لئـو كفـلـر Leo Kofler
برگردان: فرهـاد عـاصمـى
(انتشار در “تودهاىها”، مقاله شماره ٨٩ / ٣٠)
فـهـرسـت
مقدمـه
برخى نكات درباره نويسنده كتاب “تاريخ و ديالكتيك“، لئـو كفـلـر Leo Kofler و انگيزه نگارش كتاب
چاپ جديد
ديالكتيك عملكرد (پراتيك)
توصيه لئو كفلربراى مطالعه كتاب
زيرعنوانها
بجاى پيشگفتار
تفاوت منطق صورى formale Logik و منطق ديالكتيكى
تبويب مسائل ديالكتيكى ماركسيستى
ديالكتيك طبيعت
بخش اول
گذار ايدهآليسم ذهنى به عينى
“كليت، حقيقت است” هگل
قلههاى پراهميت رشد ايدهآليسم ذهنگرا
حقيقت بهمپيوسته
مرحله ايدهآليسم عينى
ريشه عـلّـى ايجادشدن آگاهى
هستى مادى هنوز درك نمىشود
پايه گذارى ايدهآليسم عينى
آگاهى، عملكرد و تظاهر زندگى
پذيرفتن وحدت متضادها
شلينگ پيشقدم هگل
قدم تعيين كننده هگل در غلبه كردن بر ايدهآليسم ذهنى
نقش پراتيك اجتماعـى
لباس ايدهآليستى بر تن ديالكتيك هگل
بخش دوم
زمينههاى منطق- لوژيكِ ديالكتيكِ هگل
«حقيقت … آن رو است» هگل
توصيف بر هر دو پايه
نقطه آغاز براى درك ديالكتيكى از واقعيت را دركجا بايد جستجو كرد؟
هرآغازى موقتى است
وحدت هستى و نفى ديالكتيكى
اسلوب درست بررسى
بىآغازى و يا آغاز گذرا
مفهوم ديالكتيكى كليت
برخى نكات در زبان هگل
نقش پراتيك در روند شناخت
ديالكتيك تئورى شناخت هستى
بخش سوم
ماتـريـاليسـم فـويـربـاخ
«جنبـه فعال ذهن بجاىآنكه توسط ماترياليسم، توسط ايدهآليسم پرورانده شد» ماركس
درك ماركسيستى از ماترياليسم
بخش چهار
اسلوب ديالكتيك مشخص
«براينپايه، تاريخ جهان ما هيچ گاه چيز ديگرى از كار در نمى آمد،
جز دستگاهى با تكههاى جدا از هم، و هيچ گاه عنوان علم نمىيافت.
آنجا كه عقل سليم استاد نانوا Brotgelehrte تقسيم مىكند،
روح فلسفى پيوند مىزند.» شيلـر Schiller
كليت بهمپيوسته و بهم تنيده
كليت و زيرمجموعه آن
انتزاع ديالكتيكى
نسبى و مطلق
اسلوب ماركسيستى– بهمپيوستگى- بهمتنيدگى جزء و كل
روابط اجتماعى شىء شده
جفت ديالكتيكى شىء شدن و فردىشدن در روابط كالايى
رابطه ايدئولوژى و اقتصاد
خصلت فردگرايانه و فيتيشى
كاتگورى، لباس ظاهرى تظاهر ايدئولوژى
كاتگورى، اشكال معتبر اجتماعى، اما ظاهرى و ايدئولوژيكى
كليت، وحدت متفاوت و متضاد
كليت هم مشخص است
حركت دوگانه شناخت
شناخت از انتزاع به مشخص، يعنى بازتوليدِ انعكاس مشخص در انديشه
كاتگورى و مناسبات اجتماعى
جاى روابط علّـى
دامنه بهمپيوستگى- بهمتنيدگى هر لحظه در كليت
عاميتِ انباشته از خاص متنوع
بخش پنجم
ساختار ديالكتيكى قوه ادراكه
قوه ادراكه چگونه عمل مىكند؟
«قوه ادراكه با واقعيت در تضاد قرار مىگيرد: كليت موزون و آن چيزى را كه بهمپيوسته و بهمتنيده است،
تقسيم و به اجزا متجزا مىكند.» شارشاتيس
تفاوت منطق صورى و ديالكتيكى
فكرى پراكندنى و بانگى برآوردنى
انديشه ديالكتيكى در اين باره چه فكرى پراكندنى و بانگى برآوردنى دارد؟
ساختار تضادمند آگاهى
ساختار ديالكتيكى تضادمند آگاهى ما ناشى از چيست؟
تضادمندى درك واقعيت پرتضاد
اشكال دوگانه و متضاد واكنش آگاهى
وحدت ديالكتيكى اشكال شناخت آگاهى
استقراء و تعميم
وحدت، هويت آنهاست
نقش ناميمون “واقعيتامر” (فاكت)
“واقعيتامر“، يك هيروگليف
تفاوت اسلوبى دو پژوهش ديالكتيكى و غيرديالكتيكى
موضع ديالكتيك مشخص در برابر اين تصورات چيست؟
منافع فردى مانع شناخت كليت
شناخت هگل، شناخت دوران بورژوازى
شناخت هگل، اسلوب علمى شناخت
تفاوت واقعيتامر و حقيقت
جدايى و بهمپيوستگى- بهمتنيدگى شكل و محتوا
ظاهرامر و بغرنجى حقيقت
تفاوت مقدمات و اصل پژوهش
بخش ششم
ساختار ديالكتيكى ماترياليسم تاريخى
«ثانياً بـهيچوجه نمىشود از اين كيفيت احتراز جست كه همه آن چيزهايى كه
انسان را به فعاليت برمىانگيزد، بايد از دماغش بگذرد – حتى خوردن و آشاميدن.» انگلس
شناخت ديالكتيكى از آگاهى
آگاهى، مشخصهِ كيفى هستى اجتماعى
رابطه آگاهى و پراتيك- كار
جاى آگاهى در پراتيك- كار
آگاهى و شرايط اجتماعى
ويژگى وحدت تضاد عملكرد ذهن و عين
رابطه ضرورت و آزادى
وابستگـى مضمـون عملـكرد آگـاهـى با ريشـه عـلّـى آن
تفاوت اشياء و ابزار كار
نقش سطح رشد نيروههاى مولده
رابطه كار و آگاهى
آگاهى، مرحله كيفى جديد در تكامل طبيعت
هماهنگى قوانين در هر مرحله تكاملى
رابطه بين هستى اجتماعى و آگاهى
رابطه ذهن و عين
نقش پراتيك در رابطه ايدئولوژى و شرايط اجتماعى
كشف كليت واحد
وحدت ذهن و عين در پراتيك تحقق مىيابد
بدفهمى ايدهآليستى، بدفهمى ماترياليستى
وحدت ديالكتيكى تضاد بين سوبژكت و ابژكت
آگاهى به مضمون وقايع
ايدئولوژى انعكاس غيرفعال نيست
بخـش هفتـم
ديـالكتيـكِ شىء شـدن
«اين فرهنگ بود كه به مصيبت براى انسانيت تبديل شد» شيلـر
نقش تغيير شرايط تاريخى
تقسيمكار و رابطه آن با نابود شدن استقلال انسان
بيگانگى، مقوله ايست در ارتباط با كار
انديشه تاريخى- انتقادى
وحدتٍ مالكيتِ خصوصى و تقسيمكار سرمايهدارى
روابط اجتماعى شفاف در قرون وسطى
نقش تقسيمكار در شىء شدن روابط اجتماعى
قدرت نهفته در تقسيمكار سرمايهدارى
منافع فردى و ارتباط آن با منافع طبقاتى
خصلت جبرى رابطه “آزاد“
شفاف ساختن هرج و مرج نظام سرمايهدارى
چگونگى جريان شىء شدن روابط اجتماعى و نقش تقسيمكار
تضاد بين محاسبه و حدث و گمان
بازهم درباره چگونه عملكرد ذهن به قانونمندى عينى تبديل مىشود
انطباق “آزادى“ فردى با ضرورتهاى عينى
موضع نظارهگر- ظاهرنگر
گرفتارى انديشه تئوريك بورژوازى
واقعيت و امكان
رابطه نسبى و مطلق
راهحل، پاسخى است تاريخى
انطباق منافع طبقاتى با منافع كل جامعه
ناتوانى اسلوب علوم بورژوايـى براى شناخت شىء شدن روابط
ديالكتيك آزادى و جبر
شىء شدن روابط، مسئـله مركزى است
نگاهى به تئورى “گرنس نوتسن“
قطع رابطه با تئورى “اقتصادملى”
بخش هشتم
رشد علم تاريخ از توصيـف به شنـاخت
«لانگه تصورى هم از آن ندارد كه اين حركت آزاد در مدارك، اصلاً چيز ديگرى نيست،
جز شرح و بسط [سفسطه آميز] درباره اسلوبى كه برپايه آن بايد مدارك مورد بررسى قرارگيرند
– كه همان اسلوب ديالكتيكى است». ماركس
ديالكتيك جان مايه سيستم ماركسيستى
تفسير مكانيكى از ماترياليسم تاريخى
تاريخ روندى هماهنگ است – وحدت ديالكتيكى ايدئولوژى و اقتصاد
درك ديالكتيكى از بهمپيوستگى- بهمتنيدگى تاريخ
نقش تغيير شرايط در طول تاريخ
ذات و مضمون حقيقت از رابطه ديالكتيكى خاص و عام ناشى مىشود
همزاد بودن علوم تاريخ و جامعهشناسى
احساس آزادى براى تعيين هدف (غايت) و مرز آن
گذار ديالكتيكى از ذهنيت به عينيت و برعكس
قانون ديالكتيكى
برداشت ديالكتيكى ماترياليسمِ تاريخى
ماترياليسم مكانيكى در كجا قرار دارد؟
تفاوت بين تكنيك و اسلوب پژوهش
بهمپيوستگى- بهمتنيدگى ديالكتيكى
ديالكتيك ناخودآگاه
ريشههاى ذهنى و عينى شكلِ ظاهرى شىء شده در هر دوران
اغفال دوگانه پوششِ بىواسطهِ ظاهرامر
ديالكتيك ظاهر تاريخ و آگاهى كاذب
ديالكتيك منافع طبقاتى و ايدئولوژى
انعكاس هستى اجتماعى در آگاهى، روندى بغرنج است
ديالكتيك آگاه بودن و آگاه نبودن
تاريخ هستى بشرى، تاريخ رشد شرايط هستى اجتماعى است
فهرست توضيحاتى مترجم
فهرست منابع كتاب لئو كفلر
مقدمـه
برخى نكات درباره نويسنده كتاب “تاريخ و ديالكتيك“، لئـو كفـلـر Leo Kofler و انگيزه نگارش كتاب.
طبقات حاكم آن زمان كه بتوانند نگرش ناشى از منافع خود به شرايط اجتماعى را به نظر عمومى در جامعه تبديل سازند، به قله قدرت دست يافتهاند. قاعدتاً مىبايست مسلط شدن يگانهِانديشى كنونى درباره وضع اجتماعى- جهانى كه در دوران كنونى به ظاهر همه كس و همه جا را فراگرفته است، قدرتمندان را خوشبخت كرده باشد: زيرا، باوجود حدّت تضادهاى موجود در سطح جهان و تقريباً در عموم جوامع، متخصصين مغزشويى توانستهاند سرمايهدارى را بـهمثابه وضع بدون جانشين در اغلب اذهان جابياندازند. انديشه انتقادى در تنگنا قرار گرفته است؛ حتى بخش بزرگى از روشنفكرانِ منتقد نيز قابليت روشنبينى را از دست داده و نمىتوانند رابطه و وابستگىها را تشخيص داده و نگفتهها را بزبان بياورند.
“قناعت” فكرى منطبق با نظرياتِ حاكمان جاى خود را بازكرده، و مانع آنستكه پرسش درباره علل و شرايط ايجادشدن آشفتگى وضع اجتماعى و نيروهاى عامل آن كه مسئول ايجادشدن چنين وضعى هستند، مطرح شوند. “روح زمانهِ” روشنفكرِ امروزى به برداشت بىواسطه از وقايع و پذيرش ظاهر تجربـههاى روزمره قناعت مىكند. از پرسش انتقادى درباره مضمون وضع موجود، سبكسرانه چشم پوشى مىشود.
باوجود اين، بطور روزافزون، انسانهاى بيشمارى نارضايى خود را از رشد تضادهاى اجتماعى و تمدنى و مخالفت خود با نحوه نگرش حاكم را اعلام مىدارند. عليرغم ادعاى مداوم درباره مرگ انديشه سوسياليستى، كنجكاوى سازندهاى بوجود آمده است كه همچنين خواستار آشنا شدن با انديشه تاريخى، ماترياليستى و شيوه ديالكتيكى آن است.
كتاب لئـو كـوفلـر درباره ديالكتيك، پاسخى است به اين نياز. اين كتاب بررسىاى اسلوبى- انتقادى است براى درك فعال روابط اجتماعى و ريشههاى آن. پرسش مطرح شده در كتاب درباره چگونگى شناخت، چنين است: انديشه بايد از چه جنسى باشد، وقتى هدفش بررسى انتقادى روابطِ اجتماعى است و مايل است بر پايدارى به ظاهر ابدى و غيرقابل عبور شرايط حاكم غلبه كند؟
چاپ جديد كتاب لئو كفلر
نگارش كتاب حاضر كه چاپ جديد آن توسط فيلسوف معاصر آلمانى ورنر زپمان Werner Seppmann در سال ٢٠٠٤ انتشار يافته است، به زمان اقامت لئو كوفكر در آلمان دمكراتيك باز مىگردد (چاپ اول 1955 در هامبورگ، چاپ دوم 1970 و چاپ سوم 1973). اين اثر در جريان برخورد كفلر با درك مكانيكى بوروكراسى رشديابنده از ماترياليسم تاريخى و بىتوجهى به انگيزهها و آگاهى مردم در اين كشور به برشته تحرير درآمده است و نمونه بررسى سازندهِ ديالكتيكِ مشخصى است كه به جستجوى فضاى ذهنى و عوامل موثر براى عملكرد تاريخى انسان مىپردازد كه در مركز آن، موضوع بهمپيوستگى انسان و جامعه، بهعبارت ديگر، ديالكتيك “فرد و جمع” (انديشه و وجود)، ديالكتيك “ذهن و عين”، قرار دارد.
ورنر زپمان، ناشر چاپ جديد كتاب، افزودهاى در پايان كتاب به چاپ رسانده است تحت عنوان “مراحل رشد ديالكتيكى يك تئورى اجتماعى” Entwicklunsstufen einer dialektischen Gesellschaftstheorie . او ازجمله در اين افزوده نظريه “ضد روشنگرى” را مورد بررسى و انتقاد قرار مىدهد كه بهمثابه انديشه پسامدرن، ايدئولوژى حاكم دوران امپرياليسم را تشكيل مىدهد. نظريهاى كه مىكوشد پرسش درباره ريشه عـلّـى پديدههاى اجتماعى را دوباره در ابهام قرار داده تا شناخت علل تضادهاى اجتماعى براى انديشه غيرمسلح به اسلوب ديالكتيكى، غيرممكن گردد. «”انسان پسامدرن” موظف به آن است كه تنها قادر به شناخت اجزاء و پديدههاى جدا از هم باشد و از هرنوع استنتاج دورىجويد» (همانجا ص ٢١٢).
پيامد چنين برداشتى، آنطور كه ن. لُومان N. Luhmann ، يكى از نظريهپردازان ايدئولوژى پسامدرن آن را در رسالهاى تحت عنوان “تئورى سيستم” Systemtheorie بيان مىدارد، گويا «ديگر جامعه ساختار بهمپيوسته- بهمتنيدهاى را تشكيل نمىدهد، بلكه تنها از بخشهايى با قوانين اجتماعى مربوط به خود تشكيل مىشود كه در آن انسان- انديوديومهاى منفرد و سرگردان – تنها در “جستجوى معنا و هدف” براى زندگى خود مىباشد. چنين جامعهاى به بخشهاى مستقل ازهم و هر بخش با اصول خودكارِ سازماندهى خود، تقسيم شده است. پايه و اساس اين تقسيم را يك “اولوسيون عقلايى- عقلگرا” evolutionaere Rationatitaet تشكيل مىدهد كه در آن بخش اقتصاد، علم و سياست برپايه عقلانيت هدفمند و بخشهاى هنر، اخلاقيات و زندگى روزمره برپايه هنجار normative نيازها سازمانداده مىشود. عملاً چنين تقسيمى به معناى تقسيم هستى اجتماعى به دو بخش عملكرد اقتصادى و بخش منوط به دورنماى تجربه شخصى “زندگى روزمره” مىشود كه هابرماس در “نظريه ارتباطات” Kommunikationstheorie خود بيان داشته است.» (همانجا ص ٢١٣)
برپايه چنين انديسه پسامدرن است كه پرسش درباره علل عـلّـى پديدهها و شناخت كليت هستى اجتماعى از انديشه جستجوگر روشنفكرانه حذف مىشود، تا لُومان بتواند بگويد كه «روند اقتصادى تنها برپايه اصول هدفمند و جاافتادهِ عقلايى گريزناپذير خود كه همان دسترسى به سود براى سرمايه را تشكيل مىدهد، مىتواند عملكرد موفقى داشته باشد، و “اين بكلى بىتفاوت است كه كار براى كارگر چه مفهومى دارد”» (همانجا ص ٢١٤).
دورنماى تغيير جامعه ديگر در اين نظريه جايى ندارد. ادعاى گريزناپذير بودن پذيرش برقرارى حاكميت نسخه اقتصادى نوليبرال، با بيان اعتقاد به قدرت سازماندهى و موثر بودن قوانين “بازار” تكميل مىشود و زمينه برداشت مذهبى تكاملِ گويا هدفمند و جهتدار تاريخ، بوجود مىآيد. زپمان در پىافزون برجسته مىسازد كه « براى انديشه منتقد راز سر بهمهرى نيست كه حفظ چه منافعى در پشت اين نظريات پنهان شده است». نكته عمده، درك اين امر است كه نظريه پسامدرن مىكوشد از اين طريق يك خودگولزنى در زندگى روزمره را درباره اين امر تلقين كند كه گويا وضع حاكم غيرقابل تغيير مىباشد. به نظر لومان «اگر مفهوم پسامدرن، فقدان انديشه بهمپيوستگى جهان را برجسته مىسازد و يا وجود عقلانيت مشترك [براى انسانها] و تعهد الزامآور را براى انسان در برابر ديگرى نفى مىكند و يا حتى موضع مشتركى را براى انسان در برابر جهان و جامعه نمىپذيرد، اين درست و دقيقاً همان نتيجه [منطقى] شرايط ساختارى است كه جامعه مدرن به آن تسليم شده است. براى انديشه پسامدرن پذيرش قدرتى كه حرف آخر را مىزند، قابل تحمل نيست. ازاينرو، مسئله اصلاً بر سر درستى و ضرورت برقرارى استقلال عقلانيت نيست، بلكه بر سر استقلال از عقلانيت است، استقلالى كه نبايد براى دسترسى به آن كوشيد، بلكه استقلالى كه تحقق يافته است.» (ن. لُومان، مدرنيته جامعه مدرن، در نشريه بيست و پنجمين كنگره جامعهشناسى در فرانكفورت كنار ماين ١٩٩٠، فرانكفورت و نيويورك، ص ١٠١) (زپمان همانجا ص ٢١٥).
انديشه پسامدرن الگويى است براى كوشش به منظور پنهان داشتن علل بحران اجتماعى كه گويا ناشى از نيروهاى مرموز و غيرقابل شناخت مىباشد. اين الگوها وسيله امتحان شدهاى است براى دور ساختن نظر، نه تنها از علل ازهمگسيختگى اوضاع جامعه، بلكه همچنين براى منحرف ساختن نظر از نيروهاى اجتماعى، از انسان تاريخى موثر در تغيير وضع. ماركس در سال ١٨٦٨ در نامهاى به كوگئلمان در همين زمينه مىنويسد: «اين مطلقاً به سود طبقات حاكم است، سردرگمى انديشه را ابدى سازند، [زيرا] با شناخت بهمپيوستگى- بهمتنيدگىها … پيش از فروپاشى عملى، كليه اعتقادات تئوريك درباره ضرورت پابرجا ماندن وضع حاكم فرو مىريزد.» (همانجا ص ٢١٧)
باوجود كوشش بسيار براى به كنار راندن انديشه انتقادى، به علت تشديد روزافزون بحران اجتماعى، رشد تعداد آنانى كه به انديشه تابعيت از حاكميت ايدئولوژى حاكم تن در نمىدهند، چشمگير است. به كورى چشم ادعاى مداوم درباره مرگ ماركسيم (“ماركس مرده است”)، يك جستجوى پرحاصل بوجود آمده است براى آشنا شدن و درك انديشه تاريخى- ماترياليستى و اسلوب ديالكتيك مشخص.
امرى كه انتشار مجدد كتاب لئو كفلر را مورد تائيد قرار داده و برگردان آن به زبان فارسى را نيز مستدل مىسازد.
«غيرقابل انكار است كه اخيراً دوباره علائم رشد وسيع علاقه به شناخت انديشه ماركس در جهان به چشم مىخورد. همهپرسى كه اخيراً سازمان ملل در بين دانشجويان با سن بين ٢٠ تا ٢٥ سال انجام داد، با اين نتيجه نسبتاً غيرمترقبهاى همراه بود كه اكثريت چشمگير بيش از ٦٠ درصد دانشجويان، نه گاندى، آلبرت شويتزر يا مارتين لوتر كينك را بهعنوان مهمترين شخصيت تاريخ دو قرن گذشته انتخاب كردند، بلكه كارل ماركس را.» (M. R. Krätke “به ماركس نياز داريد؟” در “دنياى جوان. ٢٠٠١ر١٢ر٦). (پايان ١، ادامه در ٢
http://www.tudeh-iha.com/?p=1345&lang=fa)