چپ نهايتاً در خدمت حفظ شرايط حاكم قرار دارند و مواضعى‏ پوزيتيويستى‏ را تشكيل مى‏دهند.

تنها خط‏مشى‏ انقلابى‏‏‏

شناخت ريشه نظرى‏‏‏‏ و تئوريك تشتت نظرى‏‏‏‏ حاكم بر جنبش توده‏اى‏‏‏‏ و همچنين يافتن راه خروج از اين بن‏بست، تنها و تنها مى‏‏‏‏تواند از اين طريق ممكن گردد، كه اين جنبش در آرامشى‏‏‏‏ متين و برخوردى‏‏‏‏ صميمانه و انقلابى‏‏‏‏ به بحث درباره مسائل نظرى‏‏‏‏ پرداخته، تا بتواند به طور عملى‏‏‏‏ و انقلابى‏‏‏‏ به شناخت مشترك دست يافته و به تعريف اهداف و استخراج شعارها و برنامه تاكتيكى‏‏‏‏ و استراتژيكى‏‏‏‏ از بررسى‏‏‏‏ و پژوهش خود نايل شود. آيا خط‏مشى‏‏‏‏ منطقى‏‏‏‏تر و انقلابى‏‏‏‏تر و در انطباق با «انديشه، سنن و ايدئولوژى‏ انقلابى‏ حزب توده ايران» وجود دارد؟ پاسخ قوياً منفى‏ است.

“توده‏اى‏ها” بارها، ازجمله در نوشتار پيشين نيز پيشنهاد خود را براى‏ چنين گفتگوى‏ سازنده ارايه داده است كه در اينجا نيز دستوركار آن تكرار مى‏گردد:

يك- آيا ضرورت دارد به گفتگويى‏ سازنده و صميمانه براى‏ پايان بخشيدن به پراكندگى‏ نظرى‏ و سازمانى‏ در جنبش توده‏اى‏ پرداخته شود؟ “راه توده” گفتگو را نفى‏ مى‏كند. تارنگاشت “عدالت” هم؟

و پرسش ديگر، كه آيا بايد براى‏ نايل شدن به يك تحليل مستقل توده‏اى‏ از شرايط كنونى‏ در ايران (جهان- منطقه و ايران) گفتگو را از تعيين اصلى‏ترين تضاد حاكم بر جامعه ايرانى‏ در دوران كنونى‏ آغاز كرد؟ آيا استدلالى‏ براى‏ آغازى‏ ديگر بر پايه انديشه انقلابى‏ حزب توده ايران وجود دارد؟

بهداد گرامى‏، هميشه در گفتكوهاى‏ غيرحضورى‏ ميان شما و نگارنده، جوى‏ دوستانه و محترمانه برقرار بوده است. آيا مى‏توانم با تكيه به اين رابطه، شخصاً از شما و همكاران و همرزمان پيش گفته ديگر خواهش و تمنا كنم، نظرتان را درباره دو نكته فوق براى‏ دستوركار يك گفتگوى‏ صميمانه ارايه كنيد؟ بى‏تفاوت از آنكه بخواهيد يا نخواهيد خود در آن شركت داشته باشيد.

آيا مى‏تواند اين خواهش و پاسخ مثبت شما به آن، سرآغازى‏ براى‏ گفتگوى‏ صميمانه‏ در جنبش توده‏اى‏ باشد؟ گفتگويى‏ كه به جاى‏ پديد آوردن سوتفاهم‏ها، در خدمت به آماج‏هاى‏ انقلابى‏ حزب توده ايران عمل كند و به طور عملى‏ نشان دهد كه توده‏اى‏ها «به انديشه، سنن و ايدئولوژى‏ انقلابى‏ حزب توده ايران [و اسلوب و منطق ديالكتيكى‏ در پژوهش عمى‏] باورمند [هستند] و در راه تحقق آن مى‏كوشند»؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *