مقاله ۴۴/۹۸
۱۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱ مارس ۲۰۲۰
تودهای ها دریافتهاند که نباید قتل عام رهبران و دانشمندان تودهای را در سال ۶۷ تنها به معنای انتقام شخصی قاتلان از آنها ارزیابی کنند. باید در کنار نشان دادن این انتقام گیری شخصی عناصر ارتجاعی، به هدف دورنمایی آنها نیز اندیشید که با اجرای این جنایت تاریخی دنبال می شود. جنایت تاریخی ای که یاد جنایت علیه جنبش مزدکی را در گذشته زنده می کند. این جنایت تنها به سود ارتجاع و عاملان داخلی آن نیست، بلکه ارتجاع جهانی نیز خواستار آن بود و هست.
اتاقهای فکر ارتجاع داخلی و خارجی به درستی ارزیابی مشخصی از هستی حزب توده ایران دارا هستند و آن را دشمن اصلی خود در نبرد طبقاتی در ایران و جهان می شناسد. لذا این جنایت تاریخی مضمونی بیش از تنها انتقام گیری دارد.
هنگامی که این پرسش مطرح شود که هدف دورنمایی ارتجاع داخلی و خارجی از قتل عام تودهای ها چه میتواند باشد، وضعی در برابر بینایی اندیشه ی تودهای ها قرار میگیرد که برشمردن آن دیگر کار مشکلی نیست! شناخت هدف ارتجاع داخلی و خارجی که با قتل عام تودهای ها عملی شد، هدف حذف حزب توده ایران را از صحنه نبرد طبقاتی در ایران دنبال کرد و اکنون نیز می کند.
ولی آنها بخوبی میدانند که این هدف غیرقابل دستیابی است. این هدف غیرقابل دستیابی است که بتواند تکانه ی اصلی انقلابی را از جامعه ی ایرانی و نبردطبقاتی جاری در آن نابود کنند و سپس با آرامش سر بر بالش بگذارند.
حزب توده ایران پدیدهای تاریخی در کلیت هستی جامعه ی ایرانی است. پایه گذاری آن که با تمرینهایی در گذشته همراه بود، پاسخی است به ضرورتی تاریخی برای رشد ترقی خواهانه جامعه ی ایران؛ پاسخی است به دفاع از منافع طبقه ی کارگر ایران، که همزمان پاسخی است برای حفظ منافع توده های مردم و حق حاکمیت ملی میهن باستانی و سرزمین خلق های ساکن آن.
این نیاز تاریخی جامعه ایرانی و تنها سازمان متعهد برای پاسخ به آن را نمیتوان از هستی اجتماعی ایران حذف نمود.
از این رو برنامه ی ارتجاع داخلی و خارجی می بایستی ظریفتر و پیچیدهتر باشد اگر قرار است با موفقیت نسبی روبرو گردد. برای دستیابی به این برنامه پیچیدهتر به منظور دستیابی به هدف خود در طول زمان، تنها یک امکان وجود دارد.
این امکان عبارت است پاره پاره کردن حزب توده ایران و به راه افتادن گروههایی است که با نام حزب توده ایران و با استفاده از شخصیت و اتوریته ی تاریخ مبارزات آن، سیاستی را توصیه و به زحمتکشان تجویز کنند که برای ارتجاع داخلی و خارجی هیچ خطری دارا نیست.
٬٬راه توده٬٬ی دزدیده شده، عدالت، ۱۰ مهر نوزادان ناخلف چنین برنامهای هستند که وظیفه ی آنها ایجاد تشتت، ناروشنی، تضادهای مصنوعی و و و در جنبش تودهای است به منظور پاره پاره کردن حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران! این گروهها نمیتوانند هیچ علت دیگری برای ضرورت وجود و به اصطلاح مبارزه ی خود ارایه کنند و نکرده اند!
آنها به شهادت شرکت نکردن در گفت و شنفت های سازنده، ضرورت وجود خود را به عنوان ابزار پاره پاره کردن حزب توده ایران به اثبات رسانده و می رسانند. آنها در یافتن راه حل برای تضادهای در برابر جنبش تودهای به بهانه «ملاحظات»ی که آنها را تعریف نمی کنند، شرکت نمی کنند! «ملاحظاتی» که جز بندهای وابستگی آنها به لایههای طبقات حاکم نمیتواند باشد، جز دنباله روی کورکورانه از منافع طبقات حاکم نمیتواند باشد!
پیش از ادامه مطلب یک نکته را برجسته سازم که نظر من این نیست که جریان های انحرافی ذکر شده را باید به عنوان سازمان های ساخته ی دست دشمن طبقاتی ارزیابی نمود. بهیچ وجه. بررسی این نکته باید به طور مشخص و با توجه به همه ی جوانب آن عملی گردد. بدون تردید بسیاری از رفقای صادق در این گروهها که من با برخی از آنها آشنایی دارم و یا اخیراً آشنایی یافته ام، در این جریان ها حضور دارند که باور دارند که کارکرد آنها در خدمت مصالح عالیه ی حزب توده ایران قرار دارد! آنها – صرفنظر از استثناهایی – با ازخودگذشتگی شخصی و با هزینه کردن امکانات فردی و با ایمان سیاستی هدف خود را ددنبال میکنند. هدفی که به طور عینی، سیاست مورد خواست ارتجاع داخلی و خارجی است برای پاره پاره بودن حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران!
مبارزه با این «عینیت» وظیفه ی سطور کنونی است و نه با ذهنیتی که برای تصحیح آن کوشش شده است و خواهد شد!
شکافتن بیش تر این سویه از موضوع، وظیفه ی این سطور نیست. تنها به این نکته اشاره شود که با وجود کوشش مستمر نگارنده، رفقای این گروهها آماده به گفت و شنفی سازنده درباره ی سرشت کارکرد حزب توده ایران که در سیاست مستقل طبقاتی آن نهفته است و در برنامه حداقل کارگری آن تبلور می یابد، نیستند. آنها پا به بحث نمی دهند! صلاح میدانند حتی ماسک قهرآلوده دختر یا پسر بچه مدرسه ای را به چهره خود بزنند، ولی صلاح نمیدانند در بحثی سازنده مواضع خود را توضیح دهند و برای آن استدلال مبتنی بر ایدئولوژی مارکسیست- لنینیستی ارایه کنند!
انطباق مواضع این گروهها برای انتخابات مجلس
خواننده بی تردید و به درستی برای آنچه که در بالا ذکر شد، خواستار استدلال است. خواستار آن است که ادعاهای سنگین طرح شده مستدل گردد و درستی آنها به ثبوت رسانده شود. کوشش میشود در زیر، گوشهای از پرسش های مطرح در ذهن خواننده را با بررسی دو مقاله ی انتشار یافته در صفحه ی ۱۰ مهر در ارتباط با انتخابات اخیر مجلس نشان داده شده و مستدل گردد.
گرچه سرمقاله ی ۷۲۸ ٬٬راه توده٬٬ که در همین ارتباط نگاشته شده است، در ۱۰ مهر انتشار نیافته است، خواهیم دید که با مواضع اعلام شده با نظرات دو گروه دیگر هماهنگ است و انتشار آن همانجا بلامانع می بوده است.
انطباق اسلوب و مضمونِ نظرات و به اصطلاح استدلال های طرح شده در «سرمقاله»ی ٬٬راه توده٬٬ با مواضع دو مقاله ی دیگر، دلیل درستی ارزیابی برای قرار دادن سرمقاله در کنار دومقاله ی دیگر است. نخست داده ها:
تارنگاشت ۱۰ مهر دو مقاله در ارتباط با انتخابات مجلس در ماه اسفند انتشار داده است. مقاله ی اول با عنوان تحریم انتخابات در شرایط کنونی به چه معناست؟ که نویسنده ی آن «تحریریه سایت ۱۰ مهر» عنوان شده است (۲۷ بهمن ۹۸). و مقاله ی دومی که سه روز بعد انتشاریافته است با عنوان به نامزدهای «پویش مجلسی عدالتخواه» رأی می دهیم.
بازانتشار این مقاله با اشاره به «برگرفته از تارنگاشت عدالت» مشخص شده است.
به سخنی دیگر، خواننده ی مقاله از عدالت در ۱۰ مهر، با یک «مقاله ی دریافتی» روبرو نیست که نظرات طرح شده در آن میتواند لزوماً و احیاناً مطابق با برداشت و ارزیابی رفقای هیئت تحریریه ۱۰ مهر در مساله ی انتخابات مجلس نباشد. بلکه اشاره به «برگرفته از تارنگاشت عدالت»، باید به معنای تأکید بر تأیید مواضع عدالت توسط رفقای ۱۰ مهر درک شود.
این ارزیابی مستدل است. زیرا برای نمونه رفقای ۱۰ مهر دو مقاله انتشار یافته از رفیق کسرا فروهی را در همین تارنگاشت با «مقاله دریافتی» مشخص کرده اند که چندین ماه پیش انتشار یافت. مقاله ی سوم این رفیق با وجود آن که به عنوان «مقاله دریافتی» مشخص نشده است، آن طور که رفقای ۱۰ مهر در نامهای اطلاع دادهاند، به معنای پذیرش و یا حتی تأیید نظرات رفیق کسرا فروهی نیست. این مقاله از سر سهل انگاری و فراموشکاری، بدون عنوان «مقاله دریافتی» انتشار یافته است.
اصرار این رفقا در نامه خود به نگارنده برای خاطرنشان ساختن جریان فراموشکاری شان برای ذکر عنوان «مقاله دریافتی» برای مقاله ی سوم رفیق کسرا فروهی از این رو پراهمیت است، زیرا برای نگارنده این توهم ایجاد شده است که مضمون مقاله ی سوم رفیق کسرا فروهی مورد تأیید هیئت تحریریه ۱۰ مهر قرار دارد.
این رفقا در نامهای با صراحت این برداشت را مردود اعلام نمودند و با اشاره به مساله ی فراموشکاری، ٬٬بی گناهی٬٬ خود را که به معنای نفی پذیرش مواضع طرح شده در مقاله ی رفیق کسرا فروهی نیز است، مورد تأکید قرار دادند.
مقاله ی رفیق فروهی با عنوان نگاهی به یادداشت «بحران فزایندهٔ اقتصادی و تهدیدهای راهبردی بر ضد مصالح ملی»، در تودهای ها بازتاب یافت و مورد بررسی قرار گرفت.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که هیئت تحریریه ی ۱۰ مهر با تمام استدلال و ذهنیت حاکم بر مقاله ی انتشار یافته در عدالت موافقت دارد. رفقای تحریریه ۱۰ مهر در مقاله ی خود علیه «تحریم انتخابات» استدلال میکنند. آن ها مانند ٬٬راه توده ٬٬ی دزده شده که با «به کار گرفتن و تبلیغ “تحریم” مخالفیم» (سرمقاله ۷۲۸، اول اسفند ۹۸)، تحریم را نادرست ارزیابی می کنند.
هر سه جریان بر سر نادرست بودن «تحریم» انتخابات هم رأی هستند. به سخنی دیگر هر سه جریان انحرافی با استدلال های متفاوت کوشش میکنند تحکیم ثبات شرایط حاکم بر ایران را تأمین کنند!
این هدف مشترک همه ی جریان های انحرافی است که خود را تودهای می پندارند و می نامند. آنها به طور عینی درخدمت حفظ شرایط حاکم کنونی می کوشند. علت ضرورت وجود آنها، این هدف مشترک است.
این جریان های انحرافی با استدلال های متفاوتی که تک به تک، سویه های معقول و قابل پذیرشی نیز دارا هستند، کوشش انقلابی حزب توده ایران را هدف قرار میدهند به عنوان حزب طبقه ی کارگر ایران برای تغییر شرایط حاکم برزمد!
تفاوت موضع و کارکرد انقلابی یک حزب کارگری از احزاب بورژوازی این نکته است که آنها ضمن مبارزه ی پیگیر برای هدفها دمکراتیک و بهبود شرایط حاکم به سود زحمتکشان و طبقه ی کارگر، انتقاد روشنگرانه و افشاگرانه ی خود را علیه کلیت نظام به طور مداوم عملی میسازند به منظور گذار از شیوه ی تولید حاکم. سرشت ترقی خواهانه ی فعالیت حزب توده ایران در مبارزه آن علیه کلیت نظام تجلی مییابد که تفاوت آن را با دیگر نیروها در طیف چپ تشکیل می دهد!
تهی ساختن سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران، که با حفظ ظاهر حزب تهی شده از مضمون انقلابی، عملی می گردد، محتوای کوشش سه جریان انحرافی را در جهت اجرای برنامههای ارتجاع داخلی و خارجی تشکیل میدهد.
به سخنی دیگر، برنامه ی دراز مدت ارتجاع داخلی و خارجی علیه هستی انقلابی حزب توده ایران، حفظ ظاهر و واژههای شناخته شده ی تودهای است که هسته ی انقلابی به منظور تغییر شرایط از آن خارج شده است.
قتل عام رهبران و دانشمندان تودهای در سال ۶۷، این هدف عمده و دورنمایی را در کنار انتقام گیری از شریف ترین و مبارزترین شخصیتهای تاریخ معاصر میهن ما دنبال می کند!
شناخت این نکته اساسی برای مبارزه ی ایدئولوژیک و شناخت شناسی اندیشه و کارکرد این جریان ها از ضرورت مبرم و تام برخوردار است. مقاله ها را از این منظر مورد بررسی قرار دهیم.
اسلوب کارکرد
برای شناخت دقیق هدف سه جریان انحرافی، نخست اسلوب به کارگرفته شده توسط آنها را از دیدگاه مارکسیست- لنینیستی مورد توجه قرار دهیم. به این منظور اسلوب کارکرد آنها را با محک اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی شفاف سازیم.
میدانیم که «حقیقت»، «کلیت» است! به سخنی دیگر، تعیین هدف استراتژیک و تاکتیکی توسط حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران، با توجه به کلیت هستی جامعه ی ایرانی در شرایط تاریخی کنونی اتخاذ می شود؛ باید بشود.
جریان های سه گانه میخواهند درباره ی «تحریم انتخابات» موضعگیری کنند. خواهیم دید که استدلال آنها ولی تنها جزءهایی را از واقعیت هستی جامعه ی ایران در برمی گیرد. آنها با بررسی جزء برای کلیت واقعیت به نتیجهگیری می نشیند!
۱۰ مهر، خطرات خارجی را موضوع استدلال خود می کند. هدف «تغییر رژیم در ایران» را که گویا امپریالیسم دنبال می کند، محور استدلال خود می سازد. ٬٬راه توده٬٬ با تردستی ژورنالیستی، هشدارهای خود را به حاکمان، به عنوان استدلال در دفاع از «حق انتخاب» مطرح میسازد که «یکی از دستاوردهای مهم انقلاب ۵۷» است و از آن به نتیجه گیری برای با «تبلیغ ٬٬تحریم٬٬ مخالفیم» می پردازد.
گرچه استدلال عدالت از همه نحیف تر است، ولی لااقل شفاف است و صراحت دارد. او استدلال میکند که ٬٬نوری در پایان تونل دیده می شود!٬٬ استدلال عدالت که احساس دل سوزی را نزد خواننده برای وضع این رفقا ایجاد می کند، چنین است: «٬٬حداد عارف٬٬ به ویژه هنگام حضور در مجلس میتواند در شرایط کنونی راهگشا [تکیه از ف ع] باشد. .. ما .. به نامزدهای ٬٬پویش مجلس عدالتخواه٬٬ رأی می دهیم»!
هر سه جریان درباره ی برخورد حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران به مساله انتخابات مجلس که با توجه به کلیت هستی جامعه ی ایرانی انجام شده است، تنها با استدلال در سویه و جزءها از کلیت وضع در ایران پاسخ می دهند.
این شیوه ی ضد دیالکتیکی که شیوه ی مرسوم نزد نظریه پردازان بورژوازی و خادمان آن است، بدون ٬٬منطق٬٬ نیست. از منطقی نیز برخوردار است که باید شناخت.
میدانیم که خطر تجاوز امپریالیستی به منظور «رژیم چنج» واقعیتی انکارناپذیر از سیاست تجاوزگرانه و جنگ طلبانه امپریالیسم را تشکیل می دهد. هنگامی که این سویه و جزء به مساله بررسی و افشاگری علیه امپریالیسم تبدیل شود، البته از منطق نیز برخوردار است. ولی از آنجا که هنگام بررسی این شیوه، بررسیِ لحظههای بسیار دیگر در ارتباط با خطر تجاوز امپریالیسم مسکوت گذاشته می شود، چارهای نیز وجود ندارد جز آن که جایگاه سویه ی مورد نظر در ارزیابی از کلیت هستی جامعه ی ایرانی مطلق گردد.
خطر را پررنگ و قطعی در لحظه تاریخی بنمایاند. لحظههای ناتوانی امپریالیسم برای تحقق بخشیدن به برنامه خود را در سوریه، بی ثباتی ایجاد شده در لیبی، عراق، افغانستان و امثال آن را در بررسی خود مورد توجه قرار ندهد. به آسانی از کنار این لحظهها و امثال آن با سکوت بگذرد.
در آن لحظه که اندیشه ی پزوهشگر به بررسی یک جزء از کلیت می پردازد، آن جزء خاص را به مثابه کلیتی در زیر مجموع کلیت بالاتر مورد توجه قرار می دهد. از این رو نمیتوان هنگام بررسی جزء خطر خارجی، آن را در کلیت مبارزه ی طبقاتی در صحنه ی جهانی قرار نداد و از کنار جزءهای دیگر در این کلیت با سکوت گذشت و سروته قضیه را به سود برداشت خود هم آورد. زنده یاد احسان طبری در یاداشت های فلسفی و اجتماعی درباره ی واحد، سیستم، تشکل و در جاهای دیگر این نکته ی پراهمیت را می شکافد و می آموزاند (جلد یک ص ۲۶ به بعد).
نحیفی شیوه ی مطلق سازی در به اصطلاح استدلال عدالت با توهمِ دیدن نور مشعشع از «حداد عارف» در پایان تونل دیکتاتوری آنچنان چشمگیر است که نیازی به توضیح اضافی نیست. ولی دلسوزی و احساس رأفت درباره ی نحیفی و کودکانه بودن این به اصطلاح استدلال که به خواننده دست می دهد، نباید این واقعیت را بپوشاند که این رفقا واقعاً به استحاله رژیم ولایی امید بسته اند و به آن باور دارند! امید تا دیروز به احمدی نژاد بود و اکنون به حداد عارف!
«سرمقاله ی» ٬٬راه توده٬٬ بی تردید کارشناسانه ترین جزءگرایی را در به اصطلاح استدلال برای مطلق سازی یک سویه از واقعیت در هستی جامعه ی ایرانی نشان می دهد. «سرمقاله» صاف و سیخکی و شفاف مانند عدالت به هدف نمی زند. برای ایجاد توهم و سردرگمی نزد خواننده، به منظور ایجاد آگاهی کاذب نزد خواننده، ترفند ابهام سازی را به کار می گیرد.
در دو پاراگراف نسبتاً طولانی دلایلی را برمی شمرد برای نشان دادن این امر که «مردم به کدام دلایل پای صندوق های رأی نمی روند» که عنوان سرمقاله نیز است.
در دو پاراگراف به منظور ابهام سازی، «سرمقاله»ی کارشناسانه ی ژورنالیستی گرچه همه ی سیاست ارتجاع حاکم را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد، به بررسی علت علّـی- ژنتیکی ضرورت و یا غیرضروری بودن «تحریم» نمی پردازد. مخاطب سخن او مردم و مبارزات آنها نیست. مخاطب حاکمیت است. «خطاب و عتاب» به حاکمیت با هدف هشدار دادن به آن انجام می شود، همانطور که همه ی «حامیان نظام» نیز انجام می دهند. با استدلال های اخلاقی و مذهبی و یا «سکولار»!
«سرمقاله» از اعتراض های عمومی و کارگری تا وضع زندانیان سیاسی، گرانی، فقر، تبعیض اجتماعی، وضع کولبران و قوه قضایه و بیش از اینها سخن می راند. ولی از چشم ذهن خواننده مخفی نمیماند که در این تردستی ها، استدلالی درباره ی درستی و یا نادرستی «تحریم» مطرح نمی شود. این هشدارها اصلاً در استدلال درباره ی موضوع مورد بررسی در «سرمقاله» نقشی ندارند و نقشی ایفا نمی سازند. ردیف کردن فهرست نابسامانی ها، آن طور که علی خدایی می گفت، «اجیل کنار خورش» هستند!
پر حرفی میان تهی ای هستند که مساله «حق انتخاب و مشارکت» مردم را به ابزار دفاع از بازی شناخته شده ی انتخابات رژیم ولایی بدل میسازند تا بتوان گفته شود: «ما .. با بکار گرفتن و تبلیغ ٬٬تحریم٬٬ مخالفیم ..»!
«سرمقاله ی» ژورنالیستی با توانایی برای ابهام سازی، مانند گروههای دیگر کوشش ناموفق خود را برای ثبات شرایط حاکم با مطلق سازی یک سویه از واقعیت به اصطلاح مستدل می سازد.
نادرست اعلام کردن مخالفت با «تحریم» که موضع و مضمون اسلوب ضد دیالکتیکی به کار گرفته شده توسط سرمقاله ی کذایی است، بدون آن که کلمهای درباره ی علت علّـی- ژنتیکی ضرورت تحریم در شرایط کنونی بیان کرده باشد، «تحریم» را محکوم می کند!
نویسنده و یا نویسندگان «سرمقاله» ولی از بازی ژورنالیستی و ترفند خود خیلی هم راضی نیستند، زیرا خطر شناخته شدن ترفند و رسوایی را ممکن ارزیابی می کنند. از این رو در پایان «سرمقاله» سوپاپ اطمینانی را تعبیه می کنند، غافل از آنکه میتواند رسوایی بیش تر ببار آورد.
اشاره شد، «سرمقاله» گویا از «حق شرکت در انتخاباتِ .. بخشی از مردم» دفاع می کند! از این رو به صورت بسیار متمدنانه و با حفظ همه ی موازین بیان حقوقی، از خود «اجازه» برای «دعوت به ندادن رای» را سلب می کند. واقعیت اما آن است که روشنگری و افشاگری علیه حاکمان و کارکرد آنها نیاز به «اجازه» ندارد. روشنگری و افشاگری وظیفه ی حزب توده ایران است. ٬٬رفقــا٬٬، منظورشان لابد «اجازه»ی دیگری است که میخواهند سرو ته آن را با نام «مردم» بهم بیاورند!
«سرمقاله» میکوشد این مانور حیلهگرانه را برای ایجاد سوپاپ اطمینان، با به خدمت گرفتن یک اصل دیگر که ارتباطی با مساله انتخابات مجلس ندارد که موضوع سرمقاله است، تلطیف کرده و مجلس پسند سازد. از این رو پس از آنکه حکم اصلی مورد نظر خود را در ادامه سلب «اجازه» از خود مطرح میسازد و می نویسد: «به همین دلیل [اجازه نداشتن!] با به کار گرفتن و تبلیغ ٬٬تحریم٬٬ مخالفیم [سوپاپ از اینجا آغاز می شود!] و معتقدیم به جای تحریم باید در جهت آگاهی بازهم بیش تر و بیش تر مردم کوشش کرد و این کوشش منحصر به انتخابات نیست.»
اشاره شود که حزب توده ایران همیشه نسبت به وباورهای مردم، ازجمله برداشتهای سیاسی و اجتماعی آنها احترام می گذارد. حزب توده ایران «مردم» را منع نمیکند که در انتخابات شرکت کنند! حزب توده ایران استدلال خود را برای نشان دادن هدف حاکمان برای به راه انداختن بازی انتخابات توصیح میدهد و می کوش درستی برداشت خود را تفهیم کند.
به سخنی دیگر، ٬٬راه توده٬٬ میکوشد در سوپاپ اطمینان خود نبود استدلال مارکسیستی- تودهای را برای شرکت در انتخابات با اصل عامی که وظیفه ی حزب توده ایران است، تاق بزند. «در جهت آگاهی مردم کوشش کردن» وظیفه ی عام حزب طبقه ی کارگر است، و نه استدلال برای درستی تصمیم خاص شرکت در انتخابات مجلس این دوره.
٬٬رفقـا٬٬ با تردستی، به خیال خود سوپاپ اطمینان را تعبیه شده می پندارند. آنها ولی می خواهند با در برابر هم قرار دادن یک مورد «خاص»، یعنی انتخابات اسفند ۸۹، با وظیفه ی انتقال آگاهی به مردم، که اصل عامی را در وظایف تودهای ها تشکیل می دهد، سیب گندیده خود را به کمک هلوی پوست کنده به خورد تودهای ها و مردم بدهند!
ناگفته نماند که «آگاهی دادن به مردم» دارای دو وجه روشنگری- ترویج و افشاگری- تبلیغ است. در تمام «سرمقاله» حتی یک کلمه در افشاگری رژیم ولایی به چشم نمی خورد! لابد اگر وجود داشته باشد، رفقــا با سروصدا آن را مطرح خواهند نمود!
آیا ٬٬راه توده٬٬ در سرمقاله ی بعدی پیشنهاد های خود را برای مبارزه به منظور «انتقال آگاهی» به نزدیک به سی درصد از مردم که در انتخابات شرکت کردند مطرح خواهد نمود و درباره ی آنها توضیح خواهد داد؟ باید تردید داشت!
به سخنی دیگر بررسی های سه گانه اصلاً به بررسی موضوع «تحریم» نمی پردازند.
آن را نه از دیدگاه سیستماتیک جایگاه آن در نبرد طبقاتی جاری در ایران مورد توجه قرار می دهند، و نه به بررسی مشخص ضرورت و یا غیرضروری بودن انتخابات مجلس در اسفند ماه امسال در شرایط مشخص ایران می پردازند!
به منظور جلوگیری از طول کلام بررسی اسلوب به کارگرفته شده را به پایان برسانیم. اسلوبی که از بررسی یک جزء و مطلق سازی آن تشکیل میشود که همان به کار گرفتن منطق صوری است. تنها اشاره شود که زنده یاد احسان طبری در نوشتههای فلسفی و اجتماعی (جلد یک، ص ۱۹ به بعد) تفاوت میان این اسلوب و اسلوب دیالکتیکی را می شمرد. استفاده از منطق صوری که بهره بردن از آن در استدلال مجاز و ضروری است، همانطور که اشاره شد، به نظر آموزگار تودهای ها تنها آن زمان به سطح منطق دیالکتیکی فرامی روید که «قوانین سیستم عام را بر سیستم خاصی که مورد تحقیق اوست انطباق دهد»!
با توجه به این توضیح زنده یاد طبری، بررسی جزء یا خاص «انتخابات» در هستی جامعه ی ایرانی آنگاه به سطح بررسی دیالکتیکی فرامی روید که به این پرسش پاسخ داده شود که آیا شرایط حاکم بر ایران، اصلاً جایی برای آزادی انتخاب باقی می گذارد، گذاشته است، که بخواهیم با تفصیل و ترفندهای ژورنالیستی برای آن تبلیغ و از شرکت در انتخابات مجلس دفاع کنیم؟
این ٬٬رفقا٬٬ این پرسش را اصلاً مطرح نمی سازند و به طریق اولی بی جواب می گذارند. آنها اسلوب منطق صوری را با هدف ابهام سازی درباره ی کلیت هستی جامعه ایران در مرحله تاریخی کنونی به خدمت می گیرند، به منظور تثبیت شرایط سلطه طبقات حاکم در ایران!
تنها اشاره شود که بررسی دیالکتیک جزء و کل، نسبی و مطلق و و و برای درک تئوریک- شناخت شناسی همه جانبه ی اسلوب دیالکتیکی در ارتباط با رابطه ی «خاص و عام» ضروری است که در درسهایی از کتاب تاریخ و دیالکتیک به آن پرداخته خواهد شد که بزودی در تودهای ها انتشار خواهد یافت.
۲- مضمون موضع انحرافی
مضمون کلی هر سه موضع گیری، همانطور که اشاره شد، از کوشش برای تحکیم شرایط شکننده سلطه ی حاکمیت طبقات حاکم تشکیل می شود. پوشاندن شکاف های ایجاد شده در ارکان رژیم هدف است. سپردن این وظیفه به جریان هایی با ظاهر تودهای و حتی با باور به داشتن موضع تودهای توسط برخی از آن ها، دقیقاً مضمون برنامه ارتجاع داخلی و خارجی را تشکیل میدهد برای حفظ پوسته ای توخالی از حزب توده ایران. این هدف را ارتجاع با پیاده کردن و آموزش اسلوب ضد دیالکتیکی به مورد اجرا می گذارد.
این وضع، پیامد قطع انتشار مجله ی دنیا، ارگان تئوریک و سیاسی حزب توده ایران است. پیامد آن است که حزب توده ایران کوششی برای حفظ ارثیه ی تئوریک- نظری و فلسفی- شناخت شناسی حزب توده ایران و انتقال آن به نسل جدید به عمل نیاورده است که نیاز آن هر روز بیش تر به چشم می خورد. پس از این سیر ضروری اندیشه بازگردیم به اصل مطلب:
در هیچ مورد به اصطلاح استدلال های طرح شده در ارتباط قرار ندارند با بررسی پدیده ی «تحریم» به مثابه استراتژی و هم تاکتیک! این امر نکته ی عمدهای است که باید به آن توجه نمود. همچنین باید برجسته ساخت که هیچ یک از سه جریان و مقاله های آن ها به جستوی علت علّـی- ژنتیکی به کار بردن و یا نبردن «تحریم» نمی پردازند.
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان مسئولیت تودهای ها و به ویژه حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران را مورد تأیید و تأکید قرار داد که با موضع شفاف و قاطع خود، به اصطلاح «انتخابات» مجلس را تحریم نمود.
همزمان تردیدی نباید داشت که تا هنگامی که صلابت و ضرورت سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران در مبارزه ضد دیکتاتوری و در مبارزه برای گذار از شرایط سلطه ی حاکمیت طبقات حاکم و وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی با شفافیت و صراحت طرح و مستدل نگردد، مبارزه با جریان های انحرافی و همچنین به منظور جلب متحدان طبقه کارگر به مبارزه ی دمکراتیک و برای تغییرات بنیادین در جامعه، از استواری لازم برخوردار نخواهد شد.
فرهاد عاصمی
1 روز ago
«بدفهمی از موضع عدالت»
رفیق عزیزی در ابرازنظری نکته ای را مطرح ساخته است که ضمن سپاس برای دقت نطر و روشنگری او، در زیر نقل می شود:
«رفیق فرهاد گرامی با دورد و خسته نباشید. ..
در مقاله شما بدفهمی از موضع عدالت وجود دارد. ترم ٬٬حداد- عارف٬٬ در نوشته آن ها در واقع اشاره به اصطلاحی است که به اصطلاح ٬٬پویش مجلس عدالتخواه٬٬ که همان دست پروردگان احمدی نژاد هستند، برای افشاگری وضع موجود و به حضور دو جناح اصولگرا (حداد) – اصلاح طلبی (عارف) به کار می برند.
روشنایی انتهای تونل عدالت در واقع اشاره به همین یاران احمدی نژاد است که به چراغ خاموش و حمایت ضمنی آقای رئیسی در انتخابات شرکت کردند و بخشی از ٬٬نیروی سوم و جوان٬٬ فرموده رهبری هستند که برای غارت آخرین باور مردم به حاکمیت به میدان آمده اند.
در مقاله ی شما این موضوع به درستی شناخته نشده و در نتیجه این باور را به وجود می آورد که عدالت به ٬٬حداد- عارف٬٬ امید بسته است.»
با سپاس برای توضیح ها که نشان می دهند که توده ای ها با یک سیستم از اندیشه و کارکردی روبرو هستند که تغییر نام گردانندگان و بازی گران آن تغییری در مضمون آن نمی دهد.
اهمیت درک سیستم برای شناخت برنامه ارتجاع داخلی و خارجی برای پاره پاره کردن حزب توده ایران، نقطه ی مرکزی را تشکیل می دهد. ابزار و اهرم کارکرد همه ی این جریان ها را تهی ساختن فعالیت انقلابی حزب توده ایران از طریق حذف برنامه حداقل کارگری آن از فعالیت روشنگرانه- ترویجی و افشاگرانه- تبلیغی حزب طبقه ی کارگر است.
به این هدف نمی توانند دست یابند، اگر نتوانند توده ای ها را به این برداشت قانع سازند که تغییرات دمکراتیک در چارچوب نظام، کافی است! ولی می دانیم که چنین نیست، بلکه «تحول دموکراتیک، بدون سمت گیری سوسیالیستی سرابی بیش نیست» (مسعود امیدی)
رفیق عزیز دستتان را می فشارم
شخصی که بدفهمی شما از اصصلاح «حداد عارف» را یادآور شده است، خود دچار بدفهمی بزرگتری است.
«پویش عدالتخواه مجلس» عمدتاً از عدالتخواهان غیردوست با احمدینژاد و حتا منتقد و مخالف او تشکیل میشد. احمدینژاد در این انتخابات مثل محمد خاتمی پای صندوق رأی رفت، اما از هیچکس حمایت و با هیچ کس مخالفت نکرد
رفیق عاصمی
از تلاش شما برای رد دیدگاه های سه جریان انحرافی ۱۰ مهر، عدالت و راه ضد توده صمیمانه سپاسگزارم.
باید گفت که با همان “منطق صوری” هم می توان موضع سیاسی کاملا نادرست این سه جریان را رد کرد که هر یک از آنها از لایه خاصی از سرمایه داری حاکمیت ولایی پشتیبانی می کنند (سیامک) تا به هدف نهایی شان یعنی پاره پاره کردن حزب طبقه کارگر توده ایران دست یابند که نه تنها چنین نشده است بلکه نشان داده شده که این حزب هر روز بیش از پیش استوارتر و گسترده می شود.
. برای اثبات این کار تنها کافی است درس ۱۷ از کتاب ماتریالیسم تاریخی، نوشته رفیق نیک آیین یعنی “قانون وحدت و مبارزه اضداد” را گذرا مطالعه کنیم.
نویسنده با نقل از لنین به درستی می گوید این قانون “جوهر و روح مارکسیسم” است (ص۱۷۵). در صفحه نخست این درس به ما می آموزد که وقتی بتوانیم با بهره گیری از علم “منطق صوری” کشف کنیم در گفتار و نوشتار کسی مانند تمامی سردمداران این حاکمیت ولایی، “تضاد و تناقض گویی” هایی وجود دارد، آنگاه می توانیم نشان دهیم ادعای عدالت خواهی و ضدامپریالیستی بودن شان درست است یا خیر.
در اینجا تنها به ذکر دو تناقض آشکار از میان میلیونها گفته و نوشته سردمداران این رژیم و تمامی سیاست های متناقض چندگانه فرهنگی،اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی این رژیم دیکتاتوری دینی، می توان اثبات کرد که گفته ها، نوشته ها یا عملکردهای آن در چند دهه اخیر به دليل وجود “تضاد و دو نکته متناقض و متقابل یکدیگر درست نیست، غلط و اشتباه است، [چرا که] در منطق صوری جمع اضداد را محال می دانند” (همانجا، ۱۷۶).
ولی فقیه از یک سو در جمعی از دانشجویان می گوید “احدی حق ندارد جلوی خصوصی سازی را بگیرد، که یک ضرورت است” و در سخنرانی دیگر در تشریح گام دوم انقلاب می گوید “دولت نباید در اقتصاد دخالت کند و دخالت را باید بیشتر کاهش دهد”، و از سوی دیگر، او، خمینی و تمامی رهبران و مسئولان کشور از آغاز انقلاب ۵۷ تاکنون روزی نیست که در گفتار و نوشتار خود سخن از کوخ نشینان، تهیدستان و عدالت و… نگویند.
نتیجه: نظامی که از یک سو خواهان هر جه بیشتر خصوصی و خصولتی سازی اقتصاد و سپردن و واگذاری هر چه بیشتر اقتصاد به جرگه سالاران، دلالان، و بازاریان است تا از این هم بیشتر طبقه مزدبگیر و مزدبر را غارت کنند، و از سوی دیگر مدام از عدالت سخن می کوید، در می یابیم که در این تناقض گویی های مکرر آشکارا منطقی استوار است به نام پوپولیسم یعنی عوامفریبی، که نه تنها نباید به هیچ عنوان به آن اعتماد کرد، بلکه به این نتیجه گیری منطقی دست یافت که این رژیم دث اصلاح و استحاله پذیر نیست و باید برود.
با یادآوری تناقض دیگر این ابراز نظر را تمام می کنم:
حاکمان بر این باورند یا در تلاش بر القای این باور بوده اند که این نظام از حقوق به حق خلق ها و ملت های دیگر مانند فلسطین، عراق و سوریه و تمامی مستشعفان جهان دفاع می کند. ایا باید این ادعا را باور کرد؟ کافی است به تناقض و تضاد موجود یین این گفته های عوامفریبانه و عملکردهای ضدمردمی سه دهه اخیرش در نابودی زندگی تمامی زحمتکشان ایران در تمامی ابعاد و حتی نابودی محیط زیست شان نگاهی گذرا بکنیم. پس این نظام پشتیبان زحمتکشان خود و دیگر ملت ها نیست. اگر نیست که نیست، پس در سیاست ماجراجویانه خارجی اش دنبال اهداف دیگری است و آن حفظ این نظام ضدمردمی است، که “اوجب واجبات است”.
پس ما نیاز نداریم با منطق پیچیده تر و اصولی تری از این منطق صوری – یعنی منطق دیالکتیک روی بیاوریم تا به موضع های نادرست این سه جریان انحرافی پی ببریم.
آنها نمی خواهند بپذیرند که این حاکمیت ضد طبقه زحمتکشان ایران، منطقه و جهان است و با پیاده سازی مو به موی دستورات نهادهای مالی بین الملی که همگی در خدمت امپریالیسم به رهبری آمریکا بوده اند و هستند، اثبات می کند نه تنها ضدامپریالیست نیست بلکه در خدمت آن است. حال که نمی خواهند این حقیقت اظهر من الشمس را بپذیزند، باید آنها را به حال خود رها کرد و وقت و انرژی ارزشمندمان را در جایی دیگر و برای متحدین واقعی زحمتکشان در درون جامعه ایران صرف کنیم که بسیار ارزشمندتر است.
شادباشی
احسان