تاملی بر نوشتار«حزب توده ایران و مساله انتخابات »

image_pdfimage_print
از “نوید نو” تاریخ 31/03/96
 
نوشته آقای جوانرود با عنوان “حزب توده ایران و مساله انتخابات ” [1]بر اساس استدلال هایی پیرامون محورهای زیر  درخواست تجدید نظر در رویکردهای استراتژیک و تاکتیکی حزب توده ایران را مطرح می کند:
–   ارزیابی نادرست از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در سال 91 و متعاقب آن جهت گیری نادرست مبنی بر عدم شرکت در انتخابات
–      عدم همراهی با مردم و شریک شدن در پیروزی آنها در پیروزی انتخاباتی بر دیکتاتور
–      ارزیابی نادرست از اینکه روحانی کاندیدای ولی فقیه است.
–   کنار گذاشتن «استفاده ماهرانه از هر روزنه و شکاف در حاکمیت ـ با پایبندی به خواست و منافع مردم » به عنوان بخشی از برنامه حزب
–      بیرون راندن اصلاح طلبان با پایگاه وسیع مردمی از جبهه واحد ضددیکتاتوری
–   تناقض نظری در «برپایی یک جبهه وسیع مردمی ‌و ضداستبدادی» و «روی کار آمدن یک دولت ائتلافِ ملی» با جهت گیری ضد سرمایه داری برای «طرد رژیم ولایت فقیه»
–      عدم تشخیص تضاد عمده از غیر عمده در فضای سیاسی و اجتماعی کشور
–   اشتباه “در تعیین سمت‌گیری مرحله انقلاب ملی دمکراتیک با تاکید برنامه بر مخالفت با هر شکل از سرمایه‌داری که عملا بر خصلت ضدسرمایه‌داری انقلاب ملی دمکراتیک تاکید می‌ورزد …”
این نوشته بارها از عبارات و جملاتی استفاده نموده است که بازتاب دغدغه نویسنده در مورد عدم همراهی حزب توده ایران با اصلاح طلبان حکومتی و باصطلاح بورژوازی ملی و… است اما در سرتاسر آن نشانی از ضرورت تمرکز بر سازمانیابی طبقه کارگر و زحمتکشان به عنوان بنیان اجتماعی یک تحول واقعی و یک حاکمیت آلترناتیو  ملی و دموکراتیک مشاهده نمی گردد و در همین راستا هیچ درخواستی نیز برای  همگرایی و نزدیکی و اتحاد عمل نیروهای اجتماعی و سیاسی که دارای پتانسیل واقعی حضور در جبهه متحد ضد دیکتاتوری اند، یعنی نیروهای اجتماعی و سیاسی نزدیک به طبقه کارگر و زحمتکشان که از آبشخورهای حکومتی تغذیه نمی کنند، مطرح نمی گردد.
و اینک مروری بر برخی از استدلال های ارائه شده در مقاله:
  • در مجموعه این نوشته تلاش شده است تا از یک سو نشان داده شود که برنامه حزب  در سال 91 تحت تاثیر سرکوب 88 قادر به ارزیابی درستی از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و پیش بینی فرصت های مبارزه پارلمانی سال های بعد نشد و از این رو آن را از دستور کار خارج نمود.[2]
 اینکه حاکمیت جمهوری اسلامی بر اساس الزامات قانون اساسی خود ناگزیر است هرجند سال یک بار نمایشی به نام انتخابات را برگزار نماید چیزی نیست که نیاز به هوشمندی خاصی برای پیش بینی داشته باشد. مهم ماهیت آن چیزی است که به نام انتخابات برگزار می گردد. و بر اساس دلایل و شواهد فراوان انتخابات های برگزار شده پس از سال 88 با توجه به چالش ایجاد شده در آن با مهندسی بسیار  دقیق تر از گذشته برگزار می شوند. نمایندگان واقعی توده های مردم ، احزاب و جریانات سیاسی نه تنها حق کاندیداتوری ندارند، بلکه حتی در صورت برخورداری از شانس مشارکت در انتخابات و پیروزی در آن در ساختار بسته حاکمیت و انحصار ایجاد شده توسط هسته سخت قدرت، قادر به پیش بردن برنامه های مردمی و دموکراتیک نبوده و نیستند. این را تجربه دو دهه جنبش اصلاح طلبی نیز نشان داده است. بعلاوه در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اساساً کارگران و زحمتکشان فاقد کاندیدا بوده و هیچ یک از کاندیداها علی رغم اختلافاتی که با هم داشتند، منافع توده های مردم را نمایندگی نمی کردند. آنچه به عنوان شرکت در انتخابات و پارلمان و… در تاریخ جنبش چپ مطرح است، قابل مقایسه با نمایشی به نام انتخابات در ایران تحت حاکمیت ولایت فقیه نیست.
با روی کار آمدن روحانی در سال 92 و انتخابات مجلس بعد از آن در سال 94 حاکمیت کوشید تا با کمترین هزینه بر بحران مشروعیت خود که در سال 88 ایجاد شده بود ، فائق آید و در این راستا تلاش کرد تا بدون دادن هر گونه امتیاز واقعی به نیروهای خواهان تحولات دموکراتیک و با ایجاد توهم در مردم ، آنها را به پای صندوق های رای بکشاند تا به قول خود رای سلبی بدهند. اتاق فکر حاکمیت آگاهانه و با هوشمندی نسبت به طراحی و مهندسی انتخابات به گونه ای عمل می کند تا دو هدف را همزمان تحقق بخشد. از یک طرف  بخش قابل توجهی از مردم ناراضی را به پای صندوق های رای بکشاند و از طرف دیگر از میان کاندیداهای تایید صلاحیت شده که اساسا مورد تایید ولی فقیه هستند، یک نفر را به عنوان رئیس جمهور بپذیرد. با توجه به باور  خود نویسنده مبنی بر اینکه ” منویات روحانی برای حفظ نظام جمهوری اسلامی، مد نظر سران اصلی نظام و خامنه‌ای هم هست”، درک سناریوهای انتخاباتی حاکمیت در چارچوب این مهندسی نباید برای ایشان چندان دشوار باشد. در چنین شرایطی است که حزب توده ایران شرکت در انتخابات مهندسی شده و غیر دموکراتیک و بدون مشارکت نمایندگان واقعی مردم را نه تنها کار درستی نمی داند بلکه آن را دامن زدن به توهمی می داند که حاکمیت علاقمند است تا مردم را در آن نگه دارد. بویژه آنکه اختیارات رئیس جمهور بر اساس تحربه در شرایط عدم سازگاری با ولایت فقیه به حداقل ممکن و به قول خاتمی تدارکاتچی کاهش نیز می یابد.
  • از این رو آنچه که همراهی با رای مردم از طریق شرکت در انتخابات و رای دادن به دولت نئولیبرال روحانی دانسته شده است، هیچ تعریفی در سیاست ها و برنامه های حزب توده ایران به عنوان یک حزب سیاسی با هفتاد و پنج سال تجربه ندارد. چراکه بر خلاف نظر نویسنده مقاله بر این باور نیست که با پیروزی روحانی در انتخابات ، دیکتاتوری به عقب رانده شده است. اتفاقاً اتاق فکر دیکتاتوری خوب می داند که برای تداوم حاکمیت خود و کسب مشروعیت ظاهری آن ناگزیر به تن دادن به دوگانه ای به نام اصلاح طلب و اصول گراست (و شاید سه گانه ای که دارو دسته احمدی نژاد هم در آن بازی داده شوند.)
تنها کسانی که کنش سیاسی را تنها در چارچوب رفتارهای انتخاباتی چند سال یک بار در دایره تنگ تعیین شده توسط دیکتاتوری جستجو می کنند، ممکن است تصور کند که عدم شرکت در انتخابات به معنی عدم همراهی با مردم و ترک مبارزه سیاسی است . راه گشایش فضای سیاسی کشور از انتخابات مهندسی شده دیکتاتوری نمی گذرد. بر این اساس پیش شرط مشارکت در یک انتخاباتی که از شانس تاثیر گذاری بر توازن قوای سیاسی برخوردار باشد، یک توازن قوای اجتماعی است که بتواند در نتیجه مبارزات مدنی مردم در قالب یک آلترناتیو ملی و مردمی ، دموکراتیک ، آزادی خواه و صلح دوست برآمد پیدا کند. این از مسیر تقویت مبارزات صنفی و مدنی و دموکراتیک در بدنه اجتماع می گذرد. بنا براین تنها همراهی با توده های مردم آگاه و جنبش های دموکراتیک و ترقی خواهانه آنها و پیشگامی آنهاست که  برای کمونیست ها دارای اهمیت است ، نه همراهی با هر حرکت متاثر از توهمات اصلاح طلبانه و مهندسی شده از سوی دیکتاتوری.
آقای جوان رود شاید جوان باشند و انتخابات های متعدد با نرخ های مشارکت بالاتر از انتخابات ریاست جمهوری اخیر را در سال های اول انقلاب برای رسمیت دادن به حاکمیت جمهوری اسلامی ، قانون اساسی آن  و… تجربه نکرده باشند. اما درک این نکته نباید دشوار باشد که هر گونه همراهی با هر بخشی از مردم در هر شرایطی برای کمونیست ها ممکن است در بردارنده افتخار نباشد. حزب ترجیح می دهد به جای این همراهی مهندسی شده از سوی حاکمیت به وظیفه تاریخی و سیاسی خود در راستای تعمیق آگاهی طبقاتی  و اقدامات لازم جهت شکل دادن به آلترناتیو مستقل مردمی عمل کند که تنها راه مردمی و دموکراتیک خروج از انسداد سیاسی موجود است.
  • ولایت فقیه حضور تعدادی از کاندیداها در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری را مورد تایید قرار داد که روحانی هم یکی از آنها بود. ولی فقیه در هر یک از آنها مزیت هایی را نسبت به  دیگری قائل بود که در صورت برنده شدن در انتخابات می توانست مورد استفاده او قرار گیرد. (البته از میرسلیم و هاشمی طبا که بگذریم .) او خوب می دانست علی رغم همه شعارهای دوران انتخابات روحانی در ارتباط با حقوق شهروندی و … از فردای پیروزی در انتخابات و نشستن دوباره بر کرسی ریاست جمهوری ، آقای روحانی نیز اساساً ناگزیر است در همان چارچوبی عمل کند که هسته سخت قدرت برایش تعیین می نماید( که در غیر این صورت عملا زمین گیر خواهد شد ). اما مزیت آقای روحانی نسبت به سایر کاندیداها این بود که با ادعاهای اصلاح طلبانه می توانست توده های مردمی را به پای صندوق رای بکشاند که دیگران از توانایی آن به اندازه ایشان برخوردار نبودند. ولی فقیه با ترکیب کاندیداها عملا وارد بازی برد – بردی شد که برایش مزیت های متعددی داشت. نباید از یاد برد که روحانی می تواند به عنوان عامل کنترل فشارهای اجتماعی داخلی و خارجی عمل کند . و بدیهی است که کسی می تواند چنین نقشی را بازی کند که مرزبندی هایی هم با رهبری داشته باشد . و ساده اندیشی است که تصور شود اتاق فکر هسته سخت قدرت این چیزها را نمی فهمد. مهم این است که او را قابل مدیریت در چارچوب برنامه کلان خود ارزیابی کرده اند و هر از چندگاه نیز ولی فقیه می تواند با توصیه به تمرکز بر مسائل اقتصادی و ایجاد اشتغال و انداختن گناه به گردن دولت روحانی که چشم امیدش به سرمایه گذاری خارجی و … است، خود را طرفدار معیشت مردم و استقلال و ضد امپریالیست بنمایاند. از این منظر به صراحت می توان گفت که آقای روحانی علی رغم برخی مرزبندی ها و شعارهای انتخاباتی پر سر و صدا می توانست کاندیدای مد نظر ولی فقیه هم بوده باشد. مخصوصاٌ آنکه همانگونه که در مقاله نیز آمده است ” منویات روحانی برای حفظ نظام جمهوری اسلامی، مد نظر سران اصلی نظام و خامنه‌ای هم هست”. در این صورت باید از نویسنده پرسید آیا طرد ولایت فقیه را در چارچوب حفظ نظام موجود امکانپذیر می داند؟ اگر پاسخ به این سوال مثبت باشد که باید سناریو و جزئیات آن ارائه شود و اگر پاسخ منفی باشد، به همان جهتی هدایت خواهیم شد که حزب توده ایران در برنامه خود تحت عنوان “جبهه واحد ضد دیکتاتوری ” مورد توجه قرار داده است.
  • آنچه با نقل قول «استفاده ماهرانه از هر روزنه و شکاف در حاکمیت ـ با پایبندی به خواست و منافع مردم » مورد نقد قرار گرفته است، جای تعجب دارد. نویسنده اشکالی بر ساختار کلی این جهت گیری مطرح نکرده است. اما معتقد است که حزب توده ایران با عدم مشارکت در انتخابات ، از انجام وظیفه خود  در “استفاده ماهرانه از هر روزنه و شکاف” بازمانده است. مشخص نیست چرا نویسنده مقاله چشم خود را بر روی بخش دوم جمله که  قید “پایبندی به خواست و منافع مردم” را بر بخش اول جمله نهاده است می بندد.   این همان خطای بزرگی است که بخش های بزرگی از  اصلاح طلبان حکومتی گرفتار آن شدند و اصلاحات 76 را به شیر بی یال و دم و اشکمی تبدیل نمودند که اینک در برابر ماست.  نکته بعد اینکه چرا نویسنده مفاله فکر می کند که «استفاده ماهرانه از هر روزنه و شکاف در حاکمیت»  ضرورتاً به معنای دفاع از یک جناح از حاکمیت در برابر دیگری است. چرا نباید بتوان بر محور همین اختلافات و افشاگری های متقابل ، دست به افشاگری و آگاه نمودن مردم زد؟ اتفاقاً در چنین شرایطی که جناح های اصول گرا و نولیبرال حکومتی همدیگر را مورد نقد قرار می دهند، به چالش با هم کشیده می شوند ، فسادهای متقابل را افشا می کنند و … بهترین فرصت برای شکل دادن به آلترناتیو مستقل مردمی ، دموکراتیک، ملی ،آزادی خواه و خواهان عدالت اجتماعی است چرا که توده های مردم از این فرصت برخوردار می شوند تا متوجه شوند که هیچ یک از جناح ها از قابلیت و اراده و توانایی پاسخگویی به مطالبات آنها برخوردار نیستند.
  • نوشته اند ” اگر اصلاح‌طلبان در جبهه واحد ضددیکتاتوری می‌گنجند پس چرا به همکاری با آنها در این جبهه همت گماشته نمی‌شود و برعکس به آنها حمله می‌شود؟ و اگر در جبهه نمی‌گنجند، چرا برنامه جبهه را چنان  تعریف کرده است که همه مخالفان استبداد ولایت فقیه در آن بگنجند؟”
پاسخ روشن این است که با توجه به تعریفی که از جبهه واحد ضد دیکتاتوری ارائه شده است، بخش قابل توجهی از اصلاح طلبان بویژه نوع حکومتی آنها که از منافع و رانتهای حکومتی ارتزاق می کنند و منافع خود را در این ساختار فاسد و نه در طرد آن جستجو می کنند ، اساسا جایی در جبهه واحد ضد دیکتاتوری نمی توانند داشته باشند. بخش هایی از بدنه اجتماعی و یا معدود جریانات سیاسی اصلاح طلب که از حاکمیت و منافع مرتبط با آن ارتزاق نمی کنند و بواقع حامل گرایشات اصیل اصلاح طلبانه و دموکراسی خواهانه و عدالتخواهانه هستند، در صورت به رسمیت شناختن نیروهای چپ و آمادگی برای توافق با آنها بر سر تاکتیک های مبارزاتی برای طرد ولایت فقیه ، در این جبهه جای خواهند داشت[3]. تنها انتساب عنوان اصلاح طلب به برخی شخصیت ها و جریانات، هیچ سهم و جایگاهی برای آنها در جبهه واحد ضد دیکتاتوری باز نمی کند. این جبهه کلوپ تسهیم منافع حکومتی در بین نیروهای سیاسی در جستجوی رانت و قدرت نیست. اینجا قرار است ستاد مشترک مبارزه برای براندازی ولایت فقیه باشد. نویسنده مقاله که از حق آنها برای حضور در این جبهه دفاع می کند، بهتر است  از نیروهایی سیاسی چون آقای روحانی و مدافعان رای دادن به ایشان بپرسند که آیا علاقمند به حضور در چنین جبهه ای هستند؟ حتی لازم نیست بپرسند.  خودشان فکر کنید ببینید آیا آنها دارای پتانسیل همکاری با حزب توده ایران در چنین جبهه ای هستند؟
آن بخش از نیروهای اصلاح طلب راستین که دغدغه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و دموکراسی دارند، با عملکرد خود و بدون وکالت نویسنده مقاله جای خود را در جبهه واحد ضد دیکتاتوری و آلترناتیو مستقل مردمی پیدا می کنند.
  • مسئله اساسی این است که آیا دستیابی به خواستهای حداقل دموکراتیک  بدون طرد ولایت فقیه ممکن است؟ پاسخ درست به این سوال است که استراتژی و تاکتیک را مشخص می کند. پاسخ حزب به این سوال منفی است. به همین دلیل نیز نیاز به آلتر ناتیو مستقل مردمی است که باید از توده های ناراضی از دو جناح که سهم خود را در حاکمیت طلب می کنند، شکل بگیرد. جمهوری اسلامی سالهاست که می خواهد مانند تاچر به جامعه این باور را القا نماید که هیچ آلترناتیو دیگری ممکن نیست و شما مجبور به کنشگری در دایره بسته ای هستید که توسط حکومت مدیریت می شود و دارای هیچ ظرفیت دموکراتیک و اصلاح طلبانه واقعی هم نیست. [4]کارنامه دو دهه اصلاحات نیز این را به خوبی نشان می دهد. بدون طرد و یا محدود نمودن هسته سخت قدرت هیچ اصلاحی در امور نمی تواند رخ دهد. این حقیقتی است که حاکمیت مایل نیست تا مردم به آن پی ببرند و اگر مردم آن را بفهمند ، این آگاهی می تواند تبدیل به نیرویی مادی گردد که  به قول مارکس قادر به دگرگونی جهانی خواهد بود.  آنگاه می توان از “بصیرت و هشیاری مردم” سخن گفت و بار اصلی این تغییر نگاه بر دوش فعالان چپ است.
  • آنچه شما از انقلاب ملی دموکراتیک مبنی بر ظرفیت های ترقی خواهانه و دموکراتیک سرمایه داری ملی برداشت نموده اید، بسیار دور از واقعیت اجتماعی و عملکرد  این بخش در ساختار اقتصادی جامعه ماست. اساسا در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم خیالبافی است اگر کسی چه در ایران و چه در هر جای دیگر جهان از موجودی به نام بورژوازی ملی انتظار داشته باشد در انقلاب ملی و  دموکراتیک مشارکت کند، تا چه رسد به رهبری آن. این مسئله در کشورهای نفتی با شدت بیشتری نیز مطرح است. آخرین بروز و ظهور سیاسی آن را باید در جنبش ملی شدن نفت در ایران مورد بررسی قرار داد. بورژوازی در این ساختار عمیقا فاسد،  بشدت رانت جو، فرصت طلب و در صدد ارتزاق از منابع دولتی از یک سو و اتصال به سرمایه داری جهانی و ایفای نقش در تقسیم کار بین المللی است و برای برخورداری از این فرصت ها به هر بند وبستی تن می دهد. و از این منظر اساساً فاقد نقش ترقی خواهانه است. آنها با دیکتاتوری ولایت فقیه هم مشکل اساسی ندارند. انقلاب ملی دموکراتیک در دوران نئولیبرالیسم و جهانی سازی نمی تواند دارای جهت گیری بورژوایی باشد. آنچه شما آن را در مفهوم انقلاب ملی دموکراتیک برنامه حزب توده ایران جستجو می کنید، انقلاب بورژوا دموکراتنیک دوران مشروطیت است و مدتهاست که زمان آن سپری شده است.
  • در مقاله آمده است “مردم نیز با شرکت در انتخابات، روحانی نامزد اصلاح‌طلبان را پیروز انتخابات کرده و تا حد قابل‌توجهی نمایندگان اصلاح‌طلب را وارد مجلس و شوراها کرده‌اند.”و ” اصلاح‌طلبان، یعنی نیروهایی که در جامعه پایگاهی جدی و قابل توجه دارند، و برای دمکراتیزاسیون جامعه مبارزه می‌کنند” ، چرا مورد حمایت حزب توده ایران قرار نمی گیرند؟
حزب توده ایران مدافع پی گیر اصلاح طلب های واقعی است . این را در عمل و گفتار خود اثبات کرده است . اما باید از ایشان پرسید تعریف شما از اصلاح طلب چیست؟ اصلاح طلبان کیانند؟ کدام احزاب؟ کدام شخصیت ها؟ کدام جریانات اجتماعی؟ اگر منظور شما طیف گسترده همه افرادی است که در هر انتخابات به کاندیداهایی چون روحانی منتسب به اصلاح طلبان که اساسا مورد تایید خاتمی هم قرار می گیرد، رای می دهند، این طیف تنوع زیادی دارد. آیا با همه بخش های آن قرار است اتحاد عمل صورت گیرد؟ کدام بخش از این باصطلاح اصلاح طلبان حزب توده ایران را به رسمیت می شناسند؟ نگاهی به این نمایندگان اصلاح طلبی طی دو دهه در کشور بیاندازید. ببینید با کدام نمایندگان ، کدام خواست ها و شعارها (فشار از پایین و چانه زنی در بالا) شروع شد و طی دو دهه سرکوب از سوی حاکمیت و مدارا و به قول خودشان اعتماد سازی با حاکمیت از سوی آنها چه چیزی به نام اصلاحات به جز در شعارهای هنگام انتخابات باقی مانده است. حزب توده ایران رای دادن به رئیس جمهوری که به قاتلینی چون رئیسی در کابینه خود پست وزارت می دهد، را در چارچوب جبهه متحد ضد دیکتاتوری خود ارزیابی نمی کند چرا که بر اساس تعریف جبهه واحد ضد دیکتاتوری که  در این  نوشته  نیز نقل شده است،  “جبهه واحد ضددیکتاتوری، کلیه آن حزب‌ها، سازمان‌ها، نیروها، و شخصیت‌های مترقی و آزادی‌خواه کشور را دربرمی‌گیرد که در راه طرد رژیم ولایت فقیه مبارزه می‌کنند، و هدف‌شان استقرار آزادی، استقلال، صلح، و عدالت اجتماعی است. جبهه واحد در مقام ستاد مشترک توده‌ها در مبارزه بر ضدِ استبداد، با توجه به شرایط و روند تحول‌ها، تاکتیک‌های مبارزه را بر اساس توافق مشترک نیروهای شرکت‌کننده در آن، تعیین می‌کند” . این نگاه بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم– لنینیسم و نزدیک به چهاردهه مبارزه سیاسی پرهزینه در جمهوری اسلامی ایران حاصل شده است و در پشت سر خود خطاها و لغزش هایی چون ارزیابی روحانیت به قدرت رسیده در ایران را به عنوان “دموکرات انقلابی” شاهد بوده است که شاید آقای جوان رود آن را تجربه نکرده باشند.
 با این روندی که مشاهده می گردد، باید دید که مهندسی حاکمیت کدام گزینه ها را در سال های پیش رو به عنوان نماینده اصلاحات در برابر مردم قرار می دهد تا بخاطر ترس از طرف مقابلش به او رای دهند. اما نمی توان منکر این حقیقت شد که بخش هایی صادق و پایبند از اصلاح طلبان پایبند به آرمان های اولیه اصلاح طلبی که به نوعی در بیانیه های موسوی بازتاب یافته است، حامل گرایشات واقعا دموکراتیک ومردمی و ملی  هستند که حاکمیت در هیچ انتخاباتی به آنها فرصت عرض اندام نمی دهد و بخش پذیرفته شده  اصلاح طلبان از سوی جکومت نیز با وقاحت تمام برخی از نمایندگان آنها را در همین انتخابات 96 از لیست کاندیداهای شورای شهر حذف نمودند. این دوستان اگر در جستجوی آینده سیاسی برای خود و منافع اجتماعی خود هستند، ناگزیر از قطع امید از جناح های حاکمیت و روی آوردن به سیاست های رادیکال آلترناتیو مستقل مردمی اند که منافع خود را نه در این ساختار بلکه در پیوند و نزدیکی با فراکسیون ملی، دموکراسی خواه و آزادی خواه و عدالت طلب و تغییرات اساسی با هدف طرد ولایت فقیه دنبال کنند.
  • نویسنده برنامه انقلاب ملی دموکراتیک حزب را با «برپایی یک جبهه وسیع مردمی ‌و ضداستبدادی» و «روی کار آمدن یک دولت ائتلافِ ملی» برای «طرد رژیم ولایت فقیه» در تناقض می بینید. و آن را ناسازگار با عمده و غیرعمده کردن تضادها می بینید.
آیا نویسنده مقاله به مفهوم دقیق عبارات مورد نقد خود توجه نموده است؟ تنها کسانی ممکن است بین ” برپایی یک جبهه وسیع مردمی و ضد استبدادی ” و روی کار آمدن یک دولت ائتلاف ملی ” برای طرد “رژیم ولایت فقیه” تناقض ببینند که یا معنی جبهه مردمی و ضد استبدادی را نمی دانند یا معنای دولت ائتلاف ملی را .
اما از آنجا که با نقل قول از برنامه حزب مبنی بر ” جبهه واحد در مقام ستاد مشترک توده‌ها در مبارزه بر ضدِ استبداد، با توجه به شرایط و روند تحول‌ها، تاکتیک‌های مبارزه را بر اساس توافق مشترک نیروهای شرکت‌کننده در آن، تعیین می‌کند” مفهوم آن روشن شده است، اصرار بر این کج فهمی فاقد توجیه است. چه عنصری از این تعریف را می توان در اصلاح طلبانی چون روحانی و امثالهم که اینگونه سنگ آن را به سینه می زنند، جستجو نمود؟ کدام “ستاد مشترک توده ها” و کدام “توافق مشترک” نیروهای شرکت کننده در جبهه برای تاکتیک های مبارزه را با این باصطلاح اصلا طلبان می توان دنبال نمود؟  آیا آنها هیچ تصوری از این مفاهیم دارند؟ آیا اصلا نیروهای چپ را به رسمیت می شناسند؟ چرا باید آنها را به عنوان نیروهای ضد دیکتاتوری پذیرفت؟ آیا مفهوم جبهه متحد ضد دیکتاتوری که نویسنده مقاله دنبال می کند، محدود به رای دادن نیروهای چپ به این اصلاح طلبان بدون هیچگونه توافقی نخواهد شد؟ آیا آنها که رای دادند، توانستند مثلاً عدم دادن پست وزارت به پور محمدی قاتل را در کابینه بعدی به رئیس جمهور اصلاح طلبشان بقبولانند ؟ ….
همانطور که در مقاله نقل شده است ، در واقع ” جبهه واحد ضددیکتاتوری، کلیه آن حزب‌ها، سازمان‌ها، نیروها، و شخصیت‌های مترقی و آزادی‌خواه کشور را دربرمی‌گیرد که در راه طرد رژیم ولایت فقیه مبارزه می‌کنند، و هدف‌شان استقرار آزادی، استقلال، صلح، و عدالت اجتماعی است.” چگونه می توان روحانی و دارو دسته اش را در چنین جبهه ای تصور نمود؟
آنچه که از تضاد عمده و غیر عمده نیز به آن اشاره شده است، ناشی از درکی سطحی و نادرست از این مفهوم فلسفی است که چنانچه قرار باشد برسیاق آن طی طریق گردد، باید همواره با درگیر شدن در این باصطلاح عمده ها از نظر ایشان، مبارزه طبقاتی و انقلاب اجتماعی را تا اطلاع ثانوی تعطیل نمود. چرا که حاکمیت و فضای سیاسی کشور با جناح های مختلف قدرت و سهم طلبی آنها قرار نیست این چالش را تعطیل کنند. همین نگاه فلسفی نادرست به عمده و غیر عمده و اصلاح و انقلاب است که  کارنامه سوسیال دموکراسی اروپا و برخی احزاب چپ کمونیست اروپایی  را در قالب اروکمونیسم از خود بر جای گذاشته است. برخی از احزاب چپ با استدلال هایی از این نوع همواره توانستند با آنهایی که در سمت راستشان بودند، خوب نزدیک شوند اما هیچ استعدادی در پیوند با جریانات اجتماعی و سیاسی موجود در سمت چپ خود نداشتند و هیچگاه نتوانستند به آن ها نزدیک شوند. البته راست نیز فقط از نیروی آنها استفاده کرد و هیچ سهم و جایگاه مهمی را به آنها تخصیص نداد . نتیجه اش به آبروی برباد رفته این احزاب و نابودی توان کنشگری سیاسی انقلابی آنها انجامید. هدف جدی حزب توده ایران برای طرد ولایت فقیه می طلبد که متحدان خود را در آن نیروهای اجتماعی و سیاسی دنبال نماید که منافع آنها در تداوم حاکمیت و این ساختار فاسد نباشد. و بدین ترتیب آنچه که متحدان شما را مشخص می کند، هدف شماست. این هدف ها هستند که استراتژی و تاکتیک ها را روشن می کنند. مشخص نیست نویسنده مقاله که تا این حد نگران عدم همراهی با  اصلاح طلبان حکومتی از سوی حزب توده ایران است، چرا هیچگونه ابراز نگرانی بابت عدم همراهی با  جریانات رادیکال اجتماعی و سیاسی که دارای پتانسیل قرار گرفتن در جبهه واحد ضد دیکتاتوری هستند، از ایشان مشاهده نمی گردد؟
  • حزب توده ایران به مدد انسجام نظری و تجربه 75 ساله خود نمی تواند خام اندیشانه اصلاح طلبان حکومتی را در جبهه واحد ضد دیکتاتوری قرار دهد. . حزب با برنامه ای روشن، علمی و مبتنی بر تجارب جهانی و ملی با شهامت و واقع بینی انقلابی (و نه رفورمیستی) در چارچوب تحلیل مشخص از وضعیت مشخص از روندهای اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و برنامه ریزی فعالیت های دموکراتیک و انقلابی در جامعه اقدام نموده است و روند تحولات نیز موید درستی بسیاری از پیش بینی های حزب تا کنون بوده است. آنچه حزب توده ایران را طی 75 سال گذشته حفظ نموده و به عنوان ریشه دارترین جریان سیاسی مدافع کارگران و زحمتکشان زنده و سرافراز نگه داشته است، نه انحلال طلبی بورژوایی و خرده بورژوایی و … بلکه رادیکالیسم و واقع بینی انقلابی آن و همراهی با توده های کارگران و زحمتکشان آگاه جامعه بوده است. بگذارید عده ای بکوشند تا محبوبت خود را از راه های دیگر بجویند و راه خود را از راه توده های آگاه جداکنند.

نوید نو

31/03/96

 

[1] – http://10mehr.com/maghaleh/28031396/2709

[2] – علاقمندان می توانند به برنامه حزب توده ایران در این آدرس مراجعه کنند : برنامه حزب توده ایران (مصوب کنگره ششم بهمن 1391)

[3] – در اینجا لازم می دانیم برای نشان دادن جدایی اصلاح طلبان از توده های زحمتکش به ارزیابی آقای حجاریان از همین انتخابات اخیر اشاره کنیم که می نویسد :« رأي پايتخت: از شمال به جنوب پايتخت که حرکت مي‌کنيم، نسبت آراي روحاني به رئيسي از هفت به يک آغاز، در مرکز شهر چهار به يک رسيده و در حاشيه شهر يک به يک شده است. اين تغيير نشان‌دهنده فضاي نابرابر شهري و آثار و عوارض حاشيه‌نشيني است. علاوه بر اين هرچه به سمت جنوب حرکت مي‌کنيم تعداد آراي مأخوذه کمتر شده يعني مشارکت پايين ‌آمده است.» شرق 30خرداد 1396

[4] – در جریان انتخابات اخیر هیچ نیرویی به اندازه حزب توده ایران به تحلیل اصلاح طلبان و سخن گفتن با آنان نپرداخته است . علاقمندان می توانند به این آدرس ها مراجعه کنند

:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *