مقاله شماره ١٣٨٩ / ٤ (٢٤ فروردين)
واژه راهنما: كارپايه تئوريك خيزش انقلابى. آرمان والاى طبقه كارگر در شرايط كنونى. پراگماتيسم. برخى علل فروپاشى سوسياليسم در اروپا. نگاهى به وضع چين. راه سوسياليسم نوع چينى. انتزاع “توخالى” و “پر” شده. تاريخ شابلونى “جبرى” نيست. چگونه حصار پولادين «مقدورات» شكسته مىشود. نفىدرنفى ديالكتيكى. نفى مكانيكى در مكتب فرانكفورت.
رفيق فرهاد عزيز
از مقاله «شرايط حاكم بر ايران، بيان وضع پات در كشور است؟» و سرى مقالههاى «بيان موضع، گفتگو ميان تودهاىهاست»، بخصوص از مقاله سوم شما «سياست عرصه مقدورات است»، «آرمانهاى غيرتاريخى تحقق ناپذيرند» بسيار لذت بردم، به خصوص از اين روى كه اين مقالهها كارپايه تئوريك مناسبى در شرايط كنونى خيزش انقلابى مردم ميهن ما فراهم آورده است.
مقاله هاتف رحمانى را نيز مطالعه كردم. از اين روى خواستم به چند نكته به صورت تيتروار، بدون پرداختن به مضمون كامل آنها، اشاره نمايم.
١- رفيق عزيز شما با توانايى بىنظيرى به مسائل تئورى مىپردازيد كه تاكنون پاسخ مناسبى از كسى دريافت نكرده است. اما آن زمان كه به مسائل درونى (كه در چنين شرايطى نبايد نمود بيرونى پيدا كند) مانند سفر زندهياد حميد صفرى و على خدائى به آمريكا اشاره مىكنيد و از آن نتايج اثبات نشدهاى (كه نيازمند اسناد خدشه ناپذيرى است) مىگيريد، خود را در معرض آسيبى قرار مىدهيد كه ديگران همچون هاتف رحمانى ضعف نظرى خود را در پس آن پنهان مىنمايند و از اين طريق براى خود حقانيت سياسى و به طور اخص حقانيت تودهاى بودن و براى شما صفت ضدتودهاى بودن فراهم مىآورند. فكر مىكنم آن بيانات به صورت علنى در سايت شما مىبايست به نحوى تصحيح شود.
٢- پس از تخريب اردوگاه سوسياليسم، نقطه شروع گردش به راست قريب به اتفاق سوسيال دموكرات (راست و چپ) و بورژوازى دموكرات شدههاى كمونيستهاى ديروزى، از بحث «غيرتاريخى بودن انقلاب اكتبر» و يا «آرمانهاى غيرتاريخى تحققناپذير» (*) بوده است، آغاز شد.
پرداختن به اين موضوع (جنبههاى تاريخى دور و نزديك اين بحث) مفيد خواهد بود. زيرا: آنجا كه هاتف رحمانى مىگويد: «سياست عرصه مقدورات است … آبشخور سياستهاى پراگماتيستى، منافع آنى و قابل دسترس در راستاى منافع سياستورزان است. اما سرچشمه سياستورزى انقلابى، آرمان والاى انقلابى است …»، بايد از او پرسيد كه جايگاه «آرمان والاى» زحمتكشان شهر و روستا و به طور اخص طبقه كارگر در جنبش كنونى كجاست؟
از نظر وى «مقدورات» لازم براى تعيين، بيان و تاكيد بر آن (براى تعميق و پيشبرد جنبش كنونى) وجود ندارد. آنگاه تنها «مقدورات» موجود تكيه يكسويه بر منافع آنى، يعنى «آزادى» است كه برابر استدلال كاملاً صحيح و دقيق ايشان، دچار سياست پراگماتيستى خواهد شد كه متاسفانه هاتف رحمانى و همنظران ايشان شدهاند.
اين، همان كارپايه سياستورزى پراگماتيستى سوسيال دموكراتها بوده و هست. از اين روى بررسى تاريخى اين بحث مفيد خواهد بود.
*- «آرمانهاى غيرتاريخى تحققپذير» هم ممكن است داشته باشيم؟!!!
ارادتمند شما – انوشه هاتفى
١١ آپريل ٢٠١٠- ٢٢ فروردين ١٣٨٩
رفيق عزيز انوشه
١- ابرازنظر شما كمكى بزرگ براى گفتگوهاى به جريان افتاده ميان تودهاىها بوده و بر سر بزنگاه است. علت روشن است و ما را به كانون مساله تاريخى مورد نظر نيز هدايت مىكند.
همانطور كه در اولين نوشتار در “تودهاىها” توضيح داده و برجسته و مستدل شده است، پراكندگى نظرى و سازمانى حاكم بر جنبش تودهاى، خواست و بـرنـامـه ارتجاع داخلى و خارجى است. به عللى كه پرداختن به آن در اينجا هدف نيست، براى برخى از تودهاىهاى صادق نيز واقعيت عينى وجود برنامه ارتجاع شناخته شده نمىباشد. از اين روى نيز كوشش متمركز، پيگير و مستدلى در اين زمينه تاكنون براى برطرف ساختن پراكندگى، يعنى براى خنثى ساختن برنامه دشمن طبقاتى طبقه كارگر ايران، بهويژه توسط مسئولهاى حزبى، به چشم نمىخورد. البته رفيق يا گروههايى وجود دارند كه به اين امر مهم پرداختهاند، بدون آنكه كوشش، ضرورت اين اقدام را پيگيرانه مستدل ساخته و دنبال كرده باشد. شايد هم نگارنده از آن بىخبر است.
به نظر نگارنده، وظيفه اصلى و اساسى تودهاىها براى ايجاد شدن بحث و گفتگو ميانشان با سه نوع مشكل روبروست.
يكـى ديدگاه آنهايى است كه به طور جزمگرايانه و با برداشتى مكانيكى، مرز ميان تودهاى و غيرتودهاى را همانند مقوله شناخته شده نزد حاكميت سرمايهدارى مافيايى در ايران، مقوله «خودى» و «غيرخودى» ارزيابى كرده و خودى را كسى مىدانند كه او را به درون حزب پذيرفتهاند. متاسفانه اين برداشت، كه در نوشتار “شيوه نظربندى در حزب” (١) (http://www.tudeh-iha.com/?p=1144&lang=fa) به آن پرداخته شده است، نظر رسمى رفيقهاى مسئول حزبى در حزب توده ايران است. اين مسئولها بىتوجه به وظيفه تاريخى مبارزه فعال با برنامه دشمن طبقاتى، حتى مايل نيستند به هر شكلى كه خود تمايل دارند هم در گفتگو شركت كنند. براى نمونه، نوشتار پيش گفته است. همانند همه نوشتارهاى ديگر در ارتباط با سياست حزب توده ايران، اين نوشتار نيز پيش از انتشار در اختيار رفيقهاى مسئول حزبى گذاشته شده است، بدون آنكه به آن پاسخى در پيش از انتشار و يا پس از انتشار داده شود. رفيق محمد اميدوار به طور مشخص، تاكنون به سكوتى غيرمستدل و غيرقابل توجيه در اين زمينه تن داده است. اين در حالى است كه دسترسى به رفيق على خاورى غيرممكن شده است.
بدنبال تداوم كوشش براى ايجاد شدن امكان گفتگو ميان تودهاىها، خوشبختانه زمينههاى جديدى براى گفتگو بوجود آمده است و بايد اميدوار بود با رشد خيزش انقلابى مردم، از ثبات و پايدارى برخوردار باشد.
ديدگاه ديگر، ديدگاهى است كه حرفى براى گفتن ندارد و هر بار كه نكتهاى را مطرح ساخته است، به خود افشاگرى منجر شده است. جريان “راه توده”- پيك نت على خدايى، يكى از اين نمونهها را تشكيل مىدهد. او به اين بهانه به تائيد برنامه امپرياليستى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” پرداخت، زيرا گويا بايد از اين طريق دل برخى از “اصلاحطلبان” را بدست آورد. زمانى كه گفته شد، درست به خاطر تزلزل اين نيروها بايد مواضع درست حزب توده ايران را در حفظ ثروتهاى ملى بهمثابه ابزار پرتوان حفظ استقلال ملى برجسته ساخت، يعنى از سرشت و آماج ملى انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم دفاع نمود، لبش سوخت و سكوت كرد. يا زمانى كه طرح مسائل تئوريك ماركسيستى- تودهاى را برخوردى ملانقطى و درس پس دادن مكتبى ناميد، يا آزادى را آماج اصلى خيزش انقلابى روز مردم اعلام و طرح مساله عدالت اجتماعى را به سود طبقه كارگر، آب در هاون سائيدن ناميد، دستش باز شد و به خود افشاگرى پرداخت و “يادماندهها” جلا داده شدهاش و تقريباً “شهيد” حزب شدنش را بىرنگ و بىرمق ساخت. سكوت اين جريان از آن به بعد از اين ريشه آب مىخورد.
همين وضع را برخىها در تارنگاشت عدالت به شكلى ديگر مطرح مىسازند، كه براى جلوگيرى از طول كلام، از طرح آن اينجا دورى مىشود. نقطه مركزى شيوه آنها تن ندادن به بحث درباره نكات عمده است. حاضر نيستند تن به بحث مشخص براى مستدل ساختن “عمده” بدهند. به اين منظور خود را در پس نقل قولهاى طولانى و از محتواى تاريخى جدا شده، پنهان مىسازند.
ديدگاه سومى كه بايد وجود آن را پذيرفت، ديدگاهى است كه عنصرهاى عملكننده آن، جز عوامل دشمن طبقاتى نيستند و نمىتوانند باشند. شناخت و افشاى اين ديدگاه تنها با تداوم پيگيرانه گفتگو ميان تودهاىها ممكن خواهد بود.
٢- نقطه درست انتقاد شما به طرح شدن مسالههاى درونى حزب در بيرون، كه مايه تاسف خود من نيز است، تنها در چارچوب وضع استثنايى كنونى و سكوت پرسش برانگيز مسئولهاى حزبى ضرورى شد.
بدون تداوم گفتگو سازنده، رفيقانه و پايبند به موازين انديشه ماركسيستى- تودهاى كه سازماندهى آن وظيفه اصلى مسئولهاى حزبى و به ويژه رفيق محمد اميدوار است، شناخت سره از ناسره ممكن نخواهد شد؛ برنامه دشمن طبقاتى خنثى نخواهد شد.
توافق بر سر نكته آغاز گفتگو، توافق بر سر عمده و غيرعمده، محور بحث را در شرايط كنونى تشكيل مىدهد. بايد اميدوار بود كه علاقمندان ديگر تودهاى نيز بتوانند فعالتر در آن شركت داشته باشند.
٣- بدون ترديد نايل شدن بحث به حلقه مركزى آنچه شما «كارپايه تئوريك» براى شرايط كنونى خيزش انقلابى مردم ميهن ما مىناميد، تنها با تكيه به شيوه كار ماركسيستى- تودهاى گذشته حزب پرافتخار توده ايرانِ ما تودهاىها ممكن مىباشد. اين، آن درسى است كه از حزب طبقه كارگر و آموزگاران و دانشمندان آن آموخته شده است و براى همه نيز قابل شناخت و آموختن است. تنها بايد عزم به پايبندى به اسلوب كار پژوهش ماركسيستى- تودهاى داشت. اميد مىرود در جريان گفتگوهاى ايجاد شده و با سازماندهى مسئولهاى حزبى، راه تحقق آن هموارتر گشته و نتايج مناسبترى براى مبارزه طبقه كارگر ايران و حزب آن ايجاد شود.
٤- همانطور كه اشاره كرديد، پرداختن به «جنبههاى تاريخى دور و نزديك [گويا] غيرتاريخى بودن انقلاب اكتبر» كه همان بحث درباره «دوران گذار از سرمايهدارى به سوسياليسم» است، مفيد خواهد بود، تا غيرمستدل بودن موضع تحميل شده سوسيال دموكرات به چپ انقلابى و جنبش تودهاى نشان داده شود. اين بحث در واقع بحثى است در ارتباط با علل فروپاشى كشورهاى سوسياليستى اروپايى و نتيجهگيرى از تجربه نافرجام گذشته، با هدف كمك به اوج مجدد جنبش كمونيستى در جهان.
اين بحث در مورد كوشش براى اوج مجدد جنبش تودهاى در ايران نيز پراهميت است. به نظر نگارنده اما نبايستى وضع حاضر در ايران را يكسويه ناشى از فروپاشى كشورهاى پيش گفته دانست. ضربه هولناك قتل عام تودهاىها و نه گويا نادرستى سياست گذشته حزب و اشتباههاى احتمالى آن، ريشه اصلى بوجود آمدن وضع كنونى مىباشند. عدم توانايى حزب توده ايران براى حفظ تودهاىها در درون و دور كانون حزب در سالهاى گذشته و نهايتاً برنامه ارتجاع داخلى و خارجى براى بهرهگيرى از سركوب فيزيكى مبارزان تودهاى و تداوم آن به صورت ايجاد پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى، ازجمله علل ديگر ايجاد شدن وضع كنونى براى حزب طبقه كارگر در ايران مىباشند. از اين روى نيز مبارزهاى متين، علمى و رفيقانه عليه همه اين عوامل منفى موثر، وظيفه تك تك تودهاىها به فراخور امكاناتشان است.
حزب توده ايران براى سازمان دادن چنين بحث علمى درباره مسالههاى پيش گفته، مسئوليت سنگينى به عهده دارد و بايد آگاهانه و با برنامهاى فكر شده و دقيق به آن بپردازد. اقدامى كه وسيله پراهميتى براى آموزش نيروهاى جوان بوده و نمىتواند وظيفهاى فردى تلقى گردد. در توضيح علل فلسفى، تئوريك، اقتصادى، سياسى- فرهنگى- اجتماعى شكست سوسياليسم واقعاً موجود در مطبوعات فارسى زبان كوششهاى فردى، ازجمله توسط نگارنده، بعمل آمده است.
در جمهورى خلق چين حصار «مقدورات» شكسته خواهد شد؟
در سال ٢٠٠٩ دانشمند و ماركسيست آلمانى هلموت پترز كه در دهه ٧٠ قرن پيش در جمهورى خلق چين تحصيل كرده و در رشته چين شناسى از دانشگاه پكن فارغالتحصيل شده است و چندين سال در كادر ديپلوماتيك كشور آلمان دموكراتيك در چين مشغول به كار بوده و به زبان چينى تسلط دارد، كتابى قريب به ٧٠٠ صفحه درباره اوضاع چين از پيش از زمان انقلاب آزاديبخش تا دوران كنونى (كنگره هفدهم حزب كمونيست چين در پائيز ٢٠٠٩) بع بهرهگيرى از منابع وسيعى به رشته تحرير درآورده است. در اين اثر اشتباههاى كمينترن تا كنگره هفتم آن و موضع نادرست اتحاد شوروى در برابر انقلاب در جريان در چين، اشتباههاى انجام شده در دوران “انقلاب فرهنگى” و همچنين تجربه پايان نيافته جارى در اين كشور به طور موشكافانهاى مورد بررسى قرار گرفته است.
پترز با ديدگاهى علمى و باريكبين، تجربه كنونى را برمىشمرد و دستاوردهاى آن را مورد برخوردى انتقادانه قرار مىدهد. او در پايان هر بخش، نتيجهگيرى مشخص خود را هم از روند مورد بررسى جريان به طور جداگانه مطرح مىسازد.
پترز تجربه كنونى را در جمهورى خلق چين، همان اجراى برنامه اقتصادى نوينى ارزيابى مىكند كه لنين بعد از پايان جنگ و دفع تجاوز شانزده كشور به روسيه پس از پيروزى انقلاب اكتبر، تحت عنوان برنامه “نپ” مطرح نمود و تحقق بخشيدن به آن را آغاز كرد. برنامهاى كه در سالهاى بعد متاسفانه ادامه نيافت. “سرمايهدارى دولتى زير رهبرى حزب كمونيست” درونمايه برنامه لنين بود. تجربه كنونى در جمهورى خلق چين كه آن را “راه سوسياليستى نوع چينى” مىنامند كه با توجه به عقبماندگى چندين قرنى جامعه چينى و سلطه اشكال ماقبل فئودالى در كشورى نيمه مستعمره تنظيم شده و جريان دارد را پترز حركت در لب پرتگاه ارزيابى مىكند. تجربهاى هنوز ناتمام و در خطر، كه شعر سياوش كسرائى را در ذهن تداعى مىكند: «كه نيفتى به چپ و راست، خطر!».
باوجود اين، او اين تجربه را كوششى علمى و پراتيكى واقعبينانه، در عين حال كوششى عملگرا، با نرمش و هوشمندانهاى براى تحقق بخشيدن به «آرمانى» مىداند، كه بدون جسارت انقلابى و پايبندى به قدرت خلاق بررسى و تجزيه و تحليل مبتنى بر ماترياليسم تاريخى و ماترياليسم ديالكتيكى، دست نيافتنى است. تئورى دنگ سيائوپنگ در اينباره كه نمىتوان سوسياليسم را در جامعهاى با سطح نازل نيروهاى مولده برپا داشت، هسته مركزى انديشه تئوريك براى كوشش به منظور ايجاد كردن نيروهاى مولده رشد يافته را در تجربه در جريان در اين كشور تشكيل مىدهد. او تئورى خود را مبتنى بر برداشت ماركس مىداند، مبنى بر اين كه جامعه سوسياليستى را جامعهاى با سطح رشديافتهتر نيروهاى مولده از جامعه سرمايهدارى تعريف مىكند كه از بندهاى مالكيت فردى آزاد شدهاند.
پترز نجات يك و نيم ميليارد شهروند چينى را از عقب افتادگى تاريخى و ايجاد كردن پايههاى مادى و معنوى جامعه سوسياليستى در چين، بدون اين تجربه سخت كوشانه در دنياى جهانى شدهِ در خدمت نظام امپرياليستى، غيرممكن ارزيابى مىكند.
هنوز راهى طولانى بايد طىشود، تا بتوان رشد پايههاى جامعه سوسياليستى را در جمهورى خلق چين تثبيت شده ارزيابى كرد. اما موفقيتهاى تاكنون نيز خود دليل كافى براى آن هستند كه بتوان اعتقاد راسخ داشت كه «آرمان والاى انقلابى»، همانطور كه شما نيز برجسته ساختهايد، قابل دسترسى است.
انقلاب كبير اكتبر زودرس و ارادهگرايانه و گويا با توطئه “بلشويكها و لنين” به پيروزى نرسيد. كمونيستهاى برپا كننده آن پس از مرگ لنين ناتوان بودند و “مرواريد يافته” را برباد دادند!!
بايد به سخن زندهياد احسان طبرى باور داشت: «اعجاز فرزند باور است». بايد به قدرت انديشه علمى، به برداشت ماركسيستى- تودهاى براى تغيير شرايط باور داشت. بايد به سخن ماركس باور داشت كه با شناخت و درك انديشه، نيروى مادى تغيير و دگرگونى ايجاد مىشود!!
تاريخ شابلونى “جبرى” نيست
ارزيابى پترز از سياست حزب كمونيست چين در كليت آن، آنست كه حزب كمونيست چين مىكوشد با ارزيابى واقعبينانه از واقعيت موجود و تغيير يابنده در جمهورى خلق چين، با نگاه به دورنماى آرمانى و حفظ آن به عنوان چراغ راهنما، راه مشخص براى تدارك «مقدورات» دستيابى به آرمان را توسعه داده و در كوران تجربه، آزمايش و تصحيح كند. «مقدوراتى» كه با جانفشانى ميليونها چينى در نبردى سخت و خونبار بدست آمده بود.
پژوهش پترز در اين كتاب نشان مىدهد كه تاريخ شابلونى “جبرى” نيست كه بايد آن را به عنوان «مقدورات» درك كرد، بلكه بايد آن را با هشيارى انقلابى، با ابتكار خلاق علمى- روشنفكرانه، با آموزش از تجربه و با هدف تغيير شرايط در جهت آماج «آرمانى» بـرپـا داشت. انسان گرفتار در چهارچوب شرايط حاكم، با شناخت و درك روزافزون اين شرايط، تاريخ خود را آگاهانه برپا مىدارد. بدون عنصر “آگاهانه” در عملكرد انسان، مرز ميان انسان و جانور مخدوش مىگردد. ماركس در تزهاى درباره فويرباخ، انسان را ثمره “آنسامبل” شرايطى ارزيابى مىكند كه او خود آنها را آگاهانه ايجاد كرده و دگرگون مىكند.
ماركس ضرورت برپايى جامعه سوسياليستى را از پژوهش قانونمندىهاى صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى نتيجهگيرى كرد و در دهها هزار صفحه به اثبات رساند. او و همرزمش فردريش انگلس اما درباره جامعه سوسياليستى تنها به ترسيم “انتزاعى” علمى- انديشهاى- روشنفكرانه و در چهارچوبى “عام” پرداختند. برانداختن مالكيت فردى بر ابزار عمده توليد اجتماعى به عنوان شرط پايان بخشيدن به استثمار انسان از انسان و برپايى جامعه انسانى كه در آن «آزادى هر فرد، شرط آزادى جامعه مىباشد» (مانيفست كمونيستى)، از بررسى ماترياليسم تاريخى جوامع بشرى نتيجهگيرى مىشود (*). اين نتيجهگيرى علمى، اما “عام”، براى برپايى جامعه بىطبقه، براى فردى كه براى اولين بار با آن آشنا مىشود، نتيجهگيرى و انتزاعى “توخالى” (ماركس)، يعنى هنوز درك نشده و تراشها، لحظهها، جنبهها و ُبعدهاى آن شناخته نشده و رابطه و بهمتنيدگى آنها هضم فكرى نشده، مىباشد.
زمانى كه برتولد برشت مىگويد «كمونيسم آسانى است كه برپايى آن سخت است»، دقيقاً به آن كار سخت كوشانه كمونيستهايى اشاره دارد، كه بايد “خاص”هاى آن انتزاع “توخالى” را يافته و انتزاع را “پر” كنند. يعنى انتزاع را قابل درك سازند، به آن “جان” بدمند. دستيابى به چنين هدف والاى آرمانى به طور متافيزيكى ممكن نيست. ماركس و انگلس به عنوان انديشمندان ديالكتسين از اين روى به آن تن ندادند. ما، درست هاتف رحمانىها بايد اين وظيفه «سخت» را به عهده گيرند. بايد با شناخت علمى واقعيت موجود، بايد از درون شرايط حاكم بر اين واقعيت موجود، راه خروج از آن و دگرگونى آن را بيابند. بايد به اين منظور «جايگاه “آرمان والاى” زحمتكشان شهر و روستا و به طور اخص طبقه كارگر در جنبش كنونى» مردم ايران را بيابند، آنطور كه شما، انوشه گرامى متذكر شدهايد. اين تنها شيوه ممكن نجات از بندهاى انديشه پوزيتويستى سوسيال دموكرات و تبديل ساختن نيروى انديشه به نيروى مادى براى دگرگون ساختن شرايط حاكم بر جامعه است و بس!
آگاهى تغيير دهنده شرايط، بدون حركت به سوى آرمان و آماج درك شده، بدون پيوند برقرار كردن ميان «منافع آنى»، به قول لنين وظيفه دموكراتيك، با «آرمان والاى انقلابى»، به بيان لنين وظيفه سوسياليستى (**)، چارهاى جز تسليم به “جبر” و به «مقدورات» ندارد و كارش به نفى “اختيار” مىانجامد. برداشت ماترياليسم ديالكتيكى را ترك و به ايدهآليسم پناه مىبرد. اين، افتادن به چاله موضع پوزيتويستى «پايان تاريخ» است. گرفتار شدن به انديشه “مكتب فرانكفورت” است.
اين موضع پوزيتويستى از طبقه كارگر، رنجبر بدبخت و رنجور مىسازد، همانطور كه كليساى كاتوكيك از مسيح، فيلسوف و مبارزى كه براى بهبود شرايط زندگى مردم به نبردى نابرابر تن داد و به شهادت رسيد، تن خونين و رنجور و قابل ترحمى بر صليب ساخته است. در كاتاكمبها (دهليزهاى گورستان زيرزمينى) در رُم، كه در آن مردگان مسيحى جاى داده شدهاند، تا قرن دوم تاريخ اروپايى نقش مسيح بر سر گورها، همه جا، مردى در حال سخنورى، فيلسوفى با سيمايى مبارزهجويانه ترسيم شده است. با به رسميت شناختن شدن دين مسيح و تبديل آن به دين رسمى است كه اولين عكسهاى مسيح ميخكوب شده بر صليب بر گورها در اين آرامگاههاى زيرزمينى نصب شدهاند. صدقه و بخشش كه به شيوه معمول كنونى در حاكميت سرمايهدارى در ايران و جهان تبديل شده است، “آشپزخانههاى سوپ” كه كليساها و مردم خيرخواه در شهرهاى ثروتمندترين كشورهاى امپرياليستى برپا مىسازند و “سفرههاى” مشابه آن در ايران نيز ابزار تبديل ساختن محرومان به رنجبران فاقد حق و چشم در انتظار بخشش است. اين درحالى است كه طبقه آگاه پرولتاريا، انقلابىترين و مبارزجويانهترين طبقه جامعه سرمايهدارى است كه انديشه خود را براى كوبيدن ميخ تابوت اين نظام استثمارگر مسلح ساخته است و كار سخت و بغرنج برپايى جامعه انسانى را به عهده دارد. انسان آگاه و رزمجو را نبايد رنجور و تسليم شده به «مقدورات» پنداشت و خواست!
كارل پوپر، يكى از سردمداران “مكتب فرانكفورت”، تئورى “مهندسى اجتماعى” را براى توجيه قناعت براى تعمير «مقدورات» پيشنهاد مىكند. به نظر او با “مهندسى اجتماعى” مىتوان نارسايىهاى «مقدورات» را بر طرف ساخت. هدف، نفىدرنفى ديالكتيكى «مقدورات»، يعنى ارتقاى واقعيت به مرحله رشد عالىتر و بغرنجتر نيست. هدف نفى مكانيكى، نفى ساده «مقدورات» است. زمانى كه بانك مركزى آمريكا، آلمان و … نرخ سود پول را بالا يا پائين مىبرد، تا گويا گرانى را “مهار” كند، به شيوه نفى مكانيكى مورد نظر پوپر پايبند است. تقليل دستمزد كارگران گويا زير فشار “الزامات گلوباليستى” ناشى از برنامه نوليبرال “آزادسازى اقتصادى” نيز به همين شيوه نفى مكانيكى متوسل مىشود و آن را با تئورى “مهندسى اجتماعى” توجيه كرده و به كارگران القا مىكند. از اين طريق است كه تغييرات، تغييراتى كمّى باقى مانده و كار به تثبيت شرايط حاكم مىانجامد.
اين در حالى است كه نفىدرنفى ديالكتيكى، حصار پولاين ايجاد شده بدور انديشه و عمل انسان آگاه، قناعت غيرمستدل تحميل شده به انديشه او را مىشكند. به او امكان مىدهد، با شناخت شرايط و با استفاد از امكانات موجود در واقعيت، تغيير و گذار از آن، از «مقدورات» را سازمان دهد. بهره جستن از امكانات ارتباط اينترنتى و تلفن همراه در خيزش انقلابى كنونى در ايران، نمونهاى براى ايجاد تغيير و گذار از «مقدورات» برپايه منطق ديالكتيك است. از اين طريق است كه شرايط نوين ايجاد مىگردد. حتى در تاريكترين شرايط. اسيران بازداشتگاه مرگ نازىهاى آلمانى در بوخنوالد، تدارك آزادسازى خود را با شكستن «مقدورات» سازمان دادند.
زندهياد احسان طبرى در سروده زندانش تحت عنوان “وعده ديدار”، با نفىدرنفى ديالكتيكى، حصار پولادين «مقدورات» را مىشكند و در خاموشى «بانگ مىكند» (طبرى): «…
اى آنكه در برابر چشمانم بستر پولادين نهادى،
اى آنكه آسمان ذهنم را بىستاره مىخواهى،
من
هر شب در آسمان،
وعده ديدار دارم با ستارگان.»
نگارنده بخشهايى از اين كتاب بسيار آموزنده كه مىتوان با كمك آن پاسخهاى قانع كنندهاى براى بسيارى از پرسشها درباره علل فروپاشى كشورهاى سوسياليستى اروپا را يافت، به فارسى برگردانده كه هنوز ناتمام است. كوشش خواهد شد آن بخشها در نوشتارى از درونمايه كل كتاب هرچه زودتر منتشر شود. در اين نوشتار به نكتهاى كه اشاره كرديد، پرداخته خواهد شد. اميدوارم فرصت براى ارايه اين نوشتار در پيش باشد. شايد علاقمندهاى ديگرى نيز بتوانند در كار ترجمه شركت كرده و به آن سرعت بخشند.
سالى نو با توان بيشتر خيزش انقلابى مردم در پيش است. برايتان بهترين آروزها را دارم و براى سخنان محبتآميزتان تشكر مىكنم.
فرهاد عاصمى
٢٣ فروردين ١٣٨٩
(*) نگاه كن به نوشتار «انسان»، دیدگاه مارکسیستى درباره انسانشناسى (آنتروپولوژى) و برداشتهاى بنیادى آن http://www.tudeh-iha.com/?p=1075&lang=fa در “تودهاىها”
(**) لنين درباره فعاليت عملى سوسيال دموكراتها مىنويسد: «منظور فعاليت عملى سوسيال دموكراتها، رهبرى مبارزه طبقاتى پرولتاريا و متشكل كردن اين مبارزه است. در هر دو صورت آن: مبارزه سوسياليستى (مبارزه بر ضد طبقه سرمايهداران، يعنى مبارزهاى كه همّش مصروف به انهدام رژيم طبقاتى و ايجاد جامعهاى سوسياليستى است) و مبارزه دموكراتيك (مبارزه بر ضد حكومت مطلقه، يعنى مبارزهاى كه همّ آن مصروف به دست آوردن آزادى سياسى در روسيه و دموكراتيك كردن رژيم سياسى و اجتماعى روسيه است) …». مجموعه آثار جلد دوم، ص ٨٢٧، ترجمه زندهياد پورهرمزان) (به نقل از نوشتار سيمين مدرسى- ميلاد منزوى –[email protected]– تحت عنوان “نيم نگاهى به مقاله طرد رژيم «ولايت فقيه»، نه استراتژى، نه تاكتيك”). زندهياد جوانشير در “سيماى مردمى حزب توده ايران” برنامه حداقل كارگرى حزب توده ايران را مبتنى بر اين نظر لنين توضيح داده و مستدل مىسازد. (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=688&lang=fa سیماى مردمى حزب توده ایران (١) پیوند گسست ناپذیر وظیفه سوسیالیستى و دموکراتیک)
سلام
داستانهای کليله و دمنه يادمان هست؟
شما شبيه گربه ای رفتار می کنيد که در خانه گرم و نرمی جا داشت، روزی روی مبل خرابکاری کرد و انداختنش بيرون. مدتی توی کوچه و خيابان ولگردی کرد، حالا هوای خانه قبل را کرده است. دم در می رود گاهی نرمش می کند، گاهی غرش می کند، گاهی به اين می جهد، گاهی به آن می پرد، گاهی خودش را برای اين ناز و ملوس می کند، گاهی …
محترماً، اينقدر آبرو ريزی نکنيد. نشان بدهيد چند مرده حلاجيد! تنها مطلب درخور توجه شما در اين مدت آن بحث راجع به تغييرات اقليمی بود.
آخه چطور روتون ميشه اين شلم شوربا های ذهنی خودتان را بعنوان بحث توده ای بيرون بدهيد؟
در مورد چشم طمعی که به الطاف آقای خاوری بسته ايد:
آيا در عمرتان دور و بر سالمندان بوده ايد؟ خيال می کنيد سالهائی که آيت الله خمينی برای کارهای عادی به ديگران وابسته شده بود و برايش لگن می آورند، وی کشور را اداره و رهبری می کرد؟ خيال می کنيد آيت الله منتظری در سالهای آخر عمرش که برای حرکت به ديگران وابسته بود آن اعلاميه ها را صادر می کرد يا نوه دلبندشان؟ … خيال می کنيد علی آباد خرابه هم شهری است؟
سلام
اين «آرمان والای طبقه کارگر» که شما خواهان آن هستيد ديگر چه صيغه ای است؟
برخی از مسلمانان می گويند خواهان «اسلام ناب محمدی» هستند. از اينها، برخی هاشان انسان های ساده و شريفی هستند و دوران حکومت و زندگی پيامبر اسلام را ايده آل خود می دانند، برخی هاشان هم غارتگران و کلاهبردانی هستند که اگر پيامبر اسلام و امام زمان امروز ظاهر شوند، آن بزرگان را ترور می کنند!
بعد از انتخابات خرداد 88 برخی چپ ها می گفتند اول دموکراسی بعدز حرفهای اقتصادی و عدالت خواهان، حالا همان ها بر طبل چپ روی می کوبند که ياالله آرمان والای طبقه کارگر!
شما که بسلامتی توده ای بوده ايد واز نوشته هاتان بر می آيد سابقه دار و مسؤوليت دار هم بوده ايد. حزب توده ايران در اوج قدرت چپ در چهان در مقابل چپ روها و. چپ نماهائی که خواهان «سوسياليسم ناب» و «آرمان والای طبقه کارگر» بودند مردانه ايستاده بود و می گفت راه «راه رشد غير سرمايه داری» است (تاريخ هم درستی آنرا ثابت کرد). حالا شما در نبود شوروی و اردوگاه سوسياليستی و اين وضعيت گنونی در تعادل نيروها در جهان و ايران دبنال چه هستيد؟؟!!
واقعاً انتظار داريد محمد بلر، چمشيد سارکوزی و آذر مرکل برای شما در اين شرايط سوسياليسم ناب بسازند و آرمان والای طبقه کارگر را نمايندگی کنند؟
راستی شما که دنبال بحث دقيق هستيد بگوييد نظرتان راجع به اين مقاله چيست:
سلام
اين «آرمان والای طبقه کارگر» که شما خواهان آن هستيد ديگر چه صيغه ای است؟
برخی از مسلمانان می گويند خواهان «اسلام ناب محمدی» هستند. از اينها، برخی هاشان انسان های ساده و شريفی هستند و دوران حکومت و زندگی پيامبر اسلام را ايده آل خود می دانند، برخی هاشان هم غارتگران و کلاهبردانی هستند که اگر پيامبر اسلام و امام زمان امروز ظاهر شوند، آن بزرگان را ترور می کنند!
بعد از انتخابات خرداد 88 برخی چپ ها می گفتند اول دموکراسی بعدز حرفهای اقتصادی و عدالت خواهان، حالا همان ها بر طبل چپ روی می کوبند که ياالله آرمان والای طبقه کارگر!
شما که بسلامتی توده ای بوده ايد واز نوشته هاتان بر می آيد سابقه دار و مسؤوليت دار هم بوده ايد. حزب توده ايران در اوج قدرت چپ در چهان در مقابل چپ روها و. چپ نماهائی که خواهان «سوسياليسم ناب» و «آرمان والای طبقه کارگر» بودند مردانه ايستاده بود و می گفت راه «راه رشد غير سرمايه داری» است (تاريخ هم درستی آنرا ثابت کرد). حالا شما در نبود شوروی و اردوگاه سوسياليستی و اين وضعيت گنونی در تعادل نيروها در جهان و ايران دبنال چه هستيد؟؟!!
واقعاً انتظار داريد محمد بلر، چمشيد سارکوزی و آذر مرکل برای شما در اين شرايط سوسياليسم ناب بسازند و آرمان والای طبقه کارگر را نمايندگی کنند؟
راستی شما که دنبال بحث دقيق هستيد بگوييد نظرتان راجع به اين مقاله چيست:
http://www.edalat.org/sys/content/view/1561/47/
بالاخره محمد بلر و هواداران تز ارتجاعی بودن خرده بورژوازی در ايران نماينده آرمان والای طبقه کارگر هستند يا نويسنده اين مقاله و پيروان او؟
بالاخره محمد بلر و هواداران تز ارتجاعی بودن خرده بورژوازی در ايران نماينده آرمان والای طبقه کارگر هستند يا نويسنده اين مقاله و پيروان او؟