سخن روز شماره:۲۴ (دوشنبه ۲۰ خرداد ۱٣۹٨ – ۱۰ ژوئن ۲۰۱۹)
نکتهای حساس و باریکی در مقاله ی نه اپورتونیسم راست و نه اپورتونیسم چپ وجود دارد که بررسی آن وظیفه ی سطور کنونی است. پیش تر در نوشتار اپورتونیسم چپ و راست و مبارزه ی مشخص با آن، راه عملی دوری کردن از درغلطیدن به اپورتونیسم چپ و راست توضیح داده شد. توضیح ها مبتنی است بر شیوه ی کارکرد لنین که رفیق احمد سپیداری گرامی آن را در نوشتار پیش گفته ی خود برشمرده است. در آنجا نگارنده می کوشد به کمک ارزیابی مشخص برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران، آن طور که لنین توصیه می کند، مرز برنامه انقلابی و انحرافی را در شرایط کنونی نشان دهد که هدف آن دستیابی به موفقیت در مبارزه ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی- افشاگرانه ی حزب توده ایران است.
مقاله ی نه اپورتونیسم راست و نه اپورتونیسم چپ، اسلوب کارکرد مشخص لنین را برای تعیین سیاست انقلابی بلشویک ها توضیح میدهد. این کارکرد از این طریق تنظیم میشود که «با برخورد [مشخص در شرایط تاریخی معین] به این دو اپورتونیسم»، به طور عملی و مرزهای چپ و راستِ سیاست انقلابی مشخص می گردد.
توجه دادن باریک رفیق سپیداری به شیوه ی کارکرد نظری- عملی لنین برای نگارنده انگیزه و کمک بود برای نگارش مقاله ی پیش گفته در سایت تودهای ها که در آن برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران که زنده یاد جوانشیر در کتاب سیمای مردمی حزب توده ایران توضیح میدهد و دستاوردهای آن را برمی شمرد و صلابت نظری آن را از نظر تئوریک مستدل می سازد، به مثابه سیاست انقلابی تعریف می شود و بر محور آن مرز با انحراف چپ و راست برجسته می گردد.
سپس رفیق سپیداری گام در صحنه ی عمل می گذارد به منظور به کار گرفتن «دیالکتیک عمل کننده در پشت تضاد چپ و راست»! آن طور که او در آغاز سخن برجسته می سازد، میخواهد به کمک ارایه ی نمونههایی، به توضیح سیاست لنینی برای شناختِ مضمون«سنتز» میان دو اپورتونیسم بپردازد.
با وجود تدارکات درست نظری در مقاله ی خود، خواهیم دید که رفیق گرامی در عمل به مواضع نظری بیان کرده وفادار نمی ماند.سیاست انقلابی حزب توده ایران برای شرایط کنونی تعریف نمیشود تا به شیوه ی لنینی مرز میان دوسوی چپ و راست اپورتونیستی با آن توضیح داده شود. اروپایی ها به این شکل استدلال می گویند “نوار متر کشی”, یعنی اندازه گیری فاصله دو نقطه با کش. در واقع هم وقتی سیاست انقلابی تعریف نمی شود شما نقطه شروعی برای مقایسه خود ندارید و بنابراین می توانید به راحتی هر چه را که میل خود نمی یابید “چپ و راست” بخوانید در حالی که نقطه وسطی را که خواننده باید از آن سمت “چپ و راست” را بشناسد نشان نمی دهید.
خواهیم دید که ارایه مواضع اپورتونیسم چپ در شرایط کنونی اصلاً مطرح نمی شود. بلکه تنها سخنان لنین درباره ی موارد «چپ روی» در شرایط مشخص سالهای انقلاب اکتبر و پس از آن در نظرات رفقای آلمانی طرح می گردد.شیوه ای که تنها ارزش عام دارد و نه برخوردی خاص به شرایط مشخص ایران کنونی.
خواهیم دید که همین شیوه ی در ارایه نظرات احسان طبری نیز عملی میگردد. در آنجا نیز نظرات طبری در سطح عام طرح می شود که کمکی برای برداشت خاص در شرایط کنونی در ایران نیست!
خواهیم دید که شیوه ی طرح نکتههای عام و یا خاص تاریخی، نقشی در رد مواضع «اپورتونیسم چپ» واقعی در دوران کنونی در ایران ندارد. مواضع «اپورتونیسم چپ»ی که اصلاً طرح نمی شوند، چه برسید به برخورد انتقادی سازنده به آن به منظور دست یافتن به «سنتز» مورد نظری که نه طرح میشود و نه راه شناخت آن گشوده می گردد. شیوه تنها به ابزار ٬٬تهدید٬٬، ٬٬هراس٬٬ و ٬٬هشدارها٬٬٬یی بدل میگردد که راه شناخت مساله را مسدود می سازد، به جای گشودن آن.
در هشت صفحه بقیه ی مقاله، دوازده نمونه و یا مورد طرح میشود به منظور توضیح مواضعی که نهایتاً در خدمت توجیه سیاستی قرار دارد که به طور عمده در نبرد طبقاتی جاری بر کارکرد حزب توده ایران حاکم است.
موارد طرح شده، مواضع «اپورتونیسم چپ» در ایران کنونی نیست که مورد بررسی نقادانه قرار می گیرد.
محور استدلال در کل مقاله استفاده از چماق “خطر اپورتونیست چپ” برای تطهیر و در تأیید «اپورتونیسم راست» است که درستی آن را مقاله میخواهد به اثبات برساند.ولی در این زمینه هم مقاله موفق نیست. در هیچ نکته ی طرح شده، درستی سیاست به طور مثبت به ثبوت رسانده نمی شود.
سخن اصلی در مقاله دور این محور قرار دارد که با توجه به شرایط نامساعد حاکم، گذار از تنگنای حاکم کنونی عمده است و باید با حداقل تلفات و صدمات طی شود.
این استدلال، استدلالی درست است. نادرست آن است که شرایط مبارزه ی تودهای ها در ایران و خارج از کشور یک سان ارزیابی می شود. این یک سانی به معنای انتقال غیرانتقادی شرایط مبارزه در ایران به خارج از کشور درک می شود. ناخواسته، امکانات در خارج از کشور در اندیشه و عمل حزب طبقه ی کارگر حذف می شود.
واقعیت اما چنین نیست که یک سانی شرایط در همه جا برقرار است. گردان هایی که زیر سلطه ی مستقیم ارتجاع قرار ندارند، میتوانند و باید در مبارزه ی خود شرایط دیگری را مورد توجه قرار دهند، از آنچه که آنهایی با آن روبرو هستند که دستشان زیر ساطور است.
ارزش تودهای بودن با این کمیت تعیین نمیشود که یکی دو ریال کمک میکند و دیگری جان خود را قربانی میکند. ارزش تودهای بودن، ارزشی کیفی است که در موضع جانبدار فرد و پیگیری در نبرد تعیین می شود (کیانوری).
در مقاله با حسن نیت و با نمونههای بسیاری موضع مشخصی به عنوان موضع ضروری در شرایط کنونی مطرح میشود که یک سویه- مطلق گرانه و بی توجه به شرایط مختلف حاکم در ایران و خارج از آن طرح می شود.
اشتباهی که ناشی از ناتوانی برای تنظیم دیالکتیک متناسب مبارزه ی در درون و خارج از کشور است. با تکیه ی یک سویه بر روی شرایط مخفی مبارزه در ایران، اصل سانترالیسم- دمکراتیک مبارزه در خارج نقض میشود و با این نقض تلاش می شود که به خیال خود اندیشه «اپورتونیسم چپ» در حزب حذف شود. به همین خاطر ما می بینیم که رفیقی که میخواهد امکان سفر خود را به ایران و خروج از ایران به خطر نیاندازد، تاب حضور رفیقی را در غرفه حزب ندارد که مواضع «اپورتونیسم راست» او را مورد تأیید قرار نمی دهد!
حذف این سویه از اندیشه از زندگی درون حزبی، فضای بحث را به نادرست تنها برای «اپورتونیسم راست»ی گشوده است که شرایط مبارزه ی بخشی از مبارزان (داخل کشور) را برای همه ی مبارزان ضروری می داند.
فضای بحث تنها به روی مواضع راست گشوده است که با به اصطلاح نظر اکثریت در نشست ها، به نظر حاکم بر حزب طبقه کارگر بدل می شود. جدل فکری میان سویه های نگرش مختلف که ناشی از تضادهای آشتی پذیر و همساز در حزب است، از زندگی درون حزبی حذف شده است. چنین است توصیف واقعبینانه ی ریشه ی اصلی مواضع نادرستی حاکم بر مقاله که میکوشد این سیاست نادرست را برای خط مشی حاکم تئوریزه کند.
نادرستی و خطرات مبهمی که ناشی از تاثیر اپورتونیسم چپ اعلام میشود و در صفحه های آخری مقاله طرح شده است، کمکی برای اثبات درستی و ضرورت پذیرش سیاست کنونی حزب توده ایران نیست. برای نمونه در صفحه پایانی مقاله «ابعاد دهشتناکی [که] روی داد» گوشزد میشود که گویا قتل عام رهبران و کادرها و مبارزان تودهای منظور است. با اشاره به «خطر [که هنوز هم] بیخ گوش کمونیست هایی است که درسهای لازم را نگرفته اند»، گویا ضرورت دوری از اندیشه و عمل«اپورتونیسم چپ» به ثبوت رسانده می شود. نکتهای که حتی با پذیرش هسته ای درست در آن هم به معنای استدلال برای درستی سیاست کنونی نیست که قادر نشده است دیالکتیک ضروری را میان مبارزه ی در ایران و خارج از ایران بیابد.
استدلال، مضمون خطرناک دیگری نیز داراست که به طور قطع هدف نویسنده نیست.این مضمون ناگفته، عبارت است از پذیرش ناخواسته ی مجرم شناختن در خون خفتگان که گویا با سیاست نادرست خود، مرگش شان را باعث شدند!
به سخنی دیگر، همانطور که اشاره شد، مقاله به اسلوب کار لنین پایبند نیست که در نشان دادن درستی سیاست حزب توده ایران خلاصه میشود – که باید از طریق برخورد انتقادی به «اپورتونیسم چپ و راست» نشان داده شود و ضرورت عمل به آن به اثبات رسانده شود. انگار اپورتونیسم راست در شرایط کنونی در سیاست حزب اصلاً و ابداً جایی ندارد و لذا نشان دادن مرز با آن غیرضروری است!
با بیانی دیگر که همین معنا را می رساند، مقاله در ارایه ی راهکار مشخص عملی با موفقیت روبرو نیست. برای نشان دادن چنین ناموفقیتی میتوان به صفحه پایانی – نهم، مقاله مراجعه نمود. در آنجا مقاله خواستار ارایه راهکار مشخص برای «رساندن توده ها به مواضع نوین» میشود. و به منظور نشان دادن اهمیت این وظیفه که«اکنون به وظیفه ی دست اول بدل گردیده است»، برجسته میسازد که تنها «با تکیه به آن میتوان پیروزی پیشاهنگ را در انقلاب تأمین کرد».
ولی در مقاله هیچ راهکار مشخصی ارایه نمی شود. «سنتز» مورد نظر لنین جایی در مقاله ندارد!
سخنی درباره ی چگونگی مبارزه ی ترویجی روشنگرانه و تبلیغی- افشاگرانه حزب توده ایران برای شرایط ژرف شونده ی نبرد طبقاتی در ایران مطرح نمی گردد. «مواضع نوین» که باید آنها را «به توده ها رساند» توضیح داده نمی شود. آری، مقاله در ارایه راهکار موفق نیست!
توجیه «اپورتونیسم راست»
دوازده نمونهای که در مقاله مطرح میشوند که ظاهراً وظیفه ایجاد ارتباط دیالکتیکی مواضع عام در مقاله ی را با شرایط خاص در ایران کنونی دارا هستند، عبارتند از:
طرح موضع انتقادی لنین نسبت به چپ روهایی که مخالفت با «هرگونه سازش با احزاب دیگر و هرگونه سیاست مانور و ساخت و پاخت ..» هستند. (ص ۲)
این نمونه از کتاب بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم اتخاذ شده است که بدون ارایه موضع مشخصی از ایران امروز طرح و مورد بررسی قرار می گیرد. لذا ارزشی عام دارد. بررسی دیالکتیک مشخص شرایط ایران کنونی نیست!
نقطه ی ضعف آن برای شناخت و درک مبارزه ی امروز حزب توده ایران، ناروشن ماندن جایگاه متحدان نزدیک و دور در نبرد برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری است!
برای نمونه نقش متحدان دور، برخی از اصلاح طلبان، و نقش متحدان نزدیک، طبقه کارگر در برپایی جبهه ضد دیکتاتوری در مقاله طرح نمیشود و به پرسش درباره ی سرشت نقش هر کدام پاسخی داده نمی شود. تفاوت دو نقش چیست؟ این آن پرسش اصلی در بحث مشخص کنونی میان تودهای ها است در این باره که آیا حزب توده ایران قادر است با تجهیز طبقه کارگر، جبهه ضد دیکتاتوری را از سوی چپ تقویت کند؟ و اگر آری، باید برای دسترسی به این هدف چه سیاست خاص ترویجی- تبلیغی را دنبال کند؟
رفیق گرامی سپیداری برای پاسخ ندادن به این پرسش است که از کتاب لنین مخالفت با «هرگونه سازش با احزاب دیگر ..» را طرح می سازد. آیا میان تودهای ها نظر و یا گروهی وجود دارد که مخالف اتحاد و سازش با دیگران برای گذار از دیکتاتوری باشد؟ پاسخ منفی است. آنچه که طرح میشود این است که باید با پیوند میان مبارزه ی مطالباتی- صنفی و سیاسی که مصوبه ششمین کنگره ی حزب توده ایران نیز است،جبهه ضد دیکتاتوری را از ٬٬چپ٬٬ تقویت نمود. باید دورنمای پس از گذار از دیکتاتوری را به اهرم و تکانه ی مبارزات طبقه کارگر و دیگر نیروهای میهن دوست بدل نمود. پرسش در برابر حزب توده ایران به طور مشخص این پرسش است که آیا جبهه ضد دیکتاتوری سرشتی ضد امپریالیستی دارد؟ آیا خواستار جهت گیری سوسیالیستی باید باشد؟ آن طور که زنده یاد رفیق منوچهر بهزادی در مقاله ی شناخته شده خود در سال ۱۳۵۴ درباره ی سرشت جبهه ضد دیکتاتوری مطرح می سازد؟
اپورتونیسم راست که نمیخواهد به این وظیفه ی سوسیالیستی حزب توده ایران که در برنامه حداقل کارگری آن به مثابه بخش جدایی ناپذیر مبارزه حزب طبقه کارگر ایران طرح شده است، پایبند بماند، به بی راهه نقل نظرات لنین علیه چپ روی و مخالفت با اتحاد با بورژوازی می رود! به این پرسش مشخص پاسخ نمیدهد که بورژوازی ٬٬دمکرات٬٬ و میهن دوست کنونی ایران بنا به سرشت طبقاتی خود در جبهه ضد دیکتاتوری عقبه لشگر را تشکیل میدهد و یا باید جایگاه فرماندهی را به آن ارزانی داشت؟
اشتباه نشود، صحبت بر سر آن نیست که شرایط چنان است یا نیست که باری دیگر لایههای از بورژوازی و یا خرده بورژوازی سرکردگی در انقلاب در پیش را به دست خواهد گرفت یا نه، آن طور که در انقلاب بهمن نیز تحقق یافت.صحبت بر سر آن است که تودهای ها باید چه سیاستی را دنبال کنند تا چنین وضع فاجعه باری تکرار نشود!
آیا چنین خواستی اپورتونیسم چپ است؟ یا مخالفت غیرمستدل با آن اپورتونیسم راست؟
در پنج نمونه بعدی که در صفحه های تا پنج مقاله طرح شده است، نمونهها موارد خاص شرایط روسیه و یا انگلستان را مورد توجه قرار می دهند. موضوع آن ها، توضیح ضرورت «ساخت و پاخت» با احزاب بورژوازی است. و یا همکاری با نظریه پردازانی از قبیل کائوتسکی و غیره. توجه داده میشود که تناسب قوا برای بلشویک ها ضروری میسازد که از این امکان ها برای ایجاد اتحاد با متحدان «دور» نیز بهره بگیرند، «برای به دست آوردن متحد توده ای [تکیه از ف ع] بهره گیرند، حتی متحد موقت، مردد، ناپایدار، مشکوک و مشروط ..».
بازهم توضیحی درباره ی شرایط مشخص ایران داده نمی شود. بحث، بحثی عام باقی میماند و کمک برای یافتن «سنتز» مورد نظر لنین برای ایران نیست؟ به سخنی دیگر این پرسش باقی میماند که نظر نویسنده برای نمونه درباره ی سلطنت طلبان در شرایط مشخص کنونی در ایران چیست؟
علاوه بر نکتههای پیش، انتقال نمونههای ذکر شده در مقاله به شرایط کنونی ایران که با دهها پرسش همراه می شود.
این نمونهها و نمونه های دیگر ذکر شد، پاسخ مشخص به این پرسش نیست که متحدان نزدیک حزب توده ایران در نبرد برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری کیانند؟ متحدان دور کیانند؟ کدام سیاست را باید برای گروه اول و کدام سیاست را باید برای جلب گروه دوم به کار گرفت؟
این پرسش های عمده بی پاسخ میماند و مقاله را به سطح مقالهای برای توضیح عام مسایل محدود میسازد که مهم است، ولی برای بحث کنونی و شفاف شدن وظایف حزب توده ایران در شرایط کنونی راهگشا نیست؟
برای مثال، نمونه دیگر، یعنی بحث درباره ی «کوهنوردی به قله ی توچال» و جستجوی راه ساده تر، ولی سهل تر وغیره (ص ۲)، سخنانی عام هستند. جمع آوری «حد اعلای نیرو» و بهره گرفتن از «هرشکاف» میان دشمنان که لنین در نمونه سوم مطرح میسازد (ص ۳)، پاسخ به این پرسش کنونی نیست که حزب توده ایران باید چگونه و با چه برنامهای به تجهیز و سازماندهی «نزدیک ترین متحد» خود بپردازد که خوشبختانه در مقاله ی اخیر نامه مردم با عنوان وظایف جنبش کارگری و سندیکایی در اوضاع حساس کنونی ..، به صراحت طبقه کارگر ایران اعلام میشود که «ستون فقرات مبارزات» کنونی مردم میهن ما را تشکیل میدهد (۶ خرداد ۱۳۹۸).
آیا نیروی وجود دارد که همکاری با نظریه پردازانی را از قماش کائوتسکی و یا هندرسن ها در صحنه ایران امروز به «خیانت به انقلاب» تعبیر کرده است؟ آیا منظور از انتقاد، اندیشه ی همکاری با سلطنت طلبان است؟ آیا میتوان سلطنت طلبان را به عنوان متحد دور و متزلزل و غیره ارزیابی نمود و با آنها به سازش پرداخت، هنگامی که آنها اعلام کنند و تعهد بسپارند که به شیوههای «فاشیستی» پس از رسیدن به حاکمیت دست نخواهند زد (آن طور که رفیق امیدوار گفته است).
میدانیم که لنین به قسم هندرسون باور ندارد و همانطور که رفیق سپیداری در مقاله برجسته ساخته است، میگوید که آنها «طبق همان قواعد کهنه بورژوازیی ٬٬حکومت٬٬» خواهند کرد! (ص ۳).
همانطور که توجه می شود، دوری از شیوه ی لنینی بررسی مشخص پدیده مشخص با انواع پرسش های خطرناک همراه می شود.
بررسی عام تئوریک برای درک سیاست حزب توده ایران ضروری است. از آن میتوان همچنین برای توضیح شرایط خاص بهره گرفت. ولی لنین خواستار آن است که هر دو شیوه ی به طور مکمل به کار گرفته شوند. نتیجهگیری از عام برای خاص، باید همیشه با بررسی راه بازگشت و بررسی این نکته بپردازد که آیا مورد خاص با مضمون و شرایطِ عام اعلام شده هم خوان است یاخیر؟
زنده یاد طبری در جلد دوم نوشتههای فلسفی (ص ۵۲) رابطه و مضمون تکمیلی دو شیوه ی استنتاج ا استقرایی (ایندوکسیون) و استدلال قیاسی (ددوکسیون) را توضیح می دهد. در آنجا رابطه استنتاج استقرایی که به کمک آن، استنتاج از کل پدیده آغاز میشود، از این طریق تکمیل میگردد که به پاسخ به این پرسش میپردازد که جایگاه جز را در کل نشان دهد. نشان دادن جایگاه جز در کل نقش مکمل بررسی را تشکیل می دهد. بدون پرداختن با بررسی از سوی جز به طرف کل، که آن را حرکت استدلالی به اصطلاح از پایین می نامند، کار بررسی پایان نیافته است. به سخنی دیگر باید همیشه حرکت استدلالی از عام به خاص انجام شود و با نشان دادن انطباق شرایط خاص با عام و کل به پایان برسد.
در هیچ موردی از دوازده نمونه ی طرح شده، مقاله این راه استدلالی را طی نمی کند!
استدلال های درست لنین برای جمع آوری نیرو و توجه به شرایط مشخص برای سازش حتی با بورژوازی، نمیتواند به معنای نفی موضع لنین درک شود که گویا میتوان هنگام نشستن در اتوبوسی که در خیابان ولی العصر به سمت جنوب تهران در حرکت است تا به توچال برسد، نباید برای تجهیز و سازماندهی نزدیکترین متحد خود برنامه داشت و مبارزه نمود. در این زمینه، اشاره شد، مقاله تهی از نظر مشخص است! این کمبود را بدون تردید رفیق گرامی سپیداری برطرف خواهد نمود.
آنجا که مقاله با نمونههایی دیگر گوشهای از مواضع چپ را مطرح میسازد، طرح موضوع در سطح عام باقی می ماند. مانند نمونه اول و یا شش در ص ۴، استدلال مشخصی از نظر نمایندگان ٬٬چپ٬٬ طرح نمی شود. به سخن طبری در بحث با سروش توجه نمیشود که می پرسد که چه کسی، کجا، و چه چیزی را چگونه مطرح ساخته است؟ توضیح داده نمیشود که این چپ، با کدام استدلال میخواهد درستی موضع اپورتونیستی خود را به ثبوت برساند؟ و به طریق اولی برای نشان دادن نادرستی این استدلالها گامی برداشته نمی شود.
نمونهها، ازجمله در ص ۴، درواقع لشکر کمکی هستند برای اثبات مواضع راست و نه استدلال علیه نادرستی نظر مشخصی از اپورتونیسم چپ.
کمک گرفتن از ستاره ها برای جهت یابی مداوم کشتی ها، نیز چنین نمونهای است.مخالفت با کنترل مداوم سیاست، و خواست حرکت سیخکی البته نادرست است. بی توجهی به نظرات کسانی که روزی «خائن» نامیدیم، نیز از همین نوع استنادات است.
شاید سطور زیر برخورد انتقادی خشنی باشد. ترسیم سیاه و سفید باشد. هدف از آن اما کمک است برای یافتن زبان مشترک. نمیتوان انتقاد را در نکته های عمده ی نظری و یا در اسلوب علمی- مارکسیستی برای پژوهش، با زبان نرم و نا روشن و غیرشفاف مطرح نمود. بررسی جانبدارانه از حقیقت، نمی تواند نیم بند عملی گردد.طبری خواستار آن است که در ارزیابی علمی باید سایه روشن ها را دقیق و پررنگ ترسیم نمود. ولی در بیان نرم بود. تا چه حد انجام این وظیفه در سطور زیر با موفقیت انجام خواهد شد، یک مساله است. اما قصد من چنین است. مساله دیگر – لطفاً این نکته از مد نظر دور نگه داشته نشود – به ویژه توسط رفقای عزیزی که در سخن انتقادی نوسانی می بینند. آن را برخی زمان ها مدارامند و در تأیید و در زمانی دیگر سخت و «بی رحم» درمی یابند.
سیاست حداقل کارگری حزب توده ایران که در آن میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی پیوندی مداوم برقرار است، موضوع اصلی بحث میان تودهای ها را تشکیل می دهد. من با این برداشت موافقم که باید سیاست را به طور مداوم مورد بررسی قرار داد، آن طور که باید به طور مداوم با نگرش به ستاره ها، جهت گیری کشتی را مورد کنترل داشت. بر این پایه است که موافق هستم که برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران نیز استثنایی را تشکیل نمیدهد و لذا باید بتوان آن را در شرایط جدید مورد بررسی مجدد و مجدد نیز قرار داد. بررسی ای که باید آن را در باره ی اجزا و کلیت برنامه عملی ساخت!
پرسش اکنون آنست که آیا تاکنون چنین بررسی ای عملی شده است؟ در کدام سند، نتایج آن اعلام گشته است؟ یا واقعاً میتوان مدعی شد که مقاله و نکتهها و نمونههای ذکر شده در آن، پاسخی به پرسش درباره ی بررسی مجدد برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران است؟ نشان میدهد که برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران در اجزایی و یا حتی در کلیت آن قابل نفی است؟ نفی شده است؟ باید تردید داشت!
امیدوارم اگر اشتباه می کنم، رفیق سپیداری و دیگر رفقا اشتباه را به طور مشخص تصحیح کرده و به نقد بکشند.
رفقا، برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران که در آن پیگیری در مبارزه ی صنفی-مطالباتی طبقه کارگر به عنوان مبداء تفهیم دورنمای سوسیالیستی برای راه حل تضاد اصلی و عمده و روز در جامعه توصیف می شود؛ برنامهای که به گفته زنده یاد جوانشیر در مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی آنقدر پیگیر است که به مبارزه را به سوی مبارزه ی سوسیالیستی فرامی رویاند؛ در این برنامه ی علمی، تجربه ی ارایه شده ای که در برابر چشمان ما در هفت تپه، نبرد معلمان و غیره به تجربه روز در ایران بدل شد و به تحقق پیوست و باری دیگر نظر مارکس را درباره ی «پراتیک انقلابی» توده های زحمت مورد تأیید قرار داد. باری دیگر نشان داد که پراتیک توده ها که تحت تأثیر شرایط دردناک تحمیل شده به آنها ستاره ی راهنمای آنان است – مارکس آن در تزهای فویرباخ تأثیر احساس و عاطفه ی انسان مینامد که مشخصه ی برداشت ماتریالیسم نوین- دیالکتیکی است -، همان ستاره ی راهنمایی است که دریانوردان در توفان نبرد طبقاتی جامعه باید مورد توجه مداوم قرار دهند. بازتاب تأثیر احساس و عاطفه ی مادری که راه را بر حاکمان می بندند تا از سرنوشت فرزند و نان آورد خود جویا شود، عنصر مادی- عینی را برای تنظیم برنامه مبارزاتی و درک نظری- تئوریک واقعیت در نبرد طبقاتی تشکیل میدهد که باری در تجربه کنونی در ایران به کرسی نشانده شد و مارکس آن را در تزهای فویرباخ توضیح می دهد.
این برنامه در اثر برجسته سیمای مردمی حزب توده ایران ترسیم میشود و درستی مضمون آن با نظرات مشخص بانیان سوسیالیسم علمی به ثبوت رسانده می شود.این برنامه، یک اثر اتفاقی و از راه رسیده نیست. یک مقاله ی سرهم بندی شده نیست که مجاز باشیم بدون استدلالی محکم و قابل کنترلِ دقیق علمی-مارکسیستی به نفی آن بپردازیم. بی جهت هم نیست که چنین نشده است! شده است؟ آیا نادرستی مضمون برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران در سندی مورد تردید قرار گرفته است، چه رسد به اثبات نادرستی آن؟
نه رفقا، چنین شیرمردی هنوز زاییده نشده است که به این نبرد رفته باشد و بتواند رفته باشد. میتوان با اشاره های کنایه آمیز که در صفحه ی ۷ مقاله ذکر می شوند، با بازی با ٬٬خطر٬٬ و ٬٬هشدار٬٬ برای «ابعاد وحشتناک» وغیره به طرح کاریکاتوری پرداخت و آن را با زهرخندی مورد یورش قرار داد، اما نمیتوان مضمون علمی برنامه ی حداقل کارگری حزب توده ایران را سهل انگارانه نفی نمود. این برنامه، برنامه ای از راه رسیده نیست. در آن «حساب و کتابی» مطرح است که باید توانست نادرستی آن را به اثبات رساند، تا توانست برای آن برنامه ی جایگزینی ارایه داد!
نویسندگان و تأیید کنندگان این برنامه نیز افراد از راه رسیدهای نیستند. طبری، کیانوری، هاتفی، و بسیاری دیگر ستونهای استوار نظری و سیاسی آن را تحکیم کرده اند. زنده یاد جوانشیر، سی سال عضو مشاور کمیته ی مرکزی حزب توده ایران بود، تا سپس در مقام دبیر و عضو هیئت سیاسی حزب طبقه کارگر به نگارش این اثر که کتاب بالینی هر تودهای را تشکیل می دهد، پرداخت.
میتوان نکتههای بیش تری را در مقاله مورد بررسی قرار داد، ولی ضروری نیست.نکتهای که میتوان تنها اشارهای به آن داشت، توجه دادن به بررسی افتراقی هنگام مطالعه ی هر پدیده است. باید بررسی بخشهای متفاوت از پدیده را در ابتدا جدا از هم و سپس در کلیت آن مورد توجه قرار داد.
«حساب و کتاب داشتن تاکتیک»ها که در ص ۶ به عنوان نمونه ی دیگری از گویا استدلال منتسب به «اپورتونیسم چپ» به آن اشاره میشود (نمونه ی ۷)، و یا نمونه ی ۸ که در همان صفحه مطرح شده است در ارتباط با «تاکتیک نفی مطلق»، سخنانی عام هستند و برای شرایط مشخص ایران کلی گویی از کار درمی آیند، اگر نتوان آنها را به طور مشخص طرح و از آنها آموخت.
تنها اشاره شود که وضع «تغییرات ساختاری» در ایران را که باید به طور مداوم در هر دو سوی ترقی خواهانه و ارتجاعی مورد توجه قرار داد، نمیتوان طرح نامشخص آن را به مثابه ارایه ی دلیلی برای چپ روی و «اپورتونیسم چپ» ارزیابی نمود.
همین ارزیابی را باید در ارتباط با نمونه نهم خاطر نشان نمود. در ص ۷، با اشاره ی مبهم به خطرات اشتباه، به نتیجهگیری به سود «اپورتونیسم راست» گرفته می شود.در استدلال به طور ضمنی ترس و تهدید در صورت اشتباه به ابزار به اصطلاح ٬٬اثبات٬٬ درستی تز طرح شده تبدیل می گردد. نکتهای که در نمونه ی ده و از قول لنین در سطح «شیادی» کسانی توجیه میشود که گویا در ایران امروز معتقد هستند که «در سیاست پرولتاریای انقلابی هیچگونه دشواری و وضع پیچیده پدید» نمی آید!