بيان موضع، گفتگو ميان توده‏اى‏‏هاست (٤) «كارپايه تئوريك مناسب براى‏ شرايط كنونى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ مردم» «جايگاه ”آرمان والاى‏‏“ طبقه كارگر در جنبش كنونى‏‏ كجاست؟» «كارپايه سياست‏ورزى‏‏ پراگماتيستى‏‏ سوسيال دموكرات‏ها»

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٩ / ٤ (٢٤ فروردين)

واژه راهنما: كارپايه تئوريك خيزش انقلابى‏‏. آرمان والاى‏‏ طبقه كارگر در شرايط كنونى‏‏. پراگماتيسم. برخى‏‏ علل فروپاشى‏‏ سوسياليسم در اروپا. نگاهى‏‏ به وضع چين. راه سوسياليسم نوع چينى‏‏. انتزاع “توخالى‏‏” و “پر” شده. تاريخ شابلونى‏‏ “جبرى‏‏” نيست. چگونه حصار پولادين «مقدورات» شكسته مى‏‏شود. نفى‏‏درنفى‏‏ ديالكتيكى‏‏. نفى‏‏ مكانيكى‏‏ در مكتب فرانكفورت.

رفيق فرهاد عزيز

از مقاله «شرايط حاكم بر ايران، بيان وضع پات در كشور است؟» و سرى‏‏ مقاله‏هاى‏‏ «بيان موضع، گفتگو ميان توده‏اى‏‏هاست»، بخصوص از مقاله سوم شما «سياست عرصه مقدورات است»، «آرمان‏هاى‏‏ غيرتاريخى‏‏ تحقق ناپذيرند» بسيار لذت بردم، به خصوص از اين روى‏‏ كه اين مقاله‏ها كارپايه تئوريك مناسبى‏‏ در شرايط كنونى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ مردم ميهن ما فراهم آورده است.

مقاله هاتف رحمانى‏‏ را نيز مطالعه كردم. از اين روى‏‏ خواستم به چند نكته به صورت تيتروار، بدون پرداختن به مضمون كامل آن‏ها، اشاره نمايم.

١- رفيق عزيز شما با توانايى‏‏ بى‏‏نظيرى‏‏ به مسائل تئورى‏‏ مى‏‏پردازيد كه تاكنون پاسخ مناسبى‏‏ از كسى‏‏ دريافت نكرده است. اما آن زمان كه به مسائل درونى‏‏ (كه در چنين شرايطى‏‏ نبايد نمود بيرونى‏‏ پيدا كند) مانند سفر زنده‏ياد حميد صفرى‏‏ و على‏‏ خدائى‏‏ به آمريكا اشاره مى‏‏كنيد و از آن نتايج اثبات نشده‏اى‏‏ (كه نيازمند اسناد خدشه ناپذيرى‏‏ است) مى‏‏گيريد، خود را در معرض آسيبى‏‏ قرار مى‏‏دهيد كه ديگران همچون هاتف رحمانى‏‏ ضعف نظرى‏‏ خود را در پس آن پنهان مى‏‏نمايند و از اين طريق براى‏‏ خود حقانيت سياسى‏‏ و به طور اخص حقانيت توده‏اى‏‏ بودن و براى‏‏ شما صفت ضدتوده‏اى‏‏ بودن فراهم مى‏‏آورند. فكر مى‏‏كنم آن بيانات به صورت علنى‏‏ در سايت شما مى‏‏بايست به نحوى‏‏ تصحيح شود.

٢- پس از تخريب اردوگاه سوسياليسم، نقطه شروع گردش به راست قريب به اتفاق سوسيال دموكرات (راست و چپ) و بورژوازى‏‏ دموكرات شده‏هاى‏‏ كمونيست‏هاى‏‏ ديروزى‏‏، از بحث «غيرتاريخى‏‏ بودن انقلاب اكتبر» و يا «آرمان‏هاى‏‏ غيرتاريخى‏‏ تحقق‏ناپذير» (*) بوده است، آغاز شد.

پرداختن به اين موضوع (جنبه‏هاى‏‏ تاريخى‏‏ دور و نزديك اين بحث) مفيد خواهد بود. زيرا: آنجا كه هاتف رحمانى‏‏ مى‏‏گويد: «سياست عرصه مقدورات است … آبشخور سياست‏هاى‏‏ پراگماتيستى‏‏، منافع آنى‏‏ و قابل دسترس در راستاى‏‏ منافع سياست‏ورزان است. اما سرچشمه سياست‏ورزى‏‏ انقلابى‏‏، آرمان والاى‏‏ انقلابى‏‏ است …»، بايد از او پرسيد كه جايگاه «آرمان والاى‏‏» زحمتكشان شهر و روستا و به طور اخص طبقه كارگر در جنبش كنونى‏‏ كجاست؟

از نظر وى‏‏ «مقدورات» لازم براى‏‏ تعيين، بيان و تاكيد بر آن (براى‏‏ تعميق و پيشبرد جنبش كنونى‏‏) وجود ندارد. آنگاه تنها «مقدورات» موجود تكيه يك‏سويه بر منافع آنى‏‏، يعنى‏‏ «آزادى‏‏» است كه برابر استدلال كاملاً صحيح و دقيق ايشان، دچار سياست پراگماتيستى‏‏ خواهد شد كه متاسفانه هاتف رحمانى‏‏ و هم‏نظران ايشان شده‏اند.

اين، همان كارپايه سياست‏ورزى‏‏ پراگماتيستى‏‏ سوسيال دموكرات‏ها بوده و هست. از اين روى‏‏ بررسى‏‏ تاريخى‏‏ اين بحث مفيد خواهد بود.

*- «آرمان‏هاى‏‏ غيرتاريخى‏‏ تحقق‏پذير» هم ممكن است داشته باشيم؟!!!

ارادتمند شما – انوشه هاتفى‏‏

١١ آپريل ٢٠١٠- ٢٢ فروردين ١٣٨٩

رفيق عزيز انوشه

١- ابرازنظر شما كمكى‏‏ بزرگ براى‏‏ گفتگوهاى‏‏ به جريان افتاده ميان توده‏اى‏‏ها بوده و بر سر بزنگاه است. علت روشن است و ما را به كانون مساله تاريخى‏‏ مورد نظر نيز هدايت مى‏‏كند.

همانطور كه در اولين نوشتار در “توده‏اى‏‏ها” توضيح داده و برجسته و مستدل شده است، پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ حاكم بر جنبش توده‏اى‏‏، خواست و بـرنـامـه ارتجاع داخلى‏‏ و خارجى‏‏ است. به عللى‏‏ كه پرداختن به آن در اينجا هدف نيست، براى‏‏ برخى‏‏ از توده‏اى‏‏هاى‏‏ صادق نيز واقعيت عينى‏‏ وجود برنامه ارتجاع شناخته شده نمى‏‏باشد. از اين روى‏‏ نيز كوشش متمركز، پيگير و مستدلى‏‏ در اين زمينه تاكنون براى‏‏ برطرف ساختن پراكندگى‏‏، يعنى‏‏ براى‏‏ خنثى‏‏ ساختن برنامه دشمن طبقاتى‏‏ طبقه كارگر ايران، به‏ويژه توسط مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏، به چشم نمى‏‏خورد. البته رفيق يا گروه‏هايى‏‏ وجود دارند كه به اين امر مهم پرداخته‏اند، بدون آنكه كوشش، ضرورت اين اقدام را پيگيرانه مستدل ساخته و دنبال كرده باشد. شايد هم نگارنده از آن بى‏‏خبر است.

به نظر نگارنده، وظيفه اصلى‏‏ و اساسى‏‏ توده‏اى‏‏ها براى‏‏ ايجاد شدن بحث و گفتگو ميان‏شان با سه نوع مشكل‏ روبروست.

يكـى‏‏ ديدگاه آن‏هايى‏‏ است كه به طور جزم‏گرايانه و با برداشتى‏‏ مكانيكى‏‏، مرز ميان توده‏‏اى‏‏ و غيرتوده‏اى‏‏ را همانند مقوله شناخته شده نزد حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ در ايران، مقوله «خودى‏‏» و «غيرخودى‏‏» ارزيابى‏‏ كرده و خودى‏‏ را كسى‏‏ مى‏‏دانند كه او را به درون حزب پذيرفته‏اند. متاسفانه اين برداشت، كه در نوشتار “شيوه نظربندى‏‏ در حزب” (١) (http://www.tudeh-iha.com/?p=1144&lang=fa) به آن پرداخته شده است، نظر رسمى‏‏ رفيق‏هاى‏‏ مسئول حزبى‏‏ در حزب توده ايران است. اين مسئول‏ها بى‏‏توجه به وظيفه تاريخى‏‏ مبارزه فعال با برنامه دشمن طبقاتى‏‏، حتى‏‏ مايل نيستند به هر شكلى‏‏ كه خود تمايل دارند هم در گفتگو شركت كنند. براى‏‏ نمونه، نوشتار پيش گفته است. همانند همه نوشتارهاى‏‏ ديگر در ارتباط با سياست حزب توده ايران، اين نوشتار نيز پيش از انتشار در اختيار رفيق‏هاى‏‏ مسئول حزبى‏‏ گذاشته شده است، بدون آنكه به آن پاسخى‏‏ در پيش از انتشار و يا پس از انتشار داده شود. رفيق محمد اميدوار به طور مشخص، تاكنون به سكوتى‏‏ غيرمستدل و غيرقابل توجيه در اين زمينه تن داده است. اين در حالى‏‏ است كه دسترسى‏‏ به رفيق على‏‏ خاورى‏‏ غيرممكن شده است.

بدنبال تداوم كوشش براى‏‏ ايجاد شدن امكان گفتگو ميان توده‏اى‏‏ها، خوشبختانه زمينه‏هاى‏‏ جديدى‏‏ براى‏‏ گفتگو بوجود آمده است و بايد اميدوار بود با رشد خيزش انقلابى‏‏ مردم، از ثبات و پايدارى‏‏ برخوردار باشد.

ديدگاه ديگر، ديدگاهى‏‏ است كه حرفى‏‏ براى‏‏ گفتن ندارد و هر بار كه نكته‏اى‏‏ را مطرح ساخته است، به خود افشاگرى‏‏ منجر شده است. جريان “راه توده”- پيك نت على‏‏ خدايى‏‏، يكى‏‏ از اين نمونه‏ها را تشكيل مى‏‏دهد. او به اين بهانه به تائيد برنامه امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” پرداخت، زيرا گويا بايد از اين طريق دل برخى‏‏ از “اصلاح‏طلبان” را بدست آورد. زمانى‏‏ كه گفته شد، درست به خاطر تزلزل اين نيروها بايد مواضع درست حزب توده ايران را در حفظ ثروت‏هاى‏‏ ملى‏‏ به‏مثابه ابزار پرتوان حفظ استقلال ملى‏‏ برجسته ساخت، يعنى‏‏ از سرشت و آماج ملى‏‏ انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم دفاع نمود، لبش سوخت و سكوت كرد. يا زمانى‏‏ كه طرح مسائل تئوريك ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ را برخوردى‏‏ ملانقطى‏‏ و درس پس دادن مكتبى‏‏ ناميد، يا آزادى‏‏ را آماج اصلى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ روز مردم اعلام و طرح مساله عدالت اجتماعى‏‏ را به سود طبقه كارگر، آب در هاون سائيدن ناميد، دستش باز شد و به خود افشاگرى‏‏ پرداخت و “يادمانده‏ها” جلا داده شده‏اش و تقريباً “شهيد” حزب شدنش را بى‏‏رنگ و بى‏‏رمق ساخت. سكوت اين جريان از آن به بعد از اين ريشه آب مى‏‏خورد.

همين وضع را برخى‏‏ها در تارنگاشت عدالت به شكلى‏‏ ديگر مطرح مى‏‏سازند، كه براى‏‏ جلوگيرى‏‏ از طول كلام، از طرح آن اينجا دورى‏‏ مى‏‏شود. نقطه مركزى‏‏ شيوه آن‏ها تن ندادن به بحث درباره نكات عمده است. حاضر نيستند تن به بحث مشخص براى‏‏ مستدل ساختن “عمده” بدهند. به اين منظور خود را در پس نقل قول‏هاى‏‏ طولانى‏‏ و از محتواى‏‏ تاريخى‏‏ جدا شده، پنهان مى‏‏سازند.

ديدگاه سومى‏‏ كه بايد وجود آن را پذيرفت، ديدگاهى‏‏ است كه عنصرهاى‏‏ عمل‏كننده آن، جز عوامل دشمن طبقاتى‏‏ نيستند و نمى‏‏توانند باشند. شناخت و افشاى‏‏ اين ديدگاه تنها با تداوم پيگيرانه گفتگو ميان توده‏اى‏‏ها ممكن خواهد بود.

٢- نقطه درست انتقاد شما به طرح شدن مساله‏هاى‏‏ درونى‏‏ حزب در بيرون، كه مايه تاسف خود من نيز است، تنها در چارچوب وضع استثنايى‏‏ كنونى‏‏ و سكوت پرسش برانگيز مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ ضرورى‏‏ شد.

بدون تداوم گفتگو سازنده، رفيقانه و پايبند به موازين انديشه ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ كه سازماندهى‏‏ آن وظيفه اصلى‏‏ مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏ و به ويژه رفيق محمد اميدوار است، شناخت سره از ناسره ممكن نخواهد شد؛ برنامه دشمن طبقاتى‏‏ خنثى‏‏ نخواهد شد.

توافق بر سر نكته آغاز گفتگو، توافق بر سر عمده و غيرعمده، محور بحث را در شرايط كنونى‏‏ تشكيل مى‏‏دهد. بايد اميدوار بود كه علاقمندان ديگر توده‏اى‏‏ نيز بتوانند فعال‏تر در آن شركت داشته باشند.

٣- بدون ترديد نايل شدن بحث به حلقه مركزى‏‏ آنچه شما «كارپايه تئوريك» براى‏‏ شرايط كنونى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ مردم ميهن ما مى‏‏ناميد، تنها با تكيه به شيوه كار ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ گذشته حزب پرافتخار توده ايرانِ ما توده‏اى‏‏ها ممكن مى‏‏باشد. اين، آن درسى‏‏ است كه از حزب طبقه كارگر و آموزگاران و دانشمندان آن آموخته شده است و براى‏‏ همه نيز قابل شناخت و آموختن است. تنها بايد عزم به پايبندى‏‏ به اسلوب كار پژوهش ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ داشت. اميد مى‏‏رود در جريان گفتگوهاى‏‏ ايجاد شده و با سازماندهى‏‏ مسئول‏هاى‏‏ حزبى‏‏، راه تحقق آن هموارتر گشته و نتايج مناسب‏ترى‏‏ براى‏‏ مبارزه طبقه كارگر ايران و حزب آن ايجاد شود.

٤- همانطور كه اشاره كرديد، پرداختن به «جنبه‏هاى‏‏ تاريخى‏‏ دور و نزديك [گويا] غيرتاريخى‏‏ بودن انقلاب اكتبر» كه همان بحث درباره «دوران گذار از سرمايه‏دارى‏‏ به سوسياليسم» است، مفيد خواهد بود، تا غيرمستدل بودن موضع تحميل شده سوسيال دموكرات به چپ انقلابى‏‏ و جنبش توده‏اى‏‏ نشان داده شود. اين بحث در واقع بحثى‏‏ است در ارتباط با علل فروپاشى‏‏ كشورهاى‏‏ سوسياليستى‏‏ اروپايى‏‏ و نتيجه‏گيرى‏‏ از تجربه نافرجام گذشته، با هدف كمك به اوج مجدد جنبش كمونيستى‏‏ در جهان.

اين بحث در مورد كوشش براى‏‏ اوج مجدد جنبش توده‏اى‏‏ در ايران نيز پراهميت است. به نظر نگارنده اما نبايستى‏‏ وضع حاضر در ايران را يك‏سويه ناشى‏‏ از فروپاشى‏‏ كشورهاى‏‏ پيش گفته دانست. ضربه هولناك قتل عام توده‏اى‏‏ها و نه گويا نادرستى‏‏ سياست گذشته حزب و اشتباه‏هاى‏‏ احتمالى‏‏ آن، ريشه اصلى‏‏ بوجود آمدن وضع كنونى‏‏ مى‏‏باشند. عدم توانايى‏‏ حزب توده ايران براى‏‏ حفظ توده‏اى‏‏ها در درون و دور كانون حزب در سال‏هاى‏‏ گذشته و نهايتاً برنامه ارتجاع داخلى‏‏ و خارجى‏‏ براى‏‏ بهره‏گيرى‏‏ از سركوب فيزيكى‏‏ مبارزان توده‏اى‏‏ و تداوم آن به صورت ايجاد پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏، ازجمله علل ديگر ايجاد شدن وضع كنونى‏‏ براى‏‏ حزب طبقه كارگر در ايران مى‏‏باشند. از اين روى‏‏ نيز مبارزه‏اى‏‏ متين، علمى‏‏ و رفيقانه عليه همه اين عوامل منفى‏‏ موثر، وظيفه تك تك توده‏اى‏‏ها به فراخور امكاناتشان است.

حزب توده ايران براى‏‏ سازمان دادن چنين بحث علمى‏‏ درباره مساله‏هاى‏‏ پيش گفته، مسئوليت سنگينى‏‏ به عهده دارد و بايد آگاهانه و با برنامه‏اى‏‏ فكر شده و دقيق به آن بپردازد. اقدامى‏‏ كه وسيله پراهميتى‏‏ براى‏‏ آموزش نيروهاى‏‏ جوان بوده و نمى‏‏تواند وظيفه‏اى‏‏ فردى‏‏ تلقى‏‏ گردد. در توضيح علل فلسفى‏‏، تئوريك، اقتصادى‏‏، سياسى‏‏- فرهنگى‏‏- اجتماعى‏‏ شكست سوسياليسم واقعاً موجود در مطبوعات فارسى‏‏ زبان كوشش‏هاى‏‏ فردى‏‏، ازجمله توسط نگارنده، بعمل آمده است.

در جمهورى‏‏ خلق چين حصار «مقدورات» شكسته خواهد شد؟

در سال ٢٠٠٩ دانشمند و ماركسيست آلمانى‏‏ هلموت پترز كه در دهه ٧٠ قرن پيش در جمهورى‏‏ خلق چين تحصيل كرده و در رشته چين شناسى‏‏ از دانشگاه پكن فارغ‏التحصيل شده است و چندين سال در كادر ديپلوماتيك كشور آلمان دموكراتيك در چين مشغول به كار بوده و به زبان چينى‏‏ تسلط دارد، كتابى‏‏ قريب به ٧٠٠ صفحه‏ درباره اوضاع چين از پيش از زمان انقلاب آزاديبخش تا دوران كنونى‏‏ (كنگره هفدهم حزب كمونيست چين در پائيز ٢٠٠٩) بع بهره‏گيرى‏ از منابع وسيعى‏ به رشته تحرير درآورده است. در اين اثر اشتباه‏هاى‏‏ كمينترن تا كنگره هفتم آن و موضع نادرست اتحاد شوروى‏‏ در برابر انقلاب در جريان در چين، اشتباه‏هاى‏‏ انجام شده در دوران “انقلاب فرهنگى‏‏” و همچنين تجربه پايان نيافته جارى‏‏ در اين كشور به طور موشكافانه‏اى‏‏ مورد بررسى‏‏ قرار گرفته است.

پترز با ديدگاهى‏‏ علمى‏‏ و باريك‏‏بين، تجربه كنونى‏‏ را برمى‏‏شمرد و دستاوردهاى‏‏ آن را مورد برخوردى‏‏ انتقادانه قرار مى‏‏دهد. او در پايان هر بخش، نتيجه‏گيرى‏‏ مشخص خود را هم از روند مورد بررسى‏ جريان به طور جداگانه مطرح مى‏‏سازد.

پترز تجربه كنونى‏‏ را در جمهورى‏‏ خلق چين، همان اجراى‏‏ برنامه اقتصادى‏‏ نوينى‏‏ ارزيابى‏‏ مى‏‏كند كه لنين بعد از پايان جنگ و دفع تجاوز شانزده كشور به روسيه پس از پيروزى‏‏ انقلاب اكتبر، تحت عنوان برنامه “نپ” مطرح نمود و تحقق بخشيدن به آن را آغاز كرد. برنامه‏اى‏‏ كه در سال‏هاى‏‏ بعد متاسفانه ادامه نيافت. “سرمايه‏دارى‏‏ دولتى‏‏ زير رهبرى‏‏ حزب كمونيست” درونمايه برنامه لنين بود. تجربه كنونى‏‏ در جمهورى‏‏ خلق چين كه آن را “راه سوسياليستى‏‏ نوع چينى‏‏” مى‏‏نامند كه با توجه به عقب‏ماندگى‏‏ چندين قرنى‏‏ جامعه چينى‏‏ و سلطه اشكال ماقبل فئودالى‏‏ در كشورى‏‏ نيمه مستعمره تنظيم شده و جريان دارد را پترز حركت در لب پرتگاه ارزيابى‏‏ مى‏‏كند. تجربه‏اى‏‏ هنوز ناتمام و در خطر، كه شعر سياوش كسرائى‏‏ را در ذهن تداعى‏‏ مى‏‏كند: «كه نيفتى‏‏ به چپ و راست، خطر!».

باوجود اين، او اين تجربه را كوششى‏‏ علمى‏‏ و پراتيكى‏‏ واقع‏بينانه، در عين حال كوششى‏‏ عملگرا، با نرمش و هوشمندانه‏اى‏‏ براى‏‏ تحقق بخشيدن به «آرمانى‏‏» مى‏‏داند، كه بدون جسارت انقلابى‏‏ و پايبندى‏‏ به قدرت خلاق بررسى‏‏ و تجزيه و تحليل مبتنى‏‏ بر ماترياليسم تاريخى‏‏ و ماترياليسم ديالكتيكى‏‏، دست نيافتنى‏‏ است. تئورى‏‏ دنگ سيائوپنگ در اين‏باره كه نمى‏‏توان سوسياليسم را در جامعه‏اى‏‏ با سطح نازل نيروهاى‏‏ مولده برپا داشت، هسته مركزى‏‏ انديشه تئوريك براى‏ كوشش به منظور‏ ايجاد كردن نيروهاى‏‏ مولده رشد يافته را در تجربه در جريان در اين كشور تشكيل مى‏‏دهد. او تئورى‏‏ خود را مبتنى‏‏ بر برداشت ماركس مى‏‏داند، مبنى‏‏ بر اين كه جامعه سوسياليستى‏‏ را جامعه‏اى‏‏ با سطح رشديافته‏تر ‏نيروهاى‏‏ مولده از جامعه سرمايه‏دارى‏‏ تعريف مى‏‏كند كه از بندهاى‏‏ مالكيت فردى‏‏ آزاد شده‏اند.

پترز نجات يك و نيم ميليارد شهروند چينى‏‏ را از عقب افتادگى‏‏ تاريخى‏‏ و ايجاد كردن پايه‏هاى‏‏ مادى‏‏ و معنوى‏‏ جامعه سوسياليستى‏‏ در چين، بدون اين تجربه سخت كوشانه در دنياى‏‏ جهانى‏‏ شدهِ در خدمت نظام امپرياليستى‏‏، غيرممكن ارزيابى‏‏ مى‏‏كند.

هنوز راهى‏‏ طولانى‏‏ بايد طى‏‏شود، تا بتوان رشد پايه‏هاى‏‏ جامعه سوسياليستى‏‏ را در جمهورى‏‏ خلق چين تثبيت شده ارزيابى‏‏ كرد. اما موفقيت‏هاى‏‏ تاكنون نيز خود دليل كافى‏‏ براى‏‏ آن هستند كه بتوان اعتقاد راسخ داشت كه «آرمان والاى‏‏ انقلابى‏‏»، همانطور كه شما نيز برجسته ساخته‏ايد، قابل دسترسى‏‏ است.

انقلاب كبير اكتبر زودرس و اراده‏گرايانه و گويا با توطئه “بلشويك‏ها و لنين” به‏ پيروزى‏‏ نرسيد. كمونيست‏هاى‏‏ برپا كننده آن پس از مرگ لنين ناتوان بودند و “مرواريد يافته” را برباد دادند!!

بايد به سخن زنده‏ياد احسان طبرى‏‏ باور داشت: «اعجاز فرزند باور است». بايد به قدرت انديشه علمى‏‏، به برداشت ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ براى‏‏ تغيير شرايط باور داشت. بايد به سخن ماركس باور داشت كه با شناخت و درك انديشه، نيروى‏‏ مادى‏‏ تغيير و دگرگونى‏‏ ايجاد مى‏‏شود!!

تاريخ شابلونى‏‏ “جبرى‏‏” نيست

ارزيابى‏‏ پترز از سياست حزب كمونيست چين در كليت آن، آنست كه حزب كمونيست چين مى‏‏كوشد با ارزيابى‏‏ واقع‏بينانه از واقعيت موجود و تغيير يابنده در جمهورى‏‏ خلق چين، با نگاه به دورنماى‏‏ آرمانى‏‏ و حفظ آن به عنوان چراغ راهنما، راه مشخص براى‏‏ تدارك «مقدورات» دستيابى‏‏ به آرمان را توسعه داده و در كوران تجربه، آزمايش و تصحيح كند. «مقدوراتى‏‏» كه با جانفشانى‏‏ ميليون‏ها چينى‏‏ در نبردى‏‏ سخت و خونبار بدست آمده بود.

پژوهش پترز در اين كتاب نشان مى‏‏دهد كه تاريخ شابلونى‏‏ “جبرى‏‏”‌ نيست كه بايد آن را به عنوان «مقدورات» درك كرد، بلكه بايد آن را با هشيارى‏‏ انقلابى‏‏، با ابتكار خلاق علمى‏‏- روشنفكرانه، با آموزش از تجربه و با هدف تغيير شرايط در جهت آماج «آرمانى‏‏» بـرپـا داشت. انسان گرفتار در چهارچوب شرايط حاكم، با شناخت و درك روزافزون اين شرايط، تاريخ خود را آگاهانه برپا مى‏‏دارد. بدون عنصر “آگاهانه” در عملكرد انسان، مرز ميان انسان و جانور مخدوش مى‏‏گردد. ماركس در تزهاى‏‏ درباره فويرباخ، انسان را ثمره “آنسامبل” شرايطى‏‏ ارزيابى‏‏ مى‏‏كند كه او خود آن‏ها را آگاهانه ايجاد كرده و دگرگون مى‏‏كند.

ماركس ضرورت برپايى‏‏ جامعه سوسياليستى‏‏ را از پژوهش قانونمندى‏‏هاى‏‏ صورتبندى‏‏ اقتصادى‏‏- اجتماعى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏ كرد و در ده‏ها هزار صفحه به اثبات رساند. او و همرزمش فردريش انگلس اما درباره جامعه سوسياليستى‏‏ تنها به ترسيم “انتزاعى‏‏” علمى‏‏- انديشه‏اى‏‏- روشنفكرانه و در چهارچوبى‏‏ “عام” پرداختند. برانداختن مالكيت فردى‏‏ بر ابزار عمده توليد اجتماعى‏‏ به عنوان شرط پايان بخشيدن به استثمار انسان از انسان و برپايى‏‏ جامعه انسانى‏‏ كه در آن «آزادى‏‏ هر فرد، شرط آزادى‏‏ جامعه مى‏‏باشد» (مانيفست كمونيستى‏‏)، از بررسى‏‏ ماترياليسم تاريخى‏‏ جوامع بشرى‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏ مى‏‏شود (*). اين نتيجه‏گيرى‏‏ علمى‏‏، اما “عام”، براى‏‏ برپايى‏‏ جامعه بى‏‏طبقه، براى‏‏ فردى‏‏ كه براى‏‏ اولين بار با آن آشنا مى‏‏شود، نتيجه‏گيرى‏‏ و انتزاعى‏‏ “توخالى‏‏” (ماركس)، يعنى‏‏ هنوز درك نشده و تراش‏ها، لحظه‏ها، جنبه‏ها و ُبعدهاى‏‏ آن شناخته نشده و رابطه و بهم‏تنيدگى‏‏ آن‏ها هضم فكرى‏‏ نشده، مى‏‏باشد.

زمانى‏‏ كه برتولد برشت مى‏‏گويد «كمونيسم آسانى‏‏ است كه برپايى‏‏ آن سخت است»، دقيقاً به آن كار سخت كوشانه كمونيست‏هايى‏‏ اشاره دارد، كه بايد “خاص”هاى‏‏ آن انتزاع “توخالى‏‏” را يافته و انتزاع را “پر” كنند. يعنى‏‏ انتزاع را قابل درك سازند، به آن “جان” بدمند. دستيابى‏‏ به چنين هدف والاى‏‏ آرمانى‏‏ به طور متافيزيكى‏‏ ممكن نيست. ماركس و انگلس به عنوان انديشمندان ديالكتسين از اين روى‏‏ به آن تن ندادند. ما، درست هاتف رحمانى‏‏ها بايد اين وظيفه «سخت» را به عهده گيرند. بايد با شناخت علمى‏‏ واقعيت موجود، بايد از درون شرايط حاكم بر اين واقعيت موجود، راه خروج از آن و دگرگونى‏ آن را بيابند. بايد به اين منظور «جايگاه “آرمان والاى‏‏” زحمتكشان شهر و روستا و به طور اخص طبقه كارگر در جنبش كنونى‏‏» مردم ايران را بيابند، آنطور كه شما، انوشه گرامى‏‏ متذكر شده‏ايد. اين تنها شيوه ممكن نجات از بندهاى‏‏ انديشه پوزيتويستى‏‏ سوسيال دموكرات و تبديل ساختن نيروى‏‏ انديشه به نيروى‏‏ مادى‏‏ براى‏‏ دگرگون ساختن شرايط حاكم بر جامعه است و بس!

آگاهى‏‏ تغيير دهنده شرايط، بدون حركت به سوى‏‏ آرمان و آماج درك شده، بدون پيوند برقرار كردن ميان «منافع آنى‏‏»، به قول لنين وظيفه دموكراتيك، با «آرمان والاى‏‏ انقلابى‏‏»، به بيان لنين وظيفه سوسياليستى‏‏ (**)، چاره‏اى‏‏ جز تسليم به “جبر” و به «مقدورات» ندارد و كارش به نفى‏‏ “اختيار” مى‏‏انجامد. برداشت ماترياليسم ديالكتيكى‏‏ را ترك و به ايده‏آليسم پناه مى‏‏برد. اين، افتادن به چاله موضع پوزيتويستى‏‏ «پايان تاريخ» است. گرفتار شدن به انديشه “مكتب فرانكفورت” است.

اين موضع پوزيتويستى‏‏ از طبقه كارگر، رنجبر بدبخت و رنجور مى‏‏سازد، همانطور كه كليساى‏‏ كاتوكيك از مسيح، فيلسوف و مبارزى‏‏ كه براى‏‏ بهبود شرايط زندگى‏‏ مردم به نبردى‏‏ نابرابر تن داد و به شهادت رسيد، تن خونين و رنجور و قابل ترحمى‏‏ بر صليب ساخته است. در كاتاكمب‏ها (دهليزهاى‏‏ گورستان زيرزمينى‏‏) در رُم، كه در آن مردگان مسيحى‏‏ جاى‏‏ داده شده‏اند، تا قرن دوم تاريخ اروپايى‏‏ نقش مسيح بر سر گورها، همه جا، مردى‏‏ در حال سخنورى‏‏، فيلسوفى‏‏ با سيمايى‏‏ مبارزه‏جويانه ترسيم شده است. با به رسميت شناختن شدن دين مسيح و تبديل آن به دين رسمى‏‏ است كه اولين عكس‏هاى‏‏ مسيح ميخكوب شده بر صليب بر گورها در اين آرامگاه‏هاى‏‏ زيرزمينى‏‏ نصب شده‏اند. صدقه و بخشش كه به شيوه معمول كنونى‏‏ در حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در ايران و جهان تبديل شده است، “آشپزخانه‏هاى‏‏ سوپ” كه كليساها و مردم خيرخواه در شهرهاى‏‏ ثروتمندترين كشورهاى‏‏ امپرياليستى‏‏ برپا مى‏‏سازند و “سفره‏هاى‏‏” مشابه آن در ايران نيز ابزار تبديل ساختن محرومان به رنجبران فاقد حق و چشم در انتظار بخشش است. اين درحالى‏‏ است كه طبقه آگاه پرولتاريا، انقلابى‏‏ترين و مبارزجويانه‏ترين طبقه جامعه سرمايه‏دارى‏‏ است كه انديشه خود را ‏ براى‏‏ كوبيدن ميخ تابوت اين نظام استثمارگر مسلح ساخته است و كار سخت و بغرنج برپايى‏‏ جامعه انسانى‏‏ را به عهده دارد. انسان آگاه و رزمجو را نبايد رنجور و تسليم شده به «مقدورات» پنداشت و خواست!

كارل پوپر، يكى‏‏ از سردمداران “مكتب فرانكفورت”، تئورى‏‏ “مهندسى‏‏ اجتماعى‏‏” را براى‏‏ توجيه قناعت براى‏‏ تعمير «مقدورات» پيشنهاد مى‏‏كند. به نظر او با “مهندسى‏‏ اجتماعى‏‏” مى‏‏توان نارسايى‏‏هاى‏‏ «مقدورات» را بر طرف ساخت. هدف، نفى‏‏درنفى‏‏ ديالكتيكى‏‏ «مقدورات»، يعنى‏‏ ارتقاى‏‏ واقعيت به مرحله رشد عالى‏‏تر و بغرنج‏تر نيست. هدف نفى‏‏ مكانيكى‏‏، نفى‏‏ ساده «مقدورات» است. زمانى‏‏ كه بانك مركزى‏‏ آمريكا، آلمان و … نرخ سود پول را بالا يا پائين مى‏‏برد، تا گويا گرانى‏‏ را “مهار” كند، به شيوه نفى‏‏ مكانيكى‏‏ مورد نظر پوپر پايبند است. تقليل دستمزد كارگران گويا زير فشار “الزامات گلوباليستى‏‏” ناشى‏‏ از برنامه نوليبرال “آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” نيز به همين شيوه نفى‏‏ مكانيكى‏‏ متوسل مى‏‏شود و آن را با تئورى‏‏ “مهندسى‏‏ اجتماعى‏‏” توجيه كرده و به كارگران القا مى‏‏كند. از اين طريق است كه تغييرات، تغييراتى‏‏ كمّى‏‏ باقى‏‏ مانده و كار به تثبيت شرايط  حاكم مى‏‏انجامد.

اين در حالى‏‏ است كه نفى‏‏درنفى‏‏ ديالكتيكى‏‏، حصار پولاين ايجاد شده بدور انديشه و عمل انسان آگاه، قناعت غيرمستدل تحميل شده به انديشه او را مى‏‏شكند. به او امكان مى‏‏دهد، با شناخت شرايط و با استفاد از امكانات موجود در واقعيت، تغيير و گذار از آن، از «مقدورات» را سازمان دهد. بهره جستن از امكانات ارتباط اينترنتى‏‏ و تلفن همراه در خيزش انقلابى‏‏ كنونى‏‏ در ايران، نمونه‏اى‏‏ براى‏‏ ايجاد تغيير و گذار از «مقدورات» برپايه منطق ديالكتيك است. از اين طريق است كه شرايط نوين ايجاد مى‏‏گردد. حتى‏‏ در تاريك‏ترين شرايط. اسيران بازداشتگاه مرگ نازى‏‏هاى‏‏ آلمانى‏‏ در بوخن‏والد، تدارك آزادسازى‏‏ خود را با شكستن «مقدورات» سازمان دادند.

زنده‏ياد احسان طبرى‏‏ در سروده زندانش تحت عنوان “وعده ديدار”، با نفى‏‏درنفى‏‏ ديالكتيكى‏‏، حصار پولادين «مقدورات» را مى‏‏شكند و در خاموشى‏‏ «بانگ مى‏‏كند» (طبرى‏‏): «…

اى‏‏ آنكه در برابر چشمانم بستر پولادين نهادى‏‏،

اى‏‏ آنكه آسمان ذهنم را بى‏‏ستاره مى‏‏خواهى‏‏،

من

هر شب در آسمان،

وعده ديدار دارم با ستارگان.»

نگارنده بخش‏هايى‏‏ از اين كتاب بسيار آموزنده كه مى‏‏توان با كمك آن پاسخ‏هاى‏‏ قانع كننده‏اى‏‏ براى‏‏ بسيارى‏‏ از پرسش‏ها درباره علل فروپاشى‏‏ كشورهاى‏‏ سوسياليستى‏‏ اروپا را يافت، به فارسى‏‏ برگردانده كه هنوز ناتمام است. كوشش خواهد شد آن بخش‏ها در نوشتارى‏‏ از درونمايه كل كتاب هرچه زودتر منتشر شود. در اين نوشتار به نكته‏اى‏‏ كه اشاره كرديد، پرداخته خواهد شد. اميدوارم فرصت براى‏‏ ارايه اين نوشتار در پيش باشد. شايد علاقمندهاى‏‏ ديگرى‏‏ نيز بتوانند در كار ترجمه شركت كرده و به آن سرعت بخشند.

سالى‏‏ نو با توان بيش‏تر خيزش انقلابى‏‏ مردم در پيش است. برايتان بهترين آروزها را دارم و براى‏‏ سخنان محبت‏آميزتان تشكر مى‏‏كنم.

فرهاد عاصمى‏‏

٢٣ فروردين ١٣٨٩

(*) نگاه كن به نوشتار «انسان»، دیدگاه مارکسیستى‏‏‏‏‏‏‏‏ درباره انسان‏شناسى‏‏‏‏‏‏‏‏ (آنتروپولوژى‏‏‏‏‏‏‏‏) و برداشت‏هاى‏‏‏‏‏‏‏‏ بنیادى‏‏‏‏‏‏‏‏ آن   http://www.tudeh-iha.com/?p=1075&lang=fa در “توده‏اى‏‏ها”

(**) لنين درباره فعاليت عملى‏‏ سوسيال دموكرات‏ها مى‏‏نويسد: «منظور فعاليت عملى‏‏ سوسيال دموكرات‏ها، رهبرى‏‏ مبارزه طبقاتى‏‏ پرولتاريا و متشكل كردن اين مبارزه است. در هر دو صورت آن: مبارزه سوسياليستى‏‏ (مبارزه بر ضد طبقه سرمايه‏داران، يعنى‏‏ مبارزه‏اى‏‏ كه همّش مصروف به انهدام رژيم طبقاتى‏‏ و ايجاد جامعه‏اى‏‏ سوسياليستى‏‏ است) و مبارزه دموكراتيك (مبارزه بر ضد حكومت مطلقه، يعنى‏‏ مبارزه‏اى‏‏ كه همّ آن مصروف به دست آوردن آزادى‏‏ سياسى‏‏ در روسيه و دموكراتيك كردن رژيم سياسى‏‏ و اجتماعى‏‏ روسيه است) …». مجموعه آثار جلد دوم، ص ٨٢٧، ترجمه زنده‏ياد پورهرمزان) (به نقل از نوشتار سيمين مدرسى‏‏- ميلاد منزوى‏‏ –[email protected]– تحت عنوان “نيم نگاهى‏‏ به مقاله طرد رژيم «ولايت فقيه»، نه استراتژى‏‏، نه تاكتيك”). زنده‏ياد جوانشير در “سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران” برنامه حداقل كارگرى‏‏ حزب توده ايران را مبتنى‏‏ بر اين نظر لنين توضيح داده و مستدل مى‏‏سازد. (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=688&lang=fa سیماى‏‏‏‏‏ مردمى‏‏‏‏‏ حزب توده ایران (١) پیوند گسست‏ ناپذیر وظیفه سوسیالیستى‏‏‏‏‏ و دموکراتیک)

2 Comments

  1. حواس جمع

    سلام
    داستانهای کليله و دمنه يادمان هست؟
    شما شبيه گربه ای رفتار می کنيد که در خانه گرم و نرمی جا داشت، روزی روی مبل خرابکاری کرد و انداختنش بيرون. مدتی توی کوچه و خيابان ولگردی کرد، حالا هوای خانه قبل را کرده است. دم در می رود گاهی نرمش می کند، گاهی غرش می کند، گاهی به اين می جهد، گاهی به آن می پرد، گاهی خودش را برای اين ناز و ملوس می کند، گاهی …

    محترماً، اينقدر آبرو ريزی نکنيد. نشان بدهيد چند مرده حلاجيد! تنها مطلب درخور توجه شما در اين مدت آن بحث راجع به تغييرات اقليمی بود.
    آخه چطور روتون ميشه اين شلم شوربا های ذهنی خودتان را بعنوان بحث توده ای بيرون بدهيد؟

    در مورد چشم طمعی که به الطاف آقای خاوری بسته ايد:
    آيا در عمرتان دور و بر سالمندان بوده ايد؟ خيال می کنيد سالهائی که آيت الله خمينی برای کارهای عادی به ديگران وابسته شده بود و برايش لگن می آورند، وی کشور را اداره و رهبری می کرد؟ خيال می کنيد آيت الله منتظری در سالهای آخر عمرش که برای حرکت به ديگران وابسته بود آن اعلاميه ها را صادر می کرد يا نوه دلبندشان؟ … خيال می کنيد علی آباد خرابه هم شهری است؟

  2. حواس جمع

    سلام

    اين «آرمان والای طبقه کارگر» که شما خواهان آن هستيد ديگر چه صيغه ای است؟
    برخی از مسلمانان می گويند خواهان «اسلام ناب محمدی» هستند. از اينها، برخی هاشان انسان های ساده و شريفی هستند و دوران حکومت و زندگی پيامبر اسلام را ايده آل خود می دانند، برخی هاشان هم غارتگران و کلاهبردانی هستند که اگر پيامبر اسلام و امام زمان امروز ظاهر شوند، آن بزرگان را ترور می کنند!

    بعد از انتخابات خرداد 88 برخی چپ ها می گفتند اول دموکراسی بعدز حرفهای اقتصادی و عدالت خواهان، حالا همان ها بر طبل چپ روی می کوبند که ياالله آرمان والای طبقه کارگر!

    شما که بسلامتی توده ای بوده ايد واز نوشته هاتان بر می آيد سابقه دار و مسؤوليت دار هم بوده ايد. حزب توده ايران در اوج قدرت چپ در چهان در مقابل چپ روها و. چپ نماهائی که خواهان «سوسياليسم ناب» و «آرمان والای طبقه کارگر» بودند مردانه ايستاده بود و می گفت راه «راه رشد غير سرمايه داری» است (تاريخ هم درستی آنرا ثابت کرد). حالا شما در نبود شوروی و اردوگاه سوسياليستی و اين وضعيت گنونی در تعادل نيروها در جهان و ايران دبنال چه هستيد؟؟!!

    واقعاً انتظار داريد محمد بلر، چمشيد سارکوزی و آذر مرکل برای شما در اين شرايط سوسياليسم ناب بسازند و آرمان والای طبقه کارگر را نمايندگی کنند؟

    راستی شما که دنبال بحث دقيق هستيد بگوييد نظرتان راجع به اين مقاله چيست:
    سلام

    اين «آرمان والای طبقه کارگر» که شما خواهان آن هستيد ديگر چه صيغه ای است؟
    برخی از مسلمانان می گويند خواهان «اسلام ناب محمدی» هستند. از اينها، برخی هاشان انسان های ساده و شريفی هستند و دوران حکومت و زندگی پيامبر اسلام را ايده آل خود می دانند، برخی هاشان هم غارتگران و کلاهبردانی هستند که اگر پيامبر اسلام و امام زمان امروز ظاهر شوند، آن بزرگان را ترور می کنند!

    بعد از انتخابات خرداد 88 برخی چپ ها می گفتند اول دموکراسی بعدز حرفهای اقتصادی و عدالت خواهان، حالا همان ها بر طبل چپ روی می کوبند که ياالله آرمان والای طبقه کارگر!

    شما که بسلامتی توده ای بوده ايد واز نوشته هاتان بر می آيد سابقه دار و مسؤوليت دار هم بوده ايد. حزب توده ايران در اوج قدرت چپ در چهان در مقابل چپ روها و. چپ نماهائی که خواهان «سوسياليسم ناب» و «آرمان والای طبقه کارگر» بودند مردانه ايستاده بود و می گفت راه «راه رشد غير سرمايه داری» است (تاريخ هم درستی آنرا ثابت کرد). حالا شما در نبود شوروی و اردوگاه سوسياليستی و اين وضعيت گنونی در تعادل نيروها در جهان و ايران دبنال چه هستيد؟؟!!

    واقعاً انتظار داريد محمد بلر، چمشيد سارکوزی و آذر مرکل برای شما در اين شرايط سوسياليسم ناب بسازند و آرمان والای طبقه کارگر را نمايندگی کنند؟

    راستی شما که دنبال بحث دقيق هستيد بگوييد نظرتان راجع به اين مقاله چيست:
    http://www.edalat.org/sys/content/view/1561/47/

    بالاخره محمد بلر و هواداران تز ارتجاعی بودن خرده بورژوازی در ايران نماينده آرمان والای طبقه کارگر هستند يا نويسنده اين مقاله و پيروان او؟

    بالاخره محمد بلر و هواداران تز ارتجاعی بودن خرده بورژوازی در ايران نماينده آرمان والای طبقه کارگر هستند يا نويسنده اين مقاله و پيروان او؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *