تابش سیاست‌های نولیبرالی بر اقتصاد ایران – دکتر فریبرز رئیس دانا

image_pdfimage_print

آن نیرویی می‌تواند برای تحول اساسی و ساختاری در اقتصاد کشور، نیرو باشد که در پایین‌ترین رده‌های جامعه قرار داشته، محرومیت کشیده و بار رنج این تحریم‌ها را بر دوش می‌کشد

***

جناح های حکومت جملگی تحت تاثیر پرتوهای اقتصاد نولیبرالی قرار دارند. این پرتوها چیست؟ عبارت است از فشار بر دستمزدها، پایین نگه داشتن سطح زندگی طبقه کارگر و مردم محروم و به جای آن، ثروتمندتر کردن ثروتمندان به این بهانه که گویا اگر ثروتمندان صاحب درآمد بیشتری بشوند، آن درآمد به اقتصاد نشت می‌کند
ویرایش تصویر

دکتر فریبرز رئیس دانا، نویسنده و مترجم و اقتصاددان چپ و سوسیالیست در گفتگو با روزنامه ی آرمان ملی می گوید سیاست تعدیل اقتصادی فرزند «نئولیبرالیسم» و نسخه ی ایرانی آن است. وی در این گفتگو تاثیرات سیاست های نئولیبرالیستی بر اقتصاد ایران را بررسی کرده است. او می گوید اشتباه است که این سیاست ها به پای یکی از جناح های حکومت نوشته شود و همه ی جناح های حکومتی در پیشبرد این سیاست ها با هم شریک هستند.
این گفتگو را می خوانید:

برخی فعالان سیاسی و اقتصادی مطرح می‌کنند که تمام مشکلات کنونی را هم نمی‌توان آنگونه که مخالفان دولت توصیف می‌کنند بر گردن سیاست‌های دولت انداخت و تحریم‌های آمریکا نیز تاثیر بسزایی در ایجاد شرایط دشوار کنونی داشته است. به نظر شما سیاست‌های نادرست اقتصادی دولت تا چه میزان در بحران کنونی موثر بوده است؟
گمان نمی‌کنم بتوانیم درباره سیاست‌های نادرست صحبت کنیم. چون وقتی از سیاست نادرست صحبت می‌کنیم یعنی اینکه دولتی هست که بعدا می‌تواند سیاست‌های درست را اجرا کند. اینگونه نیست. این سیاست‌هایی که دولت در اقتصاد به کار می‌برد ذاتی و سرشتی است. آنچه بر اقتصاد ایران سایه انداخته و همه دولت‌ها از زمان دولت سازندگی به این سو (قبل از آن هم که زمان جنگ بوده و بحثش جداست) در ۳۰ سال اخیر، یکی پس از دیگری از آن تبعیت می‌کنند، در واقع تابش سیاست‌های نولیبرالی است که در سطح جهان در میانه دهه ۸۰ قرن گذشته با توافق واشنگتن پیاده‌سازی شد. در چارچوب این توافق نانوشته این سیاست نولیبرالی به میدان آمد. این سیاست در کشورهای کم‌توسعه یا کشورهای پیرامونی، نام «تعدیل ساختاری» را به خود گرفت. دولت‌های مختلف آمریکا هم انواع و اقسام اسامی را روی آن گذاشتند. کلینتون یک زمان آن را «نظم نوین جهانی» نامید یا جرج بوش پسر از سیاست «رفاه جهانی»‌ و اینگونه مسائل صحبت می‌کرد. اما در ایران سیاست تعدیل ساختاری همان فرزند نولیبرالیسم است.

اما برخی جناح‌ها با نولیبرال‌خواندن این دولت، به شدت خود را از این سیاست مبرا می‌دانند؛ ارزیابی شما از این برائت‌جستن چیست؟

این مساله که یک جناح نولیبرال است و یک جناح دیگر نیست را من قبول ندارم. چنین امری وجود ندارد. هر دو جناح و دولت‌های مختلف از دولت‌های سازندگی، اصلاحات و احمدی‌نژاد گرفته تا روحانی، تحت تاثیر تدابیر نولیبرالی بوده‌اند. منتها بسته به اینکه چقدر محافظه‌کار باشند یا به کدام جناح تعلق داشته باشند، آن ملات نولیبرالی آنها از لحاظ نوع و اندازه متفاوت است. بنابراین آنچه بر اقتصاد ایران سلطه دارد و در دولت‌های متفاوت پیش گرفته شده، سیاست‌های نولیبرالی‌ست.

با وجود شرایط پیش‌آمده در این سال‌ها، سیاست‌گذاران اقتصادی همچنان بر تداوم برخی تصمیم‌ها با روش‌های شکست‌خورده، مصر هستند. به نظر شما چرا اصحاب این تفکر اقتصادی، حاضر نیستند به اشتباه خود اعتراف کنند و توصیه‌های اصلاح‌گرانه را پیاده کنند؟

برای اینکه نمی‌توانند آن را تغییر دهند!‍ و چرا نمی‌توانند تغییر دهند؟ برای اینکه خود دولت‌ها وابستگی طبقاتی دارند. یعنی از این سیاست‌ها، بخش‌های اساسی وابسته به این دولت، خودشان سود می‌برند و منافع دارند. به شکل‌های مختلف و دست‌ به دست، هم می‌کنند. بنابراین این طور نیست که بگوییم یک سیاستی غلط است و بیا درستش را انجام بده. نمونه آن هم خود من هستم که اینجا نشسته‌ام! ۳۰-۴۰ سال است که دارم این حرف‌ها را می‌نویسم اما دریغ از اینکه یک کلمه از آن را کسی گوش داده باشد. با اینکه حقانیت آن در تجربه به اثبات رسید. ولی انجام نمی‌دهند! چرا؟ شما دولت روحانی را در نظر بگیر. آن نیرویی که تیم دولت هستند، هم در بخش خصوصی و هم در بخش دولتی و هم شبه‌دولتی، صاحبان منافع اقتصادی هستند. در نتیجه نمی‌توانند سیاستشان را تغییر دهند.

در این صورت عواقب پیگیری این سیاست‌ها چه خواهد بود؟

شکل‌بندی اساسی اقتصاد را باید با موازین اقتصاد سیاسی سنجید و محور و اصلی‌ترین بخش آن هم منافع و تضاد طبقاتی است. دولت‌های پی‌درپی چه مثل احمدی‌نژاد، محافظه‌کار یا اصولگرا باشند چه مثل دولت روحانی که بسیار نولیبرال است، جملگی تحت تاثیر پرتوهای اقتصاد نولیبرالی قرار دارند. این پرتوها چیست؟ عبارت است از فشار بر دستمزدها، پایین نگه داشتن سطح زندگی طبقه کارگر و مردم محروم و به جای آن، ثروتمندتر کردن ثروتمندان به این بهانه که گویا اگر ثروتمندان صاحب درآمد بیشتری بشوند، آن درآمد به اقتصاد نشت می‌کند. این تئوری نشت (Leakage Theory) سر تا پا غلط است. چون اگر قرار بود نشت کند که تا الآن رخ داده بود. در سطح جهان یک زمانی بیل کلینتون می‌گفت بر اثر سیاست‌های جدید ما (همان توافق واشنگتن)، به زودی شمار فقیران جهان به ۸۰۰ میلیون نفر تنزل پیدا می‌کند. اما اکنون با همان معیار، ۳/۱ میلیارد نفر فقیر داریم و معیارهای سازمان ملل هم می‌گوید ۵/۲ میلیارد نفر در جهان فقیر هستند. در ایران ۴۰ تا ۴۵ درصد جامعه شهری زیر خط فقر مطلق هستند. هزینه خانوار ۷۵ درصد جامعه، کمتر از هزینه یک خانوار متوسط است. ایران شش میلیون بیکار دارد. این سیاست‌های نولیبرالی این بلا را بر سر جامعه آورده است دیگر! ولی آیا دولت می‌تواند این سیاست‌ها را ترک کند؟ نه! نه می‌تواند، نه می‌خواهد و نه اجازه دارد. به طور کلی به اتفاق، دستشان در مخزن منافع مشترک است. گاهی هم اختلاف می‌شود و روی دست هم می‌زنند. گاهی هم برخی که بیخودی خود را وارد معرکه کرده‌اند می‌لغزند و سر و کارشان به دادگاه کشیده می‌شود.

در این صورت در سایه نولیبرالیسم در ایران، تنها ثروتمندان رشد خواهند کرد؛ آیا اینچنین است؟

سیاست‌های نولیبرالی مرادف است با رانت. سیاست‌های نولیبرالی عبارت است از تمرکز هرچه بیشتر بر منابع پولی و مالی. می‌بینیم که برنامه‌هایی که دولت روحانی به‌عنوان خروج از رکود داد، یکی پس از دیگری برنامه‌هایی بود برای خوشبخت کردن بانک‌ها. می‌بینیم که این بانک‌ها چه نقدینگی و تورمی ایجاد کردند و چه سودهای کلانی بردند و بعد هم ورشکست شدند. این نظام نولیبرالی‌ست! پایین نگه داشتن دستمزد، حذف خدمات و هزینه‌های رفاهی دولت به این بهانه که ما داریم سرمایه‌گذاری می‌کنیم تا نرخ رشد را بالا ببریم. در واقع بالا رفتن نرخ رشد- حالا اگر حتی درست هم بگویند- یکی از خطرناک‌ترین بحث‌هایی است که در اقتصاد می‌شود، چراکه آن بالا رفتن نرخ رشد در واقع چیزی نبوده جز ثروتمندتر شدن حلقه ثروتمندان. آن معیار، توزیع درآمد و محرومیت را اندازه‌گیری نمی‌کند. الآن دو سال است که ما تورم ۴۰-۵۰ درصدی داریم و بعد از بالابردن ناگهانی بهای بنزین این تورم به ۶۰-۷۰ درصد در سال جاری خواهد رسید. این به معنی فقیرتر کردن و محروم‌تر کردن مردم تهی‌دست روستایی و شهری‌ست.

دولت چند سالی‌ست برای حمایت از مردم در برابر رشد تورم، سیاست‌هایی مانند پرداخت یارانه‌ها را اجرایی می‌کند؛ چرا این سیاست حمایتی جوابگو نبوده است؟

یارانه‌ها و این دست مسائل هم اساسا شوخی هستند. نولیبرالیسم با یارانه و کمک به مستمندان و اقتصاد رفاهی اصلا کاری ندارد. مدت‌ها اقتصاددانان وابسته به این نظام اقتصادی، ما را مسخره می‌کردند که آقا را نگاه کن که از عدالت حرف می‌زند، عدالت چه ربطی دارد به اقتصاد؟ آقا را ببین که از حقوق و منافع کارگران صحبت می‌کند؛ این چه ربطی دارد به اقتصاد؟ یا آقا را نگاه کن که می‌گوید باید مالیات بگیریم در حالی‌که مالیات موجب می‌شود که به سرمایه‌داران عزیزکرده ما بربخورد و تولید نکنند! حالا نه اینکه مالیات نگرفتید آمدند تولید کردند؟

اما نولیبرال‌ها همواره اقتصادهای توسعه‌یافته جهانی را برای موفقیت این سیاست مثال می‌زنند و بر این باورند که نولیبرالیسم در ایران به خوبی اجرا نشده است. ارزیابی شما از این موضع‌گیری چیست؟

بالاخره در جهان هم پس از ۳۰-۴۰ سال فهمیدند که نباید جایزه نوبل اقتصاد را به اقتصاددانان راست‌گرای افراطی بدهند. این جایزه به زوجی تعلق گرفت که به نتیجه‌ای رسیدند که ۴۰ سال است ما آن را می‌گوییم و تحت این عنوان که اینها چپ هستند، نادیده گرفته می‌شد. انگار خودشان چون راست هستند مقدسند. بحث آن زوج هم این بود که اتفاقا مالیات بگیرید از ثروتمندان و بیشتر هم بگیرید زیرا این امر به نفع رشد و سرمایه‌گذاری است. حالا توصیفی کردند و مکانیزم بحثشان را انجام دادند. من یادم هست که رساله فوق‌لیسانسم در همین زمینه بود و همین حرف‌ها را می‌زدیم. حالا اینجا نه کسی به آدم جایزه می‌دهد و نه ما جایزه‌بگیر هستیم. این نظر من است.

با توجه به اینکه معتقدید اشکال از ساختار نظام اقتصادی‌ست آیا امیدی به تحول در آن وجود دارد؟

بخش بزرگی از طبقه متوسط جامعه، کارمندان دولت هستند. کارمندان دولت مطلقا امیدی به آنها نیست که دست به تغییر بزنند. آن کارمند دولت است که مالیات اضافی را از مستمندان می‌گیرد. آن کارمند دولت است که دارد فشارهای نادرست و غیرقانونی در چارچوب تامین اجتماعی به مردم وارد می‌کند. او کارمند دولت است که مردم را برای انجام هر کاری، این طرف و آن طرف می‌دواند. اینها همه کارمندان دولتند. او کارمند دولت است که در مورد بهداشت و درمان آن پرونده‌های عظیم را از تو می‌خواهد تا بتوانی بعد از سال‌ها پرداخت هزینه‌های بیمه تامین اجتماعی، به حقوق حقه خود برسی. به نظر من کارمندان دولت ضمن اینکه بخش زیادی از آنها در میان محرومانند و طبقه متوسط هستند اما به نظر من به اینها امیدی نیست. به شدت محافظه‌کار هستند و به آن میز کم‌ارزش خود چسبیده‌اند. کار دیگری از آنها بر نمی‌آید. نمی‌توانند بروند پشت ماشین بنشینند. خشت بالا بیندازند و کاری کنند. این خرده بورژوازی هم همین‌گونه هستند؛ مانند مشاوران و پیمانکاران و اینها. لایه‌های بالایی هم که بر اریکه قدرت نشسته‌اند و دولت‌ها مال آنهاست. مثلا کارفرماها اتحادیه دارند مانند اتاق بازرگانی. وقتی می‌خواهند انتخابات کنند، با حروف ۴۸، خبر انتخاباتشان در تمام روزنامه‌ها چاپ می‌شود ولی وقتی کارگر هفت‌تپه می‌خواهد از خود سندیکایی نشان دهد، با او برخورد می‌شود. دولت‌ها یکی پس از دیگری، دولت‌های وابسته به نظام قدرت و سرمایه‌اند. پس چه باقی می‌ماند؟ به نظر من، همان‌طور که در آبان‌ماه امسال نشان داده شد، آن نیرویی می‌تواند برای تحول اساسی و ساختاری در اقتصاد کشور، نیرو باشد که در پایین‌ترین رده‌های جامعه قرار داشته، محرومیت کشیده و بار رنج این تحریم‌ها را بر دوش می‌کشد؛ سیاست‌های دولت یکی پس از دیگری بر او فشار می‌آورد و کسی نظرش را نمی‌پرسد. اینها ۷۰-۸۰ درصد جامعه‌اند و ما دیدیم که اعتراض‌های آبان از میان همین‌ها برخاست. به نظر من اینها هستند که می‌توانند برای تغییر جهت اساسی سیاست‌های اقتصادی نیرو شوند. تا زمانی که این سیاست‌ها اینچنین بر توزیع ناعادلانه درآمد پافشاری می‌کنند و معیار و هدفمندی اصلی آنها سرمایه‌داران و ثروتمندان هستند، اقتصاد ایران رنگ و روی خوشی را نخواهد دید.

منبع: روزنامه آرمان ملی ۲۷ آذر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *