تاریخ نگاری مارکسیستی و تاریخ نویسی بورژوایی

image_pdfimage_print

مقاله ۴۰/۹۸

۱۷ بهمن ۱۳۹۸- ۶ فوریه2020

توضیح مضمون تاریخ نگاری مارکسیستی، وظیفه‌ای کم‌تر از ارایه ی علم ماتریالیسم تاریخی در کلیت آن نیست. توضیح علم ماتریالیسم تاریخی در یک نوشتار کوتاه ولی ناممکن است، زیرا سویه هایی که باید مورد توجه قرار گیرد تا کلیت واقعیت درک شود که «حقیقتِ» تاریخی را تشکیل می دهد، بسیار هستند و هم تنها آن زمان مضمون آن‌ها درک می‌شود که جایگاه هر سویه یا لحظه یا جزء در ساختار روند واقعیتِ در حال شدن و هم کارکرد آن‌ها در برپایی روند واقعیت دریافته شود. ولی نباید فراموش شود که نه جایگاه جزءها در ساختار و نه کارکرد آن ها در روند شدن و زایش تاریخ، پدیده های ثابتی هستند، آن طور که علم بورژوایی تاریخ نویسی و یا درواقع وقایع نگاری آن‌ها را درک می‌کند. جایگاه آن‌ها را به عنوان ٬٬واقعیت امر٬٬ و ٬٬فاکت٬٬ به عرش می رساند. آن را واقعیتی ثابت و استوار می پندارد. جزءها ولی تحت تأثیر تغییر شرایط خارجی حاکم بر روند شدن واقعیت و هم تحت تاثیر تغییر شرایط داخلی حاکم بر جزءها در روند، به طور مداوم در حرکت و تغییر هستند – برای نمونه در روند ژرفش نبرد طبقاتی در جامعه -.

با مطالعه ی سطور پیش، تردیدی نمی‌ماند که خواننده دقیق هم با کم حوصلگی بگوید با این همه جنبه‌های متفاوت که طرح شده، هیچ چیز دستگیرم نشد و می‌رود دفتر را ببندد. باید به خواننده نیز تا حدی حق داد. آنچه که بیان شد، درواقع بیان بهم فشرده ای است که با آن می‌توان اسلوب برای درک از علم ماتریالیسم تاریخی را ترسیم نمود. مضمون آن را در کلیت آن توصیف نمود. ولی به منظور توضیح و ترسیم مضمون تاریخ نگاری مارکسیستی باید در آغاز از جایی بکلی دیگر شروع نمود. از لحظه‌ای شروع نمود که ساده‌ترین لحظه را در کلیت تاریخ نگاری تشکیل می‌دهد که تاریخ نویسی بورژوازی نیز آن را به کار می‌گیرد ولی از آن فراتر حرکت نمی کند. باید از «واقعیت امر» و یا «فاکت» آغاز نمود.

چندی پیش در گفت و شنفتی میان نگارنده و رفیق عزیزی در ارتباط با قتل تروریستی فرمانده سلیمانی بحثی جریان یافت که در توده‌ای ها نیز انتشار یافت. بحث متأسفانه به خاطر عللی که به موضوع کنونی ارتباط ندارد، ناتمام ماند. ولی آغاز با آن برای توضیح تاریخ نگاری مارکسیستی می‌تواند کمک باشد برای توضیح مضمون ماتریالیسم تاریخی و هم می‌تواند کمک باشد برای بر طرف نمودن علل قطع بحث با آین رفیق. لااقل من این امید را دارم.

در آن بحث، جدل انتقادی فکری بر سر واقعیت امرِ قتل فرمانده سلیمانی با گام تروریستی امپریالیسم آمریکا جریان داشت به منظور درک جایگاه واقعه به مثابه ی لحظه‌ای در نبرد «ضد امپریالیستی». جدل فکری بر سر این نکته برقرار بود که آیا می‌توان سرشت نقش کارکرد سلیمانی را سرشتی ضد امپریالیستی به مقهوم عام آن پذیرفت، و یا باید سرشت کارکرد او را با معنایی پرتضادتر درک نمود؟ روند پرتضادتری که ارزیابی افتراقی از واقعه را برای توده‌ای ها ممکن و ضروری می سازد؟

برای اندیشه غیردیالکتیکی – آن طور که نزد مارکسیسم عامیانه و هم نزد بورژوازی بروز می‌کند – فاکت تروریستی اقدام امپریالیسم برای تعیین سرشت و جایگاه سلیمانی در نبرد ضد امپریالیستی از صراحت کافی برخوردار است. برای اندیشه ی غیردیالکتیکی سلیمانی یک مبارزه ضد امپریالیست و شهید در راه این مبارزه است که شرکت میلیون‌ها در مراسم سوگواری نیز بیان آن است.

به سخنی دیگر برای اسـلـوب به کار گرفته شده توسط مارکسیسم عامیانه و یا اندیشه ی بورژوازی، ارتقای مکانیکی جایگاه یک (یا چند) فاکت و واقعیت امرِ ٬٬بی چون و چرا٬٬ در سطح ٬٬نمونه ی ناب و یا نمونه وار٬٬ اقدام تروریستی، شرکت میلیون‌ها نفر در سوگواری کفایت می کند، تاریخ نویسی خود را که از کنار هم قرار دادن ظاهر واقعه ها تشکیل می‌شود پایان یافته بداند و با رضایت کار بررسی را سرانجام یافته بپندارد.

برای اندیشه دیالکتیکِ ماتریالیستی چنین ارزیابی، ارزیابی از سطح وقایع است که تنها از طریق نگرش ظاهربین بر وقایع حاصل می گردد. اندیشه ی مارکسیستی برای درک پدیده و واقعیت امر قتل تروریستی سلیمانی توسط آمریکا می‌کوشد روند پرتضادی را درک کند که این قتل یک لحظه ی آن را تشکیل می دهد.

برای درک مضمون قتل باید همان قدر فلسفه ی پایه ریزی نیروی قدس مورد توجه قرار گیرد، که فعالیت چند دهه آن در یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، لبنان، سوریه باید مورد بررسی قرار گیرد. باید روند پرتضاد نزدیکی و دوری همکاری نیروی قدس با روسیه در دفاع از حق حاکمیت سوریه و یا جایگاه و نقش ج ا در گروه شانگای و یا مانور دریایی با شرکت ایران و روسیه و چین در دریای عمان و لحظه های دیگری مورد توجه قرار گیرد که در روند پرتضادی جریان دارد.

برای نمونه اظهارت پوتین که روسیه نیروی آتش نشان نیست که فراخوانده شود، هر وقت که کسی بدون موافقت با روسیه آتشی بپا کند، باید مورد توجه قرار گیرد و در بررسی منظور شود. در آن اظهارات، تقابل و دوری مواضع میان دو کشور ایران و روسیه در شیوه هایی تبلور می‌یابد که باید در کنار همکاری دو کشور در سوریه و یا در کنفرانس سوچی در برابر ترکیه نیز مورد توجه قرار گیرد. و امثال آن.

هر چه فاکت های جمع آوری شده بیش تر باشند، فضایی که با آن هنگام بررسی ایجاد می‌شود فراگیرتر خواهد بود و کمک بزرگ‌تری است برای درک کلیت واقعیت. برای درک جایگاه قتل تروریستی فرمانده سلیمانی در مفهوم «نبرد ضد امپریالیستی».

ولی جمع آوری این فاکت تا هنوز کار تدارکاتی برای بررسی دیالکتیکی را تشکیل می دهد. خود بررسی دیالکتیکی نیست.

همه ای فاکت ها و داده‌ها و واقعیت امر ها در روندی کلی‌تر قرار دارند که بدون توجه به آن و بدون قرار دادن داده‌ها در کلیت آن، درک دیالکتیکی از موضوع مورد بررسی به دست نمی آید.

به سخنی دیگر، کار اصلی بررسی دیالکتیکی آنجا آغاز می‌شود که این فاکت ها در روند عینی کلیت هستی اجتماعی ایران (و همچنین روسیه) مورد توجه قرار گیرد. کارکرد اقتصادیاجتماعی در ایران (و هم روسیه) روند عینی کلیتی را تشکیل می‌دهد که بدون توجه به آن، گویا فاکت ها و داده‌ها در خلایی در فضا آویزان هستند.

برای نمونه پاسخ به این پرسش که رابطه میان ادامه جنگ پس از پیروزی و آزادی خرمشهر با سرگذشت نیروی قدس چیست؟ به بیان دیگر، برای ارزیابی دیالکتیکی از نیروی قدس و لحظه ی قتل تروریستی فرمانده سلیمانی بررسی عوامل دیگر مثل روند شکست انقلاب، روند نابودی دستاوردهای اقتصادی در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب و سرگذشت نیروی قدس، روند شرکت سپاه در فعالیت اقتصادی در ج ا، برپا داشتن سازمان های امنیتی برای کنترل کل جامعه توسط سپاه پاسداران در کنار وزارتخانه مربوطه ضروری است. از این جهت ضروری است که تا بتوان ارزیابی دیالکتیکی ای ارایه داد که کلیت واقعیت را نشان می‌دهد که «حقیقت» است!

به سخنی دیگر شناخت و درک فردیت هر جزء در کلیت روند هستی جامعه ی ایرانی که در ارتباط با قتل سلیمانی قرار دارد، از اهمیت اسلوبی و مضمونی برخوردار است. باید از طریق توجه به حرکت این جزء و فردیت ها و سویه ها در جریان سال‌های سرگذشت سپاه قدس، مضمون کارکرد سپاه قدس را در کلیت آن درک کرد و از منظر اندیشه ی مارکسیستی به ارزیابی آن پرداخت.

تنها چنین ارزیابی دیالکتیکی است که ضمن آنکه جایگاه و کارکرد جزء و شخصیت فردی سویه ی مورد بررسی را – جایگاه سپاه قدس را در طول زمان قابل درک می سازد، جایگاه و کارکرد آن را در کلیت نظام سرمایه داری وابسته ی جمهوری اسلامی ایران نیز قابل دریافت می کند. این جزءها دیگر جزءی منفرد و در خلا آویزان شده نیستند، هر کدام لحظه‌ای هستند که در کلیت هستی ج ا نقش ایفا می کنند و فعالند. در شرایط روبنایی حاکمیت دیکتاتوری نقش دارند و هم در شرایط زیربنایی سرمایه داری وابسته حاکم در ایران نقشش دارند و فعالند. هم در جایگاه ایدئولوژی «اسلام سیاسی» نقش دارند که اکنون به عنوان ابزار برقراری سلطه ی ایدئولوژیک در خدمت نظام سرمایه داری وابسته حاکم عریان و برملا شده در برابر چشم ذهن تحلیل گر قرار دارد. اکنون رابطه ی علت و معلولی ابزار روبنایی دیکتاتوری با غارت و استثمار زیربنای سرمایه داری حاکم در ارتباط با سپاه قدس و امثال آن رابطه‌ای شناخته و درک شده است.

در این لحظه است که درک از جزء و فردیت آن به سطح درک دیالکتیکی فرا می‌روید و شخصیت فردی جزء نیز همزمان با درک جایگاه آن در کلیت هستی اجتماعی در ج ا درک می شود. علم ماتریالیسم تاریخی قله ی توانایی تحلیل گرانه ی دیالکتیکی خود را نشان می دهد.

بدین ترتیب، تنها با شناخت و درک جایگاه سویه ها و تغییرناشی از تغییرات درونی حاکم بر آن‌ها – تغییر ناشی از تجربه همکاری با آمریکا در یوگسلاوی و با روسیه در سوریه ، و همچنین تغییر شرایط حاکم خارجی – تغییر تناسب قوا در صحنه ی بین‌المللی ، شرایط برای درک دیالکتیکی مضمون شخصیت و جایگاه فرمانده سلیمانی در کلیت هستی جامعه ی ایرانی ممکن می‌گردد و امکان ارزیابی واقع‌بینانه و دیالکتیکی از اقدام تروریستی امپریالیسم آمریکا از منظر اندیشه ی مارکسیستی، از منظر ارزیابی واقعه در چارچوب علم ماتریالیسم تاریخی به وجود می آید.

در چنین لحظه‌ای است که برای نمونه نقش برگزاری مانور دریایی مشترک ایران با روسیه و چین می‌تواند به مثابه علت علّـی اصلی برای اقدام جنایتکارانه قتل سلیمانی توسط امپریالیسم آمریکا در لحظه ی کنونی درک شود که در آن بر خلاف ادعای امپریالیسم آمریکا هیچ ضرورت مبرمی وجود نداشته است. در چنین لحظه‌ای است که می‌تواند مضمون اقدام تروریستی امپریالیسم آمریکا به عنوان هشداری جدی درک شود که توسط امپریالیسم آمریکا به حاکمیت طبقات سرمایه داری در ایران اعلام می شود. اقدام تروریستی ای که گوشزد می‌کند و مرزی را نشان می‌دهد که برایش گذار از آن توسط حاکمیت ج ا قابل پذیرش نیست.

گوشزد می‌کند که قابل پذیرش نیست که امپریالیسم آمریکا بخواهد با «همین رژیم» به توافق برسد و از برنامه«رژیم چنج» در لحظه ی حاضر چشم بپوشد و آن را در کشوی میز برای روز ضروری قرار دهد و حفظ کند، در حالی که ج ا به همکاری نظامی خود با چین و روسیه ادامه دهد!

آری، ارزیابی از این اقدام تروریستی به عنوان هشدار امپریالیسم آمریکا به ج ا تنها با حرکت اندیشه ی تحلیل گر در چنین روند پرتضادی ممکن می‌گردد که در سطور پیش توصیف شد و همان موقع در سخن روزی در توده‌ای ها انتشار یافت.

در چنین لحظه ای است که قتل سلیمانی به عنوان سمبول برای یک رابطه ی پرتضاد و بغرنج میان حاکمیت نظام سرمایه داری در ایران و امپریالیسم آمریکا در چهارچوب علم ماتریالیسم تاریخی درک می شود. پوسته ی کاذب ذهنی سرشت «ضد امپریالیستی» سیاست حاکمیت سرما یه داری در ایران و سپاه قدس شکافته می شود. جایگاه موضع ضد مردمی و ضد ملی اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط امپریالیسم آمریکا که به فرمان علی خامنه ای به سیاست رسمی دولت های ج ا بدل شده است و همچنین وابستگی نواستعماری ج ا به اقتصاد جهانی امپریالیستی برای درک سرشت گویا ضد امپریالیستی کارکرد سپاه قدس و نقش فرمانده سلیمانی به طور همه جانبه درک می شود. شناخته و درک می‌شود که سیاست ضد امپریالیستی نمی‌تواند در درون کشور سیاستی ضد مردمی و ضد دمکراتیک را دنبال کند. پشت زحمتکشان را با شلاق خونین و زخمین کند، زیرا دستمزد عقب افتاده ی ناچیز خود را طلب می کنند، آن‌ها و زندانیان سیاسی را در زندان قطره قطره به قتل برساند. سیاست ضد امپریالیستی نمی‌تواند سیاستی باشد که استقلال اقتصادی و به تبع آن استقلال سیاسی ایران را بر باد دهد، حق حاکمیت ایران را پامال کند و

یک نکته نهایی نباید فراموش و از مد نظر دور شود. این نکته گرچه برای نگارنده ناروشن است، ولی می‌تواند دارای زمینه عینی باشد. زمینه ی عینی ای که شخصیت فرمانده سلیمانی را به عنوان یک مبارز صادق ضد امپریالیستی قابل شناخت سازد. تحلیل پیش گفته هنوز به این پرسش پاسخ نمی‌دهد که در مغز قربانی ترور امپریالیستی چه گذشته است و او با چه تصورات و برنامه‌هایی در سر می زیسته است!

نگارنده توضیح و شکافتن تاریخ نگاری مارکسیستی را در همین مقطع آگاهانه قطع می کند، زیرا طرح هر نکته دیگر برای توضیح علم ماتریالیسم تاریخی و آموختن از آن برای تاریخ نگاری مارکسیستی در این نوشتار، کار هضم فکری آموزش این علم را سنگین‌تر می کند. ولی گفت و شنف پایان نیافته است.

بزودی درس‌های شماره بیست و دوم تا بیست و ششم از کتاب تاریخ و دیالکتیک اثر لئو کفلـر در توده‌ای ها انتشار خواهد یافت که در آن‌ها رشد علم تاریخ از توصیف به شناخت با توضیحاتی بازانتشار می‌یابد. بی تردید مطالعه ی این درس‌ها می‌تواند درک علم ماتریالیسم تاریخی را بر زمینه محکمی قرار دهد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *