مقاله شماره: ١٣٩٥ / ٢٥ (٢٧ خرداد)
واژه راهنما: سياسي. تئوريك
درك مشترك از مفاهيم ماركسيستي. رابطه تضاد عمده و اصلي. دفاع حزب توده ايران از اهداف ملي- دموكراتيك انقلاب. ضرورت كار جمعي در حزب توده ايران.
رفيق سيامك در توضيح و تدقيق دو مقاله ي ”رابطه سياست اتحادي و استقلال خط مشي انقلابي حزب توده ايران“ و ”پيام جانبدار دوستي“ در توده اي ها (خرداد ٩٥) روشنگري مي كند!
باري دگر رفیق عاصمی با دید عمیق شان به درستی متوجه نیاز به توضیح دو مسئله کلیدی شده اند. اگر چه به ظاهر این دو موضوع از هم مستقل می نمایند، ولی با هم در ارتباط درونی قرار دارند.
موضوع اول مورد بحث ایشان در مورد فرق بین تضاد عمده و تضاد اصلی است.
موضوع دوم ایشان راجع به دفاع حزب توده ایران از اهداف ملی و دموکراتیک انقلاب است.
– تفاوت فهم گروه های مختلفِ “قشون زحمتکشان” از مفاهیم کلیدی به سؤ تفاهمها کمک کرده است؛
– بسیاري از مشکلات ما ناشی از عدم درک مشترک ما از مفاهیم استفاده شده در بحث ها و مقالات است.
گروه اول
نسل جدیدی به “قشون زحمتکشان” اضافه شده است که اگر چه موجب خوشنودی ماست، ولی بدون دردسر هم نیست. این نسل جدید خود را ملزم به یادگیری مفاهیم مارکسیستی نمی داند و متأسفانه به خواندن دانشگاهی آثار فوکو، بوردیو و محققان مکتب فرانکفورت راضی است (١). به این نسل تلقین شده است که مفاهیم مارکسیستی کاربرد روز در جامعه مدرن ندارد و آن ها را باید با مفاهیم جدید عوض کرد. نتیجه آن می شود که این افراد با وجود حسن نیت به کُنه روابط پیچیده میان پدیده های حاکم جامعه سرمایه داری پی نمی برند. و در کاربرد مفاهیم کلیدی دقت لازم را ندارند.
گروه دوم
اعضای این گروه، مارکسیسم را به یک سری قواعد و احکام منجمد، جزمی و جبری تبدیل کرده اند. درکی که آن ها از دیالکتیک مارکسیستی دارند، درکی است مکانیکی، متافیزیکی که در حد دوالیسم “دویی” باقی می ماند و قادر به دیدن رابطه دیالکتیکی مارکسیستی پدیده ها نیست. بسیاری از این دوستان با درک غیر علمی، غیر دیالکتیکی، غیر منعطف، جزم گرا و خشک از مارکسیسم، به ادعای دشمنان مبنی بر عدم انعطاف مارکسیسم پروبال داده اند.
این برداشت به کلی با نظر بنیان گذاران و اندیشمندان مارکسیسم کاملا مخالف است. هم انگلس و هم رفیق طبری بارها تاکید کرده اند که مارکسیسم چیزی جز تنظیم و انسجام دیالکتیکی نتایج شاخه های مختلف علوم در یک جهان بینی واحد نیست. و در آن جاهایی که علم هنوز نظر قطعی ندارد، فلسفه با اتکا به دستاوردهای موجود علم به تحقیق و جستجوي علم جهت و سوی دیالکتیکیِ ثمربخش می دهد. فلسفه علمی یعنی ترکیب دیالکتیکی علم و فلسفه.
گروه سوم
نسل جدید، در ایجاد مشکلات تفاهمی میان “قشون زحمتکشان” متاسفانه تنها نیست. بسیاری از افراد نسل قبلی بعد از پیروزی ضد انقلاب در کشورهای سوسیالیستی و بعد از قدرت گیری ایدئولوژی نولیبرالیستی در جهان تا مدت ها از کاربرد مفاهیم مارکسیستی خجالت می کشیدند و آن ها را از کتابخانه ذهن خود به دور ریختند و جای آن ها را با مفاهیم غیرطبقاتی و “رام“ پر کردند. هر چند که خوشبختانه بسیاری از این نسل آرام آرام به صحنه مبارزه بر می گردند، ولی با دور بودن سال های دراز از ادبیات مارکسیستی دوباره باید به دیالکتیکی فکر کردن و کاربرد و فهم درست مفاهیم عادت کنند.
سنگ انداختن بورژوازی در راه تفاهم میان “قشون زحمتکشان”
دشمنان به عمد این طور تبلیغ می کنند که مارکسیسم، سنتی است و گويا به آچار قدیمی ي تبديل شده است که قادر به باز کردن پیچ ومهره های جامعه پیچیده مدرن نیست (٢). این البته ادعایی است آگاهانه تا از قدرت مفاهیم بنیادی مارکسیسم همچون استثمار، ارزش اضافی و مبارزه طبقاتی بکاهد. این در حالی است که ایدئولوژی طبقه بورژوازی حاکم، به مانند ابزار قدرتی است که پنهانی و پوشیده منافع طبقاتی طبقات بالایی را یکسان با منافع عموم مردم جا می زند. ابزاری است برای توجیه خصلت ضد آزادی و اسارت بار و نابرابری واقعي ي سرمایه داری. با همه این ادعاهای بورژوازی، هنوز جهان بینی جدیدی که به اندازه مارکسیسم در تغییر شرایط جهان به نفع اکثریت زحمتکش منسجم، متشکل و قدرتمند باشد به وجود نیامده است.
جهان بینی مارکسیستی مجموعه نظرات منسجم شده در مورد جهان، انسان، چگونگی شناخت انسان از جهان، از خود و از پیرامون خود و کشف راه های گوناگون برای تغییرِ جهان، انسان، محیط طبیعی و اجتماعی در راه سعادت بشری است.
مارکسیسم با رشد علم، رشد و تکامل می يابد و مدام در حال تغییر است. و به نوبه خود علم را تکامل می دهد. بنابراین هر نوع نگاه مدرن به تحلیل و تغییر جامعه مدرن، اگر از درون مارکسیسم و بر پایه مفاهیم بنیادی آن شکل نگیرد، چندان موثر نخواهد بود و در نهایت راه به ناکجاآباد است. ماركسيست ها از زمان مارکس تا امروز از همه رشته های علمی، در بعضی موارد با به دور انداختن هسته ایدآلیستی وحفظ جنبه ماتریالیستی آن، برای تکامل نظرات خود استفاده انتقادی کرده اند. و بر عکس، هیچ کسی نمی تواند نقش مارکسیسم را در تکامل شاخه های جدید علوم همچون اقتصاد، روانشناسی، فرهنگ شناسی، جامعه شناسی، زبانشناسی و فلسفه و غیره انکار کند.
علاوه بر این، بعد از مرگ مارکس بسیاری از مفاهیم جدید به مفاهیم بنیادی مارکسیسم اضافه شده است. از جمله کشف مرحله امپریالیسم، اقتصاد نپ، صنعتی سازی، مسئله ملی، جنبش ضد فاشیستی، جنبش آزادیبخش، راه رشد غیرسرمایه داری، انقلاب ملی و دموکراتیک وغیره.
بنابراین اولین قدم مشترک ما در راه تفاهم، یادگیری و درک همانند ما از این مفاهیم بنیادی و کلیدی است. وگرنه خانه از اول بر پای بستی ویران بنا می شود که جدل ما را برای نقش ایوان بی هوده و بی معنی می سازد.
تضاد عمده و تضاد اصلی
با توجه به این که درک مشترک از مفاهیم کلیدی مارکسیستی به علت گوناگونی براي اعضای متشکله “قشون زحمتکشان” سخت است و نیروهای بورژوازی می کوشند تا با آشفته کاری بر این مشکل بیفزایند، سعی برای تفهیم مفاهیم تضاد عمده و تضاد اصلی وظیفه ایست جدی و فوری.
بنابراین توضیح مفهوم تضاد که در ارتباط با دفاع حزب از اهداف ملی دموکراتیک انقلاب نیز هست، امری است مهم. با درک مشترک از این مفاهیم احتمال تفاهم ما بیشتر می شود.
بسیاری با قاطی کردن این دو مفهوم (تضاد عمده و تضاد اصلی) می خواهند اگاهانه این طور وانمود کنند که ما از درک مسئله ی ساده ای همچون سود بردن جامعه از تضعیفِ دیکتاتوری ولایتی عاجز هستیم. بعضی ها هم بدون آن که صحبتی از تضاد اصلی بکنند، به ما یاد آوری می کنند که تضاد عمده تضاد میان “مردم و داعشی” هاست.
ما تضاد عمده را می شناسیم و در این امر با دیگران هم عقیده هستیم. اختلاف ما بر روی تعریف تضاد اصلی و ارتباط آن با تضاد عمده است.
تضاد اصلی مربوط به تضاد داخلی پدیده هاست که در حالت فعلی ي جمهوری اسلامی، با تضاد عمده در آمیخته شده است. این دو با هم تنیده اند و به زبان دیگر، تضاد عمده با تضاد اصلی رابطه دیالکتیکی دارد. این یعنی در شرایط فعلی تضاد اصلی، تضاد میان اکثریت قریب به اتفاق مردم با روبنای ولایتی و زیربنای اقتصادی نولیبرالی است. تصور این که می توان دیکتاتوری ولایتی را به طور جدی تضعیف کرد، بدون آن که ضربه ای به پایگاه طبقاتی آن زد که سود کلان از اقتصاد نولیبرالی کسب مي کند، تصوری بسیار ساده لوحانه است.
ما می دانیم که هر تغییری هر چند کوچک در تضعیف دیکتاتوری بنفع زحمتکشان نیز هست. آن طور که لنین می گفت، یک حکومت تزاری با پارلمان، بهتر از بی پارلمان است. بنابراین ما از اصلاحات پشتیبانی میکنیم. ولی درک ما از آن با درک “تسلیم طلبان” و طرفداران “آشتی طبقاتی” متفاوت است.
فرق واقعی در آن جاست که اصلاحات برای سوسیال دمکراتهای مختلف و”تسلیم طلبان” یک هدف است، ولی برای ما یک وسیله!
این فرقِ بسیار مهمی است که از افتادن اعضای “قشون زحمتکشان” به چاه بی تهِ ”رفرمیسم” جلوگیری میکند.
درک مفهوم اصلاحات به عنوان “وسیله”، ما را وادار می سازد تا وظایف دمکراتیک و سوسیالیستی را با هم تلفیق کنیم.
بنابراین به نظرمارکسیست ها، مبارزه با “داعشی ها”ي حکومت از مبارزه علیه اقتصاد نولیبرالی و ضد امپریالیستی جدا نیست. ما با شناسایی درست تضاد عمده، لحظه و روز، به وظیفه عاجل خود آگاه هستیم، ولی کار ما در اینجا متوقف نمی شود.
اگر ما تنها به مبارزه برای حل تضاد عمده که لحظه ای است، قانع باشیم، در صورت پیروزی، ما قادر به تغییر شکل خارجی و روبنای سیاسی نظام می شویم. ولی تضاد داخلی پدیده حل نشده است و کیفیت نوینی خلق نشده است. بنابراین، کشور با پایه گذاری اقتصاد ملی و مستقل، گام در راه رشد غیر سرمایه داری بر نداشته است.
عدم درک رابطه دیالکتیکی میان تضاد عمده و تضاد اصلی ما را به کژراهه “رفرمیستی” می اندازد و بخشی از نیروهای ما را در راه استحکام رفرمیسم هدر می دهد. چرا که افشاگری ما در مورد “داعشی ها”، در صورت نداشتن مهر و نشان سوسیالیستی که بر اساس شناخت از تضاد اصلی قرار دارد، با افشاگری نیروهای بورژوازی چندان فرقی ندارد و به همین دلیل توده ها را زیر پرچم ما جمع نمی کند.
امپریالیسم که به خوبی میداند که نمی تواند در فردای آزادی ایران از چنگال دیکتاتوری ولایتی که ضامن پیوند سرمایه داری وابسته با آن است، مانع رشد “قشون زحمتکشان” بشود، از هر ترفندی از تخلیط مفاهیم تا پرورش انواع جریان های سوسیال دموکرات راست استفاده میکند تا این روز را به عقب بیاندازد.
اهداف ملی و دموکراتیک انقلاب
بعضی ها آگاهانه و با شلوغ بازی در آوردن و مخلوط کردن مفاهیم می خواهند دفاع از یک جناح رژیم را تئوریزه کنند و به آن رنگ دیالکتیکی مارکسیستی بدهند.
این توهین بزرگی است به رفقای اندیشمند و جان باخته ما که علاوه بر تسلط بر علم مارکسیستی از تجربیات مبارزاتی طولانی برخوردار بوده اند. بحث در مورد شکست ارتقاي مرحله سیاسی انقلاب به مرحله اقتصادی اجتماعی قبل از ضربه به حزب شروع شده بود و وجود این بحث در رهبری حزب از دلایل اصلی این حمله بوده است.
رفقا اخگر و پورهرمزان و اندک اندک دیگر رفقا به این نظر رسیده بودند، که شکست انقلاب در گذر به مرحله اقتصادی و اجتماعی در حال رقم خوردن است. بنابراین، استفاده از لغات و مفاهیمی که برای تحلیل مشخص از وضعیت مشخص آن زمان مورد بهره برداری گرفته شد، در زمان حاضر، غیر اخلاقی و تقلبی و در تضاد با دیالکتیک مارکسیستی است. هم زمان این کار سواستفاده از احساس بخشی از رفقای ماست که با اهداف ملی و دموکراتیک انقلاب پیوند عاطفی دارند و در راه دفاع از آنان دوران طولانی از زندگی خود را صرف کرده اند.
سواستفاده از مفهوم “نبرد که بر که” برای اثبات درستی حمایت از دولت قبلی آقای احمدی نژاد و یا برای اثبات درستی حمایت از دولت آقای روحانی در بهترین حالت مضحک و تقلیل گرانه است و بدون هیچ پایه و اساس در واقعیت عینی و خارج از ذهن آقایان.
تعمیم آن مفاهیم به شرایط تغییر یافته طبقات حاکم بر جامعه فعلی نه تنها مارکسیستی نیست، بلکه حتا از منطق معمولی نیز به دور است. حزب از اهداف ملی و دموکراتیک انقلاب که در راه حل تضاد اصلی گام جدی بر می داشت، حمایت می کرد، گامی که گرچه سوسیالیستی نبود، ولی با ملی کردن تجارت خارجی، بانک ها، صنایع کلیدی، و طرح بند ج و دال، اخراج مستشاران نظامی خارجی و …، با راه رشد سرمایه داری هم داشت فاصله می گرفت.
اصل ۴۳ حق مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و اشتغال کامل را در قانون اساسی تضمین می کرد، و برطبق اصل ۴۴، نظام اقتصادی می بایست بر پایه سه بخش دولتی (عمومي- دموكراتيك)، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار باشد.
بخش عمومي- دموكراتيك (دولتی) می بایست شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو و غیره باشد.
بخش تعاونی ي گسترده می بایست مکمل فعالیتهای اقتصادی عمومي- دموكراتيك (دولتی) و خصوصي باشد. اصلهای کلیدی قانون اساسی در برنامه اقتصادی سمت گیری روشن غیر سرمایه داری داشتند. ما از زمانی صحبت می کنیم که آقای خمینی زیر فشار معنوی جریانات مارکسیستی مجبور به بوسیدن دست های پینه بسته کارگران بود.
سال هاست که جمهوری اسلامی از این اهداف نه تنها دست برداشته است، بلکه از آن فاصله گرفته و در جهت مخالف آن در حرکت است. سمت اقتصادی غیر ملی که با شروع دولت اول آقای رفسنجانی به جریان انداخته شد، با تفاهم همه جناح ها بر روی اجرای برنامه اقتصادی نولیبرالی به تثبیت رسید و نشان از یک دست شدن حاکمیت در برنامه زیرساختی و زیربنایی کشور است.
در سال ۱۳۸۵، ولایت فقیه با پشتیبانی همه جناح های موجود جمهوری اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام، تفسیر جدیدی ازاین اصل ۴۴ را تأیید کرد که بر حسب آن، می بایست ۸۰ درصد از سهام بخشهای دولتی به بخش خصوصی واگذار شود.
چطور می توان شرایط آن روز را با شرایط امروز که با شلاق زدن کارگران و اجراي اوامر بانک جهانی در راه خصوصی سازی نشان می دهد که نظام، هم ضد دموکراتیک و هم ضد ملی است، مقایسه کرد. همه جناح ها با وجود اختلافات و شکاف های درونی در اجرای برنامه های ضد دموکراتیک و ضد ملی با هم اشتراک نظر دارند.
در برابر خطری که از جانب مردم آن ها را تهدید می کند، برای حفظ نظام علیه توده ها متحد می شوند و بنابراین، خصلت ضد دموکراتیک دارند. در ثانی در چارچوب برنامه اقتصادی توصیه شده و اجرا شده توسط بانک جهانی برای ادامه اقتصاد نولیبرالی با هم همگامند، بنابرین ضد ملی هستند.
روبنای دیکتاتوری ولایتی فقط یک شکل تشریفاتی و بدون تاثیر نیست، بلکه شکل مرجح حکومتی (سازمانی- اداری- قضایی و حقوقی) برای برقراری تسلط طبقات انگلی ي وابسته تجاری و دیوان سالاری بر طبقات و اقشار دیگر است.
نتیـجـه
درک مشترک از مفاهیم کلیدی گام اول در راه تفاهم است.
تضاد عمده و تضاد اصلی ي ارتباط دیالکتیکی دارند.
تضاد اصلی فعلی تضاد میان اکثریت قریب به اتفاق مردم با روبنای ولایتی و زیربنای اقتصادی نولیبرالی است.
دفاع حزب توده ایران از اهداف ملی و دمکراتیک انقلاب، دفاع از سمت گیری اقتصادی غیر سرمایه داری بوده است.
تعمیم مفاهیم به کار برده در آن دوران به دوران اقتصاد نولیبرالی جامعه فعلی، تعميمي مارکسیستی نیست.
سیامک
اضافه شد: ”ضرورت كارجمعي“
صرفنظر از مضامين طرح شده در مقاله ي تدقيق كننده و روشنگرانه ي رفيق عزيز سيامك، اين مقاله واقعيت ديگري را نيز قابل شناخت مي سازد كه برجسته ساختن آن از اهميت ويژه برخوردار است. اين واقعيت، پايبندي به ”ضرورت كارجمعي“ در عملكرد انقلابي حزب توده ايران است!
گرچه تاكيد بر اين ضرورت توسط نگارنده از سويي برجسته ساختن نياز شخصي به تبادل نظر و كارجمعي در سازمان حزبي را نشان مي دهد كه نارفيقانه از من سلب شده است، اما از سويي ديگر، نمي توان اهميت كارجمعي را براي سلامت و درجه تاثير فعاليت نظري- روشنگرانه و تبليغي حزب طبقه كارگر انكار نمود.
مقاله ”شلاق استبداد و تاريك انديشي بر پيكر خواست هاي كارگران، زحمتكشان و جوانان ميهن“ در نامه مردم (٣) كه به بازتاب مشخص مبارزه ي كارگران پرداخته كه موجب خوشحالي است. اما در شيوه نگارش و زبان رفيق مسئول براي مقالات كارگري تنها زماني تغيير ماهوي ايجاد مي شود و به گفته رفيق سيامك «مفاهيم ماركسيستي» در آن جاي خود را مي گشايد كه كارجمعي در درون حزب ارتقا يافته و به شيوه ي عمده كار بدل گردد!
در مقاله پيش گفته نامه مردم، سخنان مبارزه جويانه ي ابوتراب فيضي، يكي از فعالان قديمي جنبش كارگري، بازتاب مي يابد. او كه در مورد شلاق خوردنِ كارگران معدن ”آق درّه“ (با ايلنا) صحبت مي كرد بر ضرورت ايجاد شدن شرايط برپايي سازماني كارگري به منظور دفاع «منسجم و توانمند از حقوق خود» ازجمله گفت: «تشكل هاي موجود و به رسميت شناخته شده در قانون كار، ضعف هاي بنيادينِ ساختاري و كاركردي دارند و براي توانمند ساختنِ كارگران بايستي … كارگران بتوانند به صورت منسجم و توانمند از حقوق خود دفاع كنند، بايد در واحدهاي كوچك سنديكا ايجاد شود … از اتحاد اين سنديكاها، اتحاديه كارگري به وجود بيايد، سپس اتحاديه ها در يك ساختار هرمي و متحد فدراسيون هاي سراسري را تشكيل دهند، و طبيعي است كه اين فدراسيون ها به عنوان نمايندگان واقعيِ كارگران مي توانند به كنفدراسيون هاي بين المللي بپيوندند. بنابراين، اولين قدم … ايجاد تشكل هاي مستقل است، پس از آن، كارگران بايد به راحتي بتوانند به عضويت اين تشكل ها دربيايند و مطالبات خود را پيگيري كنند.» اين فعال كارگري همچنين خاطرنشان ساخت كه «براي اولين بار نبوده كه برخوردهاي قضايي و امنيتي با كارگران صورت گرفته». اين فعال كارگري ضمن بي خاصيت دانستن تشكل هاي زردِ كارگري موجود افزود: «تشكل هاي موجود و به رسميت شناخته شده در قانون كار، ضعف هاي بنيادينِ ساختاري و كارگردي دارند …».
به منظور توجه دادنِ مجدد بر ضرورت انتشار مبارزات مشخص كارگران در ايران در نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران و نشريات همراه، اشاره به نامه سرگشاده و افشاگرانه جعفر عظيم زاده، مبارز كارگري در مورد سياست ضدكارگري و ضدقانوني دولت روحاني ضروري و شايسته است. مبارز كارگري، جعفر عظيم زاده اين نامه افشاگرانه را در چهل و نهمين روز اعتصاب غذاي خود (٢٦ خرداد ٩٥) از بند ٨ زندان اوين نگاشته است.
او كه به حكم بي دادگاه ج ا حكم جابرانه ي زندان شش ساله خود را مي گذراند، از درون زندان، جايي كه دسترسي به آمار برايش ممكن نيست، در ارتباط با «رويكرد دولت روحاني به سياسي- امنيتي» كردن «اعتراضات صنفي» كارگران و معلمان مي نويسد: «سياسي- امنيتي كردن اين اعتراضات پاي ثابت سياست همه ي دولت ها و به طور گسترده تر و اخذتري سياست دولت حاضر بوده است. به طوري كه در طول سه سال گذشته، طبق اخبار منتشر شده در رسانه هاي رسمي كشور، كمتر اعتراض قابل توجه و مهم كارگري از شمال تا جنوب و مركز و غرب و شرق كشور بوده است كه كارگران در آن بازداشت و مورد پرونده سازي هاي امنيتي قرار نگرفته باشند.»
سپس او انتظار خود را از مدافعان منافع زحمتكشان براي انتشار مشخص اخبار مبارزات كارگري چنين بيان مي كند: «من به دليل حبس و عدم دسترسي به سايت هاي خبري جهت ارائه آمار دقيق، قضاوت در مورد اين ادعا را كه دولت روحاني، سياسي- امنيتي كردن اعتراضات صنفي كارگران ابعاد هر چه وسيع تري پيدا كرده است به مساني مي سپارم كه در طول سه سال گذشته و سال هاي قبل تر، اخبار اعتراضات كارگري را دنبال كرده اند»!
آيا اين خواست مبارزان كارگري هشداري براي مبارزان توده اي نيست، به وظيفه خود عمل كنند؟
١- نگاه شود به دیالکتیک نفى یا نفى دیالکتیک؟ مکتب فرانکفورت در پرتوى مارکسیسم (بخش اول و دوم) http://www.tudehiha.com/?p=651&lang=fa
٢- نگاه شود به مقاله ”اسب ترويا؛ نسخه «آزادي سازي مبارزه»؛ «مبارزه همه چيز، هدف هيچ چيز»“ در بررسي مقاله ”درباره مسائل نظري و سياسي چپ“ در اخبار روز (٢١ خرداد ٩٥ بخش ديدگاه) كه شيدان وثيق نگاشته است. مقاله در اخبارروز منتشر شد (٢٤ خرداد) و در روزهاي آينده در توده اي ها انتشار خواهد يافت.
٣- نامه مردم شماره ١٠٠١ http://www.tudehpartyiran.org/2013-12-03-22-31-04/3219-2016-0
به نظر من وزن گروه اول در همه ی گروههای “چپ” رو به افزونی است. گروه اول بیش از همه در سازمان اکثریت رشد کرده است. ولی رد پای ایدولوژیک این گروه را که شدیدا متاثر از نظرات مکتب فرانکفورت است، میتوان حتا در میان “توده ایها” و “راه کارگریها” هم دید.
این واقعیتی است که ما را مجبور میکند تا در جریان بحث و گفتگو با این گروه سیاست “اتحاد و انتقاد” را در پیش بگیریم.
۱- با تحلیل نظرات مکتب فرانکفورت، ناتوانی انرا برای تغییر جهان در راه سعادت بشری توضیح بدهیم.
۲- سعی کنیم تا حد امکان با این گروه به درک مشترکی از مفاهیم کلیدی برسیم، تا تفاهم را در مورد بعضی از موضوعات مطرح روز سهل تر کند.
در خاتمه من به همه علاقمندان به تحلیل نظرات مکتب فرانکفورت از منظر مارکسیستی توصیه میکنم که حتما مقاله روشنگرانه رفیق عاصمی را در این باره بخوانند.
از رفیق عاصمی هم خواهش میکنم که لینک مقاله شماره دو را هم برای ما بنویسند. من متاسفانه موفق به پیدا کردن ان نشدم.
سیامک
آدرس الکترونیکی مقاله مکتب فرانکفورت در پرتوی مارکسیسم مقاله شماره 32، دی ماه 1387 http://www.tudehiha.com/?p=659&lang=fa دیالکتیک نفى یا نفى دیالکتیک؟ (بخش دوم)،
مکتب فرانکفورت در پرتوى مارکسیسم
با تشکر از مقاله رفیق عاصمی در باره “مکتب فرانکفورت در پرتوی مارکسیسم”. به جرات میتوانم بگویم که یکی از بهترین مقالاتی است که من در باره این موضوع خوانده ام.
حتما این مقاله را بخوانید.
(بخش اول)
http://www.tudehiha.com/?p=651&lang=fa
(بخش دوم)
http://www.tudehiha.com/?p=659&lang=fa
سيامك
رفقای دانشمند توده ای خسته نباشید . دفاع از اصلاحات ومبارزه با زیربنای اقتصادی نولیبرالی جناح های حاکم سبب می گردد که این جناح ها در دفاع از تکیه گاه اقتصادی شان متحد گردند ودر نهایت پالایشی در صفوف خلق فراهم آید.