مقاله شماره ١٣٨٩ / ١٥ (٢3 خرداد)
واژه راهنما: مبارزه با پراكندگى در جنبش تودهاى مساله روز است. هاتف رحمانى و محمد اميدوار بدون استدلال و حقانيت گفتگو ميان تودهاىها را به آينده نامعلوم حواله مىدهند. طرح نامههايى براى نشان دادن حقانيت تاريخى رزم يكپارچه تودهاىها عليه اشغال حزب از درون. حقيقت چيست؟
رفيق گرامى على خاورى، صدر كميته مركزى حزب توده ايران؛
رفيق گرامى محمد اميدوار، دبير اول كميته مركزى حزب توده ايران؛
رفقاى هيئت سياسى كميته مركزى حزب توده ايران؛
اعضاى كميته مركزى حزب توده ايران؛
رفقا و مسئولين حزبى!
هاتف رحمانى، يكى از نظريهپردازان در “نويد نو” مبارزى است كه از مواضع حزب توده ايران دفاع مىكند. نگارنده او را در نوشتار شماره ٢٣ سال ١٣٨٨ “گفتگويى با مدعيان”http://www.tudeh-iha.com/?p=1040&lang=fa “تودهاى” مورد خطاب قرار داده بود. او اما در نامه مورخ ١٦ اسفند ١٣٨٨ خود به نگارنده متواضعانه خود را «شايسته اين عنوان “تودهاى”» ندانسته است.
او در مجموع دو نامه به تاريخ ١٦ اسفند ١٣٨٨ و ١٤ فروردين ١٣٨٩ به نگارنده نوشته و ارزيابى خود را در دفاع از مواضع حزب توده ايران توضيح داده است. به دنبال ارسال پيش از انتشار پاسخ تنظيم شده از طرف نگارنده به او، تا اگر نظرى درباره نوشتار دارد، آن را پيش از انتشار به اطلاع من برساند (سنتى كه نگارنده با همه نظريهپردازان مخاطب انجام مىدهد)، رابطه نامهاى دوستانهاى نيز ميان ما بوجود آمد. اين رابطه تا اين اندازه نيز پيشرفت كه او كمكهاى شايان توجهى براى يافتن منابع به نگارنده نمود و نگارنده را در ادامه نامهها، دوستانهتر از در دو نامه پيش گفته مورد خطاب قرار داد. او كه با «جناب آقاى فرهاد عاصمى، با سلام» نامه اولش را شروع كرده بود، توانست در نامههاى رد و بدل شده تا مرز «فرهاد عزيز» (١١ آوريل ٢٠١٠) نيز پيشرود. اما به يك بار در نامهاى (٢٢ آوريل ٢٠١٠) به «سلام» در عنوان نامه بسنده كرد و پرخاشگويان ازجمله نوشت «نمىتوانم تاسف خود را پنهان كنم كه شما متاسفانه اهل گفتگو نيستيد. من هيچ صداقتى در كارتان نمىبينيم … هدفتان چيزى نيست جز كسب حقانيت براى خودتان. شما همه موضوعات، از جمله خودتان را از بستر تاريخى جدا مىسازيد و … خاك به چشم حقيقت مىپاشيد» و گفتگوى به جريان افتاده را قطع كرد.
متاسفانه هاتف رحمانى براى نكاتى كه نقل شدهاند و سرزنشها از قبيل «خاك پاشيدن» نگارنده «به چشم حقيقت» استدلالى مطرح نمىكند و كماكان، چنانكه در نامههايش هم، در سطح طرح “تز” باقى مىماند. چنين شيوهاى اما براى نظريهپردازى كه در نامه ١٦ اسفند ١٣٨٨ خود مدعى آنست كه «از سر صداقت و بيان واقعيت» سخن مىراند، شايسته نيست.
او خود به درستى عنوان كرده بود كه «بيان موضع، گفتگو ميان تودهاىها است». اگر كماكان چنين است كه نگارنده با آن موافق است، چرا بايد مضمون زيباشناسانه جمله خود را بىمهابا و بدون استدلال نقض كند و صحنه جدل انديشه را ترك نمايد؟
همانطور كه پيشتر نيز اشاره شد، نگارنده نوشتارهاى آماده شده را پيش از انتشار براى شخصيت مورد خطالب ارسال مىدارد، تا در صورت ضرور، تغييراتى در نوشتار بوجود آيد، به اين اميد كه نوشتار وسيله نزديكى نظريات و نه پراكندگى بيشتر ميان همرزمان باشد. هاتف رحمانى پس از دريافت اولين نوشتار در تاريخ ٢٢ مارس ٢٠١٠ با تعجب و غيرباورانه نوشت: «دوست گرامى، به نظر مىرسد فقط از باب رفع مسئوليت نوشتههايتان را ارسال مىكنيد. من سزاوار ابرازنظر در نوشته شما نيستم و اگر موردى بود، چون به صورت آشكار انتشار مىيابد، حتما به آن خواهم پرداخت.»
در پاسخ نوشتم: «دوست گرامى، ارسال نوشتار پيش از انتشار كوششى است براى نزديكى انديشه با آنانى كه در يك سوى نبرد مشترك قرار دارند. بدون ترديد برنامه دشمن طبقاتى دامنزدن به پراكندگى در جنبش تودهاى و ميان تودهاىها است. شيوهاى جز اين، با منطق قتلعام تودهاىها همخوانى ندارد. امكان من در مبارزه با برنامه دشمن طبقاتى بسيار محدود است. ايجاد چنين پل و پيوند، امكان كوچكى است كه هميشه از آن بهره جستهام و لذا خوشحالى من از پاسخ شما، صادقانه و مستدل است. … به ويژه چنين اقدامى از اين روى مىتواند مثبت باشد، زيرا برخورد انتقادى به نظريات، هدفش هاتف رحمانى نبوده، بلكه نظر و مسالهها مىباشد. …».
جو ايجاد شده در نامهها ادامه يافت. در ١١ آوريل ٢٠١٠ نگارنده در نامهاى با تقاضاى جديدى به هاتف گرامى مراجعه نموده و نوشتم: «شما نه تنها به همصحبت باوفاى من در بحث تبديل شدهايد، بلكه همچنين به كمك پرتوانى براى من در يافتن نوشتارها نيز تبديل شدهايد. براى هر دو و بهويژه بخش دوم، بسيار متشكرم. امروز هم سلام گرگ به طمع نيست. …» و تقاضاى خودم را براى او مطرح ساختم. در همان روز پاسخ چنين آمد: «فرهاد عزيز سلام، از محبت شما سپاسگزارم. … لينك مطلبى كه خواسته بوديد …». در روز بعد، دوازدهم آوريل نوشتم: «با سلام و تشكر براى راهنمايى. لطفا آدرس صفحه حزب را ذكر كنيد كه آن را با شرمندگى نمىشناسم. درضمن خوشحال مىشدم اگر زحمت ارايه چند نمونه از مقالاتى كه در نوشتار خود متذكر شدهايد كه در نشريات حزبى چاپ شده است، برايم ارسال كنيد [كه در آنها مواضع ماركسيستى- تودهاى حزب (موضوع بحث ميان ما) و به ويژه ايجاد پيوند ميان وظيفه “دموكراتيك” و “سوسياليستى” حزب طبقه كارگر كه لنين مىطلبد و در سند كنگره چهارم حزب نقل شده است، قابل شناخت مىباشد]. … تا گفتگوى ما مشخص باقى بماند.»
پس از آنكه ده روزى از تاريخ فوق سپرى شد و پاسخى نيامد، نوشتم: «هاتف گرامى، متاسفانه مدتى است از شما بىخبر هستم. اميدوارم حالتان خوب و پركارى دليل سكوت است. … اين سطور را از اين روى مىنويسم كه با سكوت به عنوان اسلوب نمىتوان موافق بود. سرشت حزب و مبارزه عليه برنامه دشمن طبقاتى جدىتر از آنند كه مجاز باشيم از شيوه سكوت به گويا پاك كردن مساله دست يابيم. متاسفانه رفيق محمد اميدوار نيز كه هفتهها پيش و بعد از مطالعه نوشتارها مىخواست به تلفن من پاسخ گويد، هنوز در اين زمينه اقدامى نكرده است. بهرجهت اميدوارم حال شما خوب است و بزودى خبرى از شما دريافت دارم. با سلام دستتان را مىفشارم، فرهاد»
پاسخ به اين نامه، نامهاى بود كه در آغاز نقل شد كه در آن هاتف رحمانى مرا به «اهل گفتگو نبودن» متهم مىسازد و نامه نوشتن به من را به عنوان «راه عوضى» ارزيابى كرده، مىنويسد: «… به اين نتيجه دارم مىرسم كه راه را عوضى آمدهام و وقت را بيهوده صرف مىكنم. براى شما مرغ يك پا دارد و هدفتان هم چنين مىنمايد كه چيزى جز كسب حقانيت براى خودتان نيست. شما همه موضوعات، ازجمله خودتان را از بستر تاريخى جدا مىسازيد و با توسل به آيههايى كه الزاما همه جا صادق نيستند، خاك به چشم حقيقت مىپاشيد. … اميدوارم در فرصتى بيشتر صحبت كنيم. با احترام.»
نقل طولانى و قطعا براى خواننده پرحوصله خسته كننده، با هدف «كسب حقانيت براى خودتان»، كه ادعا شده است، همراه نبوده است. نگارنده نيازى به كسب چنين حقانيتى ندارم، زيرا از نظر فيزيكى نيز نمىتوان با آن بارى را به سر منزل مقصودى برسانم. هدف از نقل طولانى، درست به خاطر ممانعت از پاشيدن شدن «خاك به چشم حقيقت» است.
حقيقت چيست؟
“حقيقت”، برداشت و ارزيابى شخص از “واقعيت” است. واقعيت آنست كه ارتجاع داخلى و خارجى به طور همدستان توانستهاند با ضربهاى هولناك به حزب توده ايران، با قتلعام رهبران، دانشمندان و كادرها و مبارزان حزبى، به هدفى دست يابند كه در مورد بسيارى از احزاب كارگرى در جهان نيز به اشكال متفاوتى، اعمال كردهاند. اين برنامه جنايتكارانه نمىتوانسته پايان اقدامات تبهكارانه ارتجاع همدستان داخلى و خارجى باشد. چگونه مىتوان ارتجاع را آنقدر بىتجربه و سادهدل پنداشت كه تصور شود كه با نابودى فيزيكى رهبران حزب و كادرهاى حزب توده ايران، صورت مساله پايان بخشيدن به مبارزه طبقه كارگر را پاك شده بپذيرد و نخواهد با برنامههاى تكميلى، “پيروزى” خود را ابدى سازد؟
اگر مجاز نيستيم چنين سادهدلى را سرشت ارتجاع داخلى و خارجى بپنداريم كه مجاز نيستيم، بايد بتوانيم و موظف نيز هستيم، براى شناختن برنامه تكميلى دشمن طبقاتى، آن اشكال ممكن ديگرى را مورد بررسى قرار دهيم كه مىتواند مورد بهرهبردارى او قرار گيرد.
بدون ترديد ادامه سركوب خشن هر انديشه تودهاى يكى از بندهاى برنامه تكميلى است كه اعمال مىگردد. ايجاد شعبههاى ويژه به اين منظور در وزارت اطلاعات و امنيت از يك سو و ادامه تبليغات سياسى و ايدئولوژيك، تنظيم كتب و نشريات مخالف و ضدتودهاى، انتشار كتابها و صدها مقاله و نوشتار ضدكمونيستى و … از سوى ديگر، كه توسط سازمانهاى ايجاد شده عملى مىگردد، دليلى بر درستى چنين برداشت و ارزيابى از واقعيت است.
با خود صداقت داشته باشيم. برنامه تكميلى دشمن طبقاتى داخلى و خارجى همدستان نمىتواند تنها با اقدامات فوق پايان يابد. زيرا نظام سرمايهدارى، به طور مداوم «گوركن» خود را خود ايجاد مىكند. جنبش كمونيستى- تودهاى را از اين روى نمىتوان با نابودى فيزيكى يك نسل به پايان ابدى رساند، زيرا زير فشار شرايط غارتگرى و بىعدالتى و مهمتر از آن، از آن روى كه صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى فاقد دورنماى تاريخى است و بنبستى فاجعهآميز را براى بشريت و به طور كلى ادامه حيات بر روى زمين تدارك مىبيند، نسل بعدى طبقه كارگر و تودهاىها عليه اين نظام پا به عرصه مبارزه مىگذارد. براى خنثىسازى نسل جديد، براى بىاثر ساختن تاثير مبارزات آن، بايد چاره انديشيد و “اطاقهاى فكر”، كارخانههاى برنامهريزى ارتجاع داخلى و خارجى همدستان در اين زمينه، بس پركارند. آنها دو امكان در اختيار دارند.
يكى- ايجاد پراكندگى نظرى و سازمانى در جبهه نيروى نو، در جبهه احزاب كمونيستى- تودهاى؛
دوم- نفوذ دادن انديشههاى انحرافى بهدرون جنبش كمونيستى- تودهاى، كه همان اشغال حزب از درون است.
آيا چنين وضعى بر جنبش تودهاى، بر حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران حكمفرما نيست؟
آيا “واقعيت” متاسفانه چيزى ديگر را نشان مىدهد؟ آيا ارزيابى ارايه شده از “واقعيت”، اين “حقيقت” برشمرده شده ملموس و واقعبينانه، مطابق با واقعيت نيست؟
حقيقت منطبق بر واقعيت آنست كه جنبش تودهاى پاره پاره شده و انواع نظريات انحرافى بر آن حاكم گشته است؟ آيا بيان اين امر «خاك به چشم حقيقت پاشيدن» است؟
شناخت و درك شرايط حاكم بر جنبش تودهاى، «حقانيت» “حقيقت” را به اثبات مىرساند. اين حقانيت، تودهاىها، احساس جانبدارانه و شرافت و “پيمـان” (ا ط، سروده زندان: «چگونه مىتوان بىتفاوت زيستن؟») آنها را وظيفهمند مىسازد. به عنوان تودهاى نمىتوان واقعيت را ديد و حقيقت را درك كرد، اما نخواست عليه آن، عليه برنامه دشمن طبقاتى داخلى و خارجى همدستان، به رزمى مشترك نپرداخت!
آيا نبايد از هاتف رحمانى خواست ادامه گفتگو و يافتن راهحل مشترك را به «فرصت بيشتر» حواله نسازد؟ آيا نبايد از رفيق گرامى على خاورى، محمد اميدوار و ديگر مسئولهاى حزبى خواست، در اينباره به وظيفه خود عمل كنند؟ مىتوان چنين تمنايى را به بهانه «كسب حقانيت براى خودتان» مردود اعلام و بىپاسخ گذاشت؟
آيا نبايد از هاتف رحمانى (كه برپايه مواضع و عليرغم ادعا در نامهاش بايد او را يك تودهاى عضو حزب ارزيابى نمود كه اگر شخص رفيق محمد اميدوار نيست، لااقل يكى از نزديكترين رفقاى مسئول حزبى به او بايد باشد)، انتظار داشت به پرسش مشخص بالا پاسخى مشخص دهد؟ آيا رفيق گرامى محمد اميدوار مىتواند مستدل سازد كه چرا نبايد امـروز عليه برنامه ارتجاع براى اشغال حزب توده ايران از درون به مبارزهاى مشترك از اين طريق دست زد كه در بحثى دقيق و علمى به بررسى «بستر تاريخى» و يافتن «مقدورات» جنبش كارگرى- تودهاى در ايران در دوران كنونى خيزش انقلابى مردم پرداخت؟ و با چه استدلالى بايد آن را به فردا موكول ساخت و گذاشت «تاريخ حكم خود را درباره حقانيت» اين يا آن نظر اعلام كند، كه رفيق اميدوار آن را در صحبت تلفنى با نگارنده پيشنهاد نمود؟
آيا مىتوان در انتظار «حكم تاريخ» در «كوپه گرم قطار براى رسيدن به ايستگاه سوسياليسم صبورانه نشست»؟ (لنين، چه بايد كرد؟)
از مسئولهاى حزبى پاسخى دريافت خواهيم داشت؟