بى‏‏بى‏‏سى‏‏ مى‏‏پرسد: ملى‏‏كردن نفت خوب بود يا بد؟ غنى‏‏نژاد: بد بود، زيرا امروز ٨٠ درصد صنعت نفت را بايد خصوصى‏‏ بكنيم

image_pdfimage_print

١٣٨٨ / ٢٠

آقاى‏‏ موسى‏‏ غنى‏‏نژاد يك دكتر اقتصاد است. او با راديو بى‏‏بى‏‏سى‏‏ كه مركزش در لندن است و وظيفه‏اش دفاع از منافع امپرياليسم انگلستان، يك سال پيش، يعنى‏‏ در خرداد ١٣٨٧ مصاحبه‏اى‏‏ داشته است. خرداد، ماهى‏‏ است كه در آن پس از تصويب قانون ملى‏‏ شدن صنايع نفت ايران در روز ٢٩ اسفند ١٣٢٩، از شركت انگليسى‏‏ نفت جنوب در روز ٢٩ خرداد ماه ١٣٣٠ خلع‏يد بعمل آمد. بى‏‏دليل هم نيست كه اين مصاحبه كه هدف آن نفى‏‏ سرشت استقلال‏گرانه ملى‏‏ كردن صنايع نفت ايران در قريب به شصت سال پيش است، در چنين ماهى‏‏ انجام شود و مصاحبه‏كننده، راديو بى‏‏بى‏‏سى‏‏ انگلستان باشد. آفرينى‏‏ كه غنى‏‏نژاد به على‏‏ امينى‏‏، ناقد قرارداد تحميلى‏‏ و استقلال شكنانه و استعمارى‏‏ كنسرسيوم نفت در همين مصاحبه ارزانى‏‏ مى‏‏دارد نيز داراى‏‏ همين منطق است.

هدف سطور كنونى‏‏ “پولميك” با آقاى‏‏ غنى‏‏نژاد نيست. هدف نشاندادن نبرد ميان خلق‏هاى‏‏ ميهن ما از يك سو و امپرياليسم و عمال آن از سوى‏‏ ديگر است. هدف اين نبرد تاريخى‏‏، كماكان دستيابى‏‏ به استقلال ملى‏‏ در برابر يورش استعمارى‏‏، نواستعمارى‏‏ و استعمارنوليبرالى‏‏ امپرياليسم است. زيرا استدلال براى‏‏ خصوصى‏‏ سازى‏‏ ٨٠ درصد صنايع نفت كه آقاى‏‏ دكتر موسى‏‏ غنى‏‏نژاد به مثابه دليل براى‏‏ نادرستى‏‏ ملى‏‏ كردن صنايع نفت و گاز ايران برمى‏‏شمرد، تكرار منطق نسخه نوليبرال “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” امپرياليستى‏‏ است. استدلالى‏‏ است نه تنها در برابر خلق‏هاى‏‏ ميهن ما، كه در برابر مردم كليه كشورهاى‏‏ غارت شده.

درس اقتصادى‏‏ كه آقاى‏‏ موسى‏‏ غنى‏‏نژاد آموخته‏اند، درس اقتصادى‏‏ نمى‏‏باشد كه خلق‏هاى‏‏ ميهن ما به آن نياز دارند. آن‏ها به درس “اقتصاد سياسى‏‏” نياز دارند. “اقتصاد” به معناى‏‏ چرتكه انداختن و جمع و تفريق كردن، يك حسابرسى‏‏ كاسبكارانه و نه يك علم اجتماعى‏‏ است. صرفنظر از آنكه اين حسابرسى‏‏ را نيز آقاى‏‏ دكتر دستكارى‏‏ شده به پايان مى‏‏رساند، زيرا گناه حيف و ميل ثروت نفت مردم توسط حاكمان خائن و وابسته به امپرياليسم را به حساب مردم گذاشته و مردم را براى‏‏ «گرفتارى‏‏هاى‏‏ نفتى‏‏ و اقتصادى‏‏ بيشتر» مسئول مى‏‏داند.

دكتر غنى‏‏نژاد بخش “سياسى‏‏” اقتصاد در خدمت مردم را از محاسبه حذف مى‏‏كند. آنوقت مى‏‏توان به راحتى‏‏ تاريخ نبرد آزاديبخش خلق‏هاى‏‏ ميهن ما را عليه كوشش استعمارگران براى‏‏ به بند كشيدن مردم و كشور كه در سه قرن اخير، خط سرخ جانفشانى‏‏ها و از خود گذشتگى‏‏هاى‏‏ بسيار بوده و قهرمانى‏‏ و حماسه آفريده است را خط زد و كوشيد آن را از حافظه ملى‏‏ و ميهن‏دوستانه مردم زدود.

جنبش تنباكو، انقلاب مشروطه، جنبش‏هاى‏‏ خيابانى‏‏، جنگل، پسيان، جنبش ملى‏‏ شدن صنايع نفت، مبارزات عليه رژيم سلطنتى‏‏‏ پهلوى‏‏ها و نهايتاً انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما خط سرخ تاريخ مبارزات خلق‏هاى‏‏ ميهن ما عليه ديكتاتورى‏‏ حاكمان جبار و وابسته داخلى‏‏ و عليه متحدان امپرياليستى‏‏ آن‏ها در دفاع از استقلال ايران بوده است.

اين مبارزات سياسى‏‏- اقتصادى‏‏ وحدتى‏‏ جداناپذير را در هستى‏‏ خلق‏ها ميهن ما عليه ارتجاع داخلى‏‏ و خارجى‏‏ تشكيل مى‏‏دهند. هنگامى‏‏ كه غنى‏‏نژاد مى‏‏گويد: «امروز به اين نتيجه رسيده‏ايم كه ٨٠ درصد صنعت نفت را هم بايد خصوصى‏‏ بكنيم»، دقيقاً سرشت ضد ملى‏‏ برنامه سياسى‏‏- اقتصادى‏‏ نوليبرال امپرياليستى‏‏ را مطرح مى‏‏سازد. برنامه‏اى‏‏ كه هدف آن تحميل استعمار نوليبرالى‏‏ به خلق‏هاى‏‏ ميهن ما و نقض استقلال اقتصاى‏‏ كشور است. قرارداد كنسريوم نفت بعد از كودتاى‏‏ آمريكايى‏‏ ٢٨ مرداد در شكل نوليبرال آن تكرار مى‏‏گردد. بزرگداشت از على‏‏ امينى‏‏ كه نيم قرن پيش اين قرارداد را امضا كرد، بزرگداشت از على‏‏ امينى‏‏هاى‏‏ امروز است. آفرين گفتن به اين‏هاست كه در مجمع مصلت نظام نشسته‏اند!

«بوروكراسى‏‏ عظيم دولتى‏‏» كه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ و رانت‏خوار برپاداشت تا جيب‏هاى‏‏ “آقازاده‏ها” را پركند، بهانه براى‏‏ اعمال ضد ملى‏‏ترين  گام عليه زيربناى‏‏ استقلال اقتصادى‏‏ ايران مى‏‏گردد و اعلام مى‏‏شود كه خصوصى‏‏ سازى‏‏ صنايع نفت و گاز كه «سياست‏هاى‏‏ كلى‏‏ اصل ٤٤ كه مجمع تشخيص مصلحت تهيه كرده و ابلاغ هم شده» بايد بى‏‏چون و چرا به مورد اجرا گذاشته شود، زيرا، «قانونش را [هم] داريم». آقاى‏‏ غنى‏‏نژاد با اين پاسخ، به پرسش كننده راديوى‏‏ بى‏‏بى‏‏سى‏‏ آرامش مى‏‏بخشد كه با نگرانى‏‏ پرسيده بود: «آيا اين شدنى‏‏ است؟» كه صنايع نفت «به يك شركت اقتصادى‏‏» تبديل شود و توسط سرمايه هرزه و سواداگر مالى‏‏ امپرياليستى‏‏ در بورس بازار اوراق بهادار “خريده” شود؟

با پرسش و پاسخ‏هاى‏‏ بالا، وحدت پيش گفته اقتصادى‏‏- سياسى‏‏ روند ضد ملى‏‏ خصوصى‏‏ سازى‏‏ صنايع نفت و گاز ايران نا خواسته به نمايش گذاشته مى‏‏شود و كوشش دكتر اقتصاد براى‏‏ خاك ريختن به چشم مردم ميهن ما افشا مى‏‏گردد.

دكتر موسى‏‏ غنى‏‏نژاد در مصاحبه خود سخنى‏‏ نيز با «دوستان چپ» دارد و مى‏‏گويد:

«من هميشه يك بحثى‏‏ با دوستان چپ بر سر تئورى‏‏ ارزش اضافى‏‏ ماركس  – تئورى‏‏ استثمار –  دارم كه مى‏‏گويد ارزش اقتصادى‏‏ [تكيه از نگارنده] كالاها برابر است با كارى‏‏ كه در آن‏ها صورت گرفته. من اين تئورى‏‏ را قبول ندارم و به نظر من غلط است. چون تئورى‏‏ در بحث قيمت [تكيه از نگارنده] كالا تنها طرف عرضه را مى‏‏بيند و طرف تقاضا را ناديده مى‏‏گيرد.»

آنچه كه غنى‏‏نژاد به عنوان يك دكتر اقتصاد به ماركس نسبت مى‏‏دهد، درك خودش است از آنچه كه ماركس بيان كرده. اگر اين درك توسط غنى‏‏نژاد يك سوتفاهم و بدفهمى‏‏ نباشد، كه به نظر مى‏‏رسد كه نيست، زيرا بيانى‏‏ است دقيقاً در خدمت استدلالى‏‏ كه مى‏‏خواهد ديرتر مطرح سازد، نشان قصد سوى‏‏ او در «بحث با دوستان چپ» است.

ماركس در هيچ‏جا از آثارش از «ارزش اقتصادى‏‏ كالا» سخنى‏‏ به ميان نياورده است. او براى‏‏ كالا يك ارزش مصرف و يك ارزش مبادله مى‏‏شناسد. ارزش مبادله، مفهومى‏‏ دقيق و علمى‏‏ است. علمى‏‏ بودن سرشت مفهوم ارزش مبادله، از روند تكوينى‏‏ انديشه درباره آن نتيجه مى‏‏شود. انديشه علمى‏‏ ماركس «كار مجرد» انسانى‏‏ نهفته شده در كالا را «ارزش مبادله» آن مى‏‏نامد.

زبان علمى‏ بيان مفاهيم دقيق علمى‏ است. نمى‏توان زبان علمى‏ را دلبخواهانه تغيير داد و مدعى‏ شد كه باوجود اين به مفاهيم علمى‏ پايبند هستيم. لذا هنگامى‏‏ كه غنى‏‏نژاد در بحث با «دوستان چپ» مفهوم علمى‏‏ «ارزش مبادله» كالا را اراده‏گرايانه با ارزش «اقتصادى‏‏» كالا تعويض مى‏‏كند، هم خود را به دردسر مى‏‏اندازد و هم مى‏‏كوشد خاك به چشم دوستانش بريزد.

«ارزش اضافه»، به قول او «تئورى‏‏ استثمار»، پديده‏اى‏‏ است كه در روند توليد كالا بروز مى‏‏كند. بيان كار اجتماعى‏‏ مجرد لازمى‏‏ است كه در روند توليد كالا نهفته است. «قيمت» مورد نظر غنى‏‏نژاد، ارزش پولى‏‏ پديده‏اى‏‏ در روند خريد و فروش در بازار سرمايه‏دارى‏‏ است. هنگامى‏‏ كه غنى‏‏نژاد اين دو مقوله بروزيافته در دو روند متفاوت را درهم مى‏‏ريزد تا برداشت خود را به عنوان “تئورى‏‏” بخورد شنونده دهد، اسلوب انديشه علمى‏‏ را ترك مى‏‏كند.

شايد مطالعه و درك كتاب سرمايه ماركس در حجم و كيفيت علمى‏‏ آن به “مرد كهن” نياز داشته باشد، اما زنده ياد فرج‏الله ميزانى‏‏ (جوانشير) با توانايى‏‏ يك دانشمند اقتصاددان ماركسيست در صفحه ١٥ كتاب “اقتصاد سياسى‏‏”، به زبانى‏‏ سهل براى‏‏ هضم فكرى‏‏، برداشت علمى‏‏ ماركس را توضيح داده و با دقت كالا و نقش آن را برمى‏‏شمرد.

در آنجا كالا به عنوان «سلول ساختار اقتصادى‏‏» صورتبندى‏‏ اقتصادى‏‏- اجتماعى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ تعريف مى‏‏شود. «سودمندى‏‏ كالا، ارزش مصرفى‏‏» آن ناميده مى‏‏شود كه «يكى‏‏ از نيازهاى‏‏ اوليه انسان را برآورد مى‏‏كند». خريد و فروش كالا در بازار، يعنى‏‏ نقش اجتماعى‏‏- اقتصادى‏‏ كالا، آنطور كه جوانشير مى‏‏نويسد: «خصوصيت اجتماعى‏‏- اقتصادى‏‏ [كالا] كه به مناسبات ميان انسان‏ها [تكيه از نگارنده] مربوط مى‏‏شود»، مبتنى‏‏ است بر «ارزش مبادله» آن، كه «برابر است با مقدار كار انسانى‏‏ كه در آن نهفته است.»

به طور معمول مبادله كالا در نظام سرمايه‏دارى‏‏ مستقيماً ميان توليد و مصرف كننده كالا انجام نمى‏‏گردد. در آن، نقش واسطه‏ها، نقشى‏‏ تعيين كننده است. آنچه كه غنى‏‏نژاد آن را «ارزش اقتصادى‏‏ كالا» مى‏‏نامد و آن را همان «قيمت كالا» قلمداد مى‏‏سازد كه داراى‏‏ دو طرف است، طرف عرضه و تقاضا، عرصه ديگرى‏‏ از مناسبات ميان انسان‏ها را تشكيل مى‏‏دهد. در اين عرصه، ارزش اضافى‏‏ به مفهوم علمى‏‏ مورد نظر ماركس پديد نمى‏‏آيد، بلكه اين عرصه، عرصه غارت و چپاول ميان انسان‏ها در نظام سرمايه‏دارى‏‏ است كه مبتنى‏‏ بر قدرت آن‏ها حل و فصل مى‏‏گردد. لذا در گام بعدى‏‏ نيز انديشه غنى‏‏نژاد از پايبندى‏‏ سختگيرانه- علمى‏‏ در برخورد به «تئورى‏‏ استثمار» ماركس هدايت نمى‏‏شود، هنگامى‏‏ كه در ادامه سخنش مى‏‏گويد: «چون اين تئورى‏‏ در بحث قيمت [تكيه از نگارنده] كالا، تنها طرف عرضه را مى‏‏بيند و طرف تقاضا را ناديده مى‏‏گيرد»، نادرست است.

او «ارزش كار اجتماعى‏‏ نهفته در كالا» را كه «ارزش مبادله» آن را تشكيل مى‏‏دهد، ساده‏انگارانه همان «قيمت» كالا اعلام مى‏‏كند و با سربلندى‏‏ يك دكتر اقتصاد هوشمند و بى‏‏طرف، نادرست بودن تئورى‏‏ ماركس را اعلام كرده و مى‏‏گويد: «من اين تئورى‏‏ را قبول ندارم و به نظر من غلط است.»

جوانشير در صفحه ٣٠ كتاب خود به نكته‏اى‏‏ كه غنى‏‏نژاد از تئورى‏‏ “اقتصاد بازار”، يعنى‏‏ عرصه داد و ستد مطرح ساخته است، مى‏‏پردازد. او در ابتدا عقب نشينى‏‏ تئورى‏‏ اقتصادى‏‏ بورژوازى‏‏ را از سطح كشفيات ريكاردو و اسميت كه دو اقتصاددان بزرگ بورژوايى‏‏ هستند، بيان مى‏‏كند. آن‏ها هنوز “اضافه ارزش” را كه ماركس ديرتر كشف كرد، نمى‏‏شناختند، باوجود اين توانسته بودند كار كارگر را به عنوان نيروى‏‏ زاينده ارزش بشناسند. تداوم انديشه سختگيرانه- علمى‏‏ در  علم اقتصاد بورژوازى‏‏ نيز به نتيجه‏گيرى‏‏ ماركس مى‏‏انجاميد، اما ديگر اين علم اقتصادى‏‏ گوركن خود از كار در مى‏‏آمد. لذا قابل درك است كه براى‏‏ فرار از خودكشى‏‏ مى‏‏بايستى‏‏ “تئورى‏‏هاى‏‏” عامى‏‏گرا و مبتنذل بورژوايى‏‏ عرضه و در دانشگاه‏ها تدريس مى‏‏شد. آنچه آقاى‏‏ غنى‏‏نژاد به خدمت مى‏‏گيرد يكى‏‏ از اين تئورى‏‏هاى‏‏ شناخته شده است و بس.

«قيمت»، يعنى‏‏ ارزش پولى‏‏ يك كالا در “اقتصاد بازار” دستخوش انواع ترفندهاى‏‏ كاسبكارانه است. براى‏‏ نمونه مى‏‏توان آن را از طريق احتكار و يا به قول جوانشير «امكان فروش و خوددارى‏‏ از خريد» (ص ٢٧) و انواع ديگر ترفندهاى‏‏ كاسبكارانه و همچنين شيوه‏هاى‏‏ جنايتكارانه از قبيل  سياست “تحريم”، “بازار سياه” و غيره و غيره كم و زياد كرد و از اين راه «مناسبات ميان انسان‏ها» را به سود خود متغيير ساخت.

همانطور كه ديده مى‏‏شود، به كار بردن مفهوم «قيمت» توسط غنى‏‏نژاد بجاى‏‏ مفهوم «ارزش كار اجتماعى‏‏ نهفته در كالا» كه ماركس با دقت علمى‏‏ آن را «ارزش كالا» نام‏گذارى‏‏ مى‏‏كند، يك اشتباه يا بى‏‏دقتى‏‏ لفظى‏‏ نبوده، بلكه بخشى‏‏ از سناريوى‏‏ يك تئورى‏‏ عاميانه اقتصاد بورژوايى‏‏ را تشكيل مى‏‏دهد. اكنون مى‏‏توان «قيمت» دستكارى‏‏ شده در “اقتصاد بازار”  را به خدمت گرفته و مدعى‏‏ شد كه «طرف تقاضا» نيز در «مبادله» به «استثمار كشورهاى‏‏ پيشرفته» مشغول است، زيرا مى‏‏تواند گويا «قيمت» كالا را به سود خود تغيير دهد!! و با خريدن «كامپوتر، اينترنت، ماهواره، سيستم اطلاعات و … كشورهاى‏‏ پيشرفته را استثمار» كند!!

غارت و چپاول پانصد ساله استعمارى‏‏ “دو طرفه” است؟! كشورهاى‏‏ پيرامونى‏‏ و جهان سومى‏‏ نيز همزمان مانند كشورهاى‏‏ امپرياليستى‏‏ و استعمارى‏‏، كشورهاى‏‏ استثمارگر و چپاوگر مى‏‏باشند؟! غارت نفت ايران توسط امپرياليسم انگلستان در دهه‏هاى‏‏ طولانى‏‏ همراه بوده است با استثمار انگلستان توسط مردم ايران!! و لذا ملى‏كردن صنايع نفت ايران نادرست بوده است و و و …

بدون ترديد اگر آقاى‏‏ دكتر غنى‏‏نژاد با برخوردى‏‏ سختگيرانه- علمى‏‏ تعريف ماركس را مورد عنايت قرار دهد، بحث بى‏‏پايان او با «دوستان چپ» به نتيجه مطلوب و عقلايى‏‏ منجر خواهد گشت و ذهن و انديشه او نيز فراغت مى‏‏يابد.

در عين حال تهمت به مردم ميهن ما نيز بى‏‏پايگى‏‏ خود را نشان مى‏‏دهد. آقاى‏‏ دكتر غنى‏‏نژاد در مصاحبه خود با راديو بى‏‏بى‏‏سى‏‏ مى‏‏گويد: «ما در مبادله، كشورهاى‏‏ پيشرفته را استثمار مى‏‏كنيم»!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *