سخن روز شماره:۲۲ (چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱٣۹٨ – ۵ ژوئن ۲۰۱۹)
دو خبر کوچک که از مضمونی مشابه برخوردار هستند و امروز ( سوم جون ۲۰۱۹، ۱۳ خرداد ۱۳۹۸) در روزنامه ی آلمانی جهان جوان انتشار یافته است، کمک است برای شناخت هژمونی طبقه کارگر در رقابت سیستم ها و در نبرد طبقاتی در جهان امروز.
حسن روحانی در ارتباط با مواضع آمریکا برای مذاکره که اکنون به گفته ی وزیرخارجه آن، پمپئو می تواند بدون شرط انجام شود، خواستار مذاکره بر پایه «احترام متقابل و پذیرش ضوابط بین المللی» شد.
«چین دیروز یکشنبه» و در ارتباط با «جنگ بازرگانی» که آمریکا آن را به امید تثبیت موقعیت خود و دستیابی به جایگاه نخست در جهان به راه انداخته است، موضع خود را باری دیگر به طور شفاف در «کتاب سفیدی» اعلام نمود که توسط رهبری حاکمیت انتشار یافته است: «چین خواستار جنگ بازرگانی نیست». ما آماده هستیم «با آیالات متحده آمریکا همکاری کنیم تا به راه حلهایی به منظور انعقاد قرارداد برد- برد دست یابیم». همانجا و در ارتباط با مرزهای چنین قرارداد بر پایه سود متقابل، موضع حکومت چین با صراحت مطرح می شود: «استقلال و حیثیت هر کشوری باید مورد احترام قرار گیرد و هر توافقی میان آنها باید بر مبنای تساوی حقوق و سود متقابل قرار داشته باشد».
«مبانی تساوی حقوق و سود متقابل»، صرفنظر از بیان خاص روحانی و حاکمیت در جمهوری خلق چین، تفاوت اساسی دو موضعی را برجسته میسازد که به طور اتفاقی در یکی وجود دارد و در موضع دیگر طرح نمی شود.
این درست است که شرایط چین و ایران در رودررویی با آمریکا برای حفظ منافع خود یک سان نیست. این نکته موضوع توجه در این سطور نیست. بررسی علت طرح دو موضع متفاوت در برجسته ساختن حق حاکمیت ملی در برداشت رهبران دو کشور است.
چرا حاکمیت جمهور خلق چین موضع استقلال ملی را طرح می کند، میتواند طرح سازد، در حالی که روحانی طرح آن را برای مذاکرات احتمالی آینده به جا ارزیابی نمی کند؟ در جریان مذاکره برای برجام بارها مضمون «قرارداد برد- برد» را دولت روحانی مطرح نموده بود. هنوز هم هر بار از برجام صحبت می شود، و سود متقابل دو طرف در آن برجسته می شود.
روحانی در همین سخنانش به «بازگشت به شرایط عادی» سخن می گوید. این سخن اما به معنای «مبانی تساوی حقوق و سود متقابل» نیست. بیان «نرمش قهرمانانه» است در برجام که به معنای عقب نشینی از حق حاکمیت ایران برای استقلال در تعیین سیاست خود – صرفنظر از درستی یا نادرستی آن – است.
جمهوری خلق چین قادر است از «مبانی تساوی حقوق و سود متقابل» سخن براند، زیرا چین در مبارزه برای استقلال ملی و دفع هرگونه نفوذ نواستعماری امپریالیسم موفق است. در حالی که ایران هر روز عمیقتر دچار وابستگی اقتصادی و به طبع آن سیاسی به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی فرو می رود، بندهای نواستعماری را بر دست وپای خود، همانند «تقلای اوباشانه خرمگسی بر جدار شیشه ها» (اط)، میتند و گره می زند.
تفاوت ماهوی در وجود سیاست مبارزه ی خلاق و هوشمندانه برای حفظ منافع طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان در چین است که در مدت زمانی کوتاه حتا به گزارش بانک جهانی بیش از ۸۵۰ میلیون چینی را از زیر مرز فقر خارج ساخته است و شرایط برخورداری از عدالت اجتمایِ نسبی و روزافزون را برای آنها ایجاد ساخته است. در حالی که ایران در همین دوران تاریخی در مرداب وابستگی بیش تر فرو رفته است.
صحبت بر سر این نیست که امکان و شرایط در دو کشور یک سان است، صحبت بر سر آن است که در جمهوری خلق چین اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیکی به اجرا درآمده است که آن را «سوسیالیسم چینی» می نامند، ولی در ایران نسخه های سازمان های مالی امپریالیستی به عنوان برنامه ی رسمی دولتی اعلام شده است و همه ی دولت ها برای اجرای آن به مسابقه پرداخته اند. مسابقهای که همیشه تأیید «رهبر» را داراست. رهبری که خود با حکم غیرقانونی در سال ۱۳۸۵ به نقض اصل های اقتصاد دمکراتیک و ملی در ایران پرداخت و خواستار تن دادن به اقتصاد امپریالیستی شد.
صحبت بر سر آن است که در جمهوری خلق چین هژمونی اندیشه و کارکرد هوشمندانه و خلاق در دفاع از منافع طبقه کارگر حاکم است که هدف آن قراردادن اقتصاد و توسعه و رشد آن در خدمت انسان زحمتکش قرار دارد، ولی در ایران سرمایه مالی سوداگر داخلی و خارجی است که منافع خود را بر کرسی می نشاند.
صحبت بر سر آن است که نظام سرمایه داری در دوران کنونی در جهان – دوران افول صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری -، نه تنها در ایران و در شرایط سلطه ی دیکتاتوری ولایی، بلکه در هر نظام سرمایه داری به اصطالاح ٬٬دمکراتیک٬٬ هم قادر به حفظ استقلال اقتصادی و سیاسی کشور خود نیست. ایران با دنبال کردن اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط امپریالیسم و سازمان های مالی آن به هیچ وجه استثنایی را تشکیل نمی دهد.
واقعیت در جهان کنونی آن است که دوران تاریخی هژمونی بورژوازی ملی پایان یافته است.
آنجا که این بورژوازی در جبهه متحدی با زحمتکشان به نو و بازسازی اقتصادی- اجتماعی همکاری می کند، آن طور که اکنون در چین عملی می گردد، امکان قد راست کردن داراست و میتواند نقشی مثبت و خلاق در ایجاد شرایط فرازمندی جامعه خود ایفا سازد.
دفاع از هژمونی طبقه کارگر برای مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب که باید در یک اشتراک وسیع اجتماعی عملی گردد از جمله از واقعیت تناسب قوا در جهان ناشی می شود. ضرورت تفهیم دفاع از هژمونی طبقه کارگر از مبرمیت این واقعیت ناشی میشود که مردم جهان با این پرسش روبرو هستند که «چگونه میخواهیم زندگی کنیم؟»
در شرایط ادامه ای اِعمال شیوه ی تولید برای ثروت اندوزی بی رحمانه از طریق تشدید استثمار انسان و غارت بی مهابای محیط زیست، زمین قادر به بازتولید خود نیست!
با انقلاب انفورماتیک ولی شرایط ایجاد شیوه ی تولید کمونیستی ایجاد میشود که وظیفه ی آن پاسخ به نیازهای انسان در جامعه ی هم بسته ای است که سعادت انسان و حفظ محیط زیست هدف آن است.
امپریالیسم جهانی، در راس آن آمپریالیسم آمریکا که می پنداشت با ابزار تحریم اقتصادی و دیرتر منع صدور تکنولوژی مدرن به چین، اقصاد آن را همانند اقتصاد کشوری جنوب شرقی آسیا کنترل کرده و سلطه خود را بر سرنوشت آن حاکم سازد، در هر دو برداشت با شکست روبرو شده است.
چین نه تنها قادر به ایجاد پایگاه تکنولوژی مدرن شده است، بلکه با برنامههای مشخص و تنظیم شده توانسته است در روند رشد رشتههای انفورماتیک و ارتباطی نقش نخست را در جهان بیابد و میرود برتری خود را تا سال ۲۰۲۵ در رشتههای تعیین کننده ی برپایی و تحکیم شیوه ی تولید کمونیستی و ایجاد ٬٬هوشمندی مصنوعی- سنتتیک٬٬ نقش نخست را در جهان ایفا سازد. برنامه ی «جاده ابریشم نوین» که با سرمایهگذاری هیولایی به اهرم مبارزه میان دو سیستم در جهان بدل شده است، نگرانی کشورهای امپریالیستی را موجب شده است که ازجمله در سخنان وزیر امور خارجه آمریکا دیروز و در ارتباط با وقایع سرکوب ضد انقلاب در سی سال پیش در چین موج می زند.
موفقیت سیاست ملی- ضداستعماری در جمهوری خلق چین در سخنان نخست وزیر سنگاپور در روز پیش در این نکته می درخشد که او با انتقاد به نظرات وزیر دفاع آمریکا، پاتریک شانهانگ، و در دفاع از برنامه جهانی «جاده ابریشم نوین» چین پاسخ دندانشکنی به برنامه تفرقه افکنانه ی امپریالیسم آمریکا می دهد. نخست وزیر سنگاپور در ارتباط با ایجاد بنیان مالی جدید ۶۰ میلیارد دلاری آمریکا برای ممانعت از موفقیت این برنامه، خاطر نشان ساخت که آمریکا نباید بکوشد «دسته بندی های رقیب میان کشورها ایجاد سازد، و نقطه های اختلاف را میان آن ها دامن زند و یا آنها را مجبور سازد خود را متکی به طرف [آمریکا یا چین] سازند» (جهان جوان، ۴ جون ۲۰۱۹ – ۱۴ خرداد ۱۳۹۸).
درست این آن نکتهای است که هسته ی مرکزی تفاوت را میان سخنان روحانی و موضع حاکمیت چین تشکیل میدهد که در آغاز به آن اشاره شد.
سکوت روحانی درباره ی «مبانی تساوی حقوق و سود متقابل» هیچ معنای دیگری ندارد جز آن که او آمادگی ایران را برای همکاری به سود برنامه امپریالیسم آمریکا برای ایجاد اختلاف میان ایران و چین و روسیه و به منظور کشاندن ایران به گروه کشورهایی که آماده هستند سیاست امپریالیسم آمریکا را برای محاصره ی چین دنبال کنند، اعلام می کند. برای تقویت روند محاصره ی چین است که امپریالیسم آمریکا رژیم دیکتاتوری ولایی را مورد تأیید قرار می دهد و در ظاهر بقای آن را محترم می شناسد.
پیامد الزامی وابستگی اقتصادی به اقتصاد امپریالیستی، وابستگی سیاسی و نظامی آن نیز است!
این نتیجهگیری در نبرد در جریان در سطح جهانی میان دو سیستم بلاتردید است. دشمنان مردم میهن ما و استقلا ملی ایران، امپریالیسم و نظام سرمایه داری وابسته در ایران هستند!
در برابر این وحدت ارتجاع جهانی و داخلی، حزب توده ایران سیاست تفهیم ضرورت هژمونی طبقه کارگر را که از منافع کل جامعه دفاع میکند، قرار می دهد!
ایجاد جبهه ضد دیکتاتوری در تایید ضرورت گذار از نظام سرمایه داری وابسته است که حزب توده ایران آن را در مبارزه ی طبقاتی- فرهنگیِ روشنگرانه و افشاگرانه ی خود به میان توده ها می برد.
توضیح نقش تاریخیِ هژمونیِ اندیشه و کارکرد طبقه کارگر برای توده ها مضمون برنامه ترویجی- روشنگرانه و تبلیغی- افشاگرانه ی حزب توده ایران را تشکیل می دهد که به منظور حفظ و تحکیم استقلال ملی، فرازمندی اقتصادی- اجتماعی و توسعه عدالت اجتماعی روزافزون دنبال میشود و اهرم تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر و دیگر لایههای میهن دوست است.